https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-23.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-22 07:31:152020-10-23 08:42:38سریال زندگی در بهشت | قسمت 82
278نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر تحسینت می کنم که انقدر شجاعانه وارد ترس هات شدی. و به ترس هات حمله کردی. از اینکه خیلی با ایمان از خدا حرف میزدی واقعا لذت بردم و به خودم گفتم ببین این هم قبلا ترس داشته یه روزه به این همه شجاعت نرسیده. این هم قبلا شک کرده ولی حرکت کرده . من تازه دارم قانون تکامل رو درک میکنم که ادم یه دفعه شجاع نمیشه یه دفعه هم ترسو نمیشه. ادم یه دفعه با ایمان نمیشه و ادم یه دفعه بی ایمان هم نمیشه. از اینکه با طبیعت انقدر انس گرفتی لذت بردم.
از اینکه گفتی ارایش کردن رو گذاشتی کنار و خود واقعیت رو دوست داری لذت بردم. چون من هم ذاتا از ارایش کردن خوشم نمیاد البته از اول من اینطور بودم و این ایده رو داشتم که یه جور ماسک زدنه که جلوی بقیه زیباتر باشی. ولی زمانی که در جمعی ظاهر میشدم که میدیم بقیه تیپ و ظاهر متفاوتی دارند اعتماد به نفسم پایین می آمد و دوست داستم سریع برم ارایش کنم، یا اینکه حسم نسبت به خودم بد می شد.پس الان میفهمم که من روی عزت نفسم باید خیلی کار کنم. من آرایش کردن رو دوست نداشتم ولی عزت نفسم هم پایین بودالبته الان دارم روش کار میکنم . و هنوز به اندازه شما بالا نبردم. پس چه زیبا به این نکته اشاره کردید که فرق میکنه که کسی ذاتا یک چیزی یا صفتی رو داشته باشه تا کسی که روی خودش کار کرده باشه و به اون رسیده باشه.
مرسی از اینکه زیبایی صبح و بارون زیبا رو به نمایش گذاشتی. مرسی از اینکه امنیت این کشور رو به نمایش گذاشتی. مرسی از اینکه انقدر دوست داشتنی هستی.
پریشان شده بودم از دیشب فرکانسم تغییر کرده بود و حتلم دگرگون بود تااینکه صبح پنج بیدارشدم تا غرق تلاش بشم که مشغول باشم ولی اونقدر حالم دگرگون بود که هفت تا 9صبح رو خوابیدم و الان یادم افتاد که بیام بزن روی هدایت به سوی نشانه و …
دارم منفجر میشم حالم هرچقدر که دگرگون بود و کنترل افکارم سخت شده بود هزاران برابرش الان اروم شدم
موضوع اولی که دلیل اصلی شد بیام به سوی نشانه م این بود که هدف مهمی دارم که قبلا که روی خودم کارنکرده بودم اون رو یک رویای بزرگ میدیدم که اگه برسم معجزه س و دنیا مات و مبهوت میمونه ولی الان اینطور شده که اگه من بهش برسم خیلی عادیه و برام بدیهی شده تکاملم رو طی کزدم ودارم میرسم و اینطور فهمیدم که اگه کسی بشنوه که من رسیدم به خاطر ذهن محدود و نااگاهیشه که بزرگ و معجزه ببینه برام هدف من قبولی در کنکور با رتبه زیر صد و پزشکی دانشگاه تهرانه چیزی که چهارساله چیزی غیر از اون رو به زبون نیوردم و هرسال دنبال معجزه بودم تا اینکه دوماه قبل نشستم کار کردم روی باورام که امروز به جایی رسیدم فهمیدم اگر این مسیر طی نمیشد و من هدایت نمیشدم رو جدی کار کردن رو خودم به هیچ عنوان با باور هایی که داشتم هزاران سال هم هیچ اقدامی نمیکردک براش چه برسه به اینکه بدستش بیارم و بدون اینکه بفهمم چطوری ترمز هایی از من برداشته شد که نمیدونم چی بودن فقط میدونم کلا تغییر رو احساس میکنم و الان دیگه رسیدم به مرحله اقدام ولی با وجود اینکه نزدیک هفتاد روز مونده برای بقیه از محالاته چون همه با باورهای محدودشون سه سال یا حداقل یک سال براش انرژی میزارن
وخب چون منم بین همین ادمام گاهی کنترل ذهنم برام سخت میشه تا اینکه اومدم و خانم سایشته عزیزم گفتم که از بیرون بزرگ به نظر میاد و من تمام وجودم لرزید …چه نشلنه ب واضحی
اخه حتی نمیخواستم فایل رو باز کنم چون اعتبار سیمکارتم کم بود و بسته اینترنتی نداشتم گفتم فقط کامنتا روبخونم وجالبه تو کامنتا بیشتر درمورد ترس و ارایش و این بعدش صحبت کردن گفتم بذاریه شارژ بگیرم و نگاه کنم حداقلش اینه که اون طبیعت و صدای استاد و خانم شایسشته منو ارومم کنه تا اینکه شارژه رو گرفتم و تا برام فعال بشه زدم تو گوشیم یه فایلم گوش کنم که فایل گاز و ترمز بود که استاد تو میامی فلوریدا برامون صحبت کردن با اینکه قبلا گوش داده بودم ولی بازم گوش کردم کمی ولی شارژ فعال شد و نصفه گذاشتم اومدم سراغ این بهشت
و الان نمیدون از چی بگم از کجا شروع کنم
اول اینکه پر از نشونه بود که من تکامله روو طی کردم فقط باید ترمز های کوچولو کوچولو رو پیدا کنم و رفع کنم تا گازه خودش عمل کنه و منو به خواسته م برسونه
دوم اینکه اصلا بزرگ نیس و تهش خنده دار میشه و بهم جرات حل مسائل بعدی زندگیم رو میده و فقط از بیرون بزرگ بنظر میرسه مثل همون بهشت بیست هکتاری پر از جنگل و چالش و الان تو کف دست مریم جونه اگه منم واردش بشم و تا تهش برم میفهمم که خیلی ساده بوده و غلبه کردم و تونستم بهش برسم
سوم اینکه اگه این اگاهی رو داشته باشم و به صحبت های استاد عمل کنم با ارامش مسیر رو طی میکنم و بهش میرسم فقط کافیه ارام باشم تا الهامات بی نظیر پروردگارم رو دریافت کنم
چهارم اینکه جدای از نشانه امروزم یچیزی رو تجربه کردم که چند روزه میخواستم تو فایل های مختلف بنویسم ولی نمیشد تااینکه امروز اومدم اینجاو چقدر خوبه این فایل
مریم جون فرمودن وقتایی که تنهان میرن اطراف پرادایس رو میگردن هم بیشتراشنا میشن با محیط هم ترسشون هم از بین میره و رفته خداروشکر
من روز جمعه ینی پریروز یهو به سرم زد به بابام گفتم و از خونه رفتم بیرون اونم چجوری؟بابای من به شدت سخت گیره و این باور نادرستو داشتم که زندانی هستم اجازه نمیده جایی برم و اینا تا اینکه یه مدت بود داشتم رو باورام کار میکردم و فقط خدارو مالک خودم میدونم و اجازهمن دست خداست اگه باورش کنم زبان پدرم رو میبنده حتی برای مهاجرتم پنج ماه دیگه نه تنها مخالفت نکنه بلکه خودش کمکم میکنه چیزی که دوتا خواهر بزرگتر دارم و سالیانه ساله به خاطر باور های نادرستمون همیشه توخونه بودیم و ابجیم نتونس بره شهر دیگه برای تحصیل …
خلاصه اینکه من بهش گفتم چن روزه گوارشم بهم ریخته و الان هم گلوم(تیروئید یا غدد لنفاوی)درد میکنه برم بدم یه ازمایش بنویسه پزشک بدون فکر و به سرعت به پدرم گفتم در حالی که میدونستم همیشه میاد همراهم و در اتاق پزشک معذب میشم و اصلا دوست ندارم و شک کردم که زهرا تو اینهمه باور درست داری میدونی سالمی چرا یهو بی مهابا یچیزی گفتی یه نجوای ذهنی همیش میگف اشتباه کردی و من به پدرم گفتم و اون خیلی راحت بدون مخالفتی گف برو فقط گف جمعه س اونم ظهره میخوای من ببرم بعدش بریم گردش منم بیماری جهانی حال حاضرو بهانه کردم و گفتم تو نیا برات خطر داره و اینا تا اینکه رفتم تا خیابون و خواستم تاکسی بگیرم دیدم نیس اتوبوس نیس اسنپ خواستم بگیرم دیدم نیس😂😂خدایا چه کنمجمعه س همه تو فصل بهاررفتن باغچه اونم ماه رمضون ورمضان قرنطینه و هوای گرم و خلوت همش نجوای ذهنی فریاد میزد و سرزنشم میکرد به حدی که میخواستم برگردم خونه ولی دیدم بد میشه جالبه فکر میکردم الهامه وو من دارم بهش بی توجهی میکنم از خدا معذرت خواستم پ گفتم این یه بار رو به الهامت توجه نکنم و بی توجه بیفتم توراه ببینم خدا چی میخواد جایی که میخواستم برم سه تا خیابون دراز خودشم مستقیم بود گفتم برمبفرستم خیابون بعدی بلکه تاکسی بود اقا دیدم نیس ادامه دادم تا اینکه گفتم پیاده میرم و به خودم تکرار کردممیکنم که من دراغوش امن خداوند قرار دارم از یه خیابونی گذشتم که خیلی بزرگه و کناره هاشم ساختمونای نیمه کاره و یا تکلمیل شده همشون ساختمان پزشکان ولی چون جمعه بود بسته و بعضی قسمت ها هم کلا باغچه س و هنوز زمینش سرسبزه کمی هم تو ارتفاعه و اطراف شهر و کوه های اطراف دیده میشه از اون خیابون و لی خیلی خلوت و مکانی بود که فریاد میزدی کسی صداتو نمیشنید چون مسکونی نیس و یه کانال اب خیابون رو از کوچه ها جدا کرده و مسیری نداره اما من به راه افتاد خدایا پرنده هایی مثل بلبل و قناری و یه عالمه پرستو و گنجشک سگ و یه عالمه ثروت(چون کوچه های اونطرف کانال همشون کوچه های بهترین خیابون شهره و بالاشهره)خونه های زیبا. صدای طبیعت اصلا نمیدونستم چی بگم اونقدر غرق حس خوب شدم که تمام استرس بیخودی که از صب داشتم رفع شد و اون لحظه به خودم گفتم خدا منو هدایت کرد تا فرکانسمو تنظیم کنه و بهم یاد اوری کنه که از مسیر خارج شدم وفهمیدم اون نجوای ذهنی بود نه الهام رفته رفته دیدم خدایا چقدر تغییر رو درخودم دیدم که تو یک ماه اخیر عوض شدم و با تمام وجود اون ازادی اون شحاعت درونی اون ایمان قوی رو (هر چند که هنوز خیلییی کار داره شخصیتم)و نتیجه تغییرباور هام رودر وجودم حس کردم گاهی یه ماشین رد میشد که پسر جوون مثلا نگه میداشت تا تو دلم میگفتم من در اغوش امن الهی قرار دارم پشیمون میشد و میرفت و اصلا انگار یه امتحان بزرگ بود جالبه تمام ماشین ها پسر جوون غلط انداز بود که منو امتحان کنه و من با هیچ کدومشون ذ ره ای احساس ترس نکردم و به راهم بارامش ادامه دادم و دیدم که به این ترسم غلبه کردم درحالی دوسه ماه قبل یه بار تو بازار شهرمون یه پسر کوچکتراز من با یه قیافه شیطانی(منظورم ترسناک و منفی)وگر نه اونم بنده خداست و اینطور گفتن درست نیس ولی در کل اون پسر تو شلوغی شهردنبالم بود و من اومدم خونه کلی گریه کردم چون واقعا سر به زیرم همه میگن
ولی امروز فهمسدم ایراد از کجاس اگه ترس های قبلی رو داشتم مطمئنم جمعه تو دردسر بزرگس میفتادم و کارم تموم بود واقعا دیگه تهش بود بزرگ تر از این شرایط تا بحال ندیدم جایی برای خطر و اینا ولی برای من جز لذت نبود
و چیز جالب دیگه اینکه من صورتم کمی جای جوش داره و همیشه کرم میزدم ولی اینبار با اینکه پزشک معاینه م کرد و من ماسکم رو دراوردم و. صورتم واضح بود ولی برام جالب بود که اصلا حس بدی نداشتم و پی بردم که چقدر عزت نفسم افزایش وسدا کرده و خودم رو چقدر دوست دارم منی که قبل این باور ها همیشه خودزنی و سرزنش و حتی اقدام به خودکشی داشتم ولی الان روحم اروم گرفته و زلال تر ار همیشه دارم بدون باور های نادرست زندگی میکنم و لذت میبرم خدایاشکرت
الان درک میکنم این بیت رو
بیرون ز تو نیست انچه در عالم هست/ازخود بطلب هرانچه خواهی که تویی
خدایا شکرت🌸🌱
اونروز برام خیلیییی نشونه داشت خیلی باورهام قوی تر شدن و کلی تجربه های خوب کسب کردم و معجزه ها دیدم که اصلا کلمه ها توانایی وصفشون رو نداره من اونروز فرق الهام وشد نجوای ذهنی روهم درک کردم
پر ازحس خوبه درونم دیگه طوری شده طبق همون فایلی که قبل این گوش میکردم استاد میگفتن میخواهی میشود الله جهان رو مسخر ما کرده و مادامی که ترمز هامون رو برداریم در همون لحظه میخواهیم و میشود
منم میخواهم و میشود هر لحظه م شده الهام و معجزه و نشانه و هدایت های پی در پی
حالم عالیه
حتی اعتراف میکنم تا امروز زندگی در بهشت رو خیلی سطحی میدیدم و فرکانسم درست نبود و در مداری نبود که حرفایی رو بشنوم که الان شنیدم و اشنا نبودم که زین پرده رمز رو بشنوم
خدایا شکرت که مرا اشنای این درگه کردی و هم فر کانس مریم بانو در این فایل بودم امروز و از زبانش تک تک حرفاتو شنیدم و میرم که پر قدر ت تر ازقبل روی باورهام کار کنم و تلاش کنم برای هدفم داشتان زندگیم رو گذاشتم برای روزی که اون موفقیت شیرین رو بدست اوردم و دستاورد خوبی که بشه بیان کرد رو مینویسم براتون با اینکه از همون روز اول معجزه پشت معجزه بود برام ولی واقعا جز احساس وسیع چیزی نیس که بشه نوشت و فقط باید تجربه ش کرد این چالش های شیرین رو برای همه ی اعضای خانواده بزرگم ارزو میکنم و از خداوند سپاسگذارم که مریم جان رو افریده تا دست با ارزش پروردگارمون بشه برای هدایت و حال خوبمون جای خالی استاد هم تو فایل خالیه
پروردگارا چه صبحی چه طراوات و تازگی ای چه نواهای دل انگیزی واقعا صبح زندگی بخشیه،و این مرغداریم باعث شده صبحها زود پاشید که ازادشون کنید، خدای من دریاچه بحدی ارامه انگار یخ بسته، چقد نور اول صبح زیباست، این مرغابیها و خروس و مرغها چقد زیباهستند حیف که دوتا فوکلی و دوتا غاز ها نموندن نمیدونمم چی شدن جزیکی از غازها که لاک پشت خوردش ،فوکلی ها خیلی زیبا بودند عزیزم،جوجه های مامان مرغیم به اکتفا رسیدن و چقد گناه دارن وقتی مامانشون ولشون میکنه و همش دنبالش میدون اونم برمیگرده کتکشون میزنه ولی خوب این طبیعت اونهاست و اگه این کارو نکنه مستقل و قوی نمیشن خدایاشکرت
من اولین بار که دیدم به مرغها دونه روی خاک میدن انقد دلم سوخت که با خاک میخورن ولی بعدها فهمیدم که اگه مرغ گندم رو یا دونه رو با سنگریزه و خاک نخوره تو بدنش هضم نمیشه و اون شن و اینا نه تنها ضرر نداره بلکه لازمه ی بدنشونه ،از بس شما زیبابینی عشقم که واسه نور طلایی هم بیدار میشی تا این زیبایی رو از دست ندی مثل اون زمانیکه تو بندرعباس میرفتی طلوع خورشید رو ببینی الحق که شایسته ی دیدن زیباییهای بیشتر هستی خدایاشکرت
شاپمون عجب نعمتیه برای پردایس ،وای طلوع خورشید از لابلای درختها محشره ،همه جا سکوته جنگلیه یعنی فقط از دور صدای جیرحیرک و وزغ و پرنده و باد میاد و بس یعنی صدای زندگی ،فایرپیت و تنه های درخت چقد زیباهستند خدایاشکرت
یک روز تنهای دیگه چقد کیف میده تنهایی و ارامش و این بزرگترین لطفیه که شما بهم میکنید و بهم فرصت تنها بودن میدید،چه زیبا که میرید واسه خودتون توی جنگل میگردید و همزمان تمرکز میکنید چه ایده ی باصفا و البته شجاعانه ای من از وقتی دیدم اینجا کایودی میاد میترسم ،چه خوبه الن رو هم میشناسید فکر نمیکردم کسی رو اینجا بشناسید ،گاوهای زیبای الن ،اااو اون نصفه نیمه بدون سقفه شاپ النه😂😂،چقد زیباست امنیت و اعتماد در امریکا که حد فاصله دو ملک فقط یه فنس ساده ست که صرفا مرز رو مشخص میکنه همین خدایاشکرت
وای خدای من گلدن تایم چقد زیباست یعنی دقیقا انگار پودر طلا به درختها پاشیده میشه چقد زیباست ،چقد این جنگل بکر زیباست و واقعا تحسینتون میکنم که تنهایی اینجا قدم میزنید و این شجاعت و شهامت ستودنیست خدایاشکرت
خدای من بهشت بهشت بهشت و دیگر هیچ اخه این درختهای ته رودخونه روی اب چرا انقد زیباهستند خدای من ،اسمان و ابرها رو نگاه مگه داریم این همه زیبایی ،الهی عزیزم جورج کوچولو زیر بارون سرماخورده ولی مامان مریم انقد جوجه داریش خوبه که بهشون سر زده و دیده حالش بده اوردتش پهلوی جوجه پردایسی ها و شکرخدا الان سالمه😍 خدایاشکرت
چه لپ تاپ های عشقی، چه شغل بی نظیری دارید کاش منم کامپیوتر میخوندم،چه گل زیبایی روی میزه ،لیوان خودکارهاتونو عشقه ،بک گراوند زیبای لپ تاب خودتون البته نمیدونم مال خودتونه یانه چون تو سفر به دور امریکا دیدم ماله شما سفید بود ،واااو مریم گلی تنهایی میره خرید چقدددد خوب این استقلال تون رو تحسین میکنم ،جوجه هاهم بیان تو که یه وقت بارون نخورن خداروشکر حواستون به همه چیزهست خدایاشکرت
خونه ی کاملا تمیز و مرتب و کارتونم گذاشتید خروجی بگیره و چون زمان بره تو این فاصله میرید بیرون و قراره بریم تخم های جدید بیاریم واااو باورم نمیشه من انقد عاشق جوجه شدم😍☺️،ای جان چقد دوست داشتم این شاپم ببینم نگاه گاراژم داره و سانتافه و موتور عزیز اینجا هستند چه جای دنجیم هست زیر این شاخ و برگها خدایاشکرت
واقعا مریم خانم برای پاهم هپینطوره اولش میگفتیم پردایس ۲۰ هکتاره و کی این همه رو لازم داره ولی الان میبینم خیلی هم خوبه خیلی اندازه ست نه اونقد بزرگه نشه دیدش نه اونقد کوچکه که نشه توش اسب سواری یا موتور سواری کرد و خیلی دلم میخواد یکبار یک دور کامل مرز ملکتون رو ببینم که از جلو جاده ست از یک بغل مزرعه ی النه ولی دو طرف دیگه شم نشونمون بدید ان شاءالله خدایاشکرت
چقد خوبه که مریم خانم رانندگی میکنید منم ارزو دادم یه روزی ماشین داشته باشم و رانندگی کردن رو تجربه کنم و این حد بالای استقلال و ازادی شما رو تحسین میکنم ،تریلیرتونم اینجاست پرچوبه من خیلی جلو خونه دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم تو تصویرها نگو دورتر بوده ،خدای من چه جمله ی زیبایس که وقتی وارد ترسهات میشی یعنی روی خدا حساب کردی،واقعا مریم خانم قدرت شما در شناسایی پیچکهاتون مثال زدنیه اینکه همین وسواس تمیز بودن یک مانع برای رفتن به طبیعته که نود درصدمون داریم و یه روز بیرونیم همش منتطریم برگردیم خونه و هیچوقت فکرشم نمیکردم این پیچکها یا به قول استاد ترمزهای کوچک منو از دیدن زیباییها محروم کرده باشن ،چه ایمانیه که همیشه باخودت تکرار کنی که کیست که بتونه کسیو که خدا دستشو گرفته از هدایت بازداره و بهش صدمه بزنه و بخدا من اینو در ابعاد خیلی کوچکتری حس میکنم که همسمر باوجودیکه بشدت مخالف این برنامه های موفقیته و مدام تاکید میکنه که من حق ندارم ازشون استفاده کنم اما من هم فرصت کافی پیدا میکنم هم گاهی ایشون نشسته سرگرم اینستاگرامه من دارم فیلم میبینم و ته دلم یه کم میترسم میگم الان بفهمه دعوام میکنه اما بازم چیزی نمیگه و همش میگم خدایا تو کمکم میکنی من این راه رو بیام مطمئنم ،جمله ی زیبای مومنان فقط بر خدا تکیه میکنند و خدا برایشان کافیست چقد این جمله ها زیباهستند چقد ارامش بخشن و تکرارشون چقد ایمان رو رشد میده خدایاشکرت
این راه جنگلی واقعا زیباست دیوانه کننده ست پراز حس خنکی و اکسیژن خالصه،خدای من روی درخت لونه پرنده هست عزیزم من انقد از لونه خوشم میاد هرجا رو درختی میبینم یاد بزرگی خدا میفتم که واسه هر جانداری یه سرپناه ساخته و ارزومو باخدا تکرار میکنم خدایاشکرت
واااو تخم مرغها اومدن جلو در بخدا اینه جواب کسایی که حساب میکنن اینه جواب کسایی که کنترل ذهن میکنن به قانون عمل میکنند و همه را مسخر خود میکنن خدای من چقد خوب شد که براتون اوردن دم در و لازم نیست تااونجا برید و این ذوق و سپاس گذاریه شما شگفت انگیزه ،چقد شما خوبید میگید اول تخم مرغها رو سروسامان بدم بعد برگردم برم وال مارت مابودیم انقد تنبلیم میگفتیم بریم حالا خریدهامون بکنیم و برگردیم بعد ،واو چه جالب اصلا دیگه لازم نیست والمارت هم برید چون تخمها اومدن دم در و این نشونه ست که فردا برید هم جوجه ها رو بگیرید هم خرید کنید پس خوب کردید برگشتید
براونی عزیز اومده سلام احوال پرسی، چقد این راه جنگلی زیباست ،مریم انقد عاشق پردایسه که خداروشکر میکنه نرفته بیرون خدایاشکرت
این داستان ترمزها و پیچکها که تقریبا یکی هستن یکی از بزرگترین درسهایی که من از سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم که همیشه دنبال ترمزهام باشم و هرکجا مقاومت دارم روش پا بذارم ،چه تعبیر زیبایی که خواسته ت گازه موانع ترمز یعنی اینجوری بشینی قشنگ دربیاری که خوب من خواستم اینه چرا نمیشه این موانع هست و بیای روی موانع کار کنی البته پیدا کردن موانع خودش خیلی مهمه چون واقعا سخته پیدا کردنش حداقل برای من چون مثلا فکرشم نمیکردم که ارایش کردن مانع رفتن به طبیعت بشه ولی حالا میبینم دقیقا به همین دلیل من توی طبیعت نمیرم چون پوستم خیلی زود تیره میشه و اینجوری باید بتونم دونه دونه ترمزهامو پیدا کنم .،چقد عالی واقعا وقتی این تعبیرها رو میشنوم قلبم برای دوره ها میجوشه خدایاشکرت
صدای پردایس چقد زیباست مخصوصا بااون جوجه ها ،طبیعت فوق العاده زیبا ،خدایااسمان چقد زیباست،ای جونم عروسک تو خونه اویزون کردید چه نازه ،چقد جالب واقعا از طرف خدا هدایت شدید که امروز نرید بیرون و بسته خودش میاد دم در و بعد میبینید نیم ساعت بعد تعمیرکار میاد و لازم بوده شماخونه باشید واقعا حق دارید از ارزوهای نطلبیده براورده شده انقد سورپزایز بشید،اون در کوچولوه بلاخره باز شد توش ترانز برقی چیزیه اره چقد دوست داشتم بدونم اون چیه ،چه سیستم کولر خفنی دارید من اصلا تاحالا بهش دقت نکرده بودم خداروشکر که درست شد خدایاشکرت
سپاس گذارم مریم بانو که این فایل رو برامون تهیه کردید
سلام مریم بانوی عزیزم . من یکی از بندگان خدای مهربانم به نام مریم ۴۰ سالمه و الان از خدا خواستم که منو با فایل هاتون راهنمایی کنه با نشانه امروزچون دقیقا موضوع من هم غلبه بر ترس های ذهنی و وسواسی بود . الان فقط اشک می ریزم چون دقیقا جواب سوال های من بود!!سپاس فراوان از خدای خوبم و تشکر زیاد از شما بابت پر کردن این فایل و شرح تجربه های عملی خودتون . دوستون دارم و برای شما دعا میکنم به آرزوهاتون برسید. برای من هم دعا کنید . مریم از مشهد 😘😘😘🙏🙏🙏🙏
سلام خدمت تمام بچه های سایت و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اون افتاب سر صبح ادمو دیوونه میکنه چقدر زیبا بود خورشید با این نور قشنگش رو این سبزه ها میتابید چه صحنه رویایی شده بود من به شدت تحسین میکنم خالق این همه زیبایی رو
خانم شایسته نازنین به شدت به شدت من شمارو تحسین میکنم بابت درک بالایی که از قوانین دارید از نیمه های فایل کلا خودش یه دوره اموزشی حساب میشد جه نکته طلایی گفتید هر چیزی هر چقدر هم بزرگ باشه برای اینه که شناخته نشده به مرور برای ما کوچیک میشه این باور مثل بمب کلی ترمز رو منهدم میکنه که هر تضادی هر چقدر بزرگ ولی بعد از طی شدن تکاملمون و حل شدنش برامون کوچیک میشه به شدت شما رو تحسین میکنم بابت این درک/من خودم چون به شدت تعمق میکنم و علاقه به شناخت قوانین جهان دارم کاملا درک شما رو حس میکنم و میدونم از کجا میاد داشت یادم میرفت ای خداااااااا اون افتاب سر صبح پشت کلبه که هنوز جون نداشت و روی درختا افتاده بود منو دیوونه کرد فقط روی یک صندلی بشینی و محو این صحنه بشی و فقط تسبیح کنی این خدارو ستایش کنی این خدارو/بریم سراغ بقیه فایل خانم شایسته چه ایه ای رو گفتی الله اکبر کسی که خدا هدایتش کنه کسی نمیتونه به اون اسیب برسونه و خدا به شدت کافیست بینظیر بود این فایل خداروشکر که دوباره هدایت شدم بعد از مدتها کامنت بذارم توی سایت در پناه الله یکتا پر از هدایت به راه مستقیم
سلام به دوستای عزیز سایت و استاد عباس من و مریم جان خیلی دوست داشتنی
ضمن اینکه میخواستم بی نهایت تشکر کنم بابت این سریال فوق العاده آموزنده و هدایت گرتون.. میخواستم احساس درونیم نسبت به خانم شایسه عزیز رو بگم.. اینکه واقعا صداتون آرامش بخشه و ادم در کنار شما اصلا حوصله ش سر نمیره و شما خیلی جذاب و گیرا صحبت میکنین و آدم رو به فکر میبرین.. هر لحظه بودن با شما آرامش بخشه.. من که عاشق شما و صداتون و روح بسیار بزرگ و آگاهتون شدم.. خدا شما و استاد رو حفظ کنه و در دنیا و آخرت نعمت و آسایش و آرامش و سلامتی و خوشبختی بی نهایت عطا کنه.. واقعا خوشحالم از اینکه شما رو پیدا کردم.. خدایا شکرت
به نام خدای وفور و فراوانی
سلام بر تو مریم جان.
چقدر تحسینت می کنم که انقدر شجاعانه وارد ترس هات شدی. و به ترس هات حمله کردی. از اینکه خیلی با ایمان از خدا حرف میزدی واقعا لذت بردم و به خودم گفتم ببین این هم قبلا ترس داشته یه روزه به این همه شجاعت نرسیده. این هم قبلا شک کرده ولی حرکت کرده . من تازه دارم قانون تکامل رو درک میکنم که ادم یه دفعه شجاع نمیشه یه دفعه هم ترسو نمیشه. ادم یه دفعه با ایمان نمیشه و ادم یه دفعه بی ایمان هم نمیشه. از اینکه با طبیعت انقدر انس گرفتی لذت بردم.
از اینکه گفتی ارایش کردن رو گذاشتی کنار و خود واقعیت رو دوست داری لذت بردم. چون من هم ذاتا از ارایش کردن خوشم نمیاد البته از اول من اینطور بودم و این ایده رو داشتم که یه جور ماسک زدنه که جلوی بقیه زیباتر باشی. ولی زمانی که در جمعی ظاهر میشدم که میدیم بقیه تیپ و ظاهر متفاوتی دارند اعتماد به نفسم پایین می آمد و دوست داستم سریع برم ارایش کنم، یا اینکه حسم نسبت به خودم بد می شد.پس الان میفهمم که من روی عزت نفسم باید خیلی کار کنم. من آرایش کردن رو دوست نداشتم ولی عزت نفسم هم پایین بودالبته الان دارم روش کار میکنم . و هنوز به اندازه شما بالا نبردم. پس چه زیبا به این نکته اشاره کردید که فرق میکنه که کسی ذاتا یک چیزی یا صفتی رو داشته باشه تا کسی که روی خودش کار کرده باشه و به اون رسیده باشه.
مرسی از اینکه زیبایی صبح و بارون زیبا رو به نمایش گذاشتی. مرسی از اینکه امنیت این کشور رو به نمایش گذاشتی. مرسی از اینکه انقدر دوست داشتنی هستی.
خیلی دوستت دارم و تحسینت میکنم.
در پناه خداوند مهربون شاد و ثروتمند باشی.
پریشان شده بودم از دیشب فرکانسم تغییر کرده بود و حتلم دگرگون بود تااینکه صبح پنج بیدارشدم تا غرق تلاش بشم که مشغول باشم ولی اونقدر حالم دگرگون بود که هفت تا 9صبح رو خوابیدم و الان یادم افتاد که بیام بزن روی هدایت به سوی نشانه و …
دارم منفجر میشم حالم هرچقدر که دگرگون بود و کنترل افکارم سخت شده بود هزاران برابرش الان اروم شدم
موضوع اولی که دلیل اصلی شد بیام به سوی نشانه م این بود که هدف مهمی دارم که قبلا که روی خودم کارنکرده بودم اون رو یک رویای بزرگ میدیدم که اگه برسم معجزه س و دنیا مات و مبهوت میمونه ولی الان اینطور شده که اگه من بهش برسم خیلی عادیه و برام بدیهی شده تکاملم رو طی کزدم ودارم میرسم و اینطور فهمیدم که اگه کسی بشنوه که من رسیدم به خاطر ذهن محدود و نااگاهیشه که بزرگ و معجزه ببینه برام هدف من قبولی در کنکور با رتبه زیر صد و پزشکی دانشگاه تهرانه چیزی که چهارساله چیزی غیر از اون رو به زبون نیوردم و هرسال دنبال معجزه بودم تا اینکه دوماه قبل نشستم کار کردم روی باورام که امروز به جایی رسیدم فهمیدم اگر این مسیر طی نمیشد و من هدایت نمیشدم رو جدی کار کردن رو خودم به هیچ عنوان با باور هایی که داشتم هزاران سال هم هیچ اقدامی نمیکردک براش چه برسه به اینکه بدستش بیارم و بدون اینکه بفهمم چطوری ترمز هایی از من برداشته شد که نمیدونم چی بودن فقط میدونم کلا تغییر رو احساس میکنم و الان دیگه رسیدم به مرحله اقدام ولی با وجود اینکه نزدیک هفتاد روز مونده برای بقیه از محالاته چون همه با باورهای محدودشون سه سال یا حداقل یک سال براش انرژی میزارن
وخب چون منم بین همین ادمام گاهی کنترل ذهنم برام سخت میشه تا اینکه اومدم و خانم سایشته عزیزم گفتم که از بیرون بزرگ به نظر میاد و من تمام وجودم لرزید …چه نشلنه ب واضحی
اخه حتی نمیخواستم فایل رو باز کنم چون اعتبار سیمکارتم کم بود و بسته اینترنتی نداشتم گفتم فقط کامنتا روبخونم وجالبه تو کامنتا بیشتر درمورد ترس و ارایش و این بعدش صحبت کردن گفتم بذاریه شارژ بگیرم و نگاه کنم حداقلش اینه که اون طبیعت و صدای استاد و خانم شایسشته منو ارومم کنه تا اینکه شارژه رو گرفتم و تا برام فعال بشه زدم تو گوشیم یه فایلم گوش کنم که فایل گاز و ترمز بود که استاد تو میامی فلوریدا برامون صحبت کردن با اینکه قبلا گوش داده بودم ولی بازم گوش کردم کمی ولی شارژ فعال شد و نصفه گذاشتم اومدم سراغ این بهشت
و الان نمیدون از چی بگم از کجا شروع کنم
اول اینکه پر از نشونه بود که من تکامله روو طی کردم فقط باید ترمز های کوچولو کوچولو رو پیدا کنم و رفع کنم تا گازه خودش عمل کنه و منو به خواسته م برسونه
دوم اینکه اصلا بزرگ نیس و تهش خنده دار میشه و بهم جرات حل مسائل بعدی زندگیم رو میده و فقط از بیرون بزرگ بنظر میرسه مثل همون بهشت بیست هکتاری پر از جنگل و چالش و الان تو کف دست مریم جونه اگه منم واردش بشم و تا تهش برم میفهمم که خیلی ساده بوده و غلبه کردم و تونستم بهش برسم
سوم اینکه اگه این اگاهی رو داشته باشم و به صحبت های استاد عمل کنم با ارامش مسیر رو طی میکنم و بهش میرسم فقط کافیه ارام باشم تا الهامات بی نظیر پروردگارم رو دریافت کنم
چهارم اینکه جدای از نشانه امروزم یچیزی رو تجربه کردم که چند روزه میخواستم تو فایل های مختلف بنویسم ولی نمیشد تااینکه امروز اومدم اینجاو چقدر خوبه این فایل
مریم جون فرمودن وقتایی که تنهان میرن اطراف پرادایس رو میگردن هم بیشتراشنا میشن با محیط هم ترسشون هم از بین میره و رفته خداروشکر
من روز جمعه ینی پریروز یهو به سرم زد به بابام گفتم و از خونه رفتم بیرون اونم چجوری؟بابای من به شدت سخت گیره و این باور نادرستو داشتم که زندانی هستم اجازه نمیده جایی برم و اینا تا اینکه یه مدت بود داشتم رو باورام کار میکردم و فقط خدارو مالک خودم میدونم و اجازهمن دست خداست اگه باورش کنم زبان پدرم رو میبنده حتی برای مهاجرتم پنج ماه دیگه نه تنها مخالفت نکنه بلکه خودش کمکم میکنه چیزی که دوتا خواهر بزرگتر دارم و سالیانه ساله به خاطر باور های نادرستمون همیشه توخونه بودیم و ابجیم نتونس بره شهر دیگه برای تحصیل …
خلاصه اینکه من بهش گفتم چن روزه گوارشم بهم ریخته و الان هم گلوم(تیروئید یا غدد لنفاوی)درد میکنه برم بدم یه ازمایش بنویسه پزشک بدون فکر و به سرعت به پدرم گفتم در حالی که میدونستم همیشه میاد همراهم و در اتاق پزشک معذب میشم و اصلا دوست ندارم و شک کردم که زهرا تو اینهمه باور درست داری میدونی سالمی چرا یهو بی مهابا یچیزی گفتی یه نجوای ذهنی همیش میگف اشتباه کردی و من به پدرم گفتم و اون خیلی راحت بدون مخالفتی گف برو فقط گف جمعه س اونم ظهره میخوای من ببرم بعدش بریم گردش منم بیماری جهانی حال حاضرو بهانه کردم و گفتم تو نیا برات خطر داره و اینا تا اینکه رفتم تا خیابون و خواستم تاکسی بگیرم دیدم نیس اتوبوس نیس اسنپ خواستم بگیرم دیدم نیس😂😂خدایا چه کنمجمعه س همه تو فصل بهاررفتن باغچه اونم ماه رمضون ورمضان قرنطینه و هوای گرم و خلوت همش نجوای ذهنی فریاد میزد و سرزنشم میکرد به حدی که میخواستم برگردم خونه ولی دیدم بد میشه جالبه فکر میکردم الهامه وو من دارم بهش بی توجهی میکنم از خدا معذرت خواستم پ گفتم این یه بار رو به الهامت توجه نکنم و بی توجه بیفتم توراه ببینم خدا چی میخواد جایی که میخواستم برم سه تا خیابون دراز خودشم مستقیم بود گفتم برمبفرستم خیابون بعدی بلکه تاکسی بود اقا دیدم نیس ادامه دادم تا اینکه گفتم پیاده میرم و به خودم تکرار کردممیکنم که من دراغوش امن خداوند قرار دارم از یه خیابونی گذشتم که خیلی بزرگه و کناره هاشم ساختمونای نیمه کاره و یا تکلمیل شده همشون ساختمان پزشکان ولی چون جمعه بود بسته و بعضی قسمت ها هم کلا باغچه س و هنوز زمینش سرسبزه کمی هم تو ارتفاعه و اطراف شهر و کوه های اطراف دیده میشه از اون خیابون و لی خیلی خلوت و مکانی بود که فریاد میزدی کسی صداتو نمیشنید چون مسکونی نیس و یه کانال اب خیابون رو از کوچه ها جدا کرده و مسیری نداره اما من به راه افتاد خدایا پرنده هایی مثل بلبل و قناری و یه عالمه پرستو و گنجشک سگ و یه عالمه ثروت(چون کوچه های اونطرف کانال همشون کوچه های بهترین خیابون شهره و بالاشهره)خونه های زیبا. صدای طبیعت اصلا نمیدونستم چی بگم اونقدر غرق حس خوب شدم که تمام استرس بیخودی که از صب داشتم رفع شد و اون لحظه به خودم گفتم خدا منو هدایت کرد تا فرکانسمو تنظیم کنه و بهم یاد اوری کنه که از مسیر خارج شدم وفهمیدم اون نجوای ذهنی بود نه الهام رفته رفته دیدم خدایا چقدر تغییر رو درخودم دیدم که تو یک ماه اخیر عوض شدم و با تمام وجود اون ازادی اون شحاعت درونی اون ایمان قوی رو (هر چند که هنوز خیلییی کار داره شخصیتم)و نتیجه تغییرباور هام رودر وجودم حس کردم گاهی یه ماشین رد میشد که پسر جوون مثلا نگه میداشت تا تو دلم میگفتم من در اغوش امن الهی قرار دارم پشیمون میشد و میرفت و اصلا انگار یه امتحان بزرگ بود جالبه تمام ماشین ها پسر جوون غلط انداز بود که منو امتحان کنه و من با هیچ کدومشون ذ ره ای احساس ترس نکردم و به راهم بارامش ادامه دادم و دیدم که به این ترسم غلبه کردم درحالی دوسه ماه قبل یه بار تو بازار شهرمون یه پسر کوچکتراز من با یه قیافه شیطانی(منظورم ترسناک و منفی)وگر نه اونم بنده خداست و اینطور گفتن درست نیس ولی در کل اون پسر تو شلوغی شهردنبالم بود و من اومدم خونه کلی گریه کردم چون واقعا سر به زیرم همه میگن
ولی امروز فهمسدم ایراد از کجاس اگه ترس های قبلی رو داشتم مطمئنم جمعه تو دردسر بزرگس میفتادم و کارم تموم بود واقعا دیگه تهش بود بزرگ تر از این شرایط تا بحال ندیدم جایی برای خطر و اینا ولی برای من جز لذت نبود
و چیز جالب دیگه اینکه من صورتم کمی جای جوش داره و همیشه کرم میزدم ولی اینبار با اینکه پزشک معاینه م کرد و من ماسکم رو دراوردم و. صورتم واضح بود ولی برام جالب بود که اصلا حس بدی نداشتم و پی بردم که چقدر عزت نفسم افزایش وسدا کرده و خودم رو چقدر دوست دارم منی که قبل این باور ها همیشه خودزنی و سرزنش و حتی اقدام به خودکشی داشتم ولی الان روحم اروم گرفته و زلال تر ار همیشه دارم بدون باور های نادرست زندگی میکنم و لذت میبرم خدایاشکرت
الان درک میکنم این بیت رو
بیرون ز تو نیست انچه در عالم هست/ازخود بطلب هرانچه خواهی که تویی
خدایا شکرت🌸🌱
اونروز برام خیلیییی نشونه داشت خیلی باورهام قوی تر شدن و کلی تجربه های خوب کسب کردم و معجزه ها دیدم که اصلا کلمه ها توانایی وصفشون رو نداره من اونروز فرق الهام وشد نجوای ذهنی روهم درک کردم
پر ازحس خوبه درونم دیگه طوری شده طبق همون فایلی که قبل این گوش میکردم استاد میگفتن میخواهی میشود الله جهان رو مسخر ما کرده و مادامی که ترمز هامون رو برداریم در همون لحظه میخواهیم و میشود
منم میخواهم و میشود هر لحظه م شده الهام و معجزه و نشانه و هدایت های پی در پی
حالم عالیه
حتی اعتراف میکنم تا امروز زندگی در بهشت رو خیلی سطحی میدیدم و فرکانسم درست نبود و در مداری نبود که حرفایی رو بشنوم که الان شنیدم و اشنا نبودم که زین پرده رمز رو بشنوم
خدایا شکرت که مرا اشنای این درگه کردی و هم فر کانس مریم بانو در این فایل بودم امروز و از زبانش تک تک حرفاتو شنیدم و میرم که پر قدر ت تر ازقبل روی باورهام کار کنم و تلاش کنم برای هدفم داشتان زندگیم رو گذاشتم برای روزی که اون موفقیت شیرین رو بدست اوردم و دستاورد خوبی که بشه بیان کرد رو مینویسم براتون با اینکه از همون روز اول معجزه پشت معجزه بود برام ولی واقعا جز احساس وسیع چیزی نیس که بشه نوشت و فقط باید تجربه ش کرد این چالش های شیرین رو برای همه ی اعضای خانواده بزرگم ارزو میکنم و از خداوند سپاسگذارم که مریم جان رو افریده تا دست با ارزش پروردگارمون بشه برای هدایت و حال خوبمون جای خالی استاد هم تو فایل خالیه
خدایا شکرت به خاطر همههههه چی💙❤💜
الهیییی شکر
من برای غلبه بر یک ترس روی دکمه نشانه ام را به من نشون بده زدم و این کلیپ بهم داده شد !
مگه داریم🥺🥺
مگه میشه🥺🥺
الهیییییی شکر
مریم جوووون مرسی که کلی چیز ازت یاد میگیریم
خداروشکر
❤️❤️❤️❤️❤️
فهمیدم که من وقتی ازین ترس بگذرم خیلییییی قوی تر از کسی خواهم بود که کلا هیچوقت همیچین ترسی نداشته و کلی آگاهی دیگه
❤️❤️❤️
خداروشکر که توی مداری هستم که شمارو پیدا کردم
الهیییی شکر
❤️❤️❤️
خیلی فوقالعاده بود باید دوباره ببینم
کلی چیز تو ذهنم اومد که باید مرتب بشه تا بفهمم
پس باید دوباره ببینم
متشکرم
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
پروردگارا چه صبحی چه طراوات و تازگی ای چه نواهای دل انگیزی واقعا صبح زندگی بخشیه،و این مرغداریم باعث شده صبحها زود پاشید که ازادشون کنید، خدای من دریاچه بحدی ارامه انگار یخ بسته، چقد نور اول صبح زیباست، این مرغابیها و خروس و مرغها چقد زیباهستند حیف که دوتا فوکلی و دوتا غاز ها نموندن نمیدونمم چی شدن جزیکی از غازها که لاک پشت خوردش ،فوکلی ها خیلی زیبا بودند عزیزم،جوجه های مامان مرغیم به اکتفا رسیدن و چقد گناه دارن وقتی مامانشون ولشون میکنه و همش دنبالش میدون اونم برمیگرده کتکشون میزنه ولی خوب این طبیعت اونهاست و اگه این کارو نکنه مستقل و قوی نمیشن خدایاشکرت
من اولین بار که دیدم به مرغها دونه روی خاک میدن انقد دلم سوخت که با خاک میخورن ولی بعدها فهمیدم که اگه مرغ گندم رو یا دونه رو با سنگریزه و خاک نخوره تو بدنش هضم نمیشه و اون شن و اینا نه تنها ضرر نداره بلکه لازمه ی بدنشونه ،از بس شما زیبابینی عشقم که واسه نور طلایی هم بیدار میشی تا این زیبایی رو از دست ندی مثل اون زمانیکه تو بندرعباس میرفتی طلوع خورشید رو ببینی الحق که شایسته ی دیدن زیباییهای بیشتر هستی خدایاشکرت
شاپمون عجب نعمتیه برای پردایس ،وای طلوع خورشید از لابلای درختها محشره ،همه جا سکوته جنگلیه یعنی فقط از دور صدای جیرحیرک و وزغ و پرنده و باد میاد و بس یعنی صدای زندگی ،فایرپیت و تنه های درخت چقد زیباهستند خدایاشکرت
یک روز تنهای دیگه چقد کیف میده تنهایی و ارامش و این بزرگترین لطفیه که شما بهم میکنید و بهم فرصت تنها بودن میدید،چه زیبا که میرید واسه خودتون توی جنگل میگردید و همزمان تمرکز میکنید چه ایده ی باصفا و البته شجاعانه ای من از وقتی دیدم اینجا کایودی میاد میترسم ،چه خوبه الن رو هم میشناسید فکر نمیکردم کسی رو اینجا بشناسید ،گاوهای زیبای الن ،اااو اون نصفه نیمه بدون سقفه شاپ النه😂😂،چقد زیباست امنیت و اعتماد در امریکا که حد فاصله دو ملک فقط یه فنس ساده ست که صرفا مرز رو مشخص میکنه همین خدایاشکرت
وای خدای من گلدن تایم چقد زیباست یعنی دقیقا انگار پودر طلا به درختها پاشیده میشه چقد زیباست ،چقد این جنگل بکر زیباست و واقعا تحسینتون میکنم که تنهایی اینجا قدم میزنید و این شجاعت و شهامت ستودنیست خدایاشکرت
خدای من بهشت بهشت بهشت و دیگر هیچ اخه این درختهای ته رودخونه روی اب چرا انقد زیباهستند خدای من ،اسمان و ابرها رو نگاه مگه داریم این همه زیبایی ،الهی عزیزم جورج کوچولو زیر بارون سرماخورده ولی مامان مریم انقد جوجه داریش خوبه که بهشون سر زده و دیده حالش بده اوردتش پهلوی جوجه پردایسی ها و شکرخدا الان سالمه😍 خدایاشکرت
چه لپ تاپ های عشقی، چه شغل بی نظیری دارید کاش منم کامپیوتر میخوندم،چه گل زیبایی روی میزه ،لیوان خودکارهاتونو عشقه ،بک گراوند زیبای لپ تاب خودتون البته نمیدونم مال خودتونه یانه چون تو سفر به دور امریکا دیدم ماله شما سفید بود ،واااو مریم گلی تنهایی میره خرید چقدددد خوب این استقلال تون رو تحسین میکنم ،جوجه هاهم بیان تو که یه وقت بارون نخورن خداروشکر حواستون به همه چیزهست خدایاشکرت
خونه ی کاملا تمیز و مرتب و کارتونم گذاشتید خروجی بگیره و چون زمان بره تو این فاصله میرید بیرون و قراره بریم تخم های جدید بیاریم واااو باورم نمیشه من انقد عاشق جوجه شدم😍☺️،ای جان چقد دوست داشتم این شاپم ببینم نگاه گاراژم داره و سانتافه و موتور عزیز اینجا هستند چه جای دنجیم هست زیر این شاخ و برگها خدایاشکرت
واقعا مریم خانم برای پاهم هپینطوره اولش میگفتیم پردایس ۲۰ هکتاره و کی این همه رو لازم داره ولی الان میبینم خیلی هم خوبه خیلی اندازه ست نه اونقد بزرگه نشه دیدش نه اونقد کوچکه که نشه توش اسب سواری یا موتور سواری کرد و خیلی دلم میخواد یکبار یک دور کامل مرز ملکتون رو ببینم که از جلو جاده ست از یک بغل مزرعه ی النه ولی دو طرف دیگه شم نشونمون بدید ان شاءالله خدایاشکرت
چقد خوبه که مریم خانم رانندگی میکنید منم ارزو دادم یه روزی ماشین داشته باشم و رانندگی کردن رو تجربه کنم و این حد بالای استقلال و ازادی شما رو تحسین میکنم ،تریلیرتونم اینجاست پرچوبه من خیلی جلو خونه دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم تو تصویرها نگو دورتر بوده ،خدای من چه جمله ی زیبایس که وقتی وارد ترسهات میشی یعنی روی خدا حساب کردی،واقعا مریم خانم قدرت شما در شناسایی پیچکهاتون مثال زدنیه اینکه همین وسواس تمیز بودن یک مانع برای رفتن به طبیعته که نود درصدمون داریم و یه روز بیرونیم همش منتطریم برگردیم خونه و هیچوقت فکرشم نمیکردم این پیچکها یا به قول استاد ترمزهای کوچک منو از دیدن زیباییها محروم کرده باشن ،چه ایمانیه که همیشه باخودت تکرار کنی که کیست که بتونه کسیو که خدا دستشو گرفته از هدایت بازداره و بهش صدمه بزنه و بخدا من اینو در ابعاد خیلی کوچکتری حس میکنم که همسمر باوجودیکه بشدت مخالف این برنامه های موفقیته و مدام تاکید میکنه که من حق ندارم ازشون استفاده کنم اما من هم فرصت کافی پیدا میکنم هم گاهی ایشون نشسته سرگرم اینستاگرامه من دارم فیلم میبینم و ته دلم یه کم میترسم میگم الان بفهمه دعوام میکنه اما بازم چیزی نمیگه و همش میگم خدایا تو کمکم میکنی من این راه رو بیام مطمئنم ،جمله ی زیبای مومنان فقط بر خدا تکیه میکنند و خدا برایشان کافیست چقد این جمله ها زیباهستند چقد ارامش بخشن و تکرارشون چقد ایمان رو رشد میده خدایاشکرت
این راه جنگلی واقعا زیباست دیوانه کننده ست پراز حس خنکی و اکسیژن خالصه،خدای من روی درخت لونه پرنده هست عزیزم من انقد از لونه خوشم میاد هرجا رو درختی میبینم یاد بزرگی خدا میفتم که واسه هر جانداری یه سرپناه ساخته و ارزومو باخدا تکرار میکنم خدایاشکرت
واااو تخم مرغها اومدن جلو در بخدا اینه جواب کسایی که حساب میکنن اینه جواب کسایی که کنترل ذهن میکنن به قانون عمل میکنند و همه را مسخر خود میکنن خدای من چقد خوب شد که براتون اوردن دم در و لازم نیست تااونجا برید و این ذوق و سپاس گذاریه شما شگفت انگیزه ،چقد شما خوبید میگید اول تخم مرغها رو سروسامان بدم بعد برگردم برم وال مارت مابودیم انقد تنبلیم میگفتیم بریم حالا خریدهامون بکنیم و برگردیم بعد ،واو چه جالب اصلا دیگه لازم نیست والمارت هم برید چون تخمها اومدن دم در و این نشونه ست که فردا برید هم جوجه ها رو بگیرید هم خرید کنید پس خوب کردید برگشتید
براونی عزیز اومده سلام احوال پرسی، چقد این راه جنگلی زیباست ،مریم انقد عاشق پردایسه که خداروشکر میکنه نرفته بیرون خدایاشکرت
این داستان ترمزها و پیچکها که تقریبا یکی هستن یکی از بزرگترین درسهایی که من از سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم که همیشه دنبال ترمزهام باشم و هرکجا مقاومت دارم روش پا بذارم ،چه تعبیر زیبایی که خواسته ت گازه موانع ترمز یعنی اینجوری بشینی قشنگ دربیاری که خوب من خواستم اینه چرا نمیشه این موانع هست و بیای روی موانع کار کنی البته پیدا کردن موانع خودش خیلی مهمه چون واقعا سخته پیدا کردنش حداقل برای من چون مثلا فکرشم نمیکردم که ارایش کردن مانع رفتن به طبیعت بشه ولی حالا میبینم دقیقا به همین دلیل من توی طبیعت نمیرم چون پوستم خیلی زود تیره میشه و اینجوری باید بتونم دونه دونه ترمزهامو پیدا کنم .،چقد عالی واقعا وقتی این تعبیرها رو میشنوم قلبم برای دوره ها میجوشه خدایاشکرت
صدای پردایس چقد زیباست مخصوصا بااون جوجه ها ،طبیعت فوق العاده زیبا ،خدایااسمان چقد زیباست،ای جونم عروسک تو خونه اویزون کردید چه نازه ،چقد جالب واقعا از طرف خدا هدایت شدید که امروز نرید بیرون و بسته خودش میاد دم در و بعد میبینید نیم ساعت بعد تعمیرکار میاد و لازم بوده شماخونه باشید واقعا حق دارید از ارزوهای نطلبیده براورده شده انقد سورپزایز بشید،اون در کوچولوه بلاخره باز شد توش ترانز برقی چیزیه اره چقد دوست داشتم بدونم اون چیه ،چه سیستم کولر خفنی دارید من اصلا تاحالا بهش دقت نکرده بودم خداروشکر که درست شد خدایاشکرت
سپاس گذارم مریم بانو که این فایل رو برامون تهیه کردید
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
مینای عزیزم خیلی سپاس گزارم به خاطر توصیف های قشنگی که از پارادایس و اتفاق های که مریم عزیز برامون ظبط میکنه داری 😊🥰
نمیدونی وقتی کامنت هات رو میخونم امکان نداره که لبخند روی لبم نیاد 😄😃
و خیلی خوب میتونم حس کنم که چطور همه این جمله های قشنگ رو از قلبت مینویسی و با همه وجود باهاشون ارتباط میگیرم🤍
کامنت های تو رو واقعا دوست دارم و تو یکی از همون دست های خداوند هستی که همیشه هدایت میشم تا کامنت هاش رو بخونم
خدایا سپاس گزارم به خاطر این همه آدم دوست داشتنی توی دنیا
سپاس گزارم به خاطر این همه زیبایی
سپاس گزارم به خاطر مریم عزیز و مینای دوست داشتنی 🤗
این قسمت برای من پر از هدایت بود
سپاس گزارم خدایاااااا سپاس گزارم که هر لحظه هدایت هات رو میبینم
سپاس گزارم به خاطر همه اتفاق های خوبی که پیش رو دارم
سلام مریم بانوی عزیزم . من یکی از بندگان خدای مهربانم به نام مریم ۴۰ سالمه و الان از خدا خواستم که منو با فایل هاتون راهنمایی کنه با نشانه امروزچون دقیقا موضوع من هم غلبه بر ترس های ذهنی و وسواسی بود . الان فقط اشک می ریزم چون دقیقا جواب سوال های من بود!!سپاس فراوان از خدای خوبم و تشکر زیاد از شما بابت پر کردن این فایل و شرح تجربه های عملی خودتون . دوستون دارم و برای شما دعا میکنم به آرزوهاتون برسید. برای من هم دعا کنید . مریم از مشهد 😘😘😘🙏🙏🙏🙏
سلام بر خداوند رحمان و رحیم
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت!
بسیار قسمت عالی و پُر مفهومی بود!
یک نسیم عالی در حال وزیدنِ!
میریم که دَر خونه ی حیوانات رو باز کنیم!
تا برای خودشون تو این بهشت زیبا بگردن!
یک نور طلاییِ زیبا از بین درختان می آید و نشان می دهد که خورشید در حال طلوع کردن است!
زیبایی های این طبیعت آنچنان، گسترانیده شده که آدم را به سپاسگزاری کردن وا می دارد!
صدای آواز پرندگان، مثل یک سمفونی دلنشین می ماند!
مامان مرغیِ قصه ی ما، دیگه چسبیده به زندگی خودش و به این نتیجه رسیده که جوجه ها می تونن از پَس خودشون بر بیان!
میریم که به حیوانات عزیزمان، غذا بدیم!
خب ماشاالله، خوش خوراک هم هستند!
استاد عزیزمون به تمپا رفته و خانم شایسته دوباره یک تجربه ی تنهایی ماندن در پرادایس رو می خواد داشته باشه!
وقتی گفتید، دور تا دور پرادایس رو گشتید خیلی تحسینتون کردم!
واقعا آفرین!
نکته ای ساده، اما مهم:
برای از بین بردن ترس ها، تنها باید وارد آنها بشویم!
در همین حین مزرعه، گاوها و گاراژ ناتموم همسایه ی عزیزمون (آقای اَلِن) رو می بینیم!
میریم برای رونمایی از نسخه ی ارتقا یافته ی جوجه های نسل سوم!
که البته جورج هم بخاطر یک سری مسائل، پیش اونها فعلا زندگی می کنه!
خیلی ممنون از خداوند و شما خانم شایسته ی عزیز که روی بهتر کردن فایل های دانلودی کار می کنید!
این شاپِ که توی جنگل بود را تا به حال ندیده بودم!
تازه گفتید خودتون هم چند ماه بعد از زندگی در اینجا، پیدایش کردید!
خدایی عجب نقطه ی کوریِ!
نکته:
قبل از ورود به دل ناشناخته ها، اونها خیلی بزرگ و ترسناک هستند!
چرا که ما هیچ ذهنیتی ازشون نداریم!
ولی وقتی با ایمان وارد آنها می شویم!
می بینیم که همه چی آرام و منطقی است!
درود بر فلکه ی مریم که درختانش از دور دست ها قابل مشاهده هستند!
بریم به سوی پُست آفیس!
این داستانی که از رفتن به جنگل های شمال با استاد، تعریف کردید خیلی جالب بود!
نکته:
باید فقط روی خدا حساب باز کنیم!
زیرا ما در درون، تنها با خداوند ارتباط دائمی داریم!
اون جملهِ که گفتید، فکر کنم برای خود قرآن باشد!
حرف از غلبه بر ترس از تاریکی و طبیعت بِکر شد!
من تا چند ماه پیش وقتی می خواستم برم به رخت خوابم، برق ها رو که خاموش می کردم!
چنان کورسی میزاشتم برای پریدن تو رخت خوابم!
که میگفتم: پسر یوسین بولت هم اینجوری سرعت نمیره!
یعنی تا برق رو خاموش می کردم فکر می کردم یک چیزی از پشت می خواد منو بکشه به سمت خودش!
خلاصه گذشت و گذشت تا فهمیدم چیزی در این دنیا برای ترسیدن نیست!
و همه چی آرام و ساکت است!
این مطلب رو به لطف خداوند از کتاب رویاهایی که رویا نیستند و فایل های استاد تونستم درک کنم!
خب از اون موقع تا الان خیلی ریلکس هستم و دیگه حتی رو به پشت سر خودم می کنم و به لوازم خونه هم شب بخیر میگم!
خب رسیدیم دَم دَر!
به لطف خدای مهربان از آنجا که در مدار درست هستیم!
اتفاقات خود به خود، به طرز زیبایی برایمان رخ می دهند!
تخم مرغ هایی که سفارش داده بودیم اومده دَم دَر خونه!
با اینکه گفته بودند باید بریم پست آفیس!
پس حالا که اینجوری شد، وال مارت هم نمیریم!
عوضش فردا هم جوجه های زنده رو از اداره ی پست می گیریم و هم خریدها رو از وال مارت انجام میدیم!
در همین میان، آقای برآونی هم یک خودی نشان دادند!
این بحث نعمت هایی که جزو اهدافمون نبوده، تو زندگی منم خیلی پیش میاد!
و اینجا می تونیم به این جمله ی زیبای امام علی پِی ببریم که می گویند:
یکسری از نعمت ها هستند، که دنبال ما می آیند!
اینکه گفتید خیلی وقتِ آرایش نمی کنید!
برایم جالب بود و به خاطر این طرز تفکرتون، تحسین تون می کنم!
استاد، دستی از دستان خداوند است که علاوه بر کمک به خانم شایسته، درس های زیادی را به ما آموزش می دهد!
به امید خداوند که در یک زمان مناسب، بتونم دوره ی کشف قوانین زندگی رو تهیه کنم!
نکته:
با از بین بردن ترمزهای کوچیک، موفقیت های بزرگ حاصل می شود!
لازمه ی رشد، پیشرفت و گسترش؛ برداشتن قدم، حرکت کردن و تغییر کردن است!
کارِ ما در زندگی، کم کردن مقاومت هاست!
وقتی که یک نقص رو اصلاح کنیم و بر ترس های جدید غلبه کنیم!
خیلی لِوِلِمون بالاتر میره، چرا که عزت نفسمان افزایش می یابد و رشد می کنیم!
با آگاهانه زندگی کردن وارد مسیر اصلی نعمت ها می شویم!
داستان مرگ و زندگی تا ابد ادامه دارد و طبیعت همواره به طُرُق مختلف آن را به ما یادآوری می کند!
سخن از آرامش در پرتو اگاهی آمد!
اکثر شب ها من اونو گوش میدم و همیشه برایم جذاب است!
خب خدا رو شکر اِیر کانکشِن خونه هم به لطف خداوند و آن دو دوست عزیز حل شد!
بسیار قسمت عالی و پُر نکته ای بود!
سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر آگاهی، غلبه بر ترس ها و با ایمان بودن هدایت می کند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت!
در پناه خداوند متعهد، مقتدر، یکتاپرست و شجاع باشیم همگی در دنیا و آخرت!
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!
من بهترین هستم چون همواره سعی در برداشتن ترمزهای زندگیم، غلبه بر ترس هایم و عملی کردن الهامات خداوند هستم!
بدرود!
سلام خدمت تمام بچه های سایت و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اون افتاب سر صبح ادمو دیوونه میکنه چقدر زیبا بود خورشید با این نور قشنگش رو این سبزه ها میتابید چه صحنه رویایی شده بود من به شدت تحسین میکنم خالق این همه زیبایی رو
خانم شایسته نازنین به شدت به شدت من شمارو تحسین میکنم بابت درک بالایی که از قوانین دارید از نیمه های فایل کلا خودش یه دوره اموزشی حساب میشد جه نکته طلایی گفتید هر چیزی هر چقدر هم بزرگ باشه برای اینه که شناخته نشده به مرور برای ما کوچیک میشه این باور مثل بمب کلی ترمز رو منهدم میکنه که هر تضادی هر چقدر بزرگ ولی بعد از طی شدن تکاملمون و حل شدنش برامون کوچیک میشه به شدت شما رو تحسین میکنم بابت این درک/من خودم چون به شدت تعمق میکنم و علاقه به شناخت قوانین جهان دارم کاملا درک شما رو حس میکنم و میدونم از کجا میاد داشت یادم میرفت ای خداااااااا اون افتاب سر صبح پشت کلبه که هنوز جون نداشت و روی درختا افتاده بود منو دیوونه کرد فقط روی یک صندلی بشینی و محو این صحنه بشی و فقط تسبیح کنی این خدارو ستایش کنی این خدارو/بریم سراغ بقیه فایل خانم شایسته چه ایه ای رو گفتی الله اکبر کسی که خدا هدایتش کنه کسی نمیتونه به اون اسیب برسونه و خدا به شدت کافیست بینظیر بود این فایل خداروشکر که دوباره هدایت شدم بعد از مدتها کامنت بذارم توی سایت در پناه الله یکتا پر از هدایت به راه مستقیم
هر بار هرثانیه با دیدن این فایلها این خواسته ها نیز در من شکل
میگیرند و باخودم میگویم اگر عباسمنش توانسته من نیز میتوانم.
قانون جهان که یکی است
خدایمان نیز یکی است.
اگر بتوانم مانند او باور کنم و عمل کنم بدون شک من نیز میتوانم.
خدایا شکرت بابت این الگوی بسیار مناسب.
این ویدیو ها فراوانی و فضل خداوند را نشان میدهد.
و هر لحظه اش میگوید که می شود امکان پذیر است.
بزرگی خواسته یا دوری مسیر مهم نیست
اگر حرکت کنی در مسیر درست هر چقدر هم دور یا بزرگ باشد به ان می رسی.
صد هزار مرتبه شکرت خدایا چقدر قشنگ بچه ها اومدن بیرون.
خیلی زیباست خدایا شکرت.
چه نکته زیبایی
وقتی به چیزی که شناخت نداری نگاه میکنی اونو بزرگتر میبینی.
واقعا خدایا شکرت خیلی فضای خوبیه.
قشنگ فرکانس توحید و حملله با ایمان به ترس ها حس میشه.
هرکس بر خدا توکل کند قطعا خدا برای او کافیست .
این یکی از قدرتمند کننده ترین باورهاست خیلی قدرت میده.
باز یه باور دیگه در مورد عزت نفس مثل ارایش .
استراتژی من برای حمله به هر ترسی اینه که من به ترس حمله میکنم با تمام ایمان
اگر که از دنیا رفتم به نزد خدای خودم برمیگردم و در این راه مردم
اگرم که زنده بیرون امدم به ترس هام غلبه کردم.
یکی از تضاد هاهم طبیعته اینکه میخوام جایی زندگی کنم که همیشه بهار و تابستون باشه .
هر چند روی خودم کار کردم تا از پاییز و زمستون هم لذت ببرم و سپاسگزار باشم.
یه نکته ی مثبتی که من همیشه اونو دوست دارم و تحسین میکنم
زندگی در طبیعت به همراه تمام امکاناته و اینم یکی دیگه از تضاد هامه
که مورد دوم رو انتخاب کردم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به دوستای عزیز سایت و استاد عباس من و مریم جان خیلی دوست داشتنی
ضمن اینکه میخواستم بی نهایت تشکر کنم بابت این سریال فوق العاده آموزنده و هدایت گرتون.. میخواستم احساس درونیم نسبت به خانم شایسه عزیز رو بگم.. اینکه واقعا صداتون آرامش بخشه و ادم در کنار شما اصلا حوصله ش سر نمیره و شما خیلی جذاب و گیرا صحبت میکنین و آدم رو به فکر میبرین.. هر لحظه بودن با شما آرامش بخشه.. من که عاشق شما و صداتون و روح بسیار بزرگ و آگاهتون شدم.. خدا شما و استاد رو حفظ کنه و در دنیا و آخرت نعمت و آسایش و آرامش و سلامتی و خوشبختی بی نهایت عطا کنه.. واقعا خوشحالم از اینکه شما رو پیدا کردم.. خدایا شکرت