دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ریحانه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خداوندی که چشم مرا زیبا بین کرد .
استاد عزیز و مریم شیرین و دوستداشتنیم سلااااااااام …
خدااااای من مریم جان درب رو که باز کردی و گفتی که چه نسیم زندگی بخشی دیوانه شدم .من اون نسیم رو حس میکنم .من صدای نسیم رو میشنوم و خنکی هوا رو حس میکنم .
اینجا چه انرژی داره .الله اکبر …..
منظره رو میبینم دیوونه میشم .مرغ و خروس ها رو میبینم دیوونه میشم .صدای جوجه هع ,صدای آب و طبیعت همه با هم یه سنفونی زیبا دارن اجرا میکنند .
آدم رو مست و حیران میکنه .ببین سبزی درختا رو ,ببین زرد طلایی نور خورشید رو ,ببین رنگ آبی آسمون و دریاچه رو ,اینها یعنی زندگی واقعی ,لذت واقعی ,انرژی واقعی …..
عاشقتم دختر طبیعت که به بچه هات دونه میدی ,آب میدی ,از نوزادی مواظبشون بودی تا بزرگ شدن ,باهاشون حرف میزنی ,نازشون میکنی ,دعواشون میکنی ,تو یه مامانی نمونه هستی …
طبیعت از تو یه دختر زیبا و نمونه ساخته .تو یه فرشته ی جنگلی هستی .تو رو دوست دارم بینهایت .
وقتی از خوابت زدی و اومدی برای ما فیلم میگیری از نور زیبای خورشید دستمریزاد داری .دلم میخواست الان اونجا بودم و محکم بغلت میکردم و میبوسیدمت .
دلم میخواست الان اونجا بودم و با هم تو اون جنگل زیبا میدویدم و میخندیدیم .باهم شوخی میکردیم و مثل بچه ها آب بازی میکردیم .اونقدر خیست میکردم که مثل موش آب کشیده میشدی .
دلم میخواست غروب که میشد باهم کنار دریاچه مینشستیم تو غروب آفتاب رو تماشا میکردی و من هم تو رو که مثل قرص ماه میمونی .نگات میکردم و لذت میبردم .من که از مهربونیات سیر نمیشم فرشته ی زیبای بهشتی ..
هر کی تو دنیا عاشق یکی هست ولی میدونید من عاشق چی شدم ?
عاشق پرادایس .من عاشق این بهشت رویایی شدم .دلم براش پر میکشه .من عاشق جنگلش هستم .من عاشق سرسبزی خاصش شدم .من عاشق صدای نسیمش شدم هر بار یه جور زیباتر میبینمش .هر طبیعتی رو میبینم میگم پرادایس من یه چیز دیگس .اطراف خونه ما پر از سرسبزی .چند وقتی بود بسته بودن که مردم نرن ورزش و پیاده روی .
پرادایس جای همه ی اونها رو برای من پر کرده .من با دیدن زیباییهای بهشتمون حال دلم عالی میشه .خدایا عجب جای محشری رو آفریدی .احساسم میگه یه روزی از نزدیک پرادایس رو بغل خواهم کرد .
عاشقتم مری جونم که از زیباییهای اطراف پرادایس هم برامون فیلم گذاشتی .چقدر زیبا بود .چقدر رویایی بود .شجاعتت رو تحسین میکنم که تنهایی میری پیاده روی و از دل جنگل وحشی رد میشی .خداوند همیشه مواظب تو هست .ایمان دارم طبیعت هم با تو دوست و دلش میخواد فقط زیباییهاش رو به رخ تو بکشه ….خدایا همه جا هوای فرشته ی کوچولوی ما رو داشته باش و نگدارش باش …
وووووووو دریاچه رو ببین .چقدر زیباست .
ووووووو آسمون که دیگه بینظیره .ابرها همه پفکی و رویایی
وووووو سرسبزی جنگل و ببین خدای من .یه تابلوی نقاشی اثر بینظیر خداوند رو دارم میبینم .عاشقتم خداااااا
ای خدا جرج نازنازی رو ببین .مامان مریمی از طوفان نجاتش داده وآورده یه جای دنج و گرم .
سپاسگزارم مامی جووووون
بازم خبر خوب .ثمره ی زحمتهای شبانه روزی دختر طبیعت چند وقت دیگه رونمایی میشه .تو فقط یه دونه ای …..
تو از شجاعت بگو تا من لذت ببرم .
تو از چگونه بر ترس هات غلبه کردی بگو و من درس بگیرم .
تو از آروم آروم تغییر کردنت بگو و من الگو برداری کنم .
تو از آرامشت و حال خوبت بگو تا من به آرامشی از جنس خداگونت برسم .
تو یه زن نمونه ای و من هم زن هستم .
بگو از زنانگییت ,بگو چطور با وجود ظرافتی که داری تونستی با کارهای مردانگی انس بگیری .
بگو چطوری از پس این همه کارهای بهشت بر میاری
بگو تا ما زن ها هم یاد بگیریم و تجربه کنیم .
بگو با از منطقه ی امنمون بیرون بیایم .تا مثل تو پرواز کردن رو یاد بگیریم .
بگو تا شجاعت و جسارت از تو ارث ببریم و حرکت کنیم .
بریم به جاهای دور دور دور …..
وقتی حرف میزنی میرم تو یه جایی که سکوت محض باشه .خودم باشم و خودت .تا حرفهات تو قلبم نفوذ کنه .میخوام عین تو بشم .میخوام برم تو دل طبیعت .میخوام با طبیعت هم خو بشم .میخوام زندگیی از جنس زندگی تو رو تجربه کنم .میخوام فلکه ای که به نام تو هست رو از نزدیک ببینم .
حس و حالت رو دوست دارم .
جنس تنهاییت رو دوست دارم .
نزدیک بودن به خدا رو دوست دارم .
اونجا بوی محبت و دوستی میده .اونجا تو هستی و خدا .
الگویی به زیبایی تو ندیدم .
همیشه تحسینت میکنم .همیشه ,همیشه .
عاشق رانندگیتم که آروم رفتی تا ما به راحتی از دیدن زیباییها لذت ببریم .
از تجربه هات لذت بردم و آرزو کردم که من هم تجربه کنم .
دیدی گفتم تو با خدا دوستی .دیدی معجزه رو .تو روی اون حساب کردی و اون هم برای تو آسان کردن آسانی ها را ..
این یعنی عشق واقعی ,این یعنی توکل واقعی ,این یعنی خداوند برات کافیست …..
خدایا شکرت …
عاشقتم که نشانه های عالی دریافت میکنی و خداوند خارج از لیست کارهات سورپرایزت میکنه .
.مریم جان از وقتی که دوره جهان بینی در مورد آرایش صحبت کردی من هم این موضوع رو گذاشتم کنار .من قبلنا آرایش کمی میکردم و به ظاهرم اهمیت میدادم و تمیزی و شیک پوشی رو دوست داشتم و هر کسی میدید من رو میگفت اصلا سنت بهت نمیخوره یا اصلا بهت نمیاد دو تا بچه ی بزرگ داشته باشی و من بیشتر مجاب میشدم که به خودم برسم و این هم باعث شده بود ترمزهایی بشه بری لذت من از تفریحاتم .و من آروم آروم آرایش رو گذاشتم کنار و راحت تر لباس پوشیدم و دیگه نظر دیگران برام مهم نشد و حالا وقتی بچه ها میگن مامان بریم طبیعت به راحتی میگم بزنید بریم و کلی هم از راحت گرفتن خودم لذت میبرم .
مری عزیزم حرفت کاملا برام قابل درک بود که گفتی آگاهانه وقتی ترمزی رو برمیداریم level بالاتر از کسی میره که ذاتأ اون ترمز رو نداره .
رشد و پیشرفتی که از این آگاهیهای قاون خداوند بدست آوردم عزت نفسمون من رو فوق الاده بالا برده .و چون میدونم که روی این ترمزها کار کردم همیشه حرف برای گفتن از رشدم دارم .
تکامل یعنی همین .,قدم به قدم میرسیم به آگاهانه زندگی کردن .
خدایا شکرت که کلی درس از صحبتهای استاد و عزیز دلش میگیرم و زندگیم هر روز یه level بالاتر میره
آرامش در پرتوی آگاهی
چقدر این اسم خودش پر از حس خوب .
وقتی به آگاهیها دست پیدا میکنی وقتی با قوانین الهی آشنا میشی و عمل میکنی هر روز آروم تر میشی .مثل درختی تنومند میشی که هر روز سر به زیرتر میشه .سایه ش گسترده تر میشه .میوه اش پربار تر میشه .
قدیمی تر .با ابهت تر .با شکوه تر .با ارزش تر .پر بار تر میشی .
طبیعت خیلی برای انسان درس ها داره .ما هم از سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت کلی درس ها با شما گرفتیم .
واقعا مرگ ترس نداره .وقتی خداوند میگه زندگی پس از مرگ ابدی هست و حالا که ما داریم آماده میشیم که توحیدی بشیم و به درک بهتری از آگاهیهای پس از مرگ میرسیم دیگه ترسی باقی نمیمونه .
خدایا شکرت که باز هم مسأله ی دیگه ای از بهشتمون حل شد و خدایا شکرت که به قلب مریم نازنین الهام کردی که نره والمارت تا مسأله رو حل کنه .
خدایا همیشه بر تو توکل میکنم و تو برای من کافی هستی .
عاشقتونم بی نهایت .
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD429MB29 دقیقه
سلام به همه دوستای عزیزم
سلام به استاد قشنگم
و سلام به مریم عزیز و مهربونم
مریم عزیزم رسما دیوانه شدم با این فایل
دیوانه شدم از این حجم اعتماد به نفس و عزت نفست
و چقدررررر این روزا من دارم از تو و شخصیت قشنگ و در عین حال محکمت درس های بزرگی یاد میگیرم
از وقتی که دیدم داری روی ترس هات به خصوص تاریکی و شب تنها خوابیدن کار میکنی انگار یه چراغی درونم روشن شد و با تموم وجودم خواستم که شرایطی مهیا بشه برام که منم بتونم اینکار رو انجام بدم و در کمال ناباوری دو شب برای همسرم ماموریت کاری پیش اومد و مجبور بودم تنها بمونم و صد البته تنها بخوابم که این هم از پاشنه های آشیلم بود و به قول تو ترمزی بود که باعث میشد از تنها بودن در مدت های طولانی با خودم که چقدر برام لذت بخش بود، فاصله بگیرم.
چقدر اون جمله رو دوست داشتم مریم قشنگم که گفتی (( مومنان فقط به خداوند توکل میکنند و خداوند برای بندگانش کافیست)) منم وقتی اون شب میخواستم بخوابم و ترسیده بودم اینجوری تصور کردم که خداوند و فرشتگان بارگاهش بالای سر من بیدار و آماده ان و فقط از من میخوان که راحت بخوابم و همه ترسهام رو به خداوند بلند مرتبه واگذار کنم. و نمیدونی که من اون شب چه خواب شیرینی رو تجربه کردم.
یکی دیگه از ترسهام این بود که اصلا نمیتونستم حتی از پشت شیشه به داخل یه نمایشگاه ماشین نگاه کنم چه برسه به اینکه برم داخلش قیمت بگیرم و سوار ماشین بشم! اما رفتم و پا رو ترسم گذاشتم و خدا میدونه چه حالی داشتم وقتی ازون مغازه اومدم بیرون از خوشحالی. سوار یه ماشین 4 میلیاردی شده بودم و این درحالی بود که کرایه تاکسی نداشتم که برگردم خونه و پیاده برگشتم :))) اما اما اون شوق و ذوق عجیبم اون خوشحالیم و اون اعتماد به نفسی که بعدش به دست آوردم با دنیا برام قابل مقایسه نبود و واقعا درک کردم این حرفت رو که میگی وقتی آدم تصمیم میگیره آگاهانه روی ترساش کار کنه چقدررررررر از منِ سابقش فاصله میگیره.
مریم جانم تو واقعا داری برای من تبدیل به یه الگو میشی
زنی که داره سعی میکنه پا رو ترساش بذاره
زنی که محدودیت های فکریشو شناسایی میکنه و آگاهانه از اون ها رد میشه برای به دست آوردن تجربه های زیباتر
زنی که به این باور میرسه که حتی آرایش کردن که اینقدر ما خانوم ها بهش اهمیت میدیم، میتونه دست و پا گیر باشه و محدودیت حساب میشه برای تجربه واقعی خودمون و آگاهانه کنار میزنه این محدودیتو
زنی که با خودش و آدما و تمام محیط اطرافش در صلحه
زنی که هیچوقت از کار کردن سر باز نمیزنه به بهانه اینکه نه اینا کار خانوما نیست و آستین بالا میزنه و میره تو دل کار و چقدر قشنگ از پس همون کارها برمیاد چون خودشو و ذهنشو محدود نمیکنه
زنی که هیچوقت غر نمیزنه و همیشه نکات مثبت هر چیزی رو میبینه
زنی که برای حتی نور خورشیدی که از لا به لای درختان به زمین میتابه شکرگذاره
زنی که میگه فرقی نمیکنه چقدر ثروتمند باشم؛ همیشه و در هر حالتی کارهامو خودم انجام میدم تا انرژی من تو فضا جاری بشه
زنی که قویه قویه قویه و چقدر من برای همچین زنی و همچین شخصیتی احترام قائلم و بهش افتخار میکنم
چقدر بهت افتخار کردم و چقدر تحسینت کردم که گفتی من تجربه موندن در طبیعت رو میخواستم و روی ترمزم که وسواس تمیزی بود کار کردم. من میتونم به جرعت بگم این مسئله یکی از ترمزهای اساسی منم هست و خیلی دوست دارم بدونم چجوری به این وسواس غلبه کردی؟ با چه گفتگو های ذهنی ای و با چه باورهایی تغییرش دادی؟
چون برای منم این مسئله اونقدر محدودیت ایجاد کرده که واقعا منو از خیلی از تجربه های زیبای موندن تو دل طبیعت محروم کرده.
در نهایت هم که مثل همیشه سپاس گذارتونم که این فایل های زیبا رو برامون فیلمبرداری و تدوین میکنین و باعث میشین ما هم ترمزهامونو مثل شما شناسایی کنیم، برطرفشون کنیم و آدم قوی تری بشیم که دنیا رو هم برای خودش جای قشنگ تری برای زندگی میکنه و هم دیگران :)
ندای عزیزم سلام
اینقدر خوب نوشتی که یه جاهایی احساس میکردم نفسمو حتی حبس کردم که با تموم وجود دریافت کنم حس و حال نوشته هاتو
چقدر زیبا گفتی جانم
چقدرعالی نوشتی
احساس میکنم هر روز باید این کامنت زیبای تو رو بخونم و درمورد مواردی که ذکر کردی آگاهانه کار کنم روی خودم
به قول تو اکثرمون برای تغییر اوضاع مالی به سمت این سایت اومدیم اما چه درس های بزرگی سر این سفره با برکت آموختیم
و چه آدم بهتری شدیم که الان حالمون با خودمون خوبه
خودمونو دوست داریم
برای خودمون و اگاهی هامون ارزش قائلیم و تمرین میکنیم تا از این هم بهتر بشیم
من هم دقیقا مثل تو شدیدا همه ی راه های ورودی های بد و مخرب رو بستم. خودمم و خودم تنهای تنها بدون ذره ای ناراحتی ازین تنهایی و دارم ذهنم رو با آگاهی های اینجا بمباران میکنم
هنوز خیلی کار دارم اما نتیجه آروم آروم داره میاد
آروم آروم داره روم اثر میذاره و تغییرم میده
هر روز یه درس جدید و یه آگاهی جدید و یه پله بالاتر
خدایا شکرت شکرت شکرت
چقدر این فضا رو دوست دارم
و چقدر اینجا بودن بهم انرژی و آرامش میده
اینجا هم انگار شده خانواده دومم
سلام خواهر آقا علیرضا
خوشحالم که هدایت شدم به سمت کامنتت تا برات از تجربیات خودم بگم.
جونم برات بگه که تو دقیقا همونجایی قرار داری که من پنج سال پیش قرار داشتم
استرس ها و نگرانی های کنکور و نجواها که اگه به هدفت نرسی چی؟ از یه طرف، و ترس و نگرانی بابت اینکه به قول تو حالا اگه رسیدی چجوری تو یه دختر ۱۸ ساله میخوای پاشی بری تهران؟ از یه طرف دیگه.
دقیقا یادم نمیاد اون روزا چطور عمل میکردم و ذهنم رو چجوری آروم میکردمم اما یادمه یه هدف داشتم اونم قبولی تو رشته دلخواهم در دانشگاه تهران، و از مسیری که توش بودم هم لذت میبردم. من عاشقانه رشته تحصیلیمو دوست داشتم و از درس خوندن لذت میبردم و هر هفته ای که به ساعت های مطالعم اضافه میشد اونقدر ذوق میکردم که نگو و نپرس و از همه مهمتر هدفم نیرو محرکم بود و یه جور خاصی باعث میشد حرکت کنم و نایستم.
مسئله بعدی این بود که من خیلی تجسم میکردم و ماه های آخر برام کااااملااااا طبیعی بود که به نتیجه دلخواهم برسم.
و در نهایت هم من دقیقا به اون چیزی که میخواستم رسیدم
و اونقدر به هدفم ایمان داشتم و خوشحال بودم که دارم دایره امنم رو ترک میکنم و وارد یه محیط جدید میشم که ترس ها و نگرانی هام خیلییی کم اجازه ورود به ذهنمو پیدا میکردن. و تمام اون نگرانی ها همون ساعت اولی که پام به اتاقم توی خوابگاه رسید و هم اتاقی های باحال و همشهری هامو دیدم تموم شد و رفت و نگم برات که این انتخاب چقدررررررر منو بزرگ، قوی و مستقل کرد. جوری که اگه ازم بپرسی اگه بار دیگه به دنیا بیای این مسیر رو انتخاب میکنی؟ و من بهت میگم اگه هزار بار دیگه هم بخوام به این دنیا بیام همین انتخاب من خواهد بود.
اونقدر توی خوابگاه و دانشگاه دوستای خوبی پیدا کردم و اینقدر دایره دیدم به زندگی بزرگ شد که واقعا نمیتونم برای این تجربیام قیمتی بذارم.
الان هم دقیقا از همون ساله که دارم تو تهران زندگی میکنم و واقعا لذت میبرم از قشنگی ها و وسعت این شهر.
ماها باید از یه جایی به بعد خودمون باشیم و خودمون، بدون خانواده، تا بزرگ بشیم و بفهمیم چطور باید از پس خودمون بربیایم.
باید بفهمیم که اونقدر قدرتمندیم که برای زندگی کردن و خوشبخت بودن نیاز به هیچ کسی تو این دنیا نداریم.
اینا رو برات نوشتم که تایید کنم خواسته بزرگ درونتو و بهت بگم هیچ چیزی تو زندگی ادمو به اندازه رها کردن دایره های امنش، بزرگ نمیکنه😊
موفق باشی
همه هدایت خداوند بود که باعث شد من کامنت تو رو بخونم و برات بنویسم عزیزم.
پر قدرت به مسیرت ادامه بده و بدون که هرچقدر به جهان نشون بدی که مصممی در رسیدن به هدفت، جهان در برابرت سر خم میکنه و درها رو به روت باز میکنه تا به آسونی و راحتی به خواستت برسی.
پدر منم مخالف رفتنم به تهران بود اما وقتی رتبو دید و اشتیاق فراوانم رو اتفاقا خودش با کمال میل قبول کرد که بیام تهران و من تبدیل شدم براش به فرزند و دختری که همیشه ازش با افتخار یاد میکنه و میگه تو کسی بودی که تونستی گلیم خودت رو از آب بیرون بکشی در حالیکه قبلش بهم میگفت همین شهر خودمونو برای دانشگاه رفتن انتخاب میکنی و بس!
و الان که نگاه میکنم میبینم با این هدف و تصمیم من، نه تنها خودم رشد کردم بلکه پدر و مادرم هم رشد کردن چون یاد گرفتن که وابسته بچه هاشون نباشن و بسپرن بچه هاشونو به خدا. یاد گرفتن شادیشونو وابسته به بچشون نکنن و تفریحات خودشونو داشته باشن و باور کن من میبینم تفاوت خانوادمو با خانواده های دیگه و اینکه استاد میگه وقتی شروع به تغییر میکنی باعث میشی محیط اطرافت هم تغییر کنه
سمیه عزیزم سپاس گذارم از اینکه وقت گذاشتی و کامنتمو خوندی و نظر قشنگت رو برام نوشتی.
برای من هم وجود این سایت و داشتن دوستان عاااالی و سرشار از انرژی مثبتی مثل شما مایه ی افتخارمه و هر روز از بابتش شکرگذار خداوندم
امیدوارم که در کنار هم و در مسیر قانون به خواسته هامون برسیم و همیشه شاد باشیم و خوشبخت