https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-18 08:31:492025-01-15 09:33:30سریال زندگی در بهشت | قسمت 26
306نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من تمام نکات مثبت فایلو یادداشت کردم تا چیزی از قلم نیفته!
اول از همه میخوام انگلیسی حرف زدن استاد و خانم شایسته رو تحسین کنم! خصوصا اینکه روند تکاملی و پیشرفتشون کاملا هویداست و تبریک میگم.
بعدشم اون لهجه ی محشر امریکایی که پدر بچه ها داره! من از بچکی عاشق این کشور و این لهجه بودم! عاشق اون جمله محشر پدر بچه ها شدم که گفتن : God Bless America
عاشق اینم که می بینم عاشق سرزمینشون هستن! چه باوری میتونه پشت این جمله باشه؟! جز اینه که دارن از اون لحظات لذت میبرن!؟ و خوب حواسشون هست که اون لذت رو در سرزمین به نام امریکا می برن! پس برای امریکا دعا میکنن و از خدا میخوان براشون این سرزمین رو نگه داره؟! یه لحظه با باورای ما نسبت به سرزمین خودمون، ایران مقایسه کنیم! ایران که سهله …. شهرمون… محلمون … حتی همین خونه ای که توش هستیم! حس خوب سپاسگزاری رو در این جملهه یافتم من!
و یا اونجا که گفتن Welcome to Paradise !
یعنی اول ازهمه در حال لذت بردنه، دوما میدونه که در محلی به نام پرادایس این لذتا رو داره تجربه میکنه! پس حواسش هست که سپاسگزاری رو اینجا هم به جا بیاره! شاید خودش ندونه ها … اما از دیدقانون که نگاه کنیم همینه!
حتی عاشق اون لحظه ای شدم که موقع تست کردن پیاز، یاد خانومش افتاد و به خوبی گفت همسرم عاشق این غذاست و ازش خوشش میاد! یعنی با اینکه اینجاست و مشغول لذت بردنه، اما دلش جدا از همسرش نبوده و نیست!
من حتی عاشق فرهنگ بدون تعارف بودنشون شدم که اگه میخواستن میگفتن میخوام و اگه نمیخواستن می گفتن نه نمیخوام! و عاشق تطابق فرهنگ استاد و خانم شایسته شدم که اصراری بر تغییر نظر اونا نکردن!
من تحسین میکنم تصمیم آنی پسر بزرگ رو بعد از اینکه از عمق کافی آب برای شیرجه زدن مطلع شد! انگار که پرید بغل خدا! من عاشق اون صدای ناز اب شدن موقع شیرجه زدن!
عاشق اون حرکت استاد شدم که از زیر تیوب بیرون اومدن تا اون پسر داخل تیوب بره! استاد با این کار انگار از دایره به ظاهر امن زندگی خارج شدن و دل به دریاچه زدن و وا دادن!
و تا زمانی که وا ندادن، نمی تونستن شنا کنن! من عاشق اون شنای بینظیر و نرم استاد شدم! تا جایی که پسر کوچیکه فکر می کرد پای استاد به کف رسیده! نمی دونست استاد داره شنا میکنه!
هم چنین تحسین میکنم عادت پدر خانواده، اون بزرگ مرد رو که از زیبایی ها و لحظات ناب بچه هاش فیلم برداری میکرد!
و تحسین میکنم شجاعت اون پسر کوچیکه رو که شیرجه زد داخل اب و تا کنار تیوب شنا کرد!
به قدری احساسم از این آب و از این شیرجه زدن خوب شد که یاد دوران بچگیم افتادم که عاشق آب و عاشق استخر بودم! هیچ چیزی به اندازه استخر منو خوشحال نمیکرد و بهم انگیزه نمیداد! کاملا ناخواگاه خودمو کامل اونجا تصور کردم! باید اعتراف کنم اگه منم بودم لباسمو در میاوردم و میپریدم داخل اون آب چشمه ی خداوند!
چقدر جالب! اتفاقا با خودم گفتم که چرا صبح وارد آب نشدین … بلافاصله جواب اومد که صبحها آب سرده و غروبا گرم تره! عاشق اینم ک همیشه جواب سوالام رو بلافاصله میگیرم!
واو
عاشق اون تیوب هیولا شدم و اون دستگاهی که به راحتی بادش کرد! اولش فکر کردم تیوبه فعد دیدم یه تشک بزرگه که راحت گنجایش 4 نفر رو داره! چه چیز محشری! میتونی کاملا روی آب شناور باشی و لذت ببری! دقیقا مثل اون لحظه که سه تا داداش باهم دراز کشیده بودن و رو به اسمون خوابیده بودن! چه لذتی داره اینکه معلق باشی و رها! مثل برگی روی آب با جریان هدایت که به سمت خواسته ها هدایتت میکنه! اما کی هدایت میشی؟! زمانی که بدون هیچ نیرویی تسلیم نیروی جریان آب باشی! فقط کافیه متصل به جایی غیر از جریان باشی تا ببینی حرکتی در کار نیست! حتی اگه با یک نخ نامرئی و نازک به اسکله متصل باشی! اما باید زنجیرها را برید تا اجازه ی حرکت به قایق زندگی در رود خانه ی خداوند رو داد!
من عاشق این تسلیم بودنم! کی تسلیم میشیم؟! زمانی که ایمان داشته باشیم اون رودخونه ما رو به سر منزل مقصود هدایت میکنه و میبره! اگه ایمان نداشته باشیم که به هیچ وجه چنین اجازه ای نمی دیم! حتی اگه شده برخلاف جریان اب پارو میزنیم!
پس لازمه ی هدایت، تسلیم شدنه. و لازمه ی تسلیم شدن، ایمان داشتنه!
به همین خاطره که استاد همیشه میگن همه چیه! چون تا زمانی ایمان نباشه، وا نمی دیم! رها نمی شیم و دل رو به دریاچه نمیدیم!
هر چقدر از این جریان هدایت مطمئن تر باشیم و مومن تر باشیم، غم و اندوه و اضطراب کمتری داریم و لذت بیشتری از مسیر، از صدای آب و اسمون بالای سرمون میبریم! و هر چقدر این لذت بیشتر، نه تنها زندگی قشنگ تر، بلکه مسیر کوتاه تر میشه! چون از مسیر اوج لذت رو بردیم! یهو می بینیم خیلی وقته به مقصد رسیدیم و حواسمون نیست!
حکایت همون شعر معروفه که میگه ” رسیدیم و رسیدیم، کاشکی نمی رسیدیم، سوار لاک پشت بودیم، خوب بودیم و خوش بودیم! ”
باید بدون ترس دل به دریا داد! ترس از کت فیش… ترس از الیگیتور و ترس از هر چیز دیگری ! با هر باوری که برای ذهنت منطقی باشه! خواه از نظر دیگران مسخره!
مثلا برای خوده من، همین بس و کافیه که الیگیتور ها خجالتی هستن! پس با خودم میگم از انسان ها دوری میکنن!
همین بس که کت فیش ها، از ما میترسن و نزدیک نمیان!
و همین بس که اگه متصل باشم، هر خطری وجود داشته باشه بهم الهام میشه!
کی متصلم؟! وقتی که به یاد بیارم که از کجام و به کجا میروم! وقتی که به یاد بیارم که او هر لحظه در تمام لحظات با منه و با من حرف میزنه! اما کی؟! وقتی که سر و صدای ذهن خاموش بشه! کی خاموش بشه؟! وقتی که همون لحظه ببینم در گیر چی و کدوم ترسه! وقتی که دیدم درگیر ترس از دریاچه س، با همون دلایل منطقیش میکنم و وقتی ساکت شد صدای قلبم رو میشنوم که هر لحظه خیر و شرم رو الهام میکنه!
میدونی استاد … دارم به تجربیات خودم فکر میکنم! اینکه یه وقتایی در دل طبیعت بودم و از یه سری مسائل ترس داشتم و جلوتر نرفتم و وقتایی که در دل ترسم رفتم و جلو رفتم. دارم به این فکر میکنم اگه باید در دل ترسم برم، خب شاید اون ترس برای این باشه که من سمت اون خطرات نرم! چه بسا بارها ترسیدم که مسیری رو برم و الان خوشحالم که اون مسیر خطرناک رو نرفتم. و چه بسا ترسهایی بوده و در دلشون رفتم و به قدرت رسیدم. تو فکر اینم که واقعا چه طور میشه تشخیص داد کدوم ترس واهیه و کدومش، خطرناکه واقعیه!
با خودم فکر کردم …
یادم افتاد حتی شما هم در تجربیات مختلفتون بارها گفتین که یه وقتایی یه حسی بهتون گفته فلان کارو نکن و فلان مسر طبیعت رو نرو ومیدونستین که خطرناکه!
همینطور یادم افتاد خیلی از مسیرهایی که از نظر بقیه خطرناک بوده رو با چشمک خداوند رفتین و عبور کردن! (مثل ماجرای سفر به یوتا )
با خودم گفتم حتی استاد هم درگیر این ماجرا بوده! اما چه طور میشه واقعا تشخیصش داد!
جوابی اومد …
“” اگه بتونی همون لحظه با دلیلی منطقی برای ذهنت، ذهنت رو آروم کنی، دیگه هیچ ترس ذهنی وجود نخواهد داشت و یا دلی مطمئن و قرص واردترسمون میشیم! بدون ترس! بدون اضطراب و با دلی مطمئن. اینجا کاملا واضحه که طبق قانون، احساس خوبمون سبب نتیجه ی خوب میشه! فقط کافیه به هر دلیلی اون احساس ترس، به احساسی خوب تبدیل بشه. مثلا چشمک خداوند باشه یا دلیلی منطقی … چه فرقی میکنه؟! فقط کافیه ذهن ساکت بشه!
اما یه وقتایی هست، نسبت به پیمودن یک مسیری ترس داری! و هیچ دلیل منطقی ذهنی نداری تا ذهنت رو ساکت کنی! هیچ هدایتی دریافت نمیکنی که آرومت کنه … ساده بگم … احساست بده! حالت خرابه! مضطربی و ترسیدی! تپش قلب داری و نفس نفس میزنی! اما تو بدون هیچ توجهی به احساست، پا در مسیر میذاری! با خودت میگی باید وارد ترسم بشم! اما حواست نیست که حالت خوب نیست و اتصالی با منبع نداری! به خاطر حال بدت اتصالت قطع شده! اما تو اصرار داری اون مسیر رو بری …. میری و نتیجه نمی گیری! چون طبق قانون امکان نداره وقتی حس خوبی نداری، نتیجه ی خوبی بگیری! حتی اگه یک کار به ظاهر ساده و بی خطر از نظر بقیه باشه! اما توی همون مسیری که از نظر همه بی خطر بود شکست میخوری چون حواست به احساست نبود. “””
حس میکنم این جوابی که بهم گفته شد، خودش تکاملیه! یک جواب اولیه بود در جواب سوالی که برام پیش اومد! چون همیشه سریع الجوابه! خوب میدوننم جواب کامل ترش هم بهم گفته میشه! به موقش!
سلام اقای نظری دیگاهتون خیلی قشنگ مرسی عزیزم لذت بردم ازین کامنت قشنگ شما و اینکه باز اگاهی های قبل رو ب یادم اوردین امید وارم ک هرروز خداوند بیشتر تو زندگیتون ظهور پیدا هرچی ظهور خداوند بیشتر بشه خب دیگه همه چیز های خوب یاد همراهش
به نام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگر ما به راه راست و راه کسانی که به انها نعمت داده است
سلام و درود بی پایان بر شما عزیزان دل
حقیقتا یه خورده نجوا اومد سراغم که حالا این قسمت که چیز خاص نداشته و … و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به انجام کار درست
موضوع این قسمت غلبه بر ترس یا شکستن سد های ذهنی هست
اینکه بچه ها تک تک شون پریدن تو اب این لذت بردن الویت بالایی تو ذهن بچه ها داره و به خاطر همین در اکثر مواقع بچه از هیچ لذتی دریغ نمیکنن و در لحظه زندگی میکنن
و چقدر استاد این ویژگی رو قشنگ جاگذاری کردن تو ذهنشون که کامل مشهوده اینکه با بچه ها هم بازی شی ، باهاشون شنا کنی ، برای صحبتشون ارزش قائل شی و … همه اینا از درک صحیح و جایگذاری صحیح و درست این الویت در ذهنه که ما افریده شدیم برای لذت
اصلا وقتی به درک این موضوع میرسی که
حال خوب = اتفاقات خوب
رو رقم میزنه دیگه از هر لحظت نهایت لذت رو میبری چون به این درک رسیدم که تنها و تنها راه رسیدن به خواسته ها حاله خوبه
تنها و تنها راه متصل شدن به خداوند حال خوبه
تنها و تنها راه دربافت الهامات پروردگارم حاله خوبه و بس
و وقتی این چنین کار کرده باشی روی خودت دیگه از تک تک لحظاتت لذت میبری
از اب بازی کردن
از بودن در اب که یه بار مسابقه میزاری یه بار شیرجه میزنی
از رقصیدن با نور چراغ قوه در شب
از اتیش درست کردن
از خوردن اون غذا به شدت خوشمزه که به شخصه حسش کردم خیلی خوشمزه
از فیلم گرفتن از بچه هات
خیلی راه های ساده ای هست برای لذت بردن که نتیجه این رفتار ثبات فرکانسی هست و وقتی به ثبات برسی دیگه پشت سرهم بوم بوم اتفاقات عالی و بینظیر خداوند از فضل و قدرت بیکرانش برات رقم میزنه
این مورد غلبه بر ترس که خودم چند شب پیش برای بار اول تجربش کردم
قضیه چی بود
اقا ما یه کوهی داریم تو شهرمون که من اینو چندباری به لطف خدا فتحش کردم
چن شب پیش گفتم بزار یه بارم شب تجربش کنم و کلا میخاستم حالا این تجربه اولمم بود که تنهایی تو شب برم کوه اونم توی تاریکی مطلق ها توکل بخدا کردم و رفتم
رسیدم پای کوه دیدم چن تا دختر جوان دارن میان پایین بعد گفتم بیا اینا الان رفتن کوه نوردی کردن و عشق و حال کردن دارن میرن خونهاشون
با خودم میگفتم که اینا که دخترن و رفتن منم میرم این انگیزم بیشتر میشد
(الگوهای ذهنی دقیقا مثه پریدن بچه ها توی اب که اول استاد رفت بعد داداش بزرگه و یکی یکی پریدن تو اب)
بعد رفتم بالاتر دیدم اقا یا خانم هایی هستن که تنهایی رفتن بالایه کوه و دارن میان پایین
و تکرار اگاهانه همین دیدن این الگوها و کنترل ذهن من رو تا یه جایی برد که خودم هیج آیدیایی نداشتم
فقط هدایت الله بود
میخام بگم این تکرار اگاهانه الگوهایی که انتخاب میکنی در مسیر رسیدن به هدفت بسیار بسیار ارزشمنده و مهمه
چقدر این ویژگی خوبه که هر چیزی رو دیدی یه جاییش نیاز به تعمییر داره همونجا درستش میکنی
دقیقا مثه کار کردن روی خودمون
من سعی میکنم یه جایی که باگ ذهنی پیدا میکنم همون لحظه با باورها و افکار درست و مناسب انرژی شو در راستا قوانین خدا هم جهت کنم
کاری که استاد دقیقا وقتی از پله ها اومدن بالا پیچ پله ها شل شد سریع رفتن و ابزار لازمه رو اوردن و شروع به درست کردنش کردن
و ارزش ابزار رو هم نشون دادن که چقدر کارها میتونه راحت و سریع انجام شه وقتی از ابزار صحیح استفاده کنی
که این خودش از مواهب ثروتمندشدنه که میتونی ابزارهای مورد نیازتو بخری و داشته باشی
نکته خیلی برام ارزشمند و اهمیت داشت
همین ریلکس بودن پدرخونواده که خیلی راحته دمش گرم تا این حد روی خودش کار کرده و همه چی رو سپرده به خدا
که دوستان هم خیلی عالی به این نکته اشاره کردن
خدا رو هزاران هزار بار سپاسگذارم که هدایتم کرد که تمرین امشبم رو انجام بدم ، ممنونتم
وای خدای من از همون فایل قبل معلوم بود که چه چیزای خفن و باحالی قراره ببینیم 😃
چقدر آب بازی و شنا اونم با چندتا انرژی خالص کیف میده و یکی باشه مثل استاد که خودش سرشار از انرژی و کودک درون باشه برای همراهی با چهارتا پسر بچه دوست داشتنی و پر انرژی
چقدر این چهارتا پسر دوست داشتنین ، هر کدومشون یه جور شیرین و به دل میشینن
چقدر واقعا اولش هر کدومشون از بزرگه تا کوچیکه یه ترسی داشتن برای پریدن تو آب و کم کم ترسشون ریخت
کوچکتره ولی انگار آزاد تر بود برای اومدن توی آب سریعتر تصمیم گرفت
و دقیقا مصداق ادمها که هر چی بزرگتر میشن ترسها و باورهای محیط که بهشون القا میشه ، بیشتر درشون تاثیر میذاره
لحظه لحظه ش برام عین یه فیلم بزرگ بود که پر از هیجان و درس بود
خانم شایسته عزیز خدا بهت بی نهایت قوت بده عزیزم که اینقدر با عشق این فیلمهارو میگیری و با کیفیت عالی
وای که من چقدر اون پسر دوم رو دوست دارم تپلوی بامزه
وقتی میخواست بپره تو آب
چقدر مودب و با اخلاقند این خانواده ، استاد بهتون تبریک میگم برای آدمهای درستی که در مدارشون قرار میگیرید ، که واقعا وقتی خود آدم توی مدار و فرکانس درست باشه قطعا بی تردید آدمها و اتفاقات خوب هم به سمتش جدب میشن ؛ این جزو قوانین الهیه
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی راکشید ، سرد سردرا
چقدر پدر خانواده آرامش داشت ، بدون نگرانی و یا توصیه های ایمنی ترس آور به بچه ها
قطعا این ویژگی در پسشرفت کسب و کارش هم بسیار کمکش کرده، آرامش و ریلکس بودن
چقدر آرام آرام به شما اعتماد کردند و ترسهاشون ریخت
وقتی به این موضوع فکر میکردم در مورد خودم ، یاد چند بار از کارهایی که کردم و اول می ترسیدم و هزارجور فکرکه چی میشه
یادم میاد اولین بار که چندسال پیش میخواستم تدریس جلوی دوربین کنم برای یه سایت آموزشی چقدر اضطراب داشتم حتی چتد بار خواستم کنسلش کنم ، که اگر خوب نشه چی، ولی بعد از این که به ترسم غلبه کردم و رفتم جلوی دوربین بار اول کمی اضطراب داشتم ولی دفعه های بعد چقدر راحت بود و لذت بخش
و اینقدر خوب تدریس کردم که ازم توی یه جشن بزرگ که داشتن تقدیر شد و باعث شد مدرسهای دیگه هم انگیزه بگیرن و جلوی دوربین تدریس کنن برای سایت و بعد از اون چقدر تعداد فیلمهای آموزشی اون سایت بیشتر شد
یا حتی قطع ارتباط با بعضیا اولش برام ترس داشت که حالا چی میگن ، یا اینکه اکه نباشن چی میشه ، و وقتی انجام شد بعدش هیچ اتفاق بدی نیوفتاد و یاد گرفتم توی دوره عزت نفس که مهم نباشه برام و اون چیزی که فکر میکنم درسته انجام بدم
ترس از تایید نشدن ، ترس از حرف مردم
خودم بارها دیدم که هیچی نبوده
استاد دوره ی عزت نفس فوق العاده ست
توی هر دوره یی که هستم ، این دوره همیشه در کنارش است
چقدر یاد آوری این موفقیتها خوب است استاد عزیز
گاهی فراموش میکنیم چه کارهایی کردیم که در زمان خودش کار بزرگی بوده
و واقعا دیدن الگوهای درست بسیار کمک کننده ست برای شدن خیلی خواسته ها ، استاد شما هم الگوی ما هستید در همه چیز و هم چقدر خوب مارا به یاد خودمان می اندازید که اگر قبلا چیزهایی را که نمی توانستیم انجام بدیم و با پا گذشتن بر ترسهایمان شده است ، پس حالا هم باید پا روی ترسهای واهیم بگذارم
چون دقیقا این ترسها آن موقع هم بوده ، فقط شکلش عوض شده و اگر آن موقع از پسش برآمدم باز هم میتوانم
تازه با باورهای ساخته شده ی بهتری که الان میتوانم داشته باشم
خدایا شکرررت
چقدر حس اطمینان بچه ها به شما مشهود بود طوری که دیگه براتون شعر ساختن
Follow the seyed , the seyed all way we go😃❤
قلباً باورتون کردن ، و فرکانس قوی بودنتون رو گرفته بودن
و چقدر پدر خانواده قشنگ تشویق میکرد ، به خصوص بچه سوم رو که کمی بیشتر اول میترسید
و استاد هم انگیزه میداد بهش با گفتن اینکه تو قوی هستی ، پسر فوق العاده یی هستی
و چقدر تشویق کردن و حس خوب دادن تاثیر گذاره
البته که ما باید همیشه توانایی های خودمون رو به خودم یادآور بشیم و به خودمون انگیزه بدیم برای جلو رفتن و پریدن توی اقیانوس ناشناخته ها و مطمعن بودن از نیرویی که هدایتمون میکنه و راه رو بهمون نشون میده
مثل رفتن به زیر خونه و اینکه میفهمیم که هیچی نبوده اون زیر و همش ترس الکی بود
خداااایا شکرررت
استاد هر روزم داره شگفت انگیزار میشه در این بهشت زیبا ، هر روز
پدر خانواده چقدر قشنگ از غروب افتاب تعریف میکرد و لذت میبرد از تماشای این هنه زیبایی و فرزندان و شادی که میدید ، کاملا مشخص بود
و زنده باد آمریکا god bless america
چقدر طراوت آب رو حس میکردم ، انگار وقتی بچه ها شیرجه میزدن آب میپاشید توی صورتم
چقدر با بچه ها با هم خوب بودن و کیف میکردن
چه احترام قشنگی برای همه قاعل بودن
توی خونه یعقوب تپلی و دوست داشتنی که با شما بازی کرد و شما چقدر خوب باهاش همراهی میکردید
بچه ها بازی میکردن و غر نمیزدن که چرا مثلا اون اینطوری بازی کرد ، چرا من نبردم
و اون آتیش بازی آخر که فوق العاده بود احساس کردم خودم بعد از آب تنی اومدم کنار آتیش و چه کیفی میدادد
و اون چال پیاز خانوم شایسته که من رو به هوس انداخت درست کنم 😀
خیلی عالی خیلی، همه چیز
خدایاا شکرررت به قول مریم جان شایسته برای برکتهای امروزم
واقعا که چه روز با برکتی بود امروز
باید همواره تایید کنم نشانه ها را و شکر گذار
اصلا مگر میشور این همه نعمت و زیبایی را دید و شکر گزار نبود
باید بگویم هر روز تا فراموش نکنم ، باید حریص شکرگزا زیباییها باشم حریص نعمتها
باید با جان و دل ببلعم این همه زیبایی و نعمت را که خداوند با عشق دراختیارم گذاشته
باید زندگی را زندگی کنم مثل سید حسین
باید مثل در هر کاری که میکنم وجودش شکرگزاریست
حتی لحظه یی که کنار خوراک گرمی که عزیز دلش تدارک دیده نزدیک آتش و با عشق به یکدیگر عشق میورزند
سلام بر استادعزیز آقای عباسمنش و همسر زیباشون خانم شایسته.
به به واقعا که از این قسمت کلی لذت بردم.این قسمت گرفته از آب بازی استاد با بچه های فوق العاده زیبا تا سوزوندن وآتیش درست کردن شبونه و اون غذای خوشمزه برام فوق العاده عبرت بخش و زیبا ولذت بخش بود.آب بازی و شنای بچه ها همونطور که استاد فرمودن اول کمی میترسیدن ولی با شجاعت و عزت نفس توی اب میپرن و بعدلحظاتی براشون عادی میشه این به من یاد داد که با ترسام روبرو شم واینطوری با شجاعت و عزت نفس برطرفشون کنم رابطه برادرا با هم دیگه که نگووووو خیلی فوق العادست چطور به هم کمک میکنن و باهم همکاری میکنن برای من فوق العاده قشنگ بود و پدربچه ها خیلی زیبا مثل یک دوست با بچه هاش شوخی میکنه حتی یک جا یکی از بچه ها میترسید بپره توی اب ولی پدر بچه ها و برادراش همه بهش قوت قلب میدادن و میگفتن که شجاعت داشته باشه و بپره و کلی باهم شوخی میکردن و میخندیدن یه رابطه دوستانه و زیبا بود.چقدرخانم شایسته رابطش با بچه ها قشنگ و دوستانه هست.یه خونواده زیبا و صمیمی در یک مکان زیبا و سرسبز انگار که برای اونجا افریده شدن واقعا که لذت بخشه خدایا شکرت که منو به سمت دیدن این سریال زیبا و این قسمت زیبا هدایت کردی خدایا شکرت که این همه زیبایی و صمیمیت رو میبینم .چقدر اون غذا به من چسبیییییید بااینکه شما داشتین میخوردین ولی من مزشو حس میکردم باورتون نمیشه من پیاز زیاد دوست ندارم ولی خانم شایسته اینقدر زیبا تزیین کرده بودن که اصلا عاشق این غذا شدم. وای خدایا شکرت.من از جیکوب همون یعقوب خودمون خیلی خوشم اومد بااین سن کم یه کانال یوتیوب داره و کلی برنامه و ادیت بلده و برای کانالش کلی عکس میگیره و تلاش میکنه چقدر این بچه زیباست و دوستداشتنی و چقدر هیجان و ذوق داشت و پر از انرژی مثبت بود من که کلی ازش درس گرفتم وچقدر تنیس بازی کردن گروهی بچه ها زیبا بود خیلی حرفه ای و قشنگ من که عاشق تنیس شدم راااستی این میز تنیس خیلی راحت جابجا میشه از پایین چرخ داره توجه نکرده بودم چقدر خوبه که ثابت نیست و خیلی راحت جابجامیشه خدایا شکرت که همه چیز برای راحتی ما مهیا و فراهم خدایا شکرت بابت این همه زیبایی و اینهمه وسایل که در عین سادگی کلی برای من جنبه تفریحی دارن خدایا شکرت منو در مسیر شناخت اقای استاد و همسر زیباشون قرار دادی که بتونم همه این زیبایی ها رو ببینم.این قسمت اونقدر زیبا بود که از اولش تا اخر لبخندی عجیبی روی لبم بود
سلام من این فایل رو چند بار دیدم واقعا اعتراف میکنم که هر بار با دیدن این فایل لذت میبرم ونکات بسیار جالب برام داشت
چقدر این خانواده افرادی هستند که با خودشون در صلح هستند نه دعوای نه بگو مگوی پدر خانواده رو ببین چقدر بچه هاشو آزاد گذاشته رو موتور رفتن اصلا کاری بهشون نداشت نگفت الان میفتی بچه جون نرو رو موتور
چقدر این خانواده پر انرژی بودند اون همه بازی در طول روز واقعا انرژی بره پیگ پونگ،بازی تو جنگل،ماهی گیری، خود شنا کلی انرژی میبره واقعا افرین
چقدر اعتماد بنفس این خانواده بالا بود به شدت اعتماد بنفس موج میزد از پدر خانواده تا بچه ها هرچیزو درخواست میکردن موتور سواری،بستن تاب، اون قایق بادی،
یکی دیگه از نشون های اعتماد بنفس بالا اون پشتک وارو بچه به اون کوچیکی تو اب دریاچه بود آب دریاچه با استخر فرق داره واقعا شجاعت میخواد
خداوکیل اون بچه کوچولو یوسف بمب انرژی بود اصلا خسته نمیشد لامصب میومد بیرون دوباره شیرجه بیرون باز شیرجه
اعتماد بنفس یعقوب چقدر شیرین حرف میزد با عزت نفس بالا شمرده شمرده داشت از توضیح دادن لذت میبرد
اقا چهارتا پسر به اون سن و سال چقدر صحیح تربیت شده بودن
حالا اینجا طرف تو تربیت یکیش مونده باید ده تفر مراقبش باشن بلایی سر خودش نیاره
عزت و احترام در این خانواده موج میزد
پدر خانواده وقتی بچه ها ماهی میگرفتن چقدر تشویق میکرد و ازشون فیلم میگرفت بهشون اعتماد بنفس بیشتری میداد
بچه ها چقدر باهم رفیق بودن و تو شنا بهم کمک میکردن
سید از حق نگذریم شما هم براشون کم نذاشتی دمت گرم هرکی بیاد اونجا لذت خواهد برد
بیشتر مشتاق شدم بیام اونجا
بایدم چند روز اونجا بمونن
این فایل خودش یه کتاب بود نحوه لذت بردن از زندگی با همین امکانات موجود،
در زمان حال بودن، تربیت فرزند که شاهکار بود، نحوه مقابله با ترس ها و روبه رو شدن با اون ها، نحوه درخواست کردن از افراد،
کلی نکات ارزشمند کاملا عملی شبیه به یه کارگاه بود واقعا
اوایلش که این سریال رو شروع کردید با خودم گفتم حتما موج عظیمی از انتقادها به سمتتون روانه میشه و شاید بعضیا بگن که استاد داره فخر فروشی میکنه و داره ثروتش رو نشون میده وسایل و امکانات حرفه ای ویلا و … نمایش میده ولی شما با جرات تمام ، توی دل ترسها میرید همونطور که تمام زندگیتون این رو اجرایی کردید و همونطور که بچه ها رو با ترسشون روبرو کردید و اون تیکه از دریاچه ی زیر خونه هم که ازش میترسیدن رو بهشون نشون دادید تا روبرو شدن با ترسها رو براشون ملموس کنید
چقدر خوبه که بدون توجه به نظر بقیه فقط کاری که درست هست رو انجام بدیم
واقعا که چه زیبا الگوسازی میکنید و مطمینا هدف از سریال زندگی در بهشت همین بوده .
بنده با تماشای این قسمت که دوستانتون مهمان شما بودن ، ناخوداگاه خودم رو توی ویلایی شبیه به ویلای شما (با کمی تغییر ) میدیدم توی یه ویلای زیبا با ویوی یه جنگل مرتفع . چون همیشه از دیدن عظمت جنگل و کوه لذت میبرم و توی تصوراتم میدیدم تمام کسانی که دوسشون دارم رو دعوت کردم و داریم تفریح میکنیم و لذت میبریم و چقدر حس خوبی پیدا کردم چه بسا که اون موقع اطرافیانم میتونن با خودشون بگن پس ما هم میتونیم داشته باشیم و این از همه چیز لذت بخشتره
طبق اموزه های شما هرکسی که باعث گسترش جهان بشه طبق قانون جهان هستی به همون اندازه نعمت و ثروت وارد زندگیش میشه که یکیش همین ایجاد الگوهاست
ما با الگوهامون زندگی میکنیم وقتی الگوی جدید میبینیم آرزوهامون شکل میگیره
سلام به استاد عزیزم، مریم خوشگلم و دوستان هدایت شده ام
وااااای چقدر دوست داشتم این قسمتو صبح تا حالا 3بار دیدمش و الان تونستم کامنت بذارم چون مهمون داشتیم
با این تفاوت که من انرژیم گرفته شد ولی شما با داشتن چنین دوستان فوق العاده ای انرژیتون چند برابر میشه
میدونید چرا؟
چون فرق بچه های فامیل ما با دوستان شما اینه که اونها به هر چی بخواند بدون اجازه دست میزنند و خرابکاری میکنند ولی اینا چقدرررر مودب و مسولیت پذیرند
اونها به خواهر برادرای خودشون هم حسادت میکنند و تو سر و کله هم میزنند ولی اینا چقدر رفیقند باهم و هوای همدیگه رو دارند
اونها هر کاری دلشون بخواد میکنند و اصلا به حرف بزرگترها توجه نمیکنند چه برسه به اینکه حتی بخوان بدونن قانون هر خونه چیه! ولی اینا حتی برای سر یخچال رفتن هم اجازه میگیرند
چقدر دوست داشتنی بودن چقدر عزت نفس بالایی داشتن و به راحتی وارد ترسهاشون میشدند
بابای خانواده چقدر باحال بود
اینقدر این بچه ها رو بافرهنگ تربیت کرده که اصلا نگران هیچی نیست و هر جا میرند نهایت لذتو میبرند و هر کدومشون مشغول لذت بردن خودشونند حتی برای موتورسواری پسرش هم کوچکترین مقاومتی نکرد!
رااااستی چرا قلیون نیست تو مهمونیتون؟برخلاف خیلی خانواده های ایرانی!
دلیلش پرواضحه …
برای شادی و لذت نیازی به آسیب زدن به خود نیست و با ساده ترین وسایل میشه بیشترین لذت و سرگرمی ایجاد کرد:)
هدف مهمونیای شما فقط و فقط لذته نه چشم و هم چشمی و دردسرهای زیاد
هر چقدر از درسهای این قسمت بگم کمه
انشالله که همیشه جمعتون جمع باشه و لذتهاتون روز افزون
سلام به استاد خلق خواسته🌹🌹🌹استاد چقدر زیباست اینکه شما برای این همه آدم باور فراوانی، باور عشق، باور سلامتی، باور ثروت میسازید.سپاسگزارم.
امروز وقتی با بچه ها تفریح میکردین به پاشنه ی آشیل جدیدی دست پیدا کردم و اون اینکه فکر میکردم باید برای لذت بردن و تفریح کردن برنامه ی قبلی داشته باشم،نباید تمام تفریحات رو یکجا انجام بدم چون بعدش چیزی واسه لذت بردن نمیمونه ولی یهو به این آگاهی دست پیدا کردم که بله،باور به کمبود سرش رو آورده بیرون تا من دستمو بندازم گردنشو خفش کنم😄
بعد این باور رو در خودم تکرار کردم که ببین نسترن،قانون میگه به هر چیزی توجه کنی، داخل زندگیت بیشتر میشه و استاد با لذت بردن دائمی داره برکت میده به تمام زندگیش و به لحظات خوشش.
دیدن بچه ها این باور رو برام ساخت که بچه ها وقتی یه هدفی دارن چقدر با انرژی و بدون خستگی تا آخرش ادامه میدن و گفتم ببین اصله من همینه، انرژی بی اندازه، که هنوز داخله این بچه ها، با باورهای اشتباه که در پروسه ی به ظاهر بزرگتر شدن، دستکاری نشده.
من عاشق رفتار باباشون شدم. چقدر به بچه ها توجه داشت، هر بار که ماهی میگرفتن، با هر ماهی براشون ذوق میکرد و بهشون اعتماد بنفس میداد.چقدر زیبا نگاهشون میکرد.
استاد ممنونم که به بچه ها درس نترسیدن رو دادین.
ارتباط برقرار کردن با تمام سن های مختلف روح لطیفی میخواد مخصوصا اگر بچه باشن چون واقعا به منبع نزدیکن.
چقدر لذت بردم که فوری رفتین پیچ پله رو سفت کردین و این منو به این باور رسوند که نباید بزاری چیزی خرابه خراب بشه،مثل باورهای اشتباهی که اگر زود درمان بشن خیلی راحت تر برطرف میشن.
اونجا که با یه پیاز ساده کلی لذت بردین.
وقتی بچه ها کنترل ذهن میکردن برای پریدن و هر بار نسخهی بهتری از بازی و پرش و احساس بهتر رو از خودشون نشون میدادن، میدونین حس میکنم سرعت تکامل با ذهن پاک رابطه ی مستقیم داره.
اینکه با جیکوب مدل دست دادن تمرین کردین و ادامه دادین تا یادش گرفتین خیلی برام لذت بخش بود.
چقدر رعایت ادب داخل رفتارهای بچه ها و پدرشون موج میزد.
تربیت چهارتا پسر عالی جز با ایمان اتفاق نمی افته.
خدای من مردم نازنین آمریکا چقدر تمایل به بهتر شدن دارن اون هم با مقاومت خیلی کم.
سپاسگزارم استاد مهربونم که هر بار میتونم به سادگی لبخند قشنگ و خوش احساستون رو ببینم و حس کنم.
خداجونم ممنونم عزیز دلم که انقدر مهربونی و انواع احساس خوب رو افریدی🌻🌻🌻
من تمام نکات مثبت فایلو یادداشت کردم تا چیزی از قلم نیفته!
اول از همه میخوام انگلیسی حرف زدن استاد و خانم شایسته رو تحسین کنم! خصوصا اینکه روند تکاملی و پیشرفتشون کاملا هویداست و تبریک میگم.
بعدشم اون لهجه ی محشر امریکایی که پدر بچه ها داره! من از بچکی عاشق این کشور و این لهجه بودم! عاشق اون جمله محشر پدر بچه ها شدم که گفتن : God Bless America
عاشق اینم که می بینم عاشق سرزمینشون هستن! چه باوری میتونه پشت این جمله باشه؟! جز اینه که دارن از اون لحظات لذت میبرن!؟ و خوب حواسشون هست که اون لذت رو در سرزمین به نام امریکا می برن! پس برای امریکا دعا میکنن و از خدا میخوان براشون این سرزمین رو نگه داره؟! یه لحظه با باورای ما نسبت به سرزمین خودمون، ایران مقایسه کنیم! ایران که سهله …. شهرمون… محلمون … حتی همین خونه ای که توش هستیم! حس خوب سپاسگزاری رو در این جملهه یافتم من!
و یا اونجا که گفتن Welcome to Paradise !
یعنی اول ازهمه در حال لذت بردنه، دوما میدونه که در محلی به نام پرادایس این لذتا رو داره تجربه میکنه! پس حواسش هست که سپاسگزاری رو اینجا هم به جا بیاره! شاید خودش ندونه ها … اما از دیدقانون که نگاه کنیم همینه!
حتی عاشق اون لحظه ای شدم که موقع تست کردن پیاز، یاد خانومش افتاد و به خوبی گفت همسرم عاشق این غذاست و ازش خوشش میاد! یعنی با اینکه اینجاست و مشغول لذت بردنه، اما دلش جدا از همسرش نبوده و نیست!
من حتی عاشق فرهنگ بدون تعارف بودنشون شدم که اگه میخواستن میگفتن میخوام و اگه نمیخواستن می گفتن نه نمیخوام! و عاشق تطابق فرهنگ استاد و خانم شایسته شدم که اصراری بر تغییر نظر اونا نکردن!
من تحسین میکنم تصمیم آنی پسر بزرگ رو بعد از اینکه از عمق کافی آب برای شیرجه زدن مطلع شد! انگار که پرید بغل خدا! من عاشق اون صدای ناز اب شدن موقع شیرجه زدن!
عاشق اون حرکت استاد شدم که از زیر تیوب بیرون اومدن تا اون پسر داخل تیوب بره! استاد با این کار انگار از دایره به ظاهر امن زندگی خارج شدن و دل به دریاچه زدن و وا دادن!
و تا زمانی که وا ندادن، نمی تونستن شنا کنن! من عاشق اون شنای بینظیر و نرم استاد شدم! تا جایی که پسر کوچیکه فکر می کرد پای استاد به کف رسیده! نمی دونست استاد داره شنا میکنه!
هم چنین تحسین میکنم عادت پدر خانواده، اون بزرگ مرد رو که از زیبایی ها و لحظات ناب بچه هاش فیلم برداری میکرد!
و تحسین میکنم شجاعت اون پسر کوچیکه رو که شیرجه زد داخل اب و تا کنار تیوب شنا کرد!
به قدری احساسم از این آب و از این شیرجه زدن خوب شد که یاد دوران بچگیم افتادم که عاشق آب و عاشق استخر بودم! هیچ چیزی به اندازه استخر منو خوشحال نمیکرد و بهم انگیزه نمیداد! کاملا ناخواگاه خودمو کامل اونجا تصور کردم! باید اعتراف کنم اگه منم بودم لباسمو در میاوردم و میپریدم داخل اون آب چشمه ی خداوند!
چقدر جالب! اتفاقا با خودم گفتم که چرا صبح وارد آب نشدین … بلافاصله جواب اومد که صبحها آب سرده و غروبا گرم تره! عاشق اینم ک همیشه جواب سوالام رو بلافاصله میگیرم!
واو
عاشق اون تیوب هیولا شدم و اون دستگاهی که به راحتی بادش کرد! اولش فکر کردم تیوبه فعد دیدم یه تشک بزرگه که راحت گنجایش 4 نفر رو داره! چه چیز محشری! میتونی کاملا روی آب شناور باشی و لذت ببری! دقیقا مثل اون لحظه که سه تا داداش باهم دراز کشیده بودن و رو به اسمون خوابیده بودن! چه لذتی داره اینکه معلق باشی و رها! مثل برگی روی آب با جریان هدایت که به سمت خواسته ها هدایتت میکنه! اما کی هدایت میشی؟! زمانی که بدون هیچ نیرویی تسلیم نیروی جریان آب باشی! فقط کافیه متصل به جایی غیر از جریان باشی تا ببینی حرکتی در کار نیست! حتی اگه با یک نخ نامرئی و نازک به اسکله متصل باشی! اما باید زنجیرها را برید تا اجازه ی حرکت به قایق زندگی در رود خانه ی خداوند رو داد!
من عاشق این تسلیم بودنم! کی تسلیم میشیم؟! زمانی که ایمان داشته باشیم اون رودخونه ما رو به سر منزل مقصود هدایت میکنه و میبره! اگه ایمان نداشته باشیم که به هیچ وجه چنین اجازه ای نمی دیم! حتی اگه شده برخلاف جریان اب پارو میزنیم!
پس لازمه ی هدایت، تسلیم شدنه. و لازمه ی تسلیم شدن، ایمان داشتنه!
به همین خاطره که استاد همیشه میگن همه چیه! چون تا زمانی ایمان نباشه، وا نمی دیم! رها نمی شیم و دل رو به دریاچه نمیدیم!
هر چقدر از این جریان هدایت مطمئن تر باشیم و مومن تر باشیم، غم و اندوه و اضطراب کمتری داریم و لذت بیشتری از مسیر، از صدای آب و اسمون بالای سرمون میبریم! و هر چقدر این لذت بیشتر، نه تنها زندگی قشنگ تر، بلکه مسیر کوتاه تر میشه! چون از مسیر اوج لذت رو بردیم! یهو می بینیم خیلی وقته به مقصد رسیدیم و حواسمون نیست!
حکایت همون شعر معروفه که میگه ” رسیدیم و رسیدیم، کاشکی نمی رسیدیم، سوار لاک پشت بودیم، خوب بودیم و خوش بودیم! ”
باید بدون ترس دل به دریا داد! ترس از کت فیش… ترس از الیگیتور و ترس از هر چیز دیگری ! با هر باوری که برای ذهنت منطقی باشه! خواه از نظر دیگران مسخره!
مثلا برای خوده من، همین بس و کافیه که الیگیتور ها خجالتی هستن! پس با خودم میگم از انسان ها دوری میکنن!
همین بس که کت فیش ها، از ما میترسن و نزدیک نمیان!
و همین بس که اگه متصل باشم، هر خطری وجود داشته باشه بهم الهام میشه!
کی متصلم؟! وقتی که به یاد بیارم که از کجام و به کجا میروم! وقتی که به یاد بیارم که او هر لحظه در تمام لحظات با منه و با من حرف میزنه! اما کی؟! وقتی که سر و صدای ذهن خاموش بشه! کی خاموش بشه؟! وقتی که همون لحظه ببینم در گیر چی و کدوم ترسه! وقتی که دیدم درگیر ترس از دریاچه س، با همون دلایل منطقیش میکنم و وقتی ساکت شد صدای قلبم رو میشنوم که هر لحظه خیر و شرم رو الهام میکنه!
میدونی استاد … دارم به تجربیات خودم فکر میکنم! اینکه یه وقتایی در دل طبیعت بودم و از یه سری مسائل ترس داشتم و جلوتر نرفتم و وقتایی که در دل ترسم رفتم و جلو رفتم. دارم به این فکر میکنم اگه باید در دل ترسم برم، خب شاید اون ترس برای این باشه که من سمت اون خطرات نرم! چه بسا بارها ترسیدم که مسیری رو برم و الان خوشحالم که اون مسیر خطرناک رو نرفتم. و چه بسا ترسهایی بوده و در دلشون رفتم و به قدرت رسیدم. تو فکر اینم که واقعا چه طور میشه تشخیص داد کدوم ترس واهیه و کدومش، خطرناکه واقعیه!
با خودم فکر کردم …
یادم افتاد حتی شما هم در تجربیات مختلفتون بارها گفتین که یه وقتایی یه حسی بهتون گفته فلان کارو نکن و فلان مسر طبیعت رو نرو ومیدونستین که خطرناکه!
همینطور یادم افتاد خیلی از مسیرهایی که از نظر بقیه خطرناک بوده رو با چشمک خداوند رفتین و عبور کردن! (مثل ماجرای سفر به یوتا )
با خودم گفتم حتی استاد هم درگیر این ماجرا بوده! اما چه طور میشه واقعا تشخیصش داد!
جوابی اومد …
“” اگه بتونی همون لحظه با دلیلی منطقی برای ذهنت، ذهنت رو آروم کنی، دیگه هیچ ترس ذهنی وجود نخواهد داشت و یا دلی مطمئن و قرص واردترسمون میشیم! بدون ترس! بدون اضطراب و با دلی مطمئن. اینجا کاملا واضحه که طبق قانون، احساس خوبمون سبب نتیجه ی خوب میشه! فقط کافیه به هر دلیلی اون احساس ترس، به احساسی خوب تبدیل بشه. مثلا چشمک خداوند باشه یا دلیلی منطقی … چه فرقی میکنه؟! فقط کافیه ذهن ساکت بشه!
اما یه وقتایی هست، نسبت به پیمودن یک مسیری ترس داری! و هیچ دلیل منطقی ذهنی نداری تا ذهنت رو ساکت کنی! هیچ هدایتی دریافت نمیکنی که آرومت کنه … ساده بگم … احساست بده! حالت خرابه! مضطربی و ترسیدی! تپش قلب داری و نفس نفس میزنی! اما تو بدون هیچ توجهی به احساست، پا در مسیر میذاری! با خودت میگی باید وارد ترسم بشم! اما حواست نیست که حالت خوب نیست و اتصالی با منبع نداری! به خاطر حال بدت اتصالت قطع شده! اما تو اصرار داری اون مسیر رو بری …. میری و نتیجه نمی گیری! چون طبق قانون امکان نداره وقتی حس خوبی نداری، نتیجه ی خوبی بگیری! حتی اگه یک کار به ظاهر ساده و بی خطر از نظر بقیه باشه! اما توی همون مسیری که از نظر همه بی خطر بود شکست میخوری چون حواست به احساست نبود. “””
حس میکنم این جوابی که بهم گفته شد، خودش تکاملیه! یک جواب اولیه بود در جواب سوالی که برام پیش اومد! چون همیشه سریع الجوابه! خوب میدوننم جواب کامل ترش هم بهم گفته میشه! به موقش!
عااااالی بودین
خدا رو شکر چقدر پیام گرفتم ممنونم دوست خوبم
بنام الله یکتا
سلام اقای نظری دیگاهتون خیلی قشنگ مرسی عزیزم لذت بردم ازین کامنت قشنگ شما و اینکه باز اگاهی های قبل رو ب یادم اوردین امید وارم ک هرروز خداوند بیشتر تو زندگیتون ظهور پیدا هرچی ظهور خداوند بیشتر بشه خب دیگه همه چیز های خوب یاد همراهش
یاالله
به نام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگر ما به راه راست و راه کسانی که به انها نعمت داده است
سلام و درود بی پایان بر شما عزیزان دل
حقیقتا یه خورده نجوا اومد سراغم که حالا این قسمت که چیز خاص نداشته و … و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به انجام کار درست
موضوع این قسمت غلبه بر ترس یا شکستن سد های ذهنی هست
اینکه بچه ها تک تک شون پریدن تو اب این لذت بردن الویت بالایی تو ذهن بچه ها داره و به خاطر همین در اکثر مواقع بچه از هیچ لذتی دریغ نمیکنن و در لحظه زندگی میکنن
و چقدر استاد این ویژگی رو قشنگ جاگذاری کردن تو ذهنشون که کامل مشهوده اینکه با بچه ها هم بازی شی ، باهاشون شنا کنی ، برای صحبتشون ارزش قائل شی و … همه اینا از درک صحیح و جایگذاری صحیح و درست این الویت در ذهنه که ما افریده شدیم برای لذت
اصلا وقتی به درک این موضوع میرسی که
حال خوب = اتفاقات خوب
رو رقم میزنه دیگه از هر لحظت نهایت لذت رو میبری چون به این درک رسیدم که تنها و تنها راه رسیدن به خواسته ها حاله خوبه
تنها و تنها راه متصل شدن به خداوند حال خوبه
تنها و تنها راه دربافت الهامات پروردگارم حاله خوبه و بس
و وقتی این چنین کار کرده باشی روی خودت دیگه از تک تک لحظاتت لذت میبری
از اب بازی کردن
از بودن در اب که یه بار مسابقه میزاری یه بار شیرجه میزنی
از رقصیدن با نور چراغ قوه در شب
از اتیش درست کردن
از خوردن اون غذا به شدت خوشمزه که به شخصه حسش کردم خیلی خوشمزه
از فیلم گرفتن از بچه هات
خیلی راه های ساده ای هست برای لذت بردن که نتیجه این رفتار ثبات فرکانسی هست و وقتی به ثبات برسی دیگه پشت سرهم بوم بوم اتفاقات عالی و بینظیر خداوند از فضل و قدرت بیکرانش برات رقم میزنه
این مورد غلبه بر ترس که خودم چند شب پیش برای بار اول تجربش کردم
قضیه چی بود
اقا ما یه کوهی داریم تو شهرمون که من اینو چندباری به لطف خدا فتحش کردم
چن شب پیش گفتم بزار یه بارم شب تجربش کنم و کلا میخاستم حالا این تجربه اولمم بود که تنهایی تو شب برم کوه اونم توی تاریکی مطلق ها توکل بخدا کردم و رفتم
رسیدم پای کوه دیدم چن تا دختر جوان دارن میان پایین بعد گفتم بیا اینا الان رفتن کوه نوردی کردن و عشق و حال کردن دارن میرن خونهاشون
با خودم میگفتم که اینا که دخترن و رفتن منم میرم این انگیزم بیشتر میشد
(الگوهای ذهنی دقیقا مثه پریدن بچه ها توی اب که اول استاد رفت بعد داداش بزرگه و یکی یکی پریدن تو اب)
بعد رفتم بالاتر دیدم اقا یا خانم هایی هستن که تنهایی رفتن بالایه کوه و دارن میان پایین
و تکرار اگاهانه همین دیدن این الگوها و کنترل ذهن من رو تا یه جایی برد که خودم هیج آیدیایی نداشتم
فقط هدایت الله بود
میخام بگم این تکرار اگاهانه الگوهایی که انتخاب میکنی در مسیر رسیدن به هدفت بسیار بسیار ارزشمنده و مهمه
چقدر این ویژگی خوبه که هر چیزی رو دیدی یه جاییش نیاز به تعمییر داره همونجا درستش میکنی
دقیقا مثه کار کردن روی خودمون
من سعی میکنم یه جایی که باگ ذهنی پیدا میکنم همون لحظه با باورها و افکار درست و مناسب انرژی شو در راستا قوانین خدا هم جهت کنم
کاری که استاد دقیقا وقتی از پله ها اومدن بالا پیچ پله ها شل شد سریع رفتن و ابزار لازمه رو اوردن و شروع به درست کردنش کردن
و ارزش ابزار رو هم نشون دادن که چقدر کارها میتونه راحت و سریع انجام شه وقتی از ابزار صحیح استفاده کنی
که این خودش از مواهب ثروتمندشدنه که میتونی ابزارهای مورد نیازتو بخری و داشته باشی
نکته خیلی برام ارزشمند و اهمیت داشت
همین ریلکس بودن پدرخونواده که خیلی راحته دمش گرم تا این حد روی خودش کار کرده و همه چی رو سپرده به خدا
که دوستان هم خیلی عالی به این نکته اشاره کردن
خدا رو هزاران هزار بار سپاسگذارم که هدایتم کرد که تمرین امشبم رو انجام بدم ، ممنونتم
در پناه لطف و عشق بیکران خداوند شاد و پیروز باشید
بنام الله یکتا و حکیم
سلام دوست عزیزم دیدگاهتون خیلی قشنگ امیدوار زندگیتون پر از نشونه های خدا باشه
واقعا ب نکته ای اشاره کردین ک شاید توجه کمتری بچه بهش داشتن اینکه استاد فورا بعد از شل شدن پیچ ها پله رفتن اون هارو سفت کردن
خیلی سپاسگزارم ازین دیدگ گاه زیباتون
جضور الله هرروز بیشتر بیشتر بشه در زندگیتون
سلام
ممنونم عزیزم
همچنین در پناه لطف خداوند شاد و پیروز باشید
سلاااام
وای خدای من از همون فایل قبل معلوم بود که چه چیزای خفن و باحالی قراره ببینیم 😃
چقدر آب بازی و شنا اونم با چندتا انرژی خالص کیف میده و یکی باشه مثل استاد که خودش سرشار از انرژی و کودک درون باشه برای همراهی با چهارتا پسر بچه دوست داشتنی و پر انرژی
چقدر این چهارتا پسر دوست داشتنین ، هر کدومشون یه جور شیرین و به دل میشینن
چقدر واقعا اولش هر کدومشون از بزرگه تا کوچیکه یه ترسی داشتن برای پریدن تو آب و کم کم ترسشون ریخت
کوچکتره ولی انگار آزاد تر بود برای اومدن توی آب سریعتر تصمیم گرفت
و دقیقا مصداق ادمها که هر چی بزرگتر میشن ترسها و باورهای محیط که بهشون القا میشه ، بیشتر درشون تاثیر میذاره
لحظه لحظه ش برام عین یه فیلم بزرگ بود که پر از هیجان و درس بود
خانم شایسته عزیز خدا بهت بی نهایت قوت بده عزیزم که اینقدر با عشق این فیلمهارو میگیری و با کیفیت عالی
وای که من چقدر اون پسر دوم رو دوست دارم تپلوی بامزه
وقتی میخواست بپره تو آب
چقدر مودب و با اخلاقند این خانواده ، استاد بهتون تبریک میگم برای آدمهای درستی که در مدارشون قرار میگیرید ، که واقعا وقتی خود آدم توی مدار و فرکانس درست باشه قطعا بی تردید آدمها و اتفاقات خوب هم به سمتش جدب میشن ؛ این جزو قوانین الهیه
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی راکشید ، سرد سردرا
چقدر پدر خانواده آرامش داشت ، بدون نگرانی و یا توصیه های ایمنی ترس آور به بچه ها
قطعا این ویژگی در پسشرفت کسب و کارش هم بسیار کمکش کرده، آرامش و ریلکس بودن
چقدر آرام آرام به شما اعتماد کردند و ترسهاشون ریخت
وقتی به این موضوع فکر میکردم در مورد خودم ، یاد چند بار از کارهایی که کردم و اول می ترسیدم و هزارجور فکرکه چی میشه
یادم میاد اولین بار که چندسال پیش میخواستم تدریس جلوی دوربین کنم برای یه سایت آموزشی چقدر اضطراب داشتم حتی چتد بار خواستم کنسلش کنم ، که اگر خوب نشه چی، ولی بعد از این که به ترسم غلبه کردم و رفتم جلوی دوربین بار اول کمی اضطراب داشتم ولی دفعه های بعد چقدر راحت بود و لذت بخش
و اینقدر خوب تدریس کردم که ازم توی یه جشن بزرگ که داشتن تقدیر شد و باعث شد مدرسهای دیگه هم انگیزه بگیرن و جلوی دوربین تدریس کنن برای سایت و بعد از اون چقدر تعداد فیلمهای آموزشی اون سایت بیشتر شد
یا حتی قطع ارتباط با بعضیا اولش برام ترس داشت که حالا چی میگن ، یا اینکه اکه نباشن چی میشه ، و وقتی انجام شد بعدش هیچ اتفاق بدی نیوفتاد و یاد گرفتم توی دوره عزت نفس که مهم نباشه برام و اون چیزی که فکر میکنم درسته انجام بدم
ترس از تایید نشدن ، ترس از حرف مردم
خودم بارها دیدم که هیچی نبوده
استاد دوره ی عزت نفس فوق العاده ست
توی هر دوره یی که هستم ، این دوره همیشه در کنارش است
چقدر یاد آوری این موفقیتها خوب است استاد عزیز
گاهی فراموش میکنیم چه کارهایی کردیم که در زمان خودش کار بزرگی بوده
و واقعا دیدن الگوهای درست بسیار کمک کننده ست برای شدن خیلی خواسته ها ، استاد شما هم الگوی ما هستید در همه چیز و هم چقدر خوب مارا به یاد خودمان می اندازید که اگر قبلا چیزهایی را که نمی توانستیم انجام بدیم و با پا گذشتن بر ترسهایمان شده است ، پس حالا هم باید پا روی ترسهای واهیم بگذارم
چون دقیقا این ترسها آن موقع هم بوده ، فقط شکلش عوض شده و اگر آن موقع از پسش برآمدم باز هم میتوانم
تازه با باورهای ساخته شده ی بهتری که الان میتوانم داشته باشم
خدایا شکرررت
چقدر حس اطمینان بچه ها به شما مشهود بود طوری که دیگه براتون شعر ساختن
Follow the seyed , the seyed all way we go😃❤
قلباً باورتون کردن ، و فرکانس قوی بودنتون رو گرفته بودن
و چقدر پدر خانواده قشنگ تشویق میکرد ، به خصوص بچه سوم رو که کمی بیشتر اول میترسید
و استاد هم انگیزه میداد بهش با گفتن اینکه تو قوی هستی ، پسر فوق العاده یی هستی
و چقدر تشویق کردن و حس خوب دادن تاثیر گذاره
البته که ما باید همیشه توانایی های خودمون رو به خودم یادآور بشیم و به خودمون انگیزه بدیم برای جلو رفتن و پریدن توی اقیانوس ناشناخته ها و مطمعن بودن از نیرویی که هدایتمون میکنه و راه رو بهمون نشون میده
مثل رفتن به زیر خونه و اینکه میفهمیم که هیچی نبوده اون زیر و همش ترس الکی بود
خداااایا شکرررت
استاد هر روزم داره شگفت انگیزار میشه در این بهشت زیبا ، هر روز
پدر خانواده چقدر قشنگ از غروب افتاب تعریف میکرد و لذت میبرد از تماشای این هنه زیبایی و فرزندان و شادی که میدید ، کاملا مشخص بود
و زنده باد آمریکا god bless america
چقدر طراوت آب رو حس میکردم ، انگار وقتی بچه ها شیرجه میزدن آب میپاشید توی صورتم
چقدر با بچه ها با هم خوب بودن و کیف میکردن
چه احترام قشنگی برای همه قاعل بودن
توی خونه یعقوب تپلی و دوست داشتنی که با شما بازی کرد و شما چقدر خوب باهاش همراهی میکردید
بچه ها بازی میکردن و غر نمیزدن که چرا مثلا اون اینطوری بازی کرد ، چرا من نبردم
و اون آتیش بازی آخر که فوق العاده بود احساس کردم خودم بعد از آب تنی اومدم کنار آتیش و چه کیفی میدادد
و اون چال پیاز خانوم شایسته که من رو به هوس انداخت درست کنم 😀
خیلی عالی خیلی، همه چیز
خدایاا شکرررت به قول مریم جان شایسته برای برکتهای امروزم
واقعا که چه روز با برکتی بود امروز
باید همواره تایید کنم نشانه ها را و شکر گذار
اصلا مگر میشور این همه نعمت و زیبایی را دید و شکر گزار نبود
باید بگویم هر روز تا فراموش نکنم ، باید حریص شکرگزا زیباییها باشم حریص نعمتها
باید با جان و دل ببلعم این همه زیبایی و نعمت را که خداوند با عشق دراختیارم گذاشته
باید زندگی را زندگی کنم مثل سید حسین
باید مثل در هر کاری که میکنم وجودش شکرگزاریست
حتی لحظه یی که کنار خوراک گرمی که عزیز دلش تدارک دیده نزدیک آتش و با عشق به یکدیگر عشق میورزند
خدااایا شکرررت برای امروزم و برکاتش
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌵🌵🌵🌴🌳🌲🌲🌱🌱🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🍀🍀🌸🌸🌸🌈🌈🌈🌈🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
سلام بر استادعزیز آقای عباسمنش و همسر زیباشون خانم شایسته.
به به واقعا که از این قسمت کلی لذت بردم.این قسمت گرفته از آب بازی استاد با بچه های فوق العاده زیبا تا سوزوندن وآتیش درست کردن شبونه و اون غذای خوشمزه برام فوق العاده عبرت بخش و زیبا ولذت بخش بود.آب بازی و شنای بچه ها همونطور که استاد فرمودن اول کمی میترسیدن ولی با شجاعت و عزت نفس توی اب میپرن و بعدلحظاتی براشون عادی میشه این به من یاد داد که با ترسام روبرو شم واینطوری با شجاعت و عزت نفس برطرفشون کنم رابطه برادرا با هم دیگه که نگووووو خیلی فوق العادست چطور به هم کمک میکنن و باهم همکاری میکنن برای من فوق العاده قشنگ بود و پدربچه ها خیلی زیبا مثل یک دوست با بچه هاش شوخی میکنه حتی یک جا یکی از بچه ها میترسید بپره توی اب ولی پدر بچه ها و برادراش همه بهش قوت قلب میدادن و میگفتن که شجاعت داشته باشه و بپره و کلی باهم شوخی میکردن و میخندیدن یه رابطه دوستانه و زیبا بود.چقدرخانم شایسته رابطش با بچه ها قشنگ و دوستانه هست.یه خونواده زیبا و صمیمی در یک مکان زیبا و سرسبز انگار که برای اونجا افریده شدن واقعا که لذت بخشه خدایا شکرت که منو به سمت دیدن این سریال زیبا و این قسمت زیبا هدایت کردی خدایا شکرت که این همه زیبایی و صمیمیت رو میبینم .چقدر اون غذا به من چسبیییییید بااینکه شما داشتین میخوردین ولی من مزشو حس میکردم باورتون نمیشه من پیاز زیاد دوست ندارم ولی خانم شایسته اینقدر زیبا تزیین کرده بودن که اصلا عاشق این غذا شدم. وای خدایا شکرت.من از جیکوب همون یعقوب خودمون خیلی خوشم اومد بااین سن کم یه کانال یوتیوب داره و کلی برنامه و ادیت بلده و برای کانالش کلی عکس میگیره و تلاش میکنه چقدر این بچه زیباست و دوستداشتنی و چقدر هیجان و ذوق داشت و پر از انرژی مثبت بود من که کلی ازش درس گرفتم وچقدر تنیس بازی کردن گروهی بچه ها زیبا بود خیلی حرفه ای و قشنگ من که عاشق تنیس شدم راااستی این میز تنیس خیلی راحت جابجا میشه از پایین چرخ داره توجه نکرده بودم چقدر خوبه که ثابت نیست و خیلی راحت جابجامیشه خدایا شکرت که همه چیز برای راحتی ما مهیا و فراهم خدایا شکرت بابت این همه زیبایی و اینهمه وسایل که در عین سادگی کلی برای من جنبه تفریحی دارن خدایا شکرت منو در مسیر شناخت اقای استاد و همسر زیباشون قرار دادی که بتونم همه این زیبایی ها رو ببینم.این قسمت اونقدر زیبا بود که از اولش تا اخر لبخندی عجیبی روی لبم بود
سلام بر استاد گل و دوستای نابش
وای خدای من چقد لذت بردم همراه پسر گلم عشق کردیم از تماشای این قسمت ،،،خدا رو شکر واقعا حالم عالیه و بهتر از این نمیشه
خوش بگذره
سلام من این فایل رو چند بار دیدم واقعا اعتراف میکنم که هر بار با دیدن این فایل لذت میبرم ونکات بسیار جالب برام داشت
چقدر این خانواده افرادی هستند که با خودشون در صلح هستند نه دعوای نه بگو مگوی پدر خانواده رو ببین چقدر بچه هاشو آزاد گذاشته رو موتور رفتن اصلا کاری بهشون نداشت نگفت الان میفتی بچه جون نرو رو موتور
چقدر این خانواده پر انرژی بودند اون همه بازی در طول روز واقعا انرژی بره پیگ پونگ،بازی تو جنگل،ماهی گیری، خود شنا کلی انرژی میبره واقعا افرین
چقدر اعتماد بنفس این خانواده بالا بود به شدت اعتماد بنفس موج میزد از پدر خانواده تا بچه ها هرچیزو درخواست میکردن موتور سواری،بستن تاب، اون قایق بادی،
یکی دیگه از نشون های اعتماد بنفس بالا اون پشتک وارو بچه به اون کوچیکی تو اب دریاچه بود آب دریاچه با استخر فرق داره واقعا شجاعت میخواد
خداوکیل اون بچه کوچولو یوسف بمب انرژی بود اصلا خسته نمیشد لامصب میومد بیرون دوباره شیرجه بیرون باز شیرجه
اعتماد بنفس یعقوب چقدر شیرین حرف میزد با عزت نفس بالا شمرده شمرده داشت از توضیح دادن لذت میبرد
اقا چهارتا پسر به اون سن و سال چقدر صحیح تربیت شده بودن
حالا اینجا طرف تو تربیت یکیش مونده باید ده تفر مراقبش باشن بلایی سر خودش نیاره
عزت و احترام در این خانواده موج میزد
پدر خانواده وقتی بچه ها ماهی میگرفتن چقدر تشویق میکرد و ازشون فیلم میگرفت بهشون اعتماد بنفس بیشتری میداد
بچه ها چقدر باهم رفیق بودن و تو شنا بهم کمک میکردن
سید از حق نگذریم شما هم براشون کم نذاشتی دمت گرم هرکی بیاد اونجا لذت خواهد برد
بیشتر مشتاق شدم بیام اونجا
بایدم چند روز اونجا بمونن
این فایل خودش یه کتاب بود نحوه لذت بردن از زندگی با همین امکانات موجود،
در زمان حال بودن، تربیت فرزند که شاهکار بود، نحوه مقابله با ترس ها و روبه رو شدن با اون ها، نحوه درخواست کردن از افراد،
کلی نکات ارزشمند کاملا عملی شبیه به یه کارگاه بود واقعا
خدایا شکرت بخاطر این فایل زیبا
درپناه لله یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم
اوایلش که این سریال رو شروع کردید با خودم گفتم حتما موج عظیمی از انتقادها به سمتتون روانه میشه و شاید بعضیا بگن که استاد داره فخر فروشی میکنه و داره ثروتش رو نشون میده وسایل و امکانات حرفه ای ویلا و … نمایش میده ولی شما با جرات تمام ، توی دل ترسها میرید همونطور که تمام زندگیتون این رو اجرایی کردید و همونطور که بچه ها رو با ترسشون روبرو کردید و اون تیکه از دریاچه ی زیر خونه هم که ازش میترسیدن رو بهشون نشون دادید تا روبرو شدن با ترسها رو براشون ملموس کنید
چقدر خوبه که بدون توجه به نظر بقیه فقط کاری که درست هست رو انجام بدیم
واقعا که چه زیبا الگوسازی میکنید و مطمینا هدف از سریال زندگی در بهشت همین بوده .
بنده با تماشای این قسمت که دوستانتون مهمان شما بودن ، ناخوداگاه خودم رو توی ویلایی شبیه به ویلای شما (با کمی تغییر ) میدیدم توی یه ویلای زیبا با ویوی یه جنگل مرتفع . چون همیشه از دیدن عظمت جنگل و کوه لذت میبرم و توی تصوراتم میدیدم تمام کسانی که دوسشون دارم رو دعوت کردم و داریم تفریح میکنیم و لذت میبریم و چقدر حس خوبی پیدا کردم چه بسا که اون موقع اطرافیانم میتونن با خودشون بگن پس ما هم میتونیم داشته باشیم و این از همه چیز لذت بخشتره
طبق اموزه های شما هرکسی که باعث گسترش جهان بشه طبق قانون جهان هستی به همون اندازه نعمت و ثروت وارد زندگیش میشه که یکیش همین ایجاد الگوهاست
ما با الگوهامون زندگی میکنیم وقتی الگوی جدید میبینیم آرزوهامون شکل میگیره
به نام ربّ تنها قدرت جهان
سلام به استاد عزیزم، مریم خوشگلم و دوستان هدایت شده ام
وااااای چقدر دوست داشتم این قسمتو صبح تا حالا 3بار دیدمش و الان تونستم کامنت بذارم چون مهمون داشتیم
با این تفاوت که من انرژیم گرفته شد ولی شما با داشتن چنین دوستان فوق العاده ای انرژیتون چند برابر میشه
میدونید چرا؟
چون فرق بچه های فامیل ما با دوستان شما اینه که اونها به هر چی بخواند بدون اجازه دست میزنند و خرابکاری میکنند ولی اینا چقدرررر مودب و مسولیت پذیرند
اونها به خواهر برادرای خودشون هم حسادت میکنند و تو سر و کله هم میزنند ولی اینا چقدر رفیقند باهم و هوای همدیگه رو دارند
اونها هر کاری دلشون بخواد میکنند و اصلا به حرف بزرگترها توجه نمیکنند چه برسه به اینکه حتی بخوان بدونن قانون هر خونه چیه! ولی اینا حتی برای سر یخچال رفتن هم اجازه میگیرند
چقدر دوست داشتنی بودن چقدر عزت نفس بالایی داشتن و به راحتی وارد ترسهاشون میشدند
بابای خانواده چقدر باحال بود
اینقدر این بچه ها رو بافرهنگ تربیت کرده که اصلا نگران هیچی نیست و هر جا میرند نهایت لذتو میبرند و هر کدومشون مشغول لذت بردن خودشونند حتی برای موتورسواری پسرش هم کوچکترین مقاومتی نکرد!
رااااستی چرا قلیون نیست تو مهمونیتون؟برخلاف خیلی خانواده های ایرانی!
دلیلش پرواضحه …
برای شادی و لذت نیازی به آسیب زدن به خود نیست و با ساده ترین وسایل میشه بیشترین لذت و سرگرمی ایجاد کرد:)
هدف مهمونیای شما فقط و فقط لذته نه چشم و هم چشمی و دردسرهای زیاد
هر چقدر از درسهای این قسمت بگم کمه
انشالله که همیشه جمعتون جمع باشه و لذتهاتون روز افزون
عاشقتونم
در پناه حق
سلام به دوستان بهشتی ام😍
سلام به استاد خلق خواسته🌹🌹🌹استاد چقدر زیباست اینکه شما برای این همه آدم باور فراوانی، باور عشق، باور سلامتی، باور ثروت میسازید.سپاسگزارم.
امروز وقتی با بچه ها تفریح میکردین به پاشنه ی آشیل جدیدی دست پیدا کردم و اون اینکه فکر میکردم باید برای لذت بردن و تفریح کردن برنامه ی قبلی داشته باشم،نباید تمام تفریحات رو یکجا انجام بدم چون بعدش چیزی واسه لذت بردن نمیمونه ولی یهو به این آگاهی دست پیدا کردم که بله،باور به کمبود سرش رو آورده بیرون تا من دستمو بندازم گردنشو خفش کنم😄
بعد این باور رو در خودم تکرار کردم که ببین نسترن،قانون میگه به هر چیزی توجه کنی، داخل زندگیت بیشتر میشه و استاد با لذت بردن دائمی داره برکت میده به تمام زندگیش و به لحظات خوشش.
دیدن بچه ها این باور رو برام ساخت که بچه ها وقتی یه هدفی دارن چقدر با انرژی و بدون خستگی تا آخرش ادامه میدن و گفتم ببین اصله من همینه، انرژی بی اندازه، که هنوز داخله این بچه ها، با باورهای اشتباه که در پروسه ی به ظاهر بزرگتر شدن، دستکاری نشده.
من عاشق رفتار باباشون شدم. چقدر به بچه ها توجه داشت، هر بار که ماهی میگرفتن، با هر ماهی براشون ذوق میکرد و بهشون اعتماد بنفس میداد.چقدر زیبا نگاهشون میکرد.
استاد ممنونم که به بچه ها درس نترسیدن رو دادین.
ارتباط برقرار کردن با تمام سن های مختلف روح لطیفی میخواد مخصوصا اگر بچه باشن چون واقعا به منبع نزدیکن.
چقدر لذت بردم که فوری رفتین پیچ پله رو سفت کردین و این منو به این باور رسوند که نباید بزاری چیزی خرابه خراب بشه،مثل باورهای اشتباهی که اگر زود درمان بشن خیلی راحت تر برطرف میشن.
اونجا که با یه پیاز ساده کلی لذت بردین.
وقتی بچه ها کنترل ذهن میکردن برای پریدن و هر بار نسخهی بهتری از بازی و پرش و احساس بهتر رو از خودشون نشون میدادن، میدونین حس میکنم سرعت تکامل با ذهن پاک رابطه ی مستقیم داره.
اینکه با جیکوب مدل دست دادن تمرین کردین و ادامه دادین تا یادش گرفتین خیلی برام لذت بخش بود.
چقدر رعایت ادب داخل رفتارهای بچه ها و پدرشون موج میزد.
تربیت چهارتا پسر عالی جز با ایمان اتفاق نمی افته.
خدای من مردم نازنین آمریکا چقدر تمایل به بهتر شدن دارن اون هم با مقاومت خیلی کم.
سپاسگزارم استاد مهربونم که هر بار میتونم به سادگی لبخند قشنگ و خوش احساستون رو ببینم و حس کنم.
خداجونم ممنونم عزیز دلم که انقدر مهربونی و انواع احساس خوب رو افریدی🌻🌻🌻
سلام ،
عالی،عالی
انرژی این دو قسمت فوق العاده است😍😍😍😍😘