سریال زندگی در بهشت | قسمت 70

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ریحانه عزیز به عنوان متن  انتخابی این قسمت:

به نام الله مهربان و هدایتگر

سلام استاد گرامی و مریم جان جانان

سلام بچه های موفق زندگی در بهشت .

استاد و عزیز دل بازم مشغول یه کار جدید هستن .خدایا شکرت .

تا دقایقی دیگه قرار از کار جدید رونمایی بشه .

بهشتمون رو ببین خدا جونم .هوا نه کاملا تارتیکه ,نه روشن .فضا خیلی دلچسب .کلبه ی خوشگلمومن رو ببینید .هر روز زیباتر میشه .خدایا شکرت .

خب استاد و مری جون دور مسیر ورود به کلبه ی رویایی رو نور افشانی کردن .با راحترین ابزار .با سه تا پیچ و چند تا بست .چقد ساده .همه چی اینجا ساده انجام میشه .این بهشت سادگیها و زیبایی های منحصر به فرد .

خب بریم برای روشن کردن .عاشقتم مری جون به استاد میگه ریاکشن تو رو بگیرم یا روشن شدن ریسه ها رو .خوب میدونه که الان استاد چه ذوق زده ای میشه .واقعا شما بینظیرید .

خدای من چقدر زیبا شد .ورودی در رو ببین .وسطش چه لامپ قشنگی شد .ای خدا ذوق کردن استاد و ببین عین بچه هاااااا.

خوش به حالت استاد .منم یه وقتایی این جوری ذوق میکنم .یهو به اطراف نگاه میکنم فک میکنم کار بدی کردم .

همه ساکت و جدی .البته دخترم از خودم هم یشتر ذوق میکنه .

خب دست خودمون نیست که .هیجان درون دیگه .

خیلی قشنگ شده .واقعا خسته نباشید قهرمانان بهشت رویایی

ببین چقد ذوق میکنند .بهم ایده میدن .فیلم میگیرن .قربون صدقه ی هم میرن .کلا کارشون تحسین .خب بایدم خدا بیشتر بده .باید استاد تو فکر رفتن به فضا باشه .استاد از دیروز هنوز هنگم به خدا .میخواااااااای بری فضاااااا

مگه بهتر از استاد هم داریم ?

ویوی بهشت رو ببین خدای من .شبش از روزش زیباتر ,روزش از شبش زیباتر .همیشه زیبا ,همیشه دیدنی و جذاب .پر از ثروت ,پر از نعمت .خدایا چقد تو مهربون و بخشنده ای .

(مردی از میان نور )چقد این جمله برازندتون استاد .واقعا یه مرد نورانی شدید .وجودتون پر از نور الهی شده .

این دیگه نهایت آزادی و لذت .ببین چقد راحت داره میره مسافرت و عزیز دلش راهش میندازه و میگه برو به سلامت .نه اعتراض اینکه منم بیام ,نه اعتراض تنها موندن .انگار خداوند این دو بنده رو انتخاب کرده و به هر کدوم جداگونه کلی ماموریت داده که و میبینیم که هر کدوم به نحو احسنت کاراشون رو انجام میدن .

استاد میره برای قدم برداشتن به سمت تکامل بالاتر .تجربه های جدیدتر .یادگیریهای بیشتر .این انسان الگوی کامل پشتکار و پیشرفته .هیچ وقت نمیگه دیگه بس .همیشه پویا و فعال .

خونشم با خودش میبره .همیشه دنبال رسیدن به خواسته های جدیدش هست به راحترین شکل ممکن .ببین چقد خداوند این انسان رو عالی هدایت میکنه .میگه تو فقط برو جلو .تجهیزات و امکانات با من …عاشقتم استاد جااان ..

مری عزیز .یه زن نمونه .میخواد تجربه ی جوجه دار شدن رو امتحان کنه .خدای من تو چقد شجاعی ,چقد با عزت نفسی ,خدا خیلی دوست دارهااااا .ما هم که خیلی…..

همه چیز آروی چک شده .آماده و تمیز .پیش به سوی یه تجربه فوق الاده…

مری عزیز هم بدرقه بسیار عالی میکنه و دعای خیر زیبا هم داره برای استاد .

مری جووون عزیزم میدونم دلتنگ میشی .آخه نمیشه که دلتنگ همچین عشقی نشد .میدونم عادت داری به تنها موندن .ولی خدای مهربون همیشه با توعه .و همچنین ما هم کنارتیم .همیشه و هر لحظه …..

به به عجب فروشگاه بزرگیه این وال مارت .چقد فراوانی خدایا شکرت .صد هزار مرتبه شکرت .

مرسی استاد جونم که به خاطر ساختن باورهای جدید برای شاگردات از هیچ چیزی بی خیال رد نمیشی .ببین یه هیولای مکانیکی دیگه .بدون نیاز به کمک انسان داره فروشگاه به این بزرگی رو تمیز میکنه .راحت و آسان .خدایا شکرت به خاطر پبشرفت هر روز جهان به سمت سادگی و راحتی …

به به استاد رسید به مزرعه ی دوستش آقای تد .

خدای من دنیای کشاورزی هم عالمی داره .

من چون پدر شوهرم کشاورز حرفه ای هست .با این فضا آشنایی دارم .پدر همسر من عاشق کارش .خیلی لذت میبره از کارش .با اینکه خاونوادش اومدن تو شهر زندگی میکنند و اصرار میکنند که دیگه سنش بالاست و کار نکنه .ولی قبول نمیکنه .تنهایی میره روی زمینهاش کار میکنه و لذت میبره .با اینکه همه رو داده کارگراش کار میکنند ولی خودش هم کنارشون کار میکنه .خودش عقیدش اینه که کشاورزی یعنی تو بهشت زندگی کردن

خدای من ۲۰۰-۳۰۰ هکتار زمین ,۲۰۰تا گاو .چقد ثروت .خدایا شکر .ببین چه تراکتورهای حرفه ای داره .خدایا شکرت .

پولدار ,پولدار رو جذب میکنه دیگه .عاشقتم استاد که رفیق هات هم مثل خودت اکتیو .ثروتمند هستن .دم همتون گرم .شما پولدارها هستید که باعث رشد جهان شدید .تحسینتون میکنم یه عالمه…..

کنجکاوی استاد و علاقه ش به طبیعت و کشاوری ببینید به کجاها هدایتش کرده .از قم برده تا به جورجیا پیش که فرد کشاورز حرفه ای با دستگاهای هیولای پیشرفته .خدایا هدایتت بینظیره .

اون دستگاه برداشت رو دیدید عجب قدرتی داشت .خدای من پرنده ها هم به دنبالش میومدن تا بخورند گندم ها یا جو رو….خیلی جالب و دیدنی بود .

استاد از عزیز دلش یاد کرد .اره واقعا اگر مری عزیز بود ما بیشتر از کارهای آقای تد آشنا میشدیم .بازم خوبه استاد.خدا رو شکر …

استاد دوستتون آقای تاد شبیه هندی ها میمونه .چقد لاغر و خوش اندام هستن .معلومه خیلی فعال و زرنگ هستن .آفرین .

به به بارون زیبا داره شروع به باریدن میکنه .استاد عزیز سوار ماشین دوستش همراه با یه موزیک آروم .داره لذت میبره از این همه تجربه و یاد گیری ..

خدااااای من یه بیزینس دیگه این آقا مربوط به مرده شور خونه ,جنازه ,تابوت ,دفن ,وبرگزاری مراسم بود .ببین یه انسان چقد میتونه خلاق باشه .میتونه به چند تا حرفه علاقمند باشه .استاد من زبان انگلسیم داغونه .واجب شد که یه اقدامی بکنم برای یادگیری .چون هیچی نمیفهمم واین خودش یه تضاد بزرگی برای من .

چقد تابوتاشون زیبا و شیک بود .چقدر گلهای قشنگ و رنگا بارنگی اونجا بود .من فک میکنم که خارجی ها برای مردهاشون هم خیلی احترام قائل هستن .که اینقدر تابوتهای زیبا درست میکنند .ما ایرانیها چرا مرده هامون رو فقط با یه کفن ساده میزاریم توی قبر ? خب این کار هم تمیز ,هم یه آرامش خاصی به بازماندگان میده .البته این نظر منه ..

کنجکاوی استاد تا کجا پیش رفت که دلش خواست دوتا جنازه هم ببینه و اطلاعات دریافت کنه .

داستان اینکه این آقا پلیس بودن و اسلحه داشتن و ۱۶ سال پشت سر هم از طرف مردم انتخاب شدن برای تشخیص علت مرگ عزیزانشون هم برام خیلی جالب بود .رفتار و منش این آقا باعث اعتماد سیاهان اون منطقه نسبت بهش شده بود .موفقیت در کارهاش باعث مقبول واقع شدنش بود .هر چقدر انسان تو زندگی و شغلش موفق باشه .این خودش نشانه ی درست بودن کار و شخصیت اون آدم .و آقای تاد هم از این قاعده مستثنی نبود .

استاد در مورد مومیایی کردن اون دو تا جنازه که فرمودید چقد جالب بود .چقد این انسانها برای مرده هاشون ارزش قائل هستن .البته من نمیدونم با همه ی جنازه ها این کار رو میکنند یا نه ?ولی خیلی برام جذاب بود .

و مند یدم که وقتی آدمی تو روستایی توی خونه مرده به سرعت برق اونو دفن کردن که حتی عزیزانشون هم نرسیدن بیان ببیند که گفتن زود دفن کنید الان جنازه باد میکنه یا بو میگیره .و چقد حسرت دیدار آدم ها برای ندیدن لحظه ی آخر عمر عزیزانشون تو دلشون مونده .

کنجکاوی شما استاد بینظیره تو هر زمینه ای دوست دارید که اطلاعات جمع کنید و خداوند هم شما رو هدایت کرده به مسیری که هم زمان آزاد زاد دارید و هم پول زیاد که بتونید به عشق به یادگیریتون برسید .

چقد شهر جوریا زیبا بو .چقد ساختمونهاش ویلایی خوشگل بودن .از آپارتمان خبری نبود .خیابونا خلوت و تمیز .درختان سبز و زیبا .آسمونش هم آبی و صاف بود .اون ساختمون نمیدونم مسجد بود یا کلیسا ولی خیلی زیبا بود .خدایا شکرت که قسمتم کردی که قسمتی از شهر جورجیا رو بینم و با افکار و ایده های جدیدی آشنا بشم .

استاد کنجکاوی شما رو ما هم تاثیر میزاره و لذت میبریم از این همه یادگیری .

استاد مقوله ی مرگ هم برای من کمی درکش بهتر شد .هر چند خیلی نسبت به مرگ و جهان ابدی دیدم نسبت به قبل تغییر کرده .

خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

خدایا قلبهای ما را به یاد خودت آرامش ده .آمین

تقدیم به همه شما عزیزانم

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    477MB
    32 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 70
    150MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

199 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «یزدان نظری» در این صفحه: 1
  1. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    نمیدونم چی بگم …

    انگار گنگ و گیجم! نمیدونم چی باید بگم …

    ولی چون میدونم این فایل، پاسخ به درخواست هدایت من نسبت به موضوع مرگ بود، پس با ایمان میام و شروع میکنم به نوشتن. مطمئنم حین نوشتن به اگاهی های خوبی قراره برسم …

    یادم نیست کی … حدودا شاید یک ماه پیش بود که به موضوع فکر کردم و صادقانه بگم فرکانسم پایین اومد! چون احساس ضعف کردم … با خودم گفتم چرا نسبت به این موضوع اینقدر احساس ناآکاهی دارم!؟ این احساس نادانی فرکانسم رو پایین آورد و ازش خواستم منو هدایت کنه .

    من یادم رفته بود چنین درخواستی دادم اما او یادش نرفته بود! او یادش بود و هدایتم کرد. فکرشو نمیکردم اینقدر رک و مسقیم از طریق این فایل هدایتم کنه….

    کنجکاو این هدایتش هستم. پس سریع تر شروع کنیم به نوشتن ببینیم خداوند چی میخواد بهمون بگه …

    + اولا اینو بگم که ایده ی نوپردازی پل عالی بود! خیلی خوشم اومد و خیلی تحسینتون میکنم. روند تکاملی و رو به رشد شما حتی در راحت تر انجام دادن کارهای فنی قابل رویته.

    + وقتی دیدم با RV قصد دارین برین خونه دوست تون، با خودم گفتم چرا استاد میخواد این اتوبوس گنده رو به سختی ببره تا خونه دوستش؟! وقتی خودش تک و تنهاست …

    بلافاصله خدای سریع الجواب پاسخ داد … یعنی خداوند از زبان استاد پاسخ داد… استاد راست میگه! اینطوری میتونه هر زمان دلش خواست در تنهایی خودش داخل آر وی روی سایت کار کنه. میتونه هر زمان دلش خواست بخوابه و بیدار شه. میتونه هر زمان دلش خواست غذا بخوره. میتونه هرزمان دلش خواست دوش بگیره. تمام لباساش داخل کمد ار وی هست. حتی میتونه لباساشو بشوره. این رفتار و این تصمیم استاد ناشی از الویت آزادی برای ایشونه. آزای در هر زمینه ای و هر جایی! چقدر عاشق این آزادی استاد هستم. چرا که خداوند ما رو آزاد آفریده و این ما هستیم که اسیر باورها و پیچکهای ذهنمون هستیم. ذهنی که خالق زندگی ماست! خدایاشکرت

    + استاد گفتن که نمیدونن چند روز اونجا خواهند بود و این نشان از باور به این موضوعه که اجازه میدن خداوندی که استاد برنامه ریزی هاست براشون برنامه ریزی کنه! وقتی برنامه سفر رو به خداوند میسپاریم یعنی گوش دلهامون رو تیز نگه میداریم برای شنیدن الهام خداوند! الهامی که بهمون بگه چه طوری از سفرمون لذت بیشتری ببریم و این نشان دهنده ی مرتبه ی بالاتری از ایمانه! وقتی من میگم وارد مکان جدیدی میشم یا به جایی مسافرت میکنم و وارد جای جدیدی میشم اما اطمینان به صدای قلبم دارم، مرتبه ی بالاتر ایمان رو نشون میده. مرتبه ای بالاتر از اینکه من توی خونه بشینم برای پختن غذام از الهامم تبعیت کنم! هر چند… شنیدن الهام هم تکاملیه و اتفاقا از به کاربردنش برای کارهای ساده و روزمره زندگی مثل پختن غذا و ..

    شروع میشه تا به مرتبه ای میرسه که میتونی با تکیه بر الهام وارد دنیای ناشناخته هات بشی.

    + خب … برییم سراغ اصل کاری. اصلا توقع نداشتم خونه ی قشنگ و گل کاری شده ای که استاد میخوان نشونمون بدن، مرده شور خونه باشه! جا خوردم.

    اما همین که لحظه اول که استاد میخواست وارد بشه گفت “خدا بخیر کنه” فهمیدم استاد هم حسی مشابه حس ما رو داره احساسم برام قابل درک تر شد.

    ولی راستشو بخواین، صادقانه بگم نمیدونم چرا نتونستم نکات مثبت اونجا رو نبینم! یعنی من تا این حد زیبابین شدم و خبر ندارم؟!

    + اول از همه که وارد شدیم، تا گلها رو دیدم با خودم گفتم ایناهم مثل ما برای ادای احترام به مرده هاشون گل استفاده میکنن اما با این تفاوت که گلهای ما به صورت حلقه و استند و … هست اما اینا در اوج سادگی و کوچیکی زیبا هستن.

    + خیلی جالب بود برام که دیدم آقای تاد به محض ورودش اول دستاشو شست.

    + واو … وارد کلکسیون تابوت ها شدیم. صادقانه بگم زیبایی و سلطنتی بودن تابوت ها توجهم رو جلب کرد. چقدر متفاوت با ما عمل میکنن. حتی ارزون ترین تابوت از گرون ترین کفن های ما بهتر بود! و چه جالب که حتی این تابوت ها هم براساس ضخامت ورقه و عایق بودنشون انواع و اقسام دارن.

    + چه جالب حتی لباس هم دارن و اتفاقا لباس های بدی نبودن!

    + وارد اتاق بعدی میشیم یعنی اتاق ملاقات نهایی با شخص فوتی.

    + اتاق بعدی هم اتاق انبار تابوت های آکبنده. اونجوری که تاد توضیح میداد اگه کسی یه مدل خاصی از تابوت رو پسند کنه اما مثلا بگه خاکستریش رو میخوام، میتونن از انبار خاکستری رو بهش بدن. یعنی رنگ بندی کاملشون داخل انباره.

    و سوال استاد خیلی سوال جالبی بود … تلویزیون اونجا چیکار میکنه؟

    تاد جواب داد که یه سری از افراد. عکسهای شخص فوتی رو از بچگی تا اخر عمر به تاد میدن تا اونجا به صورت فیلم پخش کنن.

    استاد پرسید ایا گریه میکنن با دیدن فیلم؟ و تاد جواب داد که بعضیا گریه میکنن و بعضیا میخندن و بعضیا هم دعوا میکنن! و استاد بلند میخندن از جواب تاد.

    + به بیرون میریم یعنی جایی که ماشین مخصوص حمل تابوت اونجاست.

    انصافا عجب کادیلاک متالیک و کلاسیک و خاصیه! خدایا چرا من حتی در دل چنین فیلمی این نکات مثبت رو نمیتونم نبینم؟!

    تاد توضیح میده … اون باکس مقوایی برای کسایی هست که میخوان شخص فوت شده رو با هواپیما به جای دیگه منتقل کنن. تابوت رو داخل اون کارتن بسته بندی میکنن و با هواپیما میفرستن.

    اونجور که تاد توضیح میده اون ماشین کادیلاک کلاسیک برای حمل تابوت به قبرستانه و اون ماشینی که جدیدتره برای انتقال شخص فوتی از خونه به مرده شور خونه هست.

    (قضیه داره جالب میشه … حالا میگم از اخر.)

    + اتاق اخر که نوشته ای روی درب بود و تاد در موردش توضیح داد…

    این اتاق رو هر کسی نمیتونه وارد شده به خاطر مواد شیمیایی سرطان زایی که برای اجساد به کار برده شده.

    بیشتر توضیح میدن … از روی گردن سرخرگ کاروتید رو پیدا میکنن و از اونجا ماده شیمایی رو واردش میکنن. اون سرخرگ اون ماده شیمیایی رو به تمام بدن منتشر میکنه و همزمان خون رو از سیاه رگ خارج میکنن.

    این ماده شیمیایی باعث میشه بدن شخص فوتی دیگه تجزیه نشه بلکه مثل یک شخص به خواب رفته باقی بمونه.

    با شنیدن این حرفا من یاد نمونه هایی افتادم که معمولا برای تشریح در دانشگاه ها انجام میدن. دقیقا مشابه همین پروسه هست و فرایندیه که خیلی وقته ازش استفاده میکنن.

    +جالبه همونجا یه چیزی شبیه کلیسا هم دارن!

    چرا میگم جالبه…. ؟ چون مجموعه ی همه اینا در کنار هم منو به یک نکته ای رسوند و اون اینه که … چه خوبه اینجا صفر تا صد همه کارا داخل همین ساختمون انجام میشه. حتی به قدری این اقا باور به انجام دادن صفر تا صد کارا داره که خودشون مجوز صدور گواهی فوت رو هم دارن! خیلی جالبه! یعنی میره خونه طرف، علت مرگ رو تشخیص میده و گواهی رو صادر میکنه، بعد خودش با ماشین مخصوص میاره اینجا. اینجا ما بقی کاراش همه و همه داخل این ساختمون انجام میشه. از انتخاب گل ، انتخاب تابوت، انتخاب لباس و حتی خودش یه فضای کلیسا مانندی داره که همونجا اقوام و خویشان شخص فوت شده باهاش وداع میکنن. بعو همونجا خودش ماشین داره و مستقیم میبره به قبرستان و یا هواپیما جهت انتقال.

    یعنی این شخص چه باورهای ثروت سازی داشته که از صفر تا صد همه ی کارا رو بر عهده میگیره! حتی اگه کسی بخواد میتونه براش تزریق ماده شیمیایی رو انجام بده و جنازه رو فیکس کنه! تا این حد تخصصی!

    حالا همه ی اینا به کنار … ایشون دوتا از اسن مجموعه های صفر تا صد رو دارن!

    علاوه بر اون گاو داری دارن

    زمین کشاورزی به اون وسعت دارن

    و حتی مامور پلیس محلی اونجا هستن! (با خودم حدس میزدم که اون چیه کمرش بسته)

    من خودم باورم نمیشه که تونستم این همه نکات مثبت رو از فیلم درک کرده باشم. اونم به صورت ناخوداگاه! یعنی خیلی احساس خوبی دارم وقتی میینم اینقدر پیشرفت کردم و زیبا بین شدم! توقع داشتم این فیلم حالم رو بگیره ولی باورم نمیشه که الان احساس خیلی خوبی دارم چون ب واسطه ی این فیلم فهمیدم چقدر رشد کردم! چون هر کی حرفایی که زدم باور نکنه خودم که خوب میدونم همه رو صادقانه بی اینکه بخوام نوشتم و این یعنی موفقیت! خدایا شکرت

    راستی اخیرا نسبت به مرگ چنتا باور بهم گفته شده که حس میکنم لازم باشه اینجا برای خودم بازش کنم

    + یکی اینکه ما اگه واقعا با ایمان باشیم و ایمان داشته باشیم ما از پیش خدا اومدیم که در این جهان یک سفر کوتاه مدت رو تجربه کنیم و دوباره قراره پیش خودش برگردیم، دیگه چرا باید بترسیم؟! اگه این اصل و اساس رو درک کرده باشیم چرا باید بترسیم؟ از چی میترسیم؟ از اینکه همه چی تموم میشه و قراره ما رو خفت کنن و بخورن و به اسارت بگیرن؟ از موها آویزون کنن و از پا برگردونن؟

    نه! اینا چیزایی هست که حواشی و اطرافیان در وجود ما کردن! خداوند خیلی بخشنده تر از اونی هست که فکرشو بکنیم. مگه میشه تو با ایمان پیشش بری و مجازاتت کنه؟ مگه فکر کردی ایمان به چیه؟ به ریش و پشم و جای مهر؟ به حجاب کامل؟ مگه غیر اینه که نشانه ی ایمان، به میزان آرامش ما در زندگیه؟ اینکه چقدر خدا رو احساس کنیم و چقدر شکرگزارش باشیم. از کجا بفهمیم کارمون درسته و مسیرمون درسته؟ از حال خوبی داریم. از ارامشی که داریم. از اتصالمون!

    به نظر من آرامش، یعنی لحظه ی اتصال ما به خداوند و بدون شک تمام لحظاتی که آروم هستیم، به خداوند نزدیک تریم و با دیدن زیبایی ها بیشتر احساسش میکنم. چرا اینو میگم؟ با خودت فکر کن … یه وقتایی میبینی ذهنت شلوغه و درگیره، عصبی هستی، میری پارک که اروم شی ولی هر کاری بکنی نمیتونی اون حجم از زیبایی رو درک کنی. اما یه وقتی میبینی حیلی ارومی، داخل پارک هم نمیری بلکه فقط از پنجره اتاقت بیرون رو نگاه میکنی، یهو میبینی که انگار بهشته! پرواز پرنده ها، حرکت باد لای درختا، حتی بازی بچه ها، همه و همه برات لذت بخش میشه و هی ذوق میکنی برای این همه زیبایی! لاجرم زیبا میبینی! چرا؟ چون ارومی و ارامش داری و این همه زیبایی چیزی نیست جز خوده خدا! تو موفق شدی خدابین تر بشی به واسطه ی ارامشت! چون ارومی، خدارو میبینی و این یعنی ایمان! بدون شک تمام لحظاتی که ارومی اوج لذت رو تجربه میکنی و از ثانیه به ثانیه زندگیت لذت میبری.

    ما نباید فراموش کنیم که این جهان، تنها تجربه ی کوچکی از زندگی ما خواهد بود و این فقط مقیاس کوچکی از زیبایی های خداونده! دقیقا مثل اینه که تو قبل از خرید یک محصول جدید، مثل یک ماشین جدید، باهاش یه دور کوتاه میزنی! ما الان مشغول یک دور کوتاه در این جهان هستیم و یادمون باشه هر زمان از دنیا بریم، به اصل خودمون برمیگردیم. انگار خدا ما رو فرستاده اینجا تا ببینه چقدر بلدیم از توانایی خالق بودن خودمون استفاده کنیم. اصلا میخواد ببینه یادمون هست که ما خلق هستیم یا در اوج غفلت زندگی رو به دست عواملی دادیم که هیچ قدرتی در زندگی ما نداشتن و ما خودمون ناخوداگاه بی اینکه بخوایم بهشون قدرت دادیم! انگار شمشیر رو دست اونا دادیم بر علیه خودمون! ما اینجاییم و به اینجا فرستاده شدیم تا خداوند میزان قدرت خلاقیت ما رو ببینه. فرستاده تا ببینه چقدر میتونیم در این دنیا به ندای قلبمون توجه و اطمینان کنیم و چقدر بهش ایمان داریم.

    معتقدم به میزانی که ایمان راسخ داشته باشیم، لحظات بیشتری از عمر ناچیزمون رو در آرامش سپری میکنیم و به میزانی که اروم باشیم، از زندگی لذت بیشتری خواهیم برد و به میزانی که لذت ببریم، نسبت به مرگ و بازگشت به اصل خودمون رها تر هستیم. چون میدونیم این فقط مقیاس کوچیکی از لذت من هست و اصل لذت مربوط به زمانی هست که پیش پروردگارم بازگردم. چرا که او سرچشمه ی لذت و همه ی خوبی ها و خوشی هاست. اگه الان کنار جویبارم، اون موقع پیش سرچمه خواهم رفت!

    این دید چقدر احساسم رو بهتر کرد… شاید بگم هنوز خیلی جا داره این دیدگاه رو قوی تر کنم اما همین که اینجا بهم گفت برام جای شکر داره.

    خدایا شکرت

    + راستی حس میکنم گریه و شیون و زاری اطرافیان خیلی بیشتر از مردن اون شخص در روحیه دیگران موثره و تا این حد تونسته نگرش ما رو بد کنه. میخوام بگم هرکی گریه میکنه و دادو فریاد میزنه، به خاطر اون شخضی که مرده نیست! به خاطر حال خودش گریه میکنه! به خاطر وابستگیش و یهو از دست دادنش! کاملا هم طبیعیه و من اینو نقض نمیکنم. ما انسانیم نه ربات! طبیعیه که با از دست دادن عزیزی اینجوری بشیم اما میخوام بگم علت این حال بد ما فقط و فقط خوده ماست! به حال خوده ماست که اون شخص دیگه بین ما نیست. پس صحنه های گریه دیگران خودمونو اذیت نکنیم و با خودمون مرور کنیم که علت این گریه چیه. راستی دقت کردین اگه این گریه زاری ها نبود چقدر پذیرش این موضوع برامون راحت تر بود؟! مایی که ادعای ایمان و اسلام داریم چرا اینقدر گریه میکنیم؟! مگه باور نداریم که اون شخص پیش خدا برگشته؟! چرا این همه طولش میدیم و شب اول و شب دوم و شب هفتم و شب چهلم و … هی داغ تازه میکنیم؟! نمیدونم … نمیخوام دیگران رو قضاوئت کنم. میگم که … طبیعیه یک انسان با از دست دادن انسان دیگه گریه کنه ولی قانونیش اینه که نذاره ادامه پیدا کنه چه برسه به این همه طول و کش دادن مراسمات.

    به هرحال من ممنون استاد عباس منشم که به ندای قلبش اوکی دادو این فیلم خاص رو برامون به اشتراک گذاشت. همش با خودم میگم اخه کدوم استاد روانشناسی رو ددیدی که در این موارد بخواد حرف بزنه! چه برسه به اینکه فیلم بذاره! به همین خاطر میگم از لفظ ” همکار ” برای افراد دیگه استفاده نکنید چون هیچ شباهتی بین شما و اونا نیست.

    دوستون دارم استاد مومن و مخلص من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای: