سریال زندگی در بهشت | قسمت 42

سلام به استاد عشقم و مریم مهربان و بچه های عزیز

خداروشکر میکنم واقعا بخاطر دیدن این سریال پر از درس پر از زیبایی و پر از عشق ..

قبل اینکه این فایل رو ببینم تو حال جالبی نبودم و بابت موضوعی بشدت عصبانی بودم دنبال راهی بودم که بتونم حالمو خوب کنم و به این فایل هدایت شدم ..

چقدرررر دیدن این قسمت حالمو بهتر کرد خدایا متشکرم ازت

چقدر درس و نکته داشت ..

میدونید بچه ها ؟ ماجرا ازین قرار بود که من قرار بود کاری برای مربیم انجام بدم اما چون باب میل خودم نبود بخودم گفتم باید نه گفتن رو تمرین کنم و بخاطر تایید اون نباید تورودروایسی گیر کنم ..من بهش نه گفتم و مربیم خیلی ناراحت شد توراه برگشت یه جنجالی با ذهنم داشتم اون داشت منو سرزنش میکرد من داشتم توجیهش میکردم تا حالمو بدتر نکنه.. وقتی داشتم این فایلو میدیدم خیلی برام جالب بود که اینا اصلا ازهم ناراحت نمیشن اصلا انتظار الکی ازبقیه ندارن. .بااینکه اعضای یک خانواده هستن اما خودشون انگار بصورت تکی مال خودشونن متعلق به خودشونن و فقط از باهم بودن لذت میبرن

بااینکه بچه ها دارن یه بازی خشن انجام میدن اما درعین جدیت توبازی اصلا جدیش نمیگیرن واقعا بمعنای واقعی دارن لذت میبرن ازونجایی که بعدبازی ازهم ناراحت نمیشن یا اینکه بخوان کینه بدل بگیرن یااونقدری برای باخت خودشون و سرزنش کنن که نخوان واسه دوربعدی بازی کنن. .. واقعا برای خودم سواله چطور میشه درعین تمرکز روخواسته و هدف نهایی درحین انجام کاری ازون لذت برد؟چقدر لذتبخشه که بچه ها آنقدر خخودشونن و باخودشونن درصلح هستند .. بااینکه لیوای کلی گریه کرد اما از چشم یوسف ندید و چند دقیقه بعد کلن یادش رفت چه اتفاقی افتاده بود.. من عاشق این خود بودن این رها بودن و این درصلح بودن این خانوادم…

بقیه به کنار ، من عاشق مادر این خانواده شدم یه زنی که واسه خودش ارزش زیادی قائله و حسی به اسم دلسوزی مادرانه تورفتارش دیده نمیشه ..اگه هرمادر دیگه ای جای اون بود حتما با 4تا پسر که همشونم پرجنبو جوشن باید یه مادر عصبی میبود که فقط مواظب باشه بچه ها به جون هم نیفتن نکنه یه بلایی سرهم بیارن نکنه باهم بدبشن و میونشون خراب بشه. . خدای من چقدر رفتار این مادر قابل ستایشه عاشقش شدم ..

رومبل میشینه نوشیدنیش رو دستش گرفته و هرزگاهی ازش مینوشه و داوری میکنه عین خداوند که به آرامی نشسته یه کناری و داره بنده هاشو تماشا میکنه و یه جاهایی که خطا میکنیم میاد میگه بنده ی من اینجا خلاف قانونه …. خداوند تمام کاری که در قرآن کرده همینه ..خوب رو میگه بد رو هم میگه اما دلسوزی نمیکنه فقط هدایت میکنه حمایت میکنه .. خدا میخواد ما مثل خودش رفتار کنیم اره خدا دقیقا اینو میخواد و تمام مقاومتهای ما بر سرهمینه که ما خیلی جاها نمیتونیم بپذیریم که مثل خدا خودمون باشیم مثل خدا در صلح باشیم با همه چیز و همه کس ،مثل خدا دلسوز نباشیم و فقط انذار دهنده و بشارت دهنده باشیم،مثل خدا پر از آرامش باشیم و بدونیم قوانین هیچ وقت اشتباه نمیکنه،مثل خدا باشیم و آسان بشیم برای پذیرفتن آسانی ها…

خدایا همه ی مارو آسان کن برای مثل خودت بودن برای پذیرفتن آسانی ها لذتها شادیها راحتی ها… خدایا ما مقاومیم دربرابر خوشبختی پس مارا آسان کن برای شکستن این مقاومتها و پذیرفتن خوشبختی ها…

چقدر حال کردم اونجایی که میزهارو جمع کردیدچقدر راحت میشه این میزارو جمع کرد یه گوشه چقدر ایده هایی که برای بقیه راحتی ایجاد میکنه باارزشه .. بقول استاد هر ایده ای که راحتی بدنبال خودش داشته باشه توش ثروته. . خداوند برخلاف عقیده ی مذهبی خیلی از ماها در سختی و شقاوت نیس بلکه در راحتی و اسایشه…

خدایا شکرت که احساسم و خوب کردی استادم متشکرم که هستی و دست هدایتگر ما شدی و مریم عشقم متشکرم که به الهام قلبت گوش میدی و این اتفاقات زیبارو برامون ضبط و ثبت میکنی عاشقتم من 😚😚😚😚😚