دیدگاه زیبای فاطمه عزیز بعنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام و درود
بالاخره انتظار به پایان رسید و قسمت بعدی سریال هم روی سایت قرار گرفت
استاد کاش هر روز اونم ساعت۶ صبح همیشه قسمت بعدی تو سایت قرار میگرفت تا وقتی چشم باز میکردیم روزمونو با این سریال جذاب شروع میکردیم….
شروع این قسمت با بدرقه ی خانم شایسته با موتور و چاشنی دعای خیر واسه استاد عزیزمون هست و خانم شایسته با چک کردن RV استاد رو راهی سفر میکنه…
مریم جان از برنامه هاش میگه از کارهایی که باید در طی این چند روزی که تنهاست انجام بده و بااااز هم براونی جذاب که همیشه و هرجا دوربین خانم شایسته باشه اونم خودش رو با بیخیالی توی قاااب میگنجونه و میخوااااد که همیشه عضو ثابت این سریال باشه…
خانم شایسته از ترس از تاریکی میگه ازینکه میخواد پله به پله و آروم آروم با طی کردن تکاملش بر ترسهاش غلبه کنه
و حالا اولین بعد از ظهر بدون استاد شروع میشه و ذوق مشخص توی صدای خانم شایسته که از اینکه استاد داره خوش میگذرونه خوشحاله و مشخصه چقدر احساس خوبی داره و خانم شایسته میگه استاد الان داره کلی اطلاعات جدید کسب میکنه…
و یه ذوووووق پررنگ تر از زیبایی منظره ی پرادایس از دیدن خروس و مرغها و جوجه هاااااا
مادر مرغی هم به همراه جوجه هاش داره دووووش خاک میگیره و چه جوجه های خوب و سر براهی داره و البته آقای خروس هم با ابهت بالا سرشون وایساده به نشونه ی اینکه مرد خانواده منم و نمیذارم هیییچ کس وارد حریم خصوصی زن و بچم بشه
مادر مرغی داره خاکها رو میریزه رو سر جوجه هاش و اونا هم بدون اینکه غر بزنن یا دعوا کنن آزاد و رها و بدون مقاومت جاشونو عوض میکنن که هم خودشون راحت باشن هم مادر مرغی…
وااااااای فایرپیت عششششق مننننچه زیبا ااااا شده خداااای من ببین دورش صندلی های چوبی با تنه ی درختان ساخته ی دست استاد هنرمندمون گذاشته شده چقدر رمانتیک و عاشقانه کیییف میده شبا با همسرت و خانوادت بشینی دور این فایرپیت و ازون خوراک بوقلمون هایی که خانم شایسته در سفر به دور آمریکا زرورق پیچ میکرد میذاشت تو آتیش با دست پخت مریم جان بزنی بر بدن و نووووش جان کنی و لذتشو ببری
و حالا خانه ی جدید جوجه ها که خانم شایسته با اینکه قبل از اینکه انبارش کنه اونو تمیز شسته بود گذاشته بود اونجا اما بااااز به شدت کثیف شده و نیاز به تمیز کاری داره مثل ذهن ما که مثلا خود من میام به مدت روی ذهنم کار میکنم اتفاقات برام عالی رقم میخورن بعد فکر میکنم خب دیگه تا همینجا بسه من هرچی رو که خواستم شد میام رهاش میکنم چون فکر میکنم اون گوشه از ذهنمو که نیاز بوده تمیز کردم و دیگه نیازی به تمیز کاری نداره اما ای دل غافل که باورهای محدود کننده عین علف هرز به سرعت رشد میکنن چون من ذهنمو رها کردم و دوباره اتفاقات قبلی یا بدتر از اونا واسم میوفته چون من دیگه اون تعهد قبلی رو نداشتم و دوباره باید شروع کنم به کند و کاو به تمیز کاری به دور ریختن آشغالهای ذهنم ینی همون باورای محدود کننده و تازه باید کار سخت تری انجام بدم اما باید بدونم که ذهنم هر روز نساز به تمیز کاری و رصد داره هر روز باید مواظبش باشم تا باورهای محدود کننده رشد نکنن….
خانم شایسته از شجاعتش از پا گذاشتن روی ترسهاش در تمیز کاری این ظرف چندش میگه و معتقده که نباید به بهانه های واهی مثل بی کلاس بودن یا حال بهم زن بودن ظرف اونو تمیز نکرد بلکه باید با شجاعت به استقبال انجام چنین کارهایی که ازشون ابا داریم بریم تا باعث بشه کارهای بزرگتر و بیشتری به واسطه ی ایجاد باورهای قدرتمند کننده انجام بدیم نباید از زیر بار حل مسائل به سادگی شونه خالی کنیم و باید براش وقت بذاریم و زحمت بکشیم که نتیجه ما رو شگفت زده خواهد کرد…
واااای خداااای من چه ویوی نااابی پشت کلبس خدایا… غروب زیبای پرادایس با ابرهایی که به واسطه ی غروب خورشید خودشونو نارنجی و زرد و صورتی و خاکستری توی قاب دوربین خانم شایسته جا کردن…. و دریاچه و درختهای پشتش در یک سکوت شیرین فرو رفته اند…
و خانم شایسته همچنان داره ادامه میده که شجاعت باعث بزرگ شدن آدمها میشه و باعث میشه که آدم کارهای جدی تری رو انجام بده و ما انسانیم و میتونیم همه چیز رو درست کنیم…. از نعمت آب و مزیتهاش میگه و اینکه آب مایه ی حیاته و اینکه فقط باعث زیبایی نیست بلکه به همه چیز روح و روان میبخشه
وااااای خدای من بارووووون اونم نه بارونا، بارووووون چه باروووووونی و صدایی که باعث میشه آدم احساس عشق کنه
و اردکها هم به سمت خانوم شایسته میان تا جلوی دوربین عرض اندام کنن و باااز هم که دوباره به عشقشون ینی آب و بارون رسیدن و باید از فرصت به وجود اومده برای لذت بردن بیشتر توی این پرادایس استفاده کنند… و چه تفاوت فاحشیه بین همزیست های این اردکها ینی مادر مرغی و جوجه هاش که از ترس خیس شدن زیر آب و باروون رفتن زیر ماشین پناه گرفتن…
سکانس بعدی ذوق خانم شایسته و هیجانش واسه بدنیا اومدن جوجه ها و البته یه آهنگ هیجانی هم گذاشته واسه خودش که هیجانش رو بیشتر کرده…
خانم شایسته از ترسش از تاریکی میگه و از ذوقی که داره واسه اینکه ممکنه خوابش نبره تاصبح به خاطر به دنیا اومدن جوجه ها و بالاخره انتظار به پایان رسید و یه جوجه ی طلایی گوگولی مگولی سر از تخم در میاره و خانم شایسته با خوشحالی اونو توی کارتن میذاره تا خونه ی جدیدشون رو آماده کنه…
جوجه ها دارن به ترتیب به دنیا میان و تعدادشون داره لحظه به لحظه بیشتر میشه
و حالا قاب پرادایس در یه صبح زیبا و دل انگیز دیگه و دوباره به دنیا اومدن جوجه های جدید تر و خوش آمد گویی و ذوق خانوم شایسته به تک تک جوجه ها…
جالبه جوجه ها لحظه ای که به دنیا میان انگار هنوز خوابشون میاد و هی گردنشون میوفته پایین و چشاشون بسته میشه اما خانم شایسته کمکشون میکنه و اونا رو به خونه ی جدید همراهی میکنه و البته بعضی هاشونم فکر میکنن مریم جان مادرشونه احساس همزاد پنداری دارن…
واااای که این طبیعت بکر بهشت واسه خانم شایسته هیچ وقت تکراری نمیشه و هر لحظه که نگاش به طبیعت میوفته شروع میکنه به تایید تحسین زیبایی هاش و ما رو هم در این لحظات زیبا شریک میکنه
دوربین داره افسر ارشد ارتش اتریش رو نشون میده که قائم مقام جوجه هاش و خلاصه به قول خودش سنی ازش گذشته باید گروه رو فرماندهی و رهبری کنه و اصلا از ابهتش پیداست که ازون رئیس های قدره…
و دوباره نماد ثروت و فراوانی با اومدن پکیج های آمازون استاد… براونی هم که اومده چشم روشنی جوجه ها و داره از خودش پذیرایی میکنه..
یه جوجه هم که به دنیا اومده و برعکسی افتاده یه گوشه و همین که میبینه خانم شایسته در دستگاه رو بااااز کرد شروع کرد به صدا زدن خانم شایسته که آی مریم جان کمکم کن منو ازین جای تنگ در بیار و روند به دنیا اومدن جوجه ها همینجور ادامه داره… و قدرت خدا رو ببین که جوجه ها رو جوری آفریده که مایع دورشونو جذب میکنن و تا ۷۲ ساعت بعد نیاز به غذا ندارن آدم با دیدن این موجودات باید ساعتها به خلقتشون و قدرت خداوند فکر کنه و ببینه که چطور همه چیز دقیق و مرتب سرجای خودش قرار گرفته و جوجه هایی به این کوچیکی که تازه بدنیا اومدن چون نمیتونن از خودشون مراقبت غذایی کنن ماده ی دورشونو جذب میکنن که تا ۷۲ ساعت هیچی نخوان خداااای من الله اکبر جل الخالق
یه جوجه هم که توانایی اینو نداره که خودش نوک بزنه چون پوست تخم چسبیده بهش و ایولا به خانوم شایسته که پروسه و روند تکامل و تولد این جوجه ها رو توی این چند روز متوجه شده و میخواد به این جوجه کمک کنه… وااای خدای من دوباره بازم بااااروووون و نمای LEDزیر بارون ویو رو زیبا تر کرده وقتی بقیه ی LED نصب بشه چه شوووووود
خداااای من چه طبیعتی دارن این جوجه ها و به دنیا اومدن جوجه های بعدی و تحسین خانم شایسته در مورد استقلال این جوجه ها در انجام دادن کارهاشون…
وقت موعود فرا رسیده خانم شایسته به استقبال عشقش میره و از در حین انتظار برای ورود استاد به پرادایس از یه ویوی زیبای دیگه رو نمایی میکنه و در همین حین استاااد ما که در روند RVحرفه ای شده وارد پرادایس میشه و خانم شایسته مدام ابراز عشق میکنه
بیشتر از دوساعت روی این فایل و نوشتن این کامنت وقت گذاشتم تا بتونم به اندازه ای که قانون رو درک کردم و توی همون مداری
که هستم و آگاهی ها رو دریافت میکنم نکاتش رو دربیارم امیدوارم مفید بوده باشه
در پناه حق شاد و پیروز باشید
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD533MB36 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 71171MB36 دقیقه
به نام خدا
(زیبا)
بانو شایسته عزیزم سلام
انصافا که شایسته داشتن چنین روابط قشنگ و زندگی زیبا و عالی هستید
واقعااااا جهان جهانه لیاقت هاست و شما لیاقت بهترین هارو دارید
تعداد افراد کمی هستن که مثل شما و استاد عمل میکنند و مث شما نتیجه میگیرند واقعا از هر نظر عاااالی هستید و عالی عمل میکنید
قوانین رو عالی درک میکنید و خیلی قشنگ عمل میکنید
پا توی دل ترس هاتون میزاریدو شجاعت دارید برای انجام کار های جدید و خداوند به شجاعان پاسخ میده!
با وجود اینکه بعضی کار ها سخت هست انجام دادنش ولی انجام میدید و منتظر نمیمونید تا یک نفر دیگه بیاد و این کار رو انجام بده!
و بسیار سپاسگذارم بابت این که لحظات بسیار زیبا رو برای ما هم ثبت میکنید از لحظه لحظه های زندگی در بهشت زیبا و همچنین روابط خوب و عاشقانه تون……… خدایا شکرت!
وااااااااااااااای که چی بگم از این فایل به قول خودتون دیوااانه شدم
لحظه لحظه این فایل برای من دیوانه کننده بود خدایا شکرت
واقعا فقط میتونم بگم ” الله اکبر” …….”الله اکبر”
از این همه نظم و دقت و قانون و بهم پیوستگی در این جهان هستی بسیار زیبا
که همه چیز دقیقا سرجای خودش قرار داره و هیچ اشتباه و بی عدالتی در جهان وجود نداره
من 26 سالم هست و این فیلم و لحظه تولد این جوجه های خوشگل من رو با خودش برد به حدودا 17 -18 سال قبل زمانی که من فقط 8 – 9 سالم بود یه دختر ماجراجو و کنجکاو در عین حال اروم و نترس و به شدت عاشق تجربه کردن چیزای جدید …
من برای اولین بار توی ازمایشگاه مدرسه مون ماشین جوجه کشی دیدم و خیلی هیجان زده شدم و به شدت این خواسته در وجود من شکل گرفت(دیدن و شکل گرفتن خواسته در وجود انسان) که من دوست دارم یه ماشین جوجه کشی داشته باشم و باهاش کار کنم خیلی حال میده…
این خواسته رو پیش خانواده مطرح کردم و اونا گفتن ما برات شرایطش رو مهیا میکنیم (جهان هستی به درخواست ها پاسخ میده حتی اگر از سازو کارش خبر نداشته باشی )ولی فقط یک شرط داره اینکه خودت مسئولیتش رو بر عهده بگیری
و این شد ک من قبول کردم و مسئولیت کامل رو بر عهده گرفتم(جهان سریع تر پاسخ میده ..چراا؟ چون سنت کمتره و باورهای محدود کننده کمتر داری و همچین مقاومت کمتری داری نسبت به دریافت پاسخ و اصلن توی اون سن احساس میکنی ک خیلی طبیعی هست رسیدن سریع به برخی خواسته ها و غیر از این رو غیر طبیعی میدونی)
خلاصه که مسئولیت ها شامل این میشد ک هر 6ساعت باید تخم مرغ ها رو جابه جا میکردم چون دستگاهی ک تهیه کرده بودیم نیمه اتوماتیک بود و باید به صورت دستی تخم مرغ ها جابجا میشدن
من قبول کردم و هر 6 ساعت یعنی روزی 4 بار اون ها رو تکون میدادم البته بعضی وقت ها هم کم و زیاد میشد ولی انجامش دادم و روز شمااااری میکردم تا این 21 روز تموم بشه!
21 روز گذشت و من خیلی خوشحال بودم
رفتم تو اتاقم و بهشون سر زدم و متوجه شدم بعله چن تاشون تخمشون رو شکستن و دارن نوک میزنن و جیک جیک میکنن
خیلی هیجان زده بودم و شروع کردم به کمک کردن بهشون (به خیال بچگانه خودم)
تخماشون رو شکستم و بیرون ارودمشون خیلی اون لحظات لذت بخش بود احساس خلق کردن داشتم توی اوج بووودم از حااال خوب….
ولی دیری نگذشت ک جوجه های خوشگل من همشون مُردن!
کمی ناراحت شدم و خورد تو ذوقم…( البته خیلی ناراحت نشدم چون از بچگی انسان وابسته ای نبودم)
ولی این داستان درس های زیادی برای من داشت…
*من بدون علم و دانش، داشتم کاری رو انجام می دادم که تا قبل از این حتی یکبار هم انجام ندادم و حتی خوانواده ام هم انجام ندادن ..(هیچ تجربه ای نداشتم)
حتی بعضی از تخم ها نطفه نداشت و مخصوص جوجه کشی نبودن..
کما اینکه استاد الان برای انجام کاری هم از خدا هدایت میخوان و اگر براشون مقدور باشه راجع بش فیلم میبنن و تحقیق میکنن مثل همین جریان قطع کردن درخت ها..
*من به زعم و خیال خودم داشتم بهشون کمک میکردم در حالی که این حرکت من نه تنها کمک محسوب نمیشد بلکه به ضرر اون ها هم بود دقیقا مثل اینکه استاد میگن نباید پروانه رو زود تر از وقتش از پیله بکشی بیرون.. میمیره!
ما دقیقا داریم هیمن کار رو انجام میدیم و همونجور که بانو شایسته اشاره کردن نمیخوایم قانون تکامل رو طی کنیم
چه در مورد خودمون و چه در مورد اطرافیانمون
میخوایم دوستمون و خانوادمون رو به راهی ک خودمون هستیم بیاریم در صورتی که اون اماده نیس و این حرکت زود هنگام ما اون رو میکشه به نوعی( حتی از مسیر دورتر میشه)
یا درمورد خودمون دوست داریم از این تخم و پوسته ای ک توش هستیم رها بشیم (مدار فعلی )ولی اماده نیستیم هنوز به میزان کافی تغذیه نشدیم برای روزهای سخت روزایی که شاید غذای مناسبی نداشته باشیم… هنوز خشک نشدیم و اماده بیرون رفتن نشدیم دوست داریم یه نفر بیاد و به سختی این پوسته رو زودتر ورداره در صورتی که نمیدونیم این به ضرر ماست
اگر صبر کنیم و قانون تکامل رو رعایت کنیم قوی تر میتونیم ادامه بدیم…
و خود به خود اتفاقات خوب میافتند مثل همین بیرون اومدن جوجه ها از پوست تخم مرغ…
طبیعی هست ک اتفاقات خوب برامون رخ بدن……
طبیعی هست ک ثروت و نعمت وارد زندگیمون بشه….
طبیعی هست ک خوشحال و خوشبخت باشیم
طبیعی هست که مثل استاد و مریم بانو توی یه بهشت زیبا زندگی کنیم….
فقط کافیه نگران زمانش نباشیم بالاخره لاجرم اتفاق میافته مثل این جوجه ها ک اگر سالم باشن لاجرم تو 72 ساعت به دنیا میان
فقط کافیه اروم باشیم و از لحظه لحظه زندگیمون لذت ببریم
خداااااا یا شکرت بابت این همه زیبایی
زبان من قاصر هست در بیان انها
خدایا شکرت که هر روز داری هدایتم میکنی
خداایا شکرت بابت این همه دوستان همفرکانسی….
من رفتم ک این فایل رو چندین بار دیگه ببینم لحظه لحظه اش زیبایی هست..!
در پناه خداوند زیبا
من هم متشکرم از شما دوست عزیز ک وقت گذاشتید و کامنت من رو مطالعه کردید…
در پناه حق..
ممنونم از نگاه زبیا بین شما
کامنت شما هم به عنوان متن انتخابی این جلسه فوق العاده بود
انشالله در کنار همدیگه به درک و تعالی بالاتری برسیم همگی ان شالله
موفق و پیروز باشید
مرضیه بانو بسیار سپاسگذارم از شما
بابت اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید
چقدر خوشحال شدم که لذت بردید و کامل درک کردید
ان شالله در اوج موفقیت و ثروت روز افزون ببینمتون
یا حق..
پرنسس الای عزیزم
چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم یک نفر اینقدر تونسته با متنی ک نوشتم(البته خداوند نوشته )
ارتباط بگیره
واقعا سپاسگذارم از شما دوست همفرکانسی ک باهم در این مسیر زیبا قدم برمیداریم..
پایدار باشید و ثروتمند و خوشبخت و شاد…
یا حق
شیرین جااان
چقدر خوووب قوانین رو و الهامات خداوند رو درک کردی
چقد رقشنگ تصویر سازی کردی جوری ک واقعا ادم احساس میکنه تو اونجا بودی و تمام این کار ها رو انجام دادی
و چقدر خوب ک ادم برگرده و به عقب نگاه کنه(دقیقا مثل شما )
اونوقت مبینی که چه قدر یواش یواش تغییر کردی ولی خودت متوجه نشدی فقط میفهمی ک همه چیز داره خیلی طبیعی و اروم خووب پیش میره
روابطت ،درآمدت ،سلامتیت و همه چیییز
خدایا شکرت به این روند تکاملی عااااالی که اگر درکش کنیم و عجله نکنیم زندگی رو برامون بهشت میکنه
موفق باشید عزیز دلم
شاد و ثروتمند و سلامت
در پناه حق