دیدگاه زیبا و تأثیرگزار یزدان عزیز، به عنوان متن انتخابی این قسمت:
خیلی خوشحال و خوشبختم که صبح روزم رو با این فایل شروع کردم. همون لحظه اول که از خواب بیدار شدم، حسم گفت سمت سایت بیام. اومدم و دیدم بله … قسمت جدید مجموعهی زندگی در بهشت آماده شده.
همون لحظه اول که گفتین اینا رو اون آقا برامون آورده تعجب کردم! با خودم گفتم که …
آخه چرا باید این کار رو بکنه؟! مگه چه نسبت و آشنایی با شما داره؟! مگه بار اول نیست که برای شما کار میکنه؟!
اینها حرفهای من با خودم بود که علت ماجرا رو درک کنم و زمانی که خودتون قضیه رو تعریف کردین، من بیشتر تعجب کردم که چرا این آدم باید همچین کاری بکنه! اگه طرف ایرانی بود بازم تعجب میکردم اما ایشون یک امریکاییه با فرهنگ امریکایی، که عملا خیلی سریع با افراد غریبه رفیق نمیشن! چه برسه به اینکه بخوان عزیزترین محصولاتشون رو هدیه بدن! و چه قشنگ از محصولاتشون تعریف کردن! این نمونهی بارز تبلیغ کالا توسط خودِ صاحب کالا میتونه باشه که به زیبایی هر چه تمامتر کیفیت محصول رو معرفی میکنن. دقیقا همون شیوهی تبلیغاتی که استاد همیشه استفاده میکنن.
با برخورد خوب این دوستمون با استاد، یاد همسایههاشون در خونهی تمپا افتادم (همون خونه دوبلکس). بارها و بارها زمانهایی که استاد اونجا مشغول فیلم برداری بودن، همسایههاشون رد شدن و با استاد کلی حال و احوال پرسی کردن، با اینکه باز هم بار اولشون بود که با استاد ملاقات میکردن!
مثال بارز دیگه، مثال لَری رو میتونم بزنم که بارها و بارها کارهایی رو برای استاد انجام دادن که شاید برادر برای برادر انجام نده! از عوض کردن کانکتور پمپ به صورت خودسرانه بگیر تاااا زمانی که کلانتر اون محل با لری تماس گرفته بود که حیوانات پرادایس از فنسها خارج شدن و اون موقع خودشون میان پرادایس و حیوانات رو برمیگردونن و فنسها رو تعمیر میکنن. مثالهای زیادی از شاهکارهای ایشون هست که مطمئنم خیلیهاشو استاد بیان نکردن!
همه اینا رو گفتم و مثال زدم که بگم …
چرا این امریکاییها چنین رابطهی فوقالعادهای با استاد دارن؛ با اینکه میدونیم به راحتی با هرکسی اُخت نمیگیرن مگه اینکه افکار و باورهای طرف رو بشناسن! مگه اینکه بدونن طرف چه کتابهایی میخونه!
جواب سوال راحته! با این همه مثال میشه به راحتی باورمون رو اصلاح کنیم که اگه امریکاییها با هر کسی صمیمی نشن، ولی با استاد صمیمی شدن! چرا؟! چون استاد باور داره که فارغ از دین و ملیت و نژاد طرف، فارغ از شنیدهها و باورهای قبلی، میتونه زندگی خودش رو خلق کنه!
اون افرادی که مثال زدم حتی اگه با دیگران بد باشن، با استاد خوب هستن! چون این فرکانس ناشی از باورهای استاده که روابطش رو خلق میکنه و نه هیچ عامل دیگهای مثل ملیت و بومیت و … . چون استاد باور نکرده! نشنیده حرفهایی که بهش گفتن! او باور داره که خودش خالق زندگی خودشه.
مثال خودم رو میزنم تا مطلب برای خودم بیشتر جا بیفته …
زمانی که اولین بار بود میخواستم وارد این شهر جدید با زبان جدید بشم، کلی شنیدههای مختلف و نامناسبی به گوشم رسیده بود. اما با اینکه هنوز توفیق آشنایی با قانون رو نداشتم، به طور ناخوداگاه، اون حرفها رو باور نکردم و از لحظهی اولی که پامو اینجا گذاشتم، تمرکزم روی زیباییها و نکات مثبت افراد بود.
الان به جرئت میگم طی چند سالی که اینجا هستم، ۹۹/۹% برخوردها و اتفاقاتی که برای من افتاده، عالی تر از عالی بوده! دوستانی که اینجا دارم، بیشتر از دوستان هم زبان خودمه و همیشه، نکات مثبت این مردمان و این شهر، جلوی چشمان ذهنم رژه میرن! هنوز که هنوز نمیتونم تمرکزم رو از زیباییها و نکات مثبتشون بردارم. اون موقعها قانون رو نمیدونستم و فکر میکردم که شاید این منم که مهرهی مار دارم! چون افراد تازه وارد دیگه تجربهی من رو نداشتن و مدام در حال ناله و گله و شکایت بودن از این شهر و اوضاع! اما من الآن به جرئت میگم حس صمیمتی که نسبت به اینجا دارم، حسی شبیه به حس زادگاه منه! چون دقیقا همینجا بود که از نو متولد شدم و وارد مسیر مقدس قانونشناسی شدم! احساس من نسبت به این مردمان و این شهر، غیرقابل وصفه و هرروز، اتفاقات خوب بیشتری برای من میفته! همون برخوردها داره عالیتر و عالیتر میشه! حتی اون فروشندهای که منو نمیشناسه به طرز فوقالعادهای، فرای وظیفش به من کمک میکنه! این اتفاقی نیست!
تمام این مثالها رو برای خودم زدم تا درک کنم که ما انسانها، نون باورهامون رو میخوریم
بریم سراغ تحسینها …
+ من تخصص و مهارت اون آقا رو در کارش واقعا تحسین میکنم که اینقدر متعهدانه صبح اول وقت سر کار اومدن، بدون اینکه استاد خبر داشته باشه، و به عالی ترین نحو ممکن کارش رو انجام داده.
+ من این سیستم چاه ۴۰ سال پیش رو هم تحسین میکنم چون همین سیستم ۴۰ سال پیش امریکا، هنوز وارد ایران نشده و هنوزم در ایران، چاهاب هایی به قطر ۱ متر حفر میکنن!
+ همینطور میخوام منبع آب گوارا و بینهایت آب زیرزمینی پرادایس رو تحسین کنم که چنین آب گوارا و بینهایتی داره.
+ و صد البته اون هدایایی که اون آقا آورده رو تحسین میکنم. عاشق شکل و شمایل شیشهها با درب فلزی و رنگ خاصشون شدم من.
+ نورپردازی جدید مبارک!
خیلی قشنگ شده و منو یاد راه راستِ سعادت میندازه که به نور هدایت روشن شده!
شخصا عاشق نورپردازی پشت پنجرهها با رنگ یخی شدم.
+ همینطور اون دوتا صندلی روبروط تلویزیون و صدای لایت و مستکننده ای که درحالخش شدن بود.
+ اون تفنگ روی دیوار، تابلوهای جدید روی دیوار و کلاه روی دیوار رو هم تحسین میکنم.
+ تحسین میکنم، تحسینِ استاد از خانم شایسته رو. حتم دارم همونلحظه بهشون الهام شد که بگن و ایشون هم با یک چشم گفتن جانانه بهش پاسخ دادن!
الهی که بتونیم همیشه به الهاماتمون چشم بگیم تا به صورت ساده و راحت، در اوج لذت به خواستههامون نزدیک بشیم.
آمین
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD351MB23 دقیقه
خدای من چی بگم….چطور بگم….؟؟؟
از کجا شروع کنم….الان که دارم کامنت مینویسم مشغول یک کاری ام و دستم بنده ولی میترسم اگه چیزایی که توی ذهنم هست ننویسم بعدش فراموشم بشه،همین الان این قسمت زیبا رو دیدم و اتفاق عجیبی افتاد خداوند به صورت شفاف و واضح توی این فیلم باهام حرف زد،هنوزم ذوق زده ام،
تو این مدت که دارم روی باور هام کار میکنم و ورودی هامو کاملا کنترل میکنم و بیشتر اوقات در حالت احساسی خوب به سر میبرم خیلی چیز ها برام عوض شده از وضعیت سلامتی بگیر که کلا آدم دیگه ای شدم اینقد انرژی و قدرت بدنی و وضعیت جسمانیم و رنگ و روم و جنس موهام خوب شده که نگو،وضعیت خانوادگیم که کلا عوض شده آدم هایی که باهاشون زندگی میکنم فقط اسمشون تغییر نکرده از بس که شخصیتشون عوض شده خودمم تعجب میکنم من که هر روز دارم میبینمشون آدمایی که قبلا فکر میکردم ماموریت اصلی زندگیشون ضد حال زدن به منه الان اینقدر محترم و آرام شدن که باید ببینید.در مورد وضعیت مالیم بگم من تا همین چند ماه پیش برا خرید هر چیزی حتی خیلی کوچیک برای پولش دستم جلوی خانواده دراز بود ولی الان ماه هاست که از کسی پول قرض نکردم و البته دیگران خودشون بهم پول میدن.در مورد شغل بگم من وقتی از دانشگاه با معدل بالای ۱۹ فارغ التحصیل شدم برای کار توی کارواش رفتم و یک جورایی التماس هم کردم به یارو ولی فقط ۳ روز تونستم اونجا کار کنم اونم با کلی توهین برای روزی بیست هزار تومن و بعدش هم گفتن دیگه نیا ولی الان یک شغل خوب کارمندی با بیمه خودش اومد سراغم قسم میخورم من هیچ تقاضایی ندادم ولی گفتن بیا بهت نیاز داریم با کلی احترام تنها کاری که کردم مدارکمو براشون بردم.و اتفاقات و تغیرات زیاد دیگه که یک بار کامل توی پروفایلم مینویسم ولی یک چیزی هنوز گاهی اوقات کمی منو از هماهنگی درمیاره و اون هم برخورد با آدمایی که اخلاقشون تنده…
دو سه شبه که دارم روی این موضوع کار میکنم و به قول استاد سعیمو میکنم که به نجوا های ذهنم پاسخ مثبت بدم.
چند شبه ذهنم داره میگه تو اگه تغییر کرده بودی اینطور آدمایی باهاشون برخورد نمیکردی و اگه کمی تغیر میکردی لااقل برخورد اونها برات مهم نبود.این در حالیه که واقعا اینطور آدم ها و اینطور برخورد ها واقعا نسبت به قبل خیلی کم تر برام پیش میاد ولی ذهنم سعی میکنه اونهارو بزرگ کنه مخصوصا شب ها.من همین دیشب تا ساعت ۳ صبح روی این موضوع کار کردم با خودم و الان صبح که این قسمت از سریال رو دیدم واقعا قلبم از هیجان داشت کنده میشد.میدونید چرا؟؟؟
یکی از دلایلش چند شب پیش بود که تیم پرسپولیس تونست صعود کنه به فینال آسیا و بعد از پنالتی آخر مردم ریختن توی خیابون و صدای بوق ماشین و شلیک گلوله میوند منم با اینکه استقلالی ام واسه دیدن خوشحالی مردم زدم بیرون و خیلی خوشحال شدم که مردم دارن شادی میکنن همینطور که تو خیابونا میچرخیدم دیدم یه جا خیلی شلوغه مردم دارن میزنن و میرقصن منم با خوشحالی رفتم به فیلم گرفتن که یکدفعه یه آقایی که جلوی من بود با لحن کنی تند گفت اینو بیار پایین منظورش گوشی بود و میگفت فیلم نگیر من اخم کردم و گفتم به تو چه و به کارم ادامه دادم البته طرف بعدش اومد عذرخواهی کرد و گفت فقط گفتم من توی فیلمت نباشم منم بهش گفتم چشم داداش من از جایی دیگه فیلم میگیرم اونم سریع رفت و ناپدید شد.ولی ذهنم چند شبه که این موضوع رو سعی میکنه بزرگ کنه و حتی اونو ربط بده به رفتار های دیگه ای که با من میشه
بزارید حرفایی که دیشب بین منو ذهنم رد و بدل شد رو بگم:
ذهن:تو هیچی از قانون نفهمیدی و اگه میفهمیدی این اتفاقا برات نمیوفتاد خانم افشار رو ببین چقد راحت همه جا فیلم میگیره چقد مردم باهاش مهربونن تازه خوشحالم میشن.استاد رو ببین وقتی میره جایی همه عاشقش میشن و دوس دارن باهاش طرح رفاقت بریزن تو که هنوز تغییری نکردی لااقل چارتا درشت بار طرف میکردی که دلت خنک بشه مثلا بهش میگفتی هوی یاره مگه تو دختری که من ازت فیلم نگیرم با این قیافت این همه دختر خوشگل این وسطن عین خیالشون نیس تو کی هستی تو رو کی میشناسه اونم با این ماسکی که زدی تو این شب برو بابا متوهم(البته اینا خیلی لحظه ای میومدن و من سعی میکردم مدیرتشون کنم)بعد دوباره میگفت با این چشمی که تو گفتی طرف فک کرده تو ضعیفی البته حقا که ضعیفم هستی.خلاصه ذهن همینطور میگفت
اما جواب های من:
در جواب ذهنم میگفتم اتفاقا اینکه من تو زندگیم جواب تیکه ها و توهین ها و رفتار های تند رو نمیدم یا خیلی مودبانه میدم یکی از دلایلی هست که باعث شده من الان وارد این مسیر زیبا بشم و جهان مهم ترین قانونش رو برای من فاش کنه قانونی که خیلی ها تا آخر عمر نه میفهمنش و نه میتونن بهش عمل کنن اینکه من جواب آدم های بد اخلاق رو ندادم قبلا واسه این بوده که بیشتر از بقیه ندای خداوند رو که توی وجود همه هست و مدام دعوت به آرامش میکنه رو شنیدم و میگه بی خیال بابا هیچی رو سخت نگیر اگه اینطور نبودم که الان اینجا نبودم.و به ذهنم گفتم پیامبر بعد از اون همه تکامل در ابتدای بعثتش مگه کم بهش توهین کردن مگه نبودن کسایی که آشغال میریختن رو سرش ولی پیامبر مگه کینه به دل میگرفت یا همین استاد عباسمنش ما مگه ابتدای مسیرش بهش نمیگفتن تو از راه به در شدی مگه مسخره اش نکردن چه بسا افرادی هم بودن که باهاش تند برخورد کردن ولی ایشون توجه نکردن و الان به جایی رسیده که وقتی میره جایی همه بهش خدمت میکنن و دوسش دارن…
هینطوری تا ساعت سه صبح با خودم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که من خیلی برام مهمه که دیگران چه واکنشی به رفتار های من میدن و موقع برخورد با بقیه میرم تو نخ واکنش هاشون و انتظار دارم باهام رفتاری داشته باشن که ملت با مثلا استاد دارن و همین باعث میشه گاهی این مسائل رو جذب کنم و از این به بعد باید طوری رفتار کنم که راحتم فارغ از اینکه دیگران چه واکنشی نشون میدن و وقتی کامل آروم شدم خوابیدم
صبح که این فایلو دیدم فهمیدم الله حرفامو تایید کرده و این نشانه رو برای هدایتم فرستاده که بفهمم توی مسیر درست هستم.
نوشتن این کامنت ۳ ساعت طول کشید چون در حالی نوشتمش که دستم بنده و مجبورم مکث کنم اگه مطالبو جابه جا یا اشتباه نوشته بودم ببخشید
استاد عزیزم و خانم افشار عزیز و دوست داشتنی شما دو تا فرشته رو خیلی دوست دارم یه روزی حتما میام پیشتون از نزدیک بهتون اینو میگم