دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خدایی که دوستم دارد
امروز هم قراره ی سریال ببینم اما مشخصات سریال:
عنوان سریال: زندگی در بهشت
نورپرداز:خداوند
جلوه های ویژه: کلبه ی چوبی، دریاچه ، آسمون، جنگل ، لونه مرغها و……
صحنه آرا:خداوند
تصویر بردار: مریم شایسته
تصنیف: جیک جیک
خواننده:گروه کُر جوجه های پارادایس
بازیگران: مریم شایسته، سید حسین عباس منش
مهمان های ویژه: برونی و تعمیرکاران
لوکیشن: پارادایس فلوریدا
زمان پخش:آزاد
شرط سنی: ندارد
مکان پخش: سایت عباس منش
هزینه ورودی: رایگان
نویسنده سناریو: نسرین سلطانی
سکانس اول: ادامه داستان جوجه ها
سکانس دوم: ماجراهای عباس منش
سکانس سوم: حل مساله در پارادایس
———————————————————————————————————————
استارت:
اول صبحه از همون صبح هایی که شروعش انرژی و حرکت و پوپایی رو به ارمغان میاره چون از بهشت شروع میشه با آدم ها، اشیا و موجودات بهشتی. آدم هایی که بر خلاف اکثریتی که دارم اطرافم میبینم هر روزشون رو با امید به خلق اتفاقات خوب جدید آغاز میکنن و دچار روزمرگی نیستن . هم زود بیدار میشن و هم انرژیشون اونقدر زیاده که من هم دوست دارم مثل اونها زود بیدار بشم تا انرژی مثبت کلامشون و وجودشون رو دریافت کنم تا سناریوی سریالم رو بنویسم.اینجا نه فقط آدم ها همه چیز سرشار از انرژیه:
از اون کلبه ی چوبی خوشرنگ روی دریاچه که هر روز داره زیباتر و زیباتر میشه
نا اون آبی آسمانی که با رنگ سفید ابرها میکس شده تا رنگ آبی کم رنگ ملیحی رو بوجود بیاره که قلبم با دیدنش باز میشه
از اون صدای دلنشین مریم جان که داره فرکانس شادی و سرزندگی رو ارسال میکنه
تا رنگ سبز علف ها و درخت ها که رشد و حیات رو به واسطه ی وجود باران رحمت الهی به یادم میاره
از اون مسیر صاف و کوتاه و قشنگ بین کلبه و جنگل که اون جاده صاف آسفالت توی جنگل رو برای رسیدن به خواسته ها رو داره یادم میاره
تا آب روان اون دریاچه که جاری بودن روح سیالم رو به یادم میاره
از دیدن اونهمه ثروت تعبیر شده به شکل های مختلف که قدرت خلق انسان رو به یادم میاره
تا قدرت تفکر و تدبر انسان برای حفاظت از اموالش در برابر موجوداتی که ذاتشون حمله کردن و خوردنه
همه چیز توی این بهشت سرشار از انرژی تازه اس و من این انرژی رو احساس میکنم و سعی میکنم سناریوی امروز بهشت رو با این انرژی رقم بزنم پس شروع میکنم با نام الله:
سکانس اول: ادامه ی داستان جوجه ها
جوجه ها رو که یادتون میاد که با نظارت و مراقبت مریم شایسته خلق شدن و مدت کمیه دارن تجربه اومدن به جهان مادیشون رو تجربه میکنن. دنیایی که خیلی خیلی از اون دنیای تخمشون بزرگتره و هر روز و هر روز داره بزرگتر و پیشرفته تر میشه .آره این موجودات بهشتی قراره امروز تجربه ی جدیدی داشته باشن تا نعمت و ثروت بیشتری رو دریافت کنن. و خبر این تجربه رو مریم عزیز میده کسی که همه جای بشهت دوربین به دست حضور داره تا زیباییها رو ضبط کنه و به اشتراک بذاره. این کار جزیی از وجود مریم جانه و هر روز داره ماهرانه تر اینکا ررو انجام میده نه برای خودنمایی که بگه آهای خانم ها آهای آقایون منم مریم شایسته عزیز دل استاد ببینید اینهمه جوجه و امکانات و نعمت و ثروت دارم ببینید و بسوزید و حسرت ببرید کاری که خیلی از آدم ها دارن توی فضای مجازی انجام میدن به خاطر کمبودهاشون ، بخاطر عدم لیاقتشون که تایید دیگران رو بگیرن . نه .موضوع این نیست
مریم جان داره اینکار رو میکنه چون عشقشه اینکار
چون داره با این کار سپاسگزاریش رو انجام میده و زیباییهای خداوند رو به تصویر میشکه تا آدم های بیشتری ببینن و باور کنن که هست که میشه
که من نوعی باور کنم که میتونم غرق در نعمات خداوند بشم اگر ایمان داشته باشم اگر احساسم خوب باشه
که میتونم رویاهام رو به حقیقت تبدیل کنم وفقط برام رویا نباشن
مریم جون وارد اون دژ مستحکم میشه که با فکر و اندیشه استاد و مریم جان و با کمک لری دستی از دستان خداوند آماده شده تا جوجه ها رو از دست حیواناتی محافظت کنه که ذاتشون حمله کردن و خوردنه و بنابراین ایرادی بر اونها وارد نیست
سمفونی جوجه ها شروع شده و چه سمفونی زیبایی
خدای من چقدر این موجودات زیبا هستن مخصوصا وقتی همه سرشون رو بالا میارن و اون چشم های دکمه ای شون در یک راستا قرار میگیرن
مریم جان که منبع انرژی مقداری از این انرژی رو نثار جوجه ها میکنه و اونها رو از لحاظ روحی آماده میکنه برای تجربه جدیدشون
همین که در باز میشه انگار ی دنیا ی جدیدی جلوی چشم های جوجه ها باز میشه دنیایی که خیلی بزرگتر از اون فضاییه که دیشب توش بودن اما لازمه ورود به این دنیای بزرگتر پا گذاشتن روی ترسها و شجاعت به خرج دادنه . از لول خورد ن جوجه ها معلومه که حرص و ولعی توی وجودشون هست .همه تا چند ثانیه فقط تماشاگرن اما کم کم میفمن که باید ی اقدام عملی صورت بگیره و گرنه خبری از غذا و پاداش نیست. اونایی که یکم شجاعترن کم کم دل رو به دریا میزنن و کم کم میان پایین، اونایی که ی کم عجولن با کله میخورن زمین، اونایی که آماده آماده ان پرواز میکنن و با لذت میان پایین و اونایی که ترسو هستن هی این دل و اون دل میکنن اینا اعتماد بنفس و عزت نفسشون پایینه حالا اون چند تایی که کوچولو هستن و ضعیفتر اینا بقول قرآن حرجی بر اونها نیست اما اونایی که بزرگن و میترسن و حرکتی نمیکنن اونا عزت نفسشون پایینه چون تواناییهای دورنی خودشون رو باور ندارن و روی نیروی هدایت حساب نمیکنن و نتیجش هم گرسنگیه
نکته ی جالب ماجرا اینا که میرم جان که قوانین رو میدونه دلسوزی بیجا نمیکنه که به اونها کمک کنه چون میدونه این کمک کردن اونها رو ضعیف بار میاره و نمیذاره اونها از تواناییهاشون استفاده کنن
اون چند تا جوجه ای که موندن دقیقا مثل شخصیت توی داستان پنیرن که با وجود اینکه میدونست پنیری اونجا نیست نمیخواست از منطقه ی امنش بیاد بیرون. من هم دیگه تمایلی ندارم که تمرکز سناریوم رو بذارم رو اینا .فقط ی جمله مینویسم روی دیوار لونه و میذارم روی دیوار:
اگر نمی ترسیدین چکار میکردین؟
شاید اونا این جمله رو بخونن و از خودشون این سوال درست رو پرسن و هدایت بشن به ی جواب درست و اقدامی بکنن شاید هم نه. بهر حال انتخاب با خودشونه
از لونه میایم بیرون و جوجه ها رو به حال خودشون میذاریم.
الان بعد از ظهر شده .همه چیز در آرامش و سکوته
کمی اون طرف تر وری اون مسیر صاف بین کلبه و جنگل مردی نشسته که سکانس دوم این سریال تمرکزش بر این مرد بزرگه:
این مرد هم به دنبال تجربه ی جدیده اما بر خلاف جوجه ها که از ظاهرشون میشد ترس رو توی وجودشون دید این مرد آرام آرامه چون همیشه ماجراجویی هاش توی آرامششه که بهش الهام میشه. سکوت و آرامش این فرد نشان از گفتگوهای درونیش با خدای درونش داره و قشنگ مشخصه که در حال دریافت ایده هاشه . این همه ابزار هیولا دور وبرش حاکی از اجرای ایده های ساده اما لذت بخشه چون بارها و بارها این اتفاق افتاده و دیگه براش طبیعی شده .اون موتور هیولای آفرود رو که میبنم یاد مواب یوتا میافتم اون آگاهی و تجربه های ناب، اون سکوت و خلوت با خود، اون تجربه های موتور سواری از مسیر هایی که کسی جرات نمیکرد بره اما استاد رفت و اونجایی که بهش گفته شد دیگه بسه و حالا دوباره این موتور نشان از ماجراجویی های جدید داره. آره باز هم سفر و تجربه کردن خود. کی و کجا؟ گفته میشه فقط بهش الهام شده که باید وسیله سفرش رو آماده کنه چون این دفعه باید مجهزتر و آماده تر و اینجا یادم میاد که تجربه های قبلی ما توی سفرهامون جز اون دسته تجربه ها هستن که به رشد و پیشرفت ما کمک میکنن و باعث میشن ما راحت تر تصمیم بگیریم و بهتر.
میشه از توانایهای این موتور بیشتر استفاده کرد و همین خواسته باعث هدایت شدن به سمت آمازون و درخواست کردن میشه و آمازون هم که خداییه واسه خودش و همیشه آماده اجابت کردن: ادعونی فاستجب لکم
در حین اینهمه ماجرا جوییها مساله ای در پارادایس پیش میاد که باید حل بشه اینهم خودش ی ماجرا جویی جدیده:
توی این ماجرا تمرکز میره روی پمپ آب . پمپ آبی که بدون اینکه ببینیمش و ازش درخواستی داشته باشیم بیمزد و منت بهمون آب میداد حالا حالش انگار خوب نیست. بررسی ها انجام میشه ونتیجه این میشه که ساکنان بهشت خودشون قادر به حل مساله نیستن و ی متخصص این کار باید بیاد و حلش کنه بنابراین از دستانی از خداوند خواسته میشه که بیان و دستان بینظیری از راه میرسن یعنی هدایت میشن که بیان همونهایی که سالها پیش این پمپ رو نصب کردن و دقیقا ساز و کارشون رو میدونن و مثل همیشه با ابزارهای لازم و کافی و این مساله رو بخوبی حل میکنن
مرد بزرگی که توی سکانس دوم تمرکز سناریو برش بود خدا رو شکر هیچ دغدغه مالی واسه حل مسائل مالی نداره
این سکانس پر از نکات ارزشمنده:
تمرین عملی آب بندی کردن که ی تجربه جدیده آموزش داده میشه
توضیحات لازم در مورد اینکه بشر چطور آب های زیرزمینی رو به سطح زمین میاره و ازشون استفاده میکنه داده میشه ی کلاس آموزشی عملی رایگان
قدرت بشر در استفاده از نعمت های خداوند به تصویر کشیده میشه
تنوع شغل ها و کارآفرینی مردم آمریکا و اینکه چشمون به دولت نیست برا کار نمایش داده میشه
با تجربه بودن و نقش اون در انجام کارها نمایان میشه
وقتی استاد میگه اون پمپه دقیقا مثل اولیه اس اون تعمیرکار میگه نه تقریبا شبیه چون هر ابتکار و اختراعی منحصر بفرده درست مانند انسانها که هر کدومشون منحصر بفردن و هیچ کسی دقیقا مثل اون یکی نیس اگرچه ظاهرا مثل همن
این دستان خدا باعث میشن که ی باور مخرب در مورد ثروت یادآوری بشه تا ما حواسمون باشه به ترمزهایی که مسیر ثروت رو سد میکنن
واکنش جالب استاد به اون حرفها نه بحثی نه توضیحی چون قانون رو میدونه .وقتی خودت میدونی چرا اینجوریه چرا اینهمه نعمت و ثروت تو زندگیت هست مهم نیست دیگران چه فکری میکنن چون اصلا اهمیتی نداره
شکر گزاری از خداوند به خاطر مایه ی حیاتی که دوباره جاری میشه و یادآوری اینکه نعمت و ثروت هست اگر ما دریافتش نمیکنیم حتما ی چیزی مسیرش رو سد کرده حتما ی مانعی هست مثل این پمپ آب که با برداشتنش دوباره نعمت آب جاری میشه
و پایان این سکانس ها با آمدن مهمان ویژه بهشت برونی که خصوصیاتش دارن کم کم تغییر میکنه و شخصیتش داره تغییر میکنه با بودن در کنار ساکنان بهشت و با تغییر این ها باورهاش هم تغییر کرده جوری که راحت داره زندگی میکنه و در مدار نعمت ها قرار گرفته از آب و غذا و هوای تمیز و محبت بی شمار و لذت خوشبختی رو داره میچشه
و دوباره برگشت به جلوه ی زیبای کلبه دریاچه و آسمان آبی و دیدن مرد بزرگی که یک روزی تصمیم گرفت با خدا باشد و الان خدا همه جا با اوست
و من که یک روزی تصمیم گرفتم که خدایی بشم و الان دارم جلوه های ویژه ی خدا رو میبینم
و همسفرانی که کامنتهاشون رو میخونم و لذت میبرم از خدایی بودنشون
و جمله ی پایانی این سریال:
البته که در این سکانس ها آیات و نشانه هایی است برای خردمندان
سپاس استاد خوبم که آرامشم را از با شما بودن بدست آوردم
سپاس مریم عزیزی که به اشتراک گذاشتن زیباییها رو از شما یاد گرفتم
و سپاس بچه های خوبی که دیدن زیباییها رو از شما آموختم
در پناه الله یکتا
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD355MB24 دقیقه
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
یک صبح زیبایه دیگه تو پردایس خدای من چقد زیباست منم الان از خواب بیدارشدم و رفتم حیاط صدای پرنده ها و سکوت و خنکی هوا همه بی اندازه زیباهستند ،اخی عزیزم دوتا خونه ها بغل هم چقد مرتب و زیبا و این فنس که نمیذاره حیوانی جوجه هامونو بخوره ،عزیزم مریم خانم باچه عشقی به جوجه هاش سلام میده خدایا چقد این ادمپرانرژی و شاده خدایاشکرت
جوجه های عزیز امروز یه تجربه جدید کسب کردند اونم بیرون اومدن از خونه و پا گذاشتن تو پردایسه و اولیها که شجاع بودند و پریدند زودتر رسیدند به غذا و آب و الگو شدند واسه بقیه که اونهام بپرن بیان پایین ،اره جرج عین پنگونه خدایا 😍😍،ابجی بندانگشتی رو عزیزم راه میانبر رو انتخاب کرد واقعا زیباهستند خدایاشکرت
بعدازظهر پردایسی کلا همه وقت و همه حال پردایس شگفت انگیزه ،اوه اوه تکامل استاد رو بخدا اون روز که اره رو باز کرده بودید گفتم همین روزاست که بره موتور و ماشین رو پیاده کنه و نگاه رخش رو دل روده شو دراوردید!!!،خدایا استاد میخوایید برید سفر طولانی با مووووتور واقعا انقد از ار وی و اسایش اشباع شدید که دلتون چالش جدید تجربه ی جدید میخواد خدای من یعنی من موندم چرا من همیشه میگم زود همه ی کارها تموم بشه من بشینم و اسوده بشم شما از دل کار واسه کار بعدی نقشه میکشید خدایا دیوانه شدم ،موتور رو ارتقا میدید بهش باکس وصل میکنید که بزنید به دل جاده راستی مگه اون موتور مشکیه داخل خونه که باکس هم داره مناسب این کار نیست؟، ابزار های هیولایی که بهتون فرصت تجربه ی هرکاری رو میدن همه شم میلواکی خدایاشکرت
خدای من بازم مسئله جدید و حلش من می میرم واسه مسئله هاو کنترل ذهنها و حل کردنهاشون، پمپ خراب شده و اومدن درستش کن حتما خیرتی درش هست و قراره پمپ حرفه ای تر بیاد جاش ،چقد جالب استاد میگه اینجا این همه اب هست ولی سازنده ش میگه اون اب زیرزمینی گواراتره و چقد جالبه وسط این همه اب باشی و بازم بگی از این گواراتر وسط زیبایی باشی و بازم بگی از این زیباتر خدایاشکرت
استاد رو انقد مورچه زده که دیگه میگه ضدضربه شدم،جرثقیل رو قشنگ خم شده بود تا جانگیره الان بازشد و داره یه لوله ی ۲۰۰ فیتی رو میاره بیرون ،هردوتا اقا هم موهاشون سفیده ولی بازم بازنشست نشدن و کار میکنن خدایا چقد خوبه که اینها رو دیدم تا پیری و جوانی معنیشونو از دست بدن در ذهنم، واقعا جالبه که از لباسشون برای تبلیغ استفاده میکنن و اسم و شماره ی شرکت رو میزنن و خیلیم زبر و زرنگن خدایاشکرت
پمپ رو چه جالبه و جنسش چیه چقد مستحکم به نظر میرسه و اینجوری پاکش کردن کاملا سالمه ،عززیزم حلقه شو یه زمانی خیلی اصرار داشتم همسرم حلقه بپوشه و همیشه میگفتم مردهایی که متعهدن حلقه میپوشن ولی ایشون میگفت اذیتم میکنه و فردای عروسی گذاشت کنار و فروختش ولی به مرور اینو فراموش کردم الان که این حلقه رو دیدم یک ان این موضوع جلو چشمم باز شد که چرا من اصرار داشتم همسرم حلقه داشته باشه چون میترسیدم خانمی ازش خوشش بیاد و حلقه رو ببینه ول کنه ولی این یک باور خیلی اشتباهه که ریشه در وابستگی داره ریشه در بی ایمانی که اگه من همسرمو از دست بدم زندگیم نابود میشه و ازاین حرفها ولی به مرور زمان که رو خودم کار کردم بدون اینکه اصلا حواسم باشه این بعد از زندگیم رشد کرده که دیگه وابسته نیستم دیگه اصراری به بودن همسرم ندارم هرزمان دلش خواست با کس دیگه ای بره خوب بره شاید اولش یه کم ناراحت بشم ولی خوب صددرصد من میتونم کنترل ذهن کنم و ایمان دارم تنهایی خیلی بهتر از پس خودم برمیام و الان دیگه حلقه جز زیبایی برام هیچ معنیه دیگه ای نداره و جالبه امسال حلقه ی خودمم فروختم چون حس میکردم بهش وابسته م و میگفتم باید تااخر عمر حلقه م بمونه و یادگاره عروسیمه و این حرفها ولی فروختمش که رهابشم و الان همون منی که بارها التماس همسرمو میکردم حلقه بندازه ماههاست بدون حلقه م و چقد جالبه وقتی روی خودت کار میکنی یه کارهایی ناخوداگاه انجام میدی که وقتی بزرگتر شدی و تونستی مرحله ی قبلت رو ببینی میفهمی تو چقد رشد کردی خدایاشکرت
نگاه توی ماشین رو قشنگ یک مغازه ی کامله ،پمپ قبلی خراب شد یه پمپ جدید و نو و پیشرفته تر جایگزین میکنیم ،چه ایده ی جالبی پلاستک رو روی سیم لخت ذوب میکنه تا اب بندی بشه ،اینم یه پلاستک ساده که میره روی لوله و اونو محکم میکنه تا نلرزه و شل نشه ،اوو عزیزم ایشون خودشون این چاه رو اینجا زدن چقد جالب ،مته ها چقد محکم بودن که صخره رو بریدن و چقد جالبه فقط اندازه ی یک لوله سوراخ کردن چاههای اینجا اکثرا قطرشو زیاده و ارتفاعش کم شاید دلیلش این باشه اینجا زودتر به اب میرسیم مثلا خونه ی پدرم چاه اب دارن اب خیلی گوارا و تمییز و چاهشون پنج شش متر بیشتر نیست ،براشون نوشیدنی اوردید چقد خوب ،ار وی عشق من رو نگاه فداش بشم خدایاشکرت
عزیزم به استاد گفته تو چکاره ای مواد میفروشی انقد ثروتمندی همه چی داری و همه شم تو خونه ی تعطیلاتیت هستی چقد این حرف اشناست دقیقا این حرف پدرمه که شغلش مثل این اقایون مربوط به خدمات خونه ست که هرکیو میبینه ثروتمنده میگه این یا پدرش پولدار بوده به این ارث رسیده که من پدرم پشیزی نداشت وقتی مرد یا مواد و مشروب میفروشن هیچکسی با زور بازو و نون حلال نمیتونه این همه ثروت جمع کنه و این قوی ترین باوره فقره که عین شیطان ته چاه پای ادمو میگیره و نمیذاره از چاه فقر خودشو نجات بده واقعا این ادمها تو باورشون نمیگنجه که بشه مثل استاد در راحتی زندگی کرد همه چی داشت و ثروتمندم بود و وقتی من براشون مثالهای مثل استاد ثروتمند میزنم میگه بچه ی فقیری مغز نداری بیچاره این داره فریب کاری میکنه که این شغل رو رو کرده و میگه دارم این کارو میکنم این اصل کاریش زیر زیرکیه مثل سیگار فروشها که گوشه ی خیابون چندتا بکس سیگار گذاشتن به نظرت بااین چندتا سیگار پول پیدا میکنن نه اینها مواد میفروشن زیرزیرکی تو چه میدونی تو نشستی بغل بخاری گرم من خبر نداری مردم چه گرگین!!!!! و استاد چقد افتخار میکنم که دنباله رو این عقاید نیستم و دقیقا دوتا برادرهام اونی که مثل پدرم فک میکنه که پول رو باید از دهان گرگ بیرون اورد با۳۳ سال سن معلمه و بحدی منفیه بحدی منفیه که میگه من زن نمیگیرم از عهده ی مخارجش برنمیام بخدا افسردگیش حال بهم زنه و شب و روز نماز میخونه و یه تار موت معلوم باشه گیر میده و من ایمان دارم و از این حرفها چندبارم فایلهای شما رو بهش دادم میگه این برای ما کار نمیکنه و داره تو ادامه ی راه پدرم زندگی میکنه به فلاکت اون یکی برادرمم که همیشه میخنده شاد و سرحاله همیشه میگه کار باید جوری باشه که تو خوابم برات پول بیاد هرروز ثروتمند تره بعضی شبها تا نزدیک صد میلیون درامد داره و کیف دنیا رو میکنه و بقران دو نفر تویه خونه ن سر یه سفره ن ولی زمین تا آسمون باهم فرق دارن و این مثالهای زنده برای من بهترین الگوست که بفهمم راه درست چیه . و وقتی این افایون رو با ا ن جرثقیل چوبی دیدم برام سوال پیش اومد چطور تو دل امریکا اینا وسایلشون انقد قدیمیه ولی یک ان گفتم این نکته منفیه رهاش کن ولی الان بااین حرفشون نشون دادن که حتی از پس خرید تجهیزات بروز تر برای کار خودشونم برنمیان چون ذهنشون فقیره .هرچقدر بیشتر باشما هستم بیشتر میفهمم تمام جهان من در ذهن منه خدایاشکرت
عزیزم مریم خانم انقد با عشق و لذت کار میکنی که منم وسوسه میکنی بیشتر و بهتر و دیتیلی تر کار کنم ، براونی عزیز رو نگاه ،الهی مریم جان میگه برات یه چیز خوب سفارش دادم یعنی چی میتونه باشه کنجکاو شدم ،عزیزم تا استادم دید رفت پیشش عرض ادب ، خدایا اسمان رو نگاه عجب منظره ایه ،خدای من بخدا ادم فک میکنه شما توی عکس زندگی میکنید انقد همه چی به شدت زیباست ،عع اینم دوش که گفتید لری نصب کرده مبارکتون باشه ،اها اون شیره اب اونجا رو هم برداشتید پس! فقط یه ستون مونده بوود چقد خوب الان بازه بازه ،مریم خانم وقتی اون جوری از عمق قلبت میگی(خدای من شکرت)قلبم می لرزه چقد ارزو دارم منم همچنی ارامشی در شکرگذاریم باشه منم اینجوری خانم خونه ی خودم باشم و کارهام همه بدون استرس و به دلخواه خودم باشه چقد دوست دارم تنها باشم خدای من چقد این تنهایی و رییس خودتون بودن رو تحسین میکنم و ایمان دارم منم بهش میرسم منم و هربار دارم یه گیر رو از پام باز میکنم و دست از مقاومتهام برمیدارم بلاخره یه روزی این پا باز میشه و من با دوبال به سمت اسمان میرم . یک فایل صوتی از استاد دارم که نمیدونم از کجا اوردم و خیلی اتفاقی دیدم توی گوشیمه وقتی بازش کردم دیدم استاده و چند دقیقه ی کوتاه راجب به کنترل ذهن حرف میزنه خدای من دیوانه شدم منی که این روزها بشدت دارم روی کنترل ذهن کار میکنم یهو از توی گوشی خودم این فایل دراومده که خدا میدونه از کی توشه و من هیچوقت نرفتم بینم این فایل صوتی چیه اصلا و پروردگارا انگار این فایل برای من ضبط شده و من از صبح که از اتاقم میرم بیرون اینو باهندزفری گوش میدم تا وقتی که برگردم تو اتاقم دهها بار پلی میشه و به بزرگی خدا قسم انگار استاد خود خودش داره با من قدم قدم راه میاد و میگه کنترل ذهن کن هرچی گفتن و کردن تو سکوت کن ذهنتو کنترل کن. هزاران بار گوشش دادم ولی هربار یه جور دیگه ست همون جملاتن ولی هربار یه معنی جدیدتر و بروز تر میدن بخدا امروز وقتی این کامنت رو نوشتم رفتم بیرون و الان برگشتم ویرایشش کنم و اینها رو اضافه میکنم وقتی تو اون لحظه ی کنترل ذهن گفتم پس کی منم مثل مریم ازاد میشم؟ پس کی این ادمها میرن، یهو استاد گفت… بخدا تنم میلرزه که بهم گفت نباید منتظر باشی اون ادمها برن اون شرایط عوض بشه باید همونجا بتونی حال خودت رو خوب کنی با اون ادمها و اون شرایط تا خدا بهت پاداش بده … سبحان الله تمام زندگیم با استاد یکی شده استاد هزاران تکه شده و هر تکه ش با کسیه که داره این راه رو میاد و فایلهاشو گوش میده و یه تکه ش با منه و صبحها با من میاد بیرون چراغ دست میگیره و منو از راه میگذرونه و بامن برمیگرده اتاقم بهم میگه کنترل ذهن کن تا بریم با فرکانس بالا سریال ببینیم … استاد نمیدونم چطوری نهایت تشکر و علاقه م رو از اعماق قلب و جانم بهتون برسونم فقط از خدا میخوام خودش بهتون پاداش بده خدایا شکرت هزاران بار
سپاس گذارم مریم بانو که این فایل رو برامون تهیه کردید
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست