از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263648MB31 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه کامنتم در مورد این فایل
واقعا این مادر بی نظیر بود
تا بحال در زندگیم شبیهش ندیدم
حتی اون اشخاصی ک توی فامیل ما بعنوان مادر بیخیال ازش یاد میکردن ازین خانم حساستر بودن باز
وااای من وقتی میرم خونه پدر همسرم مرتب بهم میگن بچت یا گرسنه هست یا پوشکش خیس هست ومن میگم پسرم عادت داره دور بزنه توی خونه بچرخه مثل این نی نی چشم آبی و زیبا
دلم ضعف رفت برای این نی نی چقد نازه خدا حفظش کنه
و چطور خواهرش ومادرش سرگرمش میکنن وباهاش بازی میکنن
امروز بعداز دیدن این فایل اولا متوجه شدم تاحالا درست رفتار میکردم و نباید با حرفای اطرافیان وجامعه ب خودم احساس گناه بدم
و دومیش این بود ک من بهتره بیشتر تلاش کنم برای اینکه آرامتر رهاتر باشم بیشتر اجازه بدم فرزندانم با همه چیز ارتباط برقرار کنن واسان تر بگیرم همه چیز
حتی پوشش این خانم رو تحسین کردم چقد ساده بود بدون هیچ آرایشی موهای ساده لباسای ساده و خیلی راحت
سپاسگذارم مریم بانوی مهربان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب پرادایس
سلام ب مریم جان و استاد و همگی دوستان خانواده صمیمی عباسمنش
پس از گذراندن یک تضاد و رسیدن مجدد ب حال واحساس عالی این فایل جایزه ی من ازسمت خدای وهابم بود
حسابی خوشحالم کردی مریم بانو
و دوباره نعمتهام رو بهم یادآوری کردی
حرفهای زیادی دراین زمینه دارم برای نوشتن
از انجاییکه فرزندم همسن این نوزاد زیبا و مهمان پاردایس هست
زمانیکه از بارداری این خانم گفتید اشک تو چشمم جمع شد چون من شیوه قانون سلامتی رو تهیه نکرده بودم
و اوایل بارداریم وارد دوره عزت نفس شدم چقد باعث نجات من شد
و کار روی این دوره معجزه زندگی من بود چون من ب الهاماتم عمل میکردم
و من تمام حرفایی ک بهداشت بهم میزد برعکس عمل میکردم
و خیلی مادرم مادرهمسرم بهداشت و دکتر متخصصم بهم توصیه های مختلف میکردن
من عملی نمیکردم وهمون چیزی که احساسم میگف انجام میدادم
مثلا میگفتن 5 وعده غذا بخور من همون 3 وعده غذا میخوردم چون بدن من نیاز نداشت
یا میگفتن تفریح نرو پیاده نرو
من خیلی جاها رفتم حتی مکانهایی ک پله داشت
آزمایش اولم گفتن قند خون و تیرویید داری باید برنامه غذایی داشته باشی و قرص مصرف کنی
بازهم اهمیت ندادم وهمون روش رو رفتم و فقط روی دوره عزت نفس کار میکردم واحساسم عالی بود باورتون میشه ک بعد 2 هفته آزمایش مجدد دادم تعجب کردن دکترا گفتن شما قند خون و تیروییدت عالیه کاملا نرمال هست مگه دارو مصرف کردی گفتم نه گفتن پرهیز غذایی کردی بازهم پرهیز نکرده بودم و همون چیزی ک الهامم میگف انجام میدادم
من توی بارداری فعالیت بالایی داشتم
کلاسهای آموزشی شرکت کرده بودم وساعتها سرکلاس بودم
و بعد برمیگشتم کارهای منزل رو انجام میدادم
خداوند افراد نامناسب رو ازمن دور کرد ک من ب همین منوال ادامه بدم
و چقدر خاطرات زیبایی از اون روزها دارم
من ب خداوند گفتم زایمانی میخام ک من رو بزرگتر کنه وارد ترسهام بشم چون معمولا خانمها از زایمان میترسن
اصلا خدا کاری کرد ک من خودم همه چیز رو تجربه کنم و توکلم بهش بیشتر بشه
من روز زایمان کمی دردم شروع شده بود و خب مادرم و همسرم اومدن بامن بیمارستان
من ب خدا گفتم بااینکه دوست ندارم فرزندم توی این بیمارستان دنیا بیات اما هرچی تو بگی هرکاری میخای انجام بده و باتمام وجود من رها بودم
خیلی مادرم اصرار میکرد چی درست کنم بخوری بذار کمکت کنم بلند شی بشینی من میگفتم باور کنید من حالم خیلی خوبه و نیازی ب غذا ندارم
فقط،دلم میخاست با خدا تنها باشم
اون موقه ک رفتیم بیمارستان خدا درخواست منو اجابت کرد و گفتن شما هنوز موعد زایمانت نرسیده مرخص شدی
برگشتیم خونه من ب مادرم وهمسرم گفتم شما برید استراحت کنید من حالم خوبه
همسرم گرفت خابید و مادرم گف نه من میخام خونه رو مرتب کنم
و 2ساعت مادرم سرگرم بود حیات خونمون رو میشست و ب گلها آب میداد ومن تنهای تنها بودم و فقط فایل توحیدی 5 رو گوش میکردم
الان ک مینویسم اشکم دراومد
بهم گفته شد برو دوش بگیر
من رفتم زیر دوش
همینکه از حمام خاستم بیام بیرون احساس کردم نمیتونم روی پاهام بایستم و یک اتفاقاتی داره میفته
بزور خودمو ب پذیرایی خونه رسوندم هنوز موهام خیس بود بازهم میگفتم من حالم خوبه نگران نباشید ب چند دقیقه نکشید فرزندم بدنیا اومد بدون دکتر بدون پرستار بدون مراقبت
خداوند دکترم و پرستارم شد
و بهتراز هر دکتری بود برام
و منو فرزندم رو ب بیمارستان منتقل کردن برای مراقبت بعد از زایمان
همه تعجب کرده بودن
انگار این فایل دوباره همه چیز رو به من یاداوری کرد ک کسب وکارت هم همینجوری اینقد راحت رقم میخوره نگران نباش
درمورد بزرگ کردن فرزندم
همیشه مادر همسرم میگه فاطمه یادته ب فرزند اولت چقد غذا میدادیم چون معمولا پیش مادربزرگش بود خیلی بهش غذا میدادن و خب دخترم خیلی لاغر وکم وزن بود و خیلی هم مریض میشد
و الان پسرم با شیر فقط شیر وزنش خیلی عالیه ک اصلا کسی باورش نمیشه من ب این بچه غذا نمیدم
از وزنش
از توانایی هاش،
ک همسرم همش بهم میگه وزنه بردار بدنیا آوردی و چقد میخندیم باهم
واقعا پسرم قوی هستش
وسایل سنگین رو با یک دست میکشه روی پاهاش میایسته و اینقد فعال هست روزانه صدبار خونه رو دور دور میزنه و خیلی باهوش هست
هربار ک بهداشت ب من گفته شما نکات رو رعایت میکنید میگم آره ههههههههه
چقد مادرهمسرم میگه ن بچه اینقدری باید غذا بخوره برام عجیبه واین حرفا
همش میگه پسرت سیر نمیشه
تا حالا من توی شک بودم چون متفاوت با شیوه ی بقیه هستش
الان ک این بچه رو دیدم مطمعن شدم من باید اجازه بدم فرزندم گرسنه بشه
فقط نکته ای که من رعایت نمیکردم این بود ک برای آرام کردن بچه هام از شیر یا خوراکی استفاده نکنم
و با چیزهای دیگه سرگرمشون کنم
انشالله بعد از کار کردن رو ثروت یک حتما قصد خریدم دوره سلامتی دارم که من وفرزندانم ب این شیوه زندگی کنیم
چقد عالی بود این فایل نکات قشنگ زیادی داشت
اینکه اجازه میدن ب نوزاد با طبیعت ارتباط برقرار کنه
وقتی اجازه میدم فرزندم روی خاک بشینه یا دست ب درخت وگل بزنه هرکس پیشم باشه میگه نه اجازه نده اینجا خاکه
یا گل وگیاه حساسیت داره سمی هستش چشماش خارش میگیره
ومن ب شوهرم میگم چطور فراموش کردین ک ما توی بچگی چقد با خاک وگل بازی کردیم
مثلا الان میگن دختر پسر نباید باهم بازی کنن
من تو بچگی همش با پسرها بازی میکردم وهمیشه ب شوهرم میگم من بیشتر همبازی هام پسر بودن خب تو محله ای ک ما بودیم روستای دور افتاده شهرهای گرم جنوبی بود
ظهر گرما بچه ها توی نهر آب شنا میکردن درصورتیکه پدر مادرها زیر باد کولر خواب بودن بخدا
یا اینکه مادرم از کلاس اول ابتدایی بهم اجازه داد با بچه های همسایه تنها برم مدرسه تا دانشگاه
والان نگاه میکنم ب اطرافیانم دخترشون کلاس دوم راهنمایی هستش هنوز نگرانش هستن هنوز تو فکر درس و مدرسه اش هستن
و چقد جلوی من تیکه میندازن ک مادر خوب نیست اینقد بیخیال باشه باید بچه رو مجاب ب درس ونظم کنه مجاب ب شرکت در کلاسهای قرآنی ونماز کنه
بعد من باخودم میگم پس این نشون میده من خیلی متفاوتم خدایا شکرت
دخترم هم خودش درسش رو میخونه خودش کاراشو میکنه
علاقه اش هم کاملا مشخصه از حالا نقاش کوچولو بهش میگیم
منم از مسیر گاها خارج میشم و هنوز دچار اشتباهاتی میشم توی رفتار با فرزندانم اما دوساله هربار اوضاع بهتر میشه و من تو زندگی راحتی بیشتری از خدا میخام و هدایت میشم
خوشم اومد از اون دختر 14 ساله ک با برادرش بازی میکرد و سرگرمش میکرد
و این همکاری توی این خانواده آرامش و شادی واقعا تحسین برانگیز بود
واقعا جهان قانون کبوتر با کبوتر
باز با باز رو رعایت میکنه همیشه
وقتی فرکانسهات ب حدی برسه ک ب ثبات برسی افرادی کاملا شبیه خودت رو جذب میکنی
توی موضوعاتی ک فرکانسم ب ثبات رسیده افراد شبیه خودم رو جذب میکنم
و مواردی ک هنوز بالا پایین میشه فرکانسهام هردو شکل افراد رو جذب میکنم
و توی موضوع ثروت نمونه واضحش سریال زندگی در بهشت هست ک افراد موفق با افراد موفق دوست میشن پس نباید نگران این موضوع باشم چون با هر پیشرفت من تو بحث مالی افراد بهتری میان و این باور کاملا غلط هستش ک اگه من ثروتمند بشم افراد بدی سواستفاده گری جذب من میشن یا من ب افراد پایین تر از خودم زور میگم چون پول دارم …
قطعا با ثروت ب معنویت و ب خدا میشه رسید چون خداوند ثروتمنده وتمام ثروتها از آن اوست …
با سپاس از تهیه کننده و فیلمبردار نازنین مان در این بهشت
بانو مریم شایسته
سلام دوست عزیز
با خوندن کامنت شما سریع متوجه شدم شما دید و نگاهتون خیلی باز و ریز بین هستید و گفتم حتما 90 درصد دوره های استاد رو خریداری کردید
چون خیلی ب نکات عالی توی فایل توجه کردید ک ذهن من بازشد
تحسینتون میکنم بابت این پیش رفتی ک داشتید تا حالا
و نگاه کردم دیدم بله حدسم درست بوده و شما تعداد زیادی از دوره هارو تهیه کردین
واقعا از رو کامنتها میشه درک کرد همه ی ما چقد روی خودمون کار کردیم و چقد طرز فکر ما ودید ما مثبت شده
برای شما آرزومیکنم همیشه شاد وموفق باشید
واقعا لذت بردم واحساسم گفت براتون بنویسم
لایق بهترین ها هستید
سلام و سپاس از شما دوست عزیز ومهربانم فاطمه خانم
امیدوارم هرجا هستی شاد وموفق باشی. و لبت خندون وجیبت پراز پول باشه
اولا سپاسگذارم برای من نوشتی و خوشحالم کردی
دوما این جمله آخرت توی گوشم زنگ خورد وقتی خوندمش
(((چقدر مادرهای شجاع و قوی تحسین برانگیزن برخلاف جامعه که ضعف زن رو زنانگی میدونند)))
و گفتم آره من تو بحث بیزینس یکی از ترمزهای من ک باید برداشته بشه
همینه که پدرم و تمام فک و فامیل خودم و حتی فامیل همسرم میگفتن ومیگن زن مال بیزینس نیست زن مال خانه داری هست وتربیت فرزند
و میگن زن خلق شده برای اینکه ستون خانواده باشه واین باورهای من دراوردی
آخه خواب دیدم کار برام پیدا شده من رفتم ک کار کنم طرف صاحب کار گفت ک من ب شما کار نمیدم گفتم چرا گفت چون در حدش نیستی
و من خندیدم گفتم اما من صاحب دوفرزندم ببین چ راحت ازپسشون برمیام
گفت پس باشه بهش فکر میکنم بهت خبر میدم و من زمانی که از اون جا خارج شدم بهش گفتم با خنده حتی اگه شما بخای من دیگه نمیام اینجا کار کنم و خیالم راحت بود جای دیگه برام کار پیدا میشه و همش خوشحال بودم ومیخندیدم
البته این خواب رو بعداز کار کردن رو دوره عزت نفس طی این 25 روز اخیر دیدم
والان کامنت شما اصلا ذهن من رو باز کرد نشانه برای من بود آره توی جامعه ای ک من بزرگ شدم مخصوصا شهری ک من اونجا دنیا آمدم و تا قبل ازدواجم بودم خیلی خیلی عیب میدونستن زن کار کنه
و حرفها میزدن
والان اگه بشنون خانمی کار میکنه مثل قبل نیست فکرشون بهتر شده اما میگن حتما وضع مالیش خرابه و شوهرش بیکاره
میخام بگم این ورودی ها ب من داده شده
خیلی ممنونم دستی از دستان خدا شدی ک من این ترمز رو پیدا کنم
ک((( من چون زن هستم ضعیفم و نمیتونم بیزینس موفقی داشته باشم ک شرایط مالیمو متحول کنه )))
امروز خدا پولی برام واریز کرد که میخوام باهاش دوره ثروت یک رو بخرم و ترمزهامو بردارم و
توی این مبحث هم خدا معجزه ای قراره برام رقم بزنه بزرگتراز معجزه ی دنیا آمدن فرزندم
بازهم همه تعجب خواهند کرد
و به خودم و همه ثابت میشه ک یک زن قوی میتونه توی همه چیز موفق باشه
و حتی از یک مرد موفق هم موفقتر بشه …
سلام و سپاس از شما دوست عزیزم
دقیقا همینطوره
دوباره این یک نشانه برای من بود کامنتت
من نزدیک یک ماه میشه رو دوره عزت نفس دارم کار میکنم
و احساس میکنم خدا داره میگه تو هنوز تو بحث عزت نفس خیلی کار داری دختر خوب !!!!
دارم تمریناتم رو انجام میدم
و نشانههای خیلی زیادی بهم داده شد ک من این دو مبحث رو کار کنم عزت نفس و ثروت تمرکزی و تکاملی پیش برم
چون من علاقم رو پیدا کردم
من مدل لباس طراحی میکنم و برای مشتری هام میدوزم
خب خیلی وقت نیست
و همین چندماه میشه شروع کردم
تعداد مشتریهام خیلی کم بود
و خب شاید ماهی دوتا مشتری داشتم
واین برای من خیلی خسته کننده بود
وقتی ب چیزی علاقه داری ونتونی ازش پول بسازی واقعا بعد از ی مدتی دپرس میشی و احساس ناتوانی بهم دست داد ک من چرا هرکاری کردم ب صد نفر خودمو معرفی کردم ک این توانایی رو دارم کلی آدم از من شماره گرفتن ک تماس بگیرن برای خدمات
اما خبری نشد
محصولی ک تولید میکنم توی چندماه با کلی اینور اونور رفتن بفروش میره
هرچی انجام میدم برام سود نداره دخل وخرجم یکیه
حتی پول هایی ک از هرجا گیرم اومد ریختم پای وسایل برای این کار
و از خیلی چیزها گذشتم ک مثلا این کار رونق بگیره 2 سال دارم آموزش میبینم اما مابینش وقفه هم میفتاد چون فرزندم دنیااومد وهنوز نتونستم خودمو بعنوان یک شخص حرفه ای بدانم
و خیلی خیلی زیاد نشانه های کوچک وبزرگ آمد و هنوز میات
ک بعضی وقتا میگم خدایا فقط،نشانه هست اون چیزی ک میخام هنوز رقم نخورده
و چندبار توی دوره عزت نفس استاد گفتن اگه کسی علاقشو پیدا کرده وازش پول نمیتونه بسازه
یا اینکه تو بحث مالی هرکاری کرده هزینه هاشو کم کرده اما بازهم اتفاقات مالی براش رقم نخورده حتما دوره ثروت یک رو بخره
و بعدش 2و3 بخره ک زندگیشو ب کل متحول کنه
من نشستم کلی نتیجه های دوستان از ثروت یک رو خوندم واقعا ب خیلی از خاسته های مالیشان رسیدن
من تا حالا هرچی از خدا خاستم شد
هرچیزی ک کدنویسی کردم
توی روابط
توی سلامتی خودم و بچه هام
فرزندم ک حتی جنسیتش رو من انتخاب کردم و گفتم خدایا حتما پسر میخام بهم بدی این شکلی باشه حتی چهره اش من انتخاب کردم
حتی مدرسه ی دخترم معلمش رو من انتخاب کردم گفتم خدایا همچین معلمی باشه
خیلی مسائل زیادی بوده ک الان حتی یادم نمیات
اما تو بحث مشتری اگه هزار بار نوشتم شاید 10 مرتبه اش اتفاق افتاده و من بعد ی مدت دلسرد میشدم ب کسب وکارم و حتی علاقه ام
سپاسگذارم برام نوشتی
و خوشحال شدم ک شما هم هنرمندی
و اینجوری عاشق هنرت هستی . تحسینت میکنم خداروشکر میکنم ک ازش پول خوبی ساختی و میسازی
انشالله که امسال توی کسب وکار مورد علاقه ات موفقیت بزرگی کسب کنی و مثل همیشه بدرخشی
ب خدای مهربان و بخشنده میسپارمت
سلام عزیزم بلاخره جواب سوالی ک گفتی از خودم بپرسم
هدفم از درآمد چیه
این کامنت یکی از دوستان هست ک کپی کردم این دوست ما دقیقا مشکل منو داره وچقدر عالی توضیح داده ک اما من مقاومت میکردم ک منم این مشکلو دارم
الان چند تا نشانه آمد
من ورودی مالی خوبی دارم اما عجله دارم ب درآمد بالا از علاقم برسم بخاطر حرف مردم وتایید گرفتن از بقیه هست
این پایین کامنت دوستمون رو کپی کردم بخونی واقعا منم دارم عزت نفس کار میکنم اما نمیدونم چطور حلش کنم ..حتما منم باید مثل شما ب این فکر کنم دارم اجحاف میکنم ب جهان اگه ازهنرم استفاده نکنم چون دارم مدلهای مختلف لباس ک مهمترین چیز برای مردم هست میدوزم
)))من وقتی دارم در مسیر علاقه ام قدم برمیدارم و شغل موردعلاقه امه یه جاهایی احساس نگرانی استرس و عجله و مقایسه بهم دست میده
این عجله پاشنه آشیل. سفت و سختی که توی شغلم دارم حالا چرا ؟
ریشه اش و که بررسی میکنم میبینم بخاطر عزت نفس و احساس لیاقت
چرا عجله دارم چرا نگرانم چرا استرس دارم چرا مقایسه میکنم؟
بخاطر اینکه میخوام خودمو ثابت کنم میخوام تایید و تحسین بگیرم میخوام خلا هامو اینطوری پرکنم میخوام احساس ارزشمندی کنم با چی؟ با پروژه های بیشتر با پول بیشتر با اعتبار و شهرت
چرا؟چون حرف مردم برام مهمه چون نظر و قضاوت دیگران برام مهمه