دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «مرضیه» به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام
سلام به همه ی اعضای خانواده ی آقای رسلای
من باور دارم لیاقت زندگی مفرحی رو دارم
خدای من بودن در این سایت برای من لذتبخش ترین کار دنیاست،وقتی میام توو سایت، یادم میره دارم کجا زندگی میکنم، تو چه جامعه ایی و تو چه شرایطی، هر لحظه برای من بودن در این مسیر لذت بخشه، از وقتی به یاد آوردم خودمم که با افکار و باورهام دارم زندگیمو خلق میکنم دیگه به جای اعتراض به محیط زندگیم، به جامعه ایی که توش دارم زندگی میکنم، توجه مو از روی ناخواسته ها برداشتم و با تمرکز بر روی این سایت فقط دارم به خواسته هام توجه میکنم و لذت میبرم از وقتی این توجه مو فقط دارم روی خواسته هام میزارم، هر لحظه زندگیم لذت بخش شده، جوری که احساس میکنم خوشبختترین دختر عالم هستم
امیدوارم در طی تکامل بتونم در این مسیرِ صراط مستقیم ثابت قدم بشم، الهی امین
یه صبح زیبای دیگه در بهشتمون شروع شده
خدای من چه روزی بشه امروز وقتی اینقدر زیبا شروع شده، با تموم وجودم خانم خونواده رو تحسین میکنم که اینقدر با اعتماد به نفس روی موتور نشسته و داره با جوزف موتور سواری میکنه، واقعا خانم hope تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری قوانین زیبای خداوند رو توی زندگیت اجرا میکنی، واقعا که اینجا همه چیز عملکرده، ما داریم قانون خداوند رو با عملکرد اعضای 8نفره بهشتمون آموزش میبینیم، هنوز وقتی به این موضوع فکر میکنم چجور شد که من سر از همچین جایی در آوردم واقعا نمیدونم، چون من تو این دو سالی که تو این مسیر قرار گرفتم قانون فرکانس رو خوب درک نکرده بودم برای همین کنترلی روی ذهنم نداشتم، فقط از خداوند کمک میخواستم و مدام ازش میخواستم هدایتم کنه چون میخواستم تغییر کنم، چون میخواستم قوانینش رو درک کنم، خدایا سپاسگزارم که خواسته مو مستجاب کردی و منو به جایی هدایت کردی که تا الان تونستم تا حدی قوانینت رو درک کنم و اینم بخاطر لایکهایی که تو همین مدت کم از استاد گرفتم نشون دهنده ی اینه که تونستم مسیر درست رو پیدا کنم و قوانینش رو تا حدی درک کردم، خدا جونم هدایتم کن هر روز بیشتر از دیروز قوانینت رو درک کنم و توی زندگیم اجراشون کنم، الهی آمین
خدایا شکرت بابت بهشتمون که هر روز زیباتر از دیروز داره میشه
اونقدر انرژی مثبت توی فضای بهشتمون با اومدن خانواده آقای رایان بیشتر شده که دیدن بهشتمون و ادمه دادن در این مسیر خیلی خیلی برام لذت بخشتر شده، خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت مریم جانم که شروع یه صبح زیبا در بهشتمون رو داره برامون فیلم میگیره. خدایا شکرت بابت خانم Hope و جوزف که دارند با موتور سواری از لحظاتشون لذت میبرند. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی که از روز اولی که دیدمش حسم بهش متفاوت بود و داره یه سری کارها رو برای خودش انجام میده. خدایا شکرت بابت جی کاپ که داره با لذت برای خودش عصای موسی درست میکنه وای آقای رایان مرد خونسرد، عاشقتم که پیِ علاقه ی خودت رفتی و داری برای آتیش امشب چوب جمع میکنی و این یعنی آدم تووی هر چیزی اگه پی علاقه ی خودش بره، زندگی براش چقدر لذتبخش تر میشه مثه همین آتیش روشن کردن ساده ی آقای رایان، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت میوه های کاج که امشب چه آتیشی رو به ما هدیه میدن. خدایا شکرت بابت فرغونمون که با چرخ های نارنجیش داره در بهشتمون خودنمایی میکنه
قانون جهان، قانون فرکانس، قانونی که این روزها تموم سعی ام اینه که با کنترل ذهنم، تکرار باورها، با دیده هام و شنیده هایی که قبل از تولدم انتخابشون کرده بودم فرکانسی رو به جهان ارسال کنم و خودمو در مدار خواسته هام قرار بدم.
خدای من تجربه های متفاوت که با آدمهای متفاوت از فرهنگهای متفاوت رو داریم در این سریال تجربه میکنیم. مریم جانم چقدر فن بیان شما رو من دوست دارم، چقدر زیبا جملات رو بیان میکنی، بخدا که من دارم از شما طریقه ی فن بیان رو هم آموزش میبینم، واقعا تحسینت میکنم عزیزم، خواهر خوبم. واقعا که الان با جملات زیبای شما، متوجه شدم من با فرهنگ متفاوتی از فرهنگ خودم همفرکانس شدم و چقدر این همفرکانس شدن برای من درس داره، درس در لحظه زندگی کردن، از داشته هام لذت بردن، درس سپاسگزاری، درس توجه بر زیبایی ها، درس اعتماد به نفس و عزت نفس، درس توانایی حل مسئله، درس مسئول زندگی خودم بودن و هزاران درس دیگه که با وجود شما در زندگیم دارم کم کم به یادشون میارم
خدای من، منو کجا آوردی، آخه تو چقدر منو دوست داری که منو به جایی هدایت کردی که دارم متفاوت از 99درصد مردم جهان زندگی میکنم، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت هدایتم به این گنج بینظیر
خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت
مریم جانم چقدر زیبا داری طریقه ی در صلح بودن با خودمون رو بهمون آموزش میدی، بخدا که نمیدونم از خوشحالی چیکار کنم، دلم میخواد پرواز کنم. چقدر من به آرامش رسیدم وقتی استاد در لایو آخر گفت من مسئول روحیه دادن به کسی نیستم، ما فقط مسئول روحیه دادن به خودمون هستیم، مریم جانم الان که شما بیشتر توضیح دادی من به آرامش عمیقی رسیدم، چون این آگاهی به من کمک کرده تا از خیلی از عذاب وجدانهای الکی که یک عمر باعث شده بودن نتونم درست از زندگیم لذت ببرم خلاص بشم. هیچوقت فکر نمیکردم من عذاب وجدان یا احساس گناه داشته باشم، از وقتی با شما آشنا شدم و با تکرار هر روزه فایلها، خدای من متوجه شدم چقدر عذاب وجدان و احساس گناه مخفی داشتم که هیچوقت بهشون توجه نکرده بودم. خدایا شکرت بابت آگاهی های روز افزونم. چقدر من عاشق این نگاه مشترک شدم نگاهی که هیچ کدوم از ما مسئول سرگرم کردن دیگران نیستیم، اون دیگران حالا هر کسی که میخوان باشند، پدر، مادر، فرزند، خواهر،ب رادر، دوست، همکار و…
خدایا شکرت که با این آگاهی ها به چنان آرامشی رسیدم که این احساس رو با هیچ چیز عوض نمیکنم
وواوو خانم خونواده ماهیگیری رو در دل شب هم داره تجربه میکنه، خانم Hope با تموم وجودم تحسینت میکنم، خدایا شکرت
خدای من جوزف وقتی شنید مادرش ماهی گرفته و با هم مساوی شدن، با چه هیجانی رفت قلابشو آورد که به رقابتش ادامه بده، پسر دوست داشتنی، تحسینت میکنم با اینکه دیشب برنده ی تورنمت شدی بازم میخوای برنده بشی، و این چقدر لذتبخشه که ما همیشه اینجور انگیزه ی رسیدن به خواسته هامون رو داشته باشیم
خانم Hope من عاشق این حوصله به خرج دادنتم، من عاشق این خونسردیتم که اینقدر با آرامش داری از لحظاتت لذت میبری، تحسینت میکنم عزیزم
عزیزم لیوای با چه هیجانی داره گزارشگری میکنه، مریم جانم گفته بودی شخصیت لیوای شبیه شخصیت شماست، وقتی لیوای گزارشگری کرد، من یاد شما افتادم و لذت بردم، خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت چراغ قوه لوک. خدایا شکرت بابت سمفونی جیرجیرکها که شب رو برامون زیباتر کرده. خدای من چه آتیش زیبایی، چقدر زیباست، هر چقدر از این زیبایی های در بهشتمون بگم، واقعا کم گفتم،خدایا شکرت
وای لیوای پسر شما چقدر زیبایی، دیدنت تموم وجودمو سرشار از احساس خوب میکنه، چقدر خوبه که هستی. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی
و ذوب کردن وسایل مریم جانم. خدای من وقتی مریم جان بطری رو توی آتیش انداخت، گفتم حالا چه دود سیاهی بلند میشه، بقیه اذیت میشند، اما هیچ خبری از دود نشد و این یعنی امریکایی ها حتی وسایل دور ریختنی شون رو هم با کیفیت میسازند.
خدای من این کشور بینظیر، فوق العاده ست، چقدر ثروتمند، چقدر منظمه، چقدر به مردم اهمیت میدن، استاد با تموم وجودم تحسینت میکنم که با این ملت همفرکانس شدی و به اونجا هدایت شدی
خدایا ما رو هم هدایت کن به امریکا، الهی امین
وای مریم جانم من عاشق تشبیه های شما هستم، یه کارتن ساده و پر از زباله های دور ریختنی رو به صندوقچه ی اسرار تشبیه کردی، واقعا نمیدونم چی بگم، این فقط عمق نگاه زیبای شما رو به همه چیز نشون میده،خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت وجود مریم جانم تووی زندگیم. خدایا شکرت بابت این آتیش زیبا و رویایی
و بازی امشب مساوی شد 7_7 نتیجه ی این بازی لذت بود، لذت. خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
چه دیدگاههایی، چه نتایجی رو به بار میاره، چه رفتارهایی که از اون دیدگاه ها ناشی شده و چه نتایج عالی رو به بار میاره:
۱.یاد گرفتن کار تیمی بچه ها: که چقدر عالی هر کدوم از بچه ها یه گوشه از کار رو میگیرن و خیلی عالی با همدیگه یه کار رو تموم میکنند
خدای من مریم جانم این موضوع چقدر میتونه به من کمک کنه وقتی ازدواج کنم و صاحب فرزند بشم
واقعا تحسین میکنم این پدر و مادر رو که چنین بچه های مستقلی رو تربیت کردند
و لذت بخشتر از این موضوع اینه که این کار بچه ها یعنی در صلح بودن با خود
خدای من اولین بار دارم میشنوم که من وقتی دارم کمک مادرم میدم و یه گوشه از کار خونه رو انجام میدم این یعنی با خودم در صلحم
خدای من چه آگاهی نابی
مریم جانم اینکه شما در سفر به دور امریکا غذا درست میکردی بعد سریعا با عشق ظرفها رو میشستی، یعنی با خودت در صلح بودی
استاد شما وقتی تووی همین سریال بارها مسئله هایی رو حل کردی، این یعنی با خودت در صلح بودی
خدای من مگه داریم، آخه کجای دنیات اینجوری دارند قوانینت رو آموزش میدن، بخدا هیچ جا، چون من قبل از اینکه تو این سایت بیام، زندگی آنتونی رابینز با سمینارهاش، استرهیکس و خیلی از استاتید توی ایران رو زیر و رو کردم، اما هرگز ندیدم و نشنیدم این حرفهایی رو که تو این 4ماه دارم از فایلهای استاد میبینم و میشنوم
خدایا چجوری شکرت رو به جا بیارم تا ذره ای جبران محبتت رو کنم که منو به اینجا هدایت کردی
خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت
۲.بچه ها اینکارا رو مثه مرتب کردن تختخواب،جمع کردنش رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند
خدای من، واقعا هنگم، من هر موقع میخوام کاری رو انجام بدم، انگار دارم کوه میکنم بعد این بچه ها این کارها رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند
خدای من، من چقدر کار دارم تا اونی بشم که میخوام، چقدر دارم لذت میبرم که اونقدر دارم رو خودم کار میکنم که وقت برا سر خاروندن ندارم، و این برای من لذت بخش ترین کار دنیاست، کار کردن روی خودم
خدای من، آقای رایان چقدر باحاله، از هر فرصتی برای لذت بردن استفاده میکنه و بچه هاشم در طی زمان به همین سمت رفتند
واقعا که خونواده بیشترین تاثیر رو، روی آدم میتونه داشته باشه، خدایا شکرت
خدای من آقای رایان کمپرسور رو تووی صورتش گرفته، اینقدر خندیدم که حد نداشت، واقعا که بینظیری آقای رایان
و حرکت خیلی خیلی زیبای خانم خانواده که قبل از خواب با بچه هاش حرف میزنه، نوازششون میکنه و بهشون عشق میورزه و بچه ها هم به مادر عشق میورزند، واقعا که من این صحنه رو توی فیلم های ایرانی هم ندیده بودم چه برسه توی واقعیت
مریم جانم من وقتی این صحنه رو دیدم، احساس کردم سلول به سلول بدنم سرشار از شادی شد، با تموم وجودم خانم Hope رو تحسین میکنم، واقعا که دیدن همچین آدمهایی برای من الگوهای بینظیری هستن، خیلی دوست دارم خانم Hope
مریم جانم شما مهربونترین آدمی هستی که توی عمرم دیدم که اینجوری داری با عشق برای ما فیلم میگیری، ازت بی نهایت سپاسگزارم
استاد عزیزم از شما هم بی نهایت سپاسگزارم
خدا جونم واقعا نمیدونم چجور ازت سپاسگزاری کنم، دلم میخواد از خوشحالی گریه کنم
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
دوستون دارم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD201MB13 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 3860MB13 دقیقه
بسم الله الذی فاطر السماوات والارض
به نام «عشق»،تنها معشوق عالم
به نام زندگی…به نام محبت… به نام دوستی…به نام مادر، مادری که مهر الهی اش تا واپسین لحظات شب در رختخواب همراه دوردانه هایش هست…به نام آتش، آتشی که نماد انرژی است،یاد آور اینست که تمام اجسام هم دارای انرژی هستند،چوب لاستیک و کارتونی که به ظاهر جامد و بی انرژی اند ولی همین ها هستند که انرژی شان در قالب گرما و آتش نمود می یابد… به نام شب،به راستی که در آمد و شد شب و روز نشانه هاییست برای گروهی که می اندیشند…
خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که به ما عطا فرمودی، خدایا سپاس گزارم بابت نعمت اعجاب انگیز اینترنت که یکی از بهترین ابزار ها و نعمت های زندگیمونه،خدایا شکرت بابت وجود نازنین این دو فرشته آسمانی که سراسر برکت و رحمته، سپاس بیکران تو به خاطر قوانین و آفرینش بی عیب و نقصت که هر عیب و نقصی از کوته دیدگی ماست
ما تری فی خلق رحمن من تفاوت؛ در آفرینش خدای رحمان بی نظمی نمیبینی
فارجع البصر هل تری من فطور؛ پس بار دیگر دیده بگردان آیا هیچ شکافی میبینی؟
سپاس بیکران خدای عزیزم برای این باغ بهشتی مون که فقط جلوه خیر،ثروت،سلامت،سلام و درود،زیبایی،آرامش و عشقه… خدایا ما را هدایت کن به راه و زندگی و بهشتی که استاد و مریم عزیزم رو هدایت کردی، خدایا ما را هدایت کن به سمت جفت و قرین هم ارزمان کمااینکه حسین و مریم، رایان و هوپ رو جذب و مجذوب هم کردی..
سلامی به «سرمای زمستان» به استاد و زوج آسمانی اش مریم مقدس، خانواده بینظیر آقای رایان، و دوستان بهشتی ام… آخه هوا الان تیرماه به اندازه کافی گرم و سوزان هست😂😂😁😁😰😓…راستی مثلاً چرا همیشه باید بگیم سلامی «گرم» یا دمت« گرم»!! یا چرا عروس دفعه سوم بله رو میگه و همون دفه اول نمیگه!!! یا چرا مثلاً میگیم چهار زانو بشین مگه چهار زانو داریم!!! یا چرا خاب و خاهر رو مینویسیم خواب و خواهر!!! گاهی یسری اصطلاحا یا فرهنگا داریم که خودمون هم دلیلش رو نمیدونیم !!!
روز از نو، روزی از نو… صبحی دیگر، چالش و هیجانی دیگر…از لحظه ای که از خواب بیدار میشن تا لحظه ای که میخوابن نهایت استفاده رو میبرم انگار که اولین باره دارن طعم زندگی رو میچشن…طوری زندگی میکنن که هیچوقت حسرت گذشته رو نخورن…حسرت نخورن که ایکاش اون چند روزی که پرادایس بودیم بیشتر از وقتمون لذت میبردیم بیشتر از نعمت ها بهره می بردیم بیشتر حال میکردیم…هیچ محدودیتی رو توی بهره بردن از نعمات توی ذهنشون نمیبینم، هیچ اخمی به اَبرو نمیارن، هیچ نگران و ناراحت نیستند، هیچ بحث و کشمکشی ندارن،هیچ رودرواسی و تعارفی ندارن،هیچ خلأ و کمبودی ندارن.. هر چی بخان آماده و مهیاست… تو رو خدا آقای رایان رو ببین انگار نه انگار…چقدر ریلکس با یه دست نوشیدنی نوش جان میکنه با یه دست چوب جمع میکنه…
یعقوب وقتی عصای موسی مریم رو دید این ایده به ذهنش رسید که منم میخام عصای عیسی واسه خودم بسازم…اونوقت میشه عصای عیسی ی یعقوب😊😆💙😉
یوسف هم پشت مامانی سوار شده رفتن یه چرخی توی بهشت بزنن لیوای هم توی عالم خودش سیر میکنم😍😎😁
دارم به این فکر میکنم که اگه این خود خود زندگی در بهشت نیست پس چیه؟؟!! دارم به این فکر میکنم که اگه این بهشته پس بهشت آخرت رو چجوری هضم کنم!!؟؟ من تحمل این همه زیبایی بهشت این دنیا رو ندارم چه برسه به بهشت موعود آخرت!!! قلبم داره کنده میشه ،از ذوق دارم پرواز میکنم ،از شوق بند بند وجودم داره تجزیه میشه… وقتی به آیه های توصیف بهشت و جهنم در قرآن میرسم، به« جنون» میرسم
از وصف هولناک و مو سیخ کننده جهنم، به جنون میرسم
از وصف توصیف ناپذیر بهشت برین، به جنون میرسم…بهشتی که نه آفتاب سوزان داره نه سرمای زمحریر…نه غمی نه ترسی…بهشتی که نهارها از زیر درختانش جاریست… چشمه های از شیر و عسل روانه(دیوانه کنندس)… فرشتگانی که خادم و در رکاب مان هستند و دورمان می گردند… همه چیز آماده و مهیاست هر آنچه را که طلب کنی موجود میشود…همه در حال سلام و درود اند…همواره در حال حمد و ثنای خداوند هستند… همواره در حال تسبیح و سپاس گزاری از خداوند هستند….
چقدر رب عالم هوشمندانه جهان رو خلق کرده… حالا که عمیق تر و از دید بالاتر به قرآن و جهان نگاه میکنم،جهان بینی توحیدی و ایمانم بیشتر و قویتر میشه:
خداوندی که ما رو خلق کرده به تمامی جزئیات ساختار ذهنی و جسمی ما آگاهه…چقدر دقیقه…حالا میفهمم که توصیف عمیق بهشت و جهنم نشات گرفته از همین «اهرم رنج و لذته»…
ببین چقدر خدا هوشمندانه ما رو از عذاب الیم جهنم انذار میده تا ازش بگریزیم…از رنج بسیار بسیار عظیمی ما رو هشدار میده تا با این قدرت دافعه رنج عظیم به سمت لذت نعمت و زیبایی حرکت کنیم و از افتادن توی مخمصه فرار کنیم
ازونطرف با وصف بهشت، چنان شور و شوق و انگیزه ای درونمون ایجاد میکنه، آنچنان لذت بسیار بسیار عظیمی رو برامون توصیف میکنه که آدم دیگه نمیتونه ازش دل بکنه نمیتونه گناه کنه نمیتونه قیدشو بزنه نمیتونه نره سمت خدا …آدم از فرط شادی مدهوش میشه
پناه بر خدا…گاهی آدم اونقدر غرق آگاهی کیهانی میشه که نمیتونه خودشو آروم و کنترل کنه…کلمات و واژه ها از توصیف این همه شکوه و جلال رب و سیستمش قاصرند…
مریم و استاد عزیز و محبوبم…میدونید سوزوندن اون آشغال های اضافی منو یاد چی میندازه؟ منو یاد «ترسها» میندازه…ترس هاست که که توی وجودمون مثل آشغال هایی میمونه که یگوشه ای از خونه زیر مبل قایمشون کردیم،ظاهرن دیده نمیشن ولی بوی تعفنشون خونه ذهنمون رو برداشته و ما فقط باهاشون کنار میایم و کاری نمیکنیم…
جالبه دیروز عصر حسم گفت بعد مدت ها بزنم به کوه و با خدای خودم خلوت کنم، خاستم با ماشین برم که دلم راضی نشد،از پارسال که موتور روندن یاد گرفتم دیگه موتور سوار نشدم و تمرین نکردم، اصلا یادم رفته بود همه چی ولی با ایمان بخدا که اون مواظبمه و اتفاقی نمیفته سوارش شدم و رفتم بیرون شهر، در اثنای راه خاموش شد
خدا میدونه که اگه کنترل ذهن نداشتم چه قیل قالی راه مینداختم که آی خدا این چه وضشه؟!! خدا رو شکر دیگه میلای سابق نیستم و خیلی ریلکس با کنترل ذهن بالا شروع به حل مسئله کردم..اولش هرچه زور زدم روشن نشد، بعد یادم اومد که باید دید و روشم رو اصلاح و عوض کنم، دیدم ای داد غافل شیر بنزین بسته بود و من خبر نداشتم
روشن کردم و روندم زدم به یه جاده خاکی که معلوم نبود به ناکجا آباد میره…همون جا تا شب با خودم و خدا گفتگوهای خصوصی کردم و از خدا مشورت و درخواست کردم…
خاستم برگردم خونه که حسم گفت برو یه سر به خونه پدر برزگت بزن… کیلومترها رفتم تا رسیدم به روستای مادربزرگم اینا… استاد راست میگی دقیقاً هرچقدر بیشتر به ندا وحس دلمون گوش کنیم بیشتر به مسیرهای زیباتر هدایت میشیم و اتفاقای خوب میفته…
بعد مدت ها بهشون سر زدم و چقدر خوش گذشت بهم… دقیقا زمانی رسیدم که غذای مورد علاقه ام شامی کوتلت درست کرده بودن…چقدر بهم عشق و احترام گذاشتن…خدایا باورم نمیشه که دختر همسایشون اومد و جلوی جمع، بهم ابراز عشق و محبت کرد چقدر تحسین و تمجید شنیدم… قبلاً اصلا ازین خبرا نبود… به وضوح تشویق و عشق خداوند رو مبینم که به بی نهایت طریق بهم میرسونه… تازه آخر شب وقتی خاستم برگردم جلومو گرفتن و میخاستن یکی از مرغاشون رو قربونی کنن و کباب کنن واسم…
عجب فرصتی!! از خدا خواسته فرصت زبح برام پیش اومد… استاد من همیشه آدم احساساتی بودن دلم نمیومد حتی مورچه های روی سنگ روشویی رو آب بریزم و بکشم چه برسه به سر بریدن و زبح کردن…خیلی ازین کار می ترسیدم… در ادامه سری حملاتم به ترسام که چند ماهی میشه شروع شده، کارد رو گرفتم و خودم با اصول زبح مرغ رو قربونی کردم و مقدمه ای شد واسه زبح بز و گوسفند…
۱۲ شب نیمه شب از روستای دور افتاده برگشتم به چند دلیل؛ اینترنت نبود که بیام سایت و کامنت بذارم و بخونم
استاد من بیشتر دوران کودکی و نوجوانیم رو توی همین روستاهای پدر و مادریم گذروندم و سر هر فرصتی به اونجا سر میزدم همیشه داستان های اجنه و ترساک برای من تعریف میکردن و همیشه این افسانه ها کابوس خابم بود و حتی میترسیدم تنهایی برم حموم و دستشویی…
با اینکه همیشه میگفتن شب ها این جاده جن داره و ازین مزخرفات ولی گفتم به قرآن باید همین نیمه شب بزنم به ترسم… هندزفری رو گذاشتم توی گوشم: یکی از بهترین فایل های انگیزشی که همیشه مو به تنم سیخ میکنه و اشکمو درمیاره:
خیلی از آدما توی زندگیشون هیچ هدفی ندارن
خیلیا صبح از خواب بلند میشن و سر کار میرن بدون اینکه هیچ انگیزه ای داشته باشن بدون اینکه هیچ انرژی داشته باشن
اونا سرکار میرن فقط واسه اینکه بتونن زنده بمونم و این روش رو تا زمان مرگشون ادامه میدن
ولی اونا نمیدونن که اونا قبل از اینکه بمیرن مرده بودن
دنیا پر شده از آدمایی که رویاهاشون رو فراموش کردند آدمایی که فقط نفس میکشند ولی هیچ وقت زندگی رو تجربه نمی کنن………………
آنچنان گاز میدادم که انگار توی آسمونا داشتم پرواز میکردم…موتوره هم ازون سنگینا بود انگار نه انگار اولین بارم بود که موتور سواری میکردم… توی اون صحرا و بیابون و تاریکی نیمه شب یه نفرو دیدم و سوار کردم، متوجه شدم که از دوستای قدیمی دوران دبیرستانمه که خونشون روستاست و وسیله نبود که خودشو به شهر برسونه… و من خیلی خوشحال بودم که یکی از دوستان قدیمی مو دیدم و رسوندم تا شهر …همزمانی پشت همزمانی….
مریم جان از ته دلم تحسینت میکنم که اینقدر زیبا و شیوا حرف میزنی و نکات بسیار پندآموزی رو بهمون یادآوری میکنی
آره واقعا چقدر خانواده هماهنگ و رویایی هستن… آدم کیف میکنه …چقدر خواسته توی دلم شکل گرفت با دیدن سبک زندگی و شیوه ارتباط و هماهنگیشون…منم همینا رو میخام و به امید خدا خلقشون میکنم و خانواده ای صمیمی مثل خانواده آقای رایان تشکیل خواهیم داد
وای اون پتوی ی نرم گلباف جنگ ستارگان رو ببین… دارم تجسمش میکنم که پیششون میخابم روی تخت بادی و زیر پتوی نرم star wars… و دارم با لیوای در باره سری فیلم های جنگ ستارگان و تخیلاتمون حرف میزنم ….ای جانم جوجه من یوسف رو نگا، بازی گوشی میکنه و خابش نمیبره…
وای خداآآآ عاشق اون طرح روی پیرهن خانم هوپ شدم، با اون نقشه فلوریدا و حروف FL…😍😍😍
خدا شکرت شکرت شکرت…از بس خندیدم روده بر شد…خدایا ببین رایان رو😂😂😂😍😍😘😄😉😆😁😀💜
عین این شخصیت های انیمیشنی شده…مینیون ها…چقدر بامزست این مرد…خوش بحال خانمش خوش بحال بچه هاش…خوش بحال خودش که بچه ها و خانمی به این فوقالعاده ای داره…خدای من😍😘😊
مریم عزیزم،لحظه آخر که اون مهر مادرانه رو توصیف کردی و به تصویر کشوندی ناخودآگاه بغض کردم و به فکر فرو رفتن و از ته دلم از خدا درخواست هایی رو کردم، چرا که خودم هیچگاه مهر و محبت مادری و پدری نچشیدم….. و تمام دوران گذشته ام همش رنج و عذاب بود….
به امید خدا پدر و همسری بی بدیل خواهم شد مثل استاد و آقای رایان…و چه بسا بهتر و بهتر به امید الله….
توی خودم فرو رفتم و باید چندین چند بار دیگه این قسمت رو ببینم و تا میتونم یاد بگیرم………….بخدا…………
آدم حرفی واسش نمیمونه … آدم سیر نمیشه از این همه صلح مهر محبت عشق و زیبایی… باید ساعت ها نظاره کرد، نوشت، خواند و درموردش با خودمون و خدا حرف زد و درس گرفت….