دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مونا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام فرمانروای کل کیهان و هستی و کائنات
به نام خدایی که تو قلب منه و منو هدایت میکنه
سلام به استاد عزیزم و مریم نازنینم
سلام به همه ی دوستان ارزشمندم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که یه روز دیگه بهم فرصت زندگی کردن تو بهشت و دریافت کلی آگاهی ناب و دادی
خدارو شکر میکنم که بهم فرصت نوشتن میده چون وقتی میام مینویسم خیلی خیلی بهتر این آگاهی هارو درک میکنم و این با دقت نگاه کردن فایل ها و نت برداری کردن و کامنت نوشتن باعث میشه که من تمام روز تمرکزم روی نکات مثبت باشه
و تشکر میکنم از دوستان خوبم که بهترین کامنت ها رو میزارن واقعا من هر وقت فایل ها رو میبینم شاید پنجاه درصد میتونم قانون و آگاهی های فایل رو درک کنم و اون پنجاه درصد دیگه رو با کامنت های بی نظیر بچه ها درک میکنم و کلی تحسین میکنم که به چه نکات قشنگی اشاره کردن که از چشم من دور مونده بود و من متوجه نشده بودم
واقعا خدارو شکر که لیاقت دیدن و دریافت این آگاهی های ارزشمند رو دارم
نکاتی که من از این فایل درک کردم
درس خیلی مهمی که من گرفتم اینه که از خودم بپرسم واقعا نگاهم به ثروتمند بودن چیه ؟ هدفم از ثروتمند بودن چیه ؟
تعریف من از ثروتمند بودن از آزاد بودن چیه؟
چرا اکثر ایرانی ها فکر میکنند ثروتمند بودن یعنی از صبح تا شب هیچ کاری نکنی ؟
چرا اکثر ایرانی ها فکر میکنن که وقتی ثروتمند باشی باید کارهاتو یه نفر دیگه انجام بده و مستخدم داشته باشی؟
چرا وقتی یه نفر تو محل کارش میتونه از پس کارها بربیاد ولی کلی پرسنل استخدام میکنه و فکر میکنه که خودش نباید هیچ کاری انجام بده؟
چرا خیلی از افراد تمیز کردن خونه یا محل کارشون و بی کلاسی میدونن ؟
به نظر من این افراد اصلا نمیدونن که هدفشون از ثروتمند شدن چیه اصلا معنی آزادی رو نمیفهمن و نمیدونن که ثروتمند واقعی کسی هست که پولش و خرج چیزهایی میکنه که براش لذت بیشتری و فراهم میکنه نه اینکه پولش و خرج کارگر و مستخدم بکنه با این نگاه که من نباید هیچ کاری کنم یا انجام یه سری از کارها رو بی کلاسی میدونن و تازه به این رفتارشون افتخار هم میکنن
به قول استاد اگه کسی نمیخواد هیچ کاری کنه بره تو زندان چون اونجا از صبح تا شب نیازی نیست کاری انجام بده
اکثر ایرانی ها کار و زجر آور میدونن به خاطر همین من خیلی از خانم ها رو در اطرافم میبینم که میگن چی میشه یه روز بیاد که یه مستخدم بگیریم همه ی کارهامون و انجام بده یا آقایون دوست دارن که زودتر بازنشسته بشن ولی تو امریکا اینطوری نیست تو خیلی از فایلهای سفر به دور امریکا دیدیم که افرادی که کار میکنن پیرزن یا پیر مرد هستن خیلی هم سرحال هستن چون اونا کار و زجر آور نمیدونن چون که قانون و خوب درک کردن و میدونن که اگه کار نکنن میپوسن و زودتر میمیرن و تا زمانی که کار میکنند و تکاپو دارند سرحال ترن و زنده میمونن
من از استاد یاد گرفتم که وقتب ثروتمند بشی آزادی داری پس وقتی یه نفر میاد تو خونه من به عنوان مستخدم یا راننده داره آزادی منو میگیره پس این خلاف قانون هست پس اشتباهه
اصلا چرا یه نفر باید بیاد به من خدمت کنه در صورتی که وقتی من خودم به خودم خدمت نمیکنم پس دیگری هم نمیتونه به من خدمت کنه
و جمله طلایی مریم عزیزم ( چه کسی بهتر از من میتونه به خودم خدمت کنه )
این من هستم که با تمیز کردن خونه و انجام کارهای شخصی انرژی مثبت رو تو فضا پراکنده میکنم
وقتی من خودم یه جایی رو تمیز میکنم یا یه چیزی و خلق میکنم وقتی نتیجه کارم و میبینم کلی بهم انرژی میده و کلی اعتماد به نفسم زیاد میشه
من و همسرم خودمون تو کارمون این نگاه اشتباه و داشتیم و درصورتی که خودمون از پس کار برمیومدیم شاگرد گرفته بودیم و یا هیچ وقت نظافت نمیکردیم و از نظرمون خیلی زشت بود که مدیر یه مجموعه خودش نظافت کنه ولی خدارو شکر وقتی قانون و فهمیدیم الان سه تایی همه ی کارها رو انجام میدیم من و عشقم و خدا
واقعا اینا درس هایی هست که تو هیچ کتابی نوشته نشده خدایا شکرت
استاد به جای اینکه پولش و خرج مستخدم کنه پول و برای خریدن ابزار مناسب خرج میکنه و با اون ابزار مناسب خودش کارهاش و انجام میده و به احساس خوب میرسه و کلی تجربه کسب میکنه مثل خریدن انواع میلواکی
اصلا تا آدم خودش یک سری کارها رو انجام نده که بزرگ نمیشه و کلی تجربه کسب نمیکنه
مثلا برای استاد کاری داشت که یه راننده استخدام کنه و آروی رو راه ببره و برن سفر به دور امریکا؟
ولی استاد خودش خواست که یاد بگیره و کلی تجربه و مهارت کسب کنه و اینطوری اعتماد به نفس استاد هم چندین برابر شد
درس دیگه که از مریم عزیزم گرفتم اینه که من باید همیشه منظم باشم نزارم یه جایی انقدر کثیف و نا مرتب بشه تا مجبور باشم کلی انرژی و زمان صرف تمیز کاری کنم
نظم باید جزئی از شخصیت من باشه
و من چقدر لذت میبرم که استاد پولش و صرف چیزهایی میکنه که هم کار و براش راحت تر میکنه و هم چون نظم میده پس احساس بهتری و ایجا میکنه مثلا جای میخ و پیچ ها
هم دسترسی راحت تر شده بهشون و هم به گاراژ نظم داده و احساس خوبی ایجاد میکنه
و اینکه همیشه یه جاهایی تو خونه هست که آدم تمیز نمیکنه بعد میگه ولش کن بابا کی میاد اینجارو نگاه کنه
همه ی اینا نشون میده ما خیلی از کارها رو حتی تمیز کردن خونمون رو برای دیگران انجام میدیم برای تایید دیگران برای اینکه اونا خوششون بیاد
خیلی وقتا ما نمیبینیم که این کار چه لذتی برای خودم داره و همش به فکر دیگرانیم
ولی این گاراژ همه چیز داخلش مرتب چیده شده
کولر و بخاری داخل گاراژ نشون دهنده ثروت استاد هست و اینکه اینطوری برای خودشون ارزش قائل هستن و ثروتشون رو صرف خریدن وسایلی میکنن که بهشون احساس بهتری میده
تمام وسایل داخل گاراژ نماد ثروت و فراوانی بود برای من
و اون ابزار اره کاری که مارک بوش بود نشون میده که استاد همیشه از اجناس درجه عالی و با کیفیت استفاده میکنه این یعنی استفاده صحیح از ثروت
درس دیگه اینکه استاد هیچ وقت برای ثروتمند شدن شب و روزش و به هم نمیبافه هیچ وقت خودشو اذیت نمیکنه
کار و تفریح برای استاد با هم دیگه هست
استاد همیشه کارها رو به ساده ترین شکل ممکن انجام میده حتی لباس پوشیدن
درس دیگه این بود که
من از استاد یاد گرفتم که وقتی من به یه مسئله ای بر میخورم حتما قبل از من هم یه نفر دیگه به این مسئله برخورد کرده پس حتما یه راه حلی وجود داره فقط من باید برم یه سرچ کنم پس به جای غر زدن برم یه سرچ کنم
همین ایده گیره ها که برای تشک تخت استفاده میشه نشون میده که اولا همیشه راه برای بهتر شدن و آسان تر شدن کارها هست و هم نشون میده که چقدر ایده برای پول ساختن هست این نشون میده که جهان هرروز داره پیشرفت میکنه هرروز راههای جدیدی برای پول ساختن ایجاد میشه
پس این عصری که ما در اون زندگی میکنیم بهترین عصر برای پول ساختن هست و من تعجب میکنم که افراد میگن قدیما بهتر بود
نکته مهم دیگه اینه که وقتی که ما به مسئله ای بر میخوریم یه خواسته جدیدی در ما شکل میگیره و باعث میشه که ما اون مسئله رو حل کنیم وقتی که اون مسئله برطرف میشه بهبود حاصل میشه و نتایج بزرگ حاصل بهبود های کوچک هستن
پس من باید تلاش کنم که هرروز خودم رو اصلاح کنم هرروز یک قدم در جهت بهبود وضعیت زندگیم بر دارم و همین قدم های کوچک و یه ذره بهتر شدن باعث میشه در دراز مدت نتایج بزرگی تو زندگی من به وجود بیاد
خدایا شکرت برای درک این آگاهی ها
خدایا شکرت که بعم فرصت نوشتن دادی
خدایا شکرت که در مسیر درست قرار دارم
خدایا ازت سپاسگزارم تا ابد
منتظر خواندن نظرات ارزشمندتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD525MB35 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
تا دقیقه 16 فایل دیدم استپ زدم تا بیام این آگاهی هایی که داشتند توی قلب وذهنم رژه میرفتند رو اینجا بنویسم…
شاید 5یا 6 دفعه میشه که من این قسمت رو از روزی که این فایل روی سایت قرار گرفته دیدم..
البته از وقتی توی سال جدید خودم رو متعهد کردم که دوباره هر روز بشینم باعشق یک یا چند قسمت از سریال زندگی در بهشت وسریال سفر به دورامریکا رو ببینم اکثر اوقات بخش مرا به سوی نشانه ام هدایت کن هم برام این سریالها رو میاره..
امروز اما خودم از خدا سوال پرسیدم گفتم کدوم قسمت رو ببینم گفت 78…
خب منم گفتم چشم..
بماند که از اول فایل تا دقیقه 16 فایل مریم جان چقدر آگاهی و باورهای زندگی ساز دادن به ما با حرفهاشون که همیشه وتا همیشه یکی از بهترین الگوهای زندگی من هست این بانوی دوست داشتنی ومن بی نهایت ازش آموختم…
مریم جانم خیلی دوستت دارم وبابت هر قدم وهر حرکتی که برای انتشار این آموزه ها وآگاهی ها کنار استاد عزیزمون برداشتی بی نهایت ازت سپاسگزارم الحق والنصاف که چه لبیکی گفتی از ابتدای راه به هدایت الله مهربان وقتی شمارو آورد تو مسیر زندگی استاد عباسمنش تا همین امروز که اینطور عاشقانه وصادقانه پای تعهدت با الله موندی به لطف خودش واین جای بسی تحسین داره بانو جان..ان شالله هر لحظه وهمیشه در پناه امن خداوند باشی…
وقتی اومدید شاپ رو وتغییراتش رو نشون ما بدید داشتم به این فکر میکردم که از روزیکه وارد پردایس شدید وبا یه اره شارژی و اون قیچی انبری و چندتا وسیله ساده که شروع کردید تاااااا به امروز چقدر تغییرات توی پرادایس اتفاق افتاد و اون ملک زیبا واون جنگل وزمین های دوستداشتنی وعزیز واون دریاچه چه تغییراتی که در خودش که ندیده!!!
الان تو قسمت 78 شما اومدید اون وسایل رو که تو خونه وانبار و آروی واینور انور بود جمع کردید وبه شکل زیبایی شاپ رو قفسه بندی کردید و نور پردازی کردید کولر وپنکه براش گذاشتید وخلاصه شد یه شاپ و یه انبار مجهز و عالی وهمه چیز به همین زیبایی سرجای خودش مرتب قرار گرفت…
خب تا سوله اماده بشه شما کلی وسیله دیگه تهیه کرده بودید که در طی زندگی در محیط باغی وجنگلی و زمین به این وسعت یا به قول خودمون برای زندگی وکار توی فارم بهش نیاز داشتید؛ و وقتی سوله اماده شده توی قسمت 238 و 244 و245 شما سوله رو به زیبایی قفسه بندی و مدیرییت کردید برای چیدمان اونهمه وسایل که در طی تکامل زندگی در بهشت؛به فارمتون اضافه شده بود..
چقدر قشنگ طی کردن تکامل توی این بخش از ابزار و وسایل مورد نیاز فارم و جایگاهشون نشون از تغییر در همه چیز میده…
اینکه در کل زندگی ما نسبت به نیازهای روح وجسم ما ابزار وسایل وامکانات و موقعییت ها وشرایط و آدمها میان که ما بتونیم مرحله به مرحله پیش بریم توی زندگیمون …
وقتی سوله ساخته شد تیر خلاص زده شد…
بهشت تکاملش رو انقدر طی کرد تا چنین سوله ای درش ساخته شد که یه تنه کل اون ابزار و وسایل نقلیه و هر چیزی که قبلا یه جایی از پردایس بود اومدن ویکجا اونجا سکنی گزیدند یه جورایی به امنیت وآرامش رسیدند…
زندگی هم همین شکلیه…توی همه ی جنبه ها…
وقتی میای برای سلامتی خودت یه برنامه می چینی که سلامتیت عالی بشه از هر جهت، بااااید یه سری چیزها رو دیگه نخوری وبه جاش یه سری چیزهایی بخوری که شاید تکراری باشه شاید شکل وشمایل اون خوراکی های خوشمزه و وسوسه کننده رو نداشته باشه ولی تو میدونی که برای دست یابی به اون سلامتی کامل باید از این سبک خوراک استفاده کنی ..
وقتی میخوای ورزش کنی اوایل سخت به نظر میرسه ولی همینکه بعد یه مدت اندام زیبای خودت رو میبینی وسرحالی وشادابی خودت رو می بینی کیف میکنی وبه مسیرت ادامه میدی حتی اگر از چشم بقیه لاغر به نظر بیای ولی خودت ترجیح میدی عضله و بدن سالم داشته باشی به جای گوشت وچربی اضافه که باعث میشد همیش کسل و بی حال باشی…
توی کسب وکار هم به همین صورت هست وقتی کسب وکار خودت رو استارت میزنی و همه ی تلاشت رو میکنی که صدخودتو بذاری میای از یه سری تفریحاتت میزنی؛ از تایم استراحتت میزنی؛ کلی هزینه میکنی آموزش می بینی ؛ محیط رو اماده میکنی و سعی میکنی هر چی هنر واستعداد وهوش داری برای کارت بذاری وشاید تا مدتها از سود ومنفعت خبری نباشه اما ادامه میدی تا به اون چیزی که میخوای برسی چون باید اینکارو بکنی واین لازمه ی کسب وکاره…
ویا نه می بینی صدتو گذاشتی ونتیجه اون چیزی که میخواستی نشده دیگه زور اضافه نمیزنی وقتی می بینی پیشرفتی در کار نیست از خداوند هدایت میخوای واز اون کار و شغل میای بیرون میری سراغ الهامات جدید بعد می بینی تمام اون تلاشهایی که برای کسب وکار قبلیت کردی یا تو محل کار قبلیت، تجربه هاش پله های ترقی بوده وپاداش اونهمه تلاشت نه تنها از بین نرفته بلکه توی کار جدیدت بهت چند برابرش برگشته هم مالی وهم از نظر راحتی و آرامش وامنیت وجایگاه شغلیت…
یا مثلا توی روابط میای جلو رابطه گاهی خوب پیش میره گاهی بد پیش میره ولی مورد دلخواهت نیست با اینکه صدتو گذاشتی عقلت میگه ادامه ی این رابطه فایده نداره ولی احساست میگه خب حیفه انقدر وقت وانرژی برای رابطه ات گذاشتی حالا میخوای ولش کنی؟ تمومش کنی؟ رهاش کنی؟ اگه دیگه مثل این شخص واین موقعییت پیش نیاد چی؟ اگه اگه اگه…
ولی تو تصمیم خودت رو میگیری وبا کوله باری از تجربه وپذیرش نقصهات و با کار کردن روی بهبود شخصیتت میای بیرون از اون رابطه و خودت رو ارتقا میدی و جهان هدایتت میکنه به یه رابطه ی بهتر…و تو متوجه میشی که جهان پر از ادمهای خوب و ارتباطات خوب هست واین تجربه ها بهت کمک میکنه که یاد بگیری باید رها کنی ادمها و چیزهایی که تو رو متوقف کردند و مطمعن میشی که هربار رابطه هات دارند بهتر وبهتر میشند واون تجربه های قبلی باعث این رشد تو در رابطه بود واون تضادها خواسته هاتو مشخص کردند و حالا تو اهداف وخواسته هات رو با تغییر در شخصیتت دنبال کردی ودنبال میکنی وهربار نتایج بهتری بدست میاری….
در مورد معنوییت و کسب ثروت هم به همین شکل هست هربار که شرایط واضاع روحانی معنوی یا شرایط مالیت اوکی هست روی ابرها هستی وکیف میکنی وهربار که به مشکل میخوری شاید کمی ناامید بشی ولی باز به یاد میاری که اون زمانها که از نظر معنوییت یا ثروت رشد خوبی داشتی چه عملکردی داشتی و برمیگردی تا از همون آگاهی ها وابزار وعملکرد استفاده کنی تا هربار تجربه ی بهتر وقشنگ تری از معنویت وارتباط با خداوند ویا ثروت رو داشته باشی….
همه ی اینهارو گفتم که بگم مه وخورشید وفلک در کارند…تا ما هر روز رشد کنیم از نظر روحانی ومعنوی؛ از نظر عشق ومودت در روابط؛ از نظر سلامتی و ثروت…
انقدر جلو بریم تا توی همه ی جنبه ها به یه جایگاه امن و امنیت خاطر و آرامش برسیم…
مثل این سوله که ساخته شد تا خیرش به تک تک وسایل و متعلقات پردایس وحتی صاحبینش برسه…
واینطوری نظم وامنیت و راحتی رو به این بهشت هدیه داد بعد طی کردن تکامل تموم اون وسایل در طی اون مدتی که سوله ای وجود نداشت ولی همشون هربار مفید وکاربردی بودند وارتقا پیدا کردند افزون شدند و مسائل رو حل کردند و یکی یکی در کنار هم قرار گرفتند تا پردایس در نهایت زیبایی باشه….
زندگی تک تک ما هم به همین شکل هست…
وچقدر امروز ذهنم هی رفت به گذشته وبرگشت واین مسیر رشد وآگاهی منو تا به امروز بررسی کرد وچقدر یقین پیدا کردم که در راه طی کردن تکاملم کجاها متوجه وهوشیار بودم وکجاها سهل انگاری کردم..
متوجه شدم که برای رد شدن از تضادها همیشه ابزار وامکانات در دسترسم بوده هر جا از ابزار آگاهی ها استفاده کردم رشد کردم وجلو رفتم وعبور کردم از اون مشکلات وهرجا بی حوصلگی کردم تنبلی کردم بی خیالی بیش از حد داشتم صورت مسئله پاک شد وخود مسئله در جایی دیگه وبه شکل دیگه سر راهم سبز شد…
من یقین دارم که جایی هست در این دنیا که فقط من باید پرش کنم…
وکارهایی هست در این دنیا که فقط سهم من هست ومن باید انجامش بدم..
راههایی هست که فقط خودم باید ازش عبور کنم اونم به تنهایی….
واگر هوشیارانه وبیدار زندگی کنم نیاز نیست سختی بکشم کم کم بهم گفته میشه وهدایت میشم بهش تا به نتیجه ی مطلوب برسم…
درست مثل ابزار آلات داخل سوله ی پردایس دوستداشتنی؛ همشون وحتی هزار برابر بهتر و هیولاترشون توی فروشگاهها هست پس چرا استاد همون اول اونها رو نرفت بخره؟؟؟؟؟
چون هرچقدر استاد به زمین وساختار وشرایط پردایس آگاهتر شد وشناخت بیشتری پیدا کرد در طی این تکامل متوجه شد که چه ابزاری الان جوابگو هست و الان کدوم ابزار دیگه کار بردی نیست وکارایی قبلی رو نداره…
زندگی هم همین شکلیه..یعنی کل روح و جسم ماهم همین شکلی رشد میکنه…
همین الان من میدونم که خود مراقب بودن یعنی در تک تک لحظه ها باید کنترل ذهن داشته باشم وپاداش کنترل ذهن بی نهایته ..
میدونم ولی آیا می تونم انجامش بدم؟
می تونم درست وبه جا ازش استفاده کنم؟
من دارم توی این مسیر فقط پیش میرم وسعی می کنم که فقط برای چند ساعت فقط برای یک روز از خودمراقبان باشم…
از بیدار شدگان؛ از آگاهان؛ از یکتاپرستانه با ایمان واز متوکلان باشم ان شالله
تا این زندگی من لذت پخش تر و در آرامش وامنیت بیشتری طی بشه ان شالله…
امیدوارم خداوند مثل همیشه به تلاش کم وناچیز ما برای یکتاپرستی نگاه نکنه بلکه به اندازه ی رحمان ورحیم بودن خودش مارو در این مسیر همواره به سمت خوشبختی وسعادت وخیر دنیا وآخرت ببره…آمین
سلام سیده جان عزیز،
پیام شما خیلی دلنشین و پر از محبت بود. وقتی متن شما رو خوندم، حس کردم که کلماتتون نه تنها منو به فکر وادار کرد، بلکه پر از انرژی مثبت و باور به خودم شد. شما درست میفرمایید، در این دنیا هیچ چیزی تصادفی نیست و هر چیزی که در مسیر ما قرار میگیره، یک هدیه و درس از جانب خداوند است.
زندگی ما هم مثل همون سوله در پردایس میمونه که با تغییرات کوچک و بزرگ مرتب میشه و در نهایت به جایی میرسیم که همه چیز در نظم و هماهنگی قرار میگیره. من هم معتقدم که وقتی با آگاهی و باور به فراوانی پیش میریم، همه چیز به راحتی در مسیر درست خودش قرار میگیره. چون وقتی ما به خودمون و جهان اطرافمون باور داریم، هر چیزی که نیاز داریم به شکلی معجزهآسا در زندگیمون ظاهر میشه. اینکه از گذشتهمون یاد بگیریم و تجربیاتمون رو به نفع خودمون استفاده کنیم، دقیقا همون چیزی هست که باعث میشه به سطح بالاتری از رشد و موفقیت برسیم.
از نظر من، هیچ چیزی در زندگی اتفاقی نیست و هر فرد و هر اتفاقی که در مسیر ما قرار میگیره، به نوعی بخشی از رشد و تکامل ماست. باور فراوانی و احساس لیاقت هم همونطور که شما به درستی اشاره کردید، برای همه ما یه قانون الهی هست. وقتی به این باور میرسیم که دنیا پر از فراوانی و نعمتهای الهی هست و ما شایستگی دریافت این نعمتها رو داریم، درهای جدیدی از فرصتها به روی ما باز میشه. همه ما شایسته بهترینها هستیم و تنها چیزی که باید در نظر داشته باشیم اینه که همیشه با قلبی باز و ذهنی آماده برای دریافت این نعمتها پیش بریم.
این مسیر ممکنه در ابتدا سخت و پر از چالش به نظر برسه، اما همونطور که شما هم اشاره کردی، این چالشها به نوعی نشانههای هدایت الهی هستن که ما رو به سمت تکامل و رشد بیشتر هدایت میکنن. زندگی همیشه به ما فرصتهای جدید میده تا بهتر بشیم، بیشتر یاد بگیریم و در نهایت به فردی تبدیل بشیم که هم به خودمون و هم به دیگران خدمت کنیم.
حس میکنم که شما با این باورهای قدرتمندتون، نه تنها برای خودتون بلکه برای همه اطرافیانتون هم الهامبخش هستید. همونطور که در پردایس به صورت خیلی نمادین و واقعی تغییرات مثبت انجام میشد، در زندگی واقعی هم ما میتونیم با همین باورها و احساسات، به تغییرات عمیق و مثبتی دست پیدا کنیم. همه این تغییرات به خاطر باورهای درونیمون اتفاق میافته، چون وقتی باور داشته باشیم که لیاقت بهترینها رو داریم، دنیا هم این بهترینها رو به ما میده.
در نهایت، میخوام از شما تشکر کنم که این پیغام پر از محبت رو فرستادید. حضور شما باعث شده که بیشتر به فراوانی، لیاقت و مسیر درست رشد فکر بشه . امیدوارم همیشه در این مسیر الهی با قلبی پر از آرامش و ایمان به جلو پیش برید و هر لحظه از زندگیتون پر از موفقیت، خوشبختی و نعمتهای بیپایان باشه.
با تمام احترام و محبت،
برادر همفرکانست محسن
78
خدایا شکرت چقدر عالی و خوب توضیح دادین
مرتب کردن و نظم شما بی نظیر مریم جان
همه جای این پرادایس بخاطر همین نظم شما زیبا و مرتبه
همه جا وسایل عالی چیده شده
چقدر عالیه دیدن این همه عشق به وسایل و عشق به اطرافتون اینکه انرژی مثبت خودتون به محیط میدین
انبار خیلی عالی شد چه نظمی و چه وسایل عالی و با کیفیتی
کولر و بخاری هم حتی براش گذاشتید پا دری هم هست فکر همه چیز کردین
و اشپزخانه که حسابی مرتب شد
چقدر عالی و زیبا قابلمه ها همه مرتب خونه شیک
استاد براحتی داره کارشو انجام میده با ویو زیبای طبیعت پنجره ای فوق العاده
اصلا ادم دلش میخواد فقط بشینه روبروی این پنجره بیرون ببینه
چقدر همه چیز عالی
چه ایده بی نظیری سطل اب که دیگه کثیف هم نمیشن عجب خلاقیتی
و حتی پیشرفت یک برس شستشو
همه چیز در حال بهتر شدن و عالب شدن هست
خدایا شکرت
بنام الله مهربان
سلام ب همگی عزیزانم
الهی صدهزار مرتبه شکر ک یکبار دیگه بهم فرصت نوشتن دادی
الهی شکرت خالق زیبایی ها
امروز 1 فروردین 1404 بود
و شب قدره امشب
خدایا شکرت بخاطر. هدایتم ب این مسیر زیبا سپاسگزارم
اگه زکیه ی قبل بودم الان با کلی احساس گناه التماس میکردم ب خدا ک ی لحظه ب حرفم گوش کنه و گناهان منو ببخشه
و فرشته ها همه اش منتظر بودن ک اعمال امشب و انجام بدم
و من می بایست تحت هرشرایطی بیدار میموندم و دعای جوشن کبیر و میخوندم و قرآن و سر میگرفتم تا بلکم خدا منو ببخشه
و اگه احیانا خوابم میگرفت یا پریود میبودم ک دیگه فک میکردم تنها فرصت همصحبتی با خدارو از دست دادم و شاید دیگه تا سال بعد زنده نباشم ،با کلی عذاب وجدان و احساس گناه از دنیا میرم ،و احساس بدبختی میکردم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بخاطر آگاهی هایی ک بهم دادی
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾سوگند به خورشید و تابندگى اش (1)
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا
﴿2﴾سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
﴿3﴾سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند (3) وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا
﴿4﴾سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا
﴿5﴾سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت (5) وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿6﴾سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد (6) وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿7﴾سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿8﴾سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به آن الهام کرد (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿9﴾که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد (9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿10﴾و هر که آلوده اش ساخت قطعا درباخت (10)
خداوند هرلحظه داره مارو هدایت میکنه
و خداوند خودش رو دهنده و بخشنده نعمت معرفی میکنه تو اولین آبه سوره فاتحه
خدایی ک منشا تمام نعمت ها،ثروت ها،خوشبختی، سعادت ،امید،برکته،خیر مطلقه
خدایی ک ب اسرار قلب من آکاهه
خدایی ک مسائل منو میدونه و راه رسیدن من ب خواسته هام رو میدونه و همیشه داره هدایتم میکنه
خدایی ک هرلحظه بامنه،همراه کنه
لازم نیست التماس کنم تا منو ب خواسته ام برسونه ،لازم نیست بارها تکرار کنم خواسته ام لازم نیست گریه کنم التماس کنم
خداوند برطرف کننده ی نیازهای منه
سالهاست ک داره ب نیازهای کل موجودات پاسخ میده و خواهد داد
همه چی تحت سیطره ی قدرت ومالکیت ربه
هیچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته،دانای نهان و آشکار
اول و آخر ،ظاهر و باطن است
هرچیزی ک در زمین فرو میرود و بالا میاد و هرجه از آسمان نازل میشود و بالا میرود را میداند
خدایی ک شمار قطره قطره های بارون و اقیانوس ها رو داره
بی نهایت بخشنده اس ،بینهایت دهنده اس ،نعمت میده ،ثروت میده عشق میده
خدا خودش گفته تو قرآن
همه ی عزت ها ثروت ها نزد اوست
خدایی ک ب تنهایی برای من کافیه
همه چیز میشود همه کس را
ادامه ی کامنتم رو شب بعد مینویسم
خدایا شکرت ک بهم اجازه دادی تا بیام دوباره بنویسم
الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت حس قشنگی ک موقع کامنت نوشتن دارم انگار قلبم باز میشه اکسیژن بیشتری بهم میرسه خیلی دوسشدارم
خدایا شکرت بخاطر باران رحمت الهی ک ب ما عیدی دادی
الهی شکرت بابت هوای فوق العاده عالی ،رشد دوباره چمن ها ،طراوت و تازگی هوا ،پرواز پرستوها آواز بلبل ها
جوونه های قشنگ درخت توت مون ک خییلی زیباتر شدن بزرگتر شدن،خوش رنگ ترشدن
رشد بیشتری کردن وهر روز داره بهم قانون تکامل و یادآوری میکنه
همه چی با تکامل شکل میگیره وهرچیزی ممکنه ،
تمام خواسته ها دستیافتنی هستند ب شرط طی کردن تکامل و با ایمان مسیرو ادامه دادن
خدایی ک این درخت مرده رو زنده کرده خدایی ک از هیچ منو خلق کرده کاری براش نداره ک خواسته های ناچیز منو محقق کنه
همه چی تحت سیطره و مالکیت خداونده ،هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمی افته
خداوند از رگ گردن ب من نزدیک تره
خدایا شکرت امروز عجب روز قشنگی بود و همچنین دیروز خدایا شکرت
چقد جالبه چن روز پیش ی خواسته ای داشتم و بهش چسبیده بودم
و هر چی در توانم بود انجام دادم ک رخ بده ولی اتفاق نیفتاد
ک ب خودم اومد زکی داری چیکار میکنی شاید اون چیز یا شخصی ک میخوایی اصلا در مدار تو نباشه
اصلا لایق تو نباشه رهاش کن ،بسپار ب خدا
اصلا بزار بنویسم ک بعدا یادم بیاد چ افکاری داشتم چ باورهایی داشتم و از چ مسیری اومدم
اعتراف میکنم دیروز و پریروز من خییلی دوسداشتم پسر عموم رو ببینم خیلی دلم براش تنگ شده بود چون همسن هستیم و تقریبا باهم بزرگ شدیم و ایشون تازه از اصفهان اومده بود
چندبار تلاش فیزیکی هم کردم ولی جواب نداد خخخخ
من عاشقتممم زکی بخاطر قلب پاک و پراز عشقت بهت افتخار میکنم . همیشه ب همه اطرافیان مخصوصا فامیل عشق دادی ومیدی
والان هم مشتاق دیدن پسرعموم بودم اینم بگم ک زیاد رفت وآمد نداریم با اینکه خونه هامون نزدیک هم هست
خلاصه بعد ک دیدم این دیدار اتفاق نیفتاد رهاش کردم دیروز ک خانم همسایه مون نذری آورده بود دوتا کاسه آش بهم داد بعد بهم گفت مهمون دارین گفتم آره گفت پس همرام بیا خونه ی کاسه دیگه هم بهت بدم خیلی خوش رنگ و لعاب بود هلوای خوش عطری هم درست کرده بود ک از اونم دوتا بهم داد اونم باعشق منم کلی تحسینش کردم
خلاصه از خونه شون ک اومدم بیرون ب همراه خانم همسایه ک میخواست بقیه نظری هارو پخش کنه
دیدم پسر عموم همراه عموم داره از دور میاد ی کم موندم ک رسیدن ب ما
و بعد از احوال پرسی از هم جدا شدیم
این اتفاق برای من ی درسی داشت اینکه اولا ب هیچ خواسته ای نچسبم و رها باشم در موردش
و اینکه نخوام با عقل ناقصم ی کاری و انجام بدم و همیشه برای خودم تکرار کنم
ک هراتفاقی ک بیفته ب نفع منه
و ی اتفاق دیگه ک چشم و گوش منو باز کرد این بود ک
عصری رفته بودم تو باغچه و داشتم از هوا لذت میبردم و خداروشکر میکردم
ک دیدم خانواده ی عموم ب همراه پسر عموم از خونه عموی دیگه ک رفته بودن عیددیدنی اومدن بیرون
این درحالیه ک از جلوی خونه ی ما رد شدن و خونه ی ما نیومدن :))
راستش اولش خیلی حسم بد شد ک چرا خونه ما نیومدن
ی لحظه پسر عموم متوجه حضور من شدو برگشت نگام کرد( من فرکانسشوحس میکنم )
ک باعث شد بیشتر دلم گرفته شه ولی
بعد ک فکر کردم دلیل احساس بدم چیه؟
و چرا مث قبل سپاسگزاری هام بهم اون حس قشنگ رو نمیده چبه؟
من احساس قربانی شدن داشتم احساس اینکه بقیه میتونن زندگی منو تحت تاثیر قرار بدن
اینکه کاری از دست من برنمیاد
رسیدم ب شرک
ب باور کمبود
ب باور بی ارزشی و عدم احساس لیاقت
من پسر عموم رو دوست دارم و قلبا همیشه تحسینش کردم
و میدونم چیزی ک در مدار من نباشه نمیتونه وارد زندگیم بشه
من لایق ی رابطه ی خوبم
من لایق روابط خوبم
من لایق عشق و احترامم
من لایق خوشبختی ام
هیچ کس هیچ قدرتی نداره تو زندگی من
دیدن این اتفاق باچشمای قشنگم پیغام قشنگی داشت برای من
اینکه لیاقت من خیلی بیشتراز چیزیه ک فکرش و میکنم
واینکه زن عموم رابطه ی خوبی با ما نداره این ی موهبت برای من
من امشب دوباره ب خدای درونم وصل شدم خدایا شکرت رب العالمینم
تو برای من کافی هستی خیلی از سرم هم زیادی
خداوند همه چیز میشه برای من
عشق میشه،حال خوب میشه،ثروت میشه ،سلامتی میشه
خدایا مرسی ک روشنم کردی امشب ک کجای کارم ،ذهنم داره چ خزعبلاتی میبافه برای خودش
خدایا شکرت ک آگاهم کردی ب افکارم
مرسی ک هرلحظه داری هدایتم میکنی و هرگز رهام نمیکنی
غروب تو حیاط داشتم قدم میزدم و شکر گزاری میکردم ک صدای بلندگوی مسجد بلند شد
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾سوگند به خورشید و تابندگى اش (1)
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا
﴿2﴾سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
﴿3﴾سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند (3) وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا
﴿4﴾سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا
﴿5﴾سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت (5) وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿6﴾سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد (6) وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿7﴾سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿8﴾سپس پلیدکارى و پرهیزگارى
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک هرلحظه داری بهم الهام میکنی خیر و شر رو
سپاسگزارم
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی ها
باید همیشه یادآوری کنم ب خودم
چون شیطان ذهن هرلحظه داره نجوا میکنه
و هدفش اینه ک حال منو بد کنه و از مسیر خارج کنه
من باید ادامه بدم مسیر رو و عمل کنم ب آگاهی ها تا نتایج بیاد
خدایا شکرت بابت اتفاق های قشنگی ک داره میفته
دستان خدا میان کمکم و کارهام راحتتر انجام میشه
امروز صبح ی تاپ راحت برای خواب دوختم چقد حس خوبی داشت خنک و آزاد
خدایا شکرت بابت ایده ای ک بهم دادی و تونستم عملی کنم و نتیجه رو ببینم
خدایا شکرت بابت اینکه امروز آجیم ظرفها رو شست
امروز پسرهمسایه مون از دور دست بلند کرد و سلام و احوال پرسی کرد
خدایا شکرت بابت وجود نوه ی خواهرم عسل چقد عشق ازش دریافت کردم چقد لبخند زیبایی داشت قلبم باز میشد وقتی نگاش میکردم
خدایا شکرت بخاطر وجود کیان خواهر زاده ام دیروز ی سوالی ازم پرسید ک خیلی منو بفکر فرو برد
گفت خاله زکیه ی سوال میپرسم جواب بده
گفتم باشه بپرس
گفت تا حالا چندبار نفس کشبدی
از بچگی تا الان
گفتم نمیدونم خییییلی
گفت چندساله
گفتم 33
گفت واقعااا من فک کردم 19 سالته
ی کم حساب کتاب کرد گفت بلد نیستم
دیروز صبح خیلی فکرم درگیر این سواله بود
اصن مغزم هنگ کرد اومدم زمان
گرفتم
تو یک دقیقه تقریبا 13 بار تنفس دم و بازدم انجام دادم
ک یک ساعت میشه ،780بار دم و بازدم
ک 24ساعت میشه18،720و...
چقد طبیعی شده برامون این کار چقد حیاتی هست برامون
تازه بعد هر باز دم بلافاصله دم میگیریم الله اکبر کاری ک 33 ساله سیستم تنفس من داره غیرارادی انجام میده بدون اینکه من خبر داشته باشم ازش
چ تو خواب چ تو بیداری
الله اکبر،اگه دست خودم بود ک همون روز اول زندگیم کارم تموم میشد
چقد ما ضعیف هستیم در برابر خداوند حتی نمیتونیم نفسمون رو مدیریت کنیم ی شب نخوابیم
چقد عاجز و محتاج خداوند هستیم
بعد ادعا مون هم میشه ک خودمون بلدیم همه چی رو
خدایا منو ببخش بخاطر تمام ظلم هایی ک درحق خودم کردم و تمام شرک هایی ک ورزیدم
خدایا هرآنچه دارم ازتو بهم رسیده.
من هیچی از خودم ندارم
من بهت فقیرم
من ضعیفم در مقابل تو
تو قدرتمندی
تو توانایی
تو عالم مطلق و قادر مطلق هستی
من ب هرخیری از سمت تو فقیرم و محتاج
منو تسلیم فرمان خودت قرار بده و آسانم کن برای آسانیها
سپاسگزارم
ردپای 2و1 فروردین 1404
به نام خدایی که هرچه داریم از اوست
سلام زکیه عزیزم
سلام دختر خوش ذوق و زیبای عزیزم
دختر تو چقدر خوشگلی ….
اینقدر این عکس پروفایلت زیباست و انرژی مثبت داره که نگو
عزیز دلم….
چقدر لذت بردم از کامنتت قشنگت …
جوری که هر لحظه میگفتم وای حالا تموم میشه و بعد میدیدم چقدر خوشگل ادامه میدادی …
وقتی به آخر کامنتت رسیدم …زدم روی اسم خوشگلتون هدایت شدم به داستان هدایت شما …و چقدر لذت بردم از این هدایت شما و چقدر زیباست این هدایت که دقیقا از منم از کرونا شروع شد و 4 سال طول کشید که من آماده ی این فضای فرکانسی روحانی بشم ….
مخصوصا وقتی گفتید که قدم اول رو برای تولدتون اونم آبان خریدید …چقدر ذوق زده شدم …و متوجه شدم شما هم مثل من آبانی هستید ….
و چقدر برام باور پذیر تر شد اینکه با طی کردن تکاملم میتونم دوره های استاد. رو بخرم
.
.
راستی این کامنت رو یک و دو فروردین نوشتی …
عیدت مبارک دختر خوشگل …
مطمئنم امسال بهترین سالت خواهد بود
وقتی داشتی درباره ی شب های قدر میگفتی چقدر منو یاد خودم مینداختی …حتی امسالم یکم اون حس ها اومد ولی بعد تونستم خودمو کنترول کنم …منطق ها رو بیارم …
و چقدر زیبا صحبت میکردی از ورژن جاهل قبلی ات که البته قبلی منم بود ….
چقدر زیبا میگفتی ….
بعد از اون وقتی آیات رو آوردی…همینطور که داشتم قسم های خدا رو میخوندم …صدای استاد توی گوشم میپیچید…
یادمه استاد قمشه ای میگفت …
قرانو باز کردم دیدم خدا هی داره قسم میخوره …
به زمین و زمان داره قسم میخوره …
رو کردم گفتم خدایا چته …چی میخوای بگی …هی قسم قسم قسم ….
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
.
.
با اینکه دوبار نوشته بودی ولی سیر نمیشدم از خوندن این آیات
و ازت واقعاااا ممنونم …..
.
.
و اونجایی که درباره ی پسر عموت گفتی ….اینکه دوسش داشتی ولی انگار که اون نادیده ات گرفت ...
من هنوز خیلی بی تجربه و کم سنم…اما یه تجربه کوچولو دارم …که واقعا خداوند محافظتم کرد که تونستم ازش بیرون بیام اونم سربلند ….
چیزی که خدا بهم گفت این بود …
ملیکا ! تو چیکار داری ….مگه فقط اون توی دنیاست …یه لحظه وایسا …فکر کن این دنیاست و این یک تصمیم که با اون بودنه ….خب ؟ هیچ قضاوت یا حرف مردم یا ترس و وهمی ام وجود نداره …حالا بگو آیا میتونی مسئولیت تمام این تصمیم رو به عهده بگیری و فارق از همه چیز بگی این بهترین و درست ترین تصمیمه و این مسیر درست منه من میخوام این مسیرو برم …به هیچ کسم هیچ ربطی نداره …
به خودت نگاه کن …به حست .. و حالا جواب بده ….
……..
به خودم نگاه کردم …دیدم نه …واقعا این تصمیم من نیست ..این خواسته ی من نیست …این حس خوبی به من نمیده …ولی آخه خدا ….!
+هیس …تموم شد دیگه …تا اینجا اوکیه …بقیشو من میگم …دیگه آخه خدا نداره …وایسا …
تا اینجاش قبول داری ؟…حستو خواسته ات رو و یا ناخواسته رو فهمیدی ….؟.
_اره ….ولی من بدون اون ناراحتم انگار …میخوام باهاش حرف بزنم …بخندم …شعر بخونم …خوش باشم …
+خب خب خب ….وایساااا دیگه …
الان من از تو میپرسم …باتوجه به تجربه ای باهاش داشتی …میدونم که میدونی اون آدم در حد تو نیست …و نمیتونی اون چیزایی که توی ذهنمه رو با اون تجربه کنی …الانم فهمیدی که اصلا خواسته ات نیست و حس خوبی هم بهت نمیده ….
میدونی این حرفات چقدر توش شرکه؟ میدونی چقدر مزه ی کمبود میده ! فکر میکنی فقط همین یه آدم توی این دنیاست …نه بابا اینقدر پسرای بهتر و جوون تر هم سن خودتو زیبا تر و شخصیت بهتر هست که نگو …از کی میخوای بپرسی؟ بیا از من بپرس که آدرس تک تکشون رو دارم …
حالا من از تو میپرسم …اگر یک پسر هم سنو سال خودت با تمام اون ویژگی های ظاهری و شخصیتی که دوست داری …
اگه الان کنارت بود …باهاش قرار میزاشتی …لذت میبردی …آیا دیگه به این فردی که الان فهمیدی ناخواسته ات هست اصلا فکر میکردی ؟
با تعجب به خودم نگاه میکردم …
_معلومه که نه …من اگه اونو داشته باشم حتی دیگه به این فرد فکرم نمیکنم ….
کما اینکه با بودن در کنار هم فرکانسی هامم اصلا به نبود اون توجه نمیکنم و غصه نمیخورم …. وقتی پیش یکی از دوستام که دختره …دوست عزیز و دیرینه و هم فکر و هم فرکانسی هست و چقدر توی همون دو ساعت سه ساعت 4 ساعت که به قول استاد میگن تلفنی اصلا متوجه گذر زمان نمیشیم چقدر لذت میبرم …دیگه فکر کن اون جنس مخالف عزیزم …با اون ویژگی ها وای بریم چقدر لذت ببریم ….
یه چیزی شبیه به رابطه ی دوست داشتنی و لذت بخش استاد و خانم شایسته میاد جلو چشمام ….وای چقدر فکر کردن بهشم لذت بخشه ….
+حالت چطوره ؟
_عالیم خدا عالی …اصلا یه حس خیلی خوبی گرفتم ….
+حالا فهمیدی وقتی یکی توی فرکانس تو نباشه چقدر با نبودشم تو رو عذاب میده …چرا رهاش نمیکنی ؟
من آدرس اون فرد دلخواه تو رو دارم …
آدرس تو رو هم دارم …
تو فقط خودتو بیار توی مدارای بالاتر …اونم برای اینکه با تو آشنا بشه داره خودشو آماده میکنه و نمیدونی چقدر ذوق داره ….
اصلا بیشتر از تو هم ذوق داره چون من این وعده رو بهش دادم ….چون میدونم تو چقدر خوش ذوق و زیبا هستی ….
خودتو دو دقیقه توی آینه ببین …اصلا اینه نه …
برو دو تا فیلما که داداشت وقتی حواست نبوده ازت گرفته رو ببین …اون وقت میفهمی چقدر دوست داشتنی هستی و چقدر لایق کسی هستی که میخوای …البته که باید این لیاقتو درون خودت کشف کنی و به این آدمای دور و بر فعلی ات که حاصل فرکانس های پایین هستن نچسب …..
.
.
حق با تو عه …میدونی چقدر آروم شدم …علاوه بر اینکه تا حالا هزار بار بهم گفته من اون شخص در بهترین زمان باهات آشنا میکنم ….تو فقط روی خودت ،اهدافت ، خواسته هات تمرکز کن …..
آی قربون این خدا برم …
همین الان یوهو مامانم این بیتو خوند ….
کنار آب و پای بید و طبع شعرو یاری خوش …
ای جان دلم که یاری خوش …
طبع شعر …
عاشقی شاعر شدن
دل دادن و دل را گرفتن …
خنده و شوخی ز با بی عقلی خویش
از خدا گفتن ز بی عقلی خود
ز ایمان و موسی و زلیخایی
ز بیمار و ز درمان قربانی
ز ابراهیم و عیسی و دین و تسلیمی
ز هر آنچه که توحید در آن بینی ….
.
.
خدا رو شکر
خداروشکر
خداروشکر به خاطر این
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
عاشقتم خدا جانمممممم
.
.
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾سوگند به خورشید و تابندگى اش (1)
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا
﴿2﴾سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
﴿3﴾سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند (3) وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا
﴿4﴾سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا
﴿5﴾سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت (5) وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿6﴾سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد (6) وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿7﴾سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿8﴾سپس پلیدکارى و پرهیزگارى
.
.
قسم خورد
قسم خورد
به خورشید و به آفتابش
به ماه و به درخشش در آسمانش
قسم خورد
به روزش که روشن شد
به شب ها که پس آن، ز خود شب شد
قسم خورد به آسمانش که خود ساخت
قسم خورد به دنیایی که خود بافت
قسم خورد به عشق زنده بودن
به دم ها ، به رمز ها ، در تپش بودن
در آن بین ، میان این قسم ها
صدا فریاد زد قلب تپش ها ؛
که ای وای خدای مهربانم
چه می خواهی بگویی پس قسم ها
خدا آرام با لحن نجاتی
به من گفت که ای بنده ، گوش کن ندای
منه لله و رب این دو عالم
به تو گویم ز بد یا خوب ندایی
به حس خویش تو درک خودت بین
به رمز لحظه ات حس خودت بین
ز نزدیک تو ام هر لحظه نزدیک
چو آنچه میکنی من گویمت چیست
.
مرا گریان ز خود افتاده از پای
ز این آیه که گفتا پس قسم ها
که ای جان دلم ، گوش کن ندای ها
که گوید از دلت اینجا ز بیت ها
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
عزیز دلمی …
ممنونم ازت
..به خاطر این حس زیبایی که الان دارم ….
عاشقتم دختر …
در پناه الله یکتا باشی …
منتظر نتایج بی نظیرت هستم…
سلام عزیزدلمممم ملیکای توحیدی قشنگم
چقد من دوستدارم عاشق این حس وحال قشنگتم انرژی خوشگلی ک داری و عکس زیبات و چهره ی پراز آرامش و پراز حس خوبت
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خیلی ازت ممنونم ک باعشق برام نوشتی ،ببخشید ک دیر پاسخ دادم ب کامنتت
کامنتت خیییلی پراز آگاهی بود برام چندبار خوندم ک بهتر درکش کنم
نمیدونی چقد انرژی گرفتم مرررسی ک دست خدا شدی برام مرررسی از لطف و محبتی ک بهم داشتی عزیزدلممم
منم عاشقتمممم دختر خوش قلب خوشگل
اومدم رد پای امروزم و بزارم گفتم کجا بنویسم
ک این صفحه برام باز شد
الهی صدهزار مرتبه شکرت
حس خیلی خوبی دارم الان خداوند یکبار دیگه برام معجزه کرد وقتی ک بهش توکل کردم و حرکت کردم
تو ردپا هام اشاره کردم ک با هدایت خدا برطرف معجزه گونه دارم دندون هام و درست میکنم
ی دندون عقل کشیدم و یکی هم جراحی کردم ک خدا پولشو برام اوکی کرد وقتی ک فقط از خودش خواستم و فقط روخودش حساب کردم
خداروشکر الان تقریبا جای دوتاش جوش خورده یکی از دندون های آسیابم هم ی مدتیه ک ی درد خفیف داره گاهی اوقات دیشب ک با انگشت لثه م رو لمس کردم دیدم ی کم ورم کرده
امروز تو تمرین ستاره قطبی نوشتم میخوام دندون هام خوب بشن درست بشن
داداشم صبح ک از خواب بیدار شد گفت زکیه بابا دیشب بهم زنگ زد گفت پول بده ب زکیه ک دندون عقل دیگه اش رو جراحی کنه
گفتم هنوز ی کم مونده تا کامل خوب بشه
بعد ک فک کردم یاد درخواست ستاره قطبی خودم افتادم ک میخوام دندونام درست بشه
حسم گفت برو مطب دکتر
ک معاینه کنه دندونت رو
خلاصه تماس گرفت ساعت 10 منشی باعشق جوابم و داد گفت همین الان بیا
بعد یادم اومد ک ویزیت دکتر 150 تومنه و من پول ندارم ،نجوا میگفت تو ک پول ویزیتم نداری میخوایی بری چیکار الان آبروت میره ول کن نرو
بعد یادم اومد ک سری اول ک رفتم ازم ویزیت نگرفت گفتم توکل ب خدا میرم خدا خودش همه چی رو اوکی میکنه برام
ولی باز میکفت اگه الان گفت اول ویزیت بده بعد برو داخل چی
گفتم من میخوام ایمانم و نشون بدم ببینم خدا چیکار میکنه برام
آقا من کرایه هم نداشتم خخخخخ گفتم الان چیکار کنم خدا
داداشمم سرکار بود چشمم خورد ب 50 تومنی ک برای
صدقه رو طاقچه زیر کولر بود
بعد ک فک کردم گفتم چرا ما هی صدقه میدیم و از پول صدقه هم میترسیم.
چون فکر میکنیم با این پولا خدا دیگه بلا سرمون نمیاره
خدا ک کاری ب ما نداره ما نتیجه فرکانس خودمون رو میگیرم پس اشکال نداره برش دارم و یاد کامنت یکی از دوستان افتادم ک پولی ک خانواده اش برای خوندن نماز قضا برای پدرشون رو حسابش ریخته بودن ک بده ب ی بابایی ک براش نمازقضاهاش بخونه ولی بانک ب جای قسد عقب افتاده از حسابش برداشتش کرد افتادم و فهمیدم ک کارم درسته
خلاصه وقتی رفتم مطب مریض داخل بود باید منتظر میموندم
ک برگشتم نگاهی ب سمت راستم انداختم دیدم ی پنجره ی بزرگ با ویوی درخت سرسبز هست گفتم چقددد ویو پنجره قشنگه و چ آرامش و انرژی داره اینجا
ک منشی خندید گفت آره بعد شروع کرد تعریف کردن گفت باورت میشه چند وقت پیش ک رفتم کرج اکثر خونه ها آپارتمانی بود و تو همه بالکن ها پراز گل های رنگی و درخت و نورپردازی بود چقددد قشنگ بود
فقط نیم ساعت داشتم بالا رو نگاه میکردم سیر نمیشدم از دیدنشون تو دلم گفتم ببین زکی چقد قانون خدا درسته چقد قشنگ من هدایت شدم ب این مطب و این آدم و دکتر فوق العاده خوش قلب مهربون
.خلاصه کلی حرف زدیم
بعد ک رفتم داخل ی احوال پرسی گرم با دکتر و دستیارش کردم و اونا هم باعشق پاسخ دادن
دکتر ک دندونام و معاینه کرد گفت اوضاع دندون هات خوبه دوتایی ک کشیدی خیلی خوب جوش خورده ولی دوهفته دیکه بیا ک اون دندون آسیابت و ک گفتی ،داره میرسه ب عصب درست کنم
گفتم سمت راست چی،با دقت نگاه کرد و تو آینه ای ک ب دستم داد آینه کوچیک خودش و دیدم ک ی قسمت دندون آسیاب ک سیاه شده بود گفت این باید زود ترمیم بشه وگرنه میرسه ب عصب
گفتم هزینه اش چقده گفت 2 ونیم گفتم وقت داری الان انجام بدی گفت آره
خلاصه گفتم ی زنگ بزنم برمیگردم زنگ زدم داداشم و جریان و گفتم، گفت چقد لازم داری گفتم 2 ونیم
ک 2و600 برام فرستاد الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر اینکه همه چی و برام عالی چیدی
رفتم داخل بی حسی و زدم و اومدم خداروشکر حساب کردم
بعد مریض بعدی رفت داخل
منشی ک خانم فوق العاده خوش قلب و مهربونی بود بهم گفت ی دوست دارم ک تو راه آهن زندگی میکنه شوهرش هم راه آهن کار میکنه
گفتم خب
گفت خیییییلی شبیه توعه،خندیدندش
حرف زدنش،رنگ چشاش،رنگ پوستش اصلا باهات مو نمیکنه گفتم چ جالب
تو دلم گفتم خدایا شکرت بابت این همزمانی ها و اتفاقات قشنگ
خلاصه کلی حرف زدیم بعد باخودم ک فک کردم من معمولا اینقد حرف نمیزنم
بعد دیدم ک ایشون همدار و همفرکانس من هستند چون تمرکز دوتامون روی زیبایی ها بود وحتی عکس و فیلم های گالری م ک از گل و درخت و طبیعت گرفته بودم بهش نشون دادم کلی ذوق کرد
خلاصه کار دندونم عرض 10 دقیقه ی رب تموم شد
خیلی راحت،آسون،عزتمندانه
بدون اینکه ازم ویزیت بگیره
بدون اینکه پول کم بیارم و حسم بد بشه
خدا به ایمانم پاداش داد و باعث شد ی دندونم ک نمیدونستم نیاز ب ترمیم داره هم راحت بدون دردسر اوکی بشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
مرررسی ازت دوست عزیزم
بخاطر اینکه پیغام ربم رو بهم رسوندی
من آدرس اون فرد دلخواه تو رو دارم …
آدرس تو رو هم دارم …
تو فقط خودتو بیار توی مدارای بالاتر …اونم برای اینکه با تو آشنا بشه داره خودشو آماده میکنه و نمیدونی چقدر ذوق داره ….
اصلا بیشتر از تو هم ذوق داره چون من این وعده رو بهش دادم ….چون میدونم تو چقدر خوش ذوق و زیبا هستی ….
من ایمان دارم در زمان مناسب ب شخص مناسب ک خداوند برام کنار گذاشته همدار میشم
وامروز هم نشونه اش و دیدم وقتی ک از مطب اومدم بیرون سر راهم ی مزون لباس عروس دیدم ک چند دقیقه لباسهاشو نگاه کردم دیدم ی دختری تو اتاق پرو هست.
ک لباس عروس تنش هست خییلی زیبا بود و خوشگل گفتم ببین زکی این نشونه اس برای تو
و دوروز پیش هم هدایت شدم ب کامنت زیبای ساناز عزیز ک تو آرایشگاه بود داشت آماده میشد برای جشن عقدش
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر خوشبختی دوستم ساناز و رابطه ی عاطفی زیبایی ک بهش هدایت شد
این نشون میده ک میشود ک امکان پذیراست داشتن و تجربه ی یک رابطه ی زیبای عاشقانه و الیته توحیدی
الهی صدهزار مرتبه شکرت رب العالمین
سپاسگزارم
.عاشقتم ملیکای من ،فقط باید ادامه داد این مسیر رو
همه جی ب صورت طبیعی خودش در زمان مناسب اتفاق میفته وقتی ک از مسیر لذت ببریم و نچسبیم ب خواسته هامون
و ی چیز دیگه ک یادم اومد
میدونی من همیشه فک میکردم ک چون خودم پول ندارم و سرکار نیستم نمیتونم دندون هام و درست کنم ذهنیتم این بود
و برای همین اگه دندون درد هم داشتم نمیکفتم بخاطر احساس عدم ارزشمندی
ولی الان باور کردم ک میشه و میتونم چون من ارزشمند هستم سلامتی من آرامش من ارزشمند هست
من لایق ک دندون های سالم و خوبی داشته باشم
برای همین هدف این مدتم ترمیم و درست کردن دندون هام بود
ودیدم ک خداروشکر وقتی ذهنیتم و تغییر دادم بقیه چیزا خودش درست میشه وقتی ک فقط از خدا درخواست میکنم و فقط رو خودش حساب میکنم و اونم آسانم میکنه برای آسانی ها
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک روز ب روز زندگیم داره زیباتر ،روانتر،نرم تر و لذت بخش ترمیشه
امروز خیلی بهم خوش گذشت وقتی ک اعتماد کردم ب خداوند و سپردم ب خودش
خداوند هم بهم پاداش داد
عاشقتمممم رب قشنگم.
عاشقتممم ملیکای قشنگم روح زیبای خداوند
پاره ای از وجود من
خیییلی دوستدارم
ب خدای بزرگ میسپارمت
1404/2/9
به نام خدای مهربانم که هرچه دارم از اوست …
سلام زکیه عزیزم
سلام قربونت برم .
سلام عزیز دلم …
آخ که چقدر دوست دارم من …چطوری بگم آخه…
خدایا شکرت ..
خدایاشکرت
میدونی چقدر کامنتت برام به موقع بود …
عزیز دلمی چقدر زیبا گفتی …
چقدر خوشگل از اتفاقاتت میگفتی ….
چه کار قشنگی …یعنی هر روز میای و روزت رو تعریف میکنی ؟
اینجوری برای خودت رد پا میزاری …
فدای تو بشم با این ایده ی خلاقانه و قشنگت …
راسش صبح برام ایمیل اومد که یه کامنت جدید دارید فکر کردم مال قبلیاس گفتم ولی بزار یه بار دیگه چک کنم شاید جدید اومده باشه و اومدم توی سایت و دیدم بله …زکیه ی عزیزم پیام داده ..ولی کدوم فایل ..در پاسخ به کدوم کامنت ….
نمیدونم ….
پس زدم روش و برای اینکه یادم بیاد رفتم از اول خوندم …
کامنت خودم رو هم خوندم و چقدر از این سوره لذت بردم ….
چقدر از شعری که گفتم لذت
چقدر از حرفای خدا لذت بردم …و میدونی چقدر به تک تک این کلمات نیاز داشتم ….
صبح که کامنت زیبای تو رو توی مینی بوس که داشت به طرف دانشگاه میرفت خوندم …اینقدر این تعهد و انرژی رو دوست داشتم که نگو ..
پس همون موقع به خودم گفتم منم دوست دارم مثل آجی زکیه بنویسم …روزم رو رد پا هام رو …اما آخه خدا یا چی بنویسم …پس یه کار کن …من قول میدم رد پا بنویسم تو اتفاقات شگفت انگیز رو جوری برام رقم بزن که زیبا ترین روز رو تجربه کنم یه کامنت پر بار باشه …
نمیدونم ولی الان ساعت 18 و 41 دقیقه است و حدودا 10 یا 11 ساعت از اون موقع گذشته و هر لحظه انگار خدا بهم میگه …چشم قربونت برم …
میدونی چرا …
بزار از صبح برات بگم …
ولی اول باید بگم که برای اینکه درک کنیم دو شخص در موقعیت های مشابه با کنترول ذهن چقدر نتایج متفاوت میگیرند نفر دوم داستان دوست من هست به نام سحر که دیر بیدار شده بود و عینا پیامایی که برام فرستاد رو میزارم ….
خب من دیروز از بس خسته بودم و بعد دیدن یکی از استادام دوباره منو به گذشته برد …حالم زیاد خوب نبود …
خلاصه تا شب خوابیدم و دیشبش حدودا شاید بگم 1 ساعت خوابیدم…
اما سعی کردن اون قضیه رو حل کنم و صبح خودم رو شاد کنم و فقط به روز زیبایی که قراره تجربه کنم فکر کنم …
خلاصه آهنگ گذاشتم و کلی با آهنگ خوندم و رقصیدم …
کمک برادرم کردم تا به مدرسه اش بره و بعد داداشم رو بیدار کردم تا با هم بریم دانشگاه …ولی اون دیر بیدار شد و طبق معمول اگر به اتوبوس 7 صبح نمیرسیدند باید تا 7و ربع صبر میکردیم و توی اون ترافیک سوار اتوبوس میشدیم…
تا داداشم اومد کاراشو بکنه، نگاه به ساعت کردمو دیدم 6 دقیقه به 7 شده و اوتوبوس تقریبا 5 دقیقه دیگه میرسه و مسیر خونه تا ایستگاه بیشتر از 7 یا 8 دقیقه بود …
به خودم گفتم لازم نیست عجله کنم …حتی اگه بدوم …ممکنه نرسم ..پس بهتره حسم رو خوب نگه دارم …مشکلی نیست با اوتوبوس بعدی میرم …پس ذهنمو کنترول کردمو نزاشتم بار روانی روی خودم و داداشم ایجاد کنم که ؛ حالا دیر میرسیم میوفتیم توی ترافیک و…
…خلاصه ما رفتیم دم ایستگاه و اتوبوس 7 و ربع رسید …منم با کنترول ذهنم بدون اینکه مثل دفعات قبل هول بزنم یا نق بزنم ..و بگم وای دیر شدو و چقدر شلوغه و اینا سوار شدم و وویس استاد توی گوشم و بود و سعی میکردم فقط توی لحظه باشم و هماهنگی های حتی چند لحظه بعد رو به خدا بسپارم …
خلاصه که حدودا هفتو 30 یا 35 دقیقه
رسیدیم ترمینال که تازه سوار مینی بوس های دانشگاه بشیم …
قبلش توی گروه رفت و آمد ،دو نفری رو از مسیر دیگه پیدا کرده بودیم که با هم اسنپ زدیم و وقتی دیدم اتوبوس ما اومد و اونا هم مکانی که گفته بودن رو رد کرده بود با اینکه اسنپ گرفته بودیم اینو نشانه ای دیدم و گفتم من لغوش میکنم و رفتیم ترمینال …
وقتی دیدم ساعت 7و35 دقیقه است سعی کردم خاطرات و ورودی های قبلی که میگفتن نمیرسی دانشگاه رو کنترول کنم …
و دیدیم که یه اتوبوس و مینی بوس پر شده و هیچ اسنپی هم قبول نکرده …
همون موقع مینی بوس زردی که البته مال دانشگاه داخل نجف اباد بود اومد و گفت بیاین من میرم دانشگاه آزاد…با اینکه اونا فقط باید دانشگاه سمیه که داخل نجف آباده ببرند …خلاصه سوار شدیم و گفت ولی 30 تومنه و ما گفتیم اشکال نداره و مینی بوس همون موقع پر شد …خیلی حس خوبی داشتم الان دیگه 7 و45 دقیقه بود و راه حدودا 40 تا 1 ساعته رو باید به دانشگاه میرفتیم …
(سحر :
ملیکا خوابم برد اصلا نه رو پوش اوردم نه جا کارتیما اوردم️️ فقط پریدم بالا راه افتادم
من :
اشکال نداره…یه کاریش میکنیم
منم تازه سوار شدم …
بیا دوتایی بریم سر آزمایشگاه 9 شروع میکنه …
سحر ؛
سکشن دوم تکوین از کی تا کیه میرسیم 12و45 بریم سر دفاع
وای سگگگگ تو این شانس سرنگ هم یادم رف بیارمممم
خدما جا نزاشتم خیلیه
اه اعصابم خورد شد
من :
عه راست میگی ….پس باید سکشن اول بریم …سرنگ دیگه چرا ؟بیخیال بابا …
سحر :
گف هر هفته داریم خونگیری
ووای خدایا چرا امروز همچبنهه
من :
نه بابا ..؟به ما نگفت ..
اشکال نداره سحر پیش میاد ….)
.
.
وقتی اول راه ترافیک رو دیدم نجوا های ذهنم شروع شد که وای چرا از اینطرف رفت چه ترافیکی اینجوری که تا صبح نمیرسیم….وقتی دیدم باز داره مغزم بازی در میاره سرمو کردم توی موبایلم اومدم توی سایت و کامنت زیبات رو با عشق خوندم …
بعدش یکم فایل های استاد رو گوش دادم و به طرز عجیبی راه انگار باز شده بود و ساعت 8 وقتی زدم روی مپ که ساعت چند میرسیم زد 30 دقیقه دیگه …
باورم نمیشد …
خلاصه رفتیم و وقتی رسیدیم ساعت 8 و 25 دقیقه بود
باورم نمیشد …به راحتی و به خوبی رسیدیم و طبق قراری که با دوستم گذاشتیم میخواستم کلاس اولمو جابجا کنم که با هم باشیم …بر عکس دفعات قبل این کار این دفعه حس خیلی خوبی بهم میداد…
رفتم داخل دانشگاه و سوار اوتوبوس های داخل دانشگاه شدم …به چه راحتی اصلا انگار اتوبوس اونجا وایساده بود تا من برسم و 5 دقیقه ای گذاشتمو دانشکده و من 8 و 30 دقیقه توی کلاس بودم ….و به استاد سلام کردمو گفتم که میخوام امروز به جای سکشن بعدی این سکشن بیام و برعکس دفعات قبل که بد اخلاقی کرد که نه شلوغه و اینا گفت باشه …
ساعت دیگه 7و 35 شده بود
استاد هنوز درسو شروع نکرده بود
(من ؛ کجایی؟
سحر ؛ تو راه
من ؛ من رسیدم
.
8و 45 دقیقه
.
سحر ؛ منم دم گیتام [ منظورش دم دانشگاهه …حالا باید سوار اتوبوسای دانشگاه میشد تا برسه دانشکده ]
من ؛بیا جلو جلو جا گرفتم برات
سحر ؛ممنون شرو کرده؟؟
من ؛ اره
سحر ؛ وای اتوبوس نمیاد
من ؛ عجله نکن بی خودی ….آروم باش
سحر ؛ امروز همه چیز دست به دست هم دادن چرا آخه اتوبوس نمیاد یعنی چ من نمیفهمم
8:51
سحر ؛اومد
بالاخره دوستم رسید و با اعصابی خورد ….
تقریبا دوتامون با هم راه افتادیم ولی حس ها و حتی زمان رسیدن به کلاسمون از زمان تا آسمون تفاوت داشته …تازه بد تر از اون چون از اول کلاس نبوده و نمیدونه جریان چیه یا استاد چیو درس داده اعصابش خورد تر بود …تا من که دیدم اینطوریه در حد چند تا جمله براش توضیح دادم …
تا ساعت 9 هنوز نفهمیدم چرا خدا بهم گفت این سکشن بیام این کلاس تا اینکه برقا رفت …
من اون لحظه خیلی خوشحال شدم …چون کلاس خودم آزمایشگاه و کار با میکروسکوپ بود و حالا که برق رفته بود عملا کلاس تا دو ساعت دیگه کنسل بود …
خلاصه که خیلی خوشحال بودم و سکشن بعد رفتیم که به کلاس بعدی برسیم و حتی کلاس بعدی یه ربع دیر تر شروع شد تا برقا بیاد …
اونجا گلوبول های خون رو دیدم و چقدر خوشحال بودم که کار های هفته ی پیش که خودم با استاد انجام داده بودم به نتیجه رسید تا استاد بهتر بتونه برای بچه ها توضیح بده که قطره ی خون رو قبل از اینکه بزارند زیر میکروسکوپ باید چطور روی لام بکشند…
شاید با توضیحات استاد همه فکر کنند این چیزیه که هر سال استاد به اونا میگفت اما پشت صحنه چیز دیگه ای بود و اون استاد اولین بارش بود و هفته ی پیش با کلی آزمون و خطا من و استاد فهمیدیم چه روشی رو پیش بگیریم بهتره …و چون من خیلی سریع تر کار ها رو میکردم و روش های مختلف رو با لام های مختلف امتحان میکردم خیلی هم زود به نتیجه رسیدیم …
خلاصه بعد از اون ساعت 12 بود و ما میخواستیم بریم سلف غذا بخوریم و قبل ساعت 12 و 45 سر کلاس باشیم چون این استاد خیلی روی به موقع سر کلاس اومدن حساسه …
خلاصه که دویدیم و دیدیم اوتوبوس داره میره جلوش دویدیم و برعکس دفعات قبل که نمی ایستاد گفت بچه ها بپرین بالا …ما هم تشکر کردیم و من سر دست اندازه افتادم زمین ولی با شادی پا شدم و گفتم چیزیم نشد و پریدیم بالا اتوبوس …
تا یه ربع بعدش داشتیم میخندیدیم …
دوستم گفت من یوهو کنارم رو نگاه کردم دیدم ملیکا نیست …خخخخخ
خلاصه رفتیم سلف و دو تا جوجه خوردیم و سریع هم نوبتمون شد و ده دقیقه ای غذامون رو خوردیم و راه افتادیم به سمت کلاس بعدی و حتی 5 دقیقه قبل کلاس اونجا بودیم …
باید یه تحقیق میدادیم و من با هوش مصنوعی تحقیق رو گرفتم و سر کلاس نوشتیم تا آخر کلاس تحویل بدیم …دیگه آخرای کلاس من وویس استاد رو گذاشتم تا فارق از اینکه کلاس خسته کننده و به درد نخورده یه چیزی یاد بگیرم …
خلاصه که به خیر و خوشی گذشت ..بعد کلاس داداشم زنگ زد و به هم رسیدیم ومیخواستیم با هم برگردیم …
و من از دوستم جدا شدم …
وویس استاد توی گوشم بود و من و داداشم پیاده رفتیم تا دم در و به خدا گفتم که خودت دو نفرو جور کن تا راحت با هم اسنپ بگیریم …
از در که خارج شدیم یکی اومد جلومو گفت شما میخواین برین ترمینال صمدیه گفتم آره…میاین اسنپ بگیرین گفت آره…ایستادیم یه نفر دیگه اومدو 4 تا شدیم و اسنپ گرفتیم و با نفری 26 تومن رفتیم …
چقدر حس خوب گرفتم …
بعد که سوار شدیم یکی از بچه ها گفت تو چه رشته ای گفتم ژنتیک …
گفت ترم چندی گفتم من 4 گفت من 6 هستم و کلی از استادا برام گفت و کلی درباره ی نحوه ی آزمون گرفتن و حتی اینکه چه درسایی رو برداری خوبه و اینا …و گفت اگه هر ترم حدودا 20 تا برداری مثل من 7 ترمه تمومی …خلاصه که کلی خوش گذشت و حتی شمارشم گرفتم …
قبلش میتونستم دم دروازه تهران پیاده بشم و با همون اتوبوسا برم ولی انگار یه حسی بهم گفت نه پیاده نشو …
بعد که در مقصد پیاده شدیم با هم خدا حافظی کردیم …که یکی از همونا با من دم ایستگاه موند و بعد ازم پرسید چطور میشه از اینجا بریم پل وحید گفتم بیا با من بریم گفت نه الان میان دنبالم کلا خواستم بدونم …گفتم با خط 94 ….گفت عه چه راحت ….
گفتم شما کجا میری گفت وحید گفتم ما هم همونجا میشینیم باغ دریاچه …
تازه ترم یک بود وفکر کنم جایی رو زیاد بلد نبود …بهش گفتم میشه منم باهاتون بیام گفت آره…
گفتم خیابان باغ زیار میشینی گفت نه کوچه باغ برج توی باغ دریاچه گفتم عه خوب ما یه کوچه قبل شماییم ….
خلاصه به چند دقیقه نکشید خالش اومد دنبالش و گفتم میخوای اول بپرسی و پرسید و خالش گفت آره حتما ….و منم سوار شدم و سریع منو تا حتی دم کوچمون رسوند …
خلاصه که زود رسیدم خونه …بعد با داداش کوچیکم یه فیلم دیدیدم که درباره ی قواصی بود و یادم به استاد افتاد …
داداشم گفت توی کیش یه جایی هست که میزارند با راهنما قواصی کنی …
بعد یادم افتاد که امروز روز دختر بود و دوست داشتم برم برای خودم یه جوجه بخرم …از همون خوشگلا که استاد داره …وای من عاشقشم …
به داداشم که گفتم گفت اوکیه از اینطرف میریم جوجه رو میخریمو میریم لب آب زاینده رود و توی پارک …خلاصه ساعت 5 بود رفتیم جوجه خوشگلو فرز و قشنگم گرفتیم و رفتیم لب آب توی پارک …برای جوجه یه جعبه برداشتم با ماژیک براش در و پنجره کشیدم و بالای خونه نوشتم welcome to paradise و روی در نوشتم
We trust in God
چه حس خوبی داشتم ….
خلاصه رفتیم دم آب و من رفتم با جوجه توی چمنا نشست و داداشم با توپ بسکتبال رفت توی زمین بازی و با بقیه بازی کرد …
همینجور که نشسته بودم یوهو دو نفر دختر خوشگل که به نظر میومد هم سن من باشن اومدن گفتن وای جوجشو ببین …و اومدن کنارم نشستن …اینقدر ذوق کرده بودم ….
کلی باهم حرف زدیم و بعد یکیشون رفت 3 تا بستنی گرفت و با هم خوردیم …
ولی چقدر اینا آدمای فوق العاده ای بودن باورم نمیشد که مال سال 69 باشن …اینقدر مهربون و خوب بودن …کلی با هم حرف زدیم و حتی شماره ی هم رو هم گرفتین …
چقدر خوش گذشت …حدودا شاید بگم یه یکی دو ساعتی پیش هم بودیم …
شابد باورتون نشه ولی بهش گفتم استاد عباسمنشو میشناسی ؟ گفت آره…گفتم الان نمیدونی چه حس خوبی ازتون گرفتم الان دقیقا حس سفر به درو آمریکا استاد رو دارم
..خدایاشکرت …باورم نمیشه …
خلاصه بعدش یه فیلم گرفتیم و شماره همو گرفتیم و خداحافظی کردیم و بعد با داداشم برگشتیم خونه …دیگه ساعت 7 شده بود …
یه روز پر از اتفاقات با حال …
پر از هم زمانی …
راستی روز دختر بر تمام دخترایی که دارند این کامنت. میخونند مبارک ..
زکیه عزیزم روز تو هم مبارک نفسسسس
خلاصه اومدیم خونه و بعدش داداش بزرگم با کلی کیک اومد خونه و گفت بیا عزیزم برات کیک گرفتم جشن بگیریم ولی راسش خیلی خوابم میومد .. کلی تشکر کردم و جشن و موکول کردم به فردا …راستی پدرمم کلی مرغ و گوشت و اینا گرفته بود …تا اگه خواستیم بعدا بریم لب آب جوجه کباب کنیم ….
خلاصه ..اینم از امروز من …
عاشقتم دختر …
مرسی که هستی …
راستی دوستایی که توی پارک دیدمشون توی آنلاین شاپ کار میکردن…با اینکه رشتشون معماری .بود ..
من یکمی تعجب کردم و اونا گفتن چرا تعجب کردی …گفتم آخه من فکر میکردم کسی که یه چیزی رو دوست داره توی همون رشته میره و کار میکنی و بعد ها شرکت میزنه و اینا …گفت آره ولی اینا رویاهای 20 سالگیه
…کلی خندیدیم و گفتم آره راست میگی البته منم دوست ندارم توی این رشته این کارو بکنم …
گفت مگه چه رشته ای؟ گفتم ژنتیک …گفت چرا دوسش نداری …گفتم چرا خیلی دوسش دارم ولی یه چیز دیگه رو بیشتر دوست دارم
گفت چی …؟
گفتم نویسندگی …
وای کلی ذوق کردو گفت ایشالا کتابات رو بخریم و اینا …
وای خدا من …
منم دوست دارم به زودی این نسخه چاپ بشه …
باورتون میشه …ظهر که رفتم با داداش کوچیکم فیلم ببینم بعدش یه مستند درباره ی نویسندگی فیلما بودکه دوبله بود و چقدر زیبا بود …انگار خدا اون موقع اونو آورده بود تا من از تلویزیون ببینم …خدایاشکرت…
عاشقتونم
مرسی که هستین …
راستی یه کانال درسی دارم که توی یک و نیم ترم الان 117 تا عضو داره چقدر هم دانشگاهی و هم کلاسیام ازم به خاطر محتوایی که توش میزارم ازم تشکر کردن …ایده ی خدارو اجرا کردم ولی راسش نه همشو …چون خدا گفته بود برای این خدمات پول بگیر هرچند ناچیز ولی من رایگان گذاشتم ..
ولی الان از طرفی راضیم …چون میگم من محتوا رایگان میزارم …مثل استاد …بعد محتوای پولی …
خدایاشکرت
مرسی که هستید …همتون …عاشقتونم …
در پناه لله یکتا باشید
یه چیزی بگم …الان که داشتم کامنتو ویرایش میکردم یه توت خوش مزه افتاد روی سرم …وای دوست دارم فقط برم لابلای درختا
توت بخورم ….
هوراااااا
به نامخالق هستی
سلام به استاد جان ومریم عزیزترین همه استعداد وکارهای قشنگی که انجاممیده
خدایاشکرت که امروز صبحمو بااین صحنه های زیبا شروع کردم ؛خدایا شکرت برای این همه محبت که بین استاد وعزیزدلش هست ؛خدایا شکرت برای این همه نعمت های رنگا رنگ ؛خدایا شکر میکنم که دراین سایت هستم وازاین همه زیبایی استفاده میکنم وهمچنین دوستان خوبی که وداین سایت دارم؛واقعا آدم لذت میبره ازاین همه زیبای وعشق وعلاقه ؛خدایا هدایتم که به بهترینها خدایا شکرت برای این رور زیبا که هدایت شدم به این فایل زیبا لذت بردم خدایا شکرت
خدایارونگهدارتون
بنام خداوندی که خالق،مدبر ومالک هستی است ،اوست که برتمام امور آگاه وتواناست .وهدایت او کامل ترین وبی نقص ترین راه برای رسیدن به سعادت هست
بنام اوکه هرچه دارم ازاوست ومن به هر خیری از جانب او محتاجم
سلام به استاد ارجمندم به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدایا شکرت به خاطر یه روز قشنگه دیگه ،شکرت که امروز هم فرصت دادی تا لحظه ها را زندگی کنم
خدایا شکرت بخاطر سلامتی ام ،شکرت بخاطر هر دم وبازدمم شکرت بخاطر تپش های منظم ودقیق قلبم،شکرت بخاطر خونی که در رگهام جریان دارد
خداجونم شکرت بخاطر تمام نعمتهایی که از فضل وکرمت به من بخشیدی ،شکرت بخاطر وجود عزیزانم
خداجونمشکرت که تو را دارم وتو هر لحظه در زندگیم حضور داری ،شکرت بخاطر آرامشی که دارم
خداجونم شکرت که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم
خداجونم شکرت بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان بهشتی ام وهمه عزیزانم
خدای من ،خدای من ،این صحنه دیوانه کننده است ،آسمان با رگه های سفیدی از ابرها ،دریاچه آبی با آن موجهای ریزش،ودرختان سرسبز وباطراوت که استوار در چمن های فسفری رنگ ایستاده اند چقدر این ترکیب زیباست ،خدای من میشه زندگی را حس کرد چه حس عجیبی دارد این فضا
عاشقتم مریم جان بخش محبوب شما ،بعد از عمل ،ایول دمتون گرم عجب فوقالعاده شده تخت خدایا شکرت که هرروز کارها داره راحت تر میشه شکرت ،که ثروت در جهانت جاری است وفراوان
وبازم حل مسئله، به تناسبی که ما مسائل را در زندگیمون حل کنیم پیشرفت میکنیم، وبازم شرکت آی کیا احسنت به این شرکت با این ایده های فوق العاده برای حل مسائل، که براحتی با یک گیره مسئله جمع شدن شیت تخت را حل کردند
دقیقا مریم جان ،من خودم هم همیشه با این مسئله مشکل داشتم دیگه اینسری که برا تخت شیت گرفتم از شیتهایی گرفتم که دور تا دور آن کش دوخته شده وقشنگ کشیده میشه رو تخت ودیگه موقعه خواب جمع نمیشه ولی ایده ای کیا به نظر من کارسازتر ومناسب تر است خدایا شکرت که روز به روز کارها داره راحت تر انجام میشود
خداقوت مریم جان احسنت وهزار آفرین به همت شما
خدای من جوجه های جدیدمان، که روز هفدهم از روز تکاملشون را طی می کنند وانشاالله تا 5 روز دیگه تکاملشون کامل میشه وبدنیا میان خدایا شکرت
ای جانم به استاد جان ،که راحت لم داده مقابل این ویو زیبا ومشغول تدوین فایل هست
احسنت استاد جان که به ساده ترین وراحت ترین شکل مشغول انجام کار هستید آنهم در مقابل این ویو زیبا که روح آدم را تازه می کند
خدای من فوقالعاده شده مریم جان قفسه آشپزخانه احسنت مریم جان با این ایده نابت که باحذف وسیله ای که کار آیی نداشت اینقدر فضا آزاد شد که لَری عزیز با طبقه بندی این قفسه خیلی عالی ،شیک ومجلسی وسایل آشپزخانه اُرگانایز شد خدایا شکرت
آفرین مریم جان ،منم خیلی دوست دارم دسترسی به وسایل به راحتی انجام گیرد ووسایلی که پر استفاده تر هستند در جلو قرار میگیرد تا دسترسی به آن راحت تر باشد وهمین چند وقت پیش برای راحت تر شدن این کار ومرتب شدن کابینتهای آشپزخانه شلف سفارش دادم تا بتونم به نحو احسنت از فضای کابینت استفاده کنم
آفرین مریم جان ،دمت گرم که اینقدر آشپزخانه را مرتب وتمیز کردید
نکته قابل توجه ای که فرمودید : تمام بهبودهایی که انجام میشود در راستای حل مسئله ای است که به آن برخوردید وبا برای حل آن مسئله این بهبودها در بهشتمون داره اتفاق می افتد متوجه شدم چرا حل مسائل به رشد وپیشرفت ما کمک می کند ؟ بخاطر همین بهبودها
عاشقتم که بهبودها خیلی وسیع هست وما بعداً خواهیم دید
دوش حرفه ای در کنار کلبه بهشتی این ایده فوقالعاده هست مریم جان ،احسنت به استاد جان
خدای من مریم جان اصلا همینکه شما اون فضا را تعریف میکردید من آن لذت را تجربه کردم که وقتی زیر دوش هستید ونعمتهای اطرافت را میبینی چقدر حس نزدیکی به خالق داری وسپاسگزار این نعمتها میشیم واز هر چیزی که مادی است جدا میشی وبه اصل میرسی اینقدر که این حس زیباست خدایا شکرت بخاطر زیبایی این طبیعت ،شکرت بخاطر فراوانی وبرکت ونعمت در این طبیعت زیبا ،شکرت بخاطر لحظه های روحانی که با دیدن این زیبایی ها تجربه میکنم ،شکرت که هرروز بیشتر برام واضح میشه که مهمترین چیز احساس خوب هست
عاشقتم که شما هم مثل استاد جان دنبال این هستید که کارها باید خیلی راحت وآسان انجام شود
خدایا شکرت که اینقدر ثروتمند شدن باشکوه هست با اینکه خودتون گوشت مصرف نمیکنید ولی با سخاوت تمام به چیکنها وجوجه کوچولو ها گوشت میدید یعنی این تیکه فایل کلی چیزها را در ذهنم جابجا کرد همیشه شنیده بود از اطرافیانم که مرغ وخروس در خونه داشته باشیم تا ته مانده های غذا را بخورند ولی امروز با دیدن آن تیکه گوشت چرخکرده کلی باورها در ذهنم جابجا شد که وقتی ثروتمند باشی در همه زمینه ها بهتر عمل میکنی ودر همه زمینه ها آزادتر ورها هستید اینکه فقط لذت میبری وعشق میکنید واین تفکر نتیجه ذهنهای ثروتمند هست ذهنهایی که کمبود را باور ندارند خدایا شکرت به خاطر این درک جدید
خدای من مادر مرغی وبچه ها را نگاه ،دیگه بچه ها شدند اندازه خود مادر مرغی اینقدر که رشد کردند ولی مادر مرغی همچنان با بچه ها سرگرم هست
آفرین مریم جان ،فکر میکنم شخصیت اکثر خانمها همین جوری باشد که جدا از اینکه چه شغل ومنصبی دارند لذت میبرند از اینکه کارهای شخصی اشان را خودشان انجام بدهند چون لذتی که بعد از انجام هر کار تجربه میکنی با هیچ چیز نمیشه قیمت گذاشت منم خودم عاشق اینم که با عشق کارهام را انجام بدم ولذت ببرم
چه کسی بهتر از من میتونه به من خدمت کند ، وانرژی مرا در اطرافم پراکنده کند احسنت احسنت مریم جان
خدای من ،خدای من که هر لحظه این طبیعت زیباتر وزیباتر میشه
عاشقتم مریم جان که اینقدر قشنگ این موضوع را باز کردید که در اول به شیوه خودت خانه را تمیز میکنید تا انرژی شما در خانه به جریان بیافتد وبعد شروع کنید از آن استفاده کردن
خدای من روشویی کنار شافت چی میگه آفرین به استاد جان خدایا شکرت ،اینم از مزایای ثروت هست که براحتی میتونی هر ایده ای داری عملی کنی ولذتش را ببری
خدای من قفسه ها چقدر عالی شده ،چقدر همه جا تمیز ومرتب شده آفرین مریم جان
چه نورپردازی احسنت ،احسنت همین بهبودهای کوچیک روز به روز به رشد ما وگسترش جهان کمک میکند خدایا شکرت..شکرت…شکرت
ایده شما در چیدمان وسایل بی نظیر بود وهمچنین که هر پارت مخصوص وسایل خاص
نظم حاصل این است هرچه که نیاز داریم وبرمیداریم وقتی کارمان انجام شد برگردانیم سرجاش وآن موضوعی که آدم تمایل پیدا میکند وسیله را برگرداند سرجاش اینه که دسترسی ساده تری داشته باشد
خدایا شکرت بخاطر شرکتِ موفق میلواکی، که استاد جان همه وسایل این شرکت موفق را دارد
خدایا شکرت که گاراژمان هم مرتب وتمیز ومنظم شده به همت مریم جان وهم مجهز به وسایل مورد نیاز جهت تامین آسایش هست (وسایل گرمایشی وسرمایشی )
خدایا شکرت که استادمان آنقدر ثروت دارد که براحتی میتونه وسایل مورد نیاز جهت عملی کردن ایده ها را تهیه کند آنهم از شرکت موفق میلواکی
ایده فرش out said بی نظیر بود مثل بقیه ایده ها
خدایا شکرت به هر طرف این بهشت که نگاه میکنم فقط فراوانی نعمت وثروت را میبینم
زندگی یعنی حل مسئله، به تناسبی که ما مسائل بزرگتری را حل کنیم پیشرفت میکنیم یعنی با برخورد به مسئله خواسته متولد میشه ،حرکت میکنیم به سمتش ومسئله را حل میکنیم، اعتماد به نفسمون بیشتر میشود ودر نتیجه زندگی امان لذت بخش تر میشود
مسئله بعدی آب جوجه ها بود که مریم جان واستاد جان حلش کردند
ظرف آب جوجه ها با اینکه هر روز تمیز می کنند ولی با این وجود همیشه کثیف هست وبقول مریم جان آب را گَند زدند
عاشقتم که براتون مهم هست که جوجه ها آب تمیز بخورند واین ارزش قائل شدن برای نعمتهایی که داریم یعنی سپاسگزاری
تست ایده های مختلف جهت تمیز نگه داشتن آب جوجه ها :مثل استفاده از سرکه که با این وجود بازهم آب جوجه ها کثیف میشد
خدای من این لحظه این ابرها بر بوم آبی آسمان چی میگه عظمتت را شکر ،زیباییت را شکر
راه حل بعد جستجوی جهت پیدا کردن راه حل مناسب که یه ایده خیلی ساده نظر استاد جان ومریم عزیزم را جلب کرد یه وسیله ساده با یک طراحی ساده مسئله را حل کرده وبه این شکل که خرید یک سطل معمولی وسفارش این قطعات ساده از آمازون ،وبعد وصل کردن این قطعات به دور تا دور این سطل ،خدای من عجب ایده ای که وقتی جوجه ها نوک میزند به قسمت مرکزی این قطعه به اندازه نیازشان آب بیرون میاد وآنها میخورند ودیگه دسترسی به آب ندارند تا آنرا کثیف کنند
الان این حرفتون را درک کردم که شما که در طبیعت هستید حل مسائل برای شما ملموس تر هست ظرف آبی که برای مرغها تهیه کرده بودید وداک هر موقعه آب میخوردند آب را به گَند می کشند
ای جانم داکها چه لذتی را دارند تجربه میکند کنار آب جاری ودر این طبیعت زیبا ،خدای من که هر چیزی جلوه ای از زیبایی وحضور تو هست
که همین مسئله سبب شد همین ایده را برا مرغ وخروسها هم جهت تامین آب شان استفاده کنند اینجوری همیشه آب تمیز در دسترس دارند حتی اگر چند روزی استاد جان ومریم جان در پرادایس نباشند از این بابت خیالشان راحت هست خدایا شکرت…شکرت
خدای چقدر جوجه هامون بزرگ وشیطون شدند وچقدر زیبا
خدایا شکرت…شکرت….شکرت چه حس خوبی داره که ساعتها بشینی به رفتارهای این موجودات زیبا نگاه کنی ولذت ببری
پدر خانواده هم که با اهل وعیال آمده گردش وخوشگذرونی در این طبیعت زیبا
خدایی چقدر لذت بخش هست که کار وزندگی ولذت وتفریح همه یکی باشد ومرزی بین آنها نباشد
خدای من ویو میز کار استاد خیلی رویایی وزیباست به خصوص آسمان آبی با آن حجم از ابرهای پفکی خدایا شکرت
بروونی که همیشه در این طبیعت زیبا در حال خوش گذراندن وخوردن هست
خدای من پروانه ای که گوشت میخوره ،به برکت سریال زندگی دربهشت هم پروانه زغال خور دیدیم وهم گوشت خور خدایا شکرت ،چقدر هم این پروانه زرد رنگ با حاشیه های رنگ سیاه زیباست
بریم به جوجه ها گوشت بدیم ،دقیقاً بچه ها ،جورج وبندانگشتی منتظر بودند خدای من اصلا جازه ندادند که استاد بشقاب را بزاره داخل همه با هم حمله کردند وهرکی یه تیکه برمیداره ومیدوه ودوباره برمیگرده ،خدای من چقدراین صحنه زیباست
چقدر سکوت طبیعت زیباست وزندگی در حین این سکوت در جریان هست
احسنت به شرکت آی کیا که هرروز در حال بهبودهای مستمر وهمیشگی است که این بهبودها حتی در براش ،ساده ترین وسیله نیز مشاهده میشودکه با رفع اشکال براش های قبلی آن براش از دُور خارج میشه وبراش جدید میشه محصولی که به مشتری عرضه میشود خدایا شکرت…شکرت…شکرت
عاشقتونم …….
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
سلام بر بهشت و بهشتیان
تحسین میکنم شرکت ای کیارو که انقدر دنبال حل مسعله هستش افرین واقعا اینه فرق بین شرکتای معمولی و ابر قدرت با حل یک مسعله ساده هم ثروت خلق کردن هم کار مشتری رو راه انداختن
تحسین میکنم راحتی استادم رو که در این پوزیشن راحت با لب تاب خفن وویوی رویایی تو هرساعتی که دلش بخاد فایلشوتدوین میکنه و لذت میبره
تدوین میکنم قفسه بندی اشپزخونرو که انقدر هم چی مرتب و کارا شده
تحسین میکنم این رفتار شمارو که کاراتون روخودتون میکنید و به منم یاد دادین کار خودمو خودمکنم حتی نزارم مامانم برام انجام بده
تحسین میکنم گاراژ شمارو که از تمیزی ونظافت برق میندازه که با وجود شما خب بیشتر از اینم توقع نمیرفت بوی چوب خوش از اونحا ب مشام منم رسید چه گاراژ مرتبی چه گاراژ ثروتمندی چون ما معمولا تو ایران انباری داریم و اوضاع انباری هم مشخصه گردوخاکو وسایل تقریبا کهنه اما اینجا گاراژی میبینم که پر از ثروت و تمیزیع که انگاز خودش فروشگاهه برای فروختن وسایل
تحسین میکنم که انقدر همه چیو علاوه بر نظم دهی ب فکر راحت دسترسیش هم هستین که منم ایتو باز از شما از دوره شیوه حل مساعل یاد گرفتم اصلا این سریال دقیقااااااا کارگاه عملی اون دوره هست
تحسین میکنم ایده شما بابت اب مرغاتون رو که هم مهمه اونا سلامت باشن و هم کار شما راحت با یه ایده ساده
تحسین میکنم این پروانه زیبارو که تو چند قسمت قبل هم رو ذغالا بود پروانه عجیبیه :) اگه قبل تر از اینا کسی بهم میگف پروانه گوشت میخوره حتما بهش میگفتم ساقیت کی بوده :)))ولی الان خودم دارم میبینم با چشمای خودم
تحسین میکنم باب رابطع قشنگ شمارو که با عشق سلام میکنید و در جواب میشنوین که سلام عشق چی واقعا از این قشنگتر اصلا مگه قشنگتر از کلمه عشق هم داریم نوشتن خود کلمش عشقو در من بپا میکنه عجب کلمه که نه خودش دنیاست عجب دنیای قشنگی
خداروشکر بابت این سریال چقدر بابت کنترل اگاهانه ذهنم بهم کمک کرده عاشقتونم که برامون فایل میگیرید خدایا من از تو بینهایت ممنونم که هدایتم کردی اینجا و میخوام تا اخر عمرم دانشجوی این فایلا این سایت باشم الهی شکرت
به نام خدایی که قدرت و ثروت از آن خودشه
الهی شکرت برای شروع روز قشنگم
برای نعمت هایی ک هرروز وارد زندگیم میشه
برای آدمهای مناسب اطرافم
برای نفس کشیدنایی ک خودت در جسم زمینیم با عشق میدمی
برای برفی ک اومده
برای سرمایی ک میتونم حسش کنم
برای لباس گرمی ک دارم و میپوشم و میتونم روی اون برفا قدم بزنم
برای آسمون ابری زیبا و جذاب با شاخه های بی برگ درختهای زیبا آواز گنجشک هایی ک برام میخونن
برای وجود همسرم ک کنارش آزاد آزادم برای قلب مهربونش حرکت و قدم هایی ک برای بهبود خودش و زندگیمون و رسیدن ب اهدافش با عشق برمیداره
برای وجود خانوادم
برای دوستای مهربونم ک وقتی جمع میشیم فارغ از کل دنیاااااا فقط لذت و شادی و رقص و حال خوبو خندههای از ته دله
برای سقفی ک بالای سرمه
برای اتاقی ک دارم بخاری ک دارم و فضارو برام گرم و دلنشین میکنه
برای تختی ک دارم و میتونم در آرامش کامل بخابم
برای زیبایی و سلامتی ک دارم
برای هر قطره آبی ک ب فراوانی هست و میتونم بخورم استحمام کنم لباسمو بشورم و پاک و منزه کنم هرچی ک میخام رو
برای هدف هایی ک دارم و در راستاشون قدم برمیدارم
برای ذهن آروم و زیبام
برای پرادایسی ک صبح ب محض باز شدن چشمام دنبالشم ک توجهم رو فقط رو زیبایی ها نگه دارم
برای وجود استاد قشنگم ومریم جون بی نظیر و حرفه ایم
هزاران هزار نعمت های کوچیک و بزرگم
میلیون هاااااااا بار سپاسگزارم
چقدرررررر تحسینتون میکنم شما دو تا عشق رو چقدر راحت چقدر زیبا زندگی میکنین اون آزادی مالی و مکانی و زمانی رو منمممممم میخام البته الانم تا حدودی دارم ولی باز هم باید درصدشون رو ببرم بالاترررر چقدر تحسین میکنم ک هیچ وقت اونجا براتون عادی نشده و هرروز از ی زاویه زیباتر نگاه میکنین خیلی از ماها وقتی ب ی خاسته رسیدیم خیلی زود ازش سیر میشیم و شاید فراموش کنیم ک بهش بال و پر بدیم و هرروز عشق بدیم چقدر نگاه مریم جون و ب اینک خودشون کاراشون و میکنن و منتظر عوامل بیرونی نیستن و دوس دارم چقدر رابطه عاطفیشون رو دوس دارم هرکی کار خودش و میکنه و ب محض اینک همو میبینن انگار چند ساله همو ندیدن یجوری با عشق همو نگاه میکنن و تحسین میکنن همو ینی عاشقتونممممممم ک حتی پروانه خونگی هم دارین برای خودتون این همون پروانه ای نبود ک با خاکسترای چوبا ک پاکسازی کردین دور خونه رو بازی میکرد خدای من چقدر من خوشبختم چقدر خوشحالممم ک هرروز میتونم سریال مورد علاقمو ببینم با کیفیت بی نظیر
مریم جون واقعا هر سری ک من فایلی رو میبینم اولین چیزی ک تحسین میکنم فیلمبرداری حرفه ای شما از پرادایس یا سفرها و فایلای استاد هست همزمان ک با اون ظرافت و دقت و مهارت فیلم بگیری هم حرف بزنی هم حواست ب همه چی باشه هم با دست دگ ی کاری و انجام بدی واااااااقعا شگفت انگیزه خیلی عاشقتممممممم با اون صدای جذاب و زیبا و چهره مهربون و قشنگت
از خدا میخام کمکم کنه ک در مسیر خودش ثابت قدم باشم و من هم بتونم با حرکت کردنا و قدم برداشتنام کنترل ذهنم ؛ایمانم ب یگانه قدرت عالم، تحسین موفقیت و رشد دیگران،باورهای مثبت و سازنده، رعایت تکاملم و عجول نبودن ب درجه های بالاتری ک میخام برسم و بسازم اون چیزی رو ک میخام
ایمان +توکل+حرکت+عمل+باور و کنترل ذهن+طی کردن تکاملم
ساختن زندگی و شرایط دلخواهم
الهی صدهزار مرتبه شکرت برای امروز شگفت انگیزم بی نهایت عاشقتممممم
استاد قشنگم عاشقتونم
مریم جونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
رب من تنها فرمانروای عالم بی نهایت عاشقتممممم و سپاسگزارم برای همه چی
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.
ای نام تو بهترین سر آغاز
سلام به همگی
امروز صبح بیدار شدم احساس کردم یه چیزهایی ناجالبی رو ذهنم داره نشخوار میکنه
اومدم توسایت دیدم استاد فایل جدید راجع به تهمت گذاشته ، ازونجایی که روی ثروت کار میکنم فایل رو گوش ندادم و رفتم تو متن اولیه ببینم چی واسم داره
این جمله برام چشمک زد ، مهمترین سرمایه شما برای خلق ثروت کانون توجه شماست
و همون لحظه متوجه شدم این سرمایه ام رو جدی نگرفتم
هنوز باور دارم که مهمترین سرمایه برای خلق خواسته هام پولم هست و اعتماد به نفسی که ازش بهم میرسه چون این الکو رو در بچگی دیده بودم …. و تهش میدونین چی میشد ؟ با پول خواسته هام رو بدست می آوردم ولی ! یه جاش مشکل داشت ! ازون خواسته نمی تونستم خوب استفاده کنم یعنی سریع از مدارش خارج میشدم
چون اون خواسته رو از راه درستش که کانون توجهم باشه بدست نیاورده بودم
کلا در مقام کانون توجه و پول ، پول برام چندین و چند پله بالاتر بود از نظر سرمایه ام ….
ولی مهمترین سرمایه من واسه خلق خواسته هام کانون توجه و ذهنم و باورهاییه که خواسته رو به سمتم از طرف جهان هدایت میکنه
درسته در گذشته افراد برعکس بودن ولی قرار نیست کار الگوهای قدیمی رو انجام بدم در حالی که میبینم خواسته هایی که فقط با پول می خرن به عنوان دکوری و یا چیزی که فقط دارایی اون ها هست میمونه هیچ فرقی با نبودنش نمیکنه …..
واسه خلق خونه باید ازین سرمایه ام استفاده کنم
نه اینکه وقتی بیدار میشم یا وقتی به خواسته هام فکر کنم ناراحت بشم چون پولش رو ندارم همین باعث بشه نتونم تجسم کنم یا دنبالش باشم به صورت ذهنی حداقل
ولی اگه واقعا باور داشته باشم کانون توجه من واسه خواسته هامکافیه خب من با شور وشوق خواسته هامو دنبال میکنم
یک سری زیبایی های که تو این قسمت دیدم و دوست دارم وارد زندگی منم بشه
اینکه یه خونه داشته باشم با محوطه که چمن طبیعی داشته باشه درخت داشته باشه احساس طبیعت زنده بکنم دور و برش جک وجونور باشه از بچگی عاااشق جوجه و جک وجونور و طبیعت بودم و همیشه هم تو طبیعت فوق العاده زندگی کردم و طمع دلچسبش رو می دونم چطوریه
یه خونه ای مثل خونه شکا وسایل نو و تمیز بدون وسایل اضافه طوری که توش بتونم نفس بکشم و همونطور که مریم جانگفت اون خونه رو با دستای خودم تمیز کنم چون من به پراکنده بودن انرژیم تو فضا خیلی اهمین میدم
قبلا اگر مهمون خونم میومد هم بعدش خونه رو با دستام تمیز میکردم چون می خواستم عشق و انرژی خودم تو خونه ام غالب باشه و با عشق این کارها رو می کردم
چون انرژی زنانه نیاز به پراکندگی داره و اصلا دوست ندارم خانمی بیاد خونه ام رو تمیز کنه مگر اینکه اسباب کشی باشه یا خونه تکونی هایی که خیلی بزرگ باشه و بهم فشار بیاد
البته همراهی مرد خانواده خیلی مهم هست و حتما از خدا می خوام یه مردی وارد زندگیم کنه مه به صورت فابریک وظیفه خودش بدونه که تو کارهای خونه به همسرش کمک کنه
چون از مردهایی که کار خونه رو وظیفه زن میدونن اصلا خوشم نمیاد
جون با این طرز فکر زن هم کارهای خونه رو از سر وظیفه انجام میده نه از سر عشق
کلا آزادی ، عشق میاره
انسانی که آزاد نباشه نمیتونه هم عاشق باشه
یه خونه با محوطه که توش تاب ، فضایی برای آتیش ، فضایی برای بازی های بیرون مثل والیبال ، یا یه سری این چیزها درست کنم چون عاشق بازی تو فضای باز هستم درست مثل بچگی هام
فضای داخل پرادایس رو خیلی دوست دارم چونمشخصه آدم هاش تو فضای خوب ذهنی و احساسی دارن زندگی می کنن
و بهبودگرایی به جای کمالگرایی
هر چند به مزاجم خوش نمیاد چون الگوهای ذهنیم افراد تنبلی بودن که از کار فراری بودن دوست داشتن یه بار برن یه کاری رو انجام بدن تا ابد دیگه بهش دست هم نزنن با این منطق که ما باهوش هستیم یک بار انجام میدیم نه مثل بقیه چند بار و راحت میشیم
این فکر باعثکمالگرایی تنبلی نا امیدی و نرسیدن به اهداف میشه
یه جورایی به اون فایل استاد ربط داره که تمرکز روی استعداد نه روی ادامه دادن و پشتکار باعث دلسردی میشه … و باعث توقف ….