سریال زندگی در بهشت | قسمت 43

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «سید محمد امین» به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

به نام خدا

سلام

اگه که مهمترین موضوعات این قسمت رو بخوایم بیان کنیم، مشخصا میتونیم تماما، نمود عملی آموزش های استاد رو مشاهده کنیم.

اول که دیدیم چطور انرژی ۴سال، توی ۴ دقیقه، بدون طی کردن تکامل، به طور وحشتناکی آزاد شد، طوری که حتی در شعاع ده متریش هم نمیشد ایستاد.

برعکسشم هستا، اگه بخوایی توی ۴ دقیقه هم انرژی ۴سال رو ذخیره کنی همین میشه. این درخت که اولش اینقدر ظرفیت نداشته که.

کم کم آروم آروم ظرفش بزرگتر شده.

یاد لایوی افتادم که استاد توش گفتن که من روز اول کار تو پارادایس مثلا نیم ساعت کار میکردم خسته میشدم، بعد شد یک ساعت بعد دوساعت بعد…

اگه استاد همون روز میخواست صبح تا شب کار کنه، کلا بدن و انرژی و سلامتی و همه چیز نابود میشد.

من خودم چند روز پیش تا حالا، دارم کار سنگین میکنم، بعد برام خیلی جالب شد، اصلا نفهمیدم من کی تکاملمو تا جایی طی کرده بودم که حدودا ۶_۷ ساعت کار کردم ولی بعدش بازم انرژی داشتم؟

خیلی خوشحال شدم. خداروشکر

از طرفی یه اتفاق بسیار جالب برام افتاد (در ادامه اتفاقات مشابه و همفرکانس با سریال)، من وقتی میخواستم بار سنگین جابجا کنم، مثلا شیشه یا سنگ، خب تیز بود، بعدشم کلا دوتا دستهام برید و فشار بهش اومد، بگو خب…

خ

بعد خالم بهم گفت، یادش باشه که از محل کارش یه ست کامل لوازم کار ایمنی بیاره، از دستکش گرفته تا کلاه و عینک و کفش و لباس و …

خیلی خلاصه باحال شد.

خداروشکر

چند قسمت قبل، خانم شایسته گفتن که ما از باهم بودن لذت میبریم و هیچ کدوم مسئول سرگرمی و لذت دیگری نیستیم، فکر کنم فردای اون فایل، منو دوستام با هم رفتیم لب رودخانه زاینده رود، و خلاصه همه بالاخره راضی شدیم که بریم توی آب راه بریم، به غیر از یه نفر که کلا راضی نشد، ما هم وقتی رفتیم تو آب، مدام داشت هی دور خودش میچرخید و منتظر بود،

واقعا اگه قبل از این سریال بود، من هم مثل بقیه میگفتم بچه ها بریم بالا فلانی گناه داره!

ولی خب خداروشکر همون موقع یادم افتاد که چنین آگاهی رو من دیروز یاد گرفتم و باید ازش استفاده کنم، همون موقع به یه نفر از دوستان هم فرکانسیم اشاره کردم که (ما که مسئول سرگرمی دیگران نیستیم)! و اون هم یادش اومد که چنین آگاهی رو از اون فایل شنیده و هر دو تایید کردیم و بدون حس عذاب وجدان به لذت بردنمون ادامه دادیم، جالب اینه که بعد که اومدیم بالا، ایشون ساعتش خراب شد و من کفش هام، ولی خب هردو مثل اینکه از چشمای هم خوندیم که، اشکالی نداره صد در صد این اتفاق خیره و قراره به واسطه اش ، خیلی نعمات بهتری رو دریافت کنیم.

و واقعا دیدم که چطور شما از کنار هم بودنتون لذت میبرین. چقدر راحت بودین. چقدر واقعا ما احساس راحتی میکنیم وقتی شمارو میبینیم. اصلا کلا خودمونو به جای شما میذاریم و از زاویه دید شما، خودمونو توی پارادایس و توی اون فضا تصور میکنیم و لذت میبریم از اینکه هرکس هرچیزی که میخواست میخورد. هرکس هرچیزی که میخواست رو آماده میکرد. هر کاری که ازش لذت میبرد انجام میداد.

مثل خانواده های ما، مجبور نمیکردن همدیگرو تا حتما هرچیزی که اونا میگن خورده بشه. هرکاری که اونا میگن انجام بشه. و متاسفانه اگه انجام نشه، بعدش موجی از توهین و سرزنش پشتش میاد.

چقدر این خانواده خوبن. چقدر راحت. چقدر آزاد. خیلی کمتر ولی مثل شما. چقدر این خنده ها نغمه عشق و لذت و مهربانی همراه خودش داره. والا یادم نمیاد هیچ وقت توی هیچ مهمانی اینچنین خندیده باشیم. خداروشکر. الان اینجاییم و داریم میبینیم که میشود اینچنین بود. میشود و هرچقدر بیشتر تایید و تحسینش کنیم، بیشتر به سمتش هدایت میشیم. و واقعا داریم هدایت میشیم و هر روز بیشتر توی زندگیمون حسش میکنیم. خدایاشکرت که با این خانواده ام.

دوستون دارم خیلی زیاد.

دستتون در دست الله یکتا

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    393MB
    26 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 43
    112MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

184 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهام وابراهیم» در این صفحه: 4
  1. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    خدایا شکرت برای این خانواده صمیمی ،

    چقدر عالی در کنار هم بهترین روزها رو خلق میکنم.

    خدایا شکرت امروز هم من در کنار خانواده ام خیلی خوش گذشت.

    روز جهانی دختر بود ومن نمی‌دونستم که روز دختر.

    بعداز ظهر به قصد پیاده روی از مغازه میام بیرون

    یه حسی بهم گفت به دخترت که خونه تنهاست بگو بیاد بیرون وبا هم بریم مغازه.و بعد از پیاده روی رفتیم مغازه و اونجا تازه عزیز دلم متوجه شد روز دختره. از اونجایی که مطهره عاشق قهوه و دیزاین خوشگلش..برای اسپرسو دبل خرید و,(کنار مغازه ما کافه س) خیلی سورپرایز شد و در کنارهم شب خوبی داشتیم.

    ومنو وعشقم بچه هارو گذاشتیم مغازه و رفتیم موتور سواری.

    خدایا شکرت برای امروز زیبایی که برای خودمون ساختیم.

    خدایاشکرت برای وجود عشق نازنینم که هر چقدر از وجودت تشکر کنم بازم کمه خدایا شکرت..

    خدایا شکرت بهترین عشق دنیا رو دارمممم.

    خدایا شکرت برای مغازه عالی و پرفروشی دارم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام به برادر عزیز وتوحیدی

    چقدر زیبا توصیف کردید و لذت بردم

    چقدر خوبه که بعداز شنیدن آگاهیها درک کنیم و در زندگیمون انجامش بدیم وعملگرا باشیم.

    و شما خیلی قشنگ این کار رو انجام دادین.

    تحسینتون میکنم.

    واقعا همین نکات کوچیک رو کم کم درک و عمل کنیم ‌خیلی در همه ابعاد شخصیتی رشد میکنیم.

    خدایاشکرت

    سپاس گذارم از کامنت ارزشمندتون که تاپ کامنت هم شده.

    دمتون گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام به برادر عزیز وتوحیدیم

    (برای دل خودم مینوسم..)

    منم الان ساعت 3شبه و هدایت شدم به کامنتون و ناخواسته فقط اشک ریختم و با گریه دارم کامنت مینویسم.

    با اینکه تکراریه وبارها وبارها گوش دادم وخوندم اما اینبار یه جور دیگه به دلم نشست…

    یادمه چقدر زیر بارون پاییز وزمستانون رشت قدم میزدم از محل کارم تا خونه بلعکس (رفت وبرگشت دوساعت طول میکشید)و این فایل رو گوش میدادم و تمام خونه ها ودرختها وبارون رو تحسین میکردم و این عبارت تاکیدی رو مدام تکراد میکردم که تمام اجزای جهان هستی در اختیار من است تا هرچی که بخواهم برایم فراهم کنن و حال عجیب وغریب و همیشه میگفتم خدایا باران نعمت وثروت وفراوانی رو در زندگی مم ببار…

    الانم با خوندن کامنتون یکهویی خدا بهم گفت دیدی از کجا به کجا آوردمت ..پس بازم من میتونم ترو اونجایی که میخوای برسونم کافیه توحیدی عمل کنی و به من باور داشته باشی…

    منم دیگه گریه وگریه از اینهمخ عظمت وبزرگی خدای مهربونم و هرروز روزی هزار بار شکر گزار خدای خوبم هستم که منو به این مسیر پراز آگاهی هدایت کرد.خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری میخواهم.

    خدایا من رو به راه راست به راه آنهایی که هدایت وراهنمایی کردی هدایت کن..راه پراز نعمت وثروت و توحید وحال خوب بیشتر و رابطه ی عاشقانه بیشتر و…فراوانی نعمت خدا که نمیشه گفتش هدایتم کن

    خدا

    بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر درک فهم تو کوچک میشود، یعنی اون جوری که میتونی درکش کنی اون ظرفی که تو داری توی اون جا میگیره، یک اقیانوسیه بی نهایت اما به شکل ظرف تو در میاد

    به قدرِ نیاز تو فرود می‌آید، اگر خیلی بخوای خیلی بهت میده

    به قدر آرزوی تو گسترده میشود، چقدر میخوای کسب و کارت بزرگ باشه به همون اندازه میشه .. به اندازه ی یک شهر، یک منطقه، یک محله، یک استانِ یک کشور یک دنیا؟

    به قدر ایمان تو کارگشا میشود

    به قدر نخ پیرزنانِ دوزنده باریک میشود

    و به قدر دل امیدواران گرم میشود

    یتیمان را پدر میشود و مادر

    از بی نهایت شکل به بی نهایت اشکال متفاوت برات درمیاد: به شرط ایمان: به شرط اینکه بخوای بخوای

    بی برادران را برات برادر میشود

    بی همسرماندگان را همسر میشود

    عقیمان را فرزند میشود

    ناامیدان را امید میشود: هر چی که نداری همون میشود

    گمگشتگان را راه میشود

    در تاریکی ماندگان را نور میشود

    مشتری میخوای، مشتری میشه برات

    ایده خاصی میخوای برای فروش بالاتر همون میشود

    رزمندگان را شمشیر میشود

    پیران را عصا میشود و محتاجان عشق را عشق میشود …

    خداوند همه چیز میشود همه کس را: اما ملاصدرا میگه به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل: به شرط طهارت روح: به شرط پرهیز معامله با ابلیس: به شرط توحید و نه شرک به شرط اینکه باورش کنی که همیشه باهاتِ ..

    بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا ( احساس خوب= اتفاقات خوب | احساس بد= اتفافات بد) و مغزهایتان را هر اندیشه ی خلاف (ّباورهای نامناسب)

    میخوای اون الهاماتت را دریافت کنی باید در احساس خوب باشی

    و زبان هایتان را هر گفتار ناپاک: از کلام تو بر تو حکم میشود

    و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار: نیازی به هیچ کار نادرستی نداری که فکر کنی گیر میافتی

    و بپرهیزید از ناجوان مردی ها و ناراستی ها و نامردمی ها

    چنین کنید تا ببینید خداوند بر سر سفره ی شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بندِ تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکانِ شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

    ببین اون وقت خدا در لحظه به لحظه زندگیت میاد، خداوند که انرژیش داره همه ی کارهات را انجام میده ..

    و چرخت را میچرخونه و اون وقت این همه آدم را ببین که سگ دو میزنند برای یک لقمه نون ..

    مگر از زندگی چه میخواهی که در خدایی خداوند یافت نمیشود؟!

    سپاس گذارم از کامنت ارزشمندتون.

    خدایا خوشبختم چون ترو دارم.

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام به برادر عزیز وتوحیدیم

    (برای دل خودم مینوسم..)

    منم الان ساعت 3شبه و هدایت شدم به کامنتون و ناخواسته فقط اشک ریختم و با گریه دارم کامنت مینویسم.

    با اینکه تکراریه وبارها وبارها گوش دادم وخوندم اما اینبار یه جور دیگه به دلم نشست…

    یادمه چقدر زیر بارون پاییز وزمستانون رشت قدم میزدم از محل کارم تا خونه بلعکس (رفت وبرگشت دوساعت طول میکشید)و این فایل رو گوش میدادم و تمام خونه ها ودرختها وبارون رو تحسین میکردم و این عبارت تاکیدی رو مدام تکرار میکردم که تمام اجزای جهان هستی در اختیار من است تا هرچی که بخواهم برایم فراهم کنن و حال عجیب وغریب و همیشه میگفتم خدایا باران نعمت وثروت وفراوانی رو در زندگی من ببار…

    الانم با خوندن کامنتون یکهویی خدا بهم گفت دیدی از کجا به کجا آوردمت ..پس بازم من میتونم ترو اونجایی که میخوای برسونم کافیه توحیدی ترعمل کنی و به من بیشتر از همیشه باور داشته باشی…

    منم دیگه گریه وگریه از اینهمه عظمت وبزرگی خدای مهربونم و هرروز روزی هزار بار شکر گزار خدای خوبم هستم که منو به این مسیر پراز آگاهی هدایت کرد(هرچقدر شکر ککم بازم کمه).خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری میخواهم.

    خدایا من رو به راه راست به راه آنهایی که هدایت وراهنمایی کردی هدایت کن..راه پراز نعمت وثروت و توحید وحال خوب بیشتر و رابطه ی عاشقانه باکیفیت تر و…فراوانی نعمت خدا که نمیشه گفتش هدایتم کن

    خدا

    بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر درک فهم تو کوچک میشود، یعنی اون جوری که میتونی درکش کنی اون ظرفی که تو داری توی اون جا میگیره، یک اقیانوسیه بی نهایت اما به شکل ظرف تو در میاد

    به قدرِ نیاز تو فرود می‌آید، اگر خیلی بخوای خیلی بهت میده

    به قدر آرزوی تو گسترده میشود، چقدر میخوای کسب و کارت بزرگ باشه به همون اندازه میشه .. به اندازه ی یک شهر، یک منطقه، یک محله، یک استانِ یک کشور یک دنیا؟

    به قدر ایمان تو کارگشا میشود

    به قدر نخ پیرزنانِ دوزنده باریک میشود

    و به قدر دل امیدواران گرم میشود

    یتیمان را پدر میشود و مادر

    از بی نهایت شکل به بی نهایت اشکال متفاوت برات درمیاد: به شرط ایمان: به شرط اینکه بخوای بخوای

    بی برادران را برات برادر میشود

    بی همسرماندگان را همسر میشود

    عقیمان را فرزند میشود

    ناامیدان را امید میشود: هر چی که نداری همون میشود

    گمگشتگان را راه میشود

    در تاریکی ماندگان را نور میشود

    مشتری میخوای، مشتری میشه برات

    ایده خاصی میخوای برای فروش بالاتر همون میشود

    رزمندگان را شمشیر میشود

    پیران را عصا میشود و محتاجان عشق را عشق میشود …

    خداوند همه چیز میشود همه کس را: اما ملاصدرا میگه به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل: به شرط طهارت روح: به شرط پرهیز معامله با ابلیس: به شرط توحید و نه شرک به شرط اینکه باورش کنی که همیشه باهاتِ ..

    بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا ( احساس خوب= اتفاقات خوب | احساس بد= اتفافات بد) و مغزهایتان را هر اندیشه ی خلاف (ّباورهای نامناسب)

    میخوای اون الهاماتت را دریافت کنی باید در احساس خوب باشی

    و زبان هایتان را هر گفتار ناپاک: از کلام تو بر تو حکم میشود

    و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار: نیازی به هیچ کار نادرستی نداری که فکر کنی گیر میافتی

    و بپرهیزید از ناجوان مردی ها و ناراستی ها و نامردمی ها

    چنین کنید تا ببینید خداوند بر سر سفره ی شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بندِ تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکانِ شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

    ببین اون وقت خدا در لحظه به لحظه زندگیت میاد، خداوند که انرژیش داره همه ی کارهات را انجام میده ..

    و چرخت را میچرخونه و اون وقت این همه آدم را ببین که سگ دو میزنند برای یک لقمه نون ..

    مگر از زندگی چه میخواهی که در خدایی خداوند یافت نمیشود؟!

    سپاس گذارم از کامنت ارزشمندتون.

    خدایا خوشبختم چون ترو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: