از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263648MB31 دقیقه
نمیدونم این قسمت از سریال زندگی در بهشت برای بقیه ی بچه های همفرکانسی های که دارن مشاهده اش میکنن همزمانی داشته یا خیر اما این فایل برای من سرشار از همزمانی بود و انگار خداوند این فایل رو به طور ویژه و خاص برای هدایت من تهیه کرده بود، خداوند از طریق این فایل کلی از هدایت هاش رو و باورهایی که لازمه داشته باشم رو برام فرستاد و تصمیم دارم تمام کامنت های این فایل رو بخونم و خود فایل رو هم بارها و بارها نگاه کنم چون دقیقا برای من پاسخ سوال های این روزهام و هدایت های خداوند مهربان هست، مریم جان عزیز بی نهایت ازت ممنون و سپاسگزارم که به الهام قلبی ات مبنی بر تهیه ی این فایل عمل کردی و دستی عزیز از طرف خدای مهربان برای من شدی، همان خدای اجابت گری که به محض اینکه سوال میکنیم به سرعت اجابت میکنه و همه ی ما رو اون داره مدیریت میکنه و قلب های ما اینقدر به هم نزدیک هست و هممون به لطف الله در یک مدار فرکانسی هستیم و این برای من پربرکت ترین نعمت زندگیمه که با انسان های توحیدی ای چون شما هممدار هستم و از شما درس های زندگی و خیلی از هدایت هام رو دریافت میکنم.
اولین همزمانی: من مدت زمان زیادی هست که استارت دیدن مجدد سریال سفر به دور آمریکا رو زدم و هر روز یک فایل رو نگاه میکنم و پریروز نوبت دیدن قسمت 178 سریال بود و من وقتی سریال رو نگاه میکردم با خودم گفتم حتما وقتی چهار پنج ساعت با افرادی دور آتیش گفتگوی صمیمی داشته باشی این دوستی ادامه دار خواهد بود و بسبار مشتاق بودم از این خانواده خبردار باشم و بیشتر در موردشون بدونم چون شیوه ی زندگی اونا بسیار برام جالب اومد و امروز بسیار هیجان زده شدم وقتی مریم جان به محض پلی شدن فایل اشاره به فایلی کردن که من تازه برای بار چندم قسمت شد ببینم و در طول روز در موردش داشتم فکر میکردم.
همزمانی 2: دیروز داشتم کامنتای جلسه ی اول احساس لیاقت رو میخوندم و در پاسخ به یکی از دوستان همفرکانسی که نوشته بود من الان خودم رو که باردار هستم و شرایطم عوض شده با قبل از بارداری که در دوره قانون سلامتی بودم و خیلی پیاده روی میکردم مقایسه میکردم و احساسم بد میشد نوشتم و سوال پرسیدم که آیا در دوره ی بارداری به شیوه ی قانون سلامتی پیش رفته؟براش نوشتم پاسخ شما برام اهمیت داره از این جهت که من شش ماه هست در دوره ی قانون سلامتی هستم و به توصیه هاش عمل میکنم و بسیار از نتیجه راضی هستم و میخوام تا آخر عمر این سبک رو ادامه بدم اما میخوام باردار بشم و با اینکه میدونم کار درست چیه اما میخوام با دیدن الگوهایی که در دوران بارداری هم به شیوه ی طبیعی زندگی و تغذیه داشتن و بارداری و زایمان موفقی داشتن باورهای محدود کننده ام رو بشکنم و بعدش که پاسخی از دوستمون دریافت نکردم از خداوند درخواست کردم که خودش هدایتگر من باشه و این قسمت سریال دقیقا هدایت خداوند و پاسخ سوالم بود، من اینقدر باورهای محدودکننده از همون سنین کودکی در مغزم فرو رفته که بارداری و زایمان و داشتن فرزند سالم برام تقریبا تبدیل به رویا شده و متاسفانه این باورهای محدود کننده باعث شد تنها فرزندم مشکل پیدا کنه و من سال هاست دارم روی باورهام کار میکنم تا این تضاد در زندگیم برطرف بشه (البته تضادی که برای من کلی درس و برکت داشت و خدا رو به خاطرش سپاسگزارم).
همزمانی 3: چند روز پیش به عیادت یکی از فامیلامون رفتم که این زن تقریبا هم سن و سال خودم هست و دچار بیماری لیکی گاد شده و به من گفت دکتر تقریبا تمام خوراکی ها رو برام منع کرده و الان من توی سبک تغذیه هیچ تفاوتی با تو ندارم جز اینکه تو به میل و اختیار خودت انتخاب کردی و من مجبورم چون التهاب روده ام اینقدر گسترده شده که اگر عمل نکنم از پا درم میاره و لازمه که اشاره کنم این فرد به شدت آدم استرسی ای هست و خودشم اینو اذعان داره و گفت دکترهم گفته که بیماری من دلیلش استرس هست همونجا بود که ایمانم به حرف هایی که استاد در دوره میزنه بیشتر شد و تعهدم چندین برابر برای اینکه تا آخر عمرم میخوام به این شیوه زندگی کنم.
همزمانی 4: یکی از نزدیک ترین افراد زندگی ام باردار هست و ماه های آخر بارداری رو داره طی میکنه و مشاهده ی رفتارها و تغذیه ی اون و مشکلاتی که در بارداری داره بیشتر باورهای جمعی و چیزی که به عنوان روش صحیح بارداری و تغذیه رو به من القا کردن رو زیر سوال برد و بیشتر شک کردم که اکثریت جامعه مسیر رو دارن اشتباه میرن و ما خیلی از طبیعت خودمون فاصله گرفتیم.
همزمانی آخر که بیشتر برام جنبه ی فان و باحال داشت اینه که من دخترم روی روی پام میزارم و چون زبانم خوبه و خیلی از شعرهای انگلیسی رو حفظم براش میخونم و جالبه که دخترم عاشق این آهنگی هست که این خانوم داشت زمزمه میکرد وقتی براش میخونم row row row your boat gently down to stream merrily merrily merrily merrily life is but a dream بهم زل میزنه و با دقت گوش میده وقتی مصرع دوم رو میخونم و میگم row row row your boat gently down to stream if you see krokodil dont forget to scream قاه قاه میخنده و غش میکنه از خنده و برام جالب بود که این خانوم داشت آهنگ مورد علاقه ی دختر منو زمزمه میکرد برای بچه اش.
مریم جان عزیز توضیحاتی که شما در فایل ارائه دادید باورهای من رو جابجا کرد تمام باورهای محدود کننده ای که من داشتم.
من از طرفی یه پام روی گاز بود و دوست داشتم فرزندان سالم زیادی رو تجربه کنم و از طرفی یه پام روی ترمز بود و کلی باور محدود کننده داشتم و فکر میکردم با داشتن بچه و طی کردن دوران طولانی بارداری کلی از آزادی هام گرفته میشه و کلی محدود میشم.
بعد از مشاهده ی این فایل باور کردم که میشه به شکلی طبیعی زندگی کرد و فعالیت داشت و بارداری و زایمان و داشتن بچه من رو از زندگی و فعالیت های اجتماعی و تفریحی ام محروم نمیکنه، چون الگو دیدن باور کردم اینه قدرت دیدن و مشاهده و تحسین کردن الگوها.
باور کردم که میشه زایمانی طبیعی و آسان داشت بدون سختی یا فضای بیمارستان و غیره، به شیوه ای کاملا طبیعی، مطابق با زندگی اجدادمون.
باور کردم میشه یه بچه که فقط تغذیه اش شیر هست اینقدر سالم و قوی و باهوش باشه .
باور کردم که بدن ما و سیستم هوشمندی که خدا خلق کرده و تکامل چندین میلیون ساله اش برش عبور کرده بسیار قابل اعتماد هست و باید به حرف اون گوش بدم و به سیستم اون عمل کنم و طبق باورای محدوده کننده باهاش رفتار نکنم اون هدایت گر من باشه که چه زمانی وقت تغذیه هست و هر وقت اون طلب کرد پاسخ بدم نه طبق عادت.
فهمیدم که برای داشتن آرامش دنبال عوامل بیرونی نگردم مثل خیلی از خانوما که با خرید کردن میخوان آروم کنن خودشون رو یا با خوردن آرامش میگیرن یا با هر عمل بیرونی، یاد گرفتم که آرامش باید از درون من بیاد نه با یک عامل بیرونی.
یاد گرفتم که با طبیعت بیشتر دوست باشم بیشتر بهش اعتماد کنم و اینجوری بیشتر با خودم و طبیعتم در صلح قرار بگیرم.
یادگرفتم که من هم میتونم مثل این خانم وصل باشم به درونم و درون من هدایتم کنه به شیوه ی طبیعی زندگی کردن و نیازی نیست کلی اطلاعات و کتاب و آگاهی از جامعه دریافت کنم برای اینکه زن خوب یا مادر خوب یا همسر خوبی باشم ما همگی به آگاهی کل دسترسی داریم راه دریافتش فقط صلح درونی و اعتماد به قلبمون هست.
باور کردم میشه این قدر عشق و مودت بین خواهر و برادرا و اعضای یک خانواده باشه و یک خانواده بدون داشتن تجهیزات مادی یا زندگی لاکچری بلکه سبک و روان و ساده زندگی کنن و خوشبختی واقعی رو تجربه کنن.
مریم جان من شما رو تحسین میکنم که اینقدر نگاه تحسین گری دارید و اینقدر تیزبین هستید در دیدن زیبایی ها و پیدا کردن باورهای درست و توجه کردن به موارد زندگی ساز و بیرون کشیدن قانون از دل زندگی روزمره.
در اینجا میخوام به رسم سپاسگزاری به خاطر دوره ی بی نظیر قانون سلامتی بخش کوچکی از نتایجم در عمل به قانون سلامتی رو بنویسم اما در فرصتی جداگانه ان شا الله در دوره ی قانون سلامتی هم ثبتش خواهم کرد:
_ اول اینکه بگم من با قد 150 پانزده کیلو وزن کم کردم و از وزن 65 کیلو رسیدم به وزن پنجاه کیلو و دور کمر از صد رسیده به هشتاد، سبکی بدنم با قبل دوره سلامتی قابل قیاس نیست من کسی بودم که با دسته بیل باید بلندم میکردن همیشه با همسرم یکی به دو داشتم سر بلند شدن که اون سفره رو جمع کنه یا من، اینقدر بعد غذا سنگین میشدم که عمرا میتونستم بلند شم اما الان به محض غذا خوردن همون لحظه پا میشم سفره رو میبرم، چیزی به نام سنگینی اصلا تو بدنم نیست خیلی خیلی چابک شدم خیلی خیلی فرز شدم چقدر موقع کار کردن حالم خوبه چند وقت پیش توی یه شب هفت تا شنیون زدم اگر قبلا بود حتما غش میکردم و عمرا توان سه تا به بالا میداشتم اما این سری شنیون آخر به همون کیفیتی انجام دادم که اولی انجام دادم، نزدیک به هشت ساعت سر پا بودم اما دریغ از خستگی یا کوفتگی بدنی، ذهن آرام موقع کار فیزیکی یکی دیگه از معجزات این دوره اس، ضمن اینکه به خاطر بی چربی شدن اندامم و صاف شدن شکمم و شبیه گلدان شدن دور کمرم بسیار اعتماد به نفس دارم، قبلا خیلی فراموشکار بودم الان حواسم جمع تره خیلی کم پیش بیاد چیزی یادم بره، حواسم خیلی کم پرت میشه خصوصا که موقع خوندن کامنتا خیلی خوب این حواس جمعی و تمرکز خودشو نشون میده، توی این چند ماه هیچ بیماری ای تجربه نکردم خدا رو شکر، پوستم هم شفاف شده و خیلی کمتر نسبت به قبل خشک میشه، بدنم رو ژیلت میکشم اصلا جوش نمیزنه محکم هم ژیلت بکشم جوش نمیزنه، صورتم که این اواخر جوش میزد و اطراف چونه ام مشکل تجمع چربی داشتم و دو تا لک از دستکاری جوشا داشتم کلا رفع شد، کمتر حالت گس و خشکی و تلخی در دهان دارم، غبغب کامل از بین رفته، گردنم روشن تر شده جاهای تیره ی بدنم کمتر شده، بوی بد عرق از بین رفته، این اواخر قبل از شروع دوره ی قانون سلامتی موقع پیاده روی یا ایستادن های طولانی کف پام درد میکرد جوری که پا گذاشتن روی زمین و راه رفتن برام دشوارو عذاب آور شده بود، روی صندلی که مینشستم زانوی پای چپم یه درد خیلی بد داخلش بود که باید به آرامی پامو خم و راست میکردم تا دردش کمتر بشه خیلی وقت ها دردش حتی موقع خواب و بیدار شدن از خواب هم باهام بود، توی خواب اینقدر عرق میکردم و کل بدنم خیس میشد که صبح حتما باید میرفتم حمام، شب ها چهار پنج بار باید میرفتم سرویس، چشمام موقع مطالعه اشک میزد و این اواخر قبل از شروع دوره حس میکردم نیاز به عینک پیدا کرده ام چون یه حس سوزش و خارش شدید خصوصا وقتی زیاد به صفحه ی موبایل زل میزدم میومد که اینقدر میخاروندم که چشمام قرمز میشد خارش چشمم من رو به حد و مرز دیوانگی میرسوند و حالت تهوع و حال بدی داشتم بعد از چند ساعت تمرکز روی مونیتور گوشی، محال بود بعد از شستشوی صورت تا حتی چند ساعت بعدش چربی به پوستم برگرده یه کشش و سوزش خاصی رو پوستم بود و خشکی پوستم باعث شده بود که نسبت به کرم مرطوب کننده معتاد بشم، وای وای در مورد چربی کف سرم که دیگه نگم یعنی اگه دو روز حمام نمیرفتم و سه روز سرم رو نمیشستم دیگه اینقدر کل سرم میخارید که به مرز حال بدی و دیوانگی میرسیدم حتی این چربی به داخل گوشامم سرایت میکرد این اواخر گوشام به هندزفری ام حساس شده بود و مدام زخم بود، همیشه هم وقتی آب میرسید به سرم قسمتایی شروع به سوزش میکردکه معلوم بود زخمی چیزی پیدا شده ضمن اینکه شوره ی خشک و تر هم داشتم، دردی رو توی شانه قسمت پشت گردن داشتم این درد موقع پیاده روی موقع کار فیزیکی و حتی در طولانی نشستن روی صندلی هم بود، نفخ شکم عذاب آور رو یادم رفت بگم جوری که عمرا میتونستم زیاد بشینم یه جایی، اغلب نفخ و ورم معده و ترش شدن معده رو داشتم، خستگی و بی حوصلگی و افسردگی و مودی بودن که کلا همیشه بود، اصلا خواب خوبی نداشتم، شب ها چندین بار از خواب بیدار میشدم وقتی ام صبح بیدار میشدم دلم میخواست بازم بخوابم و باز ساعت ده هم که به زور بیدار میشدم ناراضی بودم که هنوز خوابم میاد و ظهرم بعد ناهار دوباره میخواستم بخوابم اینقدر وقت کم میاوردم که نگو، به هیچ کاری نمیرسیدم نه کارای خودم نه کارای خونه، ظرف شستن که کلا عذاب بود برام همیشه ظرف تلنبار داشتم و همیشه موقع هر ظرف شستن باید با خودم کنجار میرفتم و کلی به خودم انگیزه میدادم و یا فحش میدادم تا ظرفا رو بشورم، میل جنسی پایین هم مزید بر علت بود جوری که فراری بودم از رابطه و هر بار باید کلنجار میرفتم با همسرم تا راضی بشه دست از سرم برداره، آخرشم به قهر و دلخوری و سردی در روابط ختم میشد، بالا اومدن از پله برام عذاب دنیا و آخرت بود الان وقتی خیلی فرز میام بالا و ران پاهام خسته نمیشه یا نفس نفسی یا دردی توی پا بعدش نیست تعجب میکنم، خیلی چیزا رو مطمئن هستم یادم رفته اما یادم بیاد میام مکتوب میکنم، اما تمام اینایی که نوشتم حل شده تمامشون، سلامتی ای که دارم تجربه میکنم برای نود و نه درصد اطرافیانم معجزه اس و ازش دور هستن، جدای از کلی بیماری که اگر به سبک نامناسب تغذیه ادامه میدادم گریبانگیرم میشد، این اواخر اصلا لذت نمیبردم از خوردن غذا و احساس رضایت و شکرگذاری و سیری نبود بعدش،، حتی اگر خوشمزه ترین غذای دنیا رو میخوردم، این چابکی و فرزی و حوصله و شادابی و کم خواب شدن و فِرِش بیدار شدن و سیری بعد از غذا و احساس رضایتی که دارم از این سیری، مثل معجزه اس برام، این آزاد شدن وقتم و مهم تر از اون تمرکزم چون همش دیگه دنبال غذا نیستم معجزه اس معجزه، من تا آخر عمرم ادامه میدم و هرگز از این شیوه برنمیگردم و خیلی ام خوشحالم که هدایت شدم و روزی هزار بار شکر میکنم، در ضمن به دوستانی که این ترمز رو دارن که شاید هزینه ی تغذیه ی دوره ی سلامتی رو نتونم تهیه کنم میخوام این باور صحیح رو بدم که این دوره برخلاف تصورم هزینه بردار نیست کلا زندگی کردن به شکل نرمال و طبیعی هزینه اش به مراتب کمتره مثلا با قلمگاو که هشتاد هزار تومان بیشتر نیست تقریبا تغذیه ی سالم و پرانرژی برای چندین روز آدم فراهمه و این به نظرم عدل خداونده که شرایط بدن ما رو جوری قرار داده که با هر میزان درآمدی بتونیم از نعمت سلامتی بهره ببریم اینو گفتم چون خودم این ترمز رو داشتم که قیمت گوشت بالاست و شاید نتونم از عهده اش بر بیام در حالی که به لطف نتایج دوره درآمدم چندین برابر شده و هر روز میتونم خرید گوشت تازه انجام بدم (اینا رو به سبکی خودمونی نوشتم چون توی نوت گوشیم برای خودم نوشته بودم و اینجا فقط کپی پِست کردم).