سریال زندگی در بهشت | قسمت 263

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263
    648MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زینب» در این صفحه: 1
  1. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    سلام ب همگی

    وقتی عکس فایل و عنوان کلید رو دیدم «آسان گرفتن زندگی» حدس زدم موضوع باید الگویی از مادر بودن باشه

    ک وقتی فایل رو باز کردم دیدم خودشه و چقدر خوشحال شدم

    این اتفاق بارها برای خیلی از ما افتاده ک یه موضوعی ذهنمون رو درگیر کرده و خدا ب دل شما انداخته فایلی با اون موضوع رو آماده کنید و انتشار بدین تا جواب سوال من یا خیلی از بچه ها باشه

    و بازهم درخواستی ک ناخودآگاه ارسال کردم و خدا طبق زمانبندی دقیقش ب دل شما انداخته ک جواب سوالام رو با این فایل فوق العاده بگیرم

    نمونه ی واضح این هدایتهای خدا برای من مجموعه فایلهای گفتگو با دوستان بود

    یادمه زمانی ک با سایت شما آشنا شدم ک از طریق همسر عزیزم بود

    خیلی اعتمادنداشتم وبهتره بگم اعتماد من به سایت؛ بخاطر اعتمادی ک به همسرم داشتم شکل گرفت

    ینی تو ذهنم این بود ک این آدم بی دلیل اینقدر هزینه نکرده برای خرید دوره ها و حتما بررسی کرده در مورد این سایت و…. ک درست هم فکر میکردم

    اوایل آشنایی من با سایت بود ک ب همسرم میگفتم کاش این کامنتا صوتی بود و آدم میتونست بیشتر اعتماد کنه ک این کامنتا داره توسط افراد مختلف نوشته میشه و حتی میشه بجای خوندن ؛گوش داد ک راحت تر هم باشه

    و پاسخی ک خدا به درخواست من داد…!!

    ک کمتر از یکماه بعد فایلای گفتگو با دوستان اومد روی سایت…..

    من همیشه از این مجموعه فایلا بعنوان جواب خدا ب درخواست خودم یاد میکنم…

    واقعا هماهنگی و نظم و دقتی ک خدا داره رو تو خواب هم نمیتونیم خودمون بچینیم….

    و اما باز هم فایل جدید و دوباره پاسخ به درخواستی از طرف من ک تو دلم بود و به زبون نیاورده بودم….

    یادمه تو کامنت یکی از دوستان خونده بودم ک همچین محتوایی داشت ک ب خانم شایسته گفته بودن کاش شما هم تجربه ی مادر شدن رو داشتید و ما از این الگو هم استفاده میکردیم و….

    وقتی خوندمش از ذهن من هم گذشت ک آره کاش اینجوری میشد و الگوی متفاوت از اطرافیانم میدیدم

    ک میشه مادر شد و از زندگیت نیافتی

    ک میشه مادر باشی و به همه کارات برسی

    ک میشه مادر باشی و علاوه بر اینکه حواست ب تک تک خانواده ت باشه به خودت هم برسی و برای خودت هم وقت بذاری

    ک میشه مادر باشی و سفر کنی

    ک میشه مادر باشی و آرامشت بهم نریزه

    ک میشه مادر بشی و تفریحات خودت رو هم داشته باشی

    و کلی ویژگی عالی از مادر بودن ک تو این فایل دیدم…

    چقدر مادر بودن با این شرایط لذت بخش میشه…

    من متاهلم اما مادر نشدم

    راستش هر وقت ب مادر شدن فکر کردم بخاطر نمونه هایی ک از اطرافیان دیدم انقدر باورهای نا مناسبی داشتم از اینکه بچه میادو روتین زندگیت رو انقد زیرو رو میکنه ک این فکر در نطفه خفه میشد

    چون نمونه هایی ک اطرافم دیدم ایده آل من نبود و کلی باورهای نامناسب من رو تایید میکرد

    همیشه از دردسرها و شلوغی بچه از اطرافیان دیدم و شنیدم ک در ادامه میگفتن بچه فلانه و فلانه و کلی از مشکلاتش میگفتن اما در آخر یه کلمه میگفتن با همه این مسائل ارزشش رو داره

    چون یه لبخندش همه سختی هاش رو برات شیرین میکنه

    و یه دنیا برات میارزه

    البته ک ویژگی های مثبتشون هم کم نیست اگر بخام بنویسم اما توجه من روی موارد محدود کننده بود

    چند روز ی بود درگیر احساس بدی بودم ک میدونستم از کجاست

    از اینکه داشتم یکی از اطرافیانم رو قضاوت میکردم بخاطر نحوه تربیت بچه ش

    این فایل تو درست ترین زمان ممکن اومد روی سایت

    ک بجای اینکه حواسم ب اطرافیانم باشه و تو ذهن خودم تجزیه تحلیلشون کنم؛ میشه توجه کنم ب همچین الگوهایی ک میشه نقش مادر بودن رو متفاوت تجربه کرد…

    اتفاقا چند هفته پیش من هم تجربه ی یه گفتگو، برای الگو گرفتن از یه مادر رو داشتم

    براتون مینویسم شاید مفید باشه

    یه خانمی از دوستای غرفه ی کناریه محل کارم میدیدم چند باری اومده بود و بچش رو میذاشت پیش خانمی ک صاحب غرفه ی کنار من بود

    این اتفاق توی چند هفته تکرار شد و توجه من به این بچه ی شیرین و آروم و بانمک جلب شد

    دیدم بشدت خوشرو هست

    واز غرفه های همسایه و حتی خود من خیلی دوست داشتیم سمتش بریم و حتی شده برای چند دقیقه بغلش کنیم یا باهاش بازی کنیم

    و اون بچه هم با همه ماهایی ک براش غریبه بودیم اوکی بود و راحت میومد بغلمون …

    و این آرامش و خندون بودن بچه منو به ترغیب کرد ک با مادرش صحبت کنم( البته اینم بگم ک خیلی آدمی نیستم ک بتونم با افراد جدید ارتباط بگیرم و…)

    اما دوست داشتم بدونم مادرش چجوری فکر میکنه ک میتونه بچه روچند ساعت بذاره پیش دوستش و بره دنبال خریداش

    بدون نگرانی و…

    ازش پرسیدم چیکار کرده ک انقد بچه ش آرومه و در نبودش گریه نمیکنه

    یا خودش نگران نیس که در نبودش ؛بچه اذیت بشه و…

    بخشی از صحبتاش رو مینویسم ک هم نمونه ای باشه برای خودم و هم بچه ها ک استفاده کنن

    میگفت : من تو بارداریم ارتباطم رو با آدمها و محیطهایی ک احساس بدی داشتم بهشون رو قطع کردم

    گفت برای اینکه بچه ی آرومی داشته باشی باید خودت آرامش داشته باشی

    گفت من خیلی قرآن و نماز میخوندم مخصوصا تو بارداری ( ک اینجا هم برای من درس بزرگی داشت ک آدمها رو از روی ظاهر قضاوت نکنم.چون طبق معیارهای جامعه اصلا بهش نمیومد اهل نماز و بقول دوستان خدا باور باشه)

    گفت خیلی زیاد سوره یوسف رو میخوندم

    گفتم برای زیبایی بچه؟ گفت نه من شنیده بودم سوره یوسف بچه رو آروم میکنه

    (و چیزی ک من شنیده بود این بود ک خوندن سوره یوسف ب زیبایی بچه کمک میکنه،ک باز درس دیگه ای ک اینجا یاد گرفتم این بودک مهم نیس چیزی ک شنیدی چه منطق دقیقی پشتش باشه اینکه با چه نیتی داره اون کارو ادامه میدی مهمه.اون خانم اینجوری شنیده بود و چون داشت هر روز اون سوره رو میخوند بخاطر اینکه درخواستش از خدا آروم بودن بچه بود؛ و استمرارش برای درخواستی ک داشت باعث شده بود جواب همون درخواستش رو عالی بگیره.

    چون اینو از خواهر همسرمم شنیده بودم ک تو دوران بارداریش هر روز سوره محمد رو میخوند برای اینکه بچه ش اجتماعی باشه و اون هم نتیجه استمرارش رو بخوبی دیده بود)

    برگردیم ب ادامه صحبت های اون خانم:

    میگفت من و همسرم عاشق سفر هستیم ومن تو دوران بارداریم خیلی مسافرت رفتم حتی مسیرهای دور

    با اینکه دکتر بهش گفته بود نباید زیاد مسافرت بره مخصوصا مسافرتهای راه دور

    گفت من شیراز و کیشو…. رفتم

    و اصلا بحرف دکترم تو این زمینه گوش ندادم چون مسافرت خیلی حال منو خوب میکرد

    اونم نه مسافرتی ک تو هتل باشه با امکانات رفاهی و….

    میگفت خیلی اهل هتل و اینا نیستیم

    با ماشین خودمون میرفتیم و کمپ میزدیم

    این سبک مسافرت رو بیشتر دوست دارم

    و توی مسافرت آخرش به شمال ( تو بارداری) چون همسرش شرایط کارش جوری بوده ک نتونسته بود همراهش باشه خودش تنهایی رفته بود

    میگفت من حتی مستقیم روی زمین سفت میخوابیدم( منظورم بدون حتی زیرانداز) با اینکه برا بارداری میگن باید رو تخت بخوابی و زیرت نرم باشه و….

    در مورد اینکه راحت بچه رو بغل دیگران میداد و نگران نبود ازش پرسیدم البته ک اینجا

    گفت من ب چشم زخم اعتقاد زیادی دارم چون تو قرآن اومده

    اما اونقدر حساس نیستم ک تا بچه رو بدم ب دیگران نگران این باشم ک الان بچه مریض میشه

    نه من اعنقادم اینه ک سیستم بدن بچه از پس خودش برمیاد

    اون خانم آنلاین کار میکرد و روانشناس بود

    و وقتی یکی از بزرگترین پاشنه آشیلهای خودم در مورد بچه رو ازش پرسیدم ک چطور کارش رو مدیریت میکنه

    (البته ک نمونه ای ک تو این فایل دیدم خیلی بهتر و کاملتر بود و چقدر لذت بردم از جوابی ک بهتون داده بود : ک علاوه بر اینکه سخت نشده و چیزی تغییر نکرده تازه فان تر هم شده)

    اما این خانم گفت ببین اینجوری نیس تو با همون شیوه ی قبلیت بخای کار کنی و هیچ چیزی با حضور بچه عوض نشه اما اگه واقعا بخای؛ خودت راهشو پیدا میکنی و میتونی کار کنی …حالا با عوض کردن تایم کارت یا روشهای دیگه میتونی مدیریتش کنی

    اما اینطور نیس ک مجبور بشی کارت رو ببوسی و بذاری کنار

    میگفت ما ب بچه فکر میکردیم اما من ماه اول بارداریم اطلاعی نداشتم و تو سفر بودیم و جالب بود ک تو اون سفر همش با همسرشون در مورد بچه صحبت میکردن ک وقتی بچه دار شدیم میبریمش جنگل .دریا .میذاریم با خاک بازی کنه و….

    بنظرم بخاطر همین تجسماتشون باعث شده بود ک تو 16 روزگی بچه برند مسافرت و براشون سخت و اذیت کننده نباشه

    چون باز چیزی ک خودم شنیده بود این بود ک بچه رو تا 40 روز بعد از بدنیا اومدنش نباید ببری بیرون

    و چیز دیگه ای ک باز برام جالب بود

    این بود ک بدون اینکه از قانون بدونه به چیزی توجه کرده بود ک میخواست

    چون میگفت من دوستای زیادی نداشتم اما تو دوران بارداریم بین دوستام فقط با یکی از دوستام( ک صاحب غرفه بغل دستی من بود) ارتباط داشتم اونم بخاطر اینکه بشدت دختر آرومی بود

    صحبتامون زیاد بود اما من تا جایی ک بذهنم رسید براتون نوشتم

    و خانم شایسته عزیز صمیمانه ازتون تشکر میکنم بخاطر این فایل عالی

    و یه درخواستی ک داشتم این بود ک

    اگه میشه از این نمونه ها بیشتر برامون فایل بذارید

    توضیحاتی ک دادید عالی بود

    اما چیزی ک برای خودم سوال شد در مورد شغل همسرشون بود

    ک شغلشون چیه ک میتونن همیشه تو مسافرت باشن و بدون هیچ مشکلی این رو بعنوان سبک زندگی شون انتخاب کنن….

    امیدوارم تو فایلای بعدی ک با این موضوع اگه آماده شد توضیحات بیشتری در مورد موضوعات مالی این سبک زندگی هم بذارید

    بی نهایت سپاسگذارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: