دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «یزدان» به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
اول از همه میخوام بگم خیلی خوشحال و خوشبختم که باز هم فرصتی شد و در بهترین زمان دارم صدای دلنواز خانم شایسته رو در سی و شش امین قسمت از سریال زندگی در بهشت، فصل دوم، به کارگردانی خداوند و فیلم برداری خانم شایسته و بازیگری استاد عباس منش می بینم.
حالا که اینطوری شد، حالا که میخواین لحظه به لحظه رو به ما نشون بدین، منم میخوام لحظه به لحظه از ۲۱×۶۰ ثانیه این قسمت رو وصف کنم! کنار همین چایی دارچین خوشرنگ و بویی که ریختم و کنار این کیک عصرانه مامان پزم! آخه من عاشق اینم که بعد از ظهرا از خواب بیدار بشم و مستقیم، به صورت دیرکت بیام سراغ چایی تازه دم و شیرینی! خصوصا اگه شیرینی خونگی باشه! خب، اینم از چایی ما
بریم سراغ سریال … من عاشق اون عزت نفسی شدم میان صدای شما موج میزد! دقیقا مثل امواج ریز ولی فعال آب دریاچه! عزت نفسی که باعث شد شما، حتی ایراد تلفظی که داشتین رو ادیت نکنین بلکه همون لحظه اصلاحش کنین! البته باید اعتراف کنم منم به خوبی نمیتونم اون کلمه رو روی زبونم بچرخونم! به هر حال میخوام اولین نکته ای که تحسین میکنم همین باشه.
عه… مامان بچه ها هم اومده؟ تو فصل قبلی یادمه که اون آقا و بچه هاش بدون خانمش مهمان شما بودن اما الان که میبینم مادرشون هم اومده خیلی خوشحال شدم. از قول من بگین خوش اومدن
در مورد اسامی خدا گونه ی مادر بچه ها و خواهرشون خیلی متعجب شدم. قطعا مادر پدرشون هم معتقد به خداوند و ایمان به خداوند بودن که تصمیم گربتن اسم دردانه هاشون رو “امید” و “ایمان بذارن”
به هر جا بنگرم تو رو میبینم خدای من! مهم نیست کجا! مهم نیست چه افرادی و چه کشوری! مهم اون نیروی آشنای ولی غیب ایمانه که بین شون موج میزنه. خدایا شکرت!
شکرت که این روزا… افرادی وارد مدار من میشن و با من برخورد میکنن که یا ایمانشون برام مثال زدنیه، و یا شرکی که در رفتارشون میبینم برام درس عبرت میشه. خدایا شکرت که یا با الگوها باهام صحبت میکنی و یا با تضادها! شکرت
راستی خانم گزارشگر … میدونم که میدونین! اما میخوام تکرار کنم! شما خیلی قشنگ انگلیسی صحبت میکنین ها! هم لهجه و هم عبارت هایی که به کار می برین معرکه ست! حس میکنم کاملا آمادگی اینو دارید حتی با زبان انگلیسی در مورد قانون صحبت کنید! این بار نه فقط برای فارسی زبانان جهان، بلکه برای جهانیان! واو… چه شود
بگذریم و بریم سراغ قایق سواری استاد به همراه اون آقای جوان که کنارشون پدال میزنن! حس میکنم ذهن اون آقا مثل یه زمین شخم خورده آمادگی شنیدن صحبتای استاد عباس منش رو داره! به همین خاطره دوتایی غرق در صحبت شدن و در اوج آرامش پدال میزنن. خوب میدونم بحثشون چقدر گرم شده که نمیخوان برگردن سمت کلبه! خدایا شکرت که در بهترین زمان افراد مناسب رو کنار هم قرار میدی! مطمئنم اون آقای جوان یه سری علامت سوالها در ذهن داشته یا یه درخواستی داشته که الان هدایت شده تا کنار استاد باشه و صحبتای ایشون رو بشنوه! وگرنه چرا پدر خانواده کنار استاد نیست؟ چرا کس دیگه نیست؟!
خب رسیدیم به تیم سه نفره باز کشف دریاچه! استاد اینجا چه چهره تون پر طروات تر از همیشه ست! اون کلاه چریکی و عینک حرفه ای تون بماند. راستی صورت شِیو شده خیلی بهتون میاد! من عاشق اینم که تو این جمع همه یه تیکه از لباسشون چریکیه! حتی جیکوب تیشرت سیاه اما چریکیه تنشه! حتی مادر خانواده! و صد البته استاد همیشه چریکی ما!
وای من عاشق سر و ته کردن قایق با رانندگی استاد شدم چقدر با دقت و تمیز قایق رو آورد کنار اسکله تا خانم گزارشگر سوار بشه!
استاد به ظاهر جدیه و لبخند روی لب نداره اما من خوب میدونم اوج ارامش و اتصال رو داره اگرچه ظاهرش جدی باشه! اینجا خیلی برای من درس داشت. اینکه قرار نیست من همیشه در حال خنده و قه قه زدن و شوخ طبعی باشم. یه وقتایی ممکنه ظاهر جدی داشته باشم. این ایرادی نداره اما این ظاهر جدی دلیل نمیشه که من متصل نباشم و آروم نباشم! خدایا شکرت و ازت ممنونم که عملا نشونم دادی اگه یه وقتایی ظاهرا چهره ام خندان نیست ایرادی نداره و سعی نکنم با تفکر کمال گرام، خودمو سرزنش کنم. حتی خوده استاد هم یه وقتایی ممکنه خندان نباشه اما مهم اینه هر لحظه ارامش ناشی از اتصال به خداوند و در لحظه بودن رو داشته باشیم! من خیلی دوست داشتم قایق رو از نزدیک ببینم. اخ چه لذتی داره با شلوارک در اوج راحتی پدال بزنی و صدای پدال زدن، روحتو نوازش کنه!
راستی خانم شایسته … طرح و نقش و تار و پود شلوار لی شما کاملا واضح بود تو فیلم! عاشق اون رنگ روشن و اون پارچه ی با کیفیتش شدم. وای من عاشق اون لحظه شدم که استاد به جیکوب میگفتن جامپ جامپ جامپ! دقیقا عاشق لحظه ای که وقتی یعقوب سایه بان قایق رو گرفته بود و چیزی نمونده که بشکنه ولی استاد در اوج خوش اخلاقی گفتن عیب نداره و نگران نباش و جیکوب رو نوازش کردن. باید اعتراف کنم اگه من بودم شاید اینطوری برخورد نمیکردم و سرزنشش میکردم که چرا نپرید! راستی همین الان اهمیت اون سایه بان رو درک کردم. اگه نبود زیر اون افتاب سوزان خیلی اذیت میشدین.
عاشق این شدم که با قایق، به مسیری متفاوت حرکت کردین. اون امواج ملایم اما متوالی آب، صدای جیر جیر قایق، صدای پدال اب و حرکت نرم و اهسته قایق چه لذت بخشه!
عاشق اون لهجه ی شیرین امریکایی جیکوب شدم وقتی مشغول توضیح دادن اون افسانه بود. از بچگی عاشق امریکا و زبان امریکایی بودم و واقعا از شنیدن حرفاشون لذت میبرم. خدایا شکرت که خواسته ی قدیمی منو یادم اوردی خوب میدونم به موقش منو به خواستم میرسونی حتی اگه یادم رفته باشه چنین خواسته ای دارم ولی تو یادته و یادت نرفته! برعکس پدر و مادری که خیلی خوشحال میشن که بچه شون فراموش کنه که چیا دلش میخواد اما تو، حتی اگه من یادم بره یادت نمیره و یادم میاری! ممنونم ازت
حس میکنم جیکوب این توانایی رو داره که گوینده داستان و وقایع بشه. خیلی شیرین و با احساسات صحبت میکنه. اون لحظه که دوربین چهره ی استاد رو از نیم رخ نشون داد، من چهره ی مایک رو در چهره ی استاد دیدم! راستی استاد، جا داره که شما رو تحسین کنم بابت علاقه فراوان اما در عین رهای شما نسبت به مایک. این رهایی و عدم وابستگی شما رو نسبت به مایک تحسین میکنم. حسم یه چیزایی میگه و من توانایی شما رو در این عدم وابستگی تحسین میکنم.
وای من عاشق اون صدای مرغ دریایی شدم که دراوردین. اولش فکر کردم جیکوبه و گفتم چه قشنگ این صدا رو دراورد وقتی دیدم خوده استاده خندم گرفت و دستمریزاد گفتم. با صدای خروس که روده بُر شدم من! خصوصا اون غرر اخرش
احساسم رو نسبت به اون تخت پادشاهی روی آب نمیتونم توصیف کنم. فقط میتونم بگم تمام فیلم یه طرف، اون لحظات آخر فیلم که روی تند بود و میکس شده بود یه طرف ! من عاشق اون تخت پادشاهی بزرگ و هیولا شدم. احساسم رو بینظیر کرد!
اینجا همه خوبن و میگن و میخندن. اینجا غم راه نداره. اینجا همه در حال لذت بردن از نعمات هستن، نعماتی که خداوند به ما داده تا لذتشونو ببریم و با لذت بردنشون، اوج سپاسگزاری رو به خداوند اعلام کنیم. سپاسگزاری یعنی لذت بردن! چون سپاسگزاری فرکانسه ! فرکانس لذت!
خانم گزارشگر، ممنونم که لحظه به لحظه این قسمت بینظیر رو برامون ضبط کردین تا تمام زیبابین های سایت از دیدن این زیبایی ها، لذت ببرن و با لذت بردنشون، ظرفیتشون برای دریافت زیبایی ها رو بیشتر و بیشتر کنن.
من بیصبرانه منتظر قسمت بعدی هستم، چراکه میخوام اون تخت پادشاهی رو با تمام وجودم لمس کنم.
این کامنت در قسمت بعدی سریال، ادامه دارد …
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD314MB21 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 3689MB21 دقیقه
با سلام
من دوباره اومدم کامنت بذارم چون ی چیزی رو می خواستم بگم که تو کامنت قبلی جا نشد و اون صحبت های جیکوبه. توی صحبت کردن جیکوب میشه تفاوت انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی رو قشنگ متوجه شد. آمریکایی ها موقع صحبت کردن خیلی از عضلات صورتشون استفاده می کنن و به خاطر همین انرژی که تو صحبت کردنشون هس زیاده و صحبت کردنشون محکمه و با قوته. حالا جیکوب علاوه بر اینها از اون انرژی بچگانه خودش هم استفاده می کنه و خیلی با آب و تاب صحبت می کنه چون هم عاشق داستان تعریف کردنه و هم چهار تا گوش شنوای خوب پیدا کرده که قشنگ به حرفهاش گوش میدن. بهم گفته شد بیام صحبت هایی که بین استاد مریم جان و جیکوبه رد و بدل میشه رو بنویسم.اولش ذهنم مقاومت می کرد که بابا خیلی از بچه ها اونور آب زندگی می کنن و بهتر از تو متوجه میشن و خلاصه میخواست منصرفم کنه اما بهش گفتم خوب بفرض که اینجوری هم باشه من چکار دارم به بقیه . این ی تمرینیه برای قدرت شنیداری من به انگلیسی حالا تا هر جا که متوجه شدم می نویسم پس بسم الله. البته اون جاهایی که نقطه چین نوشتم یعنی متوجه نشدم حالا شاید بچه های دیگه این نقطه چین های من رو کامل کردن داستان از این قراره که ا رفتن داخل دریاچه جیکوب یاد داستان پا گنده می افته و راجع به اون صحبت می کنه:
Jacob: Hey seyyed
Ostad: Who are u?
Jacob: I have gained binoculars
Ostad : behind Marry is a best place for u. U know? The best place, behind Marry?
Marry: Right here. There is no a spider.
Jacob: No spider? I don’t like spider.
Jacob: here or there? Behind seyyed?
Ostad: Behind Marry, behind Marry
Jacob: Oh, no
Ostad: Jump here, jump here
Marry: Jummmmmp
Ostad: No problem
Marry: U got it
Ostad: U can sit center if u like
Jacob: center?
Ostad: if u like, anywhere u like
Marry: there u go. Here’s ur prize
Jacob: I ……………………………… almost falling
Ostad: inside?
Rayan: …………………………. A big fish in here ………………………………… like a six-pound bath
Marry: Wow, a six-pound bath!!!
Jacob: They say it’s a big hairy ….. tall creature. See their tale in a myth or in a legend. A legend is something that is true. A tale is, no, a legend is something that is said and passed around. A myth is something that is not real. See, people don’t know a big foot is real or not. So, I think I believe in big foot. I think he’s real. He’s a big …….. tall creature. Ok, ……… is horrible. His feet are a foot long, big feet, that’s why they call it big foot. Big monster that turns down trees. They say stories about him. There is one, this: one time a boy, he was camped in, the boy was kidnapped by a big foot and taken. This man says that there was big foot everywhere, and they were so scared and passed out and ended up back in my tent. And that’s the story of big foot. Big foot is a big hairy creature that lives in the woods. Now, this in Gorgias where we went: it’s big there have been big foot inside in. So, people say they’ve seen big foot there and there’s been pictures, but they don’t know if they’re real or fake. This is like the Mogness monster. U know?
Ostad: No
Jacob: Mogness monster is a legend of a big dinosaur monster that lives in a lake. It’s called Mogness lake, …………………………. Big, huge monster. Also, you
Luke: Holla, welcome to Mexico
Marry: Holla
Luke: ……………………. Fish, bath and everything eatable
Ostad: we find the hook
Marry: yeah, we found something interesting
Ostad: your hook
Marry: yeah
Jacob: anyway, so, people say it is real. …………….. I don’t, but I do. I don’t believe that big oot could be a big hairy monster that no one has ……….
Marry: Oh, u got a fish
Ostad: nice
Jacob: I continue with my story
Ostad: What does mean a creature?
Jacob: a creature is something that you’ve never seen. It’s no bear, no ape, no human. It’s a creature. Its big foot.
Ostad: creature, ok
Jacob: any way. So, I believe that there could be a big foot. Do I believe that he’s a terrible monster? No, I believe he’s like a bear. I think it’s a kind like a bear or an ape.
Ostad: What does mean an ape? A monkey?
Jacob: It’s a big monkey
Ostad: like a gorilla, something like that?
Jacob: A kind of, what’s that? That’s it. It’s a big creature or monster people say. But there’s a lot of stories . people say that they ………… across a lake or people say all things. Now, Mogness monster , I believe is very well. I believe that there is a dinosaur type creature living in Mogness lake, I believe that people say it could be an elephant, people say it could be something different, people say it could be
Open ur eyes more, it’s easier to see
Ostad: yeah, binoculars, nice
Marry: did u find something?’
Ostad: I find a white human
مرسی از اونهایی که تحمل می کنند و میخونند. من تلاشم رو کردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. اگر دوستانی خواستن میتونم ترجمه حرفهای جیکوب رو هم بنویسم و بفرستم
با سلام خدمت همگی
خداوند رو سپاسگزارم که اونقدر بنده هاش رو دوست داره که دلش نمیاد اونا رو ناراحت ببینه.
امروز صیح به قول استاد توی جلسه دوم قدم اول و جلسه اول قدم نهم از اون وقتایی بود که کمی حالم گرفته بود اما اینبار مثل قبل از آشنایی با استاد نبود که ندونم دلیلش چیه. اینبار با دوربین ذهنم رصد کرده بودم افکارم رو و دلیلش رو هم میدونستم بنابراین سعی میکردم که ذهنم رو ازش منحرف کنم و خودم رو به احساس خوب برسونم که با روشن شدن لپ تاپم و زدن کلمه عباس منش از راه رسید اون چیزی که با تمرکز بر روی اون بتونم حال خوشم رو برگردونم و اون چیزی نبود جز قسمت ۳۶ زندگی در بهشت.
صبح که فایل رو دیدم کامنتی روش نبود اما بعد از ظهر که باز کردم ماشالا بچه ها ترکونده بودن. استاد واقعا همونطوری که خودتون هم بارها گفتین جنس این کامنت ها رو نمیشه هیچ جای دنیا پیدا کرد. قدرت دوربین تمرکز بر زیباییهای این جمع اینقدر بالاست که آدم رو متعجب میکنه از اینهمه ریز بینی و زیبا بینی .
مریم عزیزم اینجا توی این پارادایس و توی این فایل فقط ۸ نفر حضور ندارن بلکه ایل و تبار عباس منش اونجان همون هایی که ی روزی با دیدن سید حسین توحیدی تصمیم گرفتن توحیدی بشن و این فایل ها جایزه و پاداش اون تصمیمشونه.
اما فراتر و بالاتر از همه ی اونه ها اون انرژی هستش که از اون بالا نظاره گر این بندگانشه و داره به خودش احسنت میگه به خاطر این مخلوقاتش چون آدم های اینجا پکیجی هستن از صفات خودش:
مگر نه اون رحمان است و رحیم:مریم جان و استاد هم رحمان و رحیمنن که اینهمه آدم دور وبرشون رو گرفتنن
مگر نه اون صابر است وقادر: همه ی آدم های اینجا هم صابرند و هم قادر. صابرند بر آنچه که انجام میدن و قادرن به آنچه که میخوان انجام بدن
مگر نه اون شاکر است و صمد: همه ی آدم های این جا شکور بودن و گرنه در مدار اینهمه نعمت و فراوانی قرار نمی گرفتن . بی نیاز هستن از همه. در کنار هم لذت می برن ولی اگر یکیشون هم نباشه اصلا احساس خلا و نیاز نمیکنن اونقدر که رها هستن
مگر نه اون حکیم است و علیم: آدم های اینجا همه فرزانه هستند و دانا چون کار لغو و بیهوده انجام نمیدن و کلام بیهوده بر زبان نمیارن و وقتشون رو بیهوده به هدر نمیدن
مگر نه اون مقیم است و عظیم: آدم های اینجا هم به پادارنده علائق خودشون هستن و پایدار در این مسیر و هیچ کس دیگری رو و علائقش رو کوچک نمی دونه
مگر نه اون مجیب الدعواته: استاد و مریم جان هم برآورنده ی خواسته های خانوده رایان هستن البته به شرط درخواست.
مگر نه اون سامع الصواته: استاد و مریم جان هم شنونده نداهای یعقوبن شنونده ای صبور
مگر نه اون حنانه: تمام آدم های اینجا هم پر مهر و محبتن
مگر نه اون رضوانه: همه ی آدم های اینجا خشنود و راضین
مگر نه اون واهب الهدایاست: مادر این خانواده هم بخشنده هدایاست
مگر نه اون باعث الرعایاست: استاد هم برانگیزاننده بندگان خدا مثل یعقوب و ماست
مگر نه اون مطلق الاساری است: مریم جان هم بندگشای اون عنکبوته دربنده و این ماهی گیرها هم بندگشای اون ماهی های دربند
مگر نه اون قاضی المنایاست: استاد و مریم جان هم آرزوی دوباره اومدن به پارادایس رو برای اون خونواده برآورده کردن
مگر نه اون منتهی الرجایاست: پدر و مادر این خانواده هم اوج امیدوارین برای داشتن فرزندان سالم زیاد
مگر نه اون ذوالجود والسخاست: استاد و مریم جان هم صاحب کرم و بخششن که تمام خونه و امکانتشون رو در اختیار این خونواده گذاشتن
مگر نه اون شافعه: تمام افراد این خونواده و خود استاد هم یاریگرن در لود و آنلود کردن وسایل
مگر نه اون مقلب القلوبه: استاد و مریم جان هم دگر گون کننده افکار و دلهای هزاران هزارن نفر همراه این فایلن
مگر نه اون دلیله: استاد عباس منش هم دلیل و راهنمای ماست برای بودن در اینجا
مگر نه اون قبیله: استاد و مریم جان هم پذیرای اینهمه آدم هستن
مگر نه اون ……………………………………
میشه تمام نکات زیبای این فایل رو جلوه ای از جلوه های نیروی حاکم بر این جهان دانست . تمام اون نکات زیبایی که دوستان عباس منشی من نوشتن و من با خوندنشون لذت میبرم از اینهمه عباس منشی بودن ها
خدایا شکرت به خاطر امروزم و آگاهیهاش
متشکرم استاد و مریم جان
سلام دوست عزیزم خیلی لذت بردم از کامنتت و روش عالی که انتخا کردی و نوید این رو هم بهت میدم که با بودن با استاد خیلی زود زود میتونی محصولاتش رو بخری. منم ی روزی پول محصولات رو نداشتم اما با بودن با استاد پول قدم های دوازده قدم برام جورشد. منم هنوز خیلی از محصولات استاد رو نخریدم و دوست دارم بخرمشون ولی فعلا نمی تونم چون هنوز در مدار ثروتشون قرار نگرفتم اما مطمانم اگر ادامه بدم این خواسته هم محقق میشه. در پناه الله موفق و سعادتمند باشی.
سلام دوست عزیزم نرگس جان . چقدر خوشحال شدم برام کامنت گذاشتی. راستش رو بخوای وقتی دیدگاههای شما دوستان عزیز رو خوندم که اینقدر با دقت زیبایی ها رو کشونده بودین بیرون هم کلی لذت بردم و هم با خودم گفتم ببین چقدر رو خودشون کار کردن که نتیجش شده این. مونده بودم که چی بنویسم که الهامه اومد که تو شروع کن منم شروع کردم ی دفه یاد دعای مجیر افتادم و بهم گفته شد از رو اون بنویس رفتم سرچ کردم هدایت شدم به دعای جوشن کبیر و اومد و من نوشتم. ممنومنم که وقت گذاشتی و خوندی کامنت من رو و بهم انگیزه دادی. در پناه الله شاد و ثروتمند باشی دوست خوبم
سلام دوست عزیزم جناب آقای باقری.من هم از شما سپاسگزارم که کامنت من رو خوندین و بهم انرژی دادین . در پناه الله سلامت و ثروتمند باشی
سلام رضوان جان عزیز .همه ی ما توی این مسیر این چیزی که شما گفتین رو تجربه کردیم عزیزم پس به خودت سخت نگیر مهم اینه که سعی کنیم دیگه تکرار نشه عزیزم . قشنگ مشخصه که داری خیلی خوب روی خودت کار میکنی تحسینت می کنم دوست خوبم ادامه بده عزیزم .خدا رو شکر که در جمع دوستان خوبی مثل شما هستم
سلام بر جمال عزیز نازنین دوست الهی
عجب گره خوردن فرکانس ها به همدیگه
میدونین چیه؟
وقتی از بودن در عراق صحبت کردین یک آن از ذهنم گذشت که اگر من اونجا بودم انگلیسی که بلدم عربی رو هم یادبگیرم چه میشود من مسلط به دو زبان میتونم حتی اونجا هم کار کنم
چرا این رو گفتم چون این ذهن مبارک میگه خب انگلسیی بلدی که چی همون چیزی که استاد توی دوره روانشناسی ثروت 1 میگن که فرد میاد خودش رو با هم صنف های خودش مقایسه میکنه و میگه من این مهارت رو بلدم که چی خیلی ها بلدن در صورتیکه باید خودش رو در بین کل مردم ببینه
وقتی دیدم جمال عزیز نوشته چرا انگلیسی بلد نیستم ارزش مهارتم توی ذهنم رفت بالاتر که ببین هستن افرادی که دوست دارن این مهارت تو رو داشته باشن پس کار تو ارزشمنده
سپاسگزار خداوند هستم که جمال عزیز رو هدایت کرد به نوشتن این پاسخ که ارزشمندی کارم برام بیشتر بلد بشه چون دیروز مساله ای پیش اومده بود که میخواست نگرش من رو به کارم نازیبا کنه و من سعی کردم کنترلش کنم و الان این پاسخ شما ی نشانه محکم بود برام
ی چیز دیگه ای هم که برام بولد شد این بود که من قبلا توی ی کانال تلگرامی بودم که اینا با هزینه کمی عربی آموزش میدادن و چند بار به من هم گفتن که شرکت کنم توی دوره هاشون و من پس زدم الان نمیدونم چرا ی شور و شوقی برای یاد گرفتن زبان عربی در من بوجود اومده شاید شروع کردم
عاشقانه هات رو با رب العالمینت توی تمرین ستاره قطبی رو خیلی دوست داشتم
موفق باشی دوست عزیزم
سلام به جمال عزیزم
چقدر لذت بردم از احساس نزدیکی که رب العالمین داری جوری که اشک توی چشمام جمع شده
منم این روزها فایل گوش میدم اشک تو چشام کامنت میخونم اشک تو چشام. خدا رو شکر برای حال دلهامون
جمال عزیز پاسخ قبلیت نویدی بود برا من که بیشتر از توانایی هام استفاده کنم
من بعضی وقتها کتاب عربی دوره راهنمایی رو هم تدریس میکن ولی در حد قواعد
ولی چند روز پیش اون اشتیاقه برای یادگیری مکالمه. عربی با پاسخت در من ایجاد شد و خداوند هدایتم کرد به ی برنامه ای که عربی رو انگلیسی آموزش میده و الان چند روزه شروع کردم و دارم کار میکنم هم انگلیسی برام مرور میشه هم عربی دارم یاد میگیرم خیلی راحت بدون هیچ هزینه ای
حتما منتظر هدایت ها میمونم که ببینم بعد از اتمام دوره لیاقت بهم چی میگه
قطعا با ایمان در زمان مناسب به مکان مناسب و آدم ها و شرایط مناسب هدایت میشیم
بقول خودت سپاسگزارم برای بودنت و نوشتن هات
نزدیکی فرکانس هایمان را هم دوست دارم و قطعا جهان کارش رو دقیق و درست انجام میده اگر بهش اجازه بدیم
به امید دیدار در زمان مناسب در مکان مناسب
مناسب از دید ما نه اکثریت جامعه
بودنت را ارج مینهم
سلام به جمال عزیز
امروز ی اتفاقی افتاد که وقتی اومدم خونه تازه فهمیدم جریان چیه
امروز بعد از سالها به تعویق افتادن رفتم پاسپورتم رو که 15 سال پیش گرفته بودم تمدید کنم اولا که وقتی رفتم خلوت خلوت بود و در چند دقیقه کار من انجام شد و بلافاصله بعدش اونجا شلوغ شد جوری که باید توی نوبت میموندن اما برای من نوبتی نبود با عزت و احترام کارم انجام شد
بعد وقتی برگه رو دادن بهم که امضا کنم دیدم نوشته کشور مقصد عراق !!!!!!!!!!!!!!
گفتم خانم شما که از من نپرسیدین مقصد چیه چرا نوشتین عراق بین اینهمه کشور
گفتش اینجوری پاسپورت زودتر میاد
اولش،متوجه نشدم که چرا اینجوری شده بعد که اومدم خونه تازه یاد حرف استاد افتادم که به چی توجه کنی از همون بیشتر وارد زندگیت میشه
یعنی اینقدر زود جهان دست بکار میشه و فرکانس،ها رو دریافت میکنه
سلام به شکوه عزیزم
سپاسگزارم عزیزم از اظهار لطفتت
خدا رو شکر برای هدایت های زیباش که شامل حال هممون شده و میشه
چشم عزیزم ی کم سرم خلوت شه حتما اینکار رو میکنم
اگر درخواستی از جانب شما دوست عزیزم شده حتما جوابش رو هم دریافت خواهید کرد