سریال زندگی در بهشت | قسمت 82

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ریحانه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خداوندی که چشم مرا زیبا بین کرد .

استاد عزیز و مریم شیرین و دوستداشتنیم سلااااااااام …

خدااااای من مریم جان درب رو که باز کردی و گفتی که چه نسیم زندگی بخشی دیوانه شدم .من اون نسیم رو حس میکنم .من صدای نسیم رو میشنوم و خنکی هوا رو حس میکنم .

اینجا چه انرژی داره .الله اکبر …..

منظره رو میبینم دیوونه میشم .مرغ و خروس ها رو میبینم دیوونه میشم .صدای جوجه هع ,صدای آب و طبیعت همه با هم یه سنفونی زیبا دارن اجرا میکنند .

آدم رو مست و حیران میکنه .ببین سبزی درختا رو ,ببین زرد طلایی نور خورشید رو ,ببین رنگ آبی آسمون و دریاچه رو ,اینها یعنی زندگی واقعی ,لذت واقعی ,انرژی واقعی …..

عاشقتم دختر طبیعت که به بچه هات دونه میدی ,آب میدی ,از نوزادی مواظبشون بودی تا بزرگ شدن ,باهاشون حرف میزنی ,نازشون میکنی ,دعواشون میکنی ,تو یه مامانی نمونه هستی …

طبیعت از تو یه دختر زیبا و نمونه ساخته .تو یه فرشته ی جنگلی هستی .تو رو دوست دارم بینهایت .

وقتی از خوابت زدی و اومدی برای ما فیلم میگیری از نور زیبای خورشید دستمریزاد داری .دلم میخواست الان اونجا بودم و محکم بغلت میکردم و میبوسیدمت .

دلم میخواست الان اونجا بودم و با هم تو اون جنگل زیبا میدویدم و میخندیدیم .باهم شوخی میکردیم و مثل بچه ها آب بازی میکردیم .اونقدر خیست میکردم که مثل موش آب کشیده میشدی .

دلم میخواست غروب که میشد باهم کنار دریاچه مینشستیم تو غروب آفتاب رو تماشا میکردی و من هم تو رو که مثل قرص ماه میمونی .نگات میکردم و لذت میبردم .من که از مهربونیات سیر نمیشم فرشته ی زیبای بهشتی ..

هر کی تو دنیا عاشق یکی هست ولی میدونید من عاشق چی شدم ?

عاشق پرادایس .من عاشق این بهشت رویایی شدم .دلم براش پر میکشه .من عاشق جنگلش هستم .من عاشق سرسبزی خاصش شدم .من عاشق صدای نسیمش شدم هر بار یه جور زیباتر میبینمش .هر طبیعتی رو میبینم میگم پرادایس من یه چیز دیگس .اطراف خونه ما پر از سرسبزی .چند وقتی بود بسته بودن که مردم نرن ورزش و پیاده روی .

پرادایس جای همه ی اونها رو برای من پر کرده .من با دیدن زیباییهای بهشتمون حال دلم عالی میشه .خدایا عجب جای محشری رو آفریدی .احساسم میگه یه روزی از نزدیک پرادایس رو بغل خواهم کرد .

عاشقتم مری جونم که از زیباییهای اطراف پرادایس هم برامون فیلم گذاشتی .چقدر زیبا بود .چقدر رویایی بود .شجاعتت رو تحسین میکنم که تنهایی میری پیاده روی و از دل جنگل وحشی رد میشی .خداوند همیشه مواظب تو هست .ایمان دارم طبیعت هم با تو دوست و دلش میخواد فقط زیباییهاش رو به رخ تو بکشه ….خدایا همه جا هوای فرشته ی کوچولوی ما رو داشته باش و نگدارش باش …

وووووووو دریاچه رو ببین .چقدر زیباست .

ووووووو آسمون که دیگه بینظیره .ابرها همه پفکی و رویایی

وووووو سرسبزی جنگل و ببین خدای من .یه تابلوی نقاشی اثر بینظیر خداوند رو دارم میبینم .عاشقتم خداااااا

ای خدا جرج نازنازی رو ببین .مامان مریمی از طوفان نجاتش داده وآورده یه جای دنج و گرم .

سپاسگزارم مامی جووووون

بازم خبر خوب .ثمره ی زحمتهای شبانه روزی دختر طبیعت چند وقت دیگه رونمایی میشه .تو فقط یه دونه ای …..

تو از شجاعت بگو تا من لذت ببرم .

تو از چگونه بر ترس هات غلبه کردی بگو و من درس بگیرم .

تو از آروم آروم تغییر کردنت بگو و من الگو برداری کنم .

تو از آرامشت و حال خوبت بگو تا من به آرامشی از جنس خداگونت برسم .

تو یه زن نمونه ای و من هم زن هستم .

بگو از زنانگییت ,بگو چطور با وجود ظرافتی که داری تونستی با کارهای مردانگی انس بگیری .

بگو چطوری از پس این همه کارهای بهشت بر میاری

بگو تا ما زن ها هم یاد بگیریم و تجربه کنیم .

بگو با از منطقه ی امنمون بیرون بیایم .تا مثل تو پرواز کردن رو یاد بگیریم .

بگو تا شجاعت و جسارت از تو ارث ببریم و حرکت کنیم .

بریم به جاهای دور دور دور …..

وقتی حرف میزنی میرم تو یه جایی که سکوت محض باشه .خودم باشم و خودت .تا حرفهات تو قلبم نفوذ کنه .میخوام عین تو بشم .میخوام برم تو دل طبیعت .میخوام با طبیعت هم خو بشم .میخوام زندگیی از جنس زندگی تو رو تجربه کنم .میخوام فلکه ای که به نام تو هست رو از نزدیک ببینم .

حس و حالت رو دوست دارم .

جنس تنهاییت رو دوست دارم .

نزدیک بودن به خدا رو دوست دارم .

اونجا بوی محبت و دوستی میده .اونجا تو هستی و خدا .

الگویی به زیبایی تو ندیدم .

همیشه تحسینت میکنم .همیشه ,همیشه .

عاشق رانندگیتم که آروم رفتی تا ما به راحتی از دیدن زیباییها لذت ببریم .

از تجربه هات لذت بردم و آرزو کردم که من هم تجربه کنم .

دیدی گفتم تو با خدا دوستی .دیدی معجزه رو .تو روی اون حساب کردی و اون هم برای تو آسان کردن آسانی ها را ..

این یعنی عشق واقعی ,این یعنی توکل واقعی ,این یعنی خداوند برات کافیست …..

خدایا شکرت …

عاشقتم که نشانه های عالی دریافت میکنی و خداوند خارج از لیست کارهات سورپرایزت میکنه .

.مریم جان از وقتی که دوره جهان بینی در مورد آرایش صحبت کردی من هم این موضوع رو گذاشتم کنار .من قبلنا آرایش کمی میکردم و به ظاهرم اهمیت میدادم و تمیزی و شیک پوشی رو دوست داشتم و هر کسی میدید من رو میگفت اصلا سنت بهت نمیخوره یا اصلا بهت نمیاد دو تا بچه ی بزرگ داشته باشی و من بیشتر مجاب میشدم که به خودم برسم و این هم باعث شده بود ترمزهایی بشه بری لذت من از تفریحاتم .و من آروم آروم آرایش رو گذاشتم کنار و راحت تر لباس پوشیدم و دیگه نظر دیگران برام مهم نشد و حالا وقتی بچه ها میگن مامان بریم طبیعت به راحتی میگم بزنید بریم و کلی هم از راحت گرفتن خودم لذت میبرم .

مری عزیزم حرفت کاملا برام قابل درک بود که گفتی آگاهانه وقتی ترمزی رو برمیداریم level بالاتر از کسی میره که ذاتأ اون ترمز رو نداره .

رشد و پیشرفتی که از این آگاهیهای قاون خداوند بدست آوردم عزت نفسمون من رو فوق الاده بالا برده .و چون میدونم که روی این ترمزها کار کردم همیشه حرف برای گفتن از رشدم دارم .

تکامل یعنی همین .,قدم به قدم میرسیم به آگاهانه زندگی کردن .

خدایا شکرت که کلی درس از صحبتهای استاد و عزیز دلش میگیرم و زندگیم هر روز یه level بالاتر میره

آرامش در پرتوی آگاهی

چقدر این اسم خودش پر از حس خوب .

وقتی به آگاهیها دست پیدا میکنی وقتی با قوانین الهی آشنا میشی و عمل میکنی هر روز آروم تر میشی .مثل درختی تنومند میشی که هر روز سر به زیرتر میشه .سایه ش گسترده تر میشه .میوه اش پربار تر میشه .

قدیمی تر .با ابهت تر .با شکوه تر .با ارزش تر .پر بار تر میشی .

طبیعت خیلی برای انسان درس ها داره .ما هم از سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت کلی درس ها با شما گرفتیم .

واقعا مرگ ترس نداره .وقتی خداوند میگه زندگی پس از مرگ ابدی هست و حالا که ما داریم آماده میشیم که توحیدی بشیم و به درک بهتری از آگاهیهای پس از مرگ میرسیم دیگه ترسی باقی نمیمونه .

خدایا شکرت که باز هم مسأله ی دیگه ای از بهشتمون حل شد و خدایا شکرت که به قلب مریم نازنین الهام کردی که نره والمارت تا مسأله رو حل کنه .

خدایا همیشه بر تو توکل میکنم و تو برای من کافی هستی .

عاشقتونم بی نهایت .

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    429MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

278 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سيدعليرضا موسوي افضل» در این صفحه: 3
  1. -
    سيدعليرضا موسوي افضل گفته:
    مدت عضویت: 3080 روز

    سلام من راضیه هستم خواهر علیرضا😊

    اول صبح بلند شدم و بازم انگیزه نداشتم برای اینکه درس بخونم!

    من امسال کنکور دارم ولی راستش یه ترمزی تو وجودم نمیگذاشت برم و درس بخونم اونم چیزی نبود به جز تَرس!

    من خیلی هدف برای خودم گذاشته بودم که تهران دانشگاه مورد علاقه ام قبول شم برم و اونجا بیشتر رو باور هام رو ترس هام و.. کار کنم.

    ولی غافل از اینکه من همین الانش هم میترسیدم که برم توی شهر جدید،آدمای جدید،موقعیت جدید….همه چیز جدید!!

    و این ترس جوری بود که اصلا انگیزه ایی برای حرکت برام نگذاشته بود.

    که تا امروز صبح بهم الهام شد که بیام تو سایت ببینم چیز جدید چی داریمم😍

    که دیدم بله سریال زندگی در بهشت در سایت قرار گرفته بود،،همون لحظه سریع به خدا گفتم خدا یه نشونه و هدایت تو این فایل بهم نشون بده(با اینکه کلی نشونه از این سایت بهم نشون داده بوداا ولی باز یه چیز میخواستم که دیگه عزمم رو قوی تر کنه!!)

    پلی زدم رو سریال،هرچقدررر از زیبایی های پرادایس بگم کم گفتم یعنی من قشنگ حس میکردم که اونجام و دارم اون حال و هوا رو تجربه میکنم،،

    نسیمم خنک،،خورشیدی🌞 که تازه داره طلوع میکنه و هنوز گرمای زیادی نداره و آسمون سرحال و آبی،، دریاچه آرام، اخ که چقدر این آرامش پرادایس به ما هم آرامش منتقل میکنه🍃

    من چقدرررر خانم مرغی و جوجو ها و اون اردک های بامزه رو دوست دااارم، چقدرر لذت بخش بود واقعاااا!!.. اونا هم عجله داشتن تا از قفس بیان بیرون تا برن تو بهشت صبحشون رو اغاز کنن و لذت ببرن😍

    میرسیم به جرج خان و جوجه های تازه متولد شدهه،،چقدرر زیباا هستن خداای من😍

    چقدرر حس خوبی داره که از طرف خداوند ماموریت داشته باشی تا مراقب جوجه های تازه به دنیا اومده باشیی و لذت ببری😍

    و میرسیم به نشونه ایی که من منتظرش بودم!! صحبت های خانم شایسته عزیزم.. و برویم به امید خدای مهربان

    این جمله که گفتید تا وقتی از چیزی شناخت نداری،به نظرت خیلی ترسناک می رسه

    دقیقاااا همینههه تمام ترس های ما از همین نشات میگیره که شناخت نداریم!!تجربه نکردیم و به صورت عینی در اون موقعیت و..قرار نگرفتیم..تا ببینیم باوو اصلا این چی بود من ازش میترسیدم….

    یعنی من اینو کاملا درک کردم که اگه از چیزی میترسی و نمیری تو دلش یه عالمه موقعیت عالی رو از دست دادی!!

    اینکه من میترسم برم تهران،طبیعیه چون حرکت نکردم.. چون نمیدونم چه اتفاق هایی قراره برای من بیوفته! امان از این ذهنم که داره میسازه اتفاق های بد رو تو خودش!! یعنی میگه اگه بری اینجوری بشه چی؟ اگه پول نسازی چی؟ اگه بهت ضربه بزنن چی؟ اگه..اگه اگه… و من فراموش کردم که خدایی که الان پیشمه و از من مراقبت میکنه و ایده ها موقعیت ها و اتفاقات خوب و معجزه رو برام به وجود میااره پیشم هست!! حتی وقتی از قم مهاجرت کنم به تهران! حتی خدا تو مسیر هم باهامه!!! بابا خداااا همههه جااا با منه،به فکر منه،دوستم دااره،من بنده ی اونم!

    و چی از این بهتر که به خودش توکل کنم؟

    حرکت کنم،پا رو ترس هام بزارم…

    یعنی من میدونم اگه برم تهران چقدر اتفاقات خوبی برام میوفته از اینکه رو روابط،عزت نفس، و…بیشتر کار میکنم موقعیت های جدید بیشتری برای من اتفاق میوفته تا اینکه بشینم تو خونه و بگم نه صلاح نیست برم شاید بهم اسیب برسه و…

    ولی به قول خانم شایسته: کیست که خدا بخواد هدایتش کنه و دیگران بخوان بهش آسیب برسونن

    دقیقاا همینه من وقتی توکل میکنم به فرمانروای جهااان کسی که دارهه مارو در هرلحظه هدایت میکنه…کسی که میگه ما زمین و زمان رو مسخر او قرار دادیم…

    باوو اگه کسی به اینااا یک درصد باور داشته باشه خب حرکت میکنه نگرانی نداره! و چقدر این جمله به منم آرامش میده:

    موئمنان فقط بر خدا توکل میکنند و هرکس که به خدا توکل کند،خداونــد بَرایـش کـافیسـت

    هر چقدر که توکل میکنی و قدرت رو میدی به خود خودش همون اندازه هم هدایتت میکنه و نتیجه میگیری!!

    ⚡جمله طلایی:

    اگر میخوام بزرگ بشم باید از یکسری چیزهای حاشیه ایی مثل ترس های الکی بگذرم و برم در درونش و این راه بزرگ تر شدنمه

    کیا میتونن به این جمله عمل کنن؟ کیا این جمله رو باور دارن؟

    من اینو میدونم که هر چقدرر الان این جمله رو درک کنیم و بهش عمل کنیم بزرگ تر میشیم! موقعیت های جدیدی رو تجربه میکنیم…

    همینطور که اگه استاد میترسد و از قم به بندرعباس مهاجرت نمیکرد ایا این اتفاقات میوفتاد؟ آیا اصلا پرادایسی بود؟ سایتی بود؟

    خانم شایسته این صحبتتون چقدر قشنگ بود که گفتید : اگه آگاهانه شروع کنید به رفتن تو دل ترس هاتون و اونارو درست کنید همین کار یه لِوِل جدیدی از خودتون میسازه..یه ادم با اعتماد به نفس که دنباال حل کردن مسائل و بزرگ تر شدن از اونه…

    ترس کارش اینه که خودش رو بزرگ جلوه بده عین یه سایه که تو دیوار ، بزرگ میوفته ها ولی وقتی اگاهانه میری سمتش تا ببینی چی باعث این بزرگی شده میبینی که اون چقدرر کوچیکه فقدد ظاااهرش بزرگه!! همین..

    اره اگه بری جلو همین کاره که ترست رو از ترس های آینده میریزه و تو دیگه یه قدرت بینهایتی داری برای رو به رو شدن با اونااا و وقتی اگاهانه اینو به خودت یاداوری کنه که اگه من برم تو دل ترس هام چقدرر موقعیت های جدیدی برام به وجود میاادد و همین میشه یه انگیزه براای حرکـت😃😄

    بچه هاا بیاید از الان عمل کنیم! حرف زدن بسه..بیاید هر کدوم مون تعهد بدیم که بریم و تمام ترس هایی که شدن ترمز برامون و نمیزارن حرکت کنیم رو بنویسیم!!

    هر چی هرچی که به ظاهر کوچیکه!! ترس از حرف مردم،ترس از جن،،ترس از یه موقعیت و……هر ترسی که ما به اون قدرت دادیم و دستو پامون رو برای حرکت بسته! بیاید همه ی اونارو بنویسیم و تعهد بدیم به انجام دادن و تیک تایید زدنشون رو!!!

    من خودم یه نجوایی که همیشه تو ذهنم هست اینه که میگه تو تا وقتی تکاملت اینجا طی نشده نمیتونی بری تهران و اگرم بری برات اتفاقات بدی میوفته..شاید بگید درسته و این الهام خداوند بوده ولی نه الهام خداوند دل ادم رو اروم میکنه ولی این تو دلم آشوب میندازه و نمیزاره حرکت کنم😞 باید دست به کار شم و درستش کنم😉

    خانم شایسته عاشقانه از شما تشکر میکنم که باعث میشید ماهم این زیبایی هارو ببینیم و با صحبت هاتون به ما اگاهی میدید تا ماهم آرامش در پرتوء اگاهی رو تجربه کنیم و لذت ببریم و فرکانس های فوق العاده به جهان بفرستیم😊

    خدااحافظ تووون👐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    سيدعليرضا موسوي افضل گفته:
    مدت عضویت: 3080 روز

    ممنون از شما دوست عزیزم😊

    امیدوارم همه مون از نتایجی که بدست اوردیم بیایم اینجا بگیم از حذف کردن ترمز ها و پا گذاشتن بر دل ترسها..همین کاراست که ایمانمون رو نشون میده😉 و موقعیت های عالی رو به سمتمون سرازیر میکنه.

    ما یک قدم رو بر میداریم و سعی میکنیم ترمز ها رو پیدا و برطرف کنیم هزاران قدم رو خدای مهربان برامون بر میداره😃

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سيدعليرضا موسوي افضل گفته:
    مدت عضویت: 3080 روز

    نمیدونم از ذوق اشک بریزم یا بخندم.

    چقدر این کامنتی که گذاشتید باعثِ میشه قووووی تر حرکت کنم…

    من اولای اینکه برای درس خوندن شروع کرده بودم هرشب تجسم میکردم که رتبه ١ کنکور شدم یعنی انقد قدرت تجسمم بالا بود که اشک میریختم و انگار که واقعااا من رتبه ١ شدم و وارد دانشگاه مورد علاقه م شدم…

    منم مثله شما تا ساعت مطالعه م میرفت بالا خیلیی ذوق میکردم…خیلی خوش حال بودم که میخواستم کنکور هنر بدم(من رشته م انسانیه ولی تصمیم گرفتم کنکور هنر بدم و برم سمت علاقه م)…

    ولی از یه جایی به بعد نجوا ها شروع شد…

    تو چه جوری میخوای بری؟ چه جوری تو خوابگاه میخوای دووم بیاری؟ بابا ت چه جوری میزاره که یه دختر بره دانشگاه اونم تهران!! و و و و

    کلی نجوا که باعث شد من متوقف بشم…

    منی که واسه خودم هدف گذاشته بودم…منی که دوست داشتم تهران قبول شم و برم یه زندگی مستقلی رو تجربه کنم…منی که دوست داشتم مورد حمایت هیچ کس حتی خانواده نباشم..اره همه ی اینا یه طرف ترس هم یه طرف….

    ولی باید دوباره از یه جایی شروع کنم و با قدرت،، با انگیره ادامه بدم…نه راهم اشتباه نیست این ذهنمه اره ذهنمه…

    😉💪

    خیلی خوشحالم که این تجربه رو بامن به اشتراک گذاشتید ممنونم💐😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: