سریال زندگی در بهشت | قسمت 38

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «مرضیه» به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

سلام به همه ی اعضای خانواده ی آقای رسلای

من باور دارم لیاقت زندگی مفرحی رو دارم

خدای من بودن در این سایت برای من لذتبخش ترین کار دنیاست،وقتی میام توو سایت، یادم میره دارم کجا زندگی میکنم، تو چه جامعه ایی و تو چه شرایطی، هر لحظه برای من بودن در این مسیر لذت بخشه، از وقتی به یاد آوردم خودمم که با افکار و باورهام دارم زندگیمو خلق میکنم دیگه به جای اعتراض به محیط زندگیم، به جامعه ایی که توش دارم زندگی میکنم، توجه مو از روی ناخواسته ها برداشتم و با تمرکز بر روی این سایت فقط دارم به خواسته هام توجه میکنم و لذت میبرم از وقتی این توجه مو فقط دارم روی خواسته هام میزارم، هر لحظه زندگیم لذت بخش شده، جوری که احساس میکنم خوشبختترین دختر عالم هستم

امیدوارم در طی تکامل بتونم در این مسیرِ صراط مستقیم ثابت قدم بشم، الهی امین

یه صبح زیبای دیگه در بهشتمون شروع شده

خدای من چه روزی بشه امروز وقتی اینقدر زیبا شروع شده، با تموم وجودم خانم خونواده رو تحسین میکنم که اینقدر با اعتماد به نفس روی موتور نشسته و داره با جوزف موتور سواری میکنه، واقعا خانم hope تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری قوانین زیبای خداوند رو توی زندگیت اجرا میکنی، واقعا که اینجا همه چیز عملکرده، ما داریم قانون خداوند رو با عملکرد اعضای 8نفره بهشتمون آموزش میبینیم، هنوز وقتی به این موضوع فکر میکنم چجور شد که من سر از همچین جایی در آوردم واقعا نمیدونم، چون من تو این دو سالی که تو این مسیر قرار گرفتم قانون فرکانس رو خوب درک نکرده بودم برای همین کنترلی روی ذهنم نداشتم، فقط از خداوند کمک میخواستم و مدام ازش میخواستم هدایتم کنه چون میخواستم تغییر کنم، چون میخواستم قوانینش رو درک کنم، خدایا سپاسگزارم که خواسته مو مستجاب کردی و منو به جایی هدایت کردی که تا الان تونستم تا حدی قوانینت رو درک کنم و اینم بخاطر لایکهایی که تو همین مدت کم از استاد گرفتم نشون دهنده ی اینه که تونستم مسیر درست رو پیدا کنم و قوانینش رو تا حدی درک کردم، خدا جونم هدایتم کن هر روز بیشتر از دیروز قوانینت رو درک کنم و توی زندگیم اجراشون کنم، الهی آمین

خدایا شکرت بابت بهشتمون که هر روز زیباتر از دیروز داره میشه

اونقدر انرژی مثبت توی فضای بهشتمون با اومدن خانواده آقای رایان بیشتر شده که دیدن بهشتمون و ادمه دادن در این مسیر خیلی خیلی برام لذت بخشتر شده، خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت مریم جانم که شروع یه صبح زیبا در بهشتمون رو داره برامون فیلم میگیره. خدایا شکرت بابت خانم Hope و جوزف که دارند با موتور سواری از لحظاتشون لذت میبرند. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی که از روز اولی که دیدمش حسم بهش متفاوت بود و داره یه سری کارها رو برای خودش انجام میده. خدایا شکرت بابت جی کاپ که داره با لذت برای خودش عصای موسی درست میکنه وای آقای رایان مرد خونسرد، عاشقتم که پیِ علاقه ی خودت رفتی و داری برای آتیش امشب چوب جمع میکنی و این یعنی آدم تووی هر چیزی اگه پی علاقه ی خودش بره، زندگی براش چقدر لذتبخش تر میشه مثه همین آتیش روشن کردن ساده ی آقای رایان، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت میوه های کاج که امشب چه آتیشی رو به ما هدیه میدن. خدایا شکرت بابت فرغونمون که با چرخ های نارنجیش داره در بهشتمون خودنمایی میکنه

قانون جهان، قانون فرکانس، قانونی که این روزها تموم سعی ام اینه که با کنترل ذهنم، تکرار باورها، با دیده هام و شنیده هایی که قبل از تولدم انتخابشون کرده بودم فرکانسی رو به جهان ارسال کنم و خودمو در مدار خواسته هام قرار بدم.

خدای من تجربه های متفاوت که با آدمهای متفاوت از فرهنگهای متفاوت رو داریم در این سریال تجربه میکنیم. مریم جانم چقدر فن بیان شما رو من دوست دارم، چقدر زیبا جملات رو بیان میکنی، بخدا که من دارم از شما طریقه ی فن بیان رو هم آموزش میبینم، واقعا تحسینت میکنم عزیزم، خواهر خوبم. واقعا که الان با جملات زیبای شما، متوجه شدم من با فرهنگ متفاوتی از فرهنگ خودم همفرکانس شدم و چقدر این همفرکانس شدن برای من درس داره، درس در لحظه زندگی کردن، از داشته هام لذت بردن، درس سپاسگزاری، درس توجه بر زیبایی ها، درس اعتماد به نفس و عزت نفس، درس توانایی حل مسئله، درس مسئول زندگی خودم بودن و هزاران درس دیگه که با وجود شما در زندگیم دارم کم کم به یادشون میارم

خدای من، منو کجا آوردی، آخه تو چقدر منو دوست داری که منو به جایی هدایت کردی که دارم متفاوت از 99درصد مردم جهان زندگی میکنم‌، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت هدایتم به این گنج بینظیر

خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

مریم جانم چقدر زیبا داری طریقه ی در صلح بودن با خودمون رو بهمون آموزش میدی، بخدا که نمیدونم از خوشحالی چیکار کنم، دلم میخواد پرواز کنم‌. چقدر من به آرامش رسیدم وقتی استاد در لایو آخر گفت من مسئول روحیه دادن به کسی نیستم، ما فقط مسئول روحیه دادن به خودمون هستیم، مریم جانم الان که شما بیشتر توضیح دادی من به آرامش عمیقی رسیدم، چون این آگاهی به من کمک کرده تا از خیلی از عذاب وجدانهای الکی که یک عمر باعث شده بودن نتونم درست از زندگیم لذت ببرم خلاص بشم. هیچوقت فکر نمیکردم من عذاب وجدان یا احساس گناه داشته باشم، از وقتی با شما آشنا شدم و با تکرار هر روزه فایلها، خدای من متوجه شدم چقدر عذاب وجدان و احساس گناه مخفی داشتم که هیچوقت بهشون توجه نکرده بودم. خدایا شکرت بابت آگاهی های روز افزونم. چقدر من عاشق این نگاه مشترک شدم نگاهی که هیچ کدوم از ما مسئول سرگرم کردن دیگران نیستیم، اون دیگران حالا هر کسی که میخوان باشند، پدر، مادر، فرزند، خواهر،ب رادر، دوست، همکار و…

خدایا شکرت که با این آگاهی ها به چنان آرامشی رسیدم که این احساس رو با هیچ چیز عوض نمیکنم

وواوو خانم خونواده ماهیگیری رو در دل شب هم داره تجربه میکنه، خانم Hope با تموم وجودم تحسینت میکنم، خدایا شکرت

خدای من جوزف وقتی شنید مادرش ماهی گرفته و با هم مساوی شدن، با چه هیجانی رفت قلابشو آورد که به رقابتش ادامه بده، پسر دوست داشتنی، تحسینت میکنم با اینکه دیشب برنده ی تورنمت شدی بازم میخوای برنده بشی، و این چقدر لذتبخشه که ما همیشه اینجور انگیزه ی رسیدن به خواسته هامون رو داشته باشیم

خانم Hope من عاشق این حوصله به خرج دادنتم، من عاشق این خونسردیتم که اینقدر با آرامش داری از لحظاتت لذت میبری، تحسینت میکنم عزیزم

عزیزم لیوای با چه هیجانی داره گزارشگری میکنه، مریم جانم گفته بودی شخصیت لیوای شبیه شخصیت شماست، وقتی لیوای گزارشگری کرد، من یاد شما افتادم و لذت بردم، خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت چراغ قوه لوک. خدایا شکرت بابت سمفونی جیرجیرکها که شب رو برامون زیباتر کرده. خدای من چه آتیش زیبایی، چقدر زیباست، هر چقدر از این زیبایی های در بهشتمون بگم، واقعا کم گفتم،خدایا شکرت

وای لیوای پسر شما چقدر زیبایی، دیدنت تموم وجودمو سرشار از احساس خوب میکنه، چقدر خوبه که هستی. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی

و ذوب کردن وسایل مریم جانم. خدای من وقتی مریم جان بطری رو توی آتیش انداخت، گفتم حالا چه دود سیاهی بلند میشه، بقیه اذیت میشند، اما هیچ خبری از دود نشد و این یعنی امریکایی ها حتی وسایل دور ریختنی شون رو هم با کیفیت میسازند.

خدای من این کشور بینظیر، فوق العاده ست، چقدر ثروتمند، چقدر منظمه، چقدر به مردم اهمیت میدن، استاد با تموم وجودم تحسینت میکنم که با این ملت همفرکانس شدی و به اونجا هدایت شدی

خدایا ما رو هم هدایت کن به امریکا، الهی امین

وای مریم جانم من عاشق تشبیه های شما هستم، یه کارتن ساده و پر از زباله های دور ریختنی رو به صندوقچه ی اسرار تشبیه کردی، واقعا نمیدونم چی بگم، این فقط عمق نگاه زیبای شما رو به همه چیز نشون میده،خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت وجود مریم جانم تووی زندگیم. خدایا شکرت بابت این آتیش زیبا و رویایی

و بازی امشب مساوی شد 7_7 نتیجه ی این بازی لذت بود، لذت. خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

چه دیدگاههایی، چه نتایجی رو به بار میاره، چه رفتارهایی که از اون دیدگاه ها ناشی شده و چه نتایج عالی رو به بار میاره:

۱.یاد گرفتن کار تیمی بچه ها: که چقدر عالی هر کدوم از بچه ها یه گوشه از کار رو میگیرن و خیلی عالی با همدیگه یه کار رو تموم میکنند

خدای من مریم جانم این موضوع چقدر میتونه به من کمک کنه وقتی ازدواج کنم و صاحب فرزند بشم

واقعا تحسین میکنم این پدر و مادر رو که چنین بچه های مستقلی رو تربیت کردند

و لذت بخشتر از این موضوع اینه که این کار بچه ها یعنی در صلح بودن با خود

خدای من اولین بار دارم میشنوم که من وقتی دارم کمک مادرم میدم و یه گوشه از کار خونه رو انجام میدم این یعنی با خودم در صلحم

خدای من چه آگاهی نابی

مریم جانم اینکه شما در سفر به دور امریکا غذا درست میکردی بعد سریعا با عشق ظرفها رو میشستی، یعنی با خودت در صلح بودی

استاد شما وقتی تووی همین سریال بارها مسئله هایی رو حل کردی، این یعنی با خودت در صلح بودی

خدای من مگه داریم، آخه کجای دنیات اینجوری دارند قوانینت رو آموزش میدن، بخدا هیچ جا، چون من قبل از اینکه تو این سایت بیام، زندگی آنتونی رابینز با سمینارهاش، استرهیکس و خیلی از استاتید توی ایران رو زیر و رو کردم، اما هرگز ندیدم و نشنیدم این حرفهایی رو که تو این 4ماه دارم از فایلهای استاد میبینم و میشنوم

خدایا چجوری شکرت رو به جا بیارم تا ذره ای جبران محبتت رو کنم که منو به اینجا هدایت کردی

خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

۲.بچه ها اینکارا رو مثه مرتب کردن تختخواب،جمع کردنش رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند

خدای من، واقعا هنگم، من هر موقع میخوام کاری رو انجام بدم، انگار دارم کوه میکنم بعد این بچه ها این کارها رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند

خدای من، من چقدر کار دارم تا اونی بشم که میخوام، چقدر دارم لذت میبرم که اونقدر دارم رو خودم کار میکنم که وقت برا سر خاروندن ندارم، و این برای من لذت بخش ترین کار دنیاست، کار کردن روی خودم

خدای من، آقای رایان چقدر باحاله، از هر فرصتی برای لذت بردن استفاده میکنه و بچه هاشم در طی زمان به همین سمت رفتند

واقعا که خونواده بیشترین تاثیر رو، روی آدم میتونه داشته باشه، خدایا شکرت

خدای من آقای رایان کمپرسور رو تووی صورتش گرفته، اینقدر خندیدم که حد نداشت، واقعا که بینظیری آقای رایان

و حرکت خیلی خیلی زیبای خانم خانواده که قبل از خواب با بچه هاش حرف میزنه، نوازششون میکنه و بهشون عشق میورزه و بچه ها هم به مادر عشق میورزند، واقعا که من این صحنه رو توی فیلم های ایرانی هم ندیده بودم چه برسه توی واقعیت

مریم جانم من وقتی این صحنه رو دیدم، احساس کردم سلول به سلول بدنم سرشار از شادی شد، با تموم وجودم خانم Hope رو تحسین میکنم، واقعا که دیدن همچین آدمهایی برای من الگوهای بینظیری هستن، خیلی دوست دارم خانم Hope

مریم جانم شما مهربونترین آدمی هستی که توی عمرم دیدم که اینجوری داری با عشق برای ما فیلم میگیری، ازت بی نهایت سپاسگزارم

استاد عزیزم از شما هم بی نهایت سپاسگزارم

خدا جونم واقعا نمیدونم چجور ازت سپاسگزاری کنم، دلم میخواد از خوشحالی گریه کنم

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

دوستون دارم

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    201MB
    13 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 38
    60MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

259 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «soulovelybook» در این صفحه: 2
  1. -
    soulovelybook گفته:
    مدت عضویت: 3037 روز

    سلام وقت بخیر

    من امروز گزینه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم و جالبه این ویدئو برام باز شد.

    اول اگر غلط تایپی داشتم باید عذرخواهی کنم از هرکسی که کامنت امو میخونه چون حقیقت اش کامنت گذاشتن رو تازه شروع کردم و اصلا توی تایپ خوب نیستم ولی تلاشمو میکنم.

    موضوع اصلی که لبخند به لب من نشوند اینکه الان که من به سمت این نشانه هدایت شدم چندماهی هست که از عشقم بی خبرم و دارم از یه ناراحتی عمیقی بیرون میام و این ویدئو دقیقا همون چیزی بود که لازم داشتم دیدن یه خانواده ی شاد و هماهنگ درحالی که اومدن پیش دوستاشون که مریم جون و استاد باشند و از بودن درکنار هم دارن لذت می برند پس اگه اونا تونستن در نرمال لایف خودشون اینقدر هماهنگ و راحت باشند و هیچ چالش خاصی رو تجربه نکنند پس منم میتونم. دیدن یه عالمه آدم هم فرکانس در سنین مختلف دقیقا چیزی بود که من دیشب توی دفترم نوشتم. نوشتم که خدایا ازت میخوام یه عالمه دوست هم فرکانس داشته باشم چون از وقتی مهاجرت کردم دوستای زیادی ندارم و با چندنفری که صمیمی تر شدم چون هم فرکانس نبودیم از هم جدا شدیم. و من دیشب متوجه شدم یکی از نیاز های من در این زندگی داشتن دوستان هم فرکانس که برای بودن درکنار اشون نیازی نباشه خیلی تلاش کنم. یکی دیگه از دلایلی که دیدن این ننشانه برای من ارزشمند بود این هست که منی که عاشق داشتن خانواده و تشکیل خانواده هستم اما نه به هرقیمتی چقدر تونستم از ارتباط ساده و صمیمی و سالم و قشنک اون خانم با پسراش درس بگیرم حتی با همسرش. توی این دورهمی همه کارای خودشون رو میکردن و هر کس از بودن در اون لحظه لذت می برد . من خودم به شخصه از دل یک خانواده ی خیلی بزرگ میام من 17 تا عمو و عمه دارم! بله 17 تا! در هر زمینه ای که فکرش رو بکنین ساغروانیان وجود داره!!!! پزشک پرستار مهندس حتی بیکار :) ولی ما اونقدرا با هم هم مدار نیستیم که بتونیم خیلی صمیمی باشیم. یکی از دلایلی که من خیلی علاقه مند نبودم از کودکی در میلیون تا مهمونی که دعوت میشدیم یا خودمون تو خانواده ی پدری و مادری داشتیم حضور پیدا کنم این بود که همیشه باید یا یکی سیبل میشد یا موضوعی که هیییییییییییییچ نظری راجع بهش نداشتی برات جذاب میشد به طرزی که با علاقه یا باید شنونده می بودی یا باید نظر میدادی. در نتیجه وقتی دیدم که چقدر زیبا این آدما کنار هم جمع شدن و هر کسی فقط خودش مسئول سرگرم کردن خودش هست بدون اینکه مادر از پدر بخواد که آهای پسرا اونجان و تو مردی برو سراغ اشون!!!!!!! یا مثال های این چنینی همه دارن لذت میبرن و جایی که خودش اتفاق میوفته همه دور هم جمع میشن یا مریم جون و استاد به عنوان میزبان وظیفه ی درست کردن آتیش یا غذا دادن! یا رسیدگی به بچه ها رو ندارن مثلا مریم جون داره فیلم میگیره مهمونا خودشون برای خودشون جای خواب اشون رو محیا میکنند و هیچ کس از کسی انتظار نداره که واااااای مهمونن بدوووو براشون جاشون رو آماده کن!

    حالا چه ربطی داشت به رابطه ی من با عشقم این نشانه؟ من هنوز حالم کاملا خوب نشده و از آموزه هایی که دارم به خودم یادآوری میکنم که تغییر باورها یک شبه اتفاق نمیوفته و باید صبور باشم. دیشب داشتم به خودم میگفتم در زمان مناسب یا با همین فرد رابطه ات قشنگ میشه یا خداوند فرد جدید دیگه ای که با استاندارد های تو هم فرکانس باشه به راحتی میاره سرراه ات و از خدا میخواستم یه رابطه ی قشنگ نشون ام بده که خدا امروز صبح یه خانواده ی قشنگ و دوستای قشنگ و بچه های قشنگ نشون ام داد یعنی سلاله نه تنها میتونی رابطه ی قشنگ داشته باشی بلکه میتونی همه ی چیزایی که در رابطه میخوای مثل دوست بی توقع و هم فرکانس بچه همسر همه رو داشته باشی فقط کافیه ایمان داشته باشی. نمیخوام بگم خیلی ایمان دارم هنوز در دل من شک . تردید گاهی هست هنوز بغض و دلتگی گاهی خفه ام میکنه ولی قدرت به مسیر برگشتنم بیشتر از قبل شده دروغ اگه بگم خیلی راحت شده ولی منی که سالیان بود به سایت دسترسی داشتم و نمیومدم تجربه امو بیان کنم یا تجربه ی دیگران رو بخونم و همیشه ته ذهنم اینکار رو بیهوده فرض میکردم الان دوباره اینجام و دارم کامنت میذارم. پس تغییر اتفاق میوفته. ولی یک شبه نیست. پس وقتی زمان مناسب اش برسه تو وارد مسیر میشی حالا یا با مشت و لگد روزگار یا با توجه فرکانس هات با مهر از روزگار. من یه مشاوری دارم که همیشه بهم میگفتن سلاله جان تو خواهی آموخت یا به مهر از کردگار یا به زور از روزگار.

    مشاور داشتم سایت و استاد رو داشتم ولی نمیدیدم. الان میبینم و دارم نهایت تلاش امو میکنم بیشتر و بیشتر ببینم. هنوز تو دلم صدای این میاد که پاشوووووو پااااشو با سیات و خوندن به نتیجه نمیرسی دخترجان! مث همه ی این سال ها که هزاران دوره و کتاب خریدی و به نتیجه نرسیدی ولی من جواب این صدا رو اینجوری میدم که آره به نتیجه نرسیدم چون فقط خوندم. چون عمل ام با دانسته هام یکی نبود. خیلی مهمه فرق بین دانسته و فرکانس رو بدونیم. چون صرفا مطلبی رو میدونیم و یا دوره ای رو خریداری کردیم دلیل نمیشه نتیجه بگیریم. من دوره ها رو سالیان دارم من وویس ها رو خیلی وقت می شنوم حتی تو ماشیم راننده ام فایل ها رو داره و تو مسیر های طولانی میگم پلی لیست عباسمنش رو بذار یعنی دور از وویس ها نبودم. اما عمیقا گوش کردن با نشیدن زمین تا آسمون فرق داره. فرق اش اینکه منی که به بن بست رسیده بودم الان حالم خوبه واقعا حالم خوبه. دچار کنش های احساسی میشم ولی خیلی بهتر از قبل ام. من قبلا ام مرا به نشانه ام راهنمایی کن رو گاهی میزدم و یا فایل اش رو کامل نمیدیدم. یا میگفتم خب این که به درد ما نخورد!

    الان با خودم میگم اکی تو سی سال ات شده و هزاران کتاب و دوره رو امتحان کردی استاد از تو میخواد چندماه فقط وحی منزل بدونی حرف ها رو و عمل کنی چی زات کم میشه؟ چندسال قرار از دست بدی؟ اکی اصلا از دست بده! مگه توی این سال ها کم فرصت لز دست دادی. حداقل فهمیدی با عباسمنش به نتیجه نمیرسی و میدونی دیگه باید رهاش کنی.

    میخوام بگم اهمیت اینکه فقطططططططططط تمرکز امون رو بذاریم روی همین صحبت ها روی همین فرکانس ها خیلی زیاده من خیلی غافل بودم از این موضوع. حتی همین دفعه که گفتم اینبار فقط میچسبم به سایت و فایل های عباسمنش خیلی ریز و سوسکی گفتم حالا درمورد تله پاتی ام یکیم تحقیق کنم اونکه کلا یه موضوع دیگه است و منافاتی نداره با فایل ها و سایت! و خب باز امروز صبح به این نتیجه رسیدم که بچه جان بشین یک بار فقط با عباسمنش برو جلو. اینقدر نخواه همه چیو بدونی تو ذره بین بذار رو یه موضوع توش عالی شو نتیجه ها رو ببین بعد برو بعدی.

    حتی چندین بار اومدم پست بذارم که آره این دیدگاه قشنگه خوبه حتی رفتم براش کامنت نوشتم که بذارم اینستاگرام و فرد رابطه ی احساسی ام ببینه! بعد با خودش بگه عه سلاله داره تغییر میکنه و امیدوار باشم یه پیامی تماسی ازش دریافت کنم باز به لطف خدا مچ خودمو گرفتم و گفتم سلاله جان تو از درون تغییر کن جهان خودش درست میکنه رابطه رو اگه مال تو باشه. جهان خودش نگه میداره کسیو که مال تو باشه حتی اگه رابطه به تار مو برسه. ایمان بیار و قوی باش لعنتی!

    و این چنین کلا از اینستاگرام میام بیرون!

    قبلا با دیدن یه خانواده ی شاد یا یه رابطه ی قشنگ حالم گرفته میشد. اما امروز صبح که رفتم صبحانه بخورم توی هتل 3 تا زوج گوگولی و نااااااااز اومدن همزمان با من و قروبن اشون برم درست نشستن جلوی من یعنی یه سالن بزرگ خالی اونا هررر سه تاشون اومدن ردیف نشستن جلو من و من ته دلم میگفتم به به باریکلا چه زیبا مال من خوشگل تر میشه. منو عشقم ام همینقدر قشنگ میریم لابی هتل صبحونه درحالی که قبلا خودمو میخوردم با دیدن عکس فردی که باهش رابطه داشتم که بدون من با دوست اش رفته سفر وقتی باهم قهریم. امروز صبح به خودم گفتم خب احتمالا اگه مال هم باشیم قرار بریم سفرخارجی. اینا تغیراتی هستن که توی منی که یک هفته است نشستم مث بچه ی آدم پای فابل ها اتفاق افتاده و تصمیم گرفتم ردپامو اینجا بذارم.

    از خدا میخوام برای تک تک کسایی که دنبال عشق هستن دنبال داشتن یه رابطه عالی هستن روشنگری و هدایتی داشته باشه که دل اشون چراغ راه اشون باشه حالا یا به واسطه ی استاد یا به هرررر وسیله ای که خود خداشون براشون میسر میدونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    soulovelybook گفته:
    مدت عضویت: 3037 روز

    سلام دختر قوی و مهربون

    مائده جون نمیدونی چقدرررررررر این کامنت برای من تاثیرگذار بود

    من دیروز با مدیرم یه جلسه ای داشتم و توی تمرین ستاره قطبی ام نوشته بودم که خدایا این جلسه خوب پیش بره و لطفا گیر نده! میخوام که اصلا با تمام جلسه های قبلی امون فرق داشته باشه! مدیرم اوایل خیلی به من گیر میداد و من همیشه با خودم میگفتم خدایا چی تو من ایراد داره که این اینجوری میکنه! چرا همش میخواد یه گیری بده چرا راضی نمیشه؟

    درصورتی که همه چی رو به رشد توی روند جلساتی که باهم داریم ولی باز این راضی نیست باز این گیر میده.

    دیگه توی تمرین ام نوشتم خدایا لطفا جلسه خوبی باشه و دل اش نرم باشه و اصلا سکوت کنه! نه تعریف میخوام نه تخریب!

    اصلا نمیدونی دیروز چه روز خوبی بود

    نه اینکه اصلا اذیت نکنه ها شیطنت خودشو کرد ولی من به شوخی و خنده ردکردم و جالب اینجاست که گفت سلاله این مدت فک میکنم این هشتمین یا نهمین جلسه است که میام منطقه ی تو و انگار این دفعه تو خیلی راحت و عالی هستی میشه بدونم چی شده؟ من احساس میکنم قبلا اصلا استرس داشتی!!!!!!

    گفتم پس حالا که پرسیدید صادقانه میگم بهتون قبلا که میومدید من همش احساس میکردم میخواید مچ منو بگیرید! همش با خودم میگفتم بابا من که همه ی کارام رو دارم درست انجام میدم چرا اینقدر این آدم دنبال مچ گیری منه! ایدفعه که اومدید با خودم گفتم چیزی نیست که قرار باشه مچ ات گرفته بشه ریلکس باش و اینم شد نتیجه ی جلسه امون! خندید گفت واقعا؟ تو شاید خودت ندونی ولی جز یه گپ کوچولیی که تو کار هست ( که راجع بهش جلسه ام گذاشتیم باهم) اگه اونم برطرف بشه کار کردن با تو میشه نقطه ی عطفی برای من میشه جز یکی از موفقیت هام!

    دیشب عالی گذشت از عصر تا شب اش با شوخی و خنده و نکات خوبی که مربوط به جلسه بود تموم شد و کلی ام از من تشکر کرد مدیرم!

    صبح از خواب بیدار شدم گفتم باید این نتیجه رو تو سایت بنویسم + دفتر خودم.

    ته دلم همش میگفتم خدایی که دل مدیرم و نرم کرده دل عشقم ام میتونه نرم کنه پس چرا نمیکنه! پس چرا خبری از اون نیست؟ حالا که خبری ازش نیست چرا مهر اش از دل ام نمیره بیرون؟

    گفتم صبر کن تکامل طی میشه صبور باش و باز ته دلم نجواهای پس چرا پس چرا

    گفتم با خودم بجای پس چرا بگو خدایا بابت این یکی شکرت! پس چرا یعنی چی جلوی خدا! مگه نمیگی صبر میکنی!

    ذکر هر روز من این روزا “خدایا هدایتم کن” از ته دلم میگم اینو چون برای دختر مستقل و با اعتماد به نفسی که بودم تجربه ی این روزا یه جورایی کسر شان پیش خودم!

    دیگه سایت و باز کردم و دیدم یکی به یه کامنتی جواب داده و دیدم مائده ی مهربان و قدرتمند و ورزشکار با روح بزرگ اش شده زبان خداوند برای من و داره بهم میگه ادامه بده! بهم میگه توکل یعنی ایمان به غیب ! بهم میگه الخیر فی ما وقع! بهم میگه تو پای در راه بنه …

    مائده جان عزیز دلم من ایمان دارم خداوندی هدایت ات کرده برای نوشتن این کامنت که خودشو بهت نشون داده.

    لذت میبرم از قدرت ات لذت می برم از ایمان ات تحسین میکنم روح بزرگ ات رو و یقین دارم روزی موفقیت هاتو جشن میگیرم و میگم این دوست هم فرکانسی منه که قهرمان شده.

    مائده جانم از اینکه صدای خدا شدی برای من توحید و تو دلم یادآوری کردی با کامنت زیبات یادم انداختی “پس چرا گفتن” کار کسی که ایمان داره نیست ازت سپاس گزارم.

    به قدری با خوندن کامنت ات حالم خوب شد گریه ام گرفت از شادی که نمیتونم وصف کنم. من همش به خدا میگم ” هدایتم کن” بذار صداتو بشنوم

    من و نادون ترین مخلوق ات بدون و واضح بهم نشونه بده!

    و همش منتظرم بهم بگه چکار کنم.

    کامنت تو یک هدایت قشنگ و واضح و روشن بود برای من.

    ممنونم که این هدیه ی خوب و بهم دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: