سریال زندگی در بهشت | قسمت 72

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان به عنوان متن انتخابی این جلسه:

سلام ب استاد عشق و مریم مهربان و بچه های عالی این بهشت

خداروشکر که هربار میتونم با دیدن هرقسمت این سریال یه سری آگاهی هایی که یادم میره رو دوباره بیاد بیارم خدایا شکرت

موقعی که استاد گفت من زندگی در اطراف شهرهارودوس دارم یاد حرف مریم افتادم که قبلا میگفت اینجا طبیعت و زندگی در هم آمیخته شدند و ازهم جدا نیستند مثل اینجا که زندگی شهری خیلی خیلی فاصله داره با طبیعت و یجورایی کاملا از هم جدا هستند

وقتی بادید وسیع تری ب این موضوع نگاه میکنم میبینم کل جهان انگار همینه

وقتی ما سعی میکنیم تمام اجزا و عناصر جهان رو از هم جدا کنیم یجورایی بینشون فاصله بندازیم کارروبرای خودمون داریم سخت میکنیم و هرچه بیشتر با عناصر جهان در صلح باشیم بیشتر از زندگی و داشته هامون لذت میبریم مثل استاد که کار و زندگیش و تفریحش درهم آمیخته ست ینی موفق شده که بخوبی صلح رو ایجاد و حفظ کنه ..درحالیکه خیلی ازما کارمون جداست تفریح و عشقمون جدا. . و این سبک زندگی فرصت تجربه ی لذت بردن رو ازما میگیره …. چقدر این کشور بخوبی تونسته صلح رو برقرار کنه .. باخودم فکر کردم که اگه طبیعت و خونه یکی باشه همه چیز درکنار هم اما در صلح باشن. . چقدرررر بیشتر لذت خواهیم برد! چقدررر راحت تر و آرام ترهستیم !

این همه در صلح بودن نتیجه ی سپاسگذار بودن این کشوره. . این همه فراوانی طبیعت فراوانی پاکیزگی فراوانی زیبایی همه بخاطر پیروی کردن از قانون سپاسگذاریه و این معجزه ی اجرای این قانون در عمل هست:)

اونجایی که استاد گفت این اقا واسه هرکارش یه ماشین داره ،واسه مسافت دور یکی واسه روزای گل الود یکی واسه فلان یکی… این بهم یادآوری شد که چقدر اینا بلدن از نعمتها و ثزوتهایی که خدا بهشون داده استفاده کنن

بچه ها خیلی از ماها حتی استفاده و نعمت های خدارو بلد نیستیم!!بله

استفاده از نعمت های خدا بلدی میخواد .. لازمه که آسون بشیم برای اسونی ها که اگر سخت باشیم برای اسونی ها برای نعمت ها برای ثروت… بارها و بارها نعمت ها میان و ما دریافتشون نمیکنیم بارها ثروت میاد ،موقعیت میاد ،ایده میاد، اما ما بخاطر مقاوت ها و باورهای غلطی که داریم خودمون رو محروم میکنیم از دریافتش.. من دختری بودم که خیلی خیلی مقاومت داشتم واسه شاد بودن واسه خندیدن و یجورایی تو روابطمم هر ادمیککه میومدمنو واسه درددل کردن وب اشتراک گذاشتن سختی ها و بدختی هاش انتخاب میکرد و بهترین دوست خودش میدونست. .. اما الان ممن یاد گرفتم فقط طرفدار شادی باشم و اولویتم روتوروابطم شاد بودن و پرانرژی بودن گذاشتم و دارم جذب میکنم خنده های بیشتری زو ،انسانهای خوش خنده و شادتری رو،ادمای خوش سفر و راحت گیرتری رو … اره بچه هاها

من بلد نبودم از نعمت هام استفاده کنم چون باورهای غلط داشتم من الان خیلیی وقته که درددل باکسی نکردم خیلی وقته نگران خیلیا نمیشم و میگم هراتفاقی تواین دنیا درست و بجاست و قانون هیچ وقت اشتباه نمیکنه ..

یاد این افتادم که ب قول استاد ماباید بلد باشیم نعمت هارو بپذیریم .. چخوبه ثروت داشتن و تااین حد آزادی عمل داشتن .. چه خوبه ثروت داشتن و اینهمه تراکتور و وسیله داشتن، اما برای چی؟؟؟برای اینکه بتونیم راحت تر زندگی کنیم و فرصت لذت بردن از تک تک لحظه هارو ازدست ندیم

چخوبه که آنقدر ثروت داشته باشیم که وقتی کاری انجام میدیم بجای سختی کشیدن و بفکر کمبودها بودن به این فکر کنیم که الان چجوری لذت ببرم بهتره؟الان چه جوری ازین فرصت بهترین استفاده رو داشته باشم بهتره ؟؟

چخوبه ثروتمند بودن و ازدای زمانی داشتن و ساعتها لحظه ی غروب خورشید رو تماشاکردن و لذت بردن

چخوبه ثروت داشتن و تااین حد رها بودن آزاد بودن اراام بودن تااین حد ب خدا و نعمتاش نزدیک بودن. ..

و چقدر خوبتره بلد بودن دریافت اینهمه نعمت. .

و دوست استاد چه خوب بلده از ثروتی که خدا بهش داده در جهت راحتی بیشتر خودش استفاده کنه …

وقتی اونهمه ماشین و دیدم یاد همکار سابقم افتادم. . یه پراید داشت بااون ماشین همهههههه ککاری میکشید ..فشاری که رواون ماشین میومد شاید بیشتر از تراکتورهای این اقا بود .. اما چرا ؟بخاطر باور کمبود ،بخاطر مقاومت هایی که داشت و حاضر بود کلی اذیت بشه اما نخواد بیشتر هزینه کنه و بهایی پرداخت کنه برای راحتیش.. و به خیال خودش بیشتر پس انداز کنه ..

چقدر خوبه ثروت داشتن با آگاهی ،چرا که ثروتمندانی هستن که بدون آگاهی ثروتشون فقط باعث دردسر و بدبختیشون میشه

خدایا شکرت

استادم ازت سپاسگدارم بیش از هرکسی تواین دنیا

درسته من الان ثروتمند نیستم اما آگاهی هایی که دارم سرمایه ی منه برای داشتن هررررچیزی که میخوام .. اگه ثروتمند نشم کمکاری خودم بوده و اگه ثروتمند بشم همراه با آگاهی های نابی ثروتمند خواهم شد که هربار ثروتموبیشتر و منو نزد خدا محبوبترمیکنه ..

استادم متشکرم که بهم فهموندی ثروت داشتن و ثروتمند بودن نه تنها باعث دور شدن ما از خدا میشه بلکه معنوی ترین کاردنیاست …

فقط رسیدن ب این آگاهی کافیه که ما(بخواهیم ) هرانچیزی که دررویاهای ما بوده وهست اما قبل ازین فکر میکردیم تنها یک رویاست…

که اگر به این اگاهی نرسیم هیچوقت از سمت ما درخواستی وجود نخواهد داشت و ازطرف خداهم پاسخی نبود…

عاشقتم استاد عاشقتم ❤❤❤❤❤

یک یادآوری مهم:

از میان دوستانی که نظر آنها به عنوان متن انتخابی یک جلسه یا فایل انتخاب می شود‌، «اسم زیبای افراد» تنها در صورتی در بالای نوشته شان قید می شود که اسم حقیقی باشد‌، نه یک عبارت یا عنوان مستعار.

و موضوع مهم تر اینکه نام حقیقی خودتان‌، به نوشته های شما هویت می‌بخشد.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    446MB
    30 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 72
    143MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

134 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده» در این صفحه: 1
  1. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2833 روز

    سلام گرم به استاد عزیز و همراه گرامیشون

    نکته ای که توجه من رو بیشتر از هر چیزی به خودش جلب کرد این بود که تاد با وجود این همه ثروت و دارایی و داشتن انواع بیزنس ها و کارمندهای متعدد که دارند برایش پول میسازند خودش صبح زود به مزرعه رفته و شخصا پشت تراکتور مینشیند و درست مثل یکی از کارکنان کار میکند. داشتم فکر میکردم دلیل این همه نتیجه دقیقا همین دیدگاه است که ما متاسفانه در فرهنگ خودمان آن را عار و ننگ میدانیم. به محض اینکه به کمی ثروت و دارایی می رسیم کلاسمان بالا میرود و حتی حاضر نیستیم میز کارمان را خودمان تمیز کنیم. یک نفر برایمان چای میاورد، یک نفر نظافت میکند، راننده شخصی میگیریم، خدمتکار شخصی برای پختن غذا میگیریم و خلاصه فکر میکنیم حالا که پول داریم دیگر نباید دست به سیاه و سفید بزنیم. بعد نتیجه این میشود که آرام آرام نتایج کمرنگ میشود و از آن طرف ما اینقدر خرج های اضافی برای خودمان تراشیدیم که همان پولی هم که داشتیم کم کم از بین میرود و دوباره به جای اول خود برمیگردیم.

    وقتی داشتم این فایل را میدیدم ناخودآگاه یاد پدربزرگم افتادم که سالها پیش به رحمت خدا رفته اند. پدربزرگم باورهای خوبی در مورد ثروت داشت و در زمان خودش زندگی خوبی برای خانواده اش فراهم کرده بود. یک خانه در تهران داشت، یک خانه بزرگ در قم، یک باغ بزرگ و یک خانه شاهانه در روستایی در اطراف ساوه و کلی زمین کشاورزی و یک کارخانه گچ. همیشه وقتی بچه بودم تابستانها را در باغ ایشان میگذراندیم. خانه به حدی بزرگ بود که برای تمام بچه ها و خانواده هایشان که کم هم نبودند جا داشت. نهری که از یک قنات در بیرون باغ سرچشمه میگرفت در داخل باغ جریان داشت و صفایی مضاعف به باغ داده بود. همیشه از صبح زود کلی رعیت و کارگر در این زمین مشغول کار بودند اما هرگز یادم نمیاید که پدر بزرگم دست به سیاه و سفید زده باشد. به فرمان او یک محل استراحت بسیار مصفا در مکانی که از پشت و جلوی آن نهر آب میگذشت و زیر سایه درختان تنومندی بود ایجاد کرده بودند. ایشان از صبح که از خواب بیدار میشد به این مکان که نام «ضیافتگاه» داشت میرفت و روی یک مبل پادشاهی لم میداد و دستور میداد برایش چای و انگور و گردو و تنقلات ببرند. درست مثل پادشاهان. هر از گاهی اگر یکی از ما بچه ها خطایی میکرد و وارد زمین یونجه که درست جلوی ضیافتگاه بود میشد با عصایش روی زمین میزد و ما را تهدید میکرد. ناهار و شام که آماده میشد ایشان را دعوت میکردند که تشریف آورده و میل کنند. میهمانی های بسیار مجللی در این باغ برای دوستان و همکاران ایشان برگزار میشد و خدمتکاران زیادی برای برگزاری این میهمانیها مشغول به کار میشدند.

    حالا نتیجه این نوع زندگی چه شد؟ آرام آرام زمین های کشاورزی فروخته شد. خانه قم فروخته شد. کارخانه گچ از کار افتاد و بصورت یک زمین بی استفاده ماند، باغ فروخته شد و تنها یک خانه تهران باقی ماند. حالا هم که سالها از آن روزها میگذرد هیچ اثری از آن زندگی شاهانه در هیچیک از خانه های دختران و پسرانش دیده نمیشود.

    استاد این فایلها که از زندگی روزمره تان میگذارید درسهایی برای من دارد که اگر صد سال زندگی میکردم نمیتوانستم با تجارب شخصی به آنها برسم.

    متشکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: