سریال زندگی در بهشت | قسمت 80

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار اندیشه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

درود بر انسان هایی که آرزو را به حقیقت پیوند می دهند …

درود بر انسان هایی که نه از راه تقلا ، بلکه با سامانه هدایتگر درون شان به سمت خواسته هایشان حرکت میکنند …

درود بر انسان هایی که از تلاش برای معاش دست می کشند و نیروی فرکانس را در اختیار خود قرار می دهند و از آن برای خلق خواسته هایشان استفاده میکنند …

درود بر انسان هایی که معنای واژه ها را نه در فرهنگ معین و دهخدا ، بلکه در کتاب خداوند جستجو می کنند و « تلاش » را از جسم می گیرند و در ذهن جای می دهند و من می فهمم که تنها معنای تلاش ، تلاش برای لذت بردن بیشتر ، از تمام زندگیست ….

درود بر شما دو نفر ….

من تسلیم اینهمه زیبایی شدم ، من محو در این وسعت بی انتها شدم ، من غرق اینهمه خوشبختی شدم … من باور میکنم که زندگی میتواند طور دیگری باشد …. من باور میکنم که وقتی روی مبل خانه ام ، فارغ از قیل و قال هایی که روزی بخش لاینفک زندگی ام بودند ، نشسته ام و شیوه طبیعی زندگی کردن را در این سریال می آموزم ، در واقع دارم تلاش میکنم … من برای این نوع تلاش ، ارزش قائلم … من روزی صدبار مکث میکنم ، استپ میکنم و ادامه کارها را به خدا واگذار میکنم و خودم به آنچه از انجامش لذت میبرم ، فارغ از اینکه ربطی به دغدغه ها و مسائل زندگیم دارند یا ندارند می پردازم چون یاد گرفتم که بجای تقلا و به زور درست کردن کارها ، باورهایم را درست کنم و برای پیشبرد زندگیم ، به هدایت متکی بشوم … من سعی می کنم باور کنم که زندگی در بهشت ، طبیعی ترین شیوه زندگی ست یعنی آنچه باید باشد اما نیست …. و من دارم باورش میکنم و میدانم که تنها وقتی میتوانم این شیوه را به تسخیر بکشم که باورش کنم …

بقول استاد موفقیت هرچیزی میتونه باشه ولی برای تو ، اون چیزیه که باورش کردی ( دوره کشف قوانین زندگی ) … و وقتی زندگی را فارغ از ترمزها ، به شیوه دلخواهت باور کردی ، میتونی خلقش کنی فقط کافیه باور کنی … باور کردن یعنی باور کنی که میشه … یعنی جلوی هرآنچه که بهت میگه نمیشه را بگیری و بدونی که اون نمیشه ها ، همون ترمزها هستند که کافیه پات را از روشون برداری یعنی که بپذیری که اونها ترمز هستند و اگر نباشند تو می تونی حرکت کنی … نه اینکه بعنوان سد و به عنوان دیوار هایی که حضورشون بخشی از زندگی توئه بهشون نگاه کنی …. نه … اونها برداشته میشند … با کمی نگاه منطقی به خداوند و پذیرفتن قدرتش تو می تونی از ترمزها فارغ بشی و حرکت کنی ….

و من می بینم که آدم های این سریال مدام باور میکنند و مدام حرکت میکنند … باور می کنند و خلق میکنند … خانم شایسته برای پاسخ به علاقه ای که داره ، فیلمبرداری میکنه نه برای پول …. و وقتی تو طبیعی زندگی کردی و خیالت راحت بود ، پول خودبخود جریان میگیره تو زندگیت … پول یک پاسخه ، پاسخ جهان به لیاقت های تو ، به باورهای تو ، به لذت هایی که از زندگی میبری …. پول فقط یک پاسخه … خداوند به انسان هایی که با خودشون و دنیای اطرافشون در صلح هستند به بینهایت شیوه ، پاسخ میده و خودش گفته که من یک اجابت کننده م … من کسی هستم که نزدیکم و هر لحظه در حال اجابت … من کسی هستم که نمیتونم راکد باشم ، رکود در ذات من نیست و من لحظه به لحظه اجابت میکنم چون تو هرلحظه مرا میخوانی پس مراقب باش که چگونه مرا بخوانی که من به همان شکلی وارد زندگی ات میشوم که تو مرا میخوانی …..

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    515MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

337 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رسول میرزایی» در این صفحه: 1
  1. -
    رسول میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    به نام خدای مهربانم

    سپاسگذار خداوندم برای قرار گرفتنم در مسیر آگاهی و رشد

    این فایل نشانه روزانه ام بود

    امروز طبق هر روز صبح زود که رفتم از نانوایی آزاد پز برای مغازم نان بگیرم ، وقتی سلام کردم شاطر با سر جواب داد .

    کارت را دادم شاگردش حساب کنه، خودش با لحنی تند و زننده بهم گفت نان‌نانهاتو از روی میز بردار میخواد نان پهن کنه ،،

    اصلا زیرو رو شدم و حالم گرفته شد ، نان ها رو برداشتم کارتمو گرفتم و تشکر کردم و خداحافظی کردم سوار ماشین شدم ،

    نجواها شروع شد ، که اون حق نداشت اینجوری باهات رفتار کنه باید نانهارو میزاشتی و بهش میگفتی تو عددی نیستی که بخوای اینجوری با من رفتار کنی و …

    گفتم باشه حالا میرم مغازه بهش زنگ میزنم و هر چی میخوام میگم….

    به لطف خدا آروم شدم رفتم مغازه و همش گوشه ذهنم داشتم فکر میکردم از یه طرفی میگفتم شاید امروز اعصابش خورد بوده تو که ازش خبر نداری…

    یادم افتاد به صحبت‌های استاد در مورد بر انگیختگی رفتاره دیگران

    و کامنت خانم شهریاری که دیروز میخوندم از رفتار تند رئیس بیمارستان با دیگران گفته بودند و همون آدم در همون موقعیت وقتی به خانم شهریاری رسیدند با خوشرویی برخورد کرده بودند..

    گفتم پیداش کردم رسول ، چرا داری فرار میکنی؟؟

    مسئولیت تمام زندگیت با خودته و هر چی برات پیش میاد خودت خلقش کردی،

    وقتی این قانون رو بیاد خودم آوردم اصلا آروم شدم و با تمام وجودم مسئولیت اون رفتار رو قبول کردم و نشستم فکر کردم که چطوری اون رفتارو برای خودم برانگیخته کردم و دیدم که بله، چندین بار با خودم فکر میکردم این که قیافه ی خشنی داره حتما توی جامعه رفتاره خشنی باید داشته باشه و چندتا قضاوت دیگه که برا خودم کرده بودم…

    خدایا اول از تو طلب بخشش میکنم که قضاوت کردم و به خودم ظلم کردم

    دوم ازت سپاسگذارم که قدرت خلق زندگیم را به خودم دادی.

    2 ساعت بعدش از مغازه رفتم برای انجام کاری خواهرم زنگ زد گفت که مامان دیروز سکته کرده و جاشو خیس کرده و از این حرفها و پاشید بیاید ببینید باید چیکار کنید

    گفتم باشه کم کم میام،

    برای ماردم خیلی ناراحت شدم میخواستم برم از طرفی میدونستم جو اونجا منفی هست و حالم گرفته میشه

    دو بار تا نزدیکی خونه مادرم رفتم و باز برگشتم اومدم مغازه دفتر رو باز کردم و نوشتم که خدایا من نمیدونم تو از همه چیز آگاهی، نوشتم خدایا تو اول و آخره همه چیز هستی،

    نوشتم خدایا تو هدایتم کن

    نوشتم خدایا تو بجایم برو و کارها رو انجام بده

    نوشتم خدایا خودمو و زندگیمو به تو می‌سپارم تو مدیریت کن.

    و نوشتم خدایا مادر عزیزم رو به خودت میسپارم و هر کاری که بگی من انجام میدم …

    خدایا من آرامش و لذت و آسونی در کارها رو میخوام تو هدایتم کن

    خدایا قلبم را باز کن برای دریافت الهاماتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: