https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-24.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-21 09:40:362025-01-19 10:44:50سریال زندگی در بهشت | قسمت 29
296نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایاشکرت که جهان فروانی چقدرزیباست وماافکارمان رابه خوبی کنترول نمکنیم که اززیبایها استفاده کنیم ولذت ببریم خداوندبرای مابه قشنگی وزیبایی این جهان زیباراخلق کرده وخلق زندگی خودم مارابدست خودمان داده وهمیشه درهرکاری تضادهست وبایدچشم بصیرت داشته باشی وبه خوبی ازانهاعبورکنی استادتوانسته پس ماهم میتوانیم خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹
اول فایل یاد بهار و تابستون پرادایس افتادم ….. چقد تفاوت و چقد زیبایی
این همه سرسبزی تو بهشت حالا تبدیل شده به یه جایی شبیه عصر یخبندان
همین نشون دهنده قانون تکامل خداونده
فقط هر روز یکمی تغییر
هر روز ۱ دقیقه شب روز کوتاه تر و بلندتر و در نهایت چه تغییر عظیمی اتفاق افتاد
اینو میگم واسه خودم که خیلی آدم عجولم هستم و انتظار دارم یه شبه همه چیز تغییر کنه 😍
من تازگی به این نتیجه رسیدم دیدن فایل ها هم باید با تحسین زیبایی ها و نکات مثبت همراه باشه هم با پیدا کردن قانون تو قسمت های مختلفش
خدایا شکرت
همین قانون تکامل من رو یاد خودم می ندازه که اول وارد سایت شده بودم اصلا گیج بودم انگار وسط جنگل افتادم اصلا نمی دونستم فایل ها کجا هستن چی به چی هست
ولی الان چشم بسته همه چی رو جای همه فایل ها رو حفظم
روزی صد بار باید به خودم بگم هر روز یه تغییر کوچیک تا هم بهم فشار نیاد و لذت ببرم هم به خواسته و هدفم برسم
مدت ها دارم این مسیر رو میرم و آوایل فکر می کردم لذت بردن یعنی هدف نداشته باشی و رها باشی
چقد ازین طرز فکرم ضربه خوردم
همیشه یا هدفمند بودم با داشتم لذت می بردم و این دو تا واسم دو چیز متفاوت بود چرا ؟
چون قانون تکامل رو درک نمی کردم ولی الان هر چقد بیشتر قانون تکامل رو درک میکنم هدفمندی و لذت از زندگی برام داره کنار هم انفاق میوفته و این یکی از آرزوهای من بود 😍
صحنه های زیبا از پرادایس من رو یاد تابلو های قدیمی می ندازه یا کوپلن های قدیمی نقاشی ها …..
رویایی که خلق شده و زنده هست
چقد من اسن ویژگی رو به جلو بودن و حرکت کردن رو دوست دارم و اگه یک روز اینطور نباشم دچار وصواص عجیبی میشم
از اهرم رنج و لذت گفتین
فقط اینو بگم که چقدر من با خودم کار کردم تا تونستم به ذهن چموشم این مسئله رو یاد بدم و تو ذهنم رشته های عصبیش تشکیل بشه
الان نسبت به قبل بهتر می تونم ازین اهرم استفاده کنم
قبلا انقد ذهنم مقاومت داشت که اصلا نمی تونستم حتی بنویسم
الان ولی با هر مسئله و هدفی ذهنم سریع میگه کاغذ خودکار بیار اهرم رنج و لذت مخصوصا لذت هاشو برام بنویس تا باهات همراهی کنم
مثلا تو ورزش کردن و درست کردن هیکلم خیلی خیلی بهم کمک کرد
مخصوصا وقتی میرم زندگی اونایی که فیتنس هستن رو میبینم بیشتر انگیزه میکیرم که خب فکر میکنم اسن اهرم لذتش هست
چقد خوبه که یه پدر با وجود تفاوت های بچه ها بهشون احترام بزاره و آزادشون بزاره
من چون درونگرا هستم همیشه استرس این رو دارم که بقیه بهم بگن چقد تو اطاقتی یا چقد تنهایی
ولی مثلا جیکوب و برادرش دقیقا دو تا شخصیت متفاوت برای بقیه پذیرفته شده هستن
خدایا شکرت
عزت نفس پدر خانواده واسم تحسین برانگیز بود 😍
این بی خیالیش تو مدیریت این چند تا پسر هم فوق العاده بود
قانون فرکانس چطور فرد مناسب رو با شما آشنا کرد خدایا شکرت ازین قانون عالی وگرنه اگه این قانون نبود چقد زندگی بد میشد
وقتی واسه کنکورم داشتم کتاب دین و زندگی می خوندم همیشه میگفت قانون ثابت تو دنیا تو فیزیک یه نعمته چون ما تو جهان ثابتی هستیم که هیچ وقت غافلگیر نمیشیم
همونجا این فکر تو ذهنم غالب شد
و این قانون رو تو متافیزیک هم الان میبینیم و یکی از شکرگذاری های هر روزه من شکر گذاری ازین قانون فرکانس هست
چقد آتیش خوشرنگ بود
آتیش یه نیروی عجیبی داره
همراه خودش سلامتی ، برکت ، انرژی میاره
ممنونم از مریم جان برای ثبت همه این لحظات
و استاد عزیزم 😍
می خوام بگم که من همیشه قدر شما رو میدونم و هر چیزی که تو فایل ها متوجه بشم سعی میکنم عمل کنم و
واقعا اگه روزی برسه که بیینم دارم فقط نگاه میکنم وعمل نکنم اصلا به خودم دیگه حق نمیدم حتی نت مصرف کنم …..
سلام به همه اعضای خانواده دوست داشتنی زندگی در بهشت مخصوصا استاد عزیزم و مریم جون
این فایل ارزشمند جز نشانه های امروزم بعد ک کاملا مرتبط با تجربه دیروزم بود😍😍
کامنت بی نظیر میلاد جان رو دوبار خوندم و دیدم چققد بی نقص همه چیز رو گفتن سپاسگزارم میلاد جان ک اینقد عالی این همه زیبایی و این همه درس رو از دل این فایل بی نظیر دراوردین و با ما ب اشتراک گذاشتین💚💚
استاد زندگی شما و اشتراک گذاریش با ما باعث شده وااقعاا خواسته های ما هم واضح و واضح تر بشه من عاااشق اتیش برپا کردنم و نشستن کنار اتیشم و لذت بردن از نورش وگرماش و رنگای زیباشم مخصوصا اگه در کنار عزیزانم باشه و چایی و یا یک غذایی هم روش پخته شه ک دیگه نور الا نورمیشه😍😍🥰🥰( دهنم اب افتاد سر ظهر هم هست وقت ناهاره!😅) من هفته قبل ب عزیزم گفته بودم ک خیلی دوست دارم اتیش روشن کنه و دوتاییمون کنار اتیش بشینیم و عین استاد جون و مریم جونم از بودن در کنار اتیش لذت ببریم تا اینکه دیروز ک جمعه بود ساعت چهار باهم از خونه بیرون زدیم و هیچ ایده ای برای بیرون رفتن نداشتیم ک کجا بریم گفتم بریم ک خدا هدایتمون میکنه چون هفته قبلش هم خیلیییی هدایتی ما ب یک جایی ک تا حالا تو عمرمون ن من و ن عزیزم نرفته بودیم، هدایت شدیم همه این محل ها هم تو شهرمون هست اصلا از استان خارج نشدیم و واااقعاا دیشب وقتی داشتم شکرگزاری میکردم خدا رو، به این فکر کردم ک من ۲۵ ساله دارم تو این شهر و استان زندگی میکنم و هیچوقت تا این حد شهرم رو زیبا و دیدنی ندیده بودم!! و وااقعا از وقتی ک خدا رو شناختم دیدم ب زیبایی ها تغییر کرده قبلا هم عاشق سفر وگشت وگذار بودم از دریایی ک داریم هم لذت میبردم اخه جنوب زندگیمیکنم اما هیچوقت برام اینقد لحظه ب لحظه این شهر زیبا نبوده ک الان هست اینقد حالم خوب نبوده ک تو این یکسالی ک من با این مسیر اشنا شدم، هست! همه چیز ب طرز شگفت انگیزی زیباست و خدا هم هربار هدایتم میکنه ب زیبایی های بیشتر ب تجربه های قشنگتر و ناب تر و ب جاهایی ک شااااید هزاران بار بی تفاوت ازش میگذشتم اما الان با دقت بیشتر با توجه بیشتر بهش نگاه میکنم و لذت میبرم از هرلحظش🥰😍 خدااایااااا شکرت برای این همه اگاهی شکرت برای این حال خوبم شکرت ک منو با این مسیر زیبا اشنا کردی و هرروز این هدایته بیشتر میشه البته ک هدایت همیشه بوده فقط من نمیشنیدم خدااایااا شکرت ک شنواتر شدم😍💚 شکرت برای وجود استاد نازنین و مریم جون فوق العادم ک بااااعشق این فایل ها رو بدون هیچ چشم داشتی و رااایگان این تجربه های نابشون رو با ما اشتراک میذارن و دراصل دارن نحوه درست زندگی کردن و لذت بردن رو ب ما نشون میدن واااقعا کمتر کسی بلد هست ک ب شیوه درست زندگی کنه و لذت ببره از همه اتفاقات زندگیش و هیچ الگویی من جز شما ندارم تو زندگیم و خدا رو هزااربار شکر میکنم ک من الگو خودمو پیدا کردم و قراره زندگی عاالی و سرشار از عشق و شااادی و وجود خدا رو تجربه کنم😍💚
خب اما تجربه فوق العاده دیروزم ک هدایت شدیم تو مسیر قرار شد بریم نزدیک ساحل و دریا و کنار دریا بشینیم اما تو مسیر ب عزیزم گفتم میشه اینجا کنار بزنی جایی بود ک نهایتا شاااید دو سه ردیف درخت بود و بعدش انگار حالت دره مانند داشت و از دریا هم فاصله داشت با اینکه تو نگاه گذرا هیچ جای خاصی ب نظر نمیرسید اما خب گفتم بریم پیاده شیم و ببینیم اینجا چیه و عزیزم هم کنار زد و پیاده شدیم و رفتیم تا همون لبه ای ک فک میکردیم حالت پرتگاه داره و دیگه نمیشه پایین رفت! دیدیم چ جای شگف انگیزیه😍😍 ارتفاعش یکم زیاد بود اما راه داشت ک بریم پایین و ی حالت پله پله مانند بود اما با سطح و ارتفاع زیاد پله اولی ک ما وایسادیم بقولا سه چهار ردیف درخت بود و کل اون پرتگاه و بعدش هم دریا زیر پامون بود، اسمون هم ک نگم چقققققد زیبا بود فوق العااااده بود ابرهای پنبه ای ک خورشید رو پوشونده بودن و نور خورشید از زیر اون ابرها بیرون میزد و دورتا دور ابرها رو انگار ک با ی خودکار هایلایت زرده کرده بودن ک خطوط دور ابرها پیدا باشه وااااقعا هیچ نقاشی ب پای خدا نمیرسه برای ترسیم این همههه زیبایی😍😍 بعد از چندتا عکس از این صحنه ها! عزیزم گف ندا میخوای اتیش روشن کنیم؟! چندوقت پیش گفتی دلت میخواد ک اتیش روشن کنیم؟ گفتم اره ولی چجوری؟! گفت نگا پایین پامون کن چقققد چوب درخت خشکیده هست تو ماشین هم ک کمی کاغذ و زباله هم داریم و فندک! با همینا روشنش میکنیم 😍 وااای جای همگی خااالی رفتیم پایین دیدیم تا حتی حالت چاله مانند هم ک بشه چوبا رو ریخت و اتیش روشن کرد هست و رفتیم از تو ماشین چیزایی ک لازم داشتیم برداشتیم و رفتیم پایین ! با اینکه خیلییی باد بود اما وقتی خدا ما رو هدایت کنه همه چیز خودش ب طرز معجزه اسایی درست میکنه ما فقط باید ب ایده هایی ک الهام میشه عمل کنیم بقیش ب راحتی حل میشه😍 رفتیم و اتیش زیبامونو برپا کردیم و کلی لذت بردیم من چون بار اولم بود کلی خودمو زخمی کردم هم پامو و هم دستمو اما خب همش شد تجربه و درس برام و کلی لذت بردم از فضا و هدایتی ک خدا کرده بود ما رو و فقط سپاسگزاری میکردم از خدا😍😍 و امروز هم دیدم به به برای نشانه امروزمم برپا کردن اتیش و سوزوندن باورهای غلط بوده ک انشالله هرروز این باورهای نادرست رو من اتیش میزنم و تبدیل شون میکنم ب باورهای درست💚🌸
چقدر حس آزادی و رهایی زیباست. چقدر صحنه این ماهی که به قلاب گیر کرده بود و تکون میخورد، من رو به تامل وا داشت. درسته بچه ها وآقای رایان برای تفریح این کار رو کردند و ماهی رو رها کردن تا زنده بمونه. ولی ماهیه من رو به فکر فرو برد. زنده بودن و یا زنده نبودن، فرقش یک لحظه است. هر زمان که وقتت برسه باید بری. زندگی کوتاهه. اکسیژن و آب برای این ماهی حیاتیه و باعث شادیش میشه. از خودم پرسیدم، الان چقدر از زندگیت لذت میبری؟ آیا فقط نفس میکشی و یا نه واقعا زندگی می کنی؟ لیلا خوب زندگی کن.
چقدر امروز هوای پاردایس زیباست.
چقدرخوشحال شدم که جیکوب از اون آدم های عملگراست و دست به کار شده. واقعا استاد چقدر برای جیکوب خوشحال بودند. عاشقتم استاد که این قدر شاگردها و افراد عملگرا رو دوست دارید و کیف میکنید که بقیه حرکت میکنن. شما چقدر حسن نیت دارید. چقدر با شادی بقیه شاد میشید.
چقدر این رو باید برای خودم باید تکرار کنم، که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است. جیکوب خوب گوش داد، خوب براش منطقی شد و خوب استارت زد. از همین الان با همین امکانات. خیلی مزه میده. این ایمان اساسی میچسبه نتیجه هایی که به بار میاره، که حد نداره. این رو استاد جانانه چندین بار در چندین زمینه انجام دادم. اما وقتی از موفقیت هام حرف میزدم از روی ذوق، متهم میشدم به مغرور بودن و خودپسندی. و تصمیم گرفتم که اینها روبه فقط خودم بگم. که دیدم شما توی آموزشها بارها و بارها گفتید، روزی یک میلیون بار از موفقیت هات به خودت بگو. اینقدر بگو تا موفق شوی تا موفقیت های بیشتر و بیشتری کسب کنی.
احساس میکنم الان بعد از این یکسال، جیکوب کلی پیشرفت کرده. دستان خداوندید شما برای این همه افراد در همه اقشار، البته افرادی که خود میخواهند. ربطی به سن هم نداره. با تمام وجودم آرزوی موفقیت میکنم برای جیکوب عزیز.
قبل از اینکه استاد بگن و از خوبی های این خانواده مهربان بگن. به خودم گفتم آفرین دمت تون گرم، دارید کمک می کنید. باور ثروتمندان افراد افتاده و مهربانی هستند، در من بیشتر تقویت شد. باور افراد نازنین همه جا هستند و من با افراد با صفات بی نظیر احاطه شدم، رو در من بیشتر کرد. باور کارهای من خیلی راحت انجام میشن، باور خداوند کمک هاش رو در لحظه برام میفرسته، باور حتی به ظاهر سخت ترین کارها به روش خیلی لذت بخش و شاد انجام میشه. همه اینها رو در من بیشتر عمیق کرد. باور من لایق احاطه شدن با این همه زیبایی و ثروت و سلامتی و نعمت و افراد بی نظیر رو دارم.
چقدر پردایس زیباتر و تمیزتر و مرتب تر و جوان تر شده. خدا قوت و دست تون طلا.
چقدر عالیه خودمون گاهی اگر تونستیم به بقیه کمک کنیم. چقدر خوب اگر جایی مهمون بودیم، به میزبانمون کمک کنیم. البته خوشبختانه اینرسم توی خونواده ما هست، و
تقریبا تا لحظه اخر به میزبان کمک می کنیم.
استاد من عاشق این اسم گذاری های شمام، یعنی از همه چیز یک نکته بامزه پیدا می کنید. منطقه عملیاتی، بچه ها درخط مقدمند، 😄😄😄😂😂😂😇😊 شما و خانم شایسته، چقدر شوخ هستید.
نتیجه استفاده از قوانین این همه زیبایی و نعمت هاست توی زندگیتون. شما لایق اونها هستید.
زنده باد که به فکر تجدید قوا و سوخت رسانی هستید. و اون مشعل بینظیرتون که چقدر هیولا آتش میزنه.
چقدر جالب براونی رفت. از آتش خوشش نمیاد و رفت، چهار تا پا داشت چهار تای دیگه قرض گرفت. از براونی یاد بگیرم از ناخواسته ها اینجوری اعراض کنم. و نخوام بجنگم.
چقدر آتش زیباست، و از هر زاویه ای به پردایس نگاه کنی زیباست. چقدر خوبه تا مدتی اضافه ها رفتند. و فضا رو خالی گذاشتند.
دم بچه ها گرم هر کدوم در حد توان کمک کردندو آفرین جیکوب از اتش هم ایده گرفت و عکس و فیلم گرفت تا استفاده کنه برای کانالش.
صحنه آخر خیلی جالبه، دوتا رفتند موتورسواری، لیوای رفته ماهیگیری و باباشون روی دِکِ کلبه خلوت کرده بود.
و استاد یک حالت آروم خاص داشتند. مراقبه مانند.
و مریم شایسته عزیز هم که محو زیبایی ها و دیدن اینهمه صحنه عالی.
خدایا سپاسگزارم که میتونم روی تعهد پایبند باشم، و بتونم جلوی تنبلی و وسوسه ها رو بگیرم. خدایا کمک کن تا روز به روز ثابت قدم تر باشم، و روز به روز بیشتر بتوانم به آگاهی ها عمل کنم. و دوست ندارم واقعا دوست ندارم زنبور بی عسل باشم و یا به قول استاد حرف مفت بزنم. خدایا خوشحالم از اینکه یاد گرفتم تا هر وقت بخواهم شعار بدهم ، جلوی خودم را بگیرم. و تا زمانی که چیزی را امتحان نکردم و بررسی نکردم ازش چیزی به کسی نمیگم. خدایا کمکم کن بیشتر و بیشتر در این زمینه رشد کنم.
چقدر خوشحالم که میتوانم ببینم حتی اگه نقطه ای پیشرفت کنم خیلی بهتر از زمانی که هیچ عملی برای رشد خودم انجام ندهم.
سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم فرصت زیبای زندگی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم با عشق این زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم این کامنت ارزشمندم رو با عشق و با لذت و با شوق و ذوقم و ب احساس فوق العاده عالیم مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربونم تو همون عشقی هستی که سال ها به دنبالش بودم و پیدا نمیکردم
تو همون یار و همراه همیشگی منی که هیچ وقت منو تنها نمیزاری
تو همون عشق ابدی منی که قلبم به عشق خودت داره میتپه
تو همون عشقی ابدی هستی که دارم به عشق خودت زندگی میکنم
خدای مهربونم من عاشقتم ؛ عاشق این همه مهربونی و بخشندگی تم
خدای عزیزم این تو هستی که مثل کوه همیشه پشت و پناهمی
خدایا شکرت که دارم با تمام وجودم حضورت رو در قلبم و در تک تک سلول های بدنم حس میکنم
خدایا شکرت که اینقدر زیبا بهت وابسته و دلبسته شدم
و این وابستگی برام زیباترین و شیرین ترین و دلچسب ترین وابستگی دنیاست
خدایا شکرت که تو را دارم و تنها خودت برایم کافی هستی
استاد عزیزم دوست دارم با تمام وجودم بهتون بگم عاشقتونم ؛ دوستون دارم و خدا رو هزاران بار به خاطر وجود ارزشمندتون توی زندگیم شکر کنم چون بهم قانون زیبای جهان رو یاد دادید
قانونی که با عمل کردن بهش دارم هر لحظه زندگی م رو زیباتر میکنم
زندگی که دارم از تک تک لحظاتش لذت میبرم و غرق در عشق بازی با خدا میشم
و فقط میتونم خدا رو سپاسگزاری کنم به خاطر اینکه منو به سمت شما و این مسیر الهی هدایت کرد تا بتونم اینقدر زیبا زندگیم رو خلق کنم و هر روز زیباتر و بهشتی تر از قبل کنم.
خدایا شکرت که بهم توفیق دیدن دوباره این زندگی بهشتی دستان بینظیرت رو هدیه دادی تا بتونم با عشق ببینیم و لذت ببرم و صدق بالحسنی کنم
خدایا شکرت که دارم این بهشت زیبامون و مهمان های عزیزمون رو میبینم که اینقدر شاد و خوشحال و پر از انرژی مثبتن و دارن از این بهشت زیبامون و نعمت ها و ثروت ها و فراوانی هاش لذت میبرن و عشق میکنن
مگه میشه کسی بیاد توی این بهشت پر از مهر و صفامون و شاد نباشه و لذت نبره
اینقدر که این بهشت زیبا و میزبان های عزیزمون پر از زیبایی و عشق خدا هستن
خدای من امروز دارم میبینم که اقای رایان عزیز و بچه های بینظیرشون قلاب انداختن و یه ماهی زیبایی رو از دریاچه ی پر از ماهی مون صید کردن و دارن لذت میبرن و کلی حس خوب رو به خودشون هدیه میدن
استاد عزیزم من عاشقتم که اینقدر زیبا داری با شوق و ذوق تون و با احساس فوق العاده عالی تون بچه ها رو کلی تحسین میکنید که ماهی گرفتن و چقدر شما مریم جانم رو تحسین میکنم که دارید ماهی زنده رو با دستاتون لمس میکنید و به ترس هاتون غلبه میکنید و یه چیز جدیدی رو تجربه میکنید
ای جانم چقدر این جمله ی لیوای عزیزم رو موقعی که پدرشون ماهی رو به دریا انداختن رو دوست داشتم BE FREE ؛ازادی که اولویت اول زندگی من شده و من خودم رو لایق ازادی در تمام جنبه های زندگی م میدونم چون خدا ما رو ازاد افریده و چقدر این ازادی زیباست خدایا شکرت
و چقدر این خنده های زیبای شما دستای بینظیر خدا و مهمان های عزیزمون رو دوست دارم و منم کلی با شما خندیدم و حس و حالم زیباتر شد خدایا شکرت
و حالا داریم با مهمان های عزیزمون یه پاکسازی توی بهشت مون انجام میدیم و اون درختچه های هرز رو داریم میسوزونیم تا بهشت مون زیبلتر و سبک تر بشه و چقدر این اتیش زدن این درختچه های هرز برامون پر از درس و اگاهیه که ما هم بیایم و هر روز ذهن مون رو واکاوی کنیم واون افکار و باورهای نامناسب رو شناسایی و از بین ببریم و اتیش بزنیم تا فضای ذهن مون ازاد بشه و به جاش کلی باورهای زیبا و همجهت با خواسته هامون رو جایگزین کنیم و به یک بهشت زیبا تبدیل کنیم و چقدر موقعی که این افکارنازیبا رو توی ذهنمون از بین میبریم یه حس و حال بینظیری رو پیدا میکنیم
ای جانم به این مهمان های خوش خنده و پایه و شادمون که دارن توی پاکسازی و اتیش زدن این درختچه های هرز بهمون کمک میکنن و کلی لذت میبرن
من عاشقتم استاد عزیزم که اینقدر زیبا با اگاهی هاتون جی کاپ رو تشویق کردین که مسیر عشق وعلاقه ش رو شروع کنه و همین طور ادامه بده و جی کاپ هم داره قدم هاش رو برای این مسیر عشق و علاقه ش برمیداره و حرکت میکنه و چقدر زیبا برامون مصداق ایمانی که عمل بیاورد هستش و داره با عشق فایل وعکس برای یوتویوب اماده میکنه
و چقدر زیبا شما استاد عزیزم بهمون این جمله ی زیبا رو یاد اوری کردین که ” ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است ” و بهمون یاد دادین که با تمام وجودمون مسیر عشق و علاقه مون رو شروع کنیم و ادامه بدیم و حرکت کنیم و بدونیم که با برداشتن قدم اول؛ خدا قدم های بعدی رو برامون راحت میکنه و ایده های بهتری رو بهمون الهام میکنه و وقتی اون ایده ها رو عملی کردیم به ایده های بهتری هدایت میشیم و چقدر جی کاپ عزیزمون رو تحسین میکنم که داره با عشق مسیر عشق و علاقه ش رو شروع میکنه و فیلم میگیره تا توی یوتویوب بزاره.
چقدر این اتیش زدن درختچه های هرز بهمون حس خوبی رو میده و وقتی این اتیش گرفتن درختچه ها رو دیدم یاد این شعر زیبای شما دستان بینظیر خدا افتادم که میگفتین” بسوزید بسوزید در این عشق بسوزید// در این عشق چو سوختید دگر بار بسوزید”
من عاشقتونم دستای بینظیر خدا که دارید کلی غذاهای خوشمره و نوشیدنی های خنک رو میبرید سر پروژه مون که هم خودمون و هم مهمان های عزیزمون کلی انرژی بگیریم و ادامه کار پاکسازی رو انجام بدیم و ابزار هیولایی مون که برای راحت تر شدن کار سوزوندن درختچه هامون بهمون کمک میکنه رو میبریم و چقدر این رابطه های زیبا و الهی و عاشقانه ی زیبای شما دستای بینظیر خدا رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا در تمام زمینه ها با هم هم پایه هستین.
من عاشقتونم دستای بینظیر خدا که با این صحبت های زیباتون ما رو هم میخندونید؛ و چقدر این بهشت مون پر از ارامش و پر از حس ازادی و حس خوبه پر از صلح و صفاست و اونم به خاطر فرشته ی مهربون و بینظیرشه که اینقدر این بهشت رو زیباتر کردن و هر کدوم از بچه ها دارن توی یه جای بهشت مون برای خودشون لذت میبرن ؛ لیوای عزیزداره ماهیگیری میکنه؛ جی کاپ عزیز داره با این اتیش برای خودش فیلم و عکس میگیره و لوک و پدر عزیزشون هم دارن توی این اتیش زدن درختچه ها بهمون کمک میکنن و چقدر زیبا خدا دستای بینظیرش رو برامون فرستاده تا بهمون توی این سوزوندن کمک کنن خدایا شکرت
و حالا میخایم با اره ی هیولایی مون یه مسئله ای رو حل کنیم اونم بریدن شاخه ی یه درخت هیولایی که اون طناب مون رو نجات بدیم که خداروشکر با موفقیت انجام شد
خدای من چقدر این بچه ها عزیز و دوست داشتنی ن چقدر رها و ازادن چقدر با خودوشن در صلحن چقدر این برادرهای بینظیر رو تحسین میکنم که با هم پایه ن و دارن توی کارها به همدیگه کمک میکنن و چقدر یوسف عزیزم رو تحسین میکنم که عکس های هیولایی از یعقوب گرفت که بزاره برای فایل هاش و با تمام وجودم این عمل گرا بودنش رو این اعتماد به نفس و عزت نفس هیولاییش رو این وجود الهی ش رو با تمام وجودم تحسین میکنم واقعا این بچه ها فوق العاده ن و چقدر برامون درس داشتن خدایا شکرت
عزیزم برونی زیبامون که اتیش ترسیده داره دوان داون از محل پروژه ی اتیش سوزی دور میشه و چقدر این تصویر زیبایی که مرم جان گرفتن که برونی داشت از کنار دریاچه میدوید و تصویر زیباش توی اب دریاچه افتاده بود رو دوست داشتم وقتی دیدمش کلی لذت بردم خدایا شکرت
و چقدر این همکاری مهمون های عزیزمون رو دوست داشتم که با عشق داشتن بهمون کمک میکردن و با تمام وجودم این همکاری تیمی و این احترام گذاشتن رو و این همه حس و حال خوب داشتن و این همه لذت بردن هاشون رو تحسین میکنم و با صحبت های استاد عزیزم که داشتن از همکاری و کمک دادن مهمون های عزیزمون برای سوزوندن این درختچه ها برامون میگفتن منو یاد این جمله ی زیبای مریم جان انداخت که همیشه به هر چیزی احترام بزاری و براش ارزش قائل بشی اون چی یا اون طرف هم دوست داره بیشتر بهت خیر برسونه بیشتر بهت کمک کنه و وقتی این همکاری دوستای عزیزمون رو دیدم یاد مهمان نوازی های شما دستای بینظیر خدا افتادم که اینقدر با این مهمان ها راحت بودین اینقدر حس شادی و راحتی و ازادی و شادی و لذت داشتن که وقتی این درختچه های هرز کنار دریاچه رو دیدن اومدن و توی این پروژه ی پاکسازی بهمون کمک کردن و چقدراین احترام گذاشتن زیباست چقدر حس خوبی هم به خودشون و هم به اون میزبان منتقل میکنه ؛ خدایا شکرت که دارم با دیدن هر کدوم از این فایل های بهشتی کلی درس و اگاهی رو یاد میگیرم
استاد من هر بار که میام و این فایل ها رو میبینم انگار برای بار اوله که دارم میبینم و کلی لذت میبرم کلی عشق میکنم کلی حس خوب میگیرم و کلی درس یاد میگیرم. خدایا شکرت
خدای من چقد من اقای راین عزیزرو دوست دارم و با تمام وجودم این شوخ طبع بودنش رو این شاد بودنش و این اعتماد به نفس و عزت نفس بینظیرش رو این حس پر از رهایی و ارامشش رو این وجود الهی ش رو این احترام گذاشتن هاشون رو تحسین میکنم و نمونه ی یه پدر بینظیره که خیلی با بچه هاش اوکیه و همیشه هم پایه و کلی داره باهاشون خوش میگذرونه کلی لذت میبرن و یه شخصیت خنده رو و شوخ طبع که کلی حس خوب رو هم به خودش و هم به بقیه داره هدیه میده و این خانواده بینظیرن.
و با تمام وجودم این همه وجود خستگی ناپذیر شما استاد عزیزم و مریم جانم رو این خانواده ی بینظیر رو تحسین میکنم که نه تنها خسته نشدین بلکه داشتین هر لحظه با شادی و با حس خوب تون این درختچه های هرز رو توی اتیش مینداختین و کلی پر انرژی تر میشیدین و چقدر این برای ما هم درس داشت که وقتی برای رسیدن به خواسته هامون تمام تلاش مون رو بکنیم و حرکت کنیم و با حس خوب مون این حرکت کردن مون رو ادامه بدیم به اون هدف مون میرسیم.
و حالا لوک و یوسف عزیز حالا بعد از انجام دادن این پروژه به خودشون یه هدیه دادن و اونم موتور سواری توی بهشت مون بود
و با تمام وجودم بهتون خدا قوت جانانه میگم به خاطر انجام دادن این پروژه ی سنگین ولی لذت بخش.
خدایا شکرت
عاشقتونم دستای بینظیر خدا
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همرا با الله یکتا
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
خدایا به عشق تو آغاز کردم امروزی که بهم هدیه دادی و هدایتم رو به تومهربانم میسپارم
سلام
خدایا شکرت امروز باز هم ماهی گرفتیم ولی از سمت خشکی 😊من هیچ وقت تجربشو نداشتم ولی فکر میکنم وقتی ماهی فراوون باشه و بتونی تند و تند ماهی بگیری خیلی حال میده تا اینکه بخوای یجا میخکوب بشی و این کارو انجام بدی،اما چیزی که من از صحبتهای مریم جان تو قسمت قبل در ذهنم مرور شد این بود که اگه کاری برام حوصله سر بر شد به زیباییهای اطرافم توجه کنم تا هم حس خوبمو نگه دارم هم کارمو انجام بدم،حالا اگه خیلی نتونستم احساس خوب رو در وجودم در سطح بالا نگه دارم از تجسم لذت نتیجه پایانی و در واقع اهرم رنج و لذت استفاده کنم تا انرژی ادامه دادن در وجودم فعال بمونه،و یه مورد دیگه ای که الان به ذهنم اومد اینه که کارهای تکراری رو بخصوص،از زوایای مختلف انجام بدیم که همیشه برامون لذت بخش باشه مثل همین ماهیگیری،هم از کنار کلبه ،هم با قایق وسط دریاچه ،هم از کنار دریاچه یه کار انجام شده ولی چون تنوع داشته اون حس لذت فراوان همیشه بوده.خدایا شکرت
تو خود پای در راه نه خدا کمکت میکنه و این خانواده رو میفرسته که خیلی راحت اون همه درخت بسوزون و برگردن به اصلشون
،واقعا باید از لحظه لحظه زندگی لذت ببریم بخصوص وقتی غرق در نعمتیم ،مطمئن هستم این درختهایی که دارن میسوزن هیچ وقت فکرشم نمیکردن که یهو میتونه کارشون تو دنیا تموم بشه و وقت برگشتن به اصل براشون برسه،چه بسا چون بیشتر از بقیه درختا غرق در لذتهای بهشت بودن این براشون عادی هم شده بود و زودتر ماموریتشون تو دنیا تموم شد ،من فهمیدم که قانون یکیه،برای همه آفریده ها انسان و درخت و حیوانات و کهکشانها و… موضوع اینه که هر چیزی که مارو به تفکر و تعقل وادار میکنه باید درسشو تو زندگی مون بکار ببریم و استفاده کنیم، خیلی ساده حتی با همین چیزها هدایت میشیم باید چشم وگوش و دلمونو باز کنیم تا ببینیم و بشنویم و بفهمیم.
بایدهر لحظه سپاسگزار باشیم تا بتونیم که وصل بمونیم،و مثل استاد(به قول دوستمون که تو کامنت زیباشون اشاره کردن🌼) از انجام این تکرارها لذت ببریم ،باید وصل باشیم و عاشق تا خدارو در همه جا و همه چیز ببینیم و هر شکری که میکنیم انگار تازه باشه و عمیق،پر از احساس و روح افزا،خدایا شکرت
خدایا کمکم کن که هر لحظه یاد تو در دلم باشه،هر لحظه با چشمانم عظمت قدرت تورو ببینم و در عشق تو غرق بشم و به رستگاری برسم ،خدایا سپاسگزارم
پارسال که این قسمتهای آتیشی رو دیدم بعدش هدایت شدم به تجربش ،یعنی درخت درسته مینداختم تو آتیش😉 چه لذتی داشت خدایا شکرت خیییلی عالی بود اون لحظه ها خدایا شکرت
احسنت و هزار آفرین به جیکاب که تصمیمی که گرفته رو داره عملی میکنه با اینکه سن کمی داره ولی داره اعتماد میکنه به صدای درونش ،حق با شماست استاد تا کسی خودش نخواد معجزه های موسی رو هم براش بیاری فایده ای نداره،شاید هم در مقطعی جو گیر بشه و انجام بده ولی چون خود خودش نخواسته دوباره برمیگرده به مسیری که قبلا توش بود،من اینو دارم با تک تک سلولهام درک میکنم و میبینم که ما از تغییر دیگران ناتوانیم و دیگه تقریبا اکثر اوقات فقط انرژیمو دارم برای پیشرفت و تغییر خودم صرف میکنم و از خداوند میخوام که هر لحظه حضورشو حس کنم که فقط یاد و امید به اون هست که بهم انرژی و آرامش میده،خدایا سپاسگزارم که کنارمی
خدایا شکرت که استاد اینقدر با حوصله و احترام با مریم جان همیشه رفتار میکنن ،چقدر این احترامو عشقو هربار که میبینم با عمق وجودم لذت میبرم خدایا سپاسگزارم
از این خانواده مهربان و خدایی سپاسگزاریم که به پاکسازی پارادایس کمک کردن خدایا شکرت
خدایا شکرت که ترس از آتش فراوان که برام یادآور جهنمی بود که خدایی ظالم داشت در وجودم تبدیل شده به لذت بردن از دیدن زیبایی های آتشی که خدای مهربانم مسخّرمون کرده،خدایا شکرت
خدایا شکرت که دیگه فضای اطراف دریاچه پاک شده و لذت دیدنش چندین برابر میشه حتما خدایا شکرت
خدایا شکرت که هرکسی میتونه بدون نگرانی از حرف و حدیث های بیخودی به کار خودش برسه استاد و مریم جان کنار هم در کنار آتیش مشغول لذت بردن هستن و در فاصله ای دورتر این خانواده پرانرژی بصورتی دیگه دارن لذت میبرن از لحظه های بودنشون در بهشت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
هر چی میریم جلوتر این سریال جذابتر و زیباتر میشه خداروهزار مرتبه شکر❤❤
خیلی حال میده از صبح که بیدار میشی همراه با کارهات تفریح و لذت بردن هم باشه اینطوری کار برات لذت بخش تر میشه🌹
استاد من توی این قسمت از سریال یاد گرفتم وقتی استارت کاری رو میزنم حتمی تا آخرش ادامه ش بدم این چالش رو من همیشه داشتم که خیلی زود خسته میشدم و بیخیال اون کار میشدم ولی الان داران یاد میگیرم که تو مسیر باید بیشتر حواسم به ورودیهای و نجواهای ذهنم باشه چون این مسئله خیلی مهم و باید انجامش بدم، خداروهزاران بار شکر❤❤❤
مهموناتون مثل خودتون داران از این مسیر پاکسازی لذت میبرن و این خیلی جالب که با عشق میرن درختان خشک رو میاران تا بندازن توی آتیش خداروهزاران بار شکر❤
من یاد گرفتم موقعی که هدفی رو انتخاب میکنم باید از مسیر رسیدن به اون هدف هم لذت ببرم و فقط این نباشه که دنبال رسیدن به آخرش باشم اینطوری هم خسته کننده میشه و هم با پیش اومدن هر تضاد ممکنه بیخیال رسیدن به اون خواسته بشم ، واقعا” این همه فراوانی رو فقط تخسین و شکر گزاری میکنم چون دارام یاد میگیرم هر جا که کانون توجه هم باشه من هم به همون جا هدایت میشم❤❤
به نام هدایت گرانسان ها
به به بازهم خانواده عزیزراین
تحسین این زیبایی دریاچه
این ابی که همیشه درجریانه وراکدنیست
این زیبایی افتاب☀️☀️☀️🌞🌞
این درختان زیبا 🌲🌲🌲
این ماهی سیبیل دارمون که توسط خانواده راین شکارشد😁😁😁
این سوراندن درختهاوعلف های هرزکهدهمون باورهاوافکاراشتباه ماهست که هرروزبایدسوزانده شدوازبین بره که خداراشکرمیکنم که بااستفاده ازاین اگاهی هاهرروزدارم باورهای محدودکننده خودم روبیشترمیشناسم واونهاروتغییرمیدم وبایدازبین برن
تحسین میکنم این خانواده عزیزراین که بااحترام وهمکاری بین هم وبچه هادارن این درخت هارومیسوزونن وبه استادکمک میکنندوچقدردرصلحندوشادند
واین جیکاب عزیزکه باراهنمایی استادبه ایده هاش عمل کردوحرکت کردورفت تودل ترس هاش
ومطمعنم که به موفقیت های زیادی میرسه۱۰۰٪
به قول استادایمانی که عمل نیاوردحرف مفت است
تحسین میکنم این شعله قدرتمندروکهدچقدرزیبااتیش گرفت درختان وصحنه زیبایی بود
خدایاازت ممنونم که هرلحظه ماروهدایت میکنی به سمت زیبایی هاونعمت ها
درپناه الله یکتاشادوسربلندوسعادتمنددردنیاواخرت باشید
احمدفردوسی
۱۴۰۱/۱/۲۰
خدایاشکرت که جهان فروانی چقدرزیباست وماافکارمان رابه خوبی کنترول نمکنیم که اززیبایها استفاده کنیم ولذت ببریم خداوندبرای مابه قشنگی وزیبایی این جهان زیباراخلق کرده وخلق زندگی خودم مارابدست خودمان داده وهمیشه درهرکاری تضادهست وبایدچشم بصیرت داشته باشی وبه خوبی ازانهاعبورکنی استادتوانسته پس ماهم میتوانیم خدایاشکرت
بنام خدای زیبایی ها ❤️
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹
اول فایل یاد بهار و تابستون پرادایس افتادم ….. چقد تفاوت و چقد زیبایی
این همه سرسبزی تو بهشت حالا تبدیل شده به یه جایی شبیه عصر یخبندان
همین نشون دهنده قانون تکامل خداونده
فقط هر روز یکمی تغییر
هر روز ۱ دقیقه شب روز کوتاه تر و بلندتر و در نهایت چه تغییر عظیمی اتفاق افتاد
اینو میگم واسه خودم که خیلی آدم عجولم هستم و انتظار دارم یه شبه همه چیز تغییر کنه 😍
من تازگی به این نتیجه رسیدم دیدن فایل ها هم باید با تحسین زیبایی ها و نکات مثبت همراه باشه هم با پیدا کردن قانون تو قسمت های مختلفش
خدایا شکرت
همین قانون تکامل من رو یاد خودم می ندازه که اول وارد سایت شده بودم اصلا گیج بودم انگار وسط جنگل افتادم اصلا نمی دونستم فایل ها کجا هستن چی به چی هست
ولی الان چشم بسته همه چی رو جای همه فایل ها رو حفظم
روزی صد بار باید به خودم بگم هر روز یه تغییر کوچیک تا هم بهم فشار نیاد و لذت ببرم هم به خواسته و هدفم برسم
مدت ها دارم این مسیر رو میرم و آوایل فکر می کردم لذت بردن یعنی هدف نداشته باشی و رها باشی
چقد ازین طرز فکرم ضربه خوردم
همیشه یا هدفمند بودم با داشتم لذت می بردم و این دو تا واسم دو چیز متفاوت بود چرا ؟
چون قانون تکامل رو درک نمی کردم ولی الان هر چقد بیشتر قانون تکامل رو درک میکنم هدفمندی و لذت از زندگی برام داره کنار هم انفاق میوفته و این یکی از آرزوهای من بود 😍
صحنه های زیبا از پرادایس من رو یاد تابلو های قدیمی می ندازه یا کوپلن های قدیمی نقاشی ها …..
رویایی که خلق شده و زنده هست
چقد من اسن ویژگی رو به جلو بودن و حرکت کردن رو دوست دارم و اگه یک روز اینطور نباشم دچار وصواص عجیبی میشم
از اهرم رنج و لذت گفتین
فقط اینو بگم که چقدر من با خودم کار کردم تا تونستم به ذهن چموشم این مسئله رو یاد بدم و تو ذهنم رشته های عصبیش تشکیل بشه
الان نسبت به قبل بهتر می تونم ازین اهرم استفاده کنم
قبلا انقد ذهنم مقاومت داشت که اصلا نمی تونستم حتی بنویسم
الان ولی با هر مسئله و هدفی ذهنم سریع میگه کاغذ خودکار بیار اهرم رنج و لذت مخصوصا لذت هاشو برام بنویس تا باهات همراهی کنم
مثلا تو ورزش کردن و درست کردن هیکلم خیلی خیلی بهم کمک کرد
مخصوصا وقتی میرم زندگی اونایی که فیتنس هستن رو میبینم بیشتر انگیزه میکیرم که خب فکر میکنم اسن اهرم لذتش هست
چقد خوبه که یه پدر با وجود تفاوت های بچه ها بهشون احترام بزاره و آزادشون بزاره
من چون درونگرا هستم همیشه استرس این رو دارم که بقیه بهم بگن چقد تو اطاقتی یا چقد تنهایی
ولی مثلا جیکوب و برادرش دقیقا دو تا شخصیت متفاوت برای بقیه پذیرفته شده هستن
خدایا شکرت
عزت نفس پدر خانواده واسم تحسین برانگیز بود 😍
این بی خیالیش تو مدیریت این چند تا پسر هم فوق العاده بود
قانون فرکانس چطور فرد مناسب رو با شما آشنا کرد خدایا شکرت ازین قانون عالی وگرنه اگه این قانون نبود چقد زندگی بد میشد
وقتی واسه کنکورم داشتم کتاب دین و زندگی می خوندم همیشه میگفت قانون ثابت تو دنیا تو فیزیک یه نعمته چون ما تو جهان ثابتی هستیم که هیچ وقت غافلگیر نمیشیم
همونجا این فکر تو ذهنم غالب شد
و این قانون رو تو متافیزیک هم الان میبینیم و یکی از شکرگذاری های هر روزه من شکر گذاری ازین قانون فرکانس هست
چقد آتیش خوشرنگ بود
آتیش یه نیروی عجیبی داره
همراه خودش سلامتی ، برکت ، انرژی میاره
ممنونم از مریم جان برای ثبت همه این لحظات
و استاد عزیزم 😍
می خوام بگم که من همیشه قدر شما رو میدونم و هر چیزی که تو فایل ها متوجه بشم سعی میکنم عمل کنم و
واقعا اگه روزی برسه که بیینم دارم فقط نگاه میکنم وعمل نکنم اصلا به خودم دیگه حق نمیدم حتی نت مصرف کنم …..
خدایا شکرت واسه داشتن شما که خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم یاد میگیرم
از خدا می خوام تمرکز وتعهد من رو بیشتر و بیشتر کنه 😍😍😍
سلام به همه اعضای خانواده دوست داشتنی زندگی در بهشت مخصوصا استاد عزیزم و مریم جون
این فایل ارزشمند جز نشانه های امروزم بعد ک کاملا مرتبط با تجربه دیروزم بود😍😍
کامنت بی نظیر میلاد جان رو دوبار خوندم و دیدم چققد بی نقص همه چیز رو گفتن سپاسگزارم میلاد جان ک اینقد عالی این همه زیبایی و این همه درس رو از دل این فایل بی نظیر دراوردین و با ما ب اشتراک گذاشتین💚💚
استاد زندگی شما و اشتراک گذاریش با ما باعث شده وااقعاا خواسته های ما هم واضح و واضح تر بشه من عاااشق اتیش برپا کردنم و نشستن کنار اتیشم و لذت بردن از نورش وگرماش و رنگای زیباشم مخصوصا اگه در کنار عزیزانم باشه و چایی و یا یک غذایی هم روش پخته شه ک دیگه نور الا نورمیشه😍😍🥰🥰( دهنم اب افتاد سر ظهر هم هست وقت ناهاره!😅) من هفته قبل ب عزیزم گفته بودم ک خیلی دوست دارم اتیش روشن کنه و دوتاییمون کنار اتیش بشینیم و عین استاد جون و مریم جونم از بودن در کنار اتیش لذت ببریم تا اینکه دیروز ک جمعه بود ساعت چهار باهم از خونه بیرون زدیم و هیچ ایده ای برای بیرون رفتن نداشتیم ک کجا بریم گفتم بریم ک خدا هدایتمون میکنه چون هفته قبلش هم خیلیییی هدایتی ما ب یک جایی ک تا حالا تو عمرمون ن من و ن عزیزم نرفته بودیم، هدایت شدیم همه این محل ها هم تو شهرمون هست اصلا از استان خارج نشدیم و واااقعاا دیشب وقتی داشتم شکرگزاری میکردم خدا رو، به این فکر کردم ک من ۲۵ ساله دارم تو این شهر و استان زندگی میکنم و هیچوقت تا این حد شهرم رو زیبا و دیدنی ندیده بودم!! و وااقعا از وقتی ک خدا رو شناختم دیدم ب زیبایی ها تغییر کرده قبلا هم عاشق سفر وگشت وگذار بودم از دریایی ک داریم هم لذت میبردم اخه جنوب زندگیمیکنم اما هیچوقت برام اینقد لحظه ب لحظه این شهر زیبا نبوده ک الان هست اینقد حالم خوب نبوده ک تو این یکسالی ک من با این مسیر اشنا شدم، هست! همه چیز ب طرز شگفت انگیزی زیباست و خدا هم هربار هدایتم میکنه ب زیبایی های بیشتر ب تجربه های قشنگتر و ناب تر و ب جاهایی ک شااااید هزاران بار بی تفاوت ازش میگذشتم اما الان با دقت بیشتر با توجه بیشتر بهش نگاه میکنم و لذت میبرم از هرلحظش🥰😍 خدااایااااا شکرت برای این همه اگاهی شکرت برای این حال خوبم شکرت ک منو با این مسیر زیبا اشنا کردی و هرروز این هدایته بیشتر میشه البته ک هدایت همیشه بوده فقط من نمیشنیدم خدااایااا شکرت ک شنواتر شدم😍💚 شکرت برای وجود استاد نازنین و مریم جون فوق العادم ک بااااعشق این فایل ها رو بدون هیچ چشم داشتی و رااایگان این تجربه های نابشون رو با ما اشتراک میذارن و دراصل دارن نحوه درست زندگی کردن و لذت بردن رو ب ما نشون میدن واااقعا کمتر کسی بلد هست ک ب شیوه درست زندگی کنه و لذت ببره از همه اتفاقات زندگیش و هیچ الگویی من جز شما ندارم تو زندگیم و خدا رو هزااربار شکر میکنم ک من الگو خودمو پیدا کردم و قراره زندگی عاالی و سرشار از عشق و شااادی و وجود خدا رو تجربه کنم😍💚
خب اما تجربه فوق العاده دیروزم ک هدایت شدیم تو مسیر قرار شد بریم نزدیک ساحل و دریا و کنار دریا بشینیم اما تو مسیر ب عزیزم گفتم میشه اینجا کنار بزنی جایی بود ک نهایتا شاااید دو سه ردیف درخت بود و بعدش انگار حالت دره مانند داشت و از دریا هم فاصله داشت با اینکه تو نگاه گذرا هیچ جای خاصی ب نظر نمیرسید اما خب گفتم بریم پیاده شیم و ببینیم اینجا چیه و عزیزم هم کنار زد و پیاده شدیم و رفتیم تا همون لبه ای ک فک میکردیم حالت پرتگاه داره و دیگه نمیشه پایین رفت! دیدیم چ جای شگف انگیزیه😍😍 ارتفاعش یکم زیاد بود اما راه داشت ک بریم پایین و ی حالت پله پله مانند بود اما با سطح و ارتفاع زیاد پله اولی ک ما وایسادیم بقولا سه چهار ردیف درخت بود و کل اون پرتگاه و بعدش هم دریا زیر پامون بود، اسمون هم ک نگم چقققققد زیبا بود فوق العااااده بود ابرهای پنبه ای ک خورشید رو پوشونده بودن و نور خورشید از زیر اون ابرها بیرون میزد و دورتا دور ابرها رو انگار ک با ی خودکار هایلایت زرده کرده بودن ک خطوط دور ابرها پیدا باشه وااااقعا هیچ نقاشی ب پای خدا نمیرسه برای ترسیم این همههه زیبایی😍😍 بعد از چندتا عکس از این صحنه ها! عزیزم گف ندا میخوای اتیش روشن کنیم؟! چندوقت پیش گفتی دلت میخواد ک اتیش روشن کنیم؟ گفتم اره ولی چجوری؟! گفت نگا پایین پامون کن چقققد چوب درخت خشکیده هست تو ماشین هم ک کمی کاغذ و زباله هم داریم و فندک! با همینا روشنش میکنیم 😍 وااای جای همگی خااالی رفتیم پایین دیدیم تا حتی حالت چاله مانند هم ک بشه چوبا رو ریخت و اتیش روشن کرد هست و رفتیم از تو ماشین چیزایی ک لازم داشتیم برداشتیم و رفتیم پایین ! با اینکه خیلییی باد بود اما وقتی خدا ما رو هدایت کنه همه چیز خودش ب طرز معجزه اسایی درست میکنه ما فقط باید ب ایده هایی ک الهام میشه عمل کنیم بقیش ب راحتی حل میشه😍 رفتیم و اتیش زیبامونو برپا کردیم و کلی لذت بردیم من چون بار اولم بود کلی خودمو زخمی کردم هم پامو و هم دستمو اما خب همش شد تجربه و درس برام و کلی لذت بردم از فضا و هدایتی ک خدا کرده بود ما رو و فقط سپاسگزاری میکردم از خدا😍😍 و امروز هم دیدم به به برای نشانه امروزمم برپا کردن اتیش و سوزوندن باورهای غلط بوده ک انشالله هرروز این باورهای نادرست رو من اتیش میزنم و تبدیل شون میکنم ب باورهای درست💚🌸
درپناه خدا شاااد و سالم و ثروتمند و خوشبخت باشین💚
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام استاد جان
سلام خانم شایسته عزیزم
چقدر حس آزادی و رهایی زیباست. چقدر صحنه این ماهی که به قلاب گیر کرده بود و تکون میخورد، من رو به تامل وا داشت. درسته بچه ها وآقای رایان برای تفریح این کار رو کردند و ماهی رو رها کردن تا زنده بمونه. ولی ماهیه من رو به فکر فرو برد. زنده بودن و یا زنده نبودن، فرقش یک لحظه است. هر زمان که وقتت برسه باید بری. زندگی کوتاهه. اکسیژن و آب برای این ماهی حیاتیه و باعث شادیش میشه. از خودم پرسیدم، الان چقدر از زندگیت لذت میبری؟ آیا فقط نفس میکشی و یا نه واقعا زندگی می کنی؟ لیلا خوب زندگی کن.
چقدر امروز هوای پاردایس زیباست.
چقدرخوشحال شدم که جیکوب از اون آدم های عملگراست و دست به کار شده. واقعا استاد چقدر برای جیکوب خوشحال بودند. عاشقتم استاد که این قدر شاگردها و افراد عملگرا رو دوست دارید و کیف میکنید که بقیه حرکت میکنن. شما چقدر حسن نیت دارید. چقدر با شادی بقیه شاد میشید.
چقدر این رو باید برای خودم باید تکرار کنم، که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است. جیکوب خوب گوش داد، خوب براش منطقی شد و خوب استارت زد. از همین الان با همین امکانات. خیلی مزه میده. این ایمان اساسی میچسبه نتیجه هایی که به بار میاره، که حد نداره. این رو استاد جانانه چندین بار در چندین زمینه انجام دادم. اما وقتی از موفقیت هام حرف میزدم از روی ذوق، متهم میشدم به مغرور بودن و خودپسندی. و تصمیم گرفتم که اینها روبه فقط خودم بگم. که دیدم شما توی آموزشها بارها و بارها گفتید، روزی یک میلیون بار از موفقیت هات به خودت بگو. اینقدر بگو تا موفق شوی تا موفقیت های بیشتر و بیشتری کسب کنی.
احساس میکنم الان بعد از این یکسال، جیکوب کلی پیشرفت کرده. دستان خداوندید شما برای این همه افراد در همه اقشار، البته افرادی که خود میخواهند. ربطی به سن هم نداره. با تمام وجودم آرزوی موفقیت میکنم برای جیکوب عزیز.
قبل از اینکه استاد بگن و از خوبی های این خانواده مهربان بگن. به خودم گفتم آفرین دمت تون گرم، دارید کمک می کنید. باور ثروتمندان افراد افتاده و مهربانی هستند، در من بیشتر تقویت شد. باور افراد نازنین همه جا هستند و من با افراد با صفات بی نظیر احاطه شدم، رو در من بیشتر کرد. باور کارهای من خیلی راحت انجام میشن، باور خداوند کمک هاش رو در لحظه برام میفرسته، باور حتی به ظاهر سخت ترین کارها به روش خیلی لذت بخش و شاد انجام میشه. همه اینها رو در من بیشتر عمیق کرد. باور من لایق احاطه شدن با این همه زیبایی و ثروت و سلامتی و نعمت و افراد بی نظیر رو دارم.
چقدر پردایس زیباتر و تمیزتر و مرتب تر و جوان تر شده. خدا قوت و دست تون طلا.
چقدر عالیه خودمون گاهی اگر تونستیم به بقیه کمک کنیم. چقدر خوب اگر جایی مهمون بودیم، به میزبانمون کمک کنیم. البته خوشبختانه اینرسم توی خونواده ما هست، و
تقریبا تا لحظه اخر به میزبان کمک می کنیم.
استاد من عاشق این اسم گذاری های شمام، یعنی از همه چیز یک نکته بامزه پیدا می کنید. منطقه عملیاتی، بچه ها درخط مقدمند، 😄😄😄😂😂😂😇😊 شما و خانم شایسته، چقدر شوخ هستید.
نتیجه استفاده از قوانین این همه زیبایی و نعمت هاست توی زندگیتون. شما لایق اونها هستید.
زنده باد که به فکر تجدید قوا و سوخت رسانی هستید. و اون مشعل بینظیرتون که چقدر هیولا آتش میزنه.
چقدر جالب براونی رفت. از آتش خوشش نمیاد و رفت، چهار تا پا داشت چهار تای دیگه قرض گرفت. از براونی یاد بگیرم از ناخواسته ها اینجوری اعراض کنم. و نخوام بجنگم.
چقدر آتش زیباست، و از هر زاویه ای به پردایس نگاه کنی زیباست. چقدر خوبه تا مدتی اضافه ها رفتند. و فضا رو خالی گذاشتند.
دم بچه ها گرم هر کدوم در حد توان کمک کردندو آفرین جیکوب از اتش هم ایده گرفت و عکس و فیلم گرفت تا استفاده کنه برای کانالش.
صحنه آخر خیلی جالبه، دوتا رفتند موتورسواری، لیوای رفته ماهیگیری و باباشون روی دِکِ کلبه خلوت کرده بود.
و استاد یک حالت آروم خاص داشتند. مراقبه مانند.
و مریم شایسته عزیز هم که محو زیبایی ها و دیدن اینهمه صحنه عالی.
خدایا سپاسگزارم که میتونم روی تعهد پایبند باشم، و بتونم جلوی تنبلی و وسوسه ها رو بگیرم. خدایا کمک کن تا روز به روز ثابت قدم تر باشم، و روز به روز بیشتر بتوانم به آگاهی ها عمل کنم. و دوست ندارم واقعا دوست ندارم زنبور بی عسل باشم و یا به قول استاد حرف مفت بزنم. خدایا خوشحالم از اینکه یاد گرفتم تا هر وقت بخواهم شعار بدهم ، جلوی خودم را بگیرم. و تا زمانی که چیزی را امتحان نکردم و بررسی نکردم ازش چیزی به کسی نمیگم. خدایا کمکم کن بیشتر و بیشتر در این زمینه رشد کنم.
چقدر خوشحالم که میتوانم ببینم حتی اگه نقطه ای پیشرفت کنم خیلی بهتر از زمانی که هیچ عملی برای رشد خودم انجام ندهم.
سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی.
لیلا، شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
۵ فوریه ۲۰۲۲
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنینم
و سلام به دوستای عزیز و بهشتی م
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم فرصت زیبای زندگی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم با عشق این زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم این کامنت ارزشمندم رو با عشق و با لذت و با شوق و ذوقم و ب احساس فوق العاده عالیم مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربونم تو همون عشقی هستی که سال ها به دنبالش بودم و پیدا نمیکردم
تو همون یار و همراه همیشگی منی که هیچ وقت منو تنها نمیزاری
تو همون عشق ابدی منی که قلبم به عشق خودت داره میتپه
تو همون عشقی ابدی هستی که دارم به عشق خودت زندگی میکنم
خدای مهربونم من عاشقتم ؛ عاشق این همه مهربونی و بخشندگی تم
خدای عزیزم این تو هستی که مثل کوه همیشه پشت و پناهمی
خدایا شکرت که دارم با تمام وجودم حضورت رو در قلبم و در تک تک سلول های بدنم حس میکنم
خدایا شکرت که اینقدر زیبا بهت وابسته و دلبسته شدم
و این وابستگی برام زیباترین و شیرین ترین و دلچسب ترین وابستگی دنیاست
خدایا شکرت که تو را دارم و تنها خودت برایم کافی هستی
استاد عزیزم دوست دارم با تمام وجودم بهتون بگم عاشقتونم ؛ دوستون دارم و خدا رو هزاران بار به خاطر وجود ارزشمندتون توی زندگیم شکر کنم چون بهم قانون زیبای جهان رو یاد دادید
قانونی که با عمل کردن بهش دارم هر لحظه زندگی م رو زیباتر میکنم
زندگی که دارم از تک تک لحظاتش لذت میبرم و غرق در عشق بازی با خدا میشم
و فقط میتونم خدا رو سپاسگزاری کنم به خاطر اینکه منو به سمت شما و این مسیر الهی هدایت کرد تا بتونم اینقدر زیبا زندگیم رو خلق کنم و هر روز زیباتر و بهشتی تر از قبل کنم.
خدایا شکرت که بهم توفیق دیدن دوباره این زندگی بهشتی دستان بینظیرت رو هدیه دادی تا بتونم با عشق ببینیم و لذت ببرم و صدق بالحسنی کنم
خدایا شکرت که دارم این بهشت زیبامون و مهمان های عزیزمون رو میبینم که اینقدر شاد و خوشحال و پر از انرژی مثبتن و دارن از این بهشت زیبامون و نعمت ها و ثروت ها و فراوانی هاش لذت میبرن و عشق میکنن
مگه میشه کسی بیاد توی این بهشت پر از مهر و صفامون و شاد نباشه و لذت نبره
اینقدر که این بهشت زیبا و میزبان های عزیزمون پر از زیبایی و عشق خدا هستن
خدای من امروز دارم میبینم که اقای رایان عزیز و بچه های بینظیرشون قلاب انداختن و یه ماهی زیبایی رو از دریاچه ی پر از ماهی مون صید کردن و دارن لذت میبرن و کلی حس خوب رو به خودشون هدیه میدن
استاد عزیزم من عاشقتم که اینقدر زیبا داری با شوق و ذوق تون و با احساس فوق العاده عالی تون بچه ها رو کلی تحسین میکنید که ماهی گرفتن و چقدر شما مریم جانم رو تحسین میکنم که دارید ماهی زنده رو با دستاتون لمس میکنید و به ترس هاتون غلبه میکنید و یه چیز جدیدی رو تجربه میکنید
ای جانم چقدر این جمله ی لیوای عزیزم رو موقعی که پدرشون ماهی رو به دریا انداختن رو دوست داشتم BE FREE ؛ازادی که اولویت اول زندگی من شده و من خودم رو لایق ازادی در تمام جنبه های زندگی م میدونم چون خدا ما رو ازاد افریده و چقدر این ازادی زیباست خدایا شکرت
و چقدر این خنده های زیبای شما دستای بینظیر خدا و مهمان های عزیزمون رو دوست دارم و منم کلی با شما خندیدم و حس و حالم زیباتر شد خدایا شکرت
و حالا داریم با مهمان های عزیزمون یه پاکسازی توی بهشت مون انجام میدیم و اون درختچه های هرز رو داریم میسوزونیم تا بهشت مون زیبلتر و سبک تر بشه و چقدر این اتیش زدن این درختچه های هرز برامون پر از درس و اگاهیه که ما هم بیایم و هر روز ذهن مون رو واکاوی کنیم واون افکار و باورهای نامناسب رو شناسایی و از بین ببریم و اتیش بزنیم تا فضای ذهن مون ازاد بشه و به جاش کلی باورهای زیبا و همجهت با خواسته هامون رو جایگزین کنیم و به یک بهشت زیبا تبدیل کنیم و چقدر موقعی که این افکارنازیبا رو توی ذهنمون از بین میبریم یه حس و حال بینظیری رو پیدا میکنیم
ای جانم به این مهمان های خوش خنده و پایه و شادمون که دارن توی پاکسازی و اتیش زدن این درختچه های هرز بهمون کمک میکنن و کلی لذت میبرن
من عاشقتم استاد عزیزم که اینقدر زیبا با اگاهی هاتون جی کاپ رو تشویق کردین که مسیر عشق وعلاقه ش رو شروع کنه و همین طور ادامه بده و جی کاپ هم داره قدم هاش رو برای این مسیر عشق و علاقه ش برمیداره و حرکت میکنه و چقدر زیبا برامون مصداق ایمانی که عمل بیاورد هستش و داره با عشق فایل وعکس برای یوتویوب اماده میکنه
و چقدر زیبا شما استاد عزیزم بهمون این جمله ی زیبا رو یاد اوری کردین که ” ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است ” و بهمون یاد دادین که با تمام وجودمون مسیر عشق و علاقه مون رو شروع کنیم و ادامه بدیم و حرکت کنیم و بدونیم که با برداشتن قدم اول؛ خدا قدم های بعدی رو برامون راحت میکنه و ایده های بهتری رو بهمون الهام میکنه و وقتی اون ایده ها رو عملی کردیم به ایده های بهتری هدایت میشیم و چقدر جی کاپ عزیزمون رو تحسین میکنم که داره با عشق مسیر عشق و علاقه ش رو شروع میکنه و فیلم میگیره تا توی یوتویوب بزاره.
چقدر این اتیش زدن درختچه های هرز بهمون حس خوبی رو میده و وقتی این اتیش گرفتن درختچه ها رو دیدم یاد این شعر زیبای شما دستان بینظیر خدا افتادم که میگفتین” بسوزید بسوزید در این عشق بسوزید// در این عشق چو سوختید دگر بار بسوزید”
من عاشقتونم دستای بینظیر خدا که دارید کلی غذاهای خوشمره و نوشیدنی های خنک رو میبرید سر پروژه مون که هم خودمون و هم مهمان های عزیزمون کلی انرژی بگیریم و ادامه کار پاکسازی رو انجام بدیم و ابزار هیولایی مون که برای راحت تر شدن کار سوزوندن درختچه هامون بهمون کمک میکنه رو میبریم و چقدر این رابطه های زیبا و الهی و عاشقانه ی زیبای شما دستای بینظیر خدا رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا در تمام زمینه ها با هم هم پایه هستین.
من عاشقتونم دستای بینظیر خدا که با این صحبت های زیباتون ما رو هم میخندونید؛ و چقدر این بهشت مون پر از ارامش و پر از حس ازادی و حس خوبه پر از صلح و صفاست و اونم به خاطر فرشته ی مهربون و بینظیرشه که اینقدر این بهشت رو زیباتر کردن و هر کدوم از بچه ها دارن توی یه جای بهشت مون برای خودشون لذت میبرن ؛ لیوای عزیزداره ماهیگیری میکنه؛ جی کاپ عزیز داره با این اتیش برای خودش فیلم و عکس میگیره و لوک و پدر عزیزشون هم دارن توی این اتیش زدن درختچه ها بهمون کمک میکنن و چقدر زیبا خدا دستای بینظیرش رو برامون فرستاده تا بهمون توی این سوزوندن کمک کنن خدایا شکرت
و حالا میخایم با اره ی هیولایی مون یه مسئله ای رو حل کنیم اونم بریدن شاخه ی یه درخت هیولایی که اون طناب مون رو نجات بدیم که خداروشکر با موفقیت انجام شد
خدای من چقدر این بچه ها عزیز و دوست داشتنی ن چقدر رها و ازادن چقدر با خودوشن در صلحن چقدر این برادرهای بینظیر رو تحسین میکنم که با هم پایه ن و دارن توی کارها به همدیگه کمک میکنن و چقدر یوسف عزیزم رو تحسین میکنم که عکس های هیولایی از یعقوب گرفت که بزاره برای فایل هاش و با تمام وجودم این عمل گرا بودنش رو این اعتماد به نفس و عزت نفس هیولاییش رو این وجود الهی ش رو با تمام وجودم تحسین میکنم واقعا این بچه ها فوق العاده ن و چقدر برامون درس داشتن خدایا شکرت
عزیزم برونی زیبامون که اتیش ترسیده داره دوان داون از محل پروژه ی اتیش سوزی دور میشه و چقدر این تصویر زیبایی که مرم جان گرفتن که برونی داشت از کنار دریاچه میدوید و تصویر زیباش توی اب دریاچه افتاده بود رو دوست داشتم وقتی دیدمش کلی لذت بردم خدایا شکرت
و چقدر این همکاری مهمون های عزیزمون رو دوست داشتم که با عشق داشتن بهمون کمک میکردن و با تمام وجودم این همکاری تیمی و این احترام گذاشتن رو و این همه حس و حال خوب داشتن و این همه لذت بردن هاشون رو تحسین میکنم و با صحبت های استاد عزیزم که داشتن از همکاری و کمک دادن مهمون های عزیزمون برای سوزوندن این درختچه ها برامون میگفتن منو یاد این جمله ی زیبای مریم جان انداخت که همیشه به هر چیزی احترام بزاری و براش ارزش قائل بشی اون چی یا اون طرف هم دوست داره بیشتر بهت خیر برسونه بیشتر بهت کمک کنه و وقتی این همکاری دوستای عزیزمون رو دیدم یاد مهمان نوازی های شما دستای بینظیر خدا افتادم که اینقدر با این مهمان ها راحت بودین اینقدر حس شادی و راحتی و ازادی و شادی و لذت داشتن که وقتی این درختچه های هرز کنار دریاچه رو دیدن اومدن و توی این پروژه ی پاکسازی بهمون کمک کردن و چقدراین احترام گذاشتن زیباست چقدر حس خوبی هم به خودشون و هم به اون میزبان منتقل میکنه ؛ خدایا شکرت که دارم با دیدن هر کدوم از این فایل های بهشتی کلی درس و اگاهی رو یاد میگیرم
استاد من هر بار که میام و این فایل ها رو میبینم انگار برای بار اوله که دارم میبینم و کلی لذت میبرم کلی عشق میکنم کلی حس خوب میگیرم و کلی درس یاد میگیرم. خدایا شکرت
خدای من چقد من اقای راین عزیزرو دوست دارم و با تمام وجودم این شوخ طبع بودنش رو این شاد بودنش و این اعتماد به نفس و عزت نفس بینظیرش رو این حس پر از رهایی و ارامشش رو این وجود الهی ش رو این احترام گذاشتن هاشون رو تحسین میکنم و نمونه ی یه پدر بینظیره که خیلی با بچه هاش اوکیه و همیشه هم پایه و کلی داره باهاشون خوش میگذرونه کلی لذت میبرن و یه شخصیت خنده رو و شوخ طبع که کلی حس خوب رو هم به خودش و هم به بقیه داره هدیه میده و این خانواده بینظیرن.
و با تمام وجودم این همه وجود خستگی ناپذیر شما استاد عزیزم و مریم جانم رو این خانواده ی بینظیر رو تحسین میکنم که نه تنها خسته نشدین بلکه داشتین هر لحظه با شادی و با حس خوب تون این درختچه های هرز رو توی اتیش مینداختین و کلی پر انرژی تر میشیدین و چقدر این برای ما هم درس داشت که وقتی برای رسیدن به خواسته هامون تمام تلاش مون رو بکنیم و حرکت کنیم و با حس خوب مون این حرکت کردن مون رو ادامه بدیم به اون هدف مون میرسیم.
و حالا لوک و یوسف عزیز حالا بعد از انجام دادن این پروژه به خودشون یه هدیه دادن و اونم موتور سواری توی بهشت مون بود
و با تمام وجودم بهتون خدا قوت جانانه میگم به خاطر انجام دادن این پروژه ی سنگین ولی لذت بخش.
خدایا شکرت
عاشقتونم دستای بینظیر خدا
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همرا با الله یکتا
خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی
سلام استاد خوبین وقتتون بخیر
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
خدانگهدار🖐
سلام استاد خوبین وقتتون بخیر
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
فعلا🖐🏻
خدایا به عشق تو آغاز کردم امروزی که بهم هدیه دادی و هدایتم رو به تومهربانم میسپارم
سلام
خدایا شکرت امروز باز هم ماهی گرفتیم ولی از سمت خشکی 😊من هیچ وقت تجربشو نداشتم ولی فکر میکنم وقتی ماهی فراوون باشه و بتونی تند و تند ماهی بگیری خیلی حال میده تا اینکه بخوای یجا میخکوب بشی و این کارو انجام بدی،اما چیزی که من از صحبتهای مریم جان تو قسمت قبل در ذهنم مرور شد این بود که اگه کاری برام حوصله سر بر شد به زیباییهای اطرافم توجه کنم تا هم حس خوبمو نگه دارم هم کارمو انجام بدم،حالا اگه خیلی نتونستم احساس خوب رو در وجودم در سطح بالا نگه دارم از تجسم لذت نتیجه پایانی و در واقع اهرم رنج و لذت استفاده کنم تا انرژی ادامه دادن در وجودم فعال بمونه،و یه مورد دیگه ای که الان به ذهنم اومد اینه که کارهای تکراری رو بخصوص،از زوایای مختلف انجام بدیم که همیشه برامون لذت بخش باشه مثل همین ماهیگیری،هم از کنار کلبه ،هم با قایق وسط دریاچه ،هم از کنار دریاچه یه کار انجام شده ولی چون تنوع داشته اون حس لذت فراوان همیشه بوده.خدایا شکرت
تو خود پای در راه نه خدا کمکت میکنه و این خانواده رو میفرسته که خیلی راحت اون همه درخت بسوزون و برگردن به اصلشون
،واقعا باید از لحظه لحظه زندگی لذت ببریم بخصوص وقتی غرق در نعمتیم ،مطمئن هستم این درختهایی که دارن میسوزن هیچ وقت فکرشم نمیکردن که یهو میتونه کارشون تو دنیا تموم بشه و وقت برگشتن به اصل براشون برسه،چه بسا چون بیشتر از بقیه درختا غرق در لذتهای بهشت بودن این براشون عادی هم شده بود و زودتر ماموریتشون تو دنیا تموم شد ،من فهمیدم که قانون یکیه،برای همه آفریده ها انسان و درخت و حیوانات و کهکشانها و… موضوع اینه که هر چیزی که مارو به تفکر و تعقل وادار میکنه باید درسشو تو زندگی مون بکار ببریم و استفاده کنیم، خیلی ساده حتی با همین چیزها هدایت میشیم باید چشم وگوش و دلمونو باز کنیم تا ببینیم و بشنویم و بفهمیم.
بایدهر لحظه سپاسگزار باشیم تا بتونیم که وصل بمونیم،و مثل استاد(به قول دوستمون که تو کامنت زیباشون اشاره کردن🌼) از انجام این تکرارها لذت ببریم ،باید وصل باشیم و عاشق تا خدارو در همه جا و همه چیز ببینیم و هر شکری که میکنیم انگار تازه باشه و عمیق،پر از احساس و روح افزا،خدایا شکرت
خدایا کمکم کن که هر لحظه یاد تو در دلم باشه،هر لحظه با چشمانم عظمت قدرت تورو ببینم و در عشق تو غرق بشم و به رستگاری برسم ،خدایا سپاسگزارم
پارسال که این قسمتهای آتیشی رو دیدم بعدش هدایت شدم به تجربش ،یعنی درخت درسته مینداختم تو آتیش😉 چه لذتی داشت خدایا شکرت خیییلی عالی بود اون لحظه ها خدایا شکرت
احسنت و هزار آفرین به جیکاب که تصمیمی که گرفته رو داره عملی میکنه با اینکه سن کمی داره ولی داره اعتماد میکنه به صدای درونش ،حق با شماست استاد تا کسی خودش نخواد معجزه های موسی رو هم براش بیاری فایده ای نداره،شاید هم در مقطعی جو گیر بشه و انجام بده ولی چون خود خودش نخواسته دوباره برمیگرده به مسیری که قبلا توش بود،من اینو دارم با تک تک سلولهام درک میکنم و میبینم که ما از تغییر دیگران ناتوانیم و دیگه تقریبا اکثر اوقات فقط انرژیمو دارم برای پیشرفت و تغییر خودم صرف میکنم و از خداوند میخوام که هر لحظه حضورشو حس کنم که فقط یاد و امید به اون هست که بهم انرژی و آرامش میده،خدایا سپاسگزارم که کنارمی
خدایا شکرت که استاد اینقدر با حوصله و احترام با مریم جان همیشه رفتار میکنن ،چقدر این احترامو عشقو هربار که میبینم با عمق وجودم لذت میبرم خدایا سپاسگزارم
از این خانواده مهربان و خدایی سپاسگزاریم که به پاکسازی پارادایس کمک کردن خدایا شکرت
خدایا شکرت که ترس از آتش فراوان که برام یادآور جهنمی بود که خدایی ظالم داشت در وجودم تبدیل شده به لذت بردن از دیدن زیبایی های آتشی که خدای مهربانم مسخّرمون کرده،خدایا شکرت
خدایا شکرت که دیگه فضای اطراف دریاچه پاک شده و لذت دیدنش چندین برابر میشه حتما خدایا شکرت
خدایا شکرت که هرکسی میتونه بدون نگرانی از حرف و حدیث های بیخودی به کار خودش برسه استاد و مریم جان کنار هم در کنار آتیش مشغول لذت بردن هستن و در فاصله ای دورتر این خانواده پرانرژی بصورتی دیگه دارن لذت میبرن از لحظه های بودنشون در بهشت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام به استاد و مریم بانو❤
سلام به همفرکانسیهای عزیزم❤
هر چی میریم جلوتر این سریال جذابتر و زیباتر میشه خداروهزار مرتبه شکر❤❤
خیلی حال میده از صبح که بیدار میشی همراه با کارهات تفریح و لذت بردن هم باشه اینطوری کار برات لذت بخش تر میشه🌹
استاد من توی این قسمت از سریال یاد گرفتم وقتی استارت کاری رو میزنم حتمی تا آخرش ادامه ش بدم این چالش رو من همیشه داشتم که خیلی زود خسته میشدم و بیخیال اون کار میشدم ولی الان داران یاد میگیرم که تو مسیر باید بیشتر حواسم به ورودیهای و نجواهای ذهنم باشه چون این مسئله خیلی مهم و باید انجامش بدم، خداروهزاران بار شکر❤❤❤
مهموناتون مثل خودتون داران از این مسیر پاکسازی لذت میبرن و این خیلی جالب که با عشق میرن درختان خشک رو میاران تا بندازن توی آتیش خداروهزاران بار شکر❤
من یاد گرفتم موقعی که هدفی رو انتخاب میکنم باید از مسیر رسیدن به اون هدف هم لذت ببرم و فقط این نباشه که دنبال رسیدن به آخرش باشم اینطوری هم خسته کننده میشه و هم با پیش اومدن هر تضاد ممکنه بیخیال رسیدن به اون خواسته بشم ، واقعا” این همه فراوانی رو فقط تخسین و شکر گزاری میکنم چون دارام یاد میگیرم هر جا که کانون توجه هم باشه من هم به همون جا هدایت میشم❤❤
همیشه شاد و خندان باشین☺️☺️☺️☺️☺️