سریال زندگی در بهشت | قسمت 263

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263
    648MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بانوی اردیبهشت» در این صفحه: 2
  1. -
    بانوی اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سلام به استاد عزیزم ،مریم جان شایسته مهربان و دوستان همفرکانسی ام در خانواده بزرگ عباسمنش

    مریم جان چقدر خوشحالمون میکنی وقتی دوباره یه فایل جدید از زندگی در بهشت را روی سایت قرار میدی

    اومدی یه سریال درست کردی کلی زیبایی و تلاش و حرکت و نتیجه نشونمون دادی و ما را وابسته کردی به دیدن این همه زیبایی .نمیدونم چیشد که دیگه این سریال زیبا را ادامه ندادی ،شاید فکر کردی که دیگه تکراری است برای ما، ولی واقعا برای من یکی که هرروز باید چند قسمت از این بهشت زیبا را میدیدم اصلا تکراری نبود و هرروز وقتی از سر کار برمیگشتم خونه و با خانواده ناهار میخوردیم تفریحمون اون لحظه دیدن این سریال بود.من تمام قسمت ها را دانلود کرده بودم و هرروز چند قسمتش را پشت سر هم میدیدم.وقتی به قسمت های 260 به بعد رسیدم انگار یه ترسی افتاد به دلم که وای داره تموم میشه حالا چکار کنم .چی ببینم؟ ازت میخوام که لطفا خواهشا این سریال را ادامه بده که من یکی واقعا از دیدنش لذت میبرم و انگار خودم دارم کنارتون تو اون بهشت زندگی میکنم.

    در رابطه با این قسمت باید بگم که من خودم توی بچه داری آدم سخت گیری نبودم و برام مهم نبود بچه دستش را میماله روی زمین یا خودش را کثیف میکنه سریع برم بشورمش و دستاش را بشورم .میزاشتم بازی کنه و لذت ببره و واقعا قبول داشتم که اینطوری سیستم ایمنی اون قوی میشه ، و نتیجه هم همین بود چون خیلی به ندرت بچه هام مریض میشدند و اگه هم مریض میشدند خیلی زودتر سلامتیشون برمیگشت .یه چیز جالبی که توی این فایل دیدم این بود که اصلا ندیدم به بچه گوشی نشون بدند تا ساکت بشه .اینجا وقتی بچه های این سنی و بالاتر گریه میکنند سریع یه چیزی توی گوشی نشون بچه میدند تا آروم بگیره و اینطوری از همون اول بچه را عادت میدند به استفاده از گوشی.اینکه این مادر اجازه میداد بچه تو طبیعت با پای برهنه راه بره و لذت ببره ،چوب بخوره ،علف ها را بکنه و بخوره تا بفهمه اینها چی هستند ؟ و نگه این چیزها پر از آلودگیه و الان بچه با خوردنشون بیمار میشه برای همه درس داره. من خودم پرستارم و توی دوران کرونا توی بخش کار میکردم .اوایل خب خیلی همه را ترسونده بودند از این بیماری و منم ترسیده بودم و خیلی زیاده از حد همه چیز را میشستم و ضدعفونی مبکردم ولی کم کم متوجه شدم انگار این کرونا نبود که مریضهامون را میکشت بلکه ترس و استرس بیش از حد بود که به راحتی سیستم ایمنیشون را از کار مینداخت و اونها را از بین میبرد.یکی از همکارای من اصلا دوست نداشت حتی ماسک بزنه و خیلی وقتها که رئیسها نبودند که دعواش کنند اصلا ماسک هم نمیزد و توی بخش کار میکرد و جالبه که حتی یکبار هم کرونا نگرفت.

    توی ایران اینطوریهکه تا یک نوزاد به دنیا میاد ماه به ماه برای چکاپ میبرنش پیش دکتر و منم دختر اولم را همینطوری مبردم دکتر و توی نوبت های طولانی واقعا هم من و هم دخترم و پدرم که با هم میرفتیم خسته میشدیم.یه بار پدرم گفتند که بابا اون قدیمها مگه ما شما را هر ماه میبردیم دکتر؟ مگه اصلا این چیزها وجود داشت؟ کدومتون مریض شدین یا چیزیتون شد؟ وقتی فکر کردم دیدم درست میگه و از اون به بعد اصلا دخترم را نبردم برای چکاپ و الان ماشالا بزرگ شده و بسیار سالم و سرحالتر از همسن ‌ و سالای خودشه.

    در واقع این ما هستیم که تعیینمیکنیم میخوایم چطور زندگیمون پیش بره .چقدر توجه میکنیم به بیماری ها و تازه بعضی افراد وقتی میرند دکتر از بقیه بیمارهای اونجا علت بیماری و نوعش و این که ریز به ریز چه اتفاقی افتاد که مریض شدند و پروسه درمانشون را میپرسند و من همون موقع میگم خدا را شکر که من با استاد آشنا شدم که قانون را یاد بگیرم که به هر چی توجه کنم اصل و اساسش را دارم به زندگیم دعوت میکنم پس به این چیزها اصلا توجهی ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  2. -
    بانوی اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سلام به برادر و دوست همفرکانسی ام آقا ابراهیم عزیز

    خدارا شاکرم که هدایتم کرد کامنت زیبای شما را بخونم

    چقدر خداوند جالب هدایت میکنه .من چند وقتی هست که خانم سعیده شهریاری را دنبال میکردم که کامنتهاشون را بخونم چون بهم انرژی میداد .ولی چند وقت بود که زیاد کامنت میزاشتن و مدام برام ایمیل میومد و منم حالش را نداشتم برم نگاه کنم.گفتم میرم دنبال کردن را برمیدارم که دیگه ایمیل برام نیاد ولی امشب انگار هدایت شدم و کامنتشون که در جواب کامنت شما بود را خوندم و خیلی ناخواسته اومدم رد پای شما در فایل های هدیه و این کامنت زیبا را خوندم و لذت بردم.

    چقدر نیاز داشتم به این حرف ها.چند وقته که احساس میکنم پیشرفت دارم .حالم بد نیست ولی انگار شک دارم که به خواسته های مالیم میرسم یا نه.خیلی دلم میخواست که یک ماشین شاسی بخرم ولی با حقوقی که دارم قطعا نقدی نمیتونم خرید کنم و از طرفی طبق حرفهای استاد اصلا نمیخواستم طرف قسط و وام برم.اما دیشب دیگه توی سایت دیوار یه ماشین شاسی دیدم که اقساط میفروخت و داشتم وسوسه میشدم برم سمتش و اتفاقا تماس هم گرفتم که شماره اشغال بود و خداراشکر نتونستم زنگ بزنم.انگار اون لحظه با خودم میگفتم چطوری مثلا میخوای یه ماشین دومیلیاردی نقد بخری؟ پولش را از کجا میخوای بیاری؟ هر چی دودوتا چهارتا کردم دیدم نمیشه .انگار یادم رفته بود که به من ربطی نداره چطوری ،بله واقعا اطمینان هم نداشتم که خدا بهم میده چون با ذهن محدود من نمیشه اصلا.ولی الان کامنت شما را خوندم و به یاد آوردم خدای مهربونم خیلی از غیر ممکن ها را برام ممکن کرده ،و اشک توی چشمام جمع شده که چقدر من ناسپاسم و خدا هم که تو قرآن میگه انساس بسیار ناسپاس است و نعمت هایی که روزی درخواستش را داشت و بهش دادیم را فراموش میکنه.انگار این را برای من گفته

    روزی را به باد آوردم که با همسرم و دختر کوچیکم با موتور میرفتیم بیرون برای تفریح و من داشتم توی دلم با خدا درد و دل میکردم و میگفتم خدایا من امروز دارم با شوهرم میرم بیرون ولی میدونم که هیچ کدوممون حتی پول خرید یه پیتزا را هم نداریم .آخه این چه زندگیه؟ ما مگه میتونیم خونه دار هم بشیم با این وضع؟

    و الان که به یاد آوردم خدا بهمون خونه داده نه یکی بلکه 3 تا خونه داریم و حساب بانکیم خداراشکر در حدی هست که به راحتی رستوران برم ولی فراموش کردم که من روزی تصور اینکه برا خودمون خونه داشته باشیم هم برام محال بود و الان خدا راشکر به این خواسته رسیدم و خیلی دیگه از محالات زندگیم هم ممکن شده برام و اگه هنوز نتونستم ماشین دلخواهم را بخرم حتما بخاطر ترمز هام بوده چون میدونم یه عالمه ترمز مخفی توی ذهنمه.

    ممنونم از شما با این کامنت زیباتون و از خدا براتون بهترین ها را آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: