سریال زندگی در بهشت | قسمت 36

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «یزدان» به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

اول از همه میخوام بگم خیلی خوشحال و خوشبختم که باز هم فرصتی شد و در بهترین زمان دارم صدای دلنواز خانم شایسته رو در سی و شش امین قسمت از سریال زندگی در بهشت، فصل دوم، به کارگردانی خداوند و فیلم برداری خانم شایسته و بازیگری استاد عباس منش می بینم.

حالا که اینطوری شد، حالا که میخواین لحظه به لحظه رو به ما نشون بدین، منم میخوام لحظه به لحظه از ۲۱×۶۰ ثانیه این قسمت رو وصف کنم! کنار همین چایی دارچین خوشرنگ و بویی که ریختم و کنار این کیک عصرانه مامان پزم! آخه من عاشق اینم که بعد از ظهرا از خواب بیدار بشم و مستقیم، به صورت دیرکت بیام سراغ چایی تازه دم و شیرینی! خصوصا اگه شیرینی خونگی باشه! خب، اینم از چایی ما

بریم سراغ سریال … من عاشق اون عزت نفسی شدم میان صدای شما موج میزد! دقیقا مثل امواج ریز ولی فعال آب دریاچه! عزت نفسی که باعث شد شما، حتی ایراد تلفظی که داشتین رو ادیت نکنین بلکه همون لحظه اصلاحش کنین! البته باید اعتراف کنم منم به خوبی نمیتونم اون کلمه رو روی زبونم بچرخونم! به هر حال میخوام اولین نکته ای که تحسین میکنم همین باشه.

عه… مامان بچه ها هم اومده؟ تو فصل قبلی یادمه که اون آقا و بچه هاش بدون خانمش مهمان شما بودن اما الان که میبینم مادرشون هم اومده خیلی خوشحال شدم. از قول من بگین خوش اومدن

در مورد اسامی خدا گونه ی مادر بچه ها و خواهرشون خیلی متعجب شدم. قطعا مادر پدرشون هم معتقد به خداوند و ایمان به خداوند بودن که تصمیم گربتن اسم دردانه هاشون رو “امید” و “ایمان بذارن”

به هر جا بنگرم تو رو میبینم خدای من! مهم نیست کجا! مهم نیست چه افرادی و چه کشوری! مهم اون نیروی آشنای ولی غیب ایمانه که بین شون موج میزنه. خدایا شکرت!

شکرت که این روزا… افرادی وارد مدار من میشن و با من برخورد میکنن که یا ایمانشون برام مثال زدنیه، و یا شرکی که در رفتارشون میبینم برام درس عبرت میشه. خدایا شکرت که یا با الگوها باهام صحبت میکنی و یا با تضادها! شکرت

راستی خانم گزارشگر … میدونم که میدونین! اما میخوام تکرار کنم! شما خیلی قشنگ انگلیسی صحبت میکنین ها! هم لهجه و هم عبارت هایی که به کار می برین معرکه ست! حس میکنم کاملا آمادگی اینو دارید حتی با زبان انگلیسی در مورد قانون صحبت کنید! این بار نه فقط برای فارسی زبانان جهان، بلکه برای جهانیان! واو… چه شود

بگذریم و بریم سراغ قایق سواری استاد به همراه اون آقای جوان که کنارشون پدال میزنن! حس میکنم ذهن اون آقا مثل یه زمین شخم خورده آمادگی شنیدن صحبتای استاد عباس منش رو داره! به همین خاطره دوتایی غرق در صحبت شدن و در اوج آرامش پدال میزنن. خوب میدونم بحثشون چقدر گرم شده که نمیخوان برگردن سمت کلبه! خدایا شکرت که در بهترین زمان افراد مناسب رو کنار هم قرار میدی! مطمئنم اون آقای جوان یه سری علامت سوالها در ذهن داشته یا یه درخواستی داشته که الان هدایت شده تا کنار استاد باشه و صحبتای ایشون رو بشنوه! وگرنه چرا پدر خانواده کنار استاد نیست؟ چرا کس دیگه نیست؟!

خب رسیدیم به تیم سه نفره باز کشف دریاچه! استاد اینجا چه چهره تون پر طروات تر از همیشه ست! اون کلاه چریکی و عینک حرفه ای تون بماند. راستی صورت شِیو شده خیلی بهتون میاد! من عاشق اینم‌ که تو این جمع همه یه تیکه از لباسشون چریکیه! حتی جیکوب تیشرت سیاه اما چریکیه تنشه! حتی مادر خانواده! و صد البته استاد همیشه چریکی ما!

وای من عاشق سر و ته کردن قایق با رانندگی استاد شدم چقدر با دقت و تمیز قایق رو آورد کنار اسکله تا خانم گزارشگر سوار بشه!

استاد به ظاهر جدیه و لبخند روی لب نداره اما من خوب میدونم اوج ارامش و اتصال رو داره اگرچه ظاهرش جدی باشه! اینجا خیلی برای من درس داشت. اینکه قرار نیست من همیشه در حال خنده و قه قه زدن و شوخ طبعی باشم‌. یه وقتایی ممکنه ظاهر جدی داشته باشم. این ایرادی نداره اما این ظاهر جدی دلیل نمیشه که من متصل نباشم و آروم نباشم! خدایا شکرت و ازت ممنونم که عملا نشونم دادی اگه یه وقتایی ظاهرا چهره ام خندان نیست ایرادی نداره و سعی نکنم با تفکر کمال گرام، خودمو سرزنش کنم. حتی خوده استاد هم یه وقتایی ممکنه خندان نباشه اما مهم اینه هر لحظه ارامش ناشی از اتصال به خداوند و در لحظه بودن رو داشته باشیم! من خیلی دوست داشتم قایق رو از نزدیک ببینم. اخ چه لذتی داره با شلوارک در اوج راحتی پدال بزنی و صدای پدال زدن، روحتو نوازش کنه!

راستی خانم شایسته … طرح و نقش و تار و پود شلوار لی شما کاملا واضح بود تو فیلم! عاشق اون رنگ روشن و اون پارچه ی با کیفیتش شدم. وای من عاشق اون لحظه شدم که استاد به جیکوب میگفتن جامپ جامپ جامپ! دقیقا عاشق لحظه ای که وقتی یعقوب سایه بان قایق رو گرفته بود و چیزی نمونده که بشکنه ولی استاد در اوج خوش اخلاقی گفتن عیب نداره و نگران نباش و جیکوب رو نوازش کردن. باید اعتراف کنم اگه من بودم شاید اینطوری برخورد نمیکردم و سرزنشش میکردم که چرا نپرید! راستی همین الان اهمیت اون سایه بان رو درک کردم. اگه نبود زیر اون افتاب سوزان خیلی اذیت میشدین.

عاشق این شدم که با قایق، به مسیری متفاوت حرکت کردین. اون امواج ملایم اما متوالی آب، صدای جیر جیر قایق، صدای پدال اب و حرکت نرم و اهسته قایق چه لذت بخشه!

عاشق اون لهجه ی شیرین امریکایی جیکوب شدم وقتی مشغول توضیح دادن اون افسانه بود. از بچگی عاشق امریکا و زبان امریکایی بودم و واقعا از شنیدن حرفاشون لذت میبرم. خدایا شکرت که خواسته ی قدیمی منو یادم اوردی خوب میدونم به موقش منو به خواستم میرسونی حتی اگه یادم رفته باشه چنین خواسته ای دارم ولی تو یادته و یادت نرفته! برعکس پدر و مادری که خیلی خوشحال میشن که بچه شون فراموش کنه که چیا دلش میخواد اما تو، حتی اگه من یادم بره یادت نمیره و یادم میاری! ممنونم ازت

حس میکنم جیکوب این توانایی رو داره که گوینده داستان و وقایع بشه. خیلی شیرین و با احساسات صحبت میکنه. اون لحظه که دوربین چهره ی استاد رو از نیم رخ نشون داد، من چهره ی مایک رو در چهره ی استاد دیدم! راستی استاد، جا داره که شما رو تحسین کنم بابت علاقه فراوان اما در عین رهای شما نسبت به مایک. این رهایی و عدم وابستگی شما رو نسبت به مایک تحسین میکنم‌. حسم یه چیزایی میگه و من توانایی شما رو در این عدم وابستگی تحسین میکنم.

وای من عاشق اون صدای مرغ دریایی شدم که دراوردین. اولش فکر کردم جیکوبه و گفتم چه قشنگ این صدا رو دراورد وقتی دیدم خوده استاده خندم گرفت و دستمریزاد گفتم. با صدای خروس که روده بُر شدم من! خصوصا اون غرر اخرش

احساسم رو نسبت به اون تخت پادشاهی روی آب نمیتونم توصیف کنم. فقط میتونم بگم تمام فیلم یه طرف، اون لحظات آخر فیلم که روی تند بود و میکس شده بود یه طرف ! من عاشق اون تخت پادشاهی بزرگ و هیولا شدم. احساسم رو بینظیر کرد!

اینجا همه خوبن و میگن و میخندن. اینجا غم راه نداره. اینجا همه در حال لذت بردن از نعمات هستن، نعماتی که خداوند به ما داده تا لذتشونو ببریم و با لذت بردنشون، اوج سپاسگزاری رو به خداوند اعلام کنیم. سپاسگزاری یعنی لذت بردن! چون سپاسگزاری فرکانسه ! فرکانس لذت!

خانم گزارشگر، ممنونم که لحظه به لحظه این قسمت بینظیر رو برامون ضبط کردین تا تمام زیبابین های سایت از دیدن این زیبایی ها، لذت ببرن و با لذت بردنشون، ظرفیتشون برای دریافت زیبایی ها رو بیشتر و بیشتر کنن.

من بیصبرانه منتظر قسمت بعدی هستم، چراکه میخوام اون تخت پادشاهی رو با تمام وجودم لمس کنم.

این کامنت در قسمت بعدی سریال، ادامه دارد …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    314MB
    21 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 36
    89MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

294 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده آقایاری شیخ نشین» در این صفحه: 3
  1. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    من دارم هر روز از سریال برای خودم نکته برداری میکنم که به احساس صلح درونی ام کمک میکنه…به آرامش رسیدنم کمک میکنه…باعث میشه صبح ها بیشتر انگیزه داشته برای زود بیدار شدن….چون کلا صبح ها سختمه همیشه اینطوری بودم اما به شوق و ذوق دیدن و نوشتن در مورد این سریال بیدار میشم…هر موقع هم این عادت رو ترک کردم به اجبار کار و بهانه های دیگه اثرش رو دیدم که چطور احساس خوبم افت کرده

    شکر از خدا که یه اتاق خوب دارم با یه میز کار نقلی که خیلی خوب وسیله هام رو به شیوه خانم شایسته کاربردی و در دسترس چیدم توش….که با اینکه کوچیکه اما خیلی خوب از فضا استفاده کردم…یه پنجره دارم که هر از گاه کار میکنم کله ام رو میندازم بیرون و منظره رو میبینم…وزش ابرها…تغییرات جوی…پرواز پرنده ها…صدای بارون و باد….و تجسم میکنم که توی بهشت هستم و سعی میکنم المان های زیبایی که دوست دارم رو بهش اضافه میکنم….طلوع و غروب های زیبایی رو از این پنجره دیدم که یکی از دلایل شکرگزاری های منه

    اتفاقا هر بار یکی میاد که روحیه اش به من نزدیکه میگه چقدر اتاقت دوست داشتنی هست…آدم دلش میخواد ساعتها اینجا بشینه و پشت این میز کار کنه…یا مطالعه کنه….چند وقت قبل پسرخاله ام میگفت خوش به حالت که یه پنجره داری..ویو بیرون داری….میگفت من وقتی چشمم به خاطر مدام کار با کامپیوتر خسته میشه هیچ افق دوردستی ندارم تا بهش نگاه کنم و چشمم رو استراحت بدم…وقتی این رو گفت یادم افتاد که ما چقدر نعمت داریم که اصلا اون اهمیت لازم رو بهش نمیدیم….

    خدایا هر روز ما رو به داشته های زیبا و ارزشمند مون بیناتر کن و توانایی شکر گزاری بیشتر از فضل بی انتهای خودت بهمون بده….ما رو به خودت به صفت شکور نزدیکتر کن…تویی که هر یکی از خوبی هامون رو به چند برابر پاداش میدی و از یاد نمیبری و تعداد زیادی از بدی هامون رو فراموش میکنی و فقط به اصرار زیاد ما به گناهان مجبور میشی که بهمون نتایج مون رو نشون بدی…تازه او تضاد هم برامون برکته چون میفهمیم که باید اصلاح مسیر کنیم و باعث بهتر شدنمون میشه….واقعا چطور میتونیم فضل خداوند رو پاسخ بگیم…ممکن نیست مگر با اینکه سعی کنیم پیرو جریان هدایتش باشیم برای ساختن ورژن بهتری از خودمون که دریافت کننده دانش و حکمت و هنر و زیبایی خداوند و منتقل کننده اونها به جهان اطرافمون باشیم و باعث گسترش و بهتر کردن جهان بشیم…تنها شکلی که میشه از خدا تشکر کرد ادامه دادن در مسیر درست هست

    در راستای همین پیروی از جریان هدایت متوجه شدم من اینهمه راجع به این سریال مینویسم و با خودم بهش فکر میکنم اما خیلی کم ردپایی از افکارم توی سایت می‌نویسم….خوب فکر کردم چرا؟ بعد دیدم چون کمالگرایی مانع میشه….چون مقایسه کردن باعثش میشه….حسی بهم گفت هر وقت حس نوشتن اومد بنویس…هر وقت فکری قشنگ و منسجم توی ذهنت در اثر دیدن این سریال ایجاد شد شروع به نوشتن کن….اون جریان فکری حین نوشته خودش رو گسترش میده…نوشتن تمرکز میاره…و تو میتونی به درکی بهتر برسی….

    وقتی داشتم این قسمت رو میدیدم که استاد و خانم شایسته توی ملک خودشون قایق سواری میکردن روی دریاچه زیباش…به خودم گفتم میشه که چنین ملک زیبایی به این وسعت مال تو باشه…. که مشابه اش در شهر من هست و بلیط میفروشه و این قایق ها رو 10 دقیقه ای اجاره میده 150 هزار تومن….و هر بار میری کلی ادم تنگ هم چادر زدن و دارن از منظره و هوا لذت میبرن…..

    میشه که انقدر مشمول رزق بی حساب بشی که همچین ملکی در مسیر درست به صورت نقد بدون نیاز به چک و ضامن….مالکیت اش از آن تو باشه….

    بعد گفتم واقعا من فکر میکنم استاد دارایی هاش رو از راه فقط فروش دوره ها بدست میاره؟؟؟ تازه واقعا بیشتر آگاهی های این سایت به صورت رایگان در اختیار ما هست….و ذهنم درگیر چگونگی شد…‌و بعد یاد جمله استاد شدم در قدم دوم جلسه 3 ام….که میگفت وقتی من به خواسته هام فکر میکردم اصلا حتی نزدیک نبودم بهشون…اما ایمان داشتم که راه رسیدن به خواسته ها همین تمرکز روی نقطه پایانی هست…راه رسیدن به خواسته ها احساس خوب هست و عمل به الهاماتی که بعد از احساس خوب بهم گفته میشه

    همیشه از استاد میشنیدم که چطوری رو بذارید به عهده خدا خودش خوب بلده چطوری کیهان رو مدیریت میکنه…خواسته های شما رو نمیتونه مدیریت کنه؟؟؟

    آیات قرآن رو در مورد مفهوم توکل روی خداوند و کافی بودن خداوند برای تمام نیازهام میخونم

    اما این چند وقت که بیشتر دارم عملی برای اهدافم قدم برمیدارم و یکی از اونها هدایتی بوده که برای رشد بیشتر و تمرکز بیشتر روی شیوه کار مورد علاقه ام تمام کسانی که باهاشون همکاری داشتم حتی اونهایی که به ظاهر بی ضرر بودن و کار اندکی میکردم باید قطع بشه تا تمرکزم بره روی موضوع مورد علاقه ام…دیدم ذهنم چقدر درگیر چگونگی ها شده…که حالا درآمد قراره از کجا بیاد…هزینه های زندگی چی میشه….از کجا و چجوری مدام توی سرم میگرده…

    در این شرایط زندگی ما استاد رو داریم که با الگوبرداری ازش قلبمون رو مطمئن کنیم و به مسیر ادامه بدیم که اگه برای استاد شده برای ما هم میشه

    خواسته هامون راحت بهمون داده میشه چون ما داریم به جهان خدمت میکنیم. و باعث گسترش میشیم….پس جهان و خداوند حمایت مون میکنه و نیازهامون رو برطرف میکنه

    ما استاد رو داریم و اینهمه الگوهای بچه هایی که قبل از ما مسیر رو رفتن و ثابت قدم بودن و نتیجه گرفتند….باز میبینم که ایمان متزلزل هست و نیاز دارم مدام روی باورهام تاکید کنم و دارم پیش میرم اما اون تمرکزی که نیاز داشتم رو ندارم چون درگیر جدال با ذهنم هستم

    اینا باعث میشه بفهمم که نتایج بزرگ استاد در بازه کوتاه به علت ایمان قدرتمندترش ودر نتیجه ارسال فرکانس قوی تری به جهان بوده که جهان هم متناسب با اون انرژی و فرکانس ارسالی قوی نتایج قوی تری براش خلق کرده

    تازه دارم میفهمم که این که استاد میگه استعداد مهم نیست…. ایمان ایمان ایمان همه چیزه یعنی چی…یعنی قبلا هر چی درک کرده بودم الان دارم یجور دیگه میفهمم…تازه دارم درکی از رزق مریم یا داوود و سلیمان پیدا میکنم که به چه شکلی از چه مجرایی بوده…چه ایمانی چه باورهایی پشتش بوده

    چون وقتی ورودی خوبه اعتماد به نفست به اون ورودی وابسته است….ولی این رو نمیدونی…وقتی به ظاهر اون ورودی رو قطع میکنی فکر میکنی رزق قطع شده….و تازه میفهمی که ای دل غافل تو حتی توی این موضوع هم شرک میورزیدی که منبع رزق ات رو از اون مکان اون شغل میدیدی…و منبع روزی توی ذهنت خداوند نبوده

    تازه دارم اینا رو میفههمم و ممنونم که یک قایق سواری روی این دریاچه منو توی افکارم به کجاها برد و چه شناختی از خودم بهم داد….این افکار این روزها توی ذهنم داره میچرخه

    حالا من باید چه فکری چه جنس باورهایی رو جایگزین این باورهای شرک آلود کنم؟؟؟؟

    باور کنم که اگه خداوند از من در اون مسیر که علاقه واقعی ام نبوده اونهمه حمایت کرده اونهمه در برام باز کرده در مسیر علاقه واقعی ام که لذت و ذوق و شوق بیشتر توش هست حتما حمایت بیشتری خواهد شد این قانون خداونده

    به یاد بیارم که من از اون مسیر چی میدونستم؟ هیچی….رفتم قدم برداشتم و یکی یکی دستان خدا اومدن بهم فرصت یادگیری و کار دادند…اما همش فضل خدا بود که منو به مسیرهای سرراست هدایتم میکرد…

    هدایتها و حمایت های خداوند نعمتهایی که تابحال بهم داده رو مدام به یادم بیارم…

    به یاد بیارم که چقدر در ابتدای اون مسیر ذوق و شوق داشتم با اینکه ازش هیچ نتیجه ای نداشتم در اون شروع چقدر رایگان فقط برای یادگیری چیزی میرفتم به استادا میگفتم هر کار لازمه براتون میکنم به رایگان فقط بهم اجازه بدید باهاتون باشم و یاد بگیرم….حالا فکر کن بعد چند سال که به این حوزه تخصصی تر علاقه پیدا کردم باز باید همون شور و شوق رو در خودم ایجاد کنم با تصور نتایج بزرگ که من هر روز یادمیگیرم و توی این کار عالی میشم…اون اعتماد به نفس ناشی از توانایی داشتن توی یک کار چقدر حس خدا گونه ای داره‌….چقدر وقتی از مسئله ای سر در میارم و روندهای نادرستش رو تشخیص میدم کیف میکنم…چقدر وقتی دانشی که خدا بهم داده مسئله ای رو آشکار میکنه که به کسی کمک میکنه ذوق میکنم…این ذوق و شوق دستمزد من هست و رزق مادی از سمت خدا پاداش منه برای گسترش جهان

    چقدر کیف میکنم کسی میگه سعیده میخوام اینکارو خودت انجام بدی یعنی قبول ات داریم…یعنی تو باشی خیالمون راحته…این یعنی من دارم کارم رو خوب انجام میدم…البته میدونم نباید هرگز به تعریف ها وابسته بشم

    دوره عزت نفس….چیزی که این روزها بهش نیاز دارم….که خودباوری ام رو تقویت کنم…که من توانایی حل مسائل و چالش ها رو دارم…من وارد هر حوزه ای بشم حتما میتونم هرچیزی لازمه یاد بگیرم و توی زمان کوتاهی به رشد و پیشرفت برسم…

    من مسیر علاقه ام رو که بهم لذت میده رو رها نمیکنم و از خدا میخوام تا بهم عزت نفس و خودباوری بیشتر بده‌…وگرنه همه اون چیزهایی که نیاز دارم رو همین حالا دارم

    من توانا و با استعداد و باهوش خلق شدم

    من به جریان هدایتی وصل هستم که لحظه ای از من غافل نیست و همیشه منو به بهترین مسیرها هدایتم میکنه

    من به خدایی متصل هستم که بشدت برام کافیه

    من خدایی دارم که از تمام نیازهام آگاه هست و قادره تمام اونها رو برطرف کنه

    من به خدایی وصل هستم که اونقدر فضل اش زیاده که از من چیزی نخواسته و باری رو به دوشم نگذاشته هیچ…تازه روزی من و هدایتم و حفاظتم رو به عهده گرفته

    دیگه من چی میخوام

    دیگه چه بهانه ای دارم با این خدایی که نعمت رو بر ما تمام کرده

    خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم…ما رو به راه راست کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن

    سپاس از این سایت بی نظیر استاد و مریم جان…دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    با نام و یاد خداوند ارباب یکتای جهان

    سلام به همگی

    قسمت امروز رو بعنوان یک نشانه از خداوند دریافت کردم درحالیکه در مورد رسیدن به خواسته ای ازش پرسیدم تا ترمز یا ترمزهای منو بهم بگه تا روش کار کنم

    و سراپا چشم شدم تا خداوند منو بینا کنه به آنچه باید ببینم

    اول بگم که این سریال همش برای من مراقبه است…همش حال خوبه…حس شکرگزاریه…تمرین عزت نفس و احساس لیاقته…این سریال برای من رسیدن به رویا هاست…برای من تشکیل خواسته ها و رویاهای جدیده…برای من باور های خوب در مورد امکان رسیدن به خواسته ها به اسانی و سادگی است…برای من تمرین تمرکز بر خود و دادن ورودی های عالی به ذهنه…برای من تحسین زیبایی هاست…برای من تمرکز بر اصل و دوری از فرعیات غیر ضروریه…برای من لذت بردن از لحظه و زندگی در همین لحظه است…برای من ارامشه و حال خوبه…و کلی درس دیگه داره که همش هم به خاطر نوع نگاه دو ادمه که با شناخت قوانین جهان و خداوند به خواسته هاشون رسیدن و باز هم میرسن…و تمرین کنترل بر ذهن و قانون احساس خوب اتفاقات خوب رو عالی درک کردن و در عمل ازش استفاده میکنن…

    این باعث میشه برای من که دارم از دوره ها استفاده میکنم به چشمم ببینم که نتیجه اون تمرینات قراره چجور تغییراتی توی شخصیت من ایجاد کنه…اون تغییرات رو به چشم میبینم…و جلوی نجواهای ذهنم یه نمونه عملی دارم که وقتی توی مغزم وز وز میکنه اینا رو بگذارم جلوش…بگم باید اینجوری بشی…باید اعتماد به نفست مثل استاد بشه که چطور با انگلیسی نصفه و نیمه راحت ارتباط برقرار میکنه و نگران اینکه اونا چی فکر میکنن نیست…اما تو با اینکه خیلی روونتر حرف میزنی و مدام داری بهتر میشی..باز کمالگرا هستی و خودت رو دست کم میگیری…بهش بگم که خانم شایسته برای اینکه دوربین رو میگیره جلوی مردم تا کار مورد علاقه اش رو انجام بده فک نمیکنه باید به اون ادمها توضیح بده که من اصلا چرا دارم ازتون فیلم میگیرم…یا اینکه الان اگه دارم به یه زبون دیگه چیزی رو میگم شما رو مسخره نمیکنم…و نیت بدی ندارم…قرار نیست فیلم شما رو پخش کنم…اصلا انقدر با خودش در صلحه که خودش رو ملزم به صد تا توضیح نمیدونه…مقاومتی توی ذهنش برای اجرای ایده هاش نیست…میره و ایده رو اجرا میکنه…یا اینکه خانم شایسته فک نمیکنه برای اینکه توی رابطه با زوجش دوست داشتنی باشه و رابطه شون عالی باشه…باید کار خاصی بکنه و خودش رو جور خاصی کنه یا جور خاصی لباس بپوشه یا هر طنازی دیگه ای…همونی که همیشه هست خودش هست و انقدر با خودش در صلحه که خودش رو کافی و لایق میدونه برای اینکه توی یه رابطه خوب باشه…خلاصه همه چیزهایی که توی دوره ها میشنویم و تمرین میکنیم انگاری اینجا داریم به عین میبینیم و برامون یه متری میشه که توام باید به اینجا برسی…

    استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    ممنونم ازتون که این سریال و سریال سفر به دور امریکا رو تهیه میکنین و با همه سختی تهیه این سریالها رایگان با ما به اشتراک گذاشتین… تا سندی باشه برای ذهن نجواگر ما که هزار بهونه داره برای از دست دادن امیدمون با تضعیف ایمانمون…

    ایمانی که قراره امید بسازه و امیدی که انگیزه میشه برای عمل کردن…سوخت میشه برای موتور ما که حرکتمون بده به سمت خواسته هامون…

    چقدر از اسم این دو خواهر عزیز لذت بردم…ایمان و امید

    امیدی که نشانه اش ارامش هست…یعنی چی؟ یعنی برای اهدافمون هر کاری لازمه میکنیم…و هی خدا رو چک نمیکنیم که پس چرا نشد… خدایا پس کی میشه…خدایا اصلا حواست به من هست…نکنه یادت رفته من ازت چی خواستم…

    اگه این فایلها نبودن من انقدر توضیحات استاد توی دوره ها رو اونقدر نمیفهمیدم…که الان درک میکنم و تلاش میکنم بهشون عمل کنم…خود من با کار کردن اولین دوره که عزت نفس بود، تلاش میکردم تا اون تمرینات رو اجرا کنم…اما با دیدن سریال سفر به دور امریکا تازه واقعا درک کردم اموزشهای دوره عزت نفس رو…و میتونستم برای همه اون اصول توی سریال مثالهایی پیدا کنم…بعضی وقتها یکدفعه میگفتم…اهان استاد میگفت اینو پس منظورشون این بود…یعنی اینجوری باید اجراش کرد…هرچند که تا خودت عمل نکنی هزار بار هم اجراش رو توی کس دیگه ای ببینی یاد نمیگیری…اما دیدن الگوها در درک صحیح لازم هستن

    من از این قسمت نظر دوستمون یزدان عزیز چقدر لذت بردم: خوب میدونم به موقش منو به خواستم میرسونی حتی اگه یادم رفته باشه چنین خواسته ای دارم ولی تو یادته و یادت نرفته!

    پاراگراف کاملش:

    عاشق اون لهجه ی شیرین امریکایی جیکوب شدم وقتی مشغول توضیح دادن اون افسانه بود. از بچگی عاشق امریکا و زبان امریکایی بودم و واقعا از شنیدن حرفاشون لذت میبرم. خدایا شکرت که خواسته ی قدیمی منو یادم اوردیگ خوب میدونم به موقش منو به خواستم میرسونی حتی اگه یادم رفته باشه چنین خواسته ای دارم ولی تو یادته و یادت نرفته! برعکس پدر و مادری که خیلی خوشحال میشن که بچه شون فراموش کنه که چیا دلش میخواد اما تو، حتی اگه من یادم بره یادت نمیره و یادم میاری! ممنونم ازت

    خدایا شکرت که هدایتم کردی به خوندن این متن…من یادم میره که خداوند هرگز فراموش نمیکنه…خداوند هرگز اشتباه نمیکنه…هرگز به خواب نمیره

    بخشی از سوره بقره ایه 255

    اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ

    اللّه خدایى است که هیچ خدایى جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را فرا مى‌گیرد و نه خواب سنگین….

    سوره مریم

    وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ ۖ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَٰلِکَ ۚ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ﴿۶۴﴾

    و [ما فرشتگان] جز به فرمان پرودگارت نازل نمی‌شویم. آنچه مربوط به آینده ماست و آنچه مربوط به گذشته ماست و آنچه میان گذشته و آینده است، ویژه اوست؛ و پروردگارت هیچ گاه فراموشکار نیست.

    و امروز این نشانه برای من بود…یک نقطه ضعف دیگه در من که صبر رو در من کم میکنه…نیروی ایمان رو کم میکنه…و اون عدم باور قوی به خدایی است که دارای همه صفات نیکوست…یعنی خداوند دارای علم بی نهایته…خداوند هرگز اشتباه نمیکنه…هرگز به خواب نمیره…هرگز فراموش نمیکنه…خداوند از مادر به من مهربانتره…خداوند از من بیشتر میخواد تا من موفق و خوشبخت و ثروتمند باشم و خواسته هام رو تجربه کنم…

    و این درس امروز برای من لازم بود تا سوختی بشه برای حرکات بیشتر و انجام هر کاری که برای رسیدن به خواسته هام لازمه و اینکه مدام خدا رو چک نکنم…کار خدا رو به خودش بسپرم و تمرکزم روی کار خودم باشه…و هی ازش بپرسم که من چطور وظیفه ام رو بهتر و کاراتر انجام بدم…کار خدا رو بهش یادآوری نکنم

    از دوست عزیزم یزدان ممنونم و از خداوند برای او و همه دوستان عزیز که آگاهی هاشون رو به اشتراک میگذارن و باعث گسترش دانش میشن سعادت ابدی میخوام….خداوند هدایتگر ما به سمت خواسته هامون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به دوست عزیزم

    آخه انقدر دیدگاهت تحسین برانگیز بود بنده خوب خداوند که نمیتونستم فقط لایک بدم…ستاره کافی نبود…پس برات مینویسم

    که نوشته هات چقدر منو تکون داد

    اونجایی که به الگوهای این قسمت توجه کردی…بخصوص دیدگاه ات در مورد خانم هوپ…این زن از اولین روزی که دیدمش برام دوست داشتنی بود…هم لباس پوشیدنش…هم رابطه عالی اش با همسرش و پسراش…هم رابطه اش با جهان اطرافش…

    من قبل از آشنایی با این سایت و این دیدگاه ها چون علاقه زیادی به رشد و پیشرفت شخصی داشتم فکر میکردم من نمیتونم ازدواج کنم چون تمرکزم رو میگیره…حالا چه برسه به اینکه بچه هم داشته باشم…

    این سایت الهی الگوهایی مثل استاد، خانم شایسته، و حالا در این داستان خانم هوپ رو بهمون نشون میده که چقدر زیبا زندگی میکنن…چقدر زندگی شون اینهمه بعد داره…چقدر زندگی رو به معنای واقعی زندگی میکنن…چقدر همیشه مثل من همیشه در استرس کارهای عقب افتاده و کارهای انجام نشده و پیشرفت های به دست نیومده نیستند…وقتی خانم هوپ در قسمت قبل گفت که همیشه روز مادر رو تعطیل میکنه برای خودش و پسرا…دیدم چقدر برای خودش و رابطه الهی اش با پسراش که نعمتهای زندگیش هستند ارزش قائل هست…چقدر این بانو تواناست…هم مادر خوبی برای پسرهاش هست و اینچنین فرزندانی مودب و دوست داشتنی و مستقل تربیت کرده…هم به کار خودش میرسه و حتما در کارش هم موفق هست…هم اینهمه توانایی هایی دیگه رو در خودش پرورش داده مثل موتورسواری و ماهیگیری…و حتما کلی چیز دیگه که ما نمیدونیم…از دیدن عشق ورزی بانو به پسرهاش واقعا لذت میبرم…و این باورهای خوب رو برای خودم میسازم که میشه هم مادر خوبی باشی هم توی کارت موفق باشی هم همسر موفقی باشی که چنین رابطه عاشقانه ای رو بعد از اینهمه سال تجربه کنی…

    چقدر باور خوب فقط از این سریال میشه ساخت…و چقدر دیدنشون به درک مفاهیم دوره ها کمک میکنه…

    چقدر خانم شایسته و استاد رو تحسین میکنم برای ساخت چنین بهشتی…نه به معنای صرفا فقط اون ملک..بلکه اون سبک زندگی راحت و ساده ای که دارن که اینچنین راحت و آزاد پذیرای مهمان هستند…کار میکنند و بسیار موفق هستند…وقتی حتی مهمان میاد از بس باورهای خوبی برای سبک شخصی زندگی ساختن و برای ارزش های خودشون احترام قائل هستند که به کسی اجازه نمیدن از حدودشون تجاوز کنه که فقط مهمانانی به این بهشت راه دارن که پذیرای این ارزش ها هستند…واقعا باز هم کلی باور خوب برام ساخته میشه…که میشه همزمان پولساز و مولد بود…میشه همزمان دانشمند بود…میشه همزمان عاشق بود…میشه همزمان سفر کرد…میشه عالم و فرهیخته بود…بله میشه با اتصال به خدا همه چیز باشی…به همه کارات برسی…و لذت ببری…چون تو آسون هستی برای آسونی ها

    در نهایت این بخش نوشته ات دیگه منو واقعا تکون داد…کلی باور جدید و خوب برای بهبود سبک زندگی بهم داد…میشه گفت این بخش نوشته ات مثل چکیده کل آموزش های استاد عباسمنش هست

    باید یاد بگیرم که ”من” بتونم از این نعمت ها لذت ببرم.

    بزرگی این جهان رو قدم به قدم درک کنم و ظرفم را بزرگ کنم.

    بزرگ و بزرگ تر…بهتر..

    یه جمله معروفی بود که میگفت مردی بود که از شهری به شهر دیگر میرفت و میگفت در جستجوی خداوندم…تازه به این حرف رسیدم که باید خدا رو جستجو کرد… خدا رو نمیشه فقط عبادتش کرد..

    خدا رو باید تجربش کرد، لمسش کرد و بعد با سپاسگذاری صداش کرد، عبادتش کرد.

    *

    چقدر باید تلاش کنم تجربه کردن جهان و مراوده با انسان ها و حیوانات و گیاهان و همه جهان پیرامونم رو سرلوحه زندگی ام قرار بدم تا رشد کنم و درک بهتری از نحوه تفکر خداوند داشته باشم

    ممنونم از نوشته بی نهایت ارزشمند دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: