سریال زندگی در بهشت | قسمت 75

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمد امین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت

به نام الله یکتا

سلام خدمت استاد عزیزم

سپاسگزارم از اینکه یه روز دیگه مارو همسفر زندگی در بهشت کردید.

میخوام چیزایی که از این فایل درک کردم رو بگم

پس بسم الله.

اول که خب طبیعتا برخورد میکنیم به زیبایی و لطافت دوستی و رابطه این دو یار اهل بهشت.

این شوخی های ریز ریزکی، این خنده های شیطونکی، این سربه سر گذاشتنای یواشکی و طنازی های عشقولانه و نازنازکی اصلا دل آدمو میبره.

ببین خداییش این پارادایسو!

ببین خدا چه نقاشی کرده!

ببین چقدر قشنگه!

خدایاشکرت

الانم که خداروشکر خانم شایسته هم یه صندلی نرم و نازنازی داره که بشینه روش و مثل گهواره تکون بخوره و این بوم نقاشی رو ببینه و تصمیم بگیره که زیباترش کنه.

خدایاشکرت واسه این تخت خوشگل و باحال.

خدایاشکرت واسه اون چراغ های پشت سر استاد که قراره بیشتر به این کلبه بهشتیمون رنگ ببخشن.

خدایاشکرت واسه تلویزیون ۸۵ اینچیمون که نگاه کردن بهش دلمو خنک میکنه میگم آخیشش.

خدایاشکرت واسه این تخت و تشک و وسایل آیکیا که اینقدر راحت و کمپکت یه جا میتونی یه جهیزیه بریزی تو سانتافه برداری بیاری.

خدایاشکرت واسه این دفترچه راهنما. خدایاشکرت واسه اینکه میتونیم بعدش بعدی رو وصل کنیم. بعد بعدی رو وصل کنیم

خدایاشکرت واسه این چفت و بستهای هیولای تختمون. خدایاشکرت واسه، این آیکیای بهترین.

خدایاشکرت که کیفیتهایی داره که قیمتهاشو به چندبرابر حد معمول میرسونه.

خدایاشکرت واسه صاحب دوست داشتنی و ثروتمندش که از کبریت فروشی شروع کرده و فقط با پول خوش، پولی که از کبریت فروشی شروع کرده بسازه، کاری کرده که تا آخر عمرش بتونه ببینه که شرکتش کل دنیا رو گرفته و داره بینهایت ثروت میسازه و از اون مهمتر بینهایت مسئله رو حل میکنه.

خدایاشکرت که هر دفعه که میریم آیکیا مسئله بیشتری حل شده.

خدایاشکرت که استاد جون همیشه بهترینها رو میخره و به فکر نو کردن و بهتر و باکیفیت تر کردن وسایل زندگیشه.

خدایاشکرت که باز امروز بهم یادآوری شد که چیزی به نام زندگی لاکچری معنی نداره اصلا.

انسان که ثروتمند بشه اینقدر به اون اصل خودش نزدیک میشه که دیگه هرچیزی که میخواد بخره نگاه میکنه که چی کارشو راه میندازه و حتی اون ارزونترین جنس رو میخره.

به نظر من نهایت زیبایی در نهایت سادگی که به خدا اون اتاق خالی با یه عسلی وسطش و یه گل روش خیلی زیباتر و اتفاقا لاکچری تر از اتاق هاییه که از بس چرت و پرت توش انبار شده اصلا نفس آدم بند میاد.من خودم خب عاشق تکنولوژی و ستاپ های خفن و مدرن و هیولام ولی اوناییش که خیلی ساده و در عین حال زیبان‌. مثل استاد که اون تلویزیون ۸۵ اینچ رو جوری وصل کردن که هیچ سیمی معلوم نباشه، خیلی راحت روی دیوار. به جای اینکه برن یه میز تلویزیون بگیرن اندازه دیوار، خیلی راحت آقا وصلش میکنیم به دیوار هم خیلی خوشگلتره هم راحتتر.

تختمونو ببین چقدر ساده و خوشگله. ببین چقدر خلوته و احساسش خوبه‌

ببین چقدر صندلی هامون احساسطون خوبه.

کف کلبه خلوته. دیوارا خلوته.

کلا خلوت و خوشگله.

تازه این درهای چندجداره هم که این سادگی و زیباییش رو چندین برابر بیشتر کرده. اصلا کلبه رو پیوند زده با طبیعت‌. و طبیعت همیشه ساده و خلوته. همیشه قشنگه. حسش خوبه.

خدایاشکرت واسه اینهمه آگاهی که به قول استاد از آیکیا بازی بدست آوردیم.

خدایاشکرت که در مسیری هدایت شدیم که میرسه به بینهایت نعمت و عشق و خوشبختی و سلامتی و ثروت که بتونم بهش برسیم و ازش بگذریم.

خدایاشکرت که ثروت تنها راه رسیدن به توئه.

خدایاشکرت که مقدسترین کار جهان ثروتمند شدنه.

خدایاشکرت که ثروتمندان بسیار ساده و زیبا و خلوت زندگی میکنن.

خدایا شکرت که میتونیم هرآنچه که نیاز داریم رو لا بهترین کیفیتش بخریم و داشته باشیم در عین حال وه خلوت باشه زندگیمون.

خدایاشکرت که میشود هرآنچه که میلواکی تولید کنه رو خرید.

خدایاشکرت که بهترین کیفیتهارو توی بهشتمون داریم فارغ از اینکه قیمتش چقدره.

خدایاشکرت که استاد جون آنفدر از منبع ثروت بینهایت و نامحدود و بی انتهای الهی برداشت میکنه که نمیدونه چقدر ثروت داره.

خدایاشکرت که این چند تا تیکه چوب آنقدر محکمه که استاد یه پایی وسطش وایمیسه و هیچیش نمیشه.

خدایاشکرت که اینقدر این تخت با اتاقمون فیت و چفته.

خدایاشکرت که تشک این تخت بزرگ توی سانتافه جا شده.

خدایاشکرت که استاد جون رو هدایت کردی تا اینقدر قوی بشه که این تشک رو این همه جابجا کنه چون وقتی استاد بگه خیلی سنگینه یعنی خیییییییییلللییی سنگینه.

خدایاشکرت.

خدایاشکرت که خانم شایسته به راحتی از کنار تخت رد میشه.

خدایاشکرت واسه این پا دری قلبی خوشگلمون.

خدایاشکرت که هدایتمون کردی تا اون نرده های مزاحم رو بزنیم تا دور و برمون خلوت بشه و حس خوبی ایجاد بشه دور تا دور کلبمون.

خدایاشکرت واسه اون میز هیولایی که خیلی هم ساده است.

خدایاشکرت واسه دریاچه خوشگلمون. خدایشکرت واسه آسمون بهشتیمون.

خدایاشکرت واسه این جوجه های نازمون. خدایاشکرت واسه این بندانگشتی.

خدایا شکرت واسه این مادر مرغه.

خدایاشکرت واسه این چمنا.

خدایاشکرت واسه این چیکن کوبها.

خدایاشکرت واسه موبایل خفن استاد جون با اون دوربین نازش.

خدایاشکرت واسه اینکه میتونیم همون تغییری باشم که دلم میخواد توی جهان ببینم.

خدایا شکرت واسه جت اسکی باحالمون.

خدایاشکرت واسه ساعت جی شاک استاد جونم. خدایاشکرت واسه همون ساعتهای چند ده دلاری ثروتمند ترین افراد جهان.

خدایاشکرت

دوستتون دارم

دستتون در دست الله یکتا

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

222 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز» در این صفحه: 1
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    به نامِ خدایِ فراوانی ها…

    باور کمبود!!!

    حقیقتِ فراوانی!

    امروز خواستم شعله گاز رو روشن کنم که از کبریت استفاده کردم. برداشتمش و خواستم روشنش کنم که چشمم افتاد به چوب کبریتای سوخته شده و یه جرقه ای توی ذهنم زده شد و مغزم روشن تر شد!

    یادم اومد به اینکه روی بعضی از قوطی کبریت ها اصولا تبلیغاتی هست مثل اینکه: « آب هست، ولی کم است!»

    به کبریت های سوخته نگاه کردم و یاد درختها افتادم، یاد جنگلهایی که گاهی طعمه آتیش میشن…

    نمیخوام درباره آتیش سوزی و قحطیِ آب و درخت و این چیزا حرف بزنم!!!!!

    میخوام درباره جَنَمِ آدم بگم!

    یه مستند میدیدم درباره چگونگی ساخت چوب کبریت..

    خیلی جالب بود برام. فقط برای همین کبریتِ فسقلی چقد آدم مشغول به کار شده بودن..

    مستندِ «چگونه ساخته شده است؟»

    که بیشتر مشاغلی رو به تصویر میکشه که تولیداتشون دست سازن و توی کارگاه شخصی فعالیت میکنن.

    حتی یادمه ساختِ یه دوچرخه رو هم نشون داد…

    یا تولید طناب های خیلی محکمی که برای مثلا بستنِ قایق ها استفاده میشد! من خودم حتی ۱بار هم به چگونگی ساختشون حتی فکر هم نکرده بودم!

    اصلا ماها حتی نمیبینیم!

    فکرمون همش دنبال شق القمر کردنه!

    به این فکر میکنیم که یه کشتی چجور ساخته میشه و بعد میگیم اووووو مگه من میتونم پاشم همین‌حالا کشتی سازی راه بندازم!!!!! میدونی چه سرمایه ای میخواااااد؟؟؟؟؟؟؟

    و حتی اگه بشدت بهش علاقه داریم اما چون غیر قابل دسترس میبینیمش قیدشو میزنیم!

    و همون طنابی که بینهایت کاربردیه توی همون کشتی حتی چشممون نمیبینتش!

    تا شاید بشه استارتِ شروع رؤیایِ کشتی سازیمون!

    وای که چه لذتی میبرم من با این مستند…

    ساختِ نیمکت های کنار پارک ها…

    سازهای سنتی…

    چاقوهای دست ساز..

    و….. خیلی چیزهای دیگه که گاهی حتی به فکر ما هم نمیرسه این اصلا یه فناوری پشتش داره!

    و ابزاری بشدت کاربردی!

    مثل کتری های مخصوصی که حتی با یه روزنامه و با یه شعلهٔ کوچیک میشد آب جوش باهاش آماده کرد حتی وسط دریا!

    به این فکر کردم که چقدر آدمها میتونن از دل تک تکِ تضادها فرصت های ناب بیرون بکشن اما فقط غر میزنن و کسرِ شأنشون میشه از انجامِ کارهای مثلا کوچیک و به راحتی میگن استفاده نکنید چون نیست! چون کم است!!!!!!!

    جنگلها در حالِ نابودیه پس چوب کبریت استفاده نکنید!!!!

    مگه خدا اینهمه شرایط آب و خاک و کِشت برامون فراهم نکرده؟؟؟

    مگه علمش رو بهمون نداده؟؟؟؟

    مگه دست و پامونو بسته؟؟؟؟!!!!!!

    مگه گفته فقط حق دارید از چوب درختانِ جنگل چوب کبریت و کاغذ و اسباب و وسایلتونو بسازید؟؟؟؟؟؟

    مگه همین پرنده ها الگوی پرواز نشدن؟؟

    مگه همین خزیدنِ مارها جرقهٔ مثلا طراحیِ کفش های اسکیت نشدن؟؟

    و بینهایت الگوی دیگه از طبیعت…

    در عجبم‌ از بشری که اینهمه الگوی طبیعت پیشِ چشمانشه ولی به جای آموختن و پیشرفت کردن تموم شدنِ منابع رو‌میبینه!

    در عجبم از این همه وضوحی که تضادها دارن و آدمها مشکل و بدبختی و قحطی و نابودی و انقراض میبینن و بعد میشینن توی خونه و جد و آبادِ بوده و‌نبودهٔ همه رو به بادِ انتقاد و قضاوت و هزارتا حرفی ک نباید میگیرن که چرا کار نیست!!! چرا حقوق کم میدن! چرا بیمه فلانه! چرا مسئولین مسئولیت پذیر نیستن! چرا مملکتِ ما اینه و چقدر ما بدبختیم و آخرشم میرسن به این جمله که: « ما بد جایی به دنیا اومدیم!!!!!!»

    گاهی این آدما رو میبینم و به یاد گذشته خودم میوفتم!

    منم غر میزدم! منم یه زمانی اشتباهی بودم!

    اما….

    هیچوقت تو کَتَم نمیرفت از کسی توقعی داشته باشم که برام کاری کنه!

    به شخصیتم بر میخورد یکی بخواد برام پارتی بازی کنه! یکی استخدامم کنه! حقوق ۲قرونی که هیچی، حتی میلیاردی بذاره کف دستم! بهم بر میخورد زیر دست باشم چون ایمان داشتم بشدت قدرتمندم و اگر خودم نتونم بدست بیارم بهتره بمیرم!

    حالا که فهمیدم دنیا چه خبره خیلی دلم آرومه و این آرامش چشمامو باز میکنه…

    چقدر ایده ها و فرصت های ناب میبینم و چقدر راه های فوق العاده لذتبخش پیش روم گشوده شده….

    یه ایده ای مثل ساخت چاقو از کجا اومد؟؟؟

    چاقو که یه ابزار بشدت کاربردیِ همیشگی و همه کاره اس.

    اونی که متکی به خودش باشه به محض اینکه همچین ایده ای رو فقط با یه اشاره ببینه، و اگر علاقه هم پشتش باشه، ببین چه بمبی منفجر میشه درونش!

    فقط با یه چاقوی جیبی، میشه تجارتِ جهانی راه انداخت… و چه کارهای بزرگ و‌کوچیکی که با همین ابزارِ کوچیک آسونتر و لذتبخش تر میشه…

    اگه فقط یه آدم باور کنه که میشه، که یه فرصته، که میتونه، و به خودش زمان بده و عجول نباشه.‌.

    چند نفر توی این دنیا با خوندن تبلیغات پشت قوطی کبریت گفتن من از دلِ این تضاد شاهکار خلق میکنم؟؟؟ چند نفر با دیدن چوب کبریت های سوخته به فکر کاشت درخت فقط برای تهیه چوب کبریت افتادن و بعد همین ایده شاید خنده دار در نظر بعضی ها، پخته و کامل شده و الان دارن باهاش تجارت میکنن؟؟؟

    چند نفر شجاعت و خودباوری داشتن و شدن ابن سینا؟؟

    چند نفر توی این دنیا شدن پرفسور سمیعی؟؟

    جمعیتِ جهان چقدره؟؟؟

    چند نفر از این آدمها خودشونو باور دارن؟؟

    چند تاشون شدن مؤسس آمازون؟؟

    چند نفرشون شدن احد عظیم زاده؟؟؟ آدمی که از زیر صفر، از بچگی شروع کرد؟؟؟

    بله!

    جهان میلیاردها نفر جمعیت داره! اما یک نفر شد احد عظیم زاده!

    یک‌نفر شد پرفسور سمیعی!

    یک نفر شد ابن سینا!

    یک نفر شد مؤسس آمازون!

    اون یک‌نفری که باور کرد میتونه و قدم برداشت در مسیرِ باورش!

    اون یک نفری که فقط خودشو دید!

    اون یک‌ نفری که متکی به هیچکس غیر از خودش نبود و از صفر قدم به قدم به بهترین ها رسید.

    متکی به‌ خود و خدا باش.

    خدایی که من مفتخر به بندگی اش هستم برای من تا ابد کافیست….

    این‌خودِ تنهایی که تنها چشم و گوش و دل و دین و ایمان و همه چیز و همه کسش خداست جهان را فتح ‌میکند…

    حتی با ساختنِ یک‌ جعبهٔ کوچکِ پر از کبریت.

    این یک نفر بودن جَنَم میخواهد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: