https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-20 08:04:242025-04-03 18:03:24سریال زندگی در بهشت | قسمت 50
266نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
فایل نشانه دیروزم، فایل سفر به دور آمریکا قسمت 200، و فایل نشانه امروز، هر دوشون در تصاویر افرادی بودن که با اینکه از پریدن توی آب میترسیدن، ولی بالاخره بر ترسشون غلبه کردن و شیرجه زدن توی آب.
یکم احساس میکنم شبیه شرایط الان منه که دارم میرم توی دل ترسهام و کارهایی که قبلا انجام نداده بودم رو انجام میدم. (توی فایل نشانه دیروز راجع بهشون توضیح دادم)
حتی توی متن فایل انتخابی که پریا جان نوشته بود، اولش نوشته بود که برید قسمت 3 سریال ببینید و وقتی دیدمش، اونجا هم استاد میپره توی آب دریاچه….
توی قسمت 3، اولین چیزی که به چشمم اومد نرده های دور خونه بودن که اونجا هنوز وجود داشتن. اگر توی قسمت 50 هم اون نرده ها بودن، اصلا نمیشد که بچه ها اینجوری بخوان از بالای سکوی بپرسن توی آب.
وای متن فایل انتخابی خیلی فوق العاده بود…
چقدر سنگین بود نوشته اش
خیلی متفاوت نوشته بود
این جملات خیلی منو به فکر بردن:
اصن واقعا اگر کسی بدونه کانون توجه اصله، حتی دنبال راه حل نمیگرده واسه مشکلاتش. حتی این حسو نداره که آخه یه سری منفیا وجود دارن خود به خود… نه واقعا وجود ندارن اگر بهشون توجه نکنی. انقدر براشون دنبال راه حلی یا به نوعی توجهت بهشون هست، که هی خلقشون میکنی… ممتد توی هر روز و هرسالت.
این جمله که دنبال راه حلی براشون دقیقا این چیزیه که من در مورد کسب و کار اخیرا در مورد خودم متوجه شدم. اینکه قبل از شروع هر کاری، ذهن من اول میره دنبال مشکلاتی که ممکنه توی اون کار پیش بیاد، و میخواد که مثلا زرنگی کنه و براشون پیشاپیش راه حل پیدا کنه… این یکی از نشتی های انرژی من در زمینه کسب و کاره.
تو توجهتو بزار روی چیزایی که بجای اونا میخوای، ببین چطوری اون منفیا بخار میشن و کم و کمتر میشن….
درسته درسته… با اینکه این جمله رو تا به حال به شکلهای مختلف توی فایلها شنیده بودم، اما اینجا برام خیلی بولدتر بود
90 درصد سوالایی که دارید و عدم توحید، بخاطر اینه که فکر میکنید نکات منفی زندگیتون منشائی غیر از خلق خودتون دارن.
وقتی قانون توجه رو درک کنید، براحتی باوراتون حتی درست میشن، توحیدتون بالا میره. اما به میزانی که درکش نکردین، توحیدتون سخت تره. چون یه عالمه باید خودتون رو قانع کنید که نکات منفی آسیبی به شما نمیزنه!
بله درسته… خیلی اوقات من باید ذهنم رو قانع کنم که چون من در مسیر درست هستم اتفاق بدی برای من نمیوفته، تا خیالش راحت بشه و آروم بگیره
اما اگر بدونید نکات منفی رو با کانون توجهتون ساختین و یه بخشیش رو قبل تولد حتی سفارش دادین باشین چون خیلی مطمئن بودین با قانون تغییرش میدین، در حجم بالایی شرکتون دود میشه میره پی کارش…… اعتقاد به یک قدرت نه دو قدرت….
خیلیا فکر میکنن محیط منفی مثل اعتقاد به نیروی خیر و شر، یه موجودیت مستقل داره و ما با قانون از لابه لاش لایی میکشیم!!!!!!!!! این اعتقاد غلطه، خیلی باعث میشه سخت توحیدی باشید و سخت به نکات مثبت توجه کنید چون ته وجودتون همیشه حس میکنید یه دستگاع تولید سختی و منفی توی جهان هست که شما با قانون باید ازش رها شید!
درحالیکه میتونه واقعا محو بشه توی زندگیتون اون منفیا و تولید نشه و فقط درجات بهشت رو جلو برید، بجای اینکه همش از شرایط بد به شرایط خوب برید! مثل همین عالی تر شدن پرادایس روز به روز… مگه پرادایس داره از شرایط منفی به مثبت میره؟ خیلی ساله دیگه استاد حرکت از شرایط بد به خوب رو گذروندن، دیگه منفی ای تولید نمیکنن که بخوان با قانون ازش رها شن!
سالهاس دیگه دارن از شرایط خوب به عالی و اخیرا از عالی به عالی تر میرن!
خدایی اگه اینو درک کنید یه کلمه ام موقع استفاده از قانون نمیگید “اما ، اخه، ولی”…. میدونید هیچ کدومشون بدون توجه شما توی زندگیتون ادامه پیدا نمیکنن چون منشائی جز خلق شدن توسط شما ندارن….
تا الانم اگر کش رفتن علتش این بوده که هی بهشون توجه کردین با انواع روش ها، فرار کردن ازشون، راه حل پیدا کردن براشون، آینده نگری براشون!!!!!!
آینده نگری
آینده نگری برای مشکلات احتمالی… راست میگه دیگه… اینجوری به استقبال مشکلات میریم…
راست میگه ذهن خیلی از ما فکر میکنه یه دستگاه تولید بدی در دنیا وجود داره ولی ما استفاده از قانون میخوایم ازش جاخالی بدیم…
خیلی کامنت فوق العاده ای بود
خیلی جملاتش فوق العاده ان
خیلی نیاز به تفکر دارن
از روی بعضی از جملاتش بارها خوندم ولی هر بار که میخونم میگم ااااا راست میگه….
خدایا شکرت که داری ترمزها و نشتی های انرژی من رو بهم نشون میدی
قبلا فکر میکردم، پیدا کردن ترمز خودش یه داستان داره، حالا وقتی پیداش کردی برطرف کردنش هم کلی داستان خواهد داشت
ولی الان مدتیه متوجه شدم زمانی که ما متوجه یه ترمز میشیم، تقریبا در همون زمان هم باور مناسبش رو میتونیم ایجاد کنیم. یعنی انگار پیدا کردنش مساوی با برطرف شدنش میشه…
تحسین میکنم استاد عزیز رو بابت این همه شور و شوق رو وفعال بودن کودک درونش رو چقد حال میده با این بچه ها تحسین میکنم شجاعتشون رو با وجود ترس بازم پریدن تو اب خدایاشکرت تحسین میکنم رابطه رویایی استاد و خانم شایسته عزیز رو تحسین میکنم این دریاچه زیبا رو که کلی باعث لذت بردن شده تحسین میکنم استاد رو که در ازادی مالی زمانی و مکانی رو داره خدایاشکرت چه نوری داره این پرژاکتور چقد اینا وسایل اوردن چقد مجهز خدایاشکرت چقد این دختر کوچیکه بامزه بود استاد رو هل داد کلی خوشحال شد تحسین میکنم این همه شادی کردن رو چقد بچه ها باهم خوبن چقد همه چیز عالی بود واقعا زندگی فقط لذت بردن و شادن بودن است خدایاشکرت بابت این بچه های عزیز و استاد و خانم شایسته نازنین که انقد همشون در صلح بودن خدایاشکرت چقد عالی بود سگم گذاشتن تو اب خدایاشکرت بابت این همه هیجان و شادی سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه الله شاد باشید دوستتون دارم
سپاسگزارخداوندم که به من فرصت دوباره زندگی کردن داد و بهمن این اراده و ایمانرو داد تا دوباره دست به قلم بشم و به زیبایی های این قسمت از سریال ارزشمندتوجه کنم
سلامو درود به دو یارعزیز و دوست داشتنی،سپاسگزارم ازشما مریم جان که بیست دقیقه شادی و لذت بچه های شاداب رو برامون فیلم گرفتی،سپاسگزارم از استاد عزیز که این فضای سایت رو برای ما فراهم کردید تا بنویسیم آنچه راکه به ما کمک میکنه برای رشدوپیشرفت شخصیتیمون
استادجان خیلی خیلی از شادی و لذت شما لذت میبرم وقتی که مهمون جدیدی خونتون میاد و اونها رو هم تشویق به شادیو لذت میکنید و ازهمه مهمتر جوری تشویقشون میکنید که اگه ترسی توی ذهنشون مانعشون میشه اون تشویق به ترسشون غلبه پیدامیکنه و باعث میشه اون ترسای واهی رو که اجازه نمیداد شادیو لذت رو تجربه کنن یک بار برای همیشه نابود کنند
چقدر لذت بردم از تمومی بچه ها،چقدر میشد بفهمی کدوم شجاع ترهست،کدوم زودتر همه چیو تو ذهنش منطقی میکنه و دست به عمل میشه،کدوم یکی هرکار میکنه ذهن منطقیش اجازه نمیده شادی رو تجربه کنه،کدوم یکی اصلا حاضرنیست حتی به سناکردن هم فکر کنه،واقعا هرکدوم ازبچه ها مشخص بود با چه ترس های واهی یا با چه شجاعتی دارن زندگی رو به کام خودشون شیرین یا تلخ میکنند
استادجان چقدر ویژگی شخصیتی شما برام تحسین برانگیزه که اون شخصی که شجاعانه تو اب میپرید به خوبی تشویقش میکردید،و اون شخصی هم که میدونستید بخاطر ذهن منطقیش نمیتونه تو آب بپره هم دوباره جوری تشویقش میکردید که انگیزه بگیره تواب بپره
حواستون به همه ی بچه هابود که هرکدوم دارن به چه شیوه ای لذت میبرن و شادی میکنن
چقدر تحسین برانگیزبود حرکتهای خفن اون دخترخانم که وقتی دید هیچ ترسی نیست،شروع کرد به پشتک زدن و لذت شناکردن رو برای خودش بیشتر کرد
چقدر تحسین برانگیزبود اون دخترخانمی که میگفت میترسم ولی خیلی زود براش منطقی شد و توآب پرید
چقدر تحسین برانگیز بود که ساعتها بدون هیچ محدودیتی وبدون خستگی ساعتها استادعزیز کناربچه ها لذت برد و شادی کرد
به راستی که لذت لذت میاره شادی شادی،ولذتو شادی ثروت رو روانه ی زندگی میکنه
من هنوز که هنوزه ذهنم مقاومت داره که چططوور ممکنه آدم اینقدر نصف بیشتر روزش رو تو شادیولذت بگذرونه و خودبخود ثروت روانه ی زندگیش بشه
ذهنم هنوزمیگه باید صبحو شبت بهم دوخته بشه تابتونی یه نون حلال دربیاری،انگار نون حلال درواوردن رو مترادف میدونه با کلی سختی وتلاش کردن…
استادجان تحسینتون میکنم که اونقدر این باور بنیادین تو ذهنتون حک شده که فقط شادیو لذت بردن از زندگیه که ثروت به سمتش میاد،نه اینکه بخوای تو سمت ثروت بدوی…
تحسین میکنم پدرمادرای عزیز رو که من اصلا هیچ کدوم رو غیرازون خانمِ جولی اگه اشتباه نکنم،توی صحنه ی ندیدم،و احتمالا هرکدوم ازاونها توی تنت هاشون مشغول کارهای خودشون بودن،یا احتمالا مشغول پختوپز یک کباب مشتی ماهی از دستاورد مامان دریاچه که قراره بچه ها بعدازاتمام بازی شنا بربدن بزنن
بهرحال چقدر پدرمادراشون رو تحسین کردم که بی هیچمقاومتی و بدون هیچ نگرانیی بچه هاشون رو به حال خودشون گذاشته بودن تا ازین موقعیت بهترین استفاده رو ببرند خدایاشکرت
و چقدر لذذ بردم ازهمین خانمی که نشسته بود و بچه هارو تماشامیکرد بدون اینکه هیچدخالتی توی بازیشون داشته باشه
اون آقاپسری که حاضرنبود کلا شناکردن رو تجربه کنه مثل ابوموسای خودمون بودواصلا اهل ریسک کردن نبود ولی درکل اون رو هم تحسین میکنم که از لذت بردن بچه ها لذت میبرد خدایاشکرت
چیزی که این مدت من تونستم از شخصیت پدرمادرای این سریال در وجود خودم تربیت کنم،اینه که مقاومتم رو از بازی کردن فرزندم با بچه های دیگه برداشتم،همیشه این مقاومت بود که بافلان بچه ی بی تربیت بازی نکن،فلان موقع بازی کن،فلان موقه خونه بیا،فلان موقه توکوچه نباش،فلان موقه خونه باش و ازین جورمقاومتها که کلی باعث میشد احساسم بد بشه
ولی ازوقتی که سعی کردم مقاومتم رو کمترکنم،و بیشتر سعی کردم مثل خانم هوپ اجازه بدم فرزندم هرجور که دوست داره خودش رو تجربه کنه ومن فقط اون رو تشویق کنم،دیگه احساس دل نگرانی هم نسبت به فرزندم ندارم و فرزندم هم بیشتر داره شادیو لذت رو تجربه میکنه
من درحدی به فرزندم وابسته بودم وایشون هم به همین شکل،که نمیتونستم یک ساعت دوریش رو تحمل کنم،ولی الان آگاهانه ایشون رو خونه ی پدرم میبرم و هیچ تماس تلفنی بااون برقرارنمیکنم تا این فاصله ی فیزیکی بینمون باعث بشه کمی از وابستگی هامون کمتربشه،و چقدر فکر میکنم داره بهم کمک میشه تا بیشتر از تنهای خودم لذت ببرم،بیشتر تمرکز داشته باشم روی این اگاهی ها و ازهمه مهمتر بیشتر خودم رو تجربه کنم
چون احساس میکنم این هفت سال که صاحب فرزند شدم تمام هوشوحواسم به اینه که فرزندم چی بخوره چی بپوشه و چیکارکنه که حوصلش سر نره
الان دوست دارم آگاهانه اون رو ازخودم دور کنم تا فرزندم هم مسئولیت خودش رو بیشتر به عهده بگیره و این ویژگی شخصیتی رو که ساختم مدیون آموزشهای این سریال میدونم و من جاداره همینجا از مریم جان سپاسگزاری کنم که این سریال ارزشمند رو بادستان پرمهرش برای ما فیلمبرداری میکنه و خداهم که خوب بلده کارگردانی این سریال رو به عهده بگیره و کلی دستان بی نظیرش با نقش بازیگری واقعی وارد این سریال میکنه و به ما درسای مهمی میده خدایاشکرت
چقدر جالب بود که هرکدوم ازبچه ها تخت خواب خودشون رو اماده کرده بودن،اون تخت خوابی که با تلمبه بادمیشد خیلی فوق العاده بود،واقعا چقدر تحسین کردم بچه های عزیز رو که فکر همه جارو کرده بودن وباخودشون کلی وسایل اورده بودن خدایاشکرت
خیلی خیلی لذت بخش بود و بارها وبارها باید استاد عزیز رو تحسین کنم که این حداز آزادی زمانی دارند که اگه مهمونی بااین جمعیت وارد این فضای بهشتی بشه،دیگه وقتش رو صرف شادیو لذت بامهمونا میکنه و این باوررو داره،شادیو لذت بردن از زندگیه که خوشبختی و ثروت روهم به زندگی دعوت میکنه،و من دارم یاادمیگیرم که فقط لذت ببرم،شادی کنم،سپاسگزار هرلحظم باشم،جهان لاجرم کارش رو درست انجام میده
ودرآخر این دختر ناز رو تحسین میکنم که کلی وسایل بازی برای خودش اورده و این کتاب رنگ امیزی پرنسس هارو باعشق داره نشون مریم جان میده و مریم حان هم باعشق داره ایشون رو تشویق میکنه و ذوق میکنه خدایاشکرت
خدایاشکرت که بهم این لطف رو دادی تا پنجاه قسمت ازاین سریال رو باعشق دنبال کنم
داستان بهبود شخصیتم درراستای الگو گرفتن از انسان های شریف این سریال ادامه دارد…
چه قدر خوبه که بری مهمونی و اینطوری هر لباسی رو بخوای راحت بپوشی
چه قدر خوبه که دقیقا مهمونهایی مهمونت باشن که همفرکانس تو باشن ، اومدن خودشون به خودشون خوش بگزرونن
و غذاهاشونم اوردن لازم نیست کلی وقت صرف بشه برای پخت و پز
خودشون تعارف ندارن اجازه میگیرن و راحتن اونجایی که مهمون هستن
و یه چیز جالبتر دیگه من نمیدونم خانم شایسته واقعا اینا تو فکرش گذشته یا نه
ولی تعداد افراد واقعا زیاد بود تو این قسمت و خب یکم ریخت و پاش و بینظمی قطعا اتفاق میافته ولی شما خیلی راحت با اینکه خیلی آدم مرتبی هستین رفتین فیلمتونو گرفتین بازی بچه ها رو تماشا کردین
چه قدر خوبه مثل لکسی آدم از همون اول شجاع باشه حتی در مورد پوشش و بدنش و فرم بدنش
بقیه دخترا اعتماد به نفسشون کم تر بود مخصوصا با لباسشون و فرم بدنشون مخصوصا اون اول اصلا راحت نبودن ولی راحتتر شدن
چه قدر خوبه مثل اون دختری که آخر از همه پرید داد بزنی بگی من میترسم ولی بپری بعدش
چه قدر تحسین برانگیزه که راحت همه ی این دخترا و پسرا داشتن باهم خوش میگزروندن بازی میکردن و ذره ای بی محلی بی اعتنایی یا از این موارد ندیدم تو فیلم
چه قدر خوبه بشینی بالا روی بالکن و ببینی بچه هات دارن بازی میکنن و تو سکوت کنی و نگاشون کنی فقط
چه قدر خوبه اعتماد به نفس اینو داری که اصلا یه جور عجیب و غریب بای بای کنی بعد بگی من میخوام یه نفرو هل بدم بیافته تو آب
چه قدر خوبه ملکت یه دریاچه داشته باشه هر وقت بخوای بپری تو اب
مهمون که برات بیاد یه استخر داشته باشی از صدتا استخر المپیک بزرگتر تازه آب شیرین ، آب چشمه ، بدون کلر ، تمییز و نو
چه قدر قشنگ بود وقتی اون اول رفتنماهیگیری یکی از دخترا بلد نبود ولی چوب ماهیگیریش رو برداشت رفت تو دل کار
من اگه بودم برنمیداشتم میگفتم آبروم میره
و یک کسی پیدا شد که بیشتر از اون بلد بود و بهش یاد داد
چه قدر تحسین برانگیزه این آزادی پوشس
اینکه جنسیتی نیست حتی تفریحات
چه قدر حرکاتای خفن شیرجه زدنو بلد بودن بچه ها
واقعیتشو بگم من دو سه بار بیشتر تو استخر نمیپرم
به دو دلیل بازم ترس از نظر مردم و اینکه غریق نجات های استخر هم یه جور بدی نگاه میکنن:)
چه قدر خوبه که آزادی زمانی و مکانی و مالی داری که بتونی با خیال راحت تو مهمونی پیش مهمونات باشی و خوش بگزرونی
با نام و هدایت الله مهربان قسمت دید را شروع میکنیم
خدا را شکر بابت این پرادایس زیبا و پر نعمت و برکت. کلا خانوادههای امریکایی زیاد به ماهیگیری و طبیعت گردی اقهمندند و بچههاشون از همون کودکی با طبیعت ارتباط میگیرند
خیلی شور و شوق بچهها برای شنا کردن لذت بخشه و همینطور این سگ براش جلیقه پوشیدن خیلی بامزه است
این ترس های دختر کوچولو خودمو اورد جلو ذهنم که خیلی جاها این ترس ها جلوی لذت بردن و ورود نعمات به زندگیم رو گرفته و چقدر این مثال واضح بود که ترس ها واهی هستن و توی ذهنم بهشون پر و بال میدم
خداروشکر هر روز جذاب تر میشه ، لطف خداوند چه بینهایته و انسان با تمرکز به نکات مثبت از کجا به کجا میرسه مثل استاد و خداوند هرکسی رو هدایت در اون مسیری که میره
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان گرامی این فایل بسیار زیبا،فایل پیشنهادی من برای امروز بود،خدایا شکرت
امروز من سمیناری شرکت کردم برای پیشرفت کار خودم و چون احساس عدم توانمندی وناکافی بودن داشتم و این شخص خیلی زیاد در زندگی کاری خود پیشرفت داشتند،ترجیح دادم که برم این آموزش رو ببینم که بتونم مثل اون شخص پیشرفت کنم ،من فهمیدم مشکل من عدم خودباوری عدم عزت نفس و عدم اعتماد به نفس و عملگرا نبودن هست
تمااامی مطالب این سمینار را میدونستم و هیچ مطلب جدیدی برای من نداشت، متاءسفانه همیشه فکر میکنم کافی نیستم و مهمتر از همه اینکه به خودم اعتماد ندارم و همان دانسته ها رو هم اجرایی نمیکنم ،حتی نمیتونم به خوبی خودم را ارائه بدهم و دوره ی آموزشیم رو با جسارت معرفی کنم،فهمیدم ترسهای من هست که نمیگذاره من به خوان نعمت الهی دسترسی پیدا کنم .
دقیقاً مثل دختر بچهای که به خاطر ترسش از این همه نعمت الهی استفاده نمیکنه و خودش داره خودش رو از این همه نعمت ولذت محروم میکنه.
بچههای دیگه این همه لذت میبرند اما این دختر بچه هنوز میگه من میترسم شب شده تا بالاخره دلشو به دریا میزنه و میپره توی آب اما این همه فرصت را از دست داده در حالیکه بچه ها از صبح لذت بردند واز این نعمتها استفاده کردند.
ما به خاطر ترسهامون و مشکلات شخصیتیمون از این همه نعمتهای الهی عبور میکنیم و به خودمون اجازه ی ورود به نعمات الهی رو نمیدیم .
سپاسگزارم به خاطر هدایت الهی به این فایل و این سمینار
استاد نوشته ی برگزیده پریا منو مدهوش کرد اصلا هی میخوندم هی میخوندم و بیشتر میفهمیدم که نفهمیدم و باز میخوندم و اصن انگار نه انگار
بغضم گرفته بود از حجم بالای اگاهی که به پریاجان الهام شده بود و چنین زیبا نوشته بود و شما اون رو انتخاب کردید
استاد برام جالبه ، نمیدونم شما یا خانم شایسته نوشته ی برگزیره رو انتخاب میکنید ولی فقط میدونم چه قدر با منبع در اتصال هستید که بهترییییین متن رو میذارید
بلکه از کسیه که خیلی کم کامنت گذاشته اما شاید امتیاز کمی هم اورده
ولی شما دقیقا بهترین متنو انتخاب میکنید
متن برگزیده ی این قسمت واقعا اگاهی های زیادی داشت هر چه قدر میخوندم کم بود کم بود کم بود
مثل ابی که هی میخوردم و تشنه تر از قبلم میکرد
میگفتم خدایا چرا این متنو میخونم داره به آگاهی هام اضاف میشه ظرفم بزرگتر میشه ولی در عین حال احساس میکنم خیلی خالی تر دارم میشم
احساس اینکه بیشتر میفهمی که هیچی نمیدونی
احساس اینکه درکت بالاتر رفته اما انگار وارد زمینی شدی که باید بیشتر جستوجو کنی توش و هیچی ازش نمیدونی
واقعا حس عجیبی بود
باز میخوندم و بیشتر نیاز داشتم که دوباره بخونم
واقعا متنی بود که خیلی از بچه ها درکش نکنن و از روش رد بشن بگن وای اره چه قشنگ
ولی یه درصد میفهمن که عمق این مطلب چه قدر زیاده و باید هزار بار خونده بشه تا یکمیشو بفهمی و هر سال و هر ماه میفهمی هزار بار قبلی که خونده بودی همون یک درصد هم ازش نفهمیدی
استاد تصمیم دارم متن برگزیده ی این قسمت رو هر چند وقت چندین بار بخونم و این فایل به خاطر این متنش شده جزو مورد علاقه ترینام و سیوش میکنمو هزار بار دیکه میخونمش
به نام خدا
سلام به استاد و مریم جون
سلام به تمامی بچه های توحیدی
خدای من آب دریاچه در شب چقدر زیباست بچه ها چه لذتی میبرن
استاد چقدر خوشحال هست بچه ها رو میبینه ذوق میکنن و مریم جون چون این دو فرشته با خودشون در صلح هستن
شب های پردایس چقدر زیباست چه نور افکنی چه قدر رویایی هست
چه دختر شجاعی چه پشتکی میزنه
مریم جون با اون صدای شیرینش تشویقش کرد
و اون هم پا روی ترسهاش گذاشت
وای این سگ خال خالی جلیقه نجات پوشیده می خواد بره شنا
این بچه ها رو تحسین کردم توی شب چقدر خوب شنا می کنن
مریم جون ممنونم بابت فیلم های که میگیری
مریم جون عاشقتم که خونه رو در اختیار مهمونها می گذاری و توی آروی می خوابی
توشک تاشو هم آوردن
حالا خواب میچسبه شنا کردن لباس پوشیدن و انرژی شون خالی کردن
ماهیگیری هم کردن فکر کنم ماهی ها دانا شدن دیگه گیر نمی افتن
استاد و مریم جون تحسینتون میکنم این قدر با خود در صلح هستید
در پناه خداوند باشید
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
تناسب داره
با این بخش از پیام برگزیده این سری
که کور مادر زاد می تونه بینا بشه
توسط هر کسی
کسی که قانون و اصل بودن قانون در زندگی رو دریابه
این متن عالی ه
الان می فهمم
تفصیل کل شی بودن قرآن رو
الان می فهمم
نسیمی و حلاج چی منظورشون بوده
البته همیشه جا داره بهتر و بیش تر بفهمین از این بزرگان
این متن واقعا برگزیده است و الهام و فهم و شعور و تفکر به تمام معنا هستش
البته تا اون لحظه و اون شخص عزیز
راه بازه برای اون شخص عزیز و دیگران
در تمام لحظه لحظه های عمرشون
به نام خدای مهربانم
فایل نشانه امروزم: زندگی در بهشت- قسمت 50
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
فایل نشانه دیروزم، فایل سفر به دور آمریکا قسمت 200، و فایل نشانه امروز، هر دوشون در تصاویر افرادی بودن که با اینکه از پریدن توی آب میترسیدن، ولی بالاخره بر ترسشون غلبه کردن و شیرجه زدن توی آب.
یکم احساس میکنم شبیه شرایط الان منه که دارم میرم توی دل ترسهام و کارهایی که قبلا انجام نداده بودم رو انجام میدم. (توی فایل نشانه دیروز راجع بهشون توضیح دادم)
حتی توی متن فایل انتخابی که پریا جان نوشته بود، اولش نوشته بود که برید قسمت 3 سریال ببینید و وقتی دیدمش، اونجا هم استاد میپره توی آب دریاچه….
توی قسمت 3، اولین چیزی که به چشمم اومد نرده های دور خونه بودن که اونجا هنوز وجود داشتن. اگر توی قسمت 50 هم اون نرده ها بودن، اصلا نمیشد که بچه ها اینجوری بخوان از بالای سکوی بپرسن توی آب.
وای متن فایل انتخابی خیلی فوق العاده بود…
چقدر سنگین بود نوشته اش
خیلی متفاوت نوشته بود
این جملات خیلی منو به فکر بردن:
اصن واقعا اگر کسی بدونه کانون توجه اصله، حتی دنبال راه حل نمیگرده واسه مشکلاتش. حتی این حسو نداره که آخه یه سری منفیا وجود دارن خود به خود… نه واقعا وجود ندارن اگر بهشون توجه نکنی. انقدر براشون دنبال راه حلی یا به نوعی توجهت بهشون هست، که هی خلقشون میکنی… ممتد توی هر روز و هرسالت.
این جمله که دنبال راه حلی براشون دقیقا این چیزیه که من در مورد کسب و کار اخیرا در مورد خودم متوجه شدم. اینکه قبل از شروع هر کاری، ذهن من اول میره دنبال مشکلاتی که ممکنه توی اون کار پیش بیاد، و میخواد که مثلا زرنگی کنه و براشون پیشاپیش راه حل پیدا کنه… این یکی از نشتی های انرژی من در زمینه کسب و کاره.
تو توجهتو بزار روی چیزایی که بجای اونا میخوای، ببین چطوری اون منفیا بخار میشن و کم و کمتر میشن….
درسته درسته… با اینکه این جمله رو تا به حال به شکلهای مختلف توی فایلها شنیده بودم، اما اینجا برام خیلی بولدتر بود
90 درصد سوالایی که دارید و عدم توحید، بخاطر اینه که فکر میکنید نکات منفی زندگیتون منشائی غیر از خلق خودتون دارن.
وقتی قانون توجه رو درک کنید، براحتی باوراتون حتی درست میشن، توحیدتون بالا میره. اما به میزانی که درکش نکردین، توحیدتون سخت تره. چون یه عالمه باید خودتون رو قانع کنید که نکات منفی آسیبی به شما نمیزنه!
بله درسته… خیلی اوقات من باید ذهنم رو قانع کنم که چون من در مسیر درست هستم اتفاق بدی برای من نمیوفته، تا خیالش راحت بشه و آروم بگیره
اما اگر بدونید نکات منفی رو با کانون توجهتون ساختین و یه بخشیش رو قبل تولد حتی سفارش دادین باشین چون خیلی مطمئن بودین با قانون تغییرش میدین، در حجم بالایی شرکتون دود میشه میره پی کارش…… اعتقاد به یک قدرت نه دو قدرت….
خیلیا فکر میکنن محیط منفی مثل اعتقاد به نیروی خیر و شر، یه موجودیت مستقل داره و ما با قانون از لابه لاش لایی میکشیم!!!!!!!!! این اعتقاد غلطه، خیلی باعث میشه سخت توحیدی باشید و سخت به نکات مثبت توجه کنید چون ته وجودتون همیشه حس میکنید یه دستگاع تولید سختی و منفی توی جهان هست که شما با قانون باید ازش رها شید!
درحالیکه میتونه واقعا محو بشه توی زندگیتون اون منفیا و تولید نشه و فقط درجات بهشت رو جلو برید، بجای اینکه همش از شرایط بد به شرایط خوب برید! مثل همین عالی تر شدن پرادایس روز به روز… مگه پرادایس داره از شرایط منفی به مثبت میره؟ خیلی ساله دیگه استاد حرکت از شرایط بد به خوب رو گذروندن، دیگه منفی ای تولید نمیکنن که بخوان با قانون ازش رها شن!
سالهاس دیگه دارن از شرایط خوب به عالی و اخیرا از عالی به عالی تر میرن!
خدایی اگه اینو درک کنید یه کلمه ام موقع استفاده از قانون نمیگید “اما ، اخه، ولی”…. میدونید هیچ کدومشون بدون توجه شما توی زندگیتون ادامه پیدا نمیکنن چون منشائی جز خلق شدن توسط شما ندارن….
تا الانم اگر کش رفتن علتش این بوده که هی بهشون توجه کردین با انواع روش ها، فرار کردن ازشون، راه حل پیدا کردن براشون، آینده نگری براشون!!!!!!
آینده نگری
آینده نگری برای مشکلات احتمالی… راست میگه دیگه… اینجوری به استقبال مشکلات میریم…
راست میگه ذهن خیلی از ما فکر میکنه یه دستگاه تولید بدی در دنیا وجود داره ولی ما استفاده از قانون میخوایم ازش جاخالی بدیم…
خیلی کامنت فوق العاده ای بود
خیلی جملاتش فوق العاده ان
خیلی نیاز به تفکر دارن
از روی بعضی از جملاتش بارها خوندم ولی هر بار که میخونم میگم ااااا راست میگه….
خدایا شکرت که داری ترمزها و نشتی های انرژی من رو بهم نشون میدی
قبلا فکر میکردم، پیدا کردن ترمز خودش یه داستان داره، حالا وقتی پیداش کردی برطرف کردنش هم کلی داستان خواهد داشت
ولی الان مدتیه متوجه شدم زمانی که ما متوجه یه ترمز میشیم، تقریبا در همون زمان هم باور مناسبش رو میتونیم ایجاد کنیم. یعنی انگار پیدا کردنش مساوی با برطرف شدنش میشه…
خدایا شکرت
استاد جان، خانم شایسته و پریا جان ازتون ممنونم
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
تحسین میکنم استاد عزیز رو بابت این همه شور و شوق رو وفعال بودن کودک درونش رو چقد حال میده با این بچه ها تحسین میکنم شجاعتشون رو با وجود ترس بازم پریدن تو اب خدایاشکرت تحسین میکنم رابطه رویایی استاد و خانم شایسته عزیز رو تحسین میکنم این دریاچه زیبا رو که کلی باعث لذت بردن شده تحسین میکنم استاد رو که در ازادی مالی زمانی و مکانی رو داره خدایاشکرت چه نوری داره این پرژاکتور چقد اینا وسایل اوردن چقد مجهز خدایاشکرت چقد این دختر کوچیکه بامزه بود استاد رو هل داد کلی خوشحال شد تحسین میکنم این همه شادی کردن رو چقد بچه ها باهم خوبن چقد همه چیز عالی بود واقعا زندگی فقط لذت بردن و شادن بودن است خدایاشکرت بابت این بچه های عزیز و استاد و خانم شایسته نازنین که انقد همشون در صلح بودن خدایاشکرت چقد عالی بود سگم گذاشتن تو اب خدایاشکرت بابت این همه هیجان و شادی سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه الله شاد باشید دوستتون دارم
به نام خداوند بخشنده ی شادی دهنده
سپاسگزارخداوندم که به من فرصت دوباره زندگی کردن داد و بهمن این اراده و ایمانرو داد تا دوباره دست به قلم بشم و به زیبایی های این قسمت از سریال ارزشمندتوجه کنم
سلامو درود به دو یارعزیز و دوست داشتنی،سپاسگزارم ازشما مریم جان که بیست دقیقه شادی و لذت بچه های شاداب رو برامون فیلم گرفتی،سپاسگزارم از استاد عزیز که این فضای سایت رو برای ما فراهم کردید تا بنویسیم آنچه راکه به ما کمک میکنه برای رشدوپیشرفت شخصیتیمون
استادجان خیلی خیلی از شادی و لذت شما لذت میبرم وقتی که مهمون جدیدی خونتون میاد و اونها رو هم تشویق به شادیو لذت میکنید و ازهمه مهمتر جوری تشویقشون میکنید که اگه ترسی توی ذهنشون مانعشون میشه اون تشویق به ترسشون غلبه پیدامیکنه و باعث میشه اون ترسای واهی رو که اجازه نمیداد شادیو لذت رو تجربه کنن یک بار برای همیشه نابود کنند
چقدر لذت بردم از تمومی بچه ها،چقدر میشد بفهمی کدوم شجاع ترهست،کدوم زودتر همه چیو تو ذهنش منطقی میکنه و دست به عمل میشه،کدوم یکی هرکار میکنه ذهن منطقیش اجازه نمیده شادی رو تجربه کنه،کدوم یکی اصلا حاضرنیست حتی به سناکردن هم فکر کنه،واقعا هرکدوم ازبچه ها مشخص بود با چه ترس های واهی یا با چه شجاعتی دارن زندگی رو به کام خودشون شیرین یا تلخ میکنند
استادجان چقدر ویژگی شخصیتی شما برام تحسین برانگیزه که اون شخصی که شجاعانه تو اب میپرید به خوبی تشویقش میکردید،و اون شخصی هم که میدونستید بخاطر ذهن منطقیش نمیتونه تو آب بپره هم دوباره جوری تشویقش میکردید که انگیزه بگیره تواب بپره
حواستون به همه ی بچه هابود که هرکدوم دارن به چه شیوه ای لذت میبرن و شادی میکنن
چقدر تحسین برانگیزبود حرکتهای خفن اون دخترخانم که وقتی دید هیچ ترسی نیست،شروع کرد به پشتک زدن و لذت شناکردن رو برای خودش بیشتر کرد
چقدر تحسین برانگیزبود اون دخترخانمی که میگفت میترسم ولی خیلی زود براش منطقی شد و توآب پرید
چقدر تحسین برانگیز بود که ساعتها بدون هیچ محدودیتی وبدون خستگی ساعتها استادعزیز کناربچه ها لذت برد و شادی کرد
به راستی که لذت لذت میاره شادی شادی،ولذتو شادی ثروت رو روانه ی زندگی میکنه
من هنوز که هنوزه ذهنم مقاومت داره که چططوور ممکنه آدم اینقدر نصف بیشتر روزش رو تو شادیولذت بگذرونه و خودبخود ثروت روانه ی زندگیش بشه
ذهنم هنوزمیگه باید صبحو شبت بهم دوخته بشه تابتونی یه نون حلال دربیاری،انگار نون حلال درواوردن رو مترادف میدونه با کلی سختی وتلاش کردن…
استادجان تحسینتون میکنم که اونقدر این باور بنیادین تو ذهنتون حک شده که فقط شادیو لذت بردن از زندگیه که ثروت به سمتش میاد،نه اینکه بخوای تو سمت ثروت بدوی…
تحسین میکنم پدرمادرای عزیز رو که من اصلا هیچ کدوم رو غیرازون خانمِ جولی اگه اشتباه نکنم،توی صحنه ی ندیدم،و احتمالا هرکدوم ازاونها توی تنت هاشون مشغول کارهای خودشون بودن،یا احتمالا مشغول پختوپز یک کباب مشتی ماهی از دستاورد مامان دریاچه که قراره بچه ها بعدازاتمام بازی شنا بربدن بزنن
بهرحال چقدر پدرمادراشون رو تحسین کردم که بی هیچمقاومتی و بدون هیچ نگرانیی بچه هاشون رو به حال خودشون گذاشته بودن تا ازین موقعیت بهترین استفاده رو ببرند خدایاشکرت
و چقدر لذذ بردم ازهمین خانمی که نشسته بود و بچه هارو تماشامیکرد بدون اینکه هیچدخالتی توی بازیشون داشته باشه
اون آقاپسری که حاضرنبود کلا شناکردن رو تجربه کنه مثل ابوموسای خودمون بودواصلا اهل ریسک کردن نبود ولی درکل اون رو هم تحسین میکنم که از لذت بردن بچه ها لذت میبرد خدایاشکرت
چیزی که این مدت من تونستم از شخصیت پدرمادرای این سریال در وجود خودم تربیت کنم،اینه که مقاومتم رو از بازی کردن فرزندم با بچه های دیگه برداشتم،همیشه این مقاومت بود که بافلان بچه ی بی تربیت بازی نکن،فلان موقع بازی کن،فلان موقه خونه بیا،فلان موقه توکوچه نباش،فلان موقه خونه باش و ازین جورمقاومتها که کلی باعث میشد احساسم بد بشه
ولی ازوقتی که سعی کردم مقاومتم رو کمترکنم،و بیشتر سعی کردم مثل خانم هوپ اجازه بدم فرزندم هرجور که دوست داره خودش رو تجربه کنه ومن فقط اون رو تشویق کنم،دیگه احساس دل نگرانی هم نسبت به فرزندم ندارم و فرزندم هم بیشتر داره شادیو لذت رو تجربه میکنه
من درحدی به فرزندم وابسته بودم وایشون هم به همین شکل،که نمیتونستم یک ساعت دوریش رو تحمل کنم،ولی الان آگاهانه ایشون رو خونه ی پدرم میبرم و هیچ تماس تلفنی بااون برقرارنمیکنم تا این فاصله ی فیزیکی بینمون باعث بشه کمی از وابستگی هامون کمتربشه،و چقدر فکر میکنم داره بهم کمک میشه تا بیشتر از تنهای خودم لذت ببرم،بیشتر تمرکز داشته باشم روی این اگاهی ها و ازهمه مهمتر بیشتر خودم رو تجربه کنم
چون احساس میکنم این هفت سال که صاحب فرزند شدم تمام هوشوحواسم به اینه که فرزندم چی بخوره چی بپوشه و چیکارکنه که حوصلش سر نره
الان دوست دارم آگاهانه اون رو ازخودم دور کنم تا فرزندم هم مسئولیت خودش رو بیشتر به عهده بگیره و این ویژگی شخصیتی رو که ساختم مدیون آموزشهای این سریال میدونم و من جاداره همینجا از مریم جان سپاسگزاری کنم که این سریال ارزشمند رو بادستان پرمهرش برای ما فیلمبرداری میکنه و خداهم که خوب بلده کارگردانی این سریال رو به عهده بگیره و کلی دستان بی نظیرش با نقش بازیگری واقعی وارد این سریال میکنه و به ما درسای مهمی میده خدایاشکرت
چقدر جالب بود که هرکدوم ازبچه ها تخت خواب خودشون رو اماده کرده بودن،اون تخت خوابی که با تلمبه بادمیشد خیلی فوق العاده بود،واقعا چقدر تحسین کردم بچه های عزیز رو که فکر همه جارو کرده بودن وباخودشون کلی وسایل اورده بودن خدایاشکرت
خیلی خیلی لذت بخش بود و بارها وبارها باید استاد عزیز رو تحسین کنم که این حداز آزادی زمانی دارند که اگه مهمونی بااین جمعیت وارد این فضای بهشتی بشه،دیگه وقتش رو صرف شادیو لذت بامهمونا میکنه و این باوررو داره،شادیو لذت بردن از زندگیه که خوشبختی و ثروت روهم به زندگی دعوت میکنه،و من دارم یاادمیگیرم که فقط لذت ببرم،شادی کنم،سپاسگزار هرلحظم باشم،جهان لاجرم کارش رو درست انجام میده
ودرآخر این دختر ناز رو تحسین میکنم که کلی وسایل بازی برای خودش اورده و این کتاب رنگ امیزی پرنسس هارو باعشق داره نشون مریم جان میده و مریم حان هم باعشق داره ایشون رو تشویق میکنه و ذوق میکنه خدایاشکرت
خدایاشکرت که بهم این لطف رو دادی تا پنجاه قسمت ازاین سریال رو باعشق دنبال کنم
داستان بهبود شخصیتم درراستای الگو گرفتن از انسان های شریف این سریال ادامه دارد…
سلام و سلام و سلام…
براستی که شادی شادی میاره خوشی خوشی میاره
خوشی ثروت میاره
امروز روزی بود که موضوعی رو که چندین ماه پیش بابتش خیلی ناراحت بودم و گفتم خدایا خودت حلش کن اونم به بهترین شکل
حل شد
البته که مقدار زیادیش چندوقت پیش درست شد و مقدار خیلی دیگشم امشب
داشتم فکر میکردم امروز چقد ایمانم زیاد شد که خدایا میدونم خودت بودی میدونم حواست هست من میدووونم داری برام چیکار میکنی….
ولی چرا تا یه موردی پیش میاد دوباره استرس میگیرم که واااای کی این موضوع قراره حل شه؟
مگه من این همه تجربه از خداوندم ندارم
مگه من نمیبینم که چجوووور خداوند موضوعی که انقد برام مهم بود رو انقد زیبا و انقد ساده حل کرد؟
پس چرا انقد ذهنم درگیر موضوعات دیگه میشه؟
میدونم خیلی خیلی رشد کردم و خیلی ایمانم به خداوند بیشتر شده….
ولی من از فاطمه انتظار بیشتری دارم
از خداوند میخام هر روز و هرلحظه ارامش بیشتر ایمان و توکل بیشتر هم به من و خانوادم و هم به تمامی بندگانش هدیه بده
شب ششم چله من….
سلام به همگی
چه قدر خوبه که بری مهمونی و اینطوری هر لباسی رو بخوای راحت بپوشی
چه قدر خوبه که دقیقا مهمونهایی مهمونت باشن که همفرکانس تو باشن ، اومدن خودشون به خودشون خوش بگزرونن
و غذاهاشونم اوردن لازم نیست کلی وقت صرف بشه برای پخت و پز
خودشون تعارف ندارن اجازه میگیرن و راحتن اونجایی که مهمون هستن
و یه چیز جالبتر دیگه من نمیدونم خانم شایسته واقعا اینا تو فکرش گذشته یا نه
ولی تعداد افراد واقعا زیاد بود تو این قسمت و خب یکم ریخت و پاش و بینظمی قطعا اتفاق میافته ولی شما خیلی راحت با اینکه خیلی آدم مرتبی هستین رفتین فیلمتونو گرفتین بازی بچه ها رو تماشا کردین
چه قدر خوبه مثل لکسی آدم از همون اول شجاع باشه حتی در مورد پوشش و بدنش و فرم بدنش
بقیه دخترا اعتماد به نفسشون کم تر بود مخصوصا با لباسشون و فرم بدنشون مخصوصا اون اول اصلا راحت نبودن ولی راحتتر شدن
چه قدر خوبه مثل اون دختری که آخر از همه پرید داد بزنی بگی من میترسم ولی بپری بعدش
چه قدر تحسین برانگیزه که راحت همه ی این دخترا و پسرا داشتن باهم خوش میگزروندن بازی میکردن و ذره ای بی محلی بی اعتنایی یا از این موارد ندیدم تو فیلم
چه قدر خوبه بشینی بالا روی بالکن و ببینی بچه هات دارن بازی میکنن و تو سکوت کنی و نگاشون کنی فقط
چه قدر خوبه اعتماد به نفس اینو داری که اصلا یه جور عجیب و غریب بای بای کنی بعد بگی من میخوام یه نفرو هل بدم بیافته تو آب
چه قدر خوبه ملکت یه دریاچه داشته باشه هر وقت بخوای بپری تو اب
مهمون که برات بیاد یه استخر داشته باشی از صدتا استخر المپیک بزرگتر تازه آب شیرین ، آب چشمه ، بدون کلر ، تمییز و نو
چه قدر قشنگ بود وقتی اون اول رفتنماهیگیری یکی از دخترا بلد نبود ولی چوب ماهیگیریش رو برداشت رفت تو دل کار
من اگه بودم برنمیداشتم میگفتم آبروم میره
و یک کسی پیدا شد که بیشتر از اون بلد بود و بهش یاد داد
چه قدر تحسین برانگیزه این آزادی پوشس
اینکه جنسیتی نیست حتی تفریحات
چه قدر حرکاتای خفن شیرجه زدنو بلد بودن بچه ها
واقعیتشو بگم من دو سه بار بیشتر تو استخر نمیپرم
به دو دلیل بازم ترس از نظر مردم و اینکه غریق نجات های استخر هم یه جور بدی نگاه میکنن:)
چه قدر خوبه که آزادی زمانی و مکانی و مالی داری که بتونی با خیال راحت تو مهمونی پیش مهمونات باشی و خوش بگزرونی
به نام روزی دهنده بندگان
با نام و هدایت الله مهربان قسمت دید را شروع میکنیم
خدا را شکر بابت این پرادایس زیبا و پر نعمت و برکت. کلا خانوادههای امریکایی زیاد به ماهیگیری و طبیعت گردی اقهمندند و بچههاشون از همون کودکی با طبیعت ارتباط میگیرند
خیلی شور و شوق بچهها برای شنا کردن لذت بخشه و همینطور این سگ براش جلیقه پوشیدن خیلی بامزه است
این ترس های دختر کوچولو خودمو اورد جلو ذهنم که خیلی جاها این ترس ها جلوی لذت بردن و ورود نعمات به زندگیم رو گرفته و چقدر این مثال واضح بود که ترس ها واهی هستن و توی ذهنم بهشون پر و بال میدم
خداروشکر هر روز جذاب تر میشه ، لطف خداوند چه بینهایته و انسان با تمرکز به نکات مثبت از کجا به کجا میرسه مثل استاد و خداوند هرکسی رو هدایت در اون مسیری که میره
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان گرامی این فایل بسیار زیبا،فایل پیشنهادی من برای امروز بود،خدایا شکرت
امروز من سمیناری شرکت کردم برای پیشرفت کار خودم و چون احساس عدم توانمندی وناکافی بودن داشتم و این شخص خیلی زیاد در زندگی کاری خود پیشرفت داشتند،ترجیح دادم که برم این آموزش رو ببینم که بتونم مثل اون شخص پیشرفت کنم ،من فهمیدم مشکل من عدم خودباوری عدم عزت نفس و عدم اعتماد به نفس و عملگرا نبودن هست
تمااامی مطالب این سمینار را میدونستم و هیچ مطلب جدیدی برای من نداشت، متاءسفانه همیشه فکر میکنم کافی نیستم و مهمتر از همه اینکه به خودم اعتماد ندارم و همان دانسته ها رو هم اجرایی نمیکنم ،حتی نمیتونم به خوبی خودم را ارائه بدهم و دوره ی آموزشیم رو با جسارت معرفی کنم،فهمیدم ترسهای من هست که نمیگذاره من به خوان نعمت الهی دسترسی پیدا کنم .
دقیقاً مثل دختر بچهای که به خاطر ترسش از این همه نعمت الهی استفاده نمیکنه و خودش داره خودش رو از این همه نعمت ولذت محروم میکنه.
بچههای دیگه این همه لذت میبرند اما این دختر بچه هنوز میگه من میترسم شب شده تا بالاخره دلشو به دریا میزنه و میپره توی آب اما این همه فرصت را از دست داده در حالیکه بچه ها از صبح لذت بردند واز این نعمتها استفاده کردند.
ما به خاطر ترسهامون و مشکلات شخصیتیمون از این همه نعمتهای الهی عبور میکنیم و به خودمون اجازه ی ورود به نعمات الهی رو نمیدیم .
سپاسگزارم به خاطر هدایت الهی به این فایل و این سمینار
استاد جانم،مریم جانم سپاسگزارم
استاد من رسما دیوانه شدم
قسمت نوشته ی برگزیده اش منو دیوانه کرد
استاد نوشته ی برگزیده پریا منو مدهوش کرد اصلا هی میخوندم هی میخوندم و بیشتر میفهمیدم که نفهمیدم و باز میخوندم و اصن انگار نه انگار
بغضم گرفته بود از حجم بالای اگاهی که به پریاجان الهام شده بود و چنین زیبا نوشته بود و شما اون رو انتخاب کردید
استاد برام جالبه ، نمیدونم شما یا خانم شایسته نوشته ی برگزیره رو انتخاب میکنید ولی فقط میدونم چه قدر با منبع در اتصال هستید که بهترییییین متن رو میذارید
خیلی وقتا اون متن برگزیدتون از بچه های فعال سایت نیست
بلکه از کسیه که خیلی کم کامنت گذاشته اما شاید امتیاز کمی هم اورده
ولی شما دقیقا بهترین متنو انتخاب میکنید
متن برگزیده ی این قسمت واقعا اگاهی های زیادی داشت هر چه قدر میخوندم کم بود کم بود کم بود
مثل ابی که هی میخوردم و تشنه تر از قبلم میکرد
میگفتم خدایا چرا این متنو میخونم داره به آگاهی هام اضاف میشه ظرفم بزرگتر میشه ولی در عین حال احساس میکنم خیلی خالی تر دارم میشم
احساس اینکه بیشتر میفهمی که هیچی نمیدونی
احساس اینکه درکت بالاتر رفته اما انگار وارد زمینی شدی که باید بیشتر جستوجو کنی توش و هیچی ازش نمیدونی
واقعا حس عجیبی بود
باز میخوندم و بیشتر نیاز داشتم که دوباره بخونم
واقعا متنی بود که خیلی از بچه ها درکش نکنن و از روش رد بشن بگن وای اره چه قشنگ
ولی یه درصد میفهمن که عمق این مطلب چه قدر زیاده و باید هزار بار خونده بشه تا یکمیشو بفهمی و هر سال و هر ماه میفهمی هزار بار قبلی که خونده بودی همون یک درصد هم ازش نفهمیدی
استاد تصمیم دارم متن برگزیده ی این قسمت رو هر چند وقت چندین بار بخونم و این فایل به خاطر این متنش شده جزو مورد علاقه ترینام و سیوش میکنمو هزار بار دیکه میخونمش
سپاسگزارم ازتون