سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵7

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار یزدان عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

گوش کنید!

جیک جیک جیک … !

صدای زیبای پرنده ی مشهور و معروف پرادایسه که مشغول خوندنه و زحمت موزیک بک گراند فیلم رو میکشه!

میبینم که … مهمونای گلمون قصد رفتن کردن. هر کردوم از افراد مشغول انجام یه کاری هستن. انگار هر کردوم به صورت پیش فرض وظیفه ی خودشون رو میدونن! مثلا هر کردوم از بچه ها مسئول جمع کردن تمام وسایل بازی و شخصی خودشون هستن و همه رو جمع کردن و گذاشتن کنار ماشین و منتظرن تا وسایلای بزرگتر رو بزرگترا جمع کنن. از این میان، لکسی زودتر از همه وسایلشو جمع کرده و آمادست و ترجیح داده ننو رو جمع نکنه فعلا تا بتونه به صورت آماده باش داره استراحت کنه.

این رفتارشون رو که همه جا رو تمیز و کرتب کردن خیلی برای من قابل تحسین و قابل توجه بود. از آشپزخونه تا خونه و اتاق رو همه مرتب کردن. این رفتار حتی بین ایرانیا کم دیده میشه و چه خوبه که داریم این فرهنگ و رفتار رو یاد میگیریم.

خانم شایسته مابین صحبتاشون به نکته ی ظریفی اشاره کردن! یه جور پاشنه آشیل! منظورم همون ترمزهای قدرتمند وجود خیلی از ماها نسبت به خیلی از خواسته از جمله مهاجرت ماست! مثلا ما میخوایم مهاجرت کنیم اما حواسمون نیست که کلی زنجیر ما رو نگه داشته! به قول استاد هم میخوایم کویر رو نگه داریم و هم توش برنج بکاریم! بعد هی تلاش میکنیم وگاز میدیم که ماشین خواسته مون حرکت کنه اما هیچی! حواسمون نیست زنجیرها و ترمز ها ما رو نگه داشته و تا زمانی که پامون رو از روی ترمزها بنداریم و زنجیرها رو پاره نکنیم، هیچ حرکتی رخ نخواهد داد. زنجیر …مثلا من میخوام مهاجرت کنم اما به طرز شدیدی وابسته اطرافیانم هستم. از یه طرف وابسته اونام و از یه طرف خواسته من مهاجرت و دور شدن از اوناست! این یعنی تقابل اوج گرفتن و زنجیزی که اجازه نمیده اوج بگیریم! من میخوام مهاجرت کنم اما حواسم نیست که همش نگران اینم اگه مهاجرت کنم خانوادم چی میشن یا دوستان و آشناهام … کارم … زندگیم … . همه یعنی زنجیر!

ترمز یعنی نگرانی، یعنی من نگران اینم که اگه برم یه کشور دیگه زبون و قوانینش رو بلد نیستم یا مثلا مخارج و مالیات اونجا رو میخوام چیکار کنم … یا مثلا امنیت اونجا ممکنه فلان باشه و .. همه این نگرانی های مخفی در دل ما یعنی ترمز و تا زمانی اینا باشن خبری از رخ دادن خواسته نیست!

همه اینا رو گفتم که برسم به حرف خانم شایسته عزیز که گفتن از همون بچگیش این خواسته ی جهان گردی و دیدن ملت های مختلف رو داشتن اما در عین حال به طرز محشری هیچ زنجیر و ترمز خاصی نداشتن و اگه چندتایی بوده قطعا برطرفش کردن که الان به این کشور آباد و آزاد رسیدن! روز اول هم به اینجا نرسیدن … به صورت کاملا تکاملی تکاملشون رو طی کردن تا به اینجا رسیدن.

این حرف کوتاه خانم شایسته، یکی از بحث های مهمه که استاد در فایلای مختلف در موردش صحبت کردن. خداروشکر که فرصت شد این قانون مهم رو دوباره یادآوری کنیم.

+ راستی خانم شایسته چه خوبه تازگیا یه سری صحنه ها رو رو دور تند میزنید! خلی حرفه ای و خوشگل تر میشه فیلمتون.

با توضیحات استاد درمورد ماشین، و مناسب بودن این ماشین برای خانواده ی ریک، یاد حرف رایان افتادم. مهمونای قبلیمون رو میگم … پدر بچه ها! وقتی استاد بهش گفت چقدر تجیهزات دارین در جواب گفتش … Too many Kids ! با اون لهجه ی زیبا و معرکه ی امریکایی که عشق منه. و این شد که با خودم گفتم چه جالبه … اون از مهمونای قبلی ما که کلی بچه داشتن، اینم از اینا که هر کدوم از خانواده ها کلی بچه دارن! امریکایی ها چقدر خانواده های پرجمعیتی هستن جدا ! ما ایرانیا جدیدا اینطور نیستیم. یادمه از بچگی میشنیدم که این دوره زمونه دیگه کسی زیاد بچه نمیاره و نهایتا دوتا میاره! اما این افراد امریکایی هم برای همن دوره زمونه هستن چی میشه که اونا هنوزم کلی بچه دارن ولی ما … .چه باوری پشت رفتار ما ایرانیا هست که جدیدا حتی یه دونه بیشترز نمیارن! بذار بگم … باور به کمبود و فقر! یعنی اصلی ترین دلیلش همین باور به کمبوده ثروته! طرف میترسه از پس مخارج بچه ها برنیاد! ( البته منم اگه جای اون شخص بودم با همون باورهای ثروت و همون نتایج مالی، هیج بعید نبود همین حرف رو بزنم!) . باور دیگه اینه که اگه بچه زیاد بیاریم، ممکنه وقت نکنیم که تمام مسائل هرکدومشون رو زیر نظر بگیریم و نتونیم اونا رو به جایی برسونیم! دقت کردین؟! اونا رو به جایی برسونیم! یعنی ما ایرانیا باور داریم که اگه الان به جایی نرسیدیم ( البته منظورشون اینه دکتر مهندس نشدیم! ) به خاطر پرجمعیت بودن خانواده مون بوده و کسی نبود ما رو هدایت کنه به جاهای خوبی برسیم! نمیخوایم این اتفاق برای بچه های خودمون بیفته به همین خاطر میخوایم تمام تمرکزمون رو بر روی همین یکی دوتا بچه بذاریم تا اینا رو به جای خوبی برسونیم! ایراد نداره از اهدافم میزنم، از خرج خودم میزنم تا اینا رو به جایی برسونم و وظیفه م رو انجام داده باشم! تا اینا رو خوشبخت کنم! اینا نشان از کلی باوره ! یعنی ما ایرانیا معتقد هستیم که وظیفه ماست که بچه هامون رو به جایی برسونیم! ( که 99 درصد منظورشون اینه بچه هاشون دکتر بشن! ) کاش به جای این حرف میکفتن که وظیفه من اینه بچم از لحاظ روانی و تربیتی اول از همه یک شخص سالم و سلامت باشه! یعنی میخوام بگم ایرانیا چون خانوادشون رو مقصر این میدونن که الان دکتر مهندس نشدن و وضعیت مالی خوبی ندارن ( که اینم خودش هزار تا باور نامناسب درش موج میزنه! ) به همین خاطر باور دارن یکی دوتا بچه بیارن که بتونن اونا رو دکتر کنن! به همین خاطر خیلی بیش تر از اونچه که باید بهش اهمیت میدن و این بچه حتی اگه سی سالش بشه تبدیل به یک شخص وابسته میشه از هر لحاظی!

اینا رو نگفتم که کسی رو قضاوت کنم و بگم که بچه زیادش خوبه یا کمش بده ها … من مطمئنم اگه منم جای اون افراد بودم … یعنی همون باورای نامناسب و همون نتایج نامناسب رو داشتم به احتمال زیاد منم همین حرفا رو میزدم و همین جوری زندگی میکردم. اینا رو گفتم که به صورت ملموس برای خودم باز کنم که تک تک اعمال و رفتار ما، تک تک جوانب زندگی ما رو خودمون با باورای خودمون میسازیم!

چه بسا همون امریکایی بچه های زیادی داشته باشه، اما یکی از یکی عالی تر و مودب تر و مسئولیت پذیر تر باشه! هر کدوم به تنهایی مستقل بودن رو یاد بگیرن و بتونن از همون اوایل جوانی گلیم خودشون رو به خوبی از آب بیرون بکشن! و همونطور که میبنیم از لحاظ مالی هیچ نشانه و اثری از کمبود در هیچ کدوم از بچه ها ندیدم. از کفش پاشون بگیر تا وسایل مختلف و حرفه ای کمپینگ و بازی شون! با اینکه اون خانمه کارمند آمازون بوده فقط و یا ریک یه ارتشیه فقط! اتفاقا همین الان به یه درکی رسیدم … . این طرز فکری چون باعث میشه بچه ها مستقل بار بیان، و خیلی زود از همون جوانی هر کدوم جدا میشن و خودشون مسئولیت زندگی شون رو برعهده می گیرن، همین باعث میشه اون مادر و پدر و اون خانواده این همه دردسر بچه ها رو نداشته باشن! اینجا طرف ممکنه بچه های کمی داشته باشه اما اون بچه ها تا 40 سالگی هم برای پدر و مادر دردسر درست کنن و وابسته اونا باشن اما همین امریکایی ممکنه 6 تا بچه داشته باشه اما چون هر کدومشون مستقل بار اومدن، اون مادر و اون پدر دیگه اینقدر دنبال کارای مختلف بچه هاشون نیستن! خدایا شکرت برای این آگاهی ها! کی فکرشو میکرد این فایل مستند، این همه آگاهی بهم بده؟!

اون خانمه که استاد داره باهاش مصاحبه میکنه، همون که گفت من برای آمازون کار می کردم و ده ساله اونجام … در جواب سوال استاد که ازش پرسیدن چرا دیگه آمازون کار نمیکنی یه جواب خیره کننده داد! گفت من برای اینکه ایام بیشتری رو با خانوادم باشم این کار کردم! این یعنی چی؟! نشان از چه باوریه؟! کمتر کسی پیدا میشه کارمند یه شرکت عالی باشه اما در اوج، استعفا بده! این یعنی این قدر به پول نچسبیده و رها هست نسبت به پول! یعنی میدونه پول تموم نمیشه که هیچ، بلکه از جای دیگه میاد و مهم اینه کنار خانوادش لذت ببره! خدای من این افراد به طور نا خواگاه قانون رو اجرا میکننن! مگه میشه هم مدار با استاد عباس منش باشی و مهمونش بشی، اما قانون مند نباشی؟! آخه جالب اینجاست ایشون و خانوادش تا به حالا با استاد و مریم ملاقات نکرده بودن و همو نمیشناختن! اما ببین عملکرد دقیق قانون رو که همیشه بهترین افراد رو در مسیر هم قرار میده!

+ عه ظاهرا آقای برونی و سگ بزرگه باهم دوست شدنا! البته آقای برونی که خیلی سنگین و متین هیچ مشکلی باهاش نداشت اما سگه یه خورده ازش میترسید اما الان ظاهرا باهم کنار اومدن!

+ خوشم میاد اینا هم مثل ما موقع عکس دسته جمعی شاخ دار میشن! خخخخ

+ عه اون یادداشت چی میتونه باشه؟! احتمالا یه متن کوتاه تشکر باشه! ولی نههههههه هر کدومشون متن شخصی خودشونو گذاشتن خدای من! چه حرکت قشنگ و خوشحال کننده ای خدای من! خیلی دوست داشتنیه! یاد مهمون خودم افتادم که تابستون سال پیش از سوئیس مهمون ما بود. آره .. اتفاقا اونم موقع برگشت یه پرچم سوئیس کاغذی خوشگل به ما داد که روش نوشته بود : Thank you for letting me stay at your home! دقیقا مثل همین جمله ای که برای شما نوشته بودن! انگار اینا فرهنگشون همینه که که وقتی جایی مهمون باشن به نشانه ی تشکر یه همچین متنی رو جا بذارن. خیلی زیباست! خیلی خوشم اومد و هر لحظه خودم رو نزدیک تر میبنم به خواسته هام.

+استاد حتی وقتی خوابه الهام میگه ها !!! میگه مسیر سخت، مسیر اشتباه است! این جمله رو باید با طلا نوشت خدای من!

+ اون سکوت آخر فیلم که منظره ی پرادایس رو نشون دادین شدیدا منه جذب کرد! خصوصا اون لحظه اخر که اسکله ی کوچیک رو نشون دادین که نرده هاشو بریده بودین. جون میده آدم بشینه لبه ی اون اسکله و فقط پاهاشون تکون بده و محو منظره بشه. خدایا شکرت

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    398MB
    26 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵7
    121MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

277 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مینا _ از اتاقم تافلوریدا» در این صفحه: 1
  1. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام به رهروان راه حقیقت

    امروز این دوستان عزیز هم قراره برن و سپاسگذارشونیم که انقد به ما درسهای زیبا یاد دادن و اوقات خوشی رو برامون رقم زدن، طبق معمول هرکسی مسئول وسایل خودشه و هرکسی مرتب وسایلشو جمع مکینه و همه رو تو این ون های جاردار و بزرگ جا میدن و میرن که به سلامت برگردن،صدای پرنده ها خدایاشکرت

    ریک چقد مرد منظم و مرتب و ارومیه و داره همونطور که به ارومی و اصولی اشپزخونه رو چیده بود دونه دونه جمعش میکنه چقد من این ارامش رو دوست دارم چون همیشه استرس دارم برای اماده شدن گاهی انقد شلخته جمع میشم و کیفهامو میبندم میرم خونه ی مادرم اونجا به محض ورود باید همه چی رو بریزم بیرون تا بتونم دوباره مرتب بچینم که مامانم بهم میگه تاناکورا باز اومدی واسه همین این اروم و مرتب کار کردن این ادمها خیلی بهم حس خوبی میده خدایاشکرت

    الهی دارن همکهاشونو جمع میکنن وقتی اومدن چه هیجانی داشتن واسه اینکه زود مرتب کنن و برن بازی ولی الان همه خیلی اروم دارن کار میکنن و انگاری از رفتن از این بهشت غصه شون گرفته حق هم دارن بخدا استادومریم یه خرید میرن دل تنگ میشن دیگه فکرشو بکن ،ولی بازم میگن امروز خیلی روز قشنگیه و تمرکزشون رو میبرن روی چیزهای خوب شگفتا خدایاشکرت

    واقعا کوله ها حرفه این و وسایلشون هم همینطور چقد عاشق این وسایل شدم چقد عاشق کمپ زدن شدم و از ته دلم ارزو میکنم این شرایط برام خلق بشه که همچین کوله و بارو بندیلی بخرم و بزنم به دل طبیعت و شب همونجا بمونم چادر بزنم اتیش روشن کنم خدای من صدهزاران البته یا تنهایی باشم یا تو جمعی که همه ی کارها به عهده من نباشه و هرکسی کار خودشو انجام بده ان شالله خدایاشکرت

    چقد به وسایلشون احترام میذارن این دستگاه رو کثیف جمع نمیکنن همین جا میشورن میزارن تمیزو خشک بشه و مرتب برمیدارند میبرند خونه واقعا اینجوری عالیه وقتی همه چیز مرتب و تمیز جمع بشه وقتی رفتی خونه قشنگ استراحت میکنی و کیف میکنی ولی وقتی کثیف بری اونجا خستگی از تنت در نمیره باید تا رسیدی شروع کنی به شستن و تمیز کردن ولی اینجوری خیلی خوبه خدایاشکرت

    نگاه توروخدا دارن خونه رو هم جارو میزنن و مرتب میکنن بعد میرن الحق به اینها میگن مهمون یعنی خدایی یه کاری کردند اگه صدبار دیگه هم بگن میایم پردایس باز استاد قبول میکنه و خوشحال میشه ،و مریم خانم هم چقد عالیه خدای من میذاره کارشو بکنه نمیگه نه نمیشه بخدا خودم تمیز میکنم ول کن!!! نه اصلا بذار کمک کنن تشکر میکنه و به به کیف میکنم بخدا انقد بدون تعارفی مریم خانم ، واقعا همه جا تمیز و مرتبه خدایاشکرت

    ریک هم اینجا داره قابلمه میشوره یعنی هرکی یه کاری میکنه یه جایی رو میشوره و تمیز میکنه دیوانه شدم از این همه تمیزی از این همه مسئولیت بخدا اینجا اگه بگن امروز میریم باغ من عزا میگیرم انقد کار زیاده و همه میشینن کار نمیکنن و انقد باور غلط دارن که عروس خدمتکاره خونه ست که فقط باید بشوری بپزی بذاری جلوشون برداری مخصوصا وقتهایی که مهمون هم دعوت میکنن دخترهاشون میان همه میرن توی باغ با مهمون گردش و من بیچاره باید فقط خدمتکاری کنم البته این مال گذشته ست مال زمانیکه باخودم در صلح نبودم ولی الان همه چی فرق کرده مطمئنم اگه دوباره این دورهمی ها جمع بشه خیلی اصولی تر و درستر و رهاتر عمل میکنم چون از این فیلمها یاد گرفتم هدف از مهمونی و رفتن به طبیعت لذت بردن و شاد بودنه نه اینکه بشینم کلی کار کنم تو مغزم جنگ و دعوا و غر زدن و فرکانس منفی و اخرسرم بعد رفتن مهمون یه دعوایی بشه اون سرش ناپیدا برعکس باید فقط رها باشم خوش بگذرونم و ذهنمو کنترل کنم که وظیفه ی من خدمت به اینها نیست وظیفه ی من فقط مسئولیت کارخودم و رها بودنه و وقتی اطرافیانی که همیشه ازت سواری میگیرن ببینن دیگه سرویسی نیست دیگه توهم میری کیف کنی صددردصد یا کمک میکنن یا دیگه به حساب تو جمع نمیشن واقعا اگه ما خودمون تغییر کنیم جهان لاجرم تغییر میکنه و صدالبته اگر کاریم انجام دادیم این کارو به شادی انجام بدیم مثلا ریک مرتب اشپزی میکرد معلومه هیچ کس زورش نکرده اون این کارو با عشق میکرد در نتیجه حتما جواب خوب هم خواهد گرفت چون فرکانسی که باهاش کار رو انجام میدی مهمه نه خود کار چه بسا ما خیلی کارکنیم خدمت کنیم ولی چون فرکانسمون بده ناراحتیه جواب بد بگیریم و بگیم بقیه نمک نشناسن اصلا قدر نمیدونن و یا برعکس فقط یک کار رو با فرکانس خوب و احساس خوب انجام بدیم و کلی تقدیر و تشکر بشنویم و جواب خوب بگیریم خدایاشکرت

    توضیحات زیبای مریم خانم که هرچی بیشتر ناشناخته ها رو تجربه کنیم بزرگتر میشیم جسورتر میشیم و دلمون میخواد بیشتر تجربه کسب کنیم ،خداوندا اسمان چقد زیباست درختها دریاچه کلبه واقعا بی همتان خدایاشکرت بخاطر این همه زیبایی که من هرروز میبینم و هرروز با عشق براش شکرگذاری میکنم خدایاشکرت

    واقعا مریم خانم من این وابسته نبودن شما رو تحسین میکنم وقتی میبنم چهارپنج ساله از خانواده تون دورید ولی خیلی راحت و عالی دارید زندگی میکنید من ازش درس بزرگی میگریم که وابسته نبودن و رها کردن بندها ادم رو تا کجا به پرواز درمیاره، چقد همه چیزو مرتب جمع میکنن خدای من هیچ شلخته بازی و عجله ای نیست و به قول مریم خانم جولی شروع کرد و کمک از راه رسید به همین سادگی وقتی باخودت در صلحی جهان به خدمتت درمیاد خدایاشکرت

    ریک همه چیو پارچه میکشه تمیزبعد جمع میکنه، چقد این میز خوب جمع میشه و اصلا جاگیر نیست ، چه جالب به زمین هم فیکس شده تا تکون نخوره واقعا عالی،همشم جمع شد یه کیف شد واو چقد از این وسیله های خفن خوشم میاد واقعا وقتی طبیعت گرد باشی باید اینجوریم پول خرج کنی و موجبات راحتتیو فراهم کنی خدایاشکرت

    یاخدا داخل ماشین رو نگاه چه چرمی چه رنگی دیوانه کننده ست خدای من حتی تلویزیون هم داره چقد جاداره برای وسایل و ادمها واااو خدای من چقد هیولاست هیولای ماداگاسکاره واقعا ،پرده هاشم همرنگ خودشه زیبا و کارا و چقدم گوشه کنار جا داره واسه وسایل یعنی هرجا تونستند جا باز کرد و هیچ فضای الکی هدر نرفته و پشت صندلیها هنوز کلی فضا داره برای وسایل واقعا نموده ثروته واقعا عالیه که همچین ماشینی توی پارکینگت داشته باشی که برای کشورهای مثل ما که اروی نداریم بشه براحتی باهاش رفت سفر واااو دیوانه شدم حتما باید همچین ماشینی تو پارکینگ خونه ی من باشه خدایاشکرت

    سایبون چقد راحت جمع شد خدایا شاخ دراوردم بدون اینکه حتی بازش کنن همونجوری زیگزاگی رفت توهم ، خدای من اینجا که استاد داشت با اون خانمه حرف میزد انچنان محو بودم که انگار خودم اونجاهستم و داشتم نگاه میکردم وقتی مریم خندید دنبالش گشتم ببینم کجاست اصلا یادم نبود اون دوربین رو دست گرفته واااو ،الهی براونی عزیز رو نگاه من عاشقشم فهمیده مهمونها دارن میرن اومده بدرقه شون عزیزززم چقد م بچه ها تحویلش گرفتن خدایاشکرت

    استاد پیشنهاد داد دسته جمعی عکس بگیرن و همه جمع شدن تا عکس خاطره داشته باشن یادش بخیر باخانواده راسلم اخرین شب عکس گرفتید چقد خانواده ی خوبی بودن خدایا ،خدایا همه واسه هم شاخ دراوردن چقد اینا باهم راحتن بخدا ،پسره واسه استاد شاخ گذاشته فکرشو بکن ،الهی به سلامت برسن خونه و چقد درس های بزرگی برامون داشتند خدایاشکرت

    سکوت و ارامش پردایس برگشت مهمونها، بودن خوش بودیم رفتن خوشیم به همین راحتی ، نگاه چه خونه ای همه جا رو عین دسته گل کردن و رفتن چقد اینها عالی بودن خدایا ّ فقط یک کار دارید عوض کردن ملحفه های تخت همین انگار حتی یک نفرم اینجا نبوده ، الهی عزیزای دلم نامه ی تشکر هم نوشتن خدایا مگه داریم مگه میشه این حجم بالای سپاسگذاری در این افراد واقعا ستودنیه خدایاشکرت

    کارت پستال رو نگاه توروخدا چقد زیبا همه امضا کردن تشکر کردن واقعا یه یادگاریه باارزشه این کارت پستال ،ای جانم استاد اصلا نمیره رو تخت همونجا روی مبلهای راحت میگیره میخوابه و همیشه به قول مریم جان مسیر اسان رو انتخاب میکنه خدایااستاد راحتی ها هستید خدایاشکرت

    یا خود خدا این بیرون رو نگاه این دریاچه و اسمان و درختان به قران نمیشه توصیف کرد نمیشه بیانش کرد این حجم زیبایی رو فقط باید گفت خدایاشکرت که مارو به این همه زیبایی هدایت کردی خدایاشکرت به ما نشون دادی تا خواسته هایی به این وسعت و زیبایی در وجودمون شکل بگیرن ،صدای وزغها رو صدای اب و جنگل رو واااو جون میده ساعتها اینجا بشینی و سکوت کنی خدای من هزاران بار شکرت

    سپاس گذارم مریم بانو که این فایل رو برامون تهیه کردید

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: