دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خدایی که دوستم دارد
امروز هم قراره ی سریال ببینم اما مشخصات سریال:
عنوان سریال: زندگی در بهشت
نورپرداز:خداوند
جلوه های ویژه: کلبه ی چوبی، دریاچه ، آسمون، جنگل ، لونه مرغها و……
صحنه آرا:خداوند
تصویر بردار: مریم شایسته
تصنیف: جیک جیک
خواننده:گروه کُر جوجه های پارادایس
بازیگران: مریم شایسته، سید حسین عباس منش
مهمان های ویژه: برونی و تعمیرکاران
لوکیشن: پارادایس فلوریدا
زمان پخش:آزاد
شرط سنی: ندارد
مکان پخش: سایت عباس منش
هزینه ورودی: رایگان
نویسنده سناریو: نسرین سلطانی
سکانس اول: ادامه داستان جوجه ها
سکانس دوم: ماجراهای عباس منش
سکانس سوم: حل مساله در پارادایس
———————————————————————————————————————
استارت:
اول صبحه از همون صبح هایی که شروعش انرژی و حرکت و پوپایی رو به ارمغان میاره چون از بهشت شروع میشه با آدم ها، اشیا و موجودات بهشتی. آدم هایی که بر خلاف اکثریتی که دارم اطرافم میبینم هر روزشون رو با امید به خلق اتفاقات خوب جدید آغاز میکنن و دچار روزمرگی نیستن . هم زود بیدار میشن و هم انرژیشون اونقدر زیاده که من هم دوست دارم مثل اونها زود بیدار بشم تا انرژی مثبت کلامشون و وجودشون رو دریافت کنم تا سناریوی سریالم رو بنویسم.اینجا نه فقط آدم ها همه چیز سرشار از انرژیه:
از اون کلبه ی چوبی خوشرنگ روی دریاچه که هر روز داره زیباتر و زیباتر میشه
نا اون آبی آسمانی که با رنگ سفید ابرها میکس شده تا رنگ آبی کم رنگ ملیحی رو بوجود بیاره که قلبم با دیدنش باز میشه
از اون صدای دلنشین مریم جان که داره فرکانس شادی و سرزندگی رو ارسال میکنه
تا رنگ سبز علف ها و درخت ها که رشد و حیات رو به واسطه ی وجود باران رحمت الهی به یادم میاره
از اون مسیر صاف و کوتاه و قشنگ بین کلبه و جنگل که اون جاده صاف آسفالت توی جنگل رو برای رسیدن به خواسته ها رو داره یادم میاره
تا آب روان اون دریاچه که جاری بودن روح سیالم رو به یادم میاره
از دیدن اونهمه ثروت تعبیر شده به شکل های مختلف که قدرت خلق انسان رو به یادم میاره
تا قدرت تفکر و تدبر انسان برای حفاظت از اموالش در برابر موجوداتی که ذاتشون حمله کردن و خوردنه
همه چیز توی این بهشت سرشار از انرژی تازه اس و من این انرژی رو احساس میکنم و سعی میکنم سناریوی امروز بهشت رو با این انرژی رقم بزنم پس شروع میکنم با نام الله:
سکانس اول: ادامه ی داستان جوجه ها
جوجه ها رو که یادتون میاد که با نظارت و مراقبت مریم شایسته خلق شدن و مدت کمیه دارن تجربه اومدن به جهان مادیشون رو تجربه میکنن. دنیایی که خیلی خیلی از اون دنیای تخمشون بزرگتره و هر روز و هر روز داره بزرگتر و پیشرفته تر میشه .آره این موجودات بهشتی قراره امروز تجربه ی جدیدی داشته باشن تا نعمت و ثروت بیشتری رو دریافت کنن. و خبر این تجربه رو مریم عزیز میده کسی که همه جای بشهت دوربین به دست حضور داره تا زیباییها رو ضبط کنه و به اشتراک بذاره. این کار جزیی از وجود مریم جانه و هر روز داره ماهرانه تر اینکا ررو انجام میده نه برای خودنمایی که بگه آهای خانم ها آهای آقایون منم مریم شایسته عزیز دل استاد ببینید اینهمه جوجه و امکانات و نعمت و ثروت دارم ببینید و بسوزید و حسرت ببرید کاری که خیلی از آدم ها دارن توی فضای مجازی انجام میدن به خاطر کمبودهاشون ، بخاطر عدم لیاقتشون که تایید دیگران رو بگیرن . نه .موضوع این نیست
مریم جان داره اینکار رو میکنه چون عشقشه اینکار
چون داره با این کار سپاسگزاریش رو انجام میده و زیباییهای خداوند رو به تصویر میشکه تا آدم های بیشتری ببینن و باور کنن که هست که میشه
که من نوعی باور کنم که میتونم غرق در نعمات خداوند بشم اگر ایمان داشته باشم اگر احساسم خوب باشه
که میتونم رویاهام رو به حقیقت تبدیل کنم وفقط برام رویا نباشن
مریم جون وارد اون دژ مستحکم میشه که با فکر و اندیشه استاد و مریم جان و با کمک لری دستی از دستان خداوند آماده شده تا جوجه ها رو از دست حیواناتی محافظت کنه که ذاتشون حمله کردن و خوردنه و بنابراین ایرادی بر اونها وارد نیست
سمفونی جوجه ها شروع شده و چه سمفونی زیبایی
خدای من چقدر این موجودات زیبا هستن مخصوصا وقتی همه سرشون رو بالا میارن و اون چشم های دکمه ای شون در یک راستا قرار میگیرن
مریم جان که منبع انرژی مقداری از این انرژی رو نثار جوجه ها میکنه و اونها رو از لحاظ روحی آماده میکنه برای تجربه جدیدشون
همین که در باز میشه انگار ی دنیا ی جدیدی جلوی چشم های جوجه ها باز میشه دنیایی که خیلی بزرگتر از اون فضاییه که دیشب توش بودن اما لازمه ورود به این دنیای بزرگتر پا گذاشتن روی ترسها و شجاعت به خرج دادنه . از لول خورد ن جوجه ها معلومه که حرص و ولعی توی وجودشون هست .همه تا چند ثانیه فقط تماشاگرن اما کم کم میفمن که باید ی اقدام عملی صورت بگیره و گرنه خبری از غذا و پاداش نیست. اونایی که یکم شجاعترن کم کم دل رو به دریا میزنن و کم کم میان پایین، اونایی که ی کم عجولن با کله میخورن زمین، اونایی که آماده آماده ان پرواز میکنن و با لذت میان پایین و اونایی که ترسو هستن هی این دل و اون دل میکنن اینا اعتماد بنفس و عزت نفسشون پایینه حالا اون چند تایی که کوچولو هستن و ضعیفتر اینا بقول قرآن حرجی بر اونها نیست اما اونایی که بزرگن و میترسن و حرکتی نمیکنن اونا عزت نفسشون پایینه چون تواناییهای دورنی خودشون رو باور ندارن و روی نیروی هدایت حساب نمیکنن و نتیجش هم گرسنگیه
نکته ی جالب ماجرا اینا که میرم جان که قوانین رو میدونه دلسوزی بیجا نمیکنه که به اونها کمک کنه چون میدونه این کمک کردن اونها رو ضعیف بار میاره و نمیذاره اونها از تواناییهاشون استفاده کنن
اون چند تا جوجه ای که موندن دقیقا مثل شخصیت توی داستان پنیرن که با وجود اینکه میدونست پنیری اونجا نیست نمیخواست از منطقه ی امنش بیاد بیرون. من هم دیگه تمایلی ندارم که تمرکز سناریوم رو بذارم رو اینا .فقط ی جمله مینویسم روی دیوار لونه و میذارم روی دیوار:
اگر نمی ترسیدین چکار میکردین؟
شاید اونا این جمله رو بخونن و از خودشون این سوال درست رو پرسن و هدایت بشن به ی جواب درست و اقدامی بکنن شاید هم نه. بهر حال انتخاب با خودشونه
از لونه میایم بیرون و جوجه ها رو به حال خودشون میذاریم.
الان بعد از ظهر شده .همه چیز در آرامش و سکوته
کمی اون طرف تر وری اون مسیر صاف بین کلبه و جنگل مردی نشسته که سکانس دوم این سریال تمرکزش بر این مرد بزرگه:
این مرد هم به دنبال تجربه ی جدیده اما بر خلاف جوجه ها که از ظاهرشون میشد ترس رو توی وجودشون دید این مرد آرام آرامه چون همیشه ماجراجویی هاش توی آرامششه که بهش الهام میشه. سکوت و آرامش این فرد نشان از گفتگوهای درونیش با خدای درونش داره و قشنگ مشخصه که در حال دریافت ایده هاشه . این همه ابزار هیولا دور وبرش حاکی از اجرای ایده های ساده اما لذت بخشه چون بارها و بارها این اتفاق افتاده و دیگه براش طبیعی شده .اون موتور هیولای آفرود رو که میبنم یاد مواب یوتا میافتم اون آگاهی و تجربه های ناب، اون سکوت و خلوت با خود، اون تجربه های موتور سواری از مسیر هایی که کسی جرات نمیکرد بره اما استاد رفت و اونجایی که بهش گفته شد دیگه بسه و حالا دوباره این موتور نشان از ماجراجویی های جدید داره. آره باز هم سفر و تجربه کردن خود. کی و کجا؟ گفته میشه فقط بهش الهام شده که باید وسیله سفرش رو آماده کنه چون این دفعه باید مجهزتر و آماده تر و اینجا یادم میاد که تجربه های قبلی ما توی سفرهامون جز اون دسته تجربه ها هستن که به رشد و پیشرفت ما کمک میکنن و باعث میشن ما راحت تر تصمیم بگیریم و بهتر.
میشه از توانایهای این موتور بیشتر استفاده کرد و همین خواسته باعث هدایت شدن به سمت آمازون و درخواست کردن میشه و آمازون هم که خداییه واسه خودش و همیشه آماده اجابت کردن: ادعونی فاستجب لکم
در حین اینهمه ماجرا جوییها مساله ای در پارادایس پیش میاد که باید حل بشه اینهم خودش ی ماجرا جویی جدیده:
توی این ماجرا تمرکز میره روی پمپ آب . پمپ آبی که بدون اینکه ببینیمش و ازش درخواستی داشته باشیم بیمزد و منت بهمون آب میداد حالا حالش انگار خوب نیست. بررسی ها انجام میشه ونتیجه این میشه که ساکنان بهشت خودشون قادر به حل مساله نیستن و ی متخصص این کار باید بیاد و حلش کنه بنابراین از دستانی از خداوند خواسته میشه که بیان و دستان بینظیری از راه میرسن یعنی هدایت میشن که بیان همونهایی که سالها پیش این پمپ رو نصب کردن و دقیقا ساز و کارشون رو میدونن و مثل همیشه با ابزارهای لازم و کافی و این مساله رو بخوبی حل میکنن
مرد بزرگی که توی سکانس دوم تمرکز سناریو برش بود خدا رو شکر هیچ دغدغه مالی واسه حل مسائل مالی نداره
این سکانس پر از نکات ارزشمنده:
تمرین عملی آب بندی کردن که ی تجربه جدیده آموزش داده میشه
توضیحات لازم در مورد اینکه بشر چطور آب های زیرزمینی رو به سطح زمین میاره و ازشون استفاده میکنه داده میشه ی کلاس آموزشی عملی رایگان
قدرت بشر در استفاده از نعمت های خداوند به تصویر کشیده میشه
تنوع شغل ها و کارآفرینی مردم آمریکا و اینکه چشمون به دولت نیست برا کار نمایش داده میشه
با تجربه بودن و نقش اون در انجام کارها نمایان میشه
وقتی استاد میگه اون پمپه دقیقا مثل اولیه اس اون تعمیرکار میگه نه تقریبا شبیه چون هر ابتکار و اختراعی منحصر بفرده درست مانند انسانها که هر کدومشون منحصر بفردن و هیچ کسی دقیقا مثل اون یکی نیس اگرچه ظاهرا مثل همن
این دستان خدا باعث میشن که ی باور مخرب در مورد ثروت یادآوری بشه تا ما حواسمون باشه به ترمزهایی که مسیر ثروت رو سد میکنن
واکنش جالب استاد به اون حرفها نه بحثی نه توضیحی چون قانون رو میدونه .وقتی خودت میدونی چرا اینجوریه چرا اینهمه نعمت و ثروت تو زندگیت هست مهم نیست دیگران چه فکری میکنن چون اصلا اهمیتی نداره
شکر گزاری از خداوند به خاطر مایه ی حیاتی که دوباره جاری میشه و یادآوری اینکه نعمت و ثروت هست اگر ما دریافتش نمیکنیم حتما ی چیزی مسیرش رو سد کرده حتما ی مانعی هست مثل این پمپ آب که با برداشتنش دوباره نعمت آب جاری میشه
و پایان این سکانس ها با آمدن مهمان ویژه بهشت برونی که خصوصیاتش دارن کم کم تغییر میکنه و شخصیتش داره تغییر میکنه با بودن در کنار ساکنان بهشت و با تغییر این ها باورهاش هم تغییر کرده جوری که راحت داره زندگی میکنه و در مدار نعمت ها قرار گرفته از آب و غذا و هوای تمیز و محبت بی شمار و لذت خوشبختی رو داره میچشه
و دوباره برگشت به جلوه ی زیبای کلبه دریاچه و آسمان آبی و دیدن مرد بزرگی که یک روزی تصمیم گرفت با خدا باشد و الان خدا همه جا با اوست
و من که یک روزی تصمیم گرفتم که خدایی بشم و الان دارم جلوه های ویژه ی خدا رو میبینم
و همسفرانی که کامنتهاشون رو میخونم و لذت میبرم از خدایی بودنشون
و جمله ی پایانی این سریال:
البته که در این سکانس ها آیات و نشانه هایی است برای خردمندان
سپاس استاد خوبم که آرامشم را از با شما بودن بدست آوردم
سپاس مریم عزیزی که به اشتراک گذاشتن زیباییها رو از شما یاد گرفتم
و سپاس بچه های خوبی که دیدن زیباییها رو از شما آموختم
در پناه الله یکتا
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD355MB24 دقیقه
به نام خداوندی که تمام ذات پاک هستی از اوست
سلام استاد عزیزم
سلام مریم شایسته و دوستان عزیزم
امروز هم باز دوباره نشانه من این فایل بود
و چقد همه جی به موقع خدایا ممنونم ازت
من 4 ستاره بودم اما بازم کم شده و این مدت نبودم چون باید درسهام رو یاد بگیرم باید مثل این جوجها برم بچرخم بزنم تو دل ترسها باید یاد بگیرم که اگه خدا نباشه هیچی نیستم
چون باید بدونم رو خودم کار نکنم بازم ضعیفم بازم داغون میشم باید این هارو درک کنم
من امین زندی دارم درس یاد میگیرم از همه این اتفاقات روزانه
اگه مدارم اگه آدمای دورم مشکل دارن ایراد از منه من خوب یاد نگرفتم من کم کاری کردم من به افکارم چیت دی دادم آره من ایراد دارم و نباید روی کسی عیب بذارم منم که دارم کم کاری میکنم درسام رو خوب پاس نمیکنم وگرنه که خدا برام کلی فایل تهیه کرده آره وقتی هرچیزی به زبونت میاد میگی وقتی هر کاری دلت میخواد میکنی وقتی هر مزخرفی رو میشنوی آخرشم میشه همین همین و همین
البته باید بدونم که اینم در رسیدن من به تکامله باید اینم خیری بدونم و بیام و بفهمم که آقا نکن این کارارو اصلا کار کردن روی خودته اصل بودن با خدا اصل اون بیرون نیست اصل برمیگرده به درون من هیچی اون بیرون نیست تمامی نعمت ها درون تو کار کنم کم کاری نکنم
وقت بذارم برای خودم آره باید ادب بشم من
و یاد بگیرم از همین جوجها که ترسو نباشم قدرت رو به خدای خودم بدم نه آدما باید شرک نورزید باید سپاس گذار خدای خودم باشم باید برای همین امروز زندگی کنم و لذت ببرم من بد بودم اما درسش میکنم اینا همه در مسیر رسیدن من به خواستهام و تکامل منه که بابد طی بشه از خودم ناراحتم اما خودم رو میبخشم و دوباره روی خودم کار میکنم و کار میکنم تا درست بشه همه چی من آدم جا بزنی نیستم من خیلی سرتقم و خدا هم از من یدونه داره کمکم میکنه استاد بازم سپاس گذار توام ممنونم ازت
در پناه حق
به نام نامیه حق پروردگارم رب العالمین
سلام به استادم سید حسین عباس منش
سلام بر مریم شایسته واقعا شایسته
وسلامی به گرمی خورشید بر دوستان عزیزم من
آغاز ی روز جدید در پارادایس
خوندن کامنت ابتدایی نسرین عزیز
و دیدن زیبایی های این بهشت خداوند
آسمان آبی
سبزی چمن ها
جوجه هایی که تو آغاز کردن زندگی جدید رو و پا رو ترسهاشون گذاشتن و زدن بیرون و یکی با سر خوردن یکی با پرواز کردن پیش به سوی دنیای جدید
یکی ها شد و رفت و تغییر کرد و دیگری همان شد و له شد در زیر چرخ های روزگار
چقد این تکه زیبا بود
و چقدر زیبا بود داستان پنیر
چند روزی بود که گفته شده بود باید مکان کاری خودم رو تغییر بدم و من عجیب با خودم در صلح نبودم اما بعد کش قوس فراوان به صاحب کارم گفتم میخوام برم و بهش گفتم که شنبه من نمیام و ایشون هم زیاد درخواست داره بمونم اما من باید برم برم و مثل همین جوجها خودم رو به دستان پر مهر خداوند بسپارم نمیدونم اما گفته میشه میدونم اون منو هدایت میکنه
اون همه مارو هدایت میکنه
ومیایم به پرادایس و مردی که داره آماده سفر میشه داره همه چیز رو اوکی میکنه برای زدن تو دل جنگل آمازون مردی که هیولای تغییر خدایا شکرت این الگو چقدر خوبه و ما داریمش مردی که به من یاد داد از تغییر نترسم تغییر کنم و من هم میگم به روی چشم خدایا تو بگو تا من بیام با سر باید زودتر تصمیم بگیرم زودتر انجامش بدم آره وقتی میگه نجنگم اون میدونه و من نمیدونم
خدایا من فقیرم از هر خیری که از تو به من میرسه
چقد زیبا و بدیهی مارو به خواستهامون میرسونه
و بعد پمپ آب به مشکل میخوره و متخصص این کار میاد و به راحتی و با دستگاهای و جرثقیل هیولای خودش به راحتی پمپ رو عوض میکنه خیلی حرفای خیلی راحت و همه چیز اوکی میشه و پمپ آب رو عوض میکنه نیروی متخصص این کار
و چقدر جالبه آب رو از دل زمین از چشمهای اصلی از جایی میارن که دیگه منبع کل وصله به اون میرن سراغ ریشه نه فرعیات این خودش درس داره آقا به منبع وصل شو اون سیرت میکنه نه رگهایی که امکان خشک شدن دارن اون منبع اون رب به تو همه چیز میده بی نیازت میکنه فقط کافیه موتور عوض کنی بهش وصل بشی
و آقای برونی عزیز مرد خوش چهره و خوش استایل چقد زیباست نعمت های رب العالمین و رفت که ادای
احترام کنه به استاد و امروز هم گذشت با تمام عشق و احترام و زندگی در جریان و باید نفس کشید با عشق و آرامش
مریم شایسته ممنونم که باز هم خلق کردی و به تصویر کشیدی ی فایل و ی سریال زیبای دیگرو
در پناه معبودم سلامت و با عشق باشید
سلام خواهر عزیزم دوست خوبم
با خوندن این کامنت بارها و بارها تحسین کردن این شخصیت بزرگ رو که وایسادی روی حرفت و عملت آفرین وقتی به رب وصل میشی اینطوری آرومت میکنه خداوندی که صاحب همه ماست مهربان خدای من شکرت برای وجود این خانواده این عزیزانی هستن و به این درجه از بزرگی رسیدن با وصل شدن به روح خواهرتون شاد و جایگاهش بهشت خداوند
برای شما هم آرزوی آرامش سلامتی و سعادت میکنم
سلام بر شما دوست خوبم
واقعا عالی شد حالم با دیدن این کامنت خوبتون ممنونم از خداوند که با من حرف زد و از زبان شما کلام مهربانم جاری شد که میگه نه ترسی داشته باش نه غمی من با توام در کنار تو
و چه سرپناهی بالاتر از خداوند مهربان درسته الا دیگه نرفتم اما در اوج آرامشم اون هست و کافیه برام
نگاه به دست بندش نمیکنم نگاه به خودش میکنم به اون که توانا ترین است
مررررسی هزاران بار تشکر واقعا ممنونم برای این کامنت عالیتون سپاس گذارم
همیشه شاد سلامت و سعادتمند باشید در پناه رب در پناه اون که فرمانروای جهانیانه
بازم ممنونم خدا جونم