دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدا
یه روز زیبا و پر از اتفاقات و تجربیات عالی در پرادایس زیبا
و اما نکات این فایل :
1- ماشین حمل انبار داره وارد خانه میشه یه راننده با استعداد و عالی و کاربلد داره که خیلی حرفه ای و با احتیاط عالی ماشین و میاره داخل که کوچکترین صدمه ای به انبار وارد نشه
2- کلی ذوق و خوشحالی استاد و مریم عزیز برای ورود نعمت جدید به پرادایس
3- به کمک چند ایده ساده و بستن تجهیزات کارا به ماشین این شخص نصاب تونسته کلی مسئله حل کنه و کسب درآمد کنه خدایا شکرت
4- و حالا زمان پیاده کردن انبار است فقط با زدن یک دکمه وبه راحتی سر دادن انبار روی زمین و مستقر شدن اون
5- همچی هر روز داره کاراتر و راحتتر میشه و همچی فقط با زدن چند دکمه و چند حرکت با بالاترین کیفیت و سرعت عمل انجام میشه خدایا شکرت
6- حالا موقع جابجایی انبار رسیده فورا قرقره های بزرگ زیر انبار جاگذاری میشن شخص نصاب روی لیفتراک می ایسته و با زدن یک دکمه فرمان صادر و انبار به محل مورد نظر منتقل میشه
7- خدایا شکرت که انسان هستم با کلی مهارت و توانایی
8- انسانها هریک توانایی و استعدادهای بی نظیری درونشون هست که با فعال کردن هریک می تونن کلی جهان اطرافشونو گسترش بدن
9- میشه کارهارو خیلی آسان و راحت و بدون دخالت انسانی انجام داد
10- واقعا دقت و سرعت عمل و فعال بودن و نظم این نصاب را تحسین می کنم واقعا عالیه
11- من واقعا به این نتیجه رسیدم چقدر مردم آمریکا با خودشون در صلحن با خدای درونشون خیلی هماهنگن هرکس کار خودشو انجام میده هرکس مسیر خودشو میره بدون توقع و چشمداشت از دیگران بدون اینکه از دیگران طلبکار باشه بدون دخالت در کار دیگران بدون قضاوت دیگران بدون دخالت در زندگی دیگران خدایا شکرت
12- هرچه مسائل بزرگتری را حل کنی پاداش های بزرگتری هم می گیری
13- زمانی که کالا یا خدمتی را عرضه می کنی باید گارانتی و ضمانت روش بزاری باید خدمتی که ارائه می کنی تاثیر + در زندگی شخص استفاده کننده بزاره و مسائلشو در آن راستا حل کنه
14- جایگزین کردن سازه های پیش ساخته به جای ساخت و ساز های واقعی که باعث صرفه جویی در زمان و مصالح و هزینه و نیروی انسانی میشه و به راحتی قابل حمل است
15- استاد با یک نوشیدنی گوارا از نصاب پذیرایی می کنه تا خستگی از تنش در بره
16- تو اوج کار هم باز مریم عزیز سعی می کنه تمرکز استاد و ببره روی زیبائیها و از استاد میخواد زیبائیهای ابرهارو تماشا کنه و هر دو با لذت و عشق فراوان به تحسین و سپاسگزاری می پردازن
17- با دقت کامل نصاب و به صورت کاملا حرفه ای و تضمین شده انبار نصب شد درب آن باز شد و شخص نصاب داره همچیو عالی برسی و کنترل می کنه تا کالا را تضمین شده و با اطمینان خاطر تحویل بده و وظیفشو عالی انجام بده خدایا شکرت بابت این همه مسئولیت پذیری
18- مریم عزیز وارد انبار میشه و در همون لحظه اول شروع به تحسین زیبائیها و تمرکز بر نکات + می کنه
19- ما در عصری زندگی می کنیم که زندگی روز به روز داره راحتتر میشه ، سرعت اتفاقات روز به روز داره بیشتر میشه
20- آقای نصاب انبار و حسابی پیچ و مهره محکم میکنه به زمین تا پیوسته ثابت بمونه ( خدای مهربان نصاب بی نظیر و برای استاد فرستاد تا تمام مراحل نصب انبار و راحت براش انجام بده خدایا شکرت )
21- گاهی ارزش ابزار ارزش بیشتری نسبت به هزینه داره : گاهی برخی صرفه جویی های بی مورد کلی هزینه های گزاف با خودش به همراه داره که ضرر را چندین برابر می کنه
22- ذهنتو درست کن راحت پول بساز و راحت و عالی و به موقع هم خرج کن
23- تمرکز روی نکات + نصاب و تشویق نیرو و توانمندی ودقت اون
24- استفاده از ابزاری راحت برای کندن زمین و وارد کردن پیچ و مهره های قوی در آن برای ثبات انبار
25- تحسین نصاب که روی هیچ عامل بیرونی حساب نمیکنه همچی با خودش آورده و فقط روی خودش و ابزارها و توانمندی هاش حساب می کنه این یعنی همون نگاه توحیدی
26- این دید که زیبایی های پرادایس هیچگاه برای مریم و استاد عزیز تکراری نمیشه واقعا عالیه و هر لحظه در حال تحسین زیبائی ها و سپاسگزاری هستن
27- آخی تبریک استاد و مریم عزیز به هم برای خرید انبار و آرزوی سلامتی برای هم
28- و باز + حرف زدن در مورد انبار و لذت بوی چوب تازه و بوی صمغ درخت و پیش بینی های + برای چیدمان وسایل در انبار
29- همیشه باید اوضاع را پیش بینی کنی و تدبیرات لازم را انجام بدی ( نصاب موتور برق همراهش آوره چون این احتمال و داده که ممکنه در محل نصب برق نباشه )
30- و باز تضمین نصاب برای انجام کارش ( جوری می بندم که طوفان مایکل هم نتونه تکونش بده )
31- به لطف خدا انبار نصب شد و کار به اتمام رسید
32- استاد عزیز را تحسین می کنم که به فرد نصاب انعام داد و بابت زمان و وقتی که اون فرد در هوای گرم برای نصب انبار گذاشت قدردانی کرد
و در پایان سپاسگزار خدای مهربانم هستم بابت هدایتم به سمت زیبایی ها و کسب تجارب عالی
و ممنون از استاد و مریم عزیز بابت به اشتراک گذاشتن این فایلهای عالی و بی نظیر
آرزوی سلامتی ، ثروت ، انرژی + و حال خوب برای استاد عزیز و مریم مهربان و همه دوستان هم فرکانسی دارم در پناه خدای مهربان
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD508MB34 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 67179MB34 دقیقه
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)
خدایا شکرت که در هر لحظه منو هدایت میکنی . الان هم به ذهنم نظم بده و کمکم کن تا مرحله به مرحله جلو برم .
چند وقت پیش برای ازمون رانندگیم که بنا بدلایلی یه شهر دیگس خودم تنهایی پاشدم اومدم خونه مادربزرگم .
خودم تنهایی با اتوبوس اومدم . تجربه خوبی بود . تو اون مدتی هم که اونجا بودم تجربه خوبی بود . الانم که تو اتوبسم درحال برگشت .
خدارو شکرت که هر دفعه راحت اتوبوسو پیدا کردم . یه صندلی عالی . همه چی جوره جور .
یه چند تا نکته بود که دوس داشتم با شما دوستان در میون بزارم .
من دفعه قبل ازمونمو رد شده بودم . باید برمیگشتم شهر خودم . حتی موقع ازمون هم همه همش میگفتن افسر سخت میگیره و فلان . ولی من قبول نمیکردم تو ذهنم . موقع ازمون افسر همش بهم میگفت راحت اصلا چیزی نیس . فک ما رفیقاتیم . ماشین باباتو برداشتی بریم شمال.
کلا دستش درد نکنه خیلی خوش رو بود . ولی من بخاطر اشتباهات خودم رد شدم .
دفعه بعد که برا ازمون اومدیم . همه میگفتن دفعه اول قبول نمیشی و فلان و بیسار . من دوستم دوساله در گیره .
من کلا کاری نداشتم. اتفاقا اونی که بیش تر از همه مینالید و غر میزد رو که لااقل من در جریانم که رد شد . بقیه رو نمیدونم . بعد من خیلی راحت روشن کردم . رفتم . گفت پارک دوبل برو . یعنی یه پارکی رفتم خودم کیف کردم .(ノ≧∇≦)ノ ミ ┻━┻
بعد گفت دور دو فرمون بزن . داشتم میرفتم گفت وایسا داره ماشین میاد .
از دور داشت ماشین میومد . فاصلش زیاد بود . فک کنم فک میکرد ماشین بیاد من هول میکنم . بهش گفتم بزار الان سریع برات ردش میکنم . نمی دونم چیشد با افسری که همه اینقدر ازش میترسن این جوری حرف زدم اینقدر راحت (◍•ᴗ•◍) . خلاصه خیلی سریع دور زدم
اینا همه نتیجه رانندگی با ماشین های قدیمی فامیلا بود . فرمون غیر هیدرولیک . کلا دستم قوی شده بود .
و حقیقتش هم کلا از رانندگی خیلی میترسیدم. به خاطر همین با هر کی میتونستم تمرین کردم تا ترسم بریزه . وقتی که از رانندگی تو جاده میترسیدم . از عمد میرفتم توش .
ازمونو خیلی راحت بدون حتی کوچک ترین ایرادی قبول شدم .
رفتم پیش بقیه بچه ها تا بهشون انگیزه بدم . بهم گفتن تو اصلا از همون اول معلوم بود استرس نداری قبول میشی . اینا پاداش هر کسی که اگاهانه میخواد ذهنشو کنترل کنه و هدایت میشه .
همون جا ازمون من . یه وانت هم بد پارک کرده بود . و کلا بچه ها میگفتن دوبل رفتن سخته باهاش . البته من معتقد بودم که میشه. ولی برای دوبل خودم افتادم با ماشینی که خیلی با مثلش دوبل رفته بودم وکلا دستم بود . خیلی راحت .
قبل ازمونم . افسر میومد چند تا چند تا بچه ها رو بر میداشت میبرد برای ازمون . انصافا خیلی استرس داشت . برای همینم تا اومد گفت نوبت اقایونه من خودم اولین نفر پریدم تو که فرصت سست شدن پیدا نکنم .
همیشه هم این استرس های ازمون تا قبل ازمونه . موقع خود ازمون همه چی راحت پیش میره . کلا من عادت دارم هرچی برام سخته خودمو تو عمل انجام شدش قرار میدم که دیگه فرصت بهونه اوردن نداشته باشم .
بعد زمانی که هنوز نوبتم نشده بود . خانم ها یه طرف اقایون هم یه طرف جمع شده بودیم . داشتیم حرف میزدیم .
من یه جا شنیدم یه خانومی به دوستش گفت این پسرارو نیگاه . همشون قبولن .
من با خودم گفتم اون داره از بیرون به چی نگاه میکنه ؟
یه نگاه به خودم کردم . دیدم پسرا خیلی هاشون استرس داشتن میگفتن قبول نمی شیم . یکیمون که حتی بلند شد رفت . لااقل دخترا که همه موندن ازمونشونو دادن .
ولی اون اینو نمی دید . یعنی نمی خواست بیبینه . راحت تر بود این طوری فکر کنه که اشتباهاتشو نه بخاطر تمرین نکردن . بلکه بخاطر جنسیتس بیبینه .
اتفاقا کم نبودن خانمایی که چقدر قشنگ و با اعتماد بنفس رانندگی میکردن . اصلا لذت میبردی از سوار شدنشون .
به چیز دیگه هم که بود . من مادرم گفته بود برای اینکه کارم راه بیفیته و نخوام دوباره این همه مسیرو بیام . برم بگم من از راه دور اومدم بهم رحم کن و اینا
قبل ترش . ماه قبل که اومده بودم برا ثبت نام . پدرم اومد گفت برو دنبال اشنا بگرد . من بهش گفتم باش . ولی تو دلم گفتم پارتی بازی اخ . فقط خدا .
رفتم و به سمت یکی هدایت شدم که نمی دونم کی بود ولی خودش ثفر تا سد کارمو راه انداخت . بهتر از هزار تا فامیلم حتی . (◕ᴗ◕)
این دفعه هم به مادرم گفتم باش . ولی هیچی به افسر نگفتم و مثل یه راننده تریلی ازمون دادم و قبول شدم . بی هیچ حرف و حدیثی . حالا این همه کنترل ذهن . این همه ارامش تمرین شده . یه همچین پارک دوبلی بزنی . بعد میای میبینی طرف میاد میگه این از رشت اومده بود راهش دور بخاطر همین قبولش کردن . چقدر راحت دلیل اصلی رو نمیبینم و خودشونو از موفقیت دور میکنن .
کلا تجربه خوبی بود . قبل از اومدنم هم دوتا از پسر عمو هامو بردم سینما . البته یکیش میشه پسر دخترعمم
بعد با خودم گفتم چه جالب . تا همین دیروز پسر عمو بزرگا منو میبردن بیرون برام چیز میز میگرفتن . الان من دارم نوه های کوچک ترو میبرم . بعد کلا رابطم با بچه ها عالیه . هر جا میرم عاشقم میشن دیگه نمیزارن برم . خونه یکی از پسر عموهام رفتم . بچه بود کلا ندیده بودمش . تمام روز باهم بودیم . برام جا پهن کرد تو حیاط . کلی خاطره برام گفت . بچه کلاس سومی داره برا من خاطره از گذشته ها میگه
صبح بیدارم کرد . مهدی برات صبحونه گذاشتم . عزیزم
یا یه بچه دیگه بود . عاموزام بود. بچه پیش دبستانیه . من بیرون بودم صبح . تا من نیومدم صبحانه نخورد . گفت میخوام با تو غذا بخورم . کلا بچه کم حرفیه . فک کنم با تنها کسی که شوخی میکنه منم .
بعد برام جالبه تمام نوه های کوچیک فامیل عاشقمن .همشون میگن مهدی تو چقدر خنده داری . کلا پیش من از خنده روده بر میشن . خدایا شکرت .
تو این سفر هم تجربه خوبی بود . قبلا اگه دعوایی میشد منم درگیرش میشدم و کلی اتفاق ناجالب . اما این فعه من میموندم تو اتاق کتاب میخوندم . و اصلا کاری به اون فضا نداشتم و واقعا جدا بودم . انگار که اون فضا اصلا برای من وجود نداشته .
خدارو شکر . الانم تو اتوبوسم در مسیر برگشت . خدارو شکر . اگه بازم نکته ای به ذهنم رسید حتما باهاتون در میون میزارم.
هاشقتونم .
شاد و ازادباشید (◍•ᴗ•◍)