نوشتهی زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «هومن»، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
به نام فرمانروای کل موجودات عالم
هزاران سلام به قوی ترین دست خداوند در زندگیم. سید حسین عباسمنش عزیز. شخصی که بیشتر از هر چیزی تجلیِ خدا شده تو زندگیم.
قسمت سی و دوم
قسمتی که شروعش با قشنگ ترین کلمه آغاز میشه….شروع این قسمت مثل شروع یک سال میمونه
سالی که نکوست از بهارش پیداست و بهار این قسمت با کلمه ی ببین! آغاز میشه که حرف خدا هم هست به ما… شروع این قسمت با چندین مرتبه تکرار ببین آغاز میشه…
خدایا…درسته که نمیتونیم نعمت هاتو بشماریم ولی سعی میکنیم بیشتر ببینیم….بیشتر بشماریم….و بیشتر سپاسگزار باشیم…هر روز بیشتر از دیروز.
ببیین، ببین منظره ی خدا رو از درون پنجره هایی که با قاب های چوبی احاطه شده… دریاچه رو ببین! درخت های هرس شده توسط دست سید جان رو ببین….که روز به روز زیبا تر شده…نمیدونی پشت این پنجره غذا درست کردن چه مزه ای میده! ولی من از این هم بیشتر میخوام و میخوام بدون واسطه ی پنجره و دیوار این منظره و ببینم. ببین، وقتی انسان کاریو با دست خودش انجام میده چقدر بیشتر از نتیجه ی کار لذت میبره…
سید جان خداروشکر میکنم که نتونستی عین تخمه کدوی ایران رو اونجا پیدا کنی تا هدایت بشی به این مسیر تا خودت آمادش کنی….نمیشه درک کرد تفاوت لذت تخمه کدوی آماده رو با تخمه کدوی برشته شده ای که خودت آماده میکنی. وقتی بوش میپیچه تو اون خونه ی زیبا…..وقتی اون انتظار جذاب حین آماده شدنش رو تجربه میکنی…و وقتی نتیجه ی کارو میبینی ببین، ببین عجب تخمه های خفنی از آب دراومد…..! البته وقتی هدایت خدا باشه معلومه که چنین هیولایی از آب در میاد….نوش جانتون. بوی اون تخمه های برشته رو از رو فیلم هم میشه حس کرد..و لذت میبریم…ممنونم ازت سید جان
ببین، هواپز و نگاه کن تو رو خدا….تکامل تو تکنولوژی و نگاه کن…راحتی و نگاه کننن…ببین…و تحسینش کن…و تصدیق اش کن. ببین که هر لحظه ثروت و نعمت بیشتری داره وارد این دنیای شگفت انگیز میشه…این دنیای فراوانی..این دنیای نعمت.. عجب چیزی ساختی استاد…واقعا آفرین داره ذهنی که میخواد همه چیز و راحت تر و لذت بخش تر کنه و روز ب روز خلاقیت این ذهن بیشتر میشه…چیزی که این خلاق بودن و ساختنتو جذاب ترش میکنه انجام دادن اون کار با لباس بسیار زیبا و پاک اته که روش نوشته شده (( I can create anything I want ))
سید جان ممنونم ازت که چنین ذهنی ساختی…که به دنبال راحت تر کردنه…هم برای خودش هم برای عزیزدلش..ذهنی ساختی که لذت و راحتی برای همه میخواد….برای خودت…برای عزیزدلت…برای ما…برای ما…برای ما… ممنونم ازت برای ساختن چنین ذهنی
و باز هم جمله ی طلایی ….. (( کار باید راحت انجام بشه )) ازت ممنونم که کامنت هارو میخونی…ممنونم که برای کامنت ها ارزش قائل میشی و اگر نکته ی مهمی ازشون به ذهن ات اومد با ما به اشتراک میگذاری…انقدر پری که فروتنی. بی نهایت سپاسگزارم از دوست عزیزمون که بسیار درست و زیبا گفت که تنبل کسیه که هیچ کاری نکنه ولی راحت طلبی یعنی خیلی فعال باشیم! ولی کار ها رو به شیوه ی راحت انجام بدیم و بسیار سپاسگزارم از استاد عزیز که این رو با ما به اشتراک گذاشت…
تمام سعیمون رو میکنیم تا راحت طلب باشیم. تمام سعیمون رو میکنیم تا شخصیتی راحت طلب بسازیم… سلامی دوباره….اینبار هزاران سلام به مریم جان شایسته…به همفرکانس ترین شخص با سید عزیز.. بسیار سپاسگزارم از اینکه همیشه عشق و احترام ات رو با ما به اشتراک گذاشتی و اینبار بیشتر از قبل به ما احترام گذاشتی و به ما توضیح دادی که این جلسه چه زمانی ضبط شده…احترام کل عالم تقدیم به شما ممنونم …ممنونم… ممنونم…
اینکه نمونه ای از ایده ی استاد رو از صفر تا صد ب ما نشون میدی… اینبار با پسته… پسته ای که از تخمه کدو خندون تره و جذاب تره و ب نظرم خوشمزه تره…ممنونم ازت اما چیزی که نمیشه بابتش ازت تشکر نکرد اینه که وقتی خواستی پسته هارو برداری باز هم از فرصت استفاده کردی تا زیبایی های بهشت و بهمون نشون بدی… خداروشکر که پسته ها تو RV بود…. هر بار با دیدن منظره ی بهشت لذتی عجیب رو تجربه میکنیم هر چند زمانش کوتاه باشه.. ممنونم ازت مریم جان
خب وارد کلبه ی بهشت میشیم تا ایده ی استاد رو این بار از اول تا آخر عملی کنیم… پسته هارو از RV رفتیم اوردیم و تو راه کلی از منظره ی بهشت لذت بردیم…خدایا شکرت آبلیمو….اما چه آبلیمویی..؟ اگه یادتون باشه که هست این یک آبلیموی طبیعی نیست. این آبلیموی الصه فلوریداس……….. و نمک مریم جان فرمودن که خیلی ساده اس…بله و هر چقدر ساده تر زیباتر…زیبایی تو سادگیه. خب پسته آماده شده و همراه با این پسته های بی نظیر که چاشنی عشق و ایده های سید جان توشه از کلبه ی بهشت میایم بیرون تا…. منظره ی بهشت رو بدون واسطه ی پنجره ببینیم…و بیشتر لذت ببریم…
خدای من بسیار زیباست…صدای پرنده ها رو از این سر دنیا هم میشه شنید و لذت برد… ممنونم که پسته ها رو تو این لحظه تا سرد بشن رها کردی و ما رو بیشتر رو منظره ی بهشت و صدای پرندگان متمرکز کردی.. ممنونم ازت…
و اما بخش پایانیه این قسمت…… پایانی به زیبایی آغاز…مریم جان در پایان این قسمت استادانه نکته ی طلاییه امروز رو برامون با مثال یاداوری و توضیح میده…فروتنانه درسی رو که از استاد و ذهن استاد گرفته برامون با مثال با عشق و با اشتیاق برامون توضیح میده...عشق و احترام از این بیشتر؟
در پایان خیلی راحتتر و بهتر و لذتبخش تر متوجه میشیم که باید ذهنی بسازیم که همیشه به دنبال روش های راحت تر…لذت بخش تر و کارامد تر باشه تا به این شکل هم خودمون راحت تر زندگی کنیم و هم به پیشرفت این جهان کمک کنیم…مریم جان…حتی شیوه ای که شما از مادر عزیزتون یاد گرفتید و بیان کردید برای کسایی که امکاناتشون برای ایده استاد کافی نیست خودش یک ایده جدید و نابه….واقعا ازتون سپاسگزارم و سپاسگزار تر برای جمله ی طلاییتون که جمله ی پایانیه این قسمت هم هست….
((امکانات و داشته های ما همیشه آماده و حاضرن تا خدمت های بیشتری به ما بکنن منتها اگر ما اجازه بدیم….))
برای همتون از فضل خداوند یکتا خوشبختی، زیبایی، سلامتی، ثروت، آرامش، شادی، قدرت، آزادی زمانی، آزادی مکانی، آزادی مالی، طول عمر و هر نعمت و هر رحمتی که خدا میدونه و ما نمیدونیم با تمام وجودم میخوام….
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD210MB14 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 3258MB14 دقیقه
اول ممنون بابت اینکه لحظه هاتون با ما شریک میشید.
و اینکه منم با حرف مریم جان موافقم ما روی خیلی از چیزهای زندگی ورودی بستیم و اجازه نمیدیم اطلاعات و آگاهی های جدیدی به ما داده بشه مثل مذهب فرهنگ نوع رابطه ها و ارتباطات چه با پارتنر زندگیمون چه با تمام افرادی که ما در طول روز با اونا در ارتباطیم همه اونها به صورت پیش فرض در ذهن ما ثبت شده حتی میشه گفت از قبل از تولد و از طریق نسل ها و نسل های قبل ثبت شده و بقول جمله ای توی کتاب چهار میثاق ما در (رویای دوزخ ) زندگی میکنیم یعنی تمام شیوه و روش و برخورد ما از نسل های قبل به ما رسیده.که مثلا رابطه صحیح اینه که تو توی رابطه در قالب اون فرم و قوانین و شرایطی که تا الان تعریف شده باید زندگی کنی و رابطه داشته باشی و ما هیچ جا واینسادیم و بگیم استاپ شاید ی راه دیگه هم باشه توی این دنیای که هزاران هزار راه وجود داره و به طور قطع و یقین نمیشه گفت کدوم صحیح کدوم واقعیت و کدوم توهم حتی به طور کاملی و قطعی نمیشه گفت خود همین دنیا هم واقعی و توهم نیست و شاید جهانی دیگه جهان واقعیت ها باشه پس چرا من به خودم این اجازه نمیدم که روش های دیگه هم امتحان کنم.
یکی از مهمترین دلایل ترس از تغییر و ورود نکردن به ناشناخته ها بخاطر ترس و صد در صد که ترس از جانب شیطان من همیشه به خودم این مثال میزنم خب چون من تنها زندگی میکنم همیشه برام جالب شیطان از چیزی که نمیبینی و نمیشناسی میترسوندت بارها بارها برای من پیش اومده که من توی اتاق خواب هستم و شیطان منو از فضای بیرون اتاق خواب فضای پذیرایی و آشپزخانه فضایی که پشت دیوار اتاق و من بهش دید ندارم منو میترسونه و کلی توهماتی که پشت اون دیوار چه موجوداتو ارواح و تمام چیزهای ترسناک وجود داره و نکته خیلی جالبتر اینجاست که وقتی از فضای اتاق میای بیرون که شیطان اونجارو برای تو فضای امن یه تصویر کشیده و میگه از اتاق نری بیرون وقتی میای بیرون و دیگه دید نداری به اتاق و میبینی که اون فضای ترسناک پشت دیوار همش توهم بوده اینبار تورو از همون فضای توی اتاق که ی فضای امن تا چند ثانیه پیش بود میترسونه و میگه توی اون اتاق و پشت اون دیوار الان پر از موجودات فضایی و ترسناک . ی مثال به همین سادگی که برای همه پیش اومده که مارو از ناشناخته ها و ندیده ها میترسونه و میخواد توی همین فضایی که هستیم که برامون امن به تصویر کشیده شده نگه داره.
فک کنم این مثال خوبی بود برای تغییر چون ما نمیدونیم اون طرف دیوار تغییر چیه مارو میترسونه از اون طرف دیوار و اجازه رفتن به سمت ناشناخته هارو به ما نمیده.
ی نکته دیگه هم که هست اینه که ما خیلی تعصبی به تمام باورها و نتایجی که تا الان از زندگی گرفتیم میچسبیم و اینهارو به عنوان (من) قبول داریم و حتی فکر هم نمیکنیم بخش عظیمی از این (من) و تعصباتش همون (رویای دوزخ) و باورهای نسلهای قبل. و چیزی که پیش میاد اینه که ما فکر میکنیم این باورها (من) هستم و یادمون میره که ما روحیم ما عظیمیم ما به قول استاد ( تو فراتر از جسم و ذهنت آگاهی هستی.) و اتفاقی که میفته این باورهارو به عنوان (من) با خودمون حمل میکنیم و اگه جایی ی آدمی با این باورها و این (من) که ساختیم در تضاد باشه و با اون مخالفت کنه خیلی سریع ناراحت میشیم بهمون برمیخوره قهر میکنیم دعوا میکنیم و تمام رفتارهایی که از کودکی یاد گرفتیم با این نوع مخالفت با (من) باید انجام بدیم و هیچ جا واینسادیم بگیم استاپ این چه رفتاریه که من نشون میدم.
دقیقا مثل این میمونه که ی فردی که با باورهای (من) در مقابله و تضاد مغز ما خیلی سریع مثل کلیک روی ی فولدر حافظه سریع روی فولدر (جواب با فردی که با (من) مخالف است) کلیک میکنه و تمام اون رفتارهایی که اغلب هم ما سریع پاسخ میدیم حتی بدون فکر اتفاق میفته و هیچ وقت هم فکر نمیکنیم که چرا من انقد سریع عکس العمل نشون میدم نکنه ی جای کار ایراد داره چرا با همه با همه ی مدل رفتار میکنم.
در میثاق دوم کتاب چهار میثاق گفته میشه که (هیچ چیزو به خودت نگیر) این نکته خیلی مهمی داره و خیلی به ما یادآور میشه که اگه فردی به تو چیزی میگه تو به خودت نگیر تو به خودت اونو ربط نده و تو از اون (من) که ساختی انقد سخت مراقبت نکن.
دلیل مهم بعدی که ما با تغییر خیلی مخالفت داریم همین که فکر میکنیم اگه شخصی عقیده ای غیر از عقیده این (من) داشته باشه یعنی داره کلا منو طرد میکنه منو زیر سوال میبره کل وجود منو نمیپسنده کل وجود منو اشتباه میبینه و این میشه تعصب که ما خیلی شدید به باورهامون میچسبیم و حتی خیلی از مواقع با این حالیکه میدونیم این عقیدمون اشتباه و باید تغییرش بدیم این کارو نمیکنیم چون حتی میترسیم که خودمون با اون (من) در تضاد و مقابله بربیاییم.
همیشه به خودم میگم خب چرا ی کاریو انجام نمیدی چرا نمیزاری ی چیز جدید امتحان کنی چرا ی ایده جدید نمیپذیری چرا نمیخوای ی جور جدید فکر کنی و دقیقا مثالی که میتونم بزنم مثل یک پیاز شروع میکنم از خودم میپرسم: خب چرا؟ و مغزم دلیلی میاره و من لایه اول پیاز برمیدارم و بازم میگم چرا؟ و دوباره دلیل بعدی مغز و من لایه لایه این لایه های پیاز برمیدارم و در ته ته ته اون لایه میرسم به ترس و بهتر بگم به ترس از تنهایی و وقتی میفهمم همه چیز از ترس بوده پی میبرم که منبع آگاهی دهنده منبع اشتباهی بوده و خوشحال میشم و دلم گرم میشه به اینکه خب پس میتونم این اقدام انجام بدم منبع بازدارنده منبع اشتباه بوده.
استاد یکی از دلایلی که من خیلی کم کانت میزارم بخاطر اینه که تایپ کردن برام سخته و همیشه میگم باید ی راه راحت تری هم باشه اینکه مثلا من به صورت کلام یعنی صوتی صحبت کنم و صدای من تایپ بشه این هم از اون راه هایی که باید بهش فکر کنیم که حتما راه آسونتری هم هست 😁😁😁
سلام خوشحالم که پسندیدی و ممنونم از راهنماییت 🙏🙏🌼
سلام دوست عزیزم
ممنونم از وقت و دقتی که گذاشتی و کامنت منو خوندی.
امیدوارم که اول خودم اول خودم بتونم به این چیزهایی که نوشتم عمل کنم از ترسهام فراتر برم و شهامت رویارویی با تغییر داشته باشم.
و بعد امیدوارم همه افرادی که واقعا به دنبال شادی و آرامش هستن افراد مهربون و مثبت بینی مثل شما اونا هم بتونن پای روی ترسهاشون بزارن و بزرگ بشن و رشد کنن و درونشون عظیم تر بشه 🙏🙏🌼🌼