https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-23.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-22 07:31:152020-10-23 08:42:38سریال زندگی در بهشت | قسمت 82
278نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اولش که شروع شد گفتم این قسمت همش تمرکز بر روی زیبایی هاست ، وقتی که نور طلایی و قشنگ اجازه خواب رو از مریم جون گرفت و اوردش تو باغ حال عجیبی بود یاد خودم افتادم ی شب انقدر حالم خوب بود ی چایی برداشتم رفتم تو تراس کوچولومون و به زور خودمو جا دادم و نشستم اونجا و از هوا و ماه و ستاره ها لذت بردم . پدر من نقاش هستش، فکر میکردم فقط تو نقاشی های بابامه که عکس درختا انقدر تو اب خوشگله اما وقتی عکس درختا رو تو اب دریاچه دیدم دیوانه شدم خدایا. به لطف الله من هم تو این سن لذت داشتن مرغ و خروس و پرورش نسل هارو داشتم و واقعا این حس فوق العادس . قسمت دیگه ای که حالمو همیشه خوب میکنه براونی هست ی حسی میگه منم در آینده اسب میخرم واقعا وقتی میبینمش حس و حالم خدایی میشه از این موجود باوقار و اروم . و نکته کلیدی این فایل غلبه بر ترس هاست تو اسکیل کوچک تر من فکر میکردم وایی من چقدر شجاعم که شبایی که همسرم نیست تو خونه تنهام اما دیدم مریم جون تو ی چند هکتار تنهاست! و به نظرم برای خانم ها آرایش نکردن غلبه بر ترس هست، غلبه بر ترس اینکه زیبا دیده نشی و این کار مارو مجبور میکنه از دورن تغییر ایجاد کنیم و این فوق العادس و وقتی این غلبه ها رو دیدم گفتم خدای من این فقط از ایمان میتونه بیاد. و اون هدایت الله بی نظیر بود که مریم به والمارت نره و بمونه و کولر رو درست کنه . الهی شکرت ، خدایا به همه ما هدایت در پرتو آگاهی هارو عنایت کن . ممنونم از خدا و مریم عزیزم فوق العاده ناب بود روزمو ساخت
سلام براستاد عزیزوخانم شایسته مهربان متشکرم ازخدای عزیز که مرا باشما دوفرشته مهربان اشنا کرد خانم شایسته عزیزسپاسگزارم که لایف استایل زندگیتان را برای ما ظبط میکنید ومارا با بهشتتان اشنا کردید من عاشق طبیعت هستم وچون خودم درشمال کشور یک ویلا دارم خیلی حال وهوای بهشت شما را درک میکنم وبه خودم میگویم من اگر آنجا بودم تمام دوردریاچه را درخت پرتقال ونارنج ولیموترش ونارنگی می کاشتم وجلوی ورودی خانه یاسهای رازقی وگلهای رز عطری می کاشتم سرتاسر پل راگلدانهای شمعدانی میگذاشتم هروقت شما واستاد آتیش بازی میکنید به یاد خودم وهمسرم می افتم که وقتی درختها را هرس میکنیم حیاط پرا زشاخه میشود وما آنها رااتش میزنیم وساعت ها کنار آتش می نشینم وبه آن خیره می شوم برای من یک مدیتیشن هست آرام ورها .همیشه برایم سوال بود که چطور دراین خانه جنگلی شما بعضی مواقع تنهامیمانید ونمی ترسید امروزجوابم رادادید واز آنجا که هروقت شاگرد حاظر باشد استاد ازراه میرسد مثل یک استاد تمام عیار توضیح دادید که چطور برترسهایتان غلبه کردید به شما افتخار میکنم وتحسینتان میکنم شما یک شیرزن ایرانی هستید من ازشما نظم انظباط باورداشتن خود رویادگفتم تمام فایلهای سایت رادونه به دونه بادل وجان گوش که چه عرض کنم میبلعم مانند تشنه ای که به دریا رسیده باشد ازخداوند مهربان متشکرم بابت تمام آگاهی ها وشما دو فرشته ی مهربانی به قول استاد جان درپناه خداوند سلامت وتندرست وثروتمند باشید
ترسهات ترسهای منن یا شاید اکثر خانمهای ایرانی بخاطر باورهای محدودکننده جامعه همش مارو ترسوندن نزاشتن خودمون تجربه کنیم رفتن تو دل تاریکی انجام دادن کارهای مردونه تنها شب رو سپری کردن فکر میکنم حداقل ۹۰درصد خانمها این ترسها رو دارن در رابطه با کوچک شدن پرادایس اینکه اولش فکر میکردین بزرگه بحث دیروز منو خواهرم بود و چه همزمانی قشنگی داشتیم میگفتیم رفتن تو دل یسری چیزها و نرسیدن به خواسته هامون بخاطر اینه الکی بزرگش کردیم خواهرم دیروز آگهی بازرگانیش و انجام داد حالا راجع به حس و حالش خودش کامنت گذاشته اما این نکته ش برام خیلی جالب بود که گفت الان گندگیش برام افتاد چون قبلا خیلی بزرگش کرده بودم و این برای من درس داشت که شما هم توی این فایل تاییدش کردین و چه مثال نابی هم زدین پرادایس از نظر من خودش یه شهرک بود 😂اینجوری که گفتین خیلی تابوها برام شکست راجع به آرایش هم هنوز به مرحله ای نرسیدم ک کلن آرایش و بزارم کنار اما همین که یسری جاها لذت و حرومش نکردم خودش جای تشویق داره برام چند روزی رو با دوستام رفتیم سفر بماند که من تغییرمو به وضوح تو این سفر دیدم اما در رابطه با آرایش ما قبلش آب بازی کردیم منو یسری از دوستام که قبلش آرایش کردیم کلن بهم ریخت اما بعد از آب بازی تقریبا همه دخترا دو یا سه ساعتی تو اتاق بودن اما من فقط لباس عوض کردم حتی وقتمو برای خشک کردن موهام نزاشتم 🤣 رفتم سری بازی کردن و لذت بردن بعدی و واقعا هم دیدم اصلا چیزززز مهمی نبود و اصلا برای کسی اهمیتی هم نداشت این اولین بار بود این تجربه رو داشتم در صورتی که قبلن کل وقتم برای آرایش و سشوار و صاف کردن موهام میرفت بحث ترمز و گاز هم که عالی بود تنها بودنتون و تو این طبیعت تحسین میکنم من خودم اگه بودم شاید کلن از توی ویلا بیرون نمیومدم چه برسه بخوام برم منطقه کیودی خیز یا حتی کسی که برای تعمیرات اومده رو تو خونه راه بدم دمتون گرم شیر زن الگوی موفق خیلی ازتون یاد گرفتم اها راستی نوشته دوست عزیمون که متن انتخابی هم بود کلی بهم حس خوب داد با بیان شیرینشون لذت بردم ممنونم دوستتون دارم 😘
خدایا خیلی قشنگ هدایتم کردی دلم می خواست برم پیاده روی و دلم خیلی گرفته بود الان ساعت یازده و نیم شب ه وقتی کامنت دوستان میخوندم که چه جور بر ترس هاشون دارن غلبه میکنن لذت بردم انگار با اون دستم که نوشته بود رفته قبرستان منم با هاش بودم با مریم جون پیاده روی رفتم توی جنگل . امروز من بارها از پنجره خونه ام آسمون آبی و ابرهای پفکی اش رو میدیدم و بارها به خودم میگفتم چه قدر خوشبختم کف اتاق دراز کشیده بودم و از بیرون ابرهای زیبا رو میدیدم . شب ها با لای پشت بام میخوابم بعضی شبها شهاب بارونه و من واقعا خوشبختم نصف شب در خشش چند تا ستاره رو میبینم و تسبیح خدا رو میگم من چه قدر خوشبختم . بچه ها از بهشت پارادایس گفتن آنجا واقعا بهشته . اما دید ما خیلی مهمه خیلی ها رو میبینم که حیاط خونه شون پر از گل و درخت میوه است سبزی خورد ن کاشتن اما شاد و سپاسگزار نیستن دیشب خونه پدرم بودم و با بچه هام قایم باشک بازی میکردم از کنار آفتابگردان میدویدم یه لحظه به خودم گفتم اعظم تو تمام این سالها توی حیاط و خونه ی به این بزرگی زندگی میکردی اما شاد و شکر گزار نبودی دیشب گل برگ های گل آفتاب گردان کشیدم به صورتم چه لطیف بودن با دستم برگ های درخت انجیر و به و زیتون لمس میکردم خدایا ممنونم شکرت خدا جونم ممنونم برای دیدن این زیبایی های که نصیبم کردی
امروز بارها جلوی آینه رفتم و هی به خودم گیر میدادم انگار مریم جون در مورد آرایش هم چیزهای گفته بودن الله اکبر از این نشانه روز
مریم جونی عاشقتم فقط تا حالا تونستم یه فایل تصویری ازت ببینم عاشقتم عاشقتم
الان به همچنین جایی شدیدا نیاز دارم و جالبه که این نشانه ام بود خدایا شکرت به خدا گفتم خودت یک جوری آرامم کن با من صحبت کن و این نشانه ام بودعالیه متشکرم
امروز که داشتم این فایل را میدیدم دقت کردم به خودم دیدم زبان حیوانات را بیشتر متوجه شده ام و یاد گرفته ام مرسی
مطمئنم این قدر چیزهای جدید در پرادایس پیدا خواهید کرد که شگفت زده میشوید این حسی که دارم
منم با کار روی خودم بالاخره بر ترس بر سگ غلبه کردم و خیلی هم خوشحالم ولی هنوز سگهای بزرگ را نه ولی خیلی حس خوبیه خودم را خیلی دوست دارم بابت این قضیه
امروز شرایطی داشتم که دقیقا به حرفهای شما احتیاج داشتم و این خواست خدا بود که من این ها را بشنوم چون خواسته من از خود خدا بود که با من صحبت کن خدایا شکرت برای این نشانه عالی و صحبتهای عالی خانم شایسته گلم
وقتی تصمیم بگیریم عالیست که از همان موقع شروع کنیم بزرگ شدن ما زمانی اتفاق می افتد که باورهای خود راعملی کنیم و دقیقا همانهایی که فکر می کردیم خیلی سخت است برایمان آسان میشود.
با حرف شما به من گفته شد که یک سری ترمزهای کوچک دارم که باید آنها را رفع کنم و روی آنها فکر کنم و بنویسم .
برای مسئله ای امروز خیلی درگیر بودم ویکسره می گفتم خدایا چه کار کنم و جوابم را از زبان شما شنیدم که باید بروم سراغ تمرین گاز و ترمز مرسی عالی بود
چقدر توضیحات شما برای آگاهی و ناآگاهی برایم عالی بود خیلی چیزها را به یادم آورد متشکرم
دوست داشتم زیر آن سایه درخت می نشستم دفتر زیباییهای من را بر میداشتم و ساعتها می نوشتم و نگاه میکردم و می نوشتم.
خودرا به خدا بسپاریم همان برای ما بس است خداوند خیلی قشنگ خودش همه چیز را مدیریت میکند کافیست که ما رها باشیم و به خدا اعتماد کنیم خدایاشکرت
برای ترس از مرگ من خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل هستم نمی گم کامل نمی ترسم ولی اصلا نگرانی ندارم اصلا و ابدا حتی مدتی پیش که دکتر بودم گفت از فلان …. می ترسی گفتم ترس ترسی یعنی چی دکتر شما میگید من از بیماری فلان می ترسم اصلا و ابدا من از مرگ هم نمی ترسم و خیلی احساس خوبی داشتم کلا من از هیجان خوشم نمی آید و مرگ هم برایم بیشتر هیجانی است که آن دنیا چه شکلی است و هیجانش را دوست ندارم که باید روی این قضیه کار کنم . و گرنه از خود مرگ خیلی خیلی از قبل دیدگاه بهتر شده است و خیلی راحتترم. مرسی از گفته های قشنگتون
سلام به همراهان عزیز به استاد عزیزو مریم عزیزو دوست داشتنی
یکی از پاشنه آشیل های من شایدم مهمترینش ترس از تنهایی و تاریکی بوده و هست همیشه به فکر راهی برای غلبه به ترسم بودم ولی نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم میدونستم ترس از عدم آگاهی میاد ولی اینکه چه جوری حلش کنم نمیدونستم
بعد از مدتها رفتم که نشانه امروزم و ببینم و زدم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن و همین بود دقیقا جواب سوالاتم
مریم عزیز و شجاع خیلی خوب درس های استاد و پس دادی و از عهده شون براومدی عالی بود عالی
اصلا فکر نمیکردم شما اونجا تنها بمونی طبیعت و خیلی دوست دارم درخت و سرسبزی رو و .. ولی تا میخوام خواسته ام و تجسم کنم یه چیزی مانع میشه چیزی به اسم ترس از فضای بزرگ و تاریکی و تنهایی و همیشه با خودم فضای کوچک با چندتا دارو درخت و گل تجسم میکردم همیشه میگفتم استاد و مریم خانم نمیترسن تنهایی تو جنگل بزرگ و دور از انسان ها…آخه برعکس از حیوانات و مرغ و خروسم میترسم در عین اینکه دوستشون دارم و دائم تو ذهنم درگیر بودم که چیکار کنم چطور حلش کنم
این فایل و دیدم زندگی در بهشت ۸۲ عالی بود جوابم و گرفتم و جالب اینه که خودم مریم خانم هم در گذشته مثل الان من بود و تونست غلبه کنه بر این مشکلات و به عبارتی ترمزش و شناخت و رفعش کرد.خدای مهربون که من و تا اینجا هدایت کردی دوباره دستم و بگیر و هدایتم کم تا این ترمز ذهنیم و که خیلی درگیر کرده من و رفعش کنم.
و چقدر خوب نشونه دیدی که هدایت شدی به موندن و نرفتن… خدایا شکرت.
ترس محدویت میاره برام و محدویت نمیذاره به خواسته هام برسم ..ترمز و گاز.البته من اون دوره آفرینش رو نخریدم ولی از صحبت های خانم مریم این دستگیرم شد.
میرم که برای خودم شرایطی ایجاد کنم برای حل این تضاد و رفع ترمز خدایا شکرت که این نشانه رو فرستادی برام.و ممنونم از استاد و مریم عزیز
قسمت خیلی قشنگی بود و پر از آگاهی برای من
اولش که شروع شد گفتم این قسمت همش تمرکز بر روی زیبایی هاست ، وقتی که نور طلایی و قشنگ اجازه خواب رو از مریم جون گرفت و اوردش تو باغ حال عجیبی بود یاد خودم افتادم ی شب انقدر حالم خوب بود ی چایی برداشتم رفتم تو تراس کوچولومون و به زور خودمو جا دادم و نشستم اونجا و از هوا و ماه و ستاره ها لذت بردم . پدر من نقاش هستش، فکر میکردم فقط تو نقاشی های بابامه که عکس درختا انقدر تو اب خوشگله اما وقتی عکس درختا رو تو اب دریاچه دیدم دیوانه شدم خدایا. به لطف الله من هم تو این سن لذت داشتن مرغ و خروس و پرورش نسل هارو داشتم و واقعا این حس فوق العادس . قسمت دیگه ای که حالمو همیشه خوب میکنه براونی هست ی حسی میگه منم در آینده اسب میخرم واقعا وقتی میبینمش حس و حالم خدایی میشه از این موجود باوقار و اروم . و نکته کلیدی این فایل غلبه بر ترس هاست تو اسکیل کوچک تر من فکر میکردم وایی من چقدر شجاعم که شبایی که همسرم نیست تو خونه تنهام اما دیدم مریم جون تو ی چند هکتار تنهاست! و به نظرم برای خانم ها آرایش نکردن غلبه بر ترس هست، غلبه بر ترس اینکه زیبا دیده نشی و این کار مارو مجبور میکنه از دورن تغییر ایجاد کنیم و این فوق العادس و وقتی این غلبه ها رو دیدم گفتم خدای من این فقط از ایمان میتونه بیاد. و اون هدایت الله بی نظیر بود که مریم به والمارت نره و بمونه و کولر رو درست کنه . الهی شکرت ، خدایا به همه ما هدایت در پرتو آگاهی هارو عنایت کن . ممنونم از خدا و مریم عزیزم فوق العاده ناب بود روزمو ساخت
مریم جان مررسی که الگوی ما خانوما شدی و پا به پای استاد داری پیش میری و خودت به تنهایی محتوا تولید میکنی واسه ما خانوما
که باورهای قوی برامون ایجاد بشه
غلبه بر ترس اونم به صورت تکاملی واقعا ممنونم ازت که اینارو توضیح دادی
من خودمو مقایسه میکردم با شما ولی الان فهمیدم این رفتار شجاعانه شما تو پرادایس حاصل تلاش ذهنی و تمرین و تمرکز بوده که این نتیجه رو گرفتین
پس منم با طی کردن تکاملم به این مرحله از استقلال میرسم
من خیلی درمورد رانندگی این ترس رو دارم
و الان رانندگی شما رو دیدم واقعا تحسین کردم از ته دلم
خدایاشکرت
من چون از بچگی تو طبیعت و باغ و روستا بزرگ شدم الان بیشتر زندگی شهری رو دوست دارم که البته قرار نیس همه از ی نوع زندگی لذت ببرن
مهم اصل قضیه هس لذت بردن و حس خوب
حالا به هر روشی یکی مدل روستایی یکی شهری
درمورد ترس از مرگ
منم قبلا خیلی میترسیدم ولی الان چند ساله با آگاهی که بدست آوردم واقعا آرامش پیدا کردم میدونم با مرگ فنا در کار نیس بلکه روحم همیشه وجود خواهد داشت
درمورد ترس از تاریکی و حیوانات
من همیشه تو روستامون از تاریکی و سگ میترسیدم و همیشه دلم میخواست شجاع باشم ولی نمیتونستم
تا اینکه با سگ دوبرمن وحشتناک مادرشوهرم آشنا شدم
جرجی وحشتناک و خشن😬
بار اول که دیدمش میخواستم گریه کنم از ترس
ولی کم کم باهاش آشنا شدم جوری که شب ها بغلم میخوابید
تا اینکه رفته رفته ترس از تاریکی و سگ و.. خیلی کمتر شد و تو این موضوع واقعا تکاملی پیشرفت کردم
خدایاشکرت
آخر این فایل واسه من ی خواسته ایجاد کرد
کنار مرد غریبه باشی و بیاد تو خونت کار انجام بده و تو فکرت راحت و آزاد باشه و هیچ فکر منفی نیاد سراغت و امنیت خاطر داشته باشی
که انگار خدا کنارته و داره کاراتو انجام میده
خدایاشکرت چقدر خوبه این حس
که نترسی از اینکه تنها با ی آقای غریبه تو خونه هستی😍
خداروشکر واسه این آگاهی ها ❤️❤️❤️
سلام براستاد عزیزوخانم شایسته مهربان متشکرم ازخدای عزیز که مرا باشما دوفرشته مهربان اشنا کرد خانم شایسته عزیزسپاسگزارم که لایف استایل زندگیتان را برای ما ظبط میکنید ومارا با بهشتتان اشنا کردید من عاشق طبیعت هستم وچون خودم درشمال کشور یک ویلا دارم خیلی حال وهوای بهشت شما را درک میکنم وبه خودم میگویم من اگر آنجا بودم تمام دوردریاچه را درخت پرتقال ونارنج ولیموترش ونارنگی می کاشتم وجلوی ورودی خانه یاسهای رازقی وگلهای رز عطری می کاشتم سرتاسر پل راگلدانهای شمعدانی میگذاشتم هروقت شما واستاد آتیش بازی میکنید به یاد خودم وهمسرم می افتم که وقتی درختها را هرس میکنیم حیاط پرا زشاخه میشود وما آنها رااتش میزنیم وساعت ها کنار آتش می نشینم وبه آن خیره می شوم برای من یک مدیتیشن هست آرام ورها .همیشه برایم سوال بود که چطور دراین خانه جنگلی شما بعضی مواقع تنهامیمانید ونمی ترسید امروزجوابم رادادید واز آنجا که هروقت شاگرد حاظر باشد استاد ازراه میرسد مثل یک استاد تمام عیار توضیح دادید که چطور برترسهایتان غلبه کردید به شما افتخار میکنم وتحسینتان میکنم شما یک شیرزن ایرانی هستید من ازشما نظم انظباط باورداشتن خود رویادگفتم تمام فایلهای سایت رادونه به دونه بادل وجان گوش که چه عرض کنم میبلعم مانند تشنه ای که به دریا رسیده باشد ازخداوند مهربان متشکرم بابت تمام آگاهی ها وشما دو فرشته ی مهربانی به قول استاد جان درپناه خداوند سلامت وتندرست وثروتمند باشید
خدای مننن این فایل خودش یه محصوله کامل بود 🤦🏻♀️
مریم جون عزیزم چقدر تو عشقی آخه مهربون
ترسهات ترسهای منن یا شاید اکثر خانمهای ایرانی بخاطر باورهای محدودکننده جامعه همش مارو ترسوندن نزاشتن خودمون تجربه کنیم رفتن تو دل تاریکی انجام دادن کارهای مردونه تنها شب رو سپری کردن فکر میکنم حداقل ۹۰درصد خانمها این ترسها رو دارن در رابطه با کوچک شدن پرادایس اینکه اولش فکر میکردین بزرگه بحث دیروز منو خواهرم بود و چه همزمانی قشنگی داشتیم میگفتیم رفتن تو دل یسری چیزها و نرسیدن به خواسته هامون بخاطر اینه الکی بزرگش کردیم خواهرم دیروز آگهی بازرگانیش و انجام داد حالا راجع به حس و حالش خودش کامنت گذاشته اما این نکته ش برام خیلی جالب بود که گفت الان گندگیش برام افتاد چون قبلا خیلی بزرگش کرده بودم و این برای من درس داشت که شما هم توی این فایل تاییدش کردین و چه مثال نابی هم زدین پرادایس از نظر من خودش یه شهرک بود 😂اینجوری که گفتین خیلی تابوها برام شکست راجع به آرایش هم هنوز به مرحله ای نرسیدم ک کلن آرایش و بزارم کنار اما همین که یسری جاها لذت و حرومش نکردم خودش جای تشویق داره برام چند روزی رو با دوستام رفتیم سفر بماند که من تغییرمو به وضوح تو این سفر دیدم اما در رابطه با آرایش ما قبلش آب بازی کردیم منو یسری از دوستام که قبلش آرایش کردیم کلن بهم ریخت اما بعد از آب بازی تقریبا همه دخترا دو یا سه ساعتی تو اتاق بودن اما من فقط لباس عوض کردم حتی وقتمو برای خشک کردن موهام نزاشتم 🤣 رفتم سری بازی کردن و لذت بردن بعدی و واقعا هم دیدم اصلا چیزززز مهمی نبود و اصلا برای کسی اهمیتی هم نداشت این اولین بار بود این تجربه رو داشتم در صورتی که قبلن کل وقتم برای آرایش و سشوار و صاف کردن موهام میرفت بحث ترمز و گاز هم که عالی بود تنها بودنتون و تو این طبیعت تحسین میکنم من خودم اگه بودم شاید کلن از توی ویلا بیرون نمیومدم چه برسه بخوام برم منطقه کیودی خیز یا حتی کسی که برای تعمیرات اومده رو تو خونه راه بدم دمتون گرم شیر زن الگوی موفق خیلی ازتون یاد گرفتم اها راستی نوشته دوست عزیمون که متن انتخابی هم بود کلی بهم حس خوب داد با بیان شیرینشون لذت بردم ممنونم دوستتون دارم 😘
داخل کارگاه روی صندلی نشستم
نوشته ریحانه چقدر عالی بود
هر چی ذهنم و روحم میگه مینویسم
روی زمین فلوریدا هستم و دارم با ماشینم میام که x4 هست میرسم به در پرادایس یه بسته ار آمازون دارین میاین بردارین منم اونجام و همزمانی اتفاق میفته
چقدر عالی خدایا شکرت
استاد عزیز تر از جانم میبینم که میگه سلام خوش اومدی به بهشت
سوار ماشین میشیم میگم استاد امروز آنباکسینگ داریما و هر دو میخندیم میرسیم به دریاچه
ببین کی اینجاست براونی بزرگ مرد بزرگ
چطوری پسر چقدر من از تو فیلم دیدم
خدایا شکرت بابت این طبیعت زیبا چقدر خوووبه و عالی خدیا شکرت مریم خانم داره میاد
سلام احمد خوبی خوش اومدی
اشکام سرازیره و دارم مینویسم ببین چقدر این نیروی خیر که ما بهش میگییم خدا قدرت داره انگار توی پارادایسم چقدر این آگاهیها خووبن چقدر خوب
منم کم کم دارم یاد میگیرم پا بزارم روی ترسام
پا بذارم روی ۲۴ سال باور اشتباه میخام با قلب و روحم یکی باشم و فاصله ذهنم و روحم یکی کنم
استاد چقدر خووب نشونه ها داره جواب میده
نشونه که تخم مرغ ها دم در باشن تا تعمیرکار بیاد و کولر درست کنه
نشونه دیروز من
باورت میشه تا یادش میارم اشکام جاری میشه به قول خودت لطیف شدم و این خودش یه نشونه
خانم فرهادی زنگ زد تا گفت از گروه شمام مو به تنم سیخ شد
استاد چقدر نشونه داره جواب میده
درست مثل مثال های خودت
خدا ایده میشه تو کارت
خدا کارمند میشه برات
خدا زمانه خدا مکانه خدا همه چیه
خدا آتیشی که برای ابراهیم درست کردن و گلستان بعدش خودشه
خدا عزیز دل میشه که میری باهاش تو یه رابطه عاشقانه
خدا همه چیه نه نابود میشه و نه به وجود میاد
راستی یادم رفت بگم استاد با هم سوار جت اسکی شدیم و یه دور میزنیم
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی خدایا شکرت بابت این ابر های زیبا خدایا شکرت بابت این که دارم میرم توی فرکانس دوره ۱۲ قدم ومیخرمش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا بابت این همه زیبایی شکرت
باسلام خدمت استاد عزیزم
این قسمت از سریال بهشت نشانه ی چند روز پیش من بود که سعی کردم نکاتش رو هم برای خودم بنویسم و هم با دوستانم به اشتراک بزارم :
1. شاخت محیط اطلفمون مخصوصا اگر بزرگ به نظر برسه باعث میشه که هم ترس هامون بریزه و هم فضای خالی توی ذهنمون ایجاد بشه برای تمرکز بیشتر بر کارهامون
2. وقتی از بیرون و بدون شناخت به ی چیزی نگاه میکنی بزرگتر از اون اندازه ی واقعیش به نظر میاد
3. تا قتی از چیزی شناخت نداری خیلی ترسناک به نظر میرسه ولی وقتی به شناخت می رسی در موردش دیگه ترسناک نیست
4. وقتی روی خدا حساب میکنی و روی اون ارتباط دائمی که با اون داری میتونی وارد ترسهات بشی
5. اگر میخوایم برگ بشیم باید از یکسری چیزهای حاشیه ای مثل ترسهامون بگذریم
6. کیست که خدا بخواد هداینش کنه و دیگران بتونن آسیبی بهش برسونن
7. مومن بر خدا توکل میکنه و هر کس بر خدا توکل کنه خداوند برای اون کافیست
8. وقتی روی خدا حساب میکنی خدا بهت پاداش میده
9. توی هر موضوعی باید تکاملمون طی بشه حتی ترس ها
10. خیلی از تجربه های خانم شایسته از وقتی شروع شد که تصمیم گرفت آرایش نکنه
11. آرایش کردن با خیلی از تجربه های طبیعی در تضاده چون بهت اجاره نمیده که خودت باشی
12. آرایش نکردن به عزت تفس نیاز داره که نظر دیگران برات مهم نباشه و همونجوری که هستی خودت رو باارزش ببینی
13.دوره کشف قوانین برای پیدا کردن ترمزها و تبدیل اونها به گاز خیلی کمک کننده است
14. لازمه رشد ما یکسری قدم های کوچیکه که باید برداشته بشه تا به اون قدم های اصلی برسیم
15. وقتی ترمزها رو پیدا میکنی و ورشون میداری ماشین زندگی خودش میره
16. ماشین خواسته های ما همیشه در حال حرکته ما فقط باید مقاومت ها رو برداریم
17. وقتی ما ترمزی رو پیدا یکنیم آگاهانه و برطرفشون میکنیم سطحمون از سطح آدمی که اون ترمزه رو نداره خیلی بالاتر میره
18. غلبه بر ی ترس میتونه قدرت ما رو برای رفتن توی دل ترسهای آینده بیشتر میکنه
19. وقتی آگاهی پیدا یکیم در مرد مسائل و جهان به آرامش میرسیم و این آرامشی که از این آگاهی به وجود اومده گرانبهاست
سپاسگزارم استاد و مریم جان عزیز که این نکات امروز بر زبان شما جاری شد
سلام به مریم جان شایسته
باور کردنی نیست من مدتیه برای دریافت نشانه هام میام داخل سایت.
و تمام این مدت داره منو با ترسام آشنا می کنه
این جلسه فهمیدم که برای مقابله با ترسم باید دقیقا چه کاری انجام بدهم
من از مریم عزیزم به خوبی یاد گرفتم که باید با ترسام مواجه بشم تا آروم آروم از بینشون ببرم
دقیقا من هم ترس از تاریکی دارم و این مدت که توی ایران مرتب برق میره میتونه فرصت خوبی باشه برای اینکه من ترس از تاریکی رو کمرنگ و کمرنگتر کنم
دقیقا من هم عاشق طبیعت هستم اما بخاطر ترس از جانواران و به خصوص مارها نزدیک طبیعت نمیشم
مدتی ک با سریال زندگی در بهشت آشنا شدم مرتب میگفتم چرا استاد و مریم جان از اینکه یه موقع خرس ، دزد و یا هر نوع موجودی بهشون حمله کنه نمیترسن.
الان میفهمم جمله طلایی خداوند برای توکل کنندگان کافیست میتونه منو از شر ترسام خلاص کنه
خدایا شکرت که من داخل این سایت هر چیزی که نیازم هست را روزانه دریافت میکنم
عاشقتونم
بنام رب تنها قدرتمند هستی
سلام به همه ی دوستان عزیز
این فایل نشانه ی روز من بود
فایل رو چون تصویری و گوشی ام جا نداره
ندیدم اما از کامنت دوستان تقریبا فهمیدم چه خبره
خدایا خیلی قشنگ هدایتم کردی دلم می خواست برم پیاده روی و دلم خیلی گرفته بود الان ساعت یازده و نیم شب ه وقتی کامنت دوستان میخوندم که چه جور بر ترس هاشون دارن غلبه میکنن لذت بردم انگار با اون دستم که نوشته بود رفته قبرستان منم با هاش بودم با مریم جون پیاده روی رفتم توی جنگل . امروز من بارها از پنجره خونه ام آسمون آبی و ابرهای پفکی اش رو میدیدم و بارها به خودم میگفتم چه قدر خوشبختم کف اتاق دراز کشیده بودم و از بیرون ابرهای زیبا رو میدیدم . شب ها با لای پشت بام میخوابم بعضی شبها شهاب بارونه و من واقعا خوشبختم نصف شب در خشش چند تا ستاره رو میبینم و تسبیح خدا رو میگم من چه قدر خوشبختم . بچه ها از بهشت پارادایس گفتن آنجا واقعا بهشته . اما دید ما خیلی مهمه خیلی ها رو میبینم که حیاط خونه شون پر از گل و درخت میوه است سبزی خورد ن کاشتن اما شاد و سپاسگزار نیستن دیشب خونه پدرم بودم و با بچه هام قایم باشک بازی میکردم از کنار آفتابگردان میدویدم یه لحظه به خودم گفتم اعظم تو تمام این سالها توی حیاط و خونه ی به این بزرگی زندگی میکردی اما شاد و شکر گزار نبودی دیشب گل برگ های گل آفتاب گردان کشیدم به صورتم چه لطیف بودن با دستم برگ های درخت انجیر و به و زیتون لمس میکردم خدایا ممنونم شکرت خدا جونم ممنونم برای دیدن این زیبایی های که نصیبم کردی
امروز بارها جلوی آینه رفتم و هی به خودم گیر میدادم انگار مریم جون در مورد آرایش هم چیزهای گفته بودن الله اکبر از این نشانه روز
مریم جونی عاشقتم فقط تا حالا تونستم یه فایل تصویری ازت ببینم عاشقتم عاشقتم
عاشق این زنانگی ات شدم .
خدایا سپاسگزارم خیلی حالم بهتر ه خیلی بهتر شدم سبک شدم
ممنونم برای این سایت قربونت برم خدای قشنگم چه جایی هدایتم کردی اشک تو چشمام جمع شده صفحه گوشی رو نمی بینم
وقتی لب تاپ یا کامپیوتر خریدیم که بزودی تمام فایل های زندگی در بهشت باز میکنم همین جوری با خوندن نوشته های بچه ها کلی لذت بردم
موفقیت در راه است
سلام
الان به همچنین جایی شدیدا نیاز دارم و جالبه که این نشانه ام بود خدایا شکرت به خدا گفتم خودت یک جوری آرامم کن با من صحبت کن و این نشانه ام بودعالیه متشکرم
امروز که داشتم این فایل را میدیدم دقت کردم به خودم دیدم زبان حیوانات را بیشتر متوجه شده ام و یاد گرفته ام مرسی
مطمئنم این قدر چیزهای جدید در پرادایس پیدا خواهید کرد که شگفت زده میشوید این حسی که دارم
منم با کار روی خودم بالاخره بر ترس بر سگ غلبه کردم و خیلی هم خوشحالم ولی هنوز سگهای بزرگ را نه ولی خیلی حس خوبیه خودم را خیلی دوست دارم بابت این قضیه
امروز شرایطی داشتم که دقیقا به حرفهای شما احتیاج داشتم و این خواست خدا بود که من این ها را بشنوم چون خواسته من از خود خدا بود که با من صحبت کن خدایا شکرت برای این نشانه عالی و صحبتهای عالی خانم شایسته گلم
وقتی تصمیم بگیریم عالیست که از همان موقع شروع کنیم بزرگ شدن ما زمانی اتفاق می افتد که باورهای خود راعملی کنیم و دقیقا همانهایی که فکر می کردیم خیلی سخت است برایمان آسان میشود.
با حرف شما به من گفته شد که یک سری ترمزهای کوچک دارم که باید آنها را رفع کنم و روی آنها فکر کنم و بنویسم .
برای مسئله ای امروز خیلی درگیر بودم ویکسره می گفتم خدایا چه کار کنم و جوابم را از زبان شما شنیدم که باید بروم سراغ تمرین گاز و ترمز مرسی عالی بود
چقدر توضیحات شما برای آگاهی و ناآگاهی برایم عالی بود خیلی چیزها را به یادم آورد متشکرم
دوست داشتم زیر آن سایه درخت می نشستم دفتر زیباییهای من را بر میداشتم و ساعتها می نوشتم و نگاه میکردم و می نوشتم.
خودرا به خدا بسپاریم همان برای ما بس است خداوند خیلی قشنگ خودش همه چیز را مدیریت میکند کافیست که ما رها باشیم و به خدا اعتماد کنیم خدایاشکرت
برای ترس از مرگ من خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل هستم نمی گم کامل نمی ترسم ولی اصلا نگرانی ندارم اصلا و ابدا حتی مدتی پیش که دکتر بودم گفت از فلان …. می ترسی گفتم ترس ترسی یعنی چی دکتر شما میگید من از بیماری فلان می ترسم اصلا و ابدا من از مرگ هم نمی ترسم و خیلی احساس خوبی داشتم کلا من از هیجان خوشم نمی آید و مرگ هم برایم بیشتر هیجانی است که آن دنیا چه شکلی است و هیجانش را دوست ندارم که باید روی این قضیه کار کنم . و گرنه از خود مرگ خیلی خیلی از قبل دیدگاه بهتر شده است و خیلی راحتترم. مرسی از گفته های قشنگتون
just do it now
سلام به همراهان عزیز به استاد عزیزو مریم عزیزو دوست داشتنی
یکی از پاشنه آشیل های من شایدم مهمترینش ترس از تنهایی و تاریکی بوده و هست همیشه به فکر راهی برای غلبه به ترسم بودم ولی نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم میدونستم ترس از عدم آگاهی میاد ولی اینکه چه جوری حلش کنم نمیدونستم
بعد از مدتها رفتم که نشانه امروزم و ببینم و زدم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن و همین بود دقیقا جواب سوالاتم
مریم عزیز و شجاع خیلی خوب درس های استاد و پس دادی و از عهده شون براومدی عالی بود عالی
اصلا فکر نمیکردم شما اونجا تنها بمونی طبیعت و خیلی دوست دارم درخت و سرسبزی رو و .. ولی تا میخوام خواسته ام و تجسم کنم یه چیزی مانع میشه چیزی به اسم ترس از فضای بزرگ و تاریکی و تنهایی و همیشه با خودم فضای کوچک با چندتا دارو درخت و گل تجسم میکردم همیشه میگفتم استاد و مریم خانم نمیترسن تنهایی تو جنگل بزرگ و دور از انسان ها…آخه برعکس از حیوانات و مرغ و خروسم میترسم در عین اینکه دوستشون دارم و دائم تو ذهنم درگیر بودم که چیکار کنم چطور حلش کنم
این فایل و دیدم زندگی در بهشت ۸۲ عالی بود جوابم و گرفتم و جالب اینه که خودم مریم خانم هم در گذشته مثل الان من بود و تونست غلبه کنه بر این مشکلات و به عبارتی ترمزش و شناخت و رفعش کرد.خدای مهربون که من و تا اینجا هدایت کردی دوباره دستم و بگیر و هدایتم کم تا این ترمز ذهنیم و که خیلی درگیر کرده من و رفعش کنم.
و چقدر خوب نشونه دیدی که هدایت شدی به موندن و نرفتن… خدایا شکرت.
ترس محدویت میاره برام و محدویت نمیذاره به خواسته هام برسم ..ترمز و گاز.البته من اون دوره آفرینش رو نخریدم ولی از صحبت های خانم مریم این دستگیرم شد.
میرم که برای خودم شرایطی ایجاد کنم برای حل این تضاد و رفع ترمز خدایا شکرت که این نشانه رو فرستادی برام.و ممنونم از استاد و مریم عزیز