سریال زندگی در بهشت | قسمت 68

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حامد عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام استاد عزیز وخانم شایسته

واقعا کار شما قابل تقدیر است که با دو کارمند و خانم شایسته دارید کاری انجام میدهید که رسانه‌هایی که هزاران نیرو دارند نمی‌توانند

مثلاً سریال صد قسمتی سفر به دور آمریکا بسیار زیبا سرگرم کننده و آموزنده بود و تمام عوامل پشت صحنه سریال سه نفر+استاد بودند

درصورتیکه یک سریال ۲۰قسمتی تلویزیون شایدصدها دستنکار بازیگر،فیلم بردار،فیلم نامه نویس و…دارند

استاد با گوش دادن به الهامات وجودش بهترین واقعیت زندگیش را نشان میدهد که بهترین بازیگران نمی‌توانند نقش استاد را اجرا کنند

خانم شایسته عزیز با اجرا کردن الهامات وجودش سریال هایی از واقعیت زندگیش میسازد که بهترین فیلم نامه نویس ها و کارگردان ها و گروه فیلمبرداری نمی‌توانند انجام دهند

آخه من بار اولم هست که دارم سریالی میبینم که ب زیبایی هرچه تمام قدرت یک آهنربا رانشان میدهد

ب زیبایی هرچه تمام زیبایی یک پروانه وطبیعت رانشان میدهد

انگار کارگردان واقعی سریال زندگی در بهشت خداوند متعال است و دارد زندگی زیبای استاد وقدرت واقعی خود و زیبایی هایی ک آفریده است را ب ما نشان می‌دهد

قدرت یک آهنربا،زیبایی یک پروانه و…

قدرت مدیریت خداوند،هنگامی که کاربران ب خدا میسپاری با چهار نفر رسانه و گروهی تشکیل میشود ک از همه‌ی جهات نتیجه شأن از گروههای چهار هزار نفره بیشتر و بهتر است

خدای شکرت

معنای واقعی قادر متعال را در سریال زندگی در بهشت میتوان فهمید

نیروی خداوند،مدیریت خداوند وقدرت بی اندازه خداوند را در این سریال میتوان فهمید

درپناه خداوند بهترین هارا تجربه کنید

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    365MB
    24 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 68
    128MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

216 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهدی بیرانوند» در این صفحه: 1
  1. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    و دوباره خدارو شکر برای این همه زیبایی ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    الان تو راه که داشتم میومدم توجهم جلب شد به یه خونه ای که بوته خیار داشت . بعد مثل پیچک دور تا دور خونه پیچیده بود و ازش خیار اویزون بود . خیلی بامزه بود ⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠⁠)⁩

    چند وقت پیش برای کاری یه سفر رفتم تا زادگاهم خونه پدریم . کارم که خیلی راحت جور شد . البته دیگه خدارو شکر کارم تو اداره ها خیلی خیلی راحت انجام میشه . خداروشکر .

    من خواستم برگردم روز اخر پدرم گفت برام بلوط بیار . ما بهش میگیم بلی ⁦⁦(⁠◠⁠‿⁠◕⁠)⁩

    جایی که من رفتم کنار کوهای زاگرس بود . یکی از بزرگ ترین جنگل های بلوط دنیا اونجاس .

    خیلی قشنگه . هدایت شدم برم خونه یکی از فامیل ها که خارج شهره . دختر عممه ولی بزرگ ترین نوس و من بهش میگم عمه . خیلی دوسش دارم . ادم ساده ایه . تو اون مدت هم چند بار اومد بهم سر زد .

    خلاصه رفتم خونشون . همه جا تا چشم کار میکرد کوه بود . انگار زیر پات یه دریای مواج بود . خونه فامیل ما همون اول ورودی روستا بود و یه نقطه بالا بود . بقیه روستا بیشتر تو یه دره بود . جای قشنگی بود . درختای بلوط که با فاصله از هم هستن . کوه های تماما سنگی . نسیم خنک . چمن زار .جلو خونه فامیل ما یه درخت بزرگ بلوط بود . درخت تو شیب بود ولی جاوی درخت انگار صاف شده بود . یه گلیم قدیمی هم اونجا بود . جلوتر یه جاده بود که با شیب نسبتا زیاد بالا میومد تا خونه . مرز بین جاده و تپه ای که من و درخت روش بودیم با سنگ جدا شده بود . سطح جاده یه چند متر پایین تر از تپه بود . کناره تپه با سنگ های خیلی بزرگ و سنگین پوشیده شده بود . خیلی مرتب . انگار کار دست بود . شبیه پله . باعث میشد از ریزش خاک تپه تو جاده جلوگیری کنه . کنار جاده هم با فاصله نهال های کاج کاشته شده بود .

    کاج ؟

    جالبه این اطراف اصلا کاج پیدا نمیشه . فقط بلی هست تا چشم کار میکنه .

    تو خونه هم یه حیاط بزرگ بود . پر مرغ و خروس . جالبه که دو تا خروس بودن باهمم خیلی خوب بودن . فامیلمون گفت این دوتا برادرن باهم کنار میان . یکیشون خیلی بامزه بود . انگار ریش داشت ⁦(⁠≧⁠▽⁠≦⁠)⁩

    دم یکیشون سبز براق . اون یکی هم بنفش بود .

    با فامیلم نشستیم . دم در . زیر همون درخت . اسمون غروبی بود . روستا اون پایین معلوم بود . فامیلم یه چیز جالب بهم نشون داد . گفت نگاه بالا اون کوهو میبینی ؟ دقیقا نوکش یه گردی سوراخه .

    خیلی جالب بود . دقیقا یه سنگ سوراخ بالاش بود . انگار یه چشم بود .

    بعد یکم حرف زدیم فهمیدم جلو خونشو خودش تنهایی درست کرده . تعجب کردم . گفتم این سنگ های به این بزرگی رو خودت تنهایی آوردی ؟ اینجا پله درست کردی ؟ حاشیه تپه رو مرتب کردی ؟

    گفت اره . خودم تنهایی . حتی اینجا زیر درختم خودم کندم صاف کردم . جاده رو مرتب کردم . نهال کاشتم . علفای هرز این اطرافو سوزوندم .

    کلا کارش برام خیلی جالب بود . کلی سنگ رو جابجا کرده بود . سنگ های خیلی خیلی بزرگ . اصلا باور کردنی نیس . این قدرت ارادس دیگه . واقعا تحسینش کردم .

    چون اخه جسشم خیلی ریزه دختر عمم .⁦⊙⁠﹏⁠⊙⁩

    واقعا نمیدونم چطوری اونجا رو درست کرده بود . برا خودش پله هم درست کرده بود . به جایی که زندگی میکرد اهمیت میداد .

    تجربه خوبی بود رفتن به اون روستا . برای چیدن بلی هم رفتیم یه دو کیلو چیدیم . اطراف روستارو گشتیم .

    جای قشنگی بود . برای من یاد اور استاد و پرادایسشون بود . شاید توجه به همین زیبایی ها منو به همچین تجربه هایی هدایت میکنه . خدایا شکرت .

    خونشون که بودم . پسرش برام تو حیاط جا پهن کرد شب . گفت بیا بریم تو حیاط . کلی از خاطراتش گفت . صبح برام صبحونه درست کرد . دستشون درد نکنه . واقعا ادمای فوق العاده این .

    خدایا شکرت . عاشق همتونم

    فعلا ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: