سریال زندگی در بهشت | قسمت 29

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «میلاد»، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

میدونی استاد… داشتم به این فکر می‌کردم که اگه منم بودم، می‌تونستم از هر روز ماهیگیری و آتیش برپا کردن لذت ببرم؟ با هر بار انجام دادنش احساس تازگی و طراوت بهم دست میده؟! شما چندین بار آتیش برپا کردین و هر بار انگار بار اولتون بود که با همچین تجربه‌ای روبه‌رو می‌شدید و هر بار تازگی داشت براتون و لذت می‌بردید… مهموناتون بارها ماهی گرفتن ولی اصلاً خسته نمی‌شدن و براشون تکراری نمی‌شد…

این فقط یه دلیل می‌تونه داشته باشه… اونم نگاه نو و تازه به جهانه؛ نگاهی که از احساس سپاس‌گزاری قلبی میاد، نگاهی که از در لحظه بودن میاد، نگاهی که از لذت وصف‌ناشدنی درونی میاد، نگاهی که از شادی و زیبایی میاد، نگاهی که از عشق میاد… «عشق»…

عشق معجزه می‌کنه… عشق همه‌چی رو آسون و لذت‌بخش می‌کنه… این نیروی عجیب عشقه که آدمو عاشق همه‌چی می‌کنه و آدم از زندگی سیر نمی‌شه… این نیروی عشق الهیه که آدمو عاشق زمین و زمان می‌کنه…

استاد نمی‌دونی این سریال با من و دوستان هم‌فرکانسی چه کرده؟ زندگی هممونو زیر و رو کرده، هر کس توی مدار دیدن این سریال بوده، قطعاً تا الآن یه آدم دیگه شده… اصلاً دیگه آدم سابق نیست… این‌قدر که مدارمون تغییر کرده… این‌قدر که نگاهمون به جهان و زندگی تغییر کرده… نمی‌دونم چرا روزبه‌روز دارم بیشتر تشنه زیبایی‌ها می‌شم… اصلاً آدم سیر نمی‌شه از دیدن این سریال سراسر زیبایی… دلم نمی‌خواد اصلاً تموم شه…

یادش بخیر، سال‌ها پیش وقتی جومونگ می‌دیدیم، دلمون نمی‌خواست هیچ‌وقت تموم شه… با فراق و وصال سوسانو و جومونگ چه زجه‌ها و اشک‌هایی که نریختم… چه می‌دونم، همه می‌گن بهترین سریال‌های تاریخ،IMDB و فلان… گیم آو ترونز، برکینگ بد و چرنوبیل… اینا دیگه چِیَن بابا… یه سریالی به نام زندگی در بهشت هست که زندگی آدمو به معنای حقیقی بهشتی می‌کنه…

استاد، از خنده دارم بال درمیارم؛ اونجایی که گفتی از نزدیک‌ترین افرادم بوده که مثل Jacob تشویقش کردم ولی عمل نمی‌کرد… می‌دونم کی رو می‌گی… بیخیالش استاد… خودت که بهتر می‌دونی ما مسئول تغییر و هدایت دیگران نیستیم… تا زمانی که خود اون فرد آماده نباشه و نخواد تغییر و عمل کنه… امیدوارم اون فرد این فایل رو ببینه و از Jacob الگو بگیره و توصیه‌های شما رو جدی بگیره…

الهی… الهی… ببین مریمی چه باحال مثل غزال می‌دوه…

Come on Mary. Run, Forrest… Run… Run. (اشاره به فیلم فارست گامپ و فایت کلاب) من عاشق دویدنم… من عاشق «خدای من» گفتنتم… تو فقط بگو… تو فقط بگو «خدای من»… دارم ذوق و شوق می‌کنم… این‌قدر که ناز و بامزه می‌گی…

این پسره یوسف منو کشت… تو چشماش که نگاه می‌کنم از شدت زیبایی غش می‌کنم… استاد، می‌دونم که هم ما و هم شما دوست داریم که این مهمونا باشن و حالا حالاها نرن… ولی وجدانی قسم، این خانواده از خداشونه که همیشه توی این بهشت پیش ما بمونن و زندگی کنن… حق هم دارن به‌خدا… آخه آدم وقتی با آدمای بسیار محبوب و عزیزی مثل شماها هم‌کلام و هم‌نشین می‌شه، دیگه نمی‌تونه از شما دل بکنه… این‌قدر دوست‌داشتنی هستید…

این‌ها همش به خاطر اتصال و نزدیکی شما به خداست… ببین چه آدمایی جذب همدیگه شدن… ببین…

من عاشق این آقای رایان شدم… بهش بگو میلاد عاشقت شده… ایشون چقدر پرانرژی، شوخ و فان و دوست‌داشتنی‌ان… وای خدا، آدم کیف می‌کنه… دوستان، حتماً به ۹:۱۵ دقت کنید به آقای رایان… ببینید چقدر بامزه چشماشو گرد می‌کنه روبه دوربین!!! از شادی و خنده، هورمون‌های شادی از چشم و گوش و دماغم داره سرازیر می‌شه…

و باز هم یک نکته ظریف دیگه استاد؛ موقع بریدن گفتی از کجا ببرم؟! و از عزیز دلت نظر خواستی… بهت می‌گفت که از کجاها ببری و تو هم گوش می‌کردی… این شاید به چشم نیاد ولی نظر خواستن از دوست و همسر حتی در چیزای خیلی کوچیک، نشان از عزت‌نفس و احترام و ارزشمندیه و من خیلی حال کردم با این حرکتت… اینا همش درس و توجه به نکات مثبته که کانون توجه منو بهش جهت می‌ده…

چقدر دلنشین بود که با کمک دوستان و با همکاری گروهی اون علف و درختای هرز رو سوزوندید و نابود کردید… یاد نابودی و پاکسازی باورهای هرز خودم می‌افتم که با همکاری خانواده عزیزم (خانواده بسیار گرم و صمیمی عباس‌منش) قطعشون کردیم و سوزوندیم و فاتحشون رو خوندیم…

با همکاری دستان خدا؛ فایل‌های استاد، نوشتارهای اعجاب‌انگیز مریم خانم، کامنت‌های محشر دوستان، عقل کل… و بی‌نهایت طریق دیگه… به خودم افتخار می‌کنم بابت داشتن این خانواده بزرگ و حیرت‌انگیز…

استاد گفتید اهرم رنج و لذت؛ من هنوز باورم نمی‌شه که دو نفر تنهایی چطور این همه کار سنگین و عظیم رو انجام دادن… می‌دونم که الان روی تخت زیر سایه خنک درختای بلندمون دراز کشیدی و داری کامنت‌های ما رو می‌خونی. پاشو ببینم! پاشو یه نگاه عمیق‌تر به دوروبرت بنداز… می‌بینی چه کار خفنی کردی؟ باورت می‌شه این همه تغییر اونم توی بازه کوتاه…؟ من که در حیرتم… بهت افتخار می‌کنم و از ته دلم تحسینت می‌کنم عشقم، الگوم… عاشقتم به‌خدا…

استاد، من تازگی پی بردم که اهرم رنج و لذت معجزه می‌کنه… معجزه… با استفاده از این اهرم قدرتمند به یکی از مهم‌ترین خواسته‌ها و اهدافم رسیدم که تا زمانی که به اون ثبات نتیجه نرسم ازش صحبت نمی‌کنم… خواسته‌ای که مدت‌ها خواهانش بودم ولی هر بار ناکام می‌شدم و به هدفم نمی‌رسیدم…

اما از دوتای دیگه نام می‌برم که باورم قوی‌تر شه…

من همیشه ورزشکار بودم، هر ورزشی، خصوصاً فوتبال که بخشی از وجودمه؛ اما همیشه دلم می‌خواست مثل ورزشکارهای حرفه‌ای تعداد زیادی شنا و درازنشست برم. دو ماه پیش که شروع کردم با تعهد به طور حرفه‌ای برای همیشه ورزش کنم، اولش به زور و بدبختی ۲۰ تا شنا و ۴۰ تا درازنشست می‌رفتم که دیگه بدن‌درد می‌گرفتم و کم می‌آوردم. گذشت و گذشت… باورم نمی‌شه امروز بعد دو ماه ادامه دادن و کاشتن اهرم رنج و لذت، ۹۰ تا شنا و ۱۵۰ تا درازنشست نان‌استاپ می‌رم… اصلاً خودم هم حواسم نبود از این همه پیشروی و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که زمانی برسه به این تعداد حرکت برسم… حالا اگه همین‌طور ادامه بدم که واویلا می‌شه… همیشه تناسب اندام خوبی داشتم ولی توی همین دو ماه ورزش روزی سی‌دقیقه‌ای، به بدن تراشیده ایده‌آلم رسیدم…

قبلاً فکر می‌کردم که برای رسیدن به اندام تراشیده ایده‌آلم باید چند ماه و یا چند سال پیوسته برم باشگاه، ولی من هیچ‌گاه توی هیچ باشگاهی نرفتم و در همین مدت زمان کوتاه به خواستم رسیدم… و این اهرم آنچنان قدرتمنده که واسه هر هدفی جواب می‌ده، حتی کار فیزیکی و یا کنترل خواب…

استاد، من سال‌ها خواب نامنظم و سنگینی داشتم. آنچنان خوابم سنگین بود که هیچ گوشی و هیچ‌کس و چیزی بیدارم نمی‌کرد. به زور می‌خوابیدم و به زور بیدار می‌شدم، آنقدر سنگین که همیشه محتاج دیگران بودم واسه بیدار شدن. حتی رکورد ۳۰ ساعت خواب بدون وقفه هم داشتم. خلاصه توی همین مدت اخیر دیگه متعهد شدم که با همین اهرم مشکل تنظیم و کنترل خوابمو واسه همیشه حل کنم؛ اینم باورم نمی‌شه که با چه باورهای عجیبی تونستم نه‌تنها تنظیمش کنم، بلکه بدنم به کمتر از ۴ ساعت خواب داره عادت می‌کنه… حتی رأس هر ساعتی که اراده کنم از خواب بیدار می‌شم دیگه… من که خودم هنوز باورم نمی‌شه که بالاخره شد…

و خیلی مسائلی از این قبیل…

با کمک این اهرم و ساختن باورهایی قدرتمند کننده در راستای هدف، رسیدن به هدف و خواسته خیلی ساده‌تر و راحت‌تره…

سپاس بیکران از استاد گلم که مثل یه سری از افراد فقط حرف و تکنیک نمی‌گه که یه چیزی مثلاً گفته باشه… استاد عزیزم خودش به این اهرم مسلطه و با عملی کردنش در زندگیش به ما هم این باور رو منتقل می‌کنه…

عاشق همتونم خانواده عزیزم ❤❤

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 29
    357MB
    24 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 29
    106MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صفاگنجی» در این صفحه: 1
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر

    سپاسگزارخداوندم که باردیگر به من فرصت داد تااززیباییهای این سریال برخورداربشم

    سلامودرود به مریم جان واستادعزیز

    عجب صبح دل انگیزیه و عجیب دوست دارم این بچه هارو ازصمیم قلبم تحسین کنم که هیچ چیزی برای اونها تکراری نمیشه و وقتی میبینن از ماهی گرفتن لذت میبرن،دوباره ودوباره روز بعد همون لذت بردن ازون کار رو تکرارمیکنن،واین برای من خیلی جذابه که هروزشون رو دارن بایک کاری که براشون لذتبخشه شروع میکنن و چقدر دوست دارم اون حس کنجکاویشون رو که هرنوع ماهیی رو مورد بررسی قرارمیدن و میخوان بدونن که اون ماهی به چه شکله،و چقدر پدرشون رو تحسین میکنم که یک دوستو رفیق همه جور پایه شده برای بچه هاش،فارغ ازینکه تو چه درجه ی شغلی قرارداره،اما ازین فرصت شگفت انگیز به نحو احسنت نهایت استفاده و لذت رو میبره خدایاشکرت

    واما این ویژگی اونها چقدربرام تحسین برانگیزبود که وقتی میبنن نعمتای زیادی اینجا دراختیارشون گذاشته شده،برای جبران اینهمه لذتو شادیی که تواین فضا ازینهمه زیبایی بردن،اینبار میرن و دستان خدا برای استادمیشن و کلی زیباییِ دیگه به این فضا میبخشن و تمومی شاخوبرگای اضافه رو ازبین میبرن

    چقدر اون ذوقتون رو دوست داشتم که همتون انگار اولین بارتون بود دارید شعله های آتش رو به چشم میبینید،چقدر همه باهم همکاری کردند تا زیبایی و شعله ی آتش رو دوچندان کنند

    مریم جان ازت بینهایت سپاسگزارم که اینقد خوب داری تلاشتو میکنی تا یک تصویربردار حرف ایی اززیباییها باشی

    ازروزیکه متعهدانه شروع به دیدن سرسبزیها و زیباییهای این فایل کردم،منم دوسه روز یکبار هدایت میشم به طبیعت و هرس کردن شاخوبرگای اضافه توی باغمون و چقدر قانون رو بهتر دارم درک میکنم که وقتی آدم شروع به قطع کردن شاخوبرگای اضافه میکنه چقدر رووحش جلا پیدامیکنه،چقدر یه حس سبکی و راحتی به خوده آدم دست میده

    چه احساسسس فوق العاده ایه وقتی تموم اون شاخوبرگارو میسوزونی و شاهد خاکسترشدن اونهاهستی

    آفرین به جیکاب عزیز که بلاخره مقاومت ذهنش رو تاحدودی کنارزد و به ایده های استادعزیز عمل کردن و ازهمین موقعیت آتش سوزی استفاده میکنه برای فیلم یوتیوبش

    وای برمن که خواسته باشم یروزی تمرینهایی که ازاستادم یادگرفتم درعمل اجرانکنم و بخوام الکی تو حرف زدن ادعای فهمیدنِ قانون کنم

    همین الهامی که بهم شده که تا جایی که میتونم تمرکزم رو روی زیباییهای این سریال بذارم وتمرین ستاره ی قطبیم رو با دیدن زیباییها و درسهای این سریال شروع کنم،پس باید به همین ایده ی الهی پابه قرص عمل کنم،و نتایج ان شالله پررنگ تر خودش رو نشون خواهد داد خدایا شکرت

    خدایاشکرت که استاد مشعل رو باکلی نوشیدنی برمیدارن تا یه حال مشتی به اون ور دریاچه و مهمونای گل ودوست داشتنی بدن

    چقدر اون لحظه ای که دوقلوهای عزیزمون ایستاده بودن و داشتن باهمدیگه ماهیگیری میکردن لذتبخش بود،چقدر عجیب این دوتا برادر به دلم نشسته،چقدر دوستشون دارم،هرکدومشون بایک شخصیت کاملا متفاوت اما بسیار دوست داشتنی

    چقدر چشمان جوزف دل تو دل آدم رو آب میکنه،عاشقتم عزیزم بااین نگاه پرمهرت

    واقعا دوست دارم هروزمو بااین سریال شروع کنم و هرشبمو باهمین اتفاقات سریال تموم کنم،اصلا بدجوری عادتم داره میشه،نمیتونم یروز این سریال رو نبینم

    این سریال شده همدم تنهایی هام،شده یک معلم واقعی برام،شده پراز آگاهی هایی که پرازمثاله

    یعنی هرآموزش ازاستاد یادگرفتم باخودم میگم این مثال واین الگوی بارزش ازین آدماش و این نوع رفتارهاشون

    همین که میگید خودت باش

    کنجکاوی کن،

    رهاباش،

    لذت ببر،

    ازهرزیبایی دریغ نکن،

    درلحظه زندگی کن،

    بااهرم رنجو لذت کاررو برای خودت شیرین جلوه بده،

    از هر داشته ای نهایت لذت رو ببر،

    صلات واقعی به جای بیار،،

    توجه به زیباییها و اعراض از نازیبایها تو اولویت زندگیت باشه،

    سپاسگزار داشته های حال حاضرت باش

    ایمانت رو درعمل نشون بده

    باتوکل کارهاتو پیش ببر

    قدم اول رو توکارهات بردار،قدمهای بعد گفته میشه

    ووو…

    همه همه تمومشون نمودهای عینیش رو دارم تواین سریال میبینم خدایاششکرت

    چقدر اینجا زیبابود وزیباترشد،وقتی که تموم درختچه هارو باردیگر به دامان طبیعت برگردوندیت

    چقدر تحسین برانگیزبود تموم حرکتای خفنی که آقای راسل زدن و تموم درختچه های هیولا رو به دل آتیش میسپردن

    استادآفرین واحسنت به شما که این آزادی کامل رو دراختیارمهمونات قراردادی،و اونها انقدر خوب دارن از همه ی نعمتهای شما بهترین استفاده رو میبرن

    چه لذتی میبره این لوکِ عزیز که تونسته موتورسواری یادبگیره و برادرای دوقلوش رو سواری میده،افرین به تو گل پسر که با برادرات اینقد صمیمانه رفتارمیکنی

    چقدر عاشق صحنه ی اینجا شدم،که بشینی کنار دریاچه ی زمین پهناورخودت،و شاهدونظاره گر غروب و طلوع خورشید باشی،و آزادورهااا رهاااا از هرقیدوشرطی میشینی و عظمت وبزرگی پروردگارت رو مشاهده میکنی

    چقدر واقعا بچه ها فعالند،بسیار شگفت زده میشم ازینهمه انرژی فوق العاده ای که دارند،و یک لحظشون رو بیهوده تلف نمیکنن،ازینهمه فرصت طلایی که خدابهشون هدیه داده و به یهمچین فضای آزادی هدایت شدن نهایت لذت رو میبرن خدایاشکرت

    داستان بهبود شخصیتم درراستای الگوگرفتن انسانهای گل ودوست داشتنیِ این سریال ادامه دارد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: