سریال زندگی در بهشت | قسمت 33

به نام خالق بی همتا

سلام به همه عزیزان

مریم جانم بهتون تبریک میگم که رفتید به دل ترستون و تونستید بهش غلبه کنید آفرین به شما براتون خیییلی خوشحالم

سید جان وقتی که مریم عزیز رو تحسین میکردید فرکانس خوبشو منم حس میکردم و چقدر خوبه اینطوری انرژی فرستادن که به کسی انرژی مثبت بدی و ترسشو رفع کنی.

این قسمت یه همزمانی جالبی با اتفاق دو روز پیش من داره و من خداروشکر میکنم که از طریق این نشونه ها داره بهم درسای مهمی رو میده.

قرار بود شب بریم جنگل و همونجا بمونیم. من برای اولین بار بود که میخواستم خوابیدن توی جنگل روتجربه کنم. و اصلن هم نمیدونستم چه حال و هوایی داره.

پدر و مادرم از اومدن منصرف شدن و منم داشتم منصرف میشدم که ندای درونم بیشتر پافشاری میکرد که حتمن باید تجربش کنم و بالاخره تصمیمم رو گرفتم و بابرادرم و همسرش راهی شدیم..

توی مسیر مردد بودم و پشیمون که چرا اومدیم!کاش نمی اومدم!

این تردید دو دلیل داشت: ترس-وابستگی

ترس از حیوونای جنگل که اگه بهمون توی اون تاریکی حمله کنن چی!!!

و وابسته بودن به خواهرکوچیکم..اونقدرررر دلتنگش شده بودم که دلم میخواست بزنم زیر گریه!

اما از اونجایی که ندای درونم این خدای مهربون و عشق همیشه هدایتم میکنه و هوامو به شددددت داره باهام کلی حرف زد تا بالاخره آروم شدم و ازش سپاسگزاری کردم که با هدایت کردنم به اون مسیر کلی درس یاد گرفتم.

بهم گفت اگه میخوای پرواز کنی اوج بگیری و توی موفقیت هات غرق بشی باید وابسته نباشی و آزاد و رها باشی.. دل بکنی از چیزایی که تو رو توی چنگ خودشون حبس کردن و نمیزارن قدم برداری

باید آزادانه و رها حرکت کنی و تماااام توجه و تمرکزت رو بزاری روی نکات مثبت و زیبایی های اطرافت

از هیچی نترس و از این طبیعت و نعمت های زیبایی که خلق کردم لذت ببر

از این جهان بی نظیر و شگفت انگیز لذت ببر

از این قوانین بی نظیر و شگفت انگیز لذت ببر قوانینی که جوری خلقشون کردم تا همش به نفع تو باشه و بدون تغییر…

تماااام این حرفا رو وقتی داشت بهم میگفت که توی مسیر شگفت انگیز و خارق العاده ی جنگلی بودیم و من با گفتن این حرفا انگار پرنده ای بودم که از ذوق یادگرفتن پرواز داره پرواز میکنه و اوج میگیره به بالاترین نقطه ی هستی!! و هر لحظه ذکر لبم شده بود خدایا شکرت الهی شکرت…

وقتی که به اونجا رسیدیم از زیبایی ها و اون هوای دبش و لذتبخش فقط تونستم تقریبن دو ساعت بخوابم!

حتی تاریک بودنش هم برام بی نظیر و لذتبخش بود. و به حال و روز چند ساعت قبلم میخندیدم که اونطوری نگران بودم!

صبح با پیشنهاد من (که از طرف ندای درونم بود)تصمیم گرفتیم بریم تو دل جنگل. جایی که به گفته ی برادرم هوای دبش تری از اونجا داشت.

و وقتی که به مقصد رسیدیم دیواااانه شده بودم

به جایی هدایت شده بودیم که وصف ناپذیره

فوق العااااده زیبا و شگفت انگیز بود

عاااالی و بی نظیر بود

یه جاده ی باریک جنگلی برای بالارفتن از کوه پر از درخت و چمن و گل های کوچیک و زیبا

یه چشمه ی جاری با آب سررررد اما بی نظیر

و درختایی که سر به فلک کشیده بودن و خیلیاشون هم کج رشد کرده بودن و به عرش رسیده بودن!!

درختایی که با ریشه های قطور و بزرگشون پله هایی رو برای بالا رفتن از اون کوه زیبا ایجاد کرده بودن و با برگای پهن و شاخه های انبوهشون سایبانی برای نشستن و لذت بردن

و من توی اون درختا قدرت خالقم رو به وضوح میدیدم و حسش میکردم.

از تماااام فضای اونجا فیلم گرفتم تا برای همیشه این نشونه و هدایت پروردگارم رو ثبت کرده باشم و هر وقت خواستم از مسیرم منحرف بشم اون فیلمو ببینم و به یاد بیارم که خدای من چقدر بزرگه و کریم

الان که دارم اینا رو مینویسم با به یاد آوردن اون لحظه ها اشک توی چشمام حلقه زده و هر لحظه ممکنه جاری بشه

قلبم تاپ تاپ میزنه و از شادی توی پوستم‌نمیگنجم

همه ی اینا بخاطر اینه که من هر روز دارم بیشتر عاشق میشم و عشق رو تو ثانیه های زندگیم حس میکنم

عاشق خدایی که اینطوری هدایتم میکنه به سمت زیبایی ها و جهان شگفت انگیزش.

عشق من هزاااران بااااار ازت متشکرم

سید جان حق باشماست بعضی ترسارو تا وقتی که نریم تو دلشون نمیفهمیم جنسشون چیه

باید بهشون غلبه کنیم و قدم برداریم

برای پیشرفت و قدم برداشتن باید از یه جایی شروع کرد و اگه توی مسیرمون ترس های زیادی وجود داشت لازمه و واجب که بتونیم بزنیم تو دلشون نه اینکه ازشون رد بشیم.

چون اگه رد بشیم ممکنه خودمون رو از چیزهای لذتبخشی محروم کنیم که برامون کلی درس و نکات الهی رو در پی داشتن!

اینم ترس من بود که با این فایل همزمان شد و خواستم از هدایت پروردگارم براتون بنویسم.

خدارو صد هزار مرتبه شکر که عضو این سایت هستم و دارم از لحظه به لحظه ی زندگیم با هدایت خداوندم به سمت فایل های سید عزیزم و کار کردن روی اونها و کامنت های هم فرکانسی هام لذت میبرم و همینطور اتفاقات نابی که توی زندگیم رخ میده

خداااای من شکرررررت

به قول امیر رضای عزیزمون::

“”حال که اینگونه ست بیا باهوش باش

رها کن سوپ را بچش ز آش

مباداشویم به کم ها قانع

محدودیت ها هست سد و مانع””

خییییلی دوستون دارم عشقای من

در پناه خالق یکتا و بخشنده

سلام بر به آفرین زیبا و عزیز دلم

خداروشکر که شما هم تونستید اون حس و حال بی نظیر رو درک کنید و امیدوارم بتونید بزنید به دل این ترستون تا براتون زیباترین تجربه باشه

سپاس خدای عزیزم که دوستای فوق العاده ای مثل شما دارم که با تک تک نوشته هاتون کلی حس خوب و مثبت دریافت میکنم

منم دوستون دارم و امیدوارم زندگیتون سرشار از اتفاقات خوب و حال خوش باشه🥰

در پناه پروردگار یکتا باشی مهربانم♥️🌸