سریال زندگی در بهشت | قسمت 263

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263
    648MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رستا» در این صفحه: 1
  1. -
    رستا گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    بنام ربّ عشق که هر چه دارم از اوست

    سلام استاد جانم، مریم جاااان عزیز و دوستان هم‌فرکانسی

    این فایل برای من خیلی درس داشت، باید چندین بار ببینمش. جواب تمام سؤالاتی رو که این چند روز داشتم رو خدا تو این فایل بهم داد. چه هم‌زمانی زیبایی . دقیقاً زمانی که من راجع به بچه‌ی سوم از خدا سؤالهایی داشتم و ذهنم درگیر بود.

    با دیدن صحنه‌های اول فایل از این نی‌نی کوچولوی بامزه و زیبا ، فقط قربون صدقش میرفتم و همینجور که فایل پیش میرفت من مات و مبهوت بودم از این همزمانیها. از این هدایتها و بخشندگی و مهربانی خدای نعم‌المولیٰ و نعم‌النّصیرم

    و من نوشتم تا بهتر بفهمم و فراموش نکنم…

    بهار چقدر لطیف و زیباست توی پارادایس

    من عاشق این هوای باحال بهارم.

    خدا رو شکر میکنم که این حال و هوا رو حیاط خونه‌ی خودم داره و هر روز دارم ازش لذت میبرم.

    این طبیعی زندگی کردن که کار هرکسی نیست، چقدر نیاز به کار کردن داره برای من. خدایا کمکم کن تا بتونم اینجوری زندگی کنم با همسرم و با پسرانم.

    سفر کردن تو بارداری وَوووووو، چقدر هیجان انگیز، چه هماهنگی و صلحی دارن با خودشون. خداجونم شکرت که از قاب دوربین خانوم شایسته جان اینا رو بمن نشون میدی .

    فقط برای زایمان یک ماه استراحت داشته در واقع توقف داشته فقط

    و زایمان توی استخر خونههههه؛ چه راحت. راحت‌تر از اینم مگه میشه. چه سبک زندگی راحت و بی دردسری.

    کاش توی ایرانم بزودی شاهد این سبک ساده‌ی زایمان باشیم.

    ما چند تا همسایه داریم که باهم خواهرن وتو کار طب سنتی هستن. خیلی معتقد هستن به کارشون.

    اعتقاد دارن باید توی خونه زایمان کرد و نباید به بچه واکسن زد، باید به سبک سنتی طب، پشت گوش نوزاد تازه بدنیا اومده رو دو تا تیغ ریز زد بجای اونهمه واکسن .

    دو تا از این خواهرا طی 9 سال گذشته، 6 تا بچه به دنیا آوردن. فرزندان سوم تا پنجمشون رو و جالبه همه رو توی خونه.

    میگفتن زایمانهای طبیعی بدون درد و راحتی رو تجربه کردن و برای واکسن از همون روش استفاده کردن که توضیح دادم. اما مشکل اینجاست که مرکز بهداشت یا بیمارستان، گواهی نداد بهشون برای ثبت احوال و درست کردن شناسنامه . حتا تا پارسال که صحبتش شد میگفتن این بچه‌ها شناسنامه ندارن .

    انشاءالله این مشکل هم حل بشه و مثل گذشته خانوما تو بدنیا آوردن بچه، حق انتخاب داشته باشن بدون ترس از نداشتن شناسنامه .

    این موضوع خیلی جای تحسین و خوشحالی داشت برای من؛ که توی امریکا میشه بچه رو توی خونه بدنیا آورد. واقعا چه کشور آزادی. از همه نظر آزادی میدن به آدم . امریکای دوست‌داشتنی من

    توی بارداری اونم هفته‌ی آخر، این خانوم بینظیر بودن، چه شادمانی و فعالیتی. چه زن باحال و زیبایی. وزنشو کاملا کنترل کرده بود.

    اینکه داشت شنا میکرد خیلی برام جالب بود. من همین هفته وقتی از استخر برگشتم ، دو روز بعدش حس کردم باردارم و تصمیم گرفتم دیگه فعلا نرم استخر. گفتم یوقت اتفاقی برا بچه نیفته. اما این صحنه رو که دیدم و حرفای مریم جان شایسته، یادم افتاد که باید طبیعی زندگی کرد و سخت نگرفت. فقط باید یکم بیشتر مراقب بود .

    خدای من، چقدر به این فکر میکنم که اگه بچه دار شم چجوری با قانون سلامتی هماهنگش کنم. تازه خودمم بخاطر باورهای محدود کننده که خیلی لاغرم یا باور به کمبود که گوشت قرمز کم داریم یا همیشه نداریم این شیوه رو درست اجرا نکردم ولی بجای اینکه خودمو محدود کنم باید باورهامو درست کنم.

    یادم میاد برای بزرگ کردن هر دو تا پسرم ، من از شش ماهگی غذاهای متنوع و شیرین بهشون نمیدادم. برای خوردن فرنی و حریره بادوم که هر دو شیرین بود مقاومت داشتن و کم کم اصلا دیگه بهشون ندادم. غذاهای دیگه هم خیلی کم کم اضافه میکردم. شیر خودمو تا دو سال کامل بهشون دادم. حتی اوایل زایمان که مشکلات مادر کم نیست من زیر بار شیر خشک نمیرفتم.

    قشنگ یادم میاد که دور و بریام همه میگفتن چقدر استخون‌بندی این بچه قویه ، با اینکه بچه هام چاق نبودن.

    این حرکت بشین پاشو رو پسر اولم مثل فنر انجام میداد. یکی از تفریحات سالمش بود که هر کی میدید تعجب میکرد میگفت وایسا بچه چرا مثل فنر بالا و پایین میپری و موقع انجامش کلی میخندید. همه تعجب میکردن از این حرکتش. تازه شیش ماهش بود که این کارو میکرد.

    یادمه رفته بودیم سیتی سنتر برای خرید. من میخواستم ببینم لباسی که همسرم پرو کرده چجوریه و باز لباس ببرم براش. فروشنده گفت بچه رو بدین به من نگهش دارم. پسرم اصلا غریبی نمیکرد و دقیقا شروع کرد به انجام این حرکت بین دستای اون خانوم. ینی تا اون خانوم گرفتش، شروع کرد مثل فنر رو پاش بالا پایین پریدن. اون خانوم خیلی خوشش اومده بود و کلی ذوق کرد. گفت چرا وانمیسی خاله. چقدر ورجه وورجه میکنی مثل فنر.

    تو شش ماهگی استخون بندی محکمی داشت هر کی میدیدش اشاره میکرد به این موضوع

    دختر صابخونمون میگفت شیرت مارک داره . گفتم یعنی چی؟ میگفت یعنی خیلی خوبه و بچه رو کاملا تأمین میکنه. در حالیکه یه همسایه داشتیم اونموقع که اونم یه پسر شیش ماهه داشت که خیییلی چاق بود. اشاره میکردن به اون میگفتن ببین این بچه پفکیه. فقط ورم داره. شیر خشک میخوره. مامانشم کلی بهش غذا میده ولی خیلی بدنش شله. بچه‌ی تو نصف اینم نیست ولی ماشاالله خیلی بدن سفت و قوی‌ای داره.

    چه خوب که با ساده ترین وسایل و امکانات بچه رو بزرگ میکنن حتا دندون کش نخریدن براش. حالا ما اینجا تو ایران هزار جور وسیله گوناگون میخریم و سیسمونی ای که اصلا استفاده نمیشه. چند نوع دندون کش و… چند مدل کفش و کیف و لباس و انواع اسباب بازی. چیزایی که شاید هیچوقت استفاده نشه. هر نوع ننو و گهواره‌ای هست سفارش میدیم، آخرشم بچه فقط تو بغل یا رو پا میخوابه. خخخخخ

    چقدر باور به کمبود داریم که الان بخریم همشو باهم بهتره یوقت گرون میشه یا دیگه این مدلی گیرمون نمیاد.

    یا بیشترش بخاطر حرف مردم که میگن اینا هیچ ارزشی برا بچه قائل نیستن. هیچی براش نخریدن.

    البته من تو هیچکدوم از بارداریام همچین کارایی نکردم ولی خیلی ترس داشتم از بارداری سوم. میگفتم الان دوره زمونه بدتر شده. توجه مردم بیشتر رو این چیزاس. اگه یوقت نخرم یا کم بخرم، چی میگن!؟ میگن نداشته یا چقد خسیسن یا بلد نیستن و نمیدونن باید چیا بخرن و… اما حالا که دیدم اینقدر زیبا خانوم شایسته توضیح دادن این سبک ساده‌ی پرورش کودک رو، انگار آب پاکی رو ریختن رو دستم. خیالم راحت شد. ترسم ریخت. دلیل منطقیشو پیدا کردم و دیگه از این حرفا نمیترسم. سرمو بالا میگیرم و طبق قانون جهان، رفتار میکنم؛ طبیعی و ساده

    .

    .

    .

    قانون سلامتی واقعا موهبته، منم یادم میاد که با اینکه خیلی لاغرم با این شیوه سبک سالم، قدرت بدنیم خیلی زیاد شده بود.

    تحسین میکنم مریم جان رو که وزنشون زیاد هم شده و خیلی کامل این سبک رو اجرا میکنن.

    عاشقتم خانوم شایسته‌ی عزیزدل با اون اندام رؤیایی و سبک زندگیتون.

    خیلی دوست دارم بچه‌ی شما رو ببینم. بچه‌ی شما خیلی ناز و گوگولی میشه. امیدوارم بزودی شاهد یه بچه‌ی ناز و جیگر باشیم از شما. ای جاااانم به اون لحظه…

    دوست دارم بیشتر یاد بگیرم چجوری باید با یه بچه‌ی کوچیک از همون اول از همه‌ی جنبه‌ها درست رفتار کرد و درست پرورشش داد؛ چه از نظر قانون سلامتی چه قانون جهان هستی.

    .

    .

    .

    شیوه رفتاری کودک: در ارتباط بودن با طبیعت، راه رفتن روی شن، دست زدن به چوب، اجازه‌ی لمس اسب

    چه حس خوبی گرفتم از رفتارای این مادر. براووووو

    نداشتن اسباب بازی و رووک و وسایل اضافه

    بچه یه وجب جا بیشتر نیاز نداره . چه باور جالبی.

    .

    .

    .

    این خانوم روزی یک ساعت ورزش میکنه و هر روز یه فضایی به کودک میدن تا بتونه تو طبیعت وقت بگذرونه

    خدای من چقدر این مادر به خودش اهمیت میده. وزنه‌هاشو ببین

    ببین چه راحت رو صندلی ماساژ لم داده. انگار داره مراقبه میکنه.

    انگار نه انگار بچه‌ای توی خونه‌س. هیچ استرسی نداره و زمانهایی رو برای خودش کنار گذاشته.

    خدایا شکرت که دارم میبینم مردمی هستن که به این سبک زندگی میکنن و چقدر ساده میگیرن.

    من خودم سر هر دو تا پسرام خیلی ساده میگرفتم و زمانهای زیادی برای خودم داشتم. از نظر بقیه عجیب بود ریلکس بودن من. یادمه دختر خالم جلو همه بهم گفت: من موندم تو چرا بچه دار شدی!!! از بس که راحت میگرفتم نمیتونستن قبول کنن. هنوزم که هنوزه و پسرام بزرگ شدن، فامیل و آشناها میگن تنها کسی که ازدواج کرد و بچه دار شد و هنوز خودشه و عوض نشده تویی. همه رنگ عوض میکنن.تو مثل همون روزا که بچه بودی پر انرژی و شادی.

    خدا رو شکر میکنم که خودش هدایتم کرده به مسیرهای ساده برای لذت بردن.

    .

    .

    .

    این خانوم خیلی ساده و منعطفه

    سفر با کودک هیچ تغییری تو سفرمون ایجاد نکرده تازه فان هم شده.

    هم یه مادره، هم مربی و معلم ( توی سفر به بچه‌ها درس میده) خدای من باز هم این سبک ساده و باحال از زیبایی‌های این کشور آزاده . چه انتخاب خوبی برا بچه ها. چه راحت هست زندگی توی امریکا برای خانواده‌هایی که این سبک رو دوست دارن.

    یکی از دوستان همسرم هست که دو تا پسر داره. از بعد از کرونا تصمیم گرفتن توی خونه به بچه ها درس بدن و دیگه پسرانشون رو بمدرسه نفرستادن. میگفتن آنلاین درس میخونن. خیلی برای ما جالب بود. زنگ زدیم مطلع شیم که ما هم اینکارو بکنیم گفتن مشکل اینجاست که مدرک نمیدن به بچه. یعنی اگه از مدرسه خارج شد دیگه هیچ مدرکی نمیتونه از آموزش و پرورش بگیره. ما هم منصرف شدیم.

    الان که اینجا خانوم شایسته توضیح دادن، خیلی خوشحال شدم. تحسین میکنم این سبک آموزشی و این آزادی انتخاب رو.

    امریکای دوست‌داشتنی من

    .

    .

    .

    چه انرژی مثبت و روونی دارن این خانواده.

    نگاه کردن به این خانواده و آرامششون یه مراقبه س.

    از وقتی بچه یک ماهش بوده، سفر رو شروع کردن

    چه جالب برای منم انگار یه مراقبه بود خیلی آرامش گرفتم، اینقدر تو تمام صحنه ها قربون صدقه‌ی این گیفت خدا رفتم که خودش میدونه. با اون چشمای گرد آبیش

    و خیییلی یاد گرفتم

    برای اولین باره که یه فایل زندگی در بهشت رو دو بار پشت سر هم اونم تو یک ساعت دیدم.

    .

    .

    .

    خواهر و برادر این بچه چقدر فوق العاده بودن.

    چقدر دانا و آگاه، چقدر باخودشون در صلح بودن و باهمدیگه مهربون، چقدر آروم .

    اصلا دست به گوشی و تی وی نمیزنن.

    بچه هاشون با اینکه نوجوونن، هیچ داستانی ندارن

    هر روز برای مطالعه تایم دارن.

    فعالیتهای مرتب فیزیکی دارن. با توجه به محیطی که اون روز توشن فعالیتهایی دارن.

    بچه ها هر روز تو یه محیط صمیمی دارن به مادر پدر کمک میکنن.

    مودب و فهمیده هستن.

    روزی یک تا دو ساعت موظفن با بچه وقت بگذرونن، پوشکشو عوض کنن، باهاش بازی کنن، ببرنش بیرون و…

    اینجوری زمان زیادی به مادر میدن برای ریلکس کردن.

    خداجونم چقدر اینا سبک زندگیشون قشنگههههههه. من که دیواااانهههه شدم. دوست دارم پسرای منم تو عمل به قانون و هماهنگی با خودشون خیلی بهتر بشن.

    با اینکه شاگرد اولن

    مؤدبن

    کمک میکنن بمن تو کارای خونه

    ساده و بی‌آلایشن

    مهربونن

    و…

    من فکر میکردم همینقدر خوبی بسه ولی فهمیدم خیلی میتونه بیشتر باشه. میتونن از این هم بهتر عمل کنن.

    میتونن بجای بازیای کامپیوتری و گوشی ساعتهای زیادی تو طبیعت وقت بگذرونن، دوچرخه سواری کنن، فوتبال کنن، برن شنا، اسب سواری و… این لذت بردن که انتها نداره.

    خداوندا هدایتشون کن. سپاسگزارتم.

    .

    .

    .

    حرفای این دختر خانواده چقدر حرف داشت خداجونم.

    ما با مسافرت کردن خیلی جاها رو شناختیم…

    ما به پدر و مادرمون گفتیم این بچه هم باید بره مسافرت

    اروپا رو باید ببینه.

    اولأ که چه دید بزرگی دارن این دختر و پسر

    دومأ چقدررررر مهربون و انساااااان. چه روح پاک و لطیفی دارن که دوست دارن بچه‌ی کوچیکشونم مثل خودشون تموم این تجربیات رو داشته باشه و حسادت ندارن بهش.

    واقعا قابل تحسینن این انسانها.

    تو ایران ما اکثر بچه ها بهم حسودی میکنن. مخصوصا اگه بچه ای با تفاوت سن زیاد از بچه های دیگه بدنیا بیاد. تعداد زیادی از بچه‌ها چشم ندارن ببیننش.

    اتفاقا ما دیشب یه دورهمی داشتیم خونه همسایمون. دخترش 24 سالشه. بعد یکی از دوستان میگفت شنیدین فلانی دخترش رو تو همین سن شوهر داد بعد بچه دار شد، میگن دامادش براش یه زنجیر طلا خریده و فلان و بیسار. بعد سر به سر دختر همسایمون میذاشت میگفت حالا که تو دیگه رفتی سر کار و اصلا اینجا نیستی، مامانت یه بچه میخواد . یهو اومدی دیدی یه نی‌نی دارین. گفت خفه‌ش میکنم. من داداشمم که هشت سالم بود بدنیا اومد چشم دیدنشو نداشتم. این یکیو که دیگه میکشم. مامانشم میخندید!!! میگفت دیدی گفتم بچه دوست نداره این ( با افتخار میگفتا!!!!!)

    یه جور کلاس گذاشتن شده، بچه نخواستن و متاسفانه خیلی هم باب شده تو جامعه‌ی ایران.

    همین دیروز داشتم فکر میکردم پسرای من بزرگ شدن، کاش چندین سال پیش که دختر میخواستم، همسرم راضی شده بود. یکم ناراحت بودم و فکرم درگیر شده بود

    امروز صبح که دیدم یه قسمت جدید زندگی در بهشت اومده اصلا فکر نمیکردم که برای تمام مسائلی که این چند روز تو سرم بوده، خدا هدایتهایی فرستاده تا ترس و نگرانیمو کم کنه.

    پسر کوچیکم پریروز 12 سالش تموم شد و پسر بزرگم 15 سالشه. وقتی دیدم بچه‌های این خانواده 14 سال و 17 سال دارن، یهو گفتم وای اینم یه هدایت دیگه پس امکان داره.

    وفتی دیدم خانومه گفت هیچ مشکلی با سفر کردن نداره این بچه و شرایط خاصی پیش نیمده، تازه فانم هست که دیگه هیچی. گفتم اینم تأیید خدا دیگه چی میخوای. چون یه مدت بود به اینم فکر میکردم حالا چطوری بریم مسافرت ؟! آزادیمون چی؟!

    هم میشه که بچه‌ی سوم داشت

    هم میشه خیلی ساده بچه‌ رو بزرگ کرد

    هم هیچ اشکالی نداره که دو تا بچه‌ی بزرگ داشته باشی

    هم بچه‌ها میتونن خیلی خوب مدیریتش کنن و کمک کنن

    هم دوستش داشته باشن

    هم میشه مراقبه کرد ، ریلکس کرد، ورزش کرد

    رفت تو سایت

    رو دوره‌ها کار کرد

    هم میشه رفت مسافرت

    هم فانه

    .

    .

    .

    من آزادی زمانی و مکانی و مالی این خانواده رو هم تحسین میکنم. اگه این حد از آزادی مالی وجود نداشت، نمیشد این آزادی رو تو سفر تجربه کرد

    و در آخر

    عاشقتم مریم جانم با این آگاهی‌های قشنگت ؛

    این فرشته کوچولو، این پدر و مادر رو بعنوان مجرای ورودش به جهان انتخاب کرده تا به محض ورودش به جهان گشت و گذار رو شروع کنه.

    خییییلی سپاسگزارم خانوم شایسته‌ی جااااان که این فایل ارزشمند رو برامون تهیه کردید و درسهاشو با دقت توضیح دادید. خدا میدونه چه تحولی تو باورهای من و دوستان ایجاد کردید که پایه‌گذار سبک سالمتر زندگی تو دنیای پیشرفته‌ی امروزی خواهد شد.

    در پناه خدای قدرتمند و مهربون و در آغوش گرم و پر نورش در صراط مستقیم رهسپار باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: