از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263648MB31 دقیقه
به نام خالق یکتا
سلام به دوستان هم مسیرم و استادِجانم و همچنین الگوی عزیزم مریم جان
از وقتی که یادم میاد همیشه دنبال راهی برای رسیدن به ثروت بودم
همیشه فکر میکردم چیکار کنم چه روشی درسته چه کاری منو به پول میرسونه کلی دعای افزایش رزق و روزی خوندم ذکر ونماز ،دعای توسل، گریه زاری و…
تا به این سایت بهشتی هدایت شدم
به تغییراتم که فکر میکردم متوجه موضوع عجیبی شدم که من اخیرا اصلا دنبال پول نیستم اصلا هدفم دیگه ثروتمند شدن نیست خیلی راحت تر پول خرج میکنم و دیدم به پول عوض شده
موضوعی که این مدت اخیر ذهنمو خیلی درگیر کرده و هر وقت تو هر فایلی می شنوم گوشم زنگ میزنه و انگار مغزم روش قفل میکنع
صلح با خوده
اره انگار که من الان دنبال اینم هدفم شده با خودم اشتی کنم
هر وقت این جملرو میشنیدم با خودم میگفتم صلح با خود ینی چی خیلی فکر میکردم بهش
با خودم میگفتم که من که خودمو دوست دارم من که با خودم صلح دارم این جمله چرا واسم انقد عجیبه پس
بعد از خودم پرسیدم واقعا تو با خودت در صلحی
دیدم که نه هزاران بار شده رضایت بقیه تو هر مسئله ای برام مهم تر از خودم بوده مثلا اینکه توی سفری که با اقوامم هستم اونا راضی باشن حتی اگه من تو موضوعی اذیت بشم مهم نیست اگه به بقیه خوش بگذره و راضی باشن اون موقع به من خوش میگذره
یا حتی یه موضوعی که ذهنمو خیلی درگیر کرده من چند ساله که موهای پرپشت و خیلی بلندی دارم و هر وقت اسم کوتاه کردنش میومد میگفتم از مُردنم بگید از کوتاهی موهام نه و حتی چند بار تو خواب کابوس دیدم که بدون اجازه ی من موهامو کوتاه کردن و خدا میدونه که تو خواب و حتی بعدش چه عذابی کشیدم و یادم میاد موهای کوتاه مریم جان و که دیدم با خودم گفتم که موهای بلند تر خیلی بهش میومد چرااا کوتاه کرده ینی حتی راضی نیست یکم به خودش سختی بده تا زیباتر بشه هه واقعا که
بعد از اشنایی با مفهوم صلح با خود
از خودم پرسیدم که دلیل بلند نگه داشتن موهات چیه با اینکه اینقد اذیتت میکنه
شبا تو خواب چقد اذیت شدم چقد گردن درد گرفتم وقتمو که میتونستم صرف رشد و اگاهی بکنم صرف شونه کردن و شستن این موهای بلند و مزاحم کردم و هر چقد فکر کردم فقط به یک جواب رسیدم برای اینکه مردم خوششون بیاد و تحسین کنن
مررردم
چرا انقد مهمن این مردم، اسایش و راحتی خودت مهمه یا اینکه اونا بخوان از موهای تو تعریف کنن ولی من در جهت صلح با خودم میخوام اولین قدمو بردارم و موهام رو کوتاه کنم
به نظرم اگه بتونم فقط تو این مسئله خوب کار کنم و با خودم به صلح برسم دیگه به چیزی نیاز ندارم و من تغییراتمو که میبینم حتی کوچیک خودم رو تشویق میکنم و خدارو هزار بار شکر میکنم که تو یک سال از اون ادمیکه خودمم تو همون روزا از کاراشو رفتاراش حالم بهم میخوردو میدونستم که مسیرم اشتباهه و باز ادامه میدادم تبدیل شدم به یه ادم هدفمند که واس لحظه به لحظش ارزش قاعله صرف کارای بیهودع و بیخود نمیکنه
خدایا شکرت
راجب این پسر کوچولوی شیرین
توی یه کامنتی خوندم که اگه خدا میتونه این حجم از زیباییو خلق کنه پس خودش چققددددررر زیباست
من یک پسر 5 ساله دارم و همیشه دلم میخواست که مادر عالی و خوبی براش باشم و نگاه میکردم به جامعه که به چه مادرایی میگن خوب
مادری که همیشه دنبال بچش میدوعه مواظبه هر چیزی نخوره لباسشو کثیف نکنه هر دقیقه لباس عوض میکنه بچه مرتب باشه
و به اصطلاحی بچه ی پاستوریزه بار میاره
خیلی دوست داشتم اونجوری باشم که به دید بقیه مادر خوبی باشم
ولی برعکس هیچ وقت دنبال بچه نکردم لباس کثیف کردنش دست تو گِل کردنش برام مسئله ای نبوده با اینکه پدرش منو سرزنش میکرد که مریض میشه چرا بیخیالی و…
ولی من اعتقاد داشتم که اتفاقا مادر پدرایی که خیلی حساسا و مواظب تمیزی بچه ان و اینکه چی میخوره چی نمیخوره بچه هاشون همیشه بیشتر از بقیه بچه ها مریض میشن و وقتی این پسر زیبا که اسمش رو اگه اشتبا نگم ثعو شنیدم روی خورده چوب ها و زمین با پای برهنه دیدم چقد حس خوبی بهم دست داد و من خودم چقد عاشق ارتباط با طبیعتم همیشع وقتی به طبیعت و جنگل میریم من تنها راه میوفتم برای دیدن نشونه های خدا و میرم تا جایی از جنگل که میشع رفت و این حسی که اون موقع دارم اون ستایش و عبادتی که تو جنگل تو تنهایی میکنم برام ارزشش از هزار تا نمازی که تند تند میخوندم که فقط خونده باشم که خدا نتونه منو عذاب بده بدون اینکه معنی و مفهومشو بدونم وذره ای احساس خوب به من بده بالا تره
حس میکنم به ذهنم و افکارم یه زلزله ی 8 ریشتری اومده و همه باور ها و افکار مسموم گذشتمو خراب کرده و ریخته
همیشه اسم زلزله که میومد طبق افکاری که از بچگی به خورد ذهنم داده بودن یاد عذاب الهی میفتادم
ولی الان میفهمم که حتی زلزله چقد میتونه مفید باشه
نیاز دارم به تنهایی به فکر کردن برای اینکه بعد این زلزله و خرابی کار زیادی دارم باید بسازم بنای باور هامو به اون شکلی که درسته و من دوسش دارم
خدایا شکرت
الان داشتم فایلی از استاد رو گوش میدادم که میگفتن برای هر کس هر دعایی کنی به خودت برمیگرده
و من از کودکی حتی اگه کسی بهم بدی کرد نمیتونم ناله نفرین کنم و فقط میگم خدا هدایتش کنه
این دعارو از مادرم یاد گرفتم
و متوجه شدم که انقد دعا کردم که خدا هدایت کنه افرادو خودم رو هدایت کرد
خدایا شکرت برای هدایتت که با ارزش ترین چیز تو زندگی من بود
قبل اشنایی با استاد
همیشه میگفتم که مگه نمیگن قبل بدنیا اومدن زندگیرو به ما نشون دادن و خودمون انتخاب کردیم حتما یه چیزی دیدیم که انتخاب کردیم من همیشه برام سوال بود که چی برام جذاب بوده که انتخاب کردم که به این دنیا و این زندگی بیام هیچی برام قشنگ نیست
الان میفهمم که این هدایت قشنگترین اتفاق زندگیم بوده
و یه جمله ی استاد که اوایل خییلی برام عجیب بود و هیچ وقت درکش نمیکردم اینکه اگ همین الان زندگیم تموم شه من از همه ی نعمتام استفاده کردم
من به این جمله رسیدم استاد
اگه همین الان همممین لحظه بمیرم و زندگیم تموم شه من بعد از اشنایی با شما زندگی کردم لذت بردم معنی حال خوب و فهمیدم و هیچ حسرتی تو قلبم نیست و این ارامش برام کافی بوده از زندگی
پروردگارا سپاس
یا حق