سریال زندگی در بهشت | قسمت 27

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «امیر حسین»، به عنوان متن انتخابی‌ی این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند:

به نام خدا

خدایا شکرت بابت این روز فوق العاده و خدایا شکرت که کمکم کردی که قدم اول رو تو نوشتن این کامت طولانی بردارم.

استاد عزیز و مریم خانم ازتون سپاسگذارم بابت اینکه این لحظاتو با ما به اشتراک میزارین ممنون!

اولش فکر کردم که اونی که موتور میرونه همون پسر بزرگست اما بعدش دیدم همون یوتوبر خودمونه چقدر زیبا بود این اعتماد به نفسش که تنهایی رفته بود موتور سواری و به نجوا های ذهنش اجازه نداده بود که سد راهش بشن از تجربه این نعمت بزرگ (همون کاری که من کردم و نوشتن این کامنتو شروع کردم با امید به خدا) چقدر خونسردی پدرش برام جالب بود که البته تو قسمت های قبلی هم دیده بودیم که بچه ها رو سپرده به تنها و تنها نگهدارنده عالم.

مریم خانم عزیز چقدر زیبا ازش تعریف و تمجید کرد و چقدر انرژی داد به این پسر دوست داشتنی

چقدر بچه ها خودمونی بودن , یعقوب چقدر راحت قدم برداشت راحت لباسشو کند و پرید تو آب (اینا همش درسه واسه من)

همونطور که تو قسمت های قبل دیدیم چقدر روابط این بچه ها با هم قشنگه و چقدر با هم راحتن هیچکدوم به دل نمی گیرن شوخی ها رو و از حضور کنار هم لذت می برن

واقعا آفرین به این پدر که راحت بدون هیچگونه مشکلی رفت با بچه ها بازی کنه بدون اینکه نگران حرف مردم باشه و رفت با بچه ها از آب تمیز و خنک و آفتاب گرم لذت ببره

ادامه این کامنت به ترجمه و بیان نکته ها اختصاص داره

خب اولش یکم دیر رسیدیم اما از قراره معلوم هدف اینه که سد های ذهنی دوست عزیزمون رو بشکونیم (کمک کنیم که ایشون بشکنه چون آخر سر تنها کسی که تصمیم می گیره که راکد بمونه یا پیشرفت کنه خود ایشونه) خب اولش استاد با گفتن الگو هایی که به دوست خوبمون کمک کنه شروع میکنه(ترجمه دیالوگ به دیالوگ نمی کنم )

اینجا پدر یعقوب و استاد سعی میکنم باور اینکه سن مانع کسب موفقیت است رو در ذهن یعقوب بکشونن

الگو : ryan’s world یه بچه ۱۰ ساله که از باز کردن جعبه اسباب بازی ها و نقد و بررسی کودکانش ویدیو ضبط می کنه و تو یوتیوب منتشر میکنه و طبق گفته سایت forbes ایشون سال اخیر ۲۶ میلیون دلار درآمد داشته (دلار ۱۷ هزارتومان میشه ۴۴۰ میلیارد تومان) و استاد و پدر سعی می کنن که برای یعقوب منطقی کنن که بله می شود با همین کار ساده می شود با همین سن کم می شود و تو ادامه بچه ها از یوتوبر های دیگه مثال می زنن و استاد تو ادامه میگه که درسته که این افراد مشهور ترن اما این بچه ۱۰ ساله ثروت بیشتری تو سال کسب می کنه

تو ادامه ذهن یعقوب مقاومت می کنه و سعی می کنه با منطق بگه که این کار شدنی نیست و درمورد مخاطبان کارهاش صحبت می کنه که فایل یکم جلو میره و استاد اینجا ماجرا رو توضیح میدن

تو ادامه این مسیر شکستن سد های ذهنی (دقت کنین مسیره ! انتها نداره و همیشه می تونه بهتر بشه و به سرعت اتفاق نمی افته) یعقوب از این صحبت می کنه که رایان (همون الگو) این کار رو تنها انجام نمیده و خانوادش (دست های خداوند) بهش کمک می کنن (واقعا تو این ضمینه توحید کار رو خیلی راحت میکنه وقتی به سادگی میگی این افراد دست های خداوند هستند و اینا برن خدا از دست های دیگش کمک میکنه حل این نوع باور ها بدون توحید و اعتقاد به ربوبیت واقعا غیر ممکن به نظر می رسه)

اینجا پدر و استاد به نعمات و فرصت های کنونی اشاره میکنن و میگن که تو همین الان هم یه خانواده خفن پشتت داری (که اینجا برادر بزرگتر میگه من نیستم و برام جالب بود که پدر چقدر قشنگ از این موضوع اعراض کرد و با قدرت ادامه داد) و تو ادامه پدر خیلی ایده های جالبی میگه که من تعجب کردم!

استاد اینجا میخواد موضوع مسیر بودن این هدف رو به یعقوب توضیح بده و میگه که مهم قدم اول رو برداشته قدم اول رو بردار یواش یواش خودت می فهمی که کدوم سمتی بری (از طریق هدایت های خداوند که اینجا استاد برای این دوست عزیز از واژه کامنت ها استفاده می کنه که هممون می دونیم اصل اون نیرویی هست که اون شخص رو تو اون سر دنیا هدایت می کنه که کامنت بزاره! ) و استاد مثال میزنه که میتونی هر روز یک ویدیو ۵ دقیقه ای ضبط کنی به سادگی از مسائل مختلفی که تو طول روز بهشون بر می خوری می تونی توضیح بدی که به طور مثال من این مسئله رو از این طریق حل کردم شاید می تونستم از یک طریق دیگه حل کنم …

و اینجا پدر میگه که این شخص (عباسمنش) کارش اینه که به مردم یاد بده که چطور موفق بشن (و اینجا توجه برادر بزرگ رو جلب می کنه)

و استاد تو ادامه میگه که به طور مثال بعد از ۱۰۰ ویدیو تو هدایت میشی به سمت علاقت به سمت نوع ویدیو ها و سبک شخصیت

و اگه تو هر روز این کار رو انجام بدی به مدت ۲ سال دیگه محاله پیشرفت نکنی دیگه تو استاد میشی تو این کار و سبکت رو پیدا میکنی ۷۰۰ ویدیو!

و تازه! بعد از ۷۰۰ ویدیو تو تازه ۱۵ سالته! و بعدش دیگه سبک شخصیتو میتونی ادامه بدی و ایده هات رو اجرا کنی

ممکنه که تو اولش ایده ای منحصر به فرد نداشته باشی – اما خب بعد از ۷۰۰ تا ویدیو ؟ دیگه سبکتو رو پیدا کردی!

تو ادامه استاد از تجربه شخصیش میگه از اضطراب هاش تو ویدیو های اول میگه از اضطراب هاش تو اولین همایش هاش میگه و میگه که تو ادامه (وقتی که ادامه دادم خیلی مهمه!) تونستم خیلی راحت تر این کار رو بکنم و کلی پیشرفت کردم و میگه که دلیل اینکه من ادامه دادم چیزی نبود جز اینکه علاقه داشتم ! عاشق این بودم که زندگی مردم رو عوض کنم و بعد از اینکه ادامه دادم میلیون ها دلار ثروت کسب کردم و کلی تو زمینه ادیت ویدیو و حرف زدن پیشرفت کردم

تو ادامه استاد باز هم در مورد ضرورت برداشتن قدم اول حرف میزنه و میگه که خداوند هدایت میکند ! تو قدم اول رو بردار هر بار ۱ قدم و قدم بعدی گفته می شود

و تو ادامه استاد در مورد پتانسیل های هر کدوم از بچه ها حرف میزنه و واکنش برادر بزرگ واقعا تعمل برانگیزه (افزایش سن و بیشتر تو معرض باور های بد-جامعه و … موندن می تونه عزت نفس و اعتماد به نفس بچه ها رو ازشون بگیزه و باور هاشون رو تضعیف کنه)

تو ادامه یعقوب از تجربه شخصیش میگه و در مورد سختی های ولاگ گرفتن نسبت به بقیه نوع ویدیو صحیت میکنه و میگه که به طور مثال اگه اتفاقی توی یکی از ویدیو های ASMR(همین ۴تا حرف رو سرچ کنین متوجه میشین منظورش رو ) بیفته خب اشکالی نداره از اول شروع میکنیم! اما این قضیه واسه ولاگ ها صدق نمی کنه و یه جوری من احساس میکنم که باور کمبود داره (کمبود سوژه واسه حرف زدن در موردش و یا ویدیو گرفتن ازش) و نگران اینکه که اگه اتفاقی بیفته دیگه حسش نباشه از اول ضبط کنه و از طرفی نکته مثبت ولاگ رو میگه که تجهیزات زیادی رو نیاز نداره در مقایسه با ویدیو های ASMR که نیاز به پایه و میکروفون قوی داره

و دیدگاه پدر واقعا جالبه اینجا! میگه همین ۵ دقیقه که تو واسمون حرف زدی می تونست یه ویدیو یوتیوب باشه ! تو بدون پایه و میکروفون و دوربین حرفه ای این کار رو کردی (جز دوربین مریم خانم) و یکی می دید ویدیوتو یکی نمیدید ! مهم نیست! و فردا هم همین کار رو تکرار بکنی !‌واسه ۷۰۰ روز ! فکرش رو بکن ! و تو این ۲ سال تو سبک شخصیتو پیدا می کنی

سید که تا ۳۰ سالگی میلیون دلاری درآمد نداشت! اون هم از یه جایی شروع کرد!

و اینجا جرقه ها رو تو ذهن یعقوب میشه دید که میگه خب همینجوری ویدیو ضبط کنم ؟ به همین سادگی ؟ یعنی میشه ؟

و در ادامه پدر باز هم براش ایده های جذاب میده! که امروزه مردم واسه هر چیزی به یوتیوب مراجعه می کنن از چگونگی وصل کردن سبد بسکتبال تا چگونگی درست کردن لازانیا یا پاستا

(پدر)و قضیه وقتی جالب تر میشه که اینا از چشم یه پسر بچه ۱۳ ساله باشه! همه دوستای تو دوست دارن بدونن که داشتن ۳ تا برادر چه حسی داره! (واقعا ایده جالبیه!) صاحب یه استخر بودن چه حسی داره!

(پدر)و تو واقعا استعداد خوبی تو حرف زدن داری (استاد تایید می کنه) و پدر در مورد با عشق و علاقه حرف زدن پسرش میگه که چقدر می تونه به پیشرفتش کمک کنه! و تو ادامه از موقعیت های دیگه براش میگه که میتونه ازش ویدیو بسازه از صحبت کردن در مورد چالش های یه کلاس هفتمی تا سختی های افتادن(اگه اشتباه نکنم) تو کلاس سوم یا سختی های مطالعه کردن و اینکه تو چطور بر این سختی غلبه کردی

و یادت باشه کسی تو قدم اول میلیون تایی بازدید نخورده ویدیو هاش! قدم به قدم مرحله به مرحله و نتایج کوچک در اوایل نباید نا امیدت کنن! بلکه باید بهت امید بدن که حرکت کنی

(پدر)تو میتونی در مورد این حرف بزنی که چرا از ویدیو های ASMR لذت می بری, من ازشون متنفرم صداها دیوانم میکنن اما وقتی میبینم تو این همه با عشق و علاقه در موردش حرف میزنی خب من هم بهش علاقه مند میشم چون من عاشق تو ام! (چقدر راحت و با عزت نفس ابراز علاقه میکنه و اصلا نگران نیست که مردم چی میگن یا ابهت مرد کجاست یا اینکه بچه پررو میشه )

استاد می تونین برای دیدن یک مسیر کامل و پیوسته از پیشرفت تو یوتیوب به کانال MR.BEAST مراجعه کنید و از قسمت ویدیو ها برین به قدیمی ترین ویدیو ها واقعا تلاش این مرد قابل تحسینه پشتکارش و ناامید نشدناش! و می تونین این رو به یعقوب معرفی کنید به عنوان یه الگو که می شود از هیچ شروع کرد از ۰ بازدید شروع کرد .

در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سالم و لحظه لحظه در حال رشد و بزرگ شدن باشین که هدف همینه و باشد که عشق خدا رو از طریق دستانش تو هر لحظه حس کنید!

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    444MB
    30 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 27
    133MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

371 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «پریا» در این صفحه: 5
  1. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3077 روز

    توی قسمت آخر سریال مقاومت این پسر فقط بخاطر نگرانیش بابته چیزی بود ک خیلی از ماها دچارشیم،اونم اینکه وقتی میخواییم کاری رو انجام بدیم نگرانیم ک اگه گندش دربیاد چی،اگه خوب نشه چی،راه برگشت ندارم،و ی مشت چرت و پرت ساختم…..مخصوصا توی مواردی مث ازدواج مث تصمیم ب تغییر شغل و مهاجرت و…..علتشم فقط از تحقیر شدن هایی میاد ک مشتاقانه بابته ی تصمیم صحبت کردیم،جلوی نظر دیگران مقاومت کردیم و گفتیم نه میخوام اینکارو کنم،و وقتی تهش نتیجه اونی نشده ک میخواییم،هم اونا مسخره امون کردن و در موارد شدید گفتن دیگه حق نداری بجز حرف ما کاری از خودت بکنی،هم خودمون حس کردیم خرابکاری کردیم و فرصتارو با نادانیمون سوزوندیم …..پس این میشه ک کمال گرایی در ما شکل میگیره….و هیچ کاریو نمیکنیم مگه مطمئن باشیم ا همون قدم اول قراره عالی انجامش بدیم……من خودم این مشکلو دارم و خیلی بهترش کردم اما هنوز نمیتونستم تن بدم ب وارد شدن در یک سری مسائل …..اما چند روز پیش،کامنت هم دادم،ک ، اگر بخوام این دور باطلو تموم کنم،اول از همه باید در درون خودم حق بدم ب خودم ک هم من هم باقی ادما،اینجاییم ک تصمیم گیری رو یاد بگیریم و توش رشد کنیم و این امکان پذیر نیس مگه با ازمون و خطا کردن و نتیجه اش مهم نیس،مهم رشدی هست ک با هربار تصمیم گیری بدست میاریم،و این هدف زندگیه،ما نمیتونیم بدون تصمیم گیری و درس گرفتن از نتایجش رشدی کنیم،و اصلا اگر قرار باشه از همون اول پرفکت باشیم حتما،چ نیازی ب قوانین هدایت و توکل و ایمان و تکامل هست؟؟؟؟ وقتی من مطمئن باشیم نتیجه اونیه ک میخوام توکل میخوام چیکار؟؟؟ ولی دیدیم ک استاد حتی وقتی میدونست بازی رو میبره از خانم شایسته بازم میگفت خدایا کمکم کن…..این یعنی مهم نیس نتیجه چیه،مهم اینه من ببرم هم دنبال درس گرفتن برای رشدم هستم،ببازم هم دنبال درس گرفتن برای رشدم هستم،ببرم شاد میشم ولی یادم نمیره درسشو توی وجودم نگه دارم ک چیشد بردم و ازش استفاده کنم…..

    اما ادم وقتی درس گرفتن و اموختن هدف اصلیش نباشه،تصمیم گیری هاش بخاطر این خواهد بود ک فقط نتیجه بدست بیاره،ودر این حالت هست ک وقتی بقیه بهش میگن بیا فلان تصمیم رو بجای تصمیم خودت بگیر،میاد روی نظر اونها ایراد میزاره و میگه ماله خودم خوبه و ماله شما بدِ و…..و همین باعث میشه خودش دیگران رو برانگیخته کنه ک اگه تصمیمش نتیجه نداد تحقیرش کنن……امااگه هدفش درس گرفتن باشه،ناخوداگاه ب نظر دیگران خرده نمیگیره،اتفاقا گوش میده،و در نهایت میگه اول تصمیم خودم رو تست میکنم اگه دیدم باهاش اوکی نیستم ماله شما رو هم تست میکنم و تازه تشکرم میکنه از هم فکریشون و مشورتشون و اونو دخالت نمیدونه و حتی دیگران در صورت نتیجه نگرفتن تحقیرشم نمیکنن و حتی اگه کسی تحقیرم بکنه ما هیچیمون نمیشه چون از اول در درون خودمون دنبال “”پرفکت بودن و برتر بودن تصمیممون” نبودیم….بماند ک با این فرکانس ارامش و صلح،۹۰درصد تصمیم گیریهامون نتیجه هم میدن😎

    این موردیه ک خیلی از ماها درگیرشیم و حتی وقتی میخواییم رفعش کنیم ،فقط میاییم میگیم نظر دیگران برامون مهم نیس ولی همچنان در درون دوس داریم بهشون نشون بدیم تصمیم ما از ماله اونا خیلی بهتر بوده!نتیجه همچین فرکانسی کاملا مشخصه!!!! حتی اگه کسی تحقیرمون نکنه در صورت نتیجه نگرفتن خودمون در درون حس میکنیم چقد ضایع شدیم یا چقد بی عرضه ایم…….باید رها شیم از دستِ این ک ذهن میگه تصمیم تو برتر هست….نه

    هیچ تصمیمی از تصمیم دیگه برتر نیس

    هرکدوم ی درسی دارن و در یک زاویه خاص رشدمون میدن،هرکدوم از مابر اساس سطحی از رشد روحی ک هستیم،قلبمون تمایل ب تصمیماتی داره ک کمکمون خواهد کرد،باید با دیگران همینقد ریلکس و بدونه مقاومت صحبت کنیم (البته درشرایطی ک لازمه بگیم داریم چیکار میکنیم مث کسایی ک با خانواده هستن و نمیشه یهویی یکاری کنن بی خبر) ……

    حالا در مورد قسمت های اول سریال😍چقد من خندیدم خدا میدونه مخصوصا اونجایی ک پدرشون تا سوار تیوب شد بچه ها رو شوتید توی آب🤣و مث کسی ک فتح کرده قلمرو رو دستاشو برد بالا😂😂😂عالی بود….عاشق این کارام

    من هر روز صبح اول سریالو میبینم بعد روزم رو شروع میکنم و این باعث میشه کاملا فرکانسم تنظیم میشه،و طول روز کارم راحت تره….چون همگی میدونیم ک توی اون حالته نیمه بیدار بشدت جهتِ فرکانسی کل روز تحت تاثیر قرار میگیره و اگه با چرت و پرت شروع بشه طول روز خیلی با کیفیت نمیشه فرکانسا،احساس ها کیفیتشون منسجم نیس حتی اگه اعمال ظاهری خوب باشن….

    این کار باعث شده خیلی تصاعدی ،حس من ب هدف از زندگی ک لذت بردن هست توسط “انجام کارها و تجربه ی حس موفقیت و بالا رفتن عزت نفس” ،محکم تر بشه و همش از دستم در نره……✌🧚‍♀️

    چون هر روز صبح و هرشب،احساس میکردم خب چرا باید هدف این باشه اخه….ولی جواب دیگه ای هم براش نداشتم

    ی روز نشستم مرگمو تصور کردم

    وقتی توی قبر باشم

    ک ببینم اون چ حسیه ک اون لحظه میگم کاش داشتمش این مدتی ک عمر کردم و بعد میرفتم دنیای بعدی…..دیدم انگار توصیف کلی از اون حس اینه ک هی پشت سر هم تمام عمرم یسری کارا کرده باشم ک با استفاده از توکل و ایمان ب نتیجه رسونده باشمشون و “ذوق کرده باشم از نتیجه ی ایمانم” .انگار دلم میخواد وقتی از دنیا میرم،در درونم انبوهی از شعف ها رو داشته باشم از اینکه بارها ب خودم ثابت کردم خدا و قانونش وجود داره،توسط ب نتیجه رسوندن تصمیماتم حتی بعد از صدبار شکست….

    این باعث شد ک هرکاری انجام میدم،دنبال این باشم ک قانون رو توش پیاده کنم تا با دیدن جواب دادنه قانون،اون کوله باری ک میخوام موقع مرگ داشته باشم رو پر کرده باشم….

    اگر استاد میگن همین الان عمرشون تموم شه راضی از دنیا میرن

    بخاطر همینه ک کوله بارشون پر هست از اثباتِ جواب دادن قانون و خداوند…

    این یعنی مهم نیس چ کاری میکنی

    مهم نیس چ هدفی داری

    نچسبیدی ب اون هدف و نتیجه

    هدف و نتیجه برات ی مدرک هستن ک تو هدف اصلی رو بدست بیاری

    و اون شعفِ اثباته قانون و خداوند ب خودته

    ذاته تو دنباله اینه

    اگر ما توی شرایط مختلف خلق شدیم

    و اگر علایق مختلف داریم

    علتش اینه ک هرکدوممون میتونیم هرهدفس ک نشات گرفته از علایقمون هست رو خلق کنیم از دل هرشرایطی،تا اول ب خودمون وبعد ب دیگران،اون شعف رو بدیم ک قانون وجود داره …همه ما دنبال این شعفیم

    واسه همینه مثلا وقتی میریم توی دل ترسا و میبینیم توهمی بیش نبوده

    انقد شعف داریم

    چون ناخوداگاه ذات و فطرتمون داره سیراب میشه از تایید قانون…..انگار ی حالتی مث رقص سماع در درون ما پدید میاد ،ی رهایی ،ی اطمینان،ولی در عین حال تمایل ب اثباته دوباره و دوباره ی این قانون در هر روز جدید و هرلحظه توسط هربهانه ای و هرتضادی…..عاشق تضادا میشیم چون میبینیم اگر نبودن چطوری میخواستیم ی هدف پیدا کنیم هرلحظه ک ب بهونه ی اون تضاد هدفی بسازیم و قانون رو ب خودمون اثبات کنیم؟

    ب همین دلیله ک بچگیا هممون مث این بچه ها همش در حال ی کار جدیدی بودیم و انگار عمدا میرفتیم ببینیم کجا تضاد هست خفتش کنیم ،چون بطور ناخوداگاه و براساس فطرتی ک هنوز کمرنگ نشده،میدونستیم همه چیو میخواییم ب نتیجه برسونیم نه واسه اینکه ب اون نتیجه نیازمندیم ،نه،ب این خاطر ک وسیله ای باشه ب خودمون حال بدیم ک قانون وجود داره و کیف کنیم ازش….ی عزت نفسی میده،ی سرحالی و شادابی و عشقی میده….

    ولی وقتی این فطرت کمرنگ میشه،تضادها برامون حکم مصیبتو دارن،اون تضادی ک خیلی واضح میاد رو هم ازش فرار میکنیم چ برسه ک بخواییم مث بچگیا خودمون بریم تضادا رو کشف کنیم و دخل همشونو بیاریم!!!

    چون یادمون رفته تنها شادی اصلی و شعف ما در اثباته هر روز و هرلحظه قانون ب خودمونه،با اثباتش،نه با مرورش توی ذهن،با اثباتش در هر روز در حالت های مختلف و در زمینه های مختلف

    چند روز پیش دیدم ته ذهن من ی چرت و پرتی هم هست شبیه ب اینکه ما باید کنارِ این کار حتما نصف تمرکزمون در مدح و ستایش ائمه و پیامبران باشه و این باعث میشد نتونم تمام و کمال دنبال اثبات قانون ب شیوه ای ک گفتم مث بچگیا باشم….بعد یهو بی دلیل یکی بم گفت انگار برو سوره مائده رو باز کن….این ایه اومد :

    هنگامی که خدا به عیسی بن مریم می فرماید: آیا تو به مردم گفتی که مرا و مادرم را به عنوان دو معبود به جای خدا انتخاب کنید؟! می گوید: منزّه و پاکی، مرا چنین قدرتی نمی باشد که آنچه را حقّ من نیست بگویم، اگر آن را گفته باشم یقیناً تو آن را می دانی، تو از آنچه در جان و روح من است آگاهی، و من از آنچه در ذات توست نمی دانم؛ زیرا تو بر نهان ها بسیار دانایی.

    من به آنان جز آنچه را که به من دستور دادی نگفتم، [گفتم:] خدایی را بپرستید که پروردگار من و شماست. و تا زمانی که در میان آنان بودم گواهشان بودم، و چون مرا [از میان آنان به سوی خود] برگرفتی، خود مراقب و نگاهبانشان بودی؛ و تو بر همه چیز گواهی.

    با خوندنش انگار یکی بهم گفت متوجه شدی حالا؟ استاد عباسمنش برات چ حسی داره توی زندگیت؟ ی راهنماس فقط،پیامبران و ائمه هم باید برات همون حسو داشته باشن،نباید هدفت بشن….

    قانون من برای کل انسان هایی ک افریدم ثابته

    پس اگر قراره هدف این باشه ک ی بخشی از تمرکزت روی یسری اشخاص باشه،باید برای ائمه و پیامبران هم تعیین میکردم ک شما هم ب فلان شخص نصف زندگیتون رو زوم کنید…..

    درسته هممون اینارو میدونیم

    ولی ی وقتایی بصورت نامحسوس و با ی فرم دیگه ای شرک داریم و خبر نداریم

    این دو ایه ی سوره مائده عجیب من رو راحت کرد

    انقدر ک گفتن پیروی کنید از ائمه

    درسته ک میدونیم هدف راه و روش اوناس

    ولی بصورت نامحسوسی بازم باعث میشه ادم حس کنه باید توی ذهنش ب اونهاجایگاه خاصی بده هرروز و همین باعث میشه نصف تمرکزش بره روی اون کار

    چیزی ک دور وبرمون زیاده

    ادم ها هیچ کاری نمیکنن

    و کل زندگیشون یا قسمت اعظم زندگیشون شده ائمه

    بجای اینکه راه و روش اونارو اجرا کنن.راه و روش اونا چی بوده؟ اینکه میگفتن هر روز قانون رو ب خودتون اثبات کنید ای مردم و لذت ببرید از خدای خودتون…..

    مث اینه ک صبح تا شب درگیر باشیم ک اسم استاد عباسمنش رو بولد نگه داریم توی جامعه جای اینکه محو اجرای راه و روش ایشون باشیم…هدف اصلیمون این باشه ک استاد رو مدح کنیم!درحالیکه اگر هدف اصلی رو اجرا کنیم ناخوداگاه سپاسگزاری هم میکنیم ب استاد و ابراز علاقه هم میکنیم ب استاد

    انسان هایی ک راه راست رو ب ما نشون دادن و بطور خاص از طرف خدا مامور بودن ،باید بهشون احترام بزاریم سپاسگزارشون باشیم و مث ی دفترچه راهنما بهشون رجوع کنیم برای استفاده از قانون در موارد مختلف….متاسفانه خیلی شرک خفی داریم تهش اکثرمون….حتی منی ک اصلا مذهبی نیستم و حتی از همون بچگی هیچوقت ظاهرا برام بت نبودن و همیشه حسم بهشون این بوده ک بهترین راهنمای ما هستن در پیاده کردن قانون ولی میبینم ک محیط و رفتار مردم بلاخره شرک خفی ایجاد میکنه و باعث میشه هدف اصلی از یاد بره،از یاد بره ک چرا خداوند یک سری امام و پیامبر فرستاده بود،برای چ استفاده ای؟ چ نعمتی بودن اونا برای ما؟ایا استفاده میکنیم یا کلا اصلو ول کردیم چسبیدیم ب اون نعمت!!!

    خدایا شکرت❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  2. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3077 روز

    سلام

    مرسی از خودتون ک توی مداری هستید ک توجهتون بهش جلب شده و درکش کردین

    انشالله ک چ من و چ کسی ک این کامنتو خونده و حس کرده باید درونش تغییرش بده،در عمل اجراش کنیم

    آمین💗🙏

    ب قول خانم شایسته توی سریال ۲۸،ک گفتن تحت هر شرایطی باید ماهی بگیریم ،ما هم تحت هرشرایطی اینارو درونمون فیکس کنیم ک مث دوران نوزادی ک بمحض بدنیا اومدن شیرمون خلق شده بود،بمحض گریه کردن یکی حالمون رو خوب میکرد،بدونه اینکه کوچکترین شرکی و درخواستی از غیرخدا کنیم،دوباره براحتی بتونیم قانون رو اجرا کنیم و شعف رو درونمون بچشیم بابتش😍

    why not?😎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3077 روز

    با اینکه میدونیم همه اینارو ولی گاهی شنیدنش از زبان شخص دیگری چقد اثربخش تره….امروز یهو چشمم ب کامنت شما افتاد با اینکه قبلا خونده بودمش ولی دقیقا باعث شد بفهمم ک ای بابا،ولش کن پریا ک چطوری،بگو خدایا خودت یجوری جورش کن…….با اینکه ظاهرا همیشه انجامش میدم و فوت آب هستمش ولی ی وقتایی اصن ادم متوجه نیس داره ب این فکر میکنه ک چطوری باشه راه اوکی شدن خواسته ک همه جوره خوشگل باشه و اما و اگر همراهش نیاد🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: