دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حسن عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته
سلام دوستان هم فرکانسی
باز یه صبح زیبای دیگه
آخ آخ چقدر جوجه خدای من چقدر بزرگ شده اند
من از زبان اونها از شما تشکر میکنم مامان مریم
چقدر خوب در حق اونها مادری کردید و می کنید
داشتن همچین مادر مهربانی یه نعمت
من امروز میخام بخشی از قوانین الهی رو که به صورت عملی خانم شایسته به بهترین نحو عمل میکنند از دید خودم برای خودم بیان کنم، چون به نظر من این فایل های زندگی در بهشت جایی استاد که ما ببینم استاد و خانم شایسته یه چه نحو از این قوانین الهی در بهتر کردن زندگی خودشان استفاده می کنند و سعی کنیم به همین شکل اونها رو در زندگی خودم استفاده کنیم
✔️ اولین قانونی رو که من همیشه خانم شایسته شما رو تحسین می کنم برای این قانون، قانون سپاسگزاری است شما در همه حال چه به زبان و چه در عمل سپاسگزار رب العالمین خودتون هستید. خدایا شکرت که من این رو دارم تمرین میکنم ولی واقعا اصلا به خوبی شما نیستم ولی با تلاش بیشتر قطعا بهتر خواهم شد.
✔️ قانون دوم تمرکز بر نکات مثبت
این رو حتی من از زبان استاد شنیدم که شما از استاد بهتر تمرکز تون رو بر روی زیبایی هم میگذارید و خدا همیشه طبق قانون بدون تغییر ش همیشه براتون زیبایی ها رو میاره سرراه تون قرار میده. قانون میگه شما هر فرکانسی رو که ارسال کنید از اصل و اساس اون وارد زندگی تون میشه. شما همیشه به زیبایی ها تمرکز میکنید و جهان هم از اصل واساس تون وارد زندگی تون میکنه مثلا در همین فایل، زیبائی این بارون زیبا، زیبایی این جاده زیبا الله اکبر، چقدر عالی و زیبا بود، چقدر جاده زیبایی، اما این زیبایی واسه کز بوجود میاد کسی که این همه زیبایی رو میبینه و اگه هر روز هم ببینه و هر ساعت هم ببینه باز براش تکراری نمیشه. شما هر روز پردایس هستید طلوع ش رو دیدید، غروب ش رو دیدید، و هر زمان دیگه اش رو هم دیدید ولیه به خدا ذوقی که میکنید از دیدن مثلا ابر های پردایس، هوای زیبا و لطیف بهاری و پاک اونجا و بی نهایت زیبایی اونجا جوری است که فکر میکنید برای بار اول تو عمرتون هست که دارید این مناظر رو می بینید، الله اکبر به خدا من هیچ زمان نمی تونم مثل شما اینقدر ذوق داشته باشم. شما اصلا براتون تکراری نمیشه. این یه درس بزرگ برای من که من همیشه شما را برای این توانایی تون تحسین میکنم خانم شایسته.
این عضلات زیبا بینی شما خیلی قوی شده اند که بهتون خیلی تبریک میگم. اینقدر کار کردین رو این عضله تون که بی نهایت قوی شده. من هم دارم کار میکنم و قطعا بهتر خواهم شد و با داشتن الگو خوبی مثل شما و استاد و این همه زیبایی که به ما نشان میدهید قطعا با تلاش خودمون از این که هستیم خیلی بهتر خواهیم شد که البته خیلی بستگی داره به تلاش خودمون. بابت این موضوع ازتون خیلی سپاسگزارم چون خیلی دارید در این موضوع تلاش میکنید از سفر به دور آمریکا و این سریال زندگی در بهشت که به اذعان استاد کردیت همه اش به شما برمیگرده.
✔️ قانون درخواست
این قانون رو خیلی خوب استاد در دوره آفرینش توضیح دادند و اجرای زیبای اون رو به زیبایی در زندگی شما می بینم در همین فایل از درخواست کمک از خانمی که در فروشگاه بود، کمک از استاد برای راهنمایی در مورد شارژ لب تاب و وقتی درخواست میکنید کائنات یه بهترین شکل درخواست شما را پاسخ میدهند. من اعتراف میکنم که خیلی در این زمینه مشکل داشتم و پس از دیدن دوره آفرینش و دوره عزت نفس و کار کردن روی خودم خیلی خیلی عالی شده ام و آیه ۱۸۶ سوره بقره آنچنان تحولی در من ایجاد کرد که خدا می دونه
البقره
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﺗﺮﺍ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ از ﻣﻦ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﺮ ﮔﻪ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪ (ﺩﻋﻮﺕ) ﻣﺮﺍ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﺑﻤﻦ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻳﺸﺎﻥ (ﺩﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻦ) ﺑﺤﻖ ﺑﺮﺳﻨﺪ(۱۸۶)
این آیه به زیبایی از کلام استاد جاری شد و قانون زیبای درخواست کردن رو توضیح می دهند
خدایا شکرت بابت این هدایت و این آگاهی هایی که کسب میکنم
✔️ ه کارها باید همیشه راحت تر انجام بشه
این موضوع رو استاد خیلی باور دارند و باعث شده که استاد برای هر کاری اینجوری باشند که کار باید راحت و راحتر انجام بشه و از خدا هدایت میخواهند و آن هم هدایت میکند به جای بهتر و این رو در مورد سرعت اینترنت هم استفاده میکنند و می گویند باید سرعت از این هم بهتر باشد و خدا هدایت میکند به نزدیکی دکل و سرعت بهتر رو تجربه می کنند و راحتی کار بهتر.
این از این باور استاد سرچشمه میگیرد و چه خوبه که ماهم این رو تمرین کنیم و من این رو دارم خیلی تمرین میکنم
بماند که همان اینترنت استاد هم داستان زیبایی دارد از سفر به دور آمریکا خدایا شکرت بابت درک این آگاهی.
من یه تعهد به خودم داده ام که بیشتر از اینکه حرفهای قشنگ از استاد یاد بگیرم اعمال قشنگ از استاد یاد بگیرم و مهمتر اینکه این اعمال قشنگ رو در عمل انجام بدهم.
چیزی که استاد یاد گرفته ام عملگرا بودن ایشون است
خدایا کمکم کن که در این راه ( عملگرا بودن) ثابت قدم بشم
الهی آمین
اینها مواردی بود که علاوه بر اونهمه زیبایی های این بهشت زیبا به چشم من اومد که برای یادآوری خودم لازم میدونستم بنویسم.
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم ازت
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
❤️❤️❤️
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD287MB19 دقیقه
سلام که سلامتی میاره
اومدم، با دست پر و کوله باری از تجربه و آگاهی و پیشرفت اومدم… بعد از حدود دو ماه دوری از فضای سایت و کامنت نذاشتن
اونقدر حرف دارم که شاید تا چندین چند قسمت پشت سر هم درباره این دو ماه شگفت انگیز بنویسم. اونقدر اتفاقات حیرت انگیز و جالبی برام پیش اومد که نمیتونستم بیام جمع باغ بهشتیمون پیشاپیش بابت طولانی بودن کامنت هام عذر میخام، به هر حال نیاز دارم که برای خودم هم که شده رد پا بذارم… اونقدر دلم تنگ شده بود براتون که شبا خواب سایت و کامنت های دوستان عزیزمون رو میدیدم
این چند روز اخیر مرتب پروانه میدیدم، تا اینکه پریروز به جایی هدایت شدم که ده ها پروانه مختلف رنگارنگ دیدم، آری دقیقا وقتش فرا رسیده بود، خدا رسماً به طور کاملاً واضح و مستقیم جواز حضور فعال در سایت رو بهم داد چرا که من حتی برای بازگشت به سایت و کامنت نوشتن هنوز آماده نبودم و از خدا نشونه خواستم…
چی بگم استاد جانم… چی بگم تو رو خدا… آخه من کی باشم که بخوام چیزی رو بگم… میدونی بعضی روز ها میشد که ساعت ها به افق خیره میشدم و فقط اشک شوق میرختم… اونقدر غرق این خدا و قوانین و هدایت های عجیب و غریبش میشدم که دیگه هیچی واسم مهم نبود…هیچی… فقط میخواستم این «خدا» رو نظاره کنم… حتی یادم میرفت بیام سایت و یجورایی دیگه انگار وارد یه مرحله جدیدی از زندگی میشدم… خلاصه تا اینکه یک ماه پیش یه اتفاقی رخ داد که منو وادار کرد که هر چه سریعتر برگردم به باغ بهشتیمون… میخاستم به زور هم که شده کامنت بذارم ولی انگار ایندفعه قضیه فرق میکرد،اون طراوت و حس و حال کافی رو نداشتم آماده نبودم… از خدای عزیزم درخواست هدایت و راهنمایی کردم که چطور به لحاظ فرکانسی خودمو به سطح بالایی برسونم که بتونم مهیای حضور فعال در این روضه رضوان بشم… نفس نفس زنان در حال ورزش سنگین بودم که یه آن ندا آمد:« صیام »… هیچی نگفتم فقط بهش گوش دادم و عمل کردم… دقیقاً از لحظه ای که تسلیم رب شدم که سراپا گوش به فرمان الهامات و عمل بهشون باشم، جنس فرکانس و احساسم روز به روز بهتر و بهتر شد… شب ها کیلومترها پیاده روی میکردم میرفتم بیرون شهر توی صحرا خلوت و مراقبه میکردم روی زمین خاکی دراز میکشیدم و رو به آسمان پرستاره شب با خدای خودم مناجات میکردم… تا همین دیروز به مدت دو هفته تمام وقت غرق قرآن و تحقیق در ان بودم، کتابی که از ۱۲ سالگی باهاش دوست شدمُ مطالعش میکردم ولی هیچگاه نشده که تا این حد متمرکز دو هفته روش کار کنم… هیچ حرفی در موردش نمیزنم ترجیح میدم که فقط سکوت کنم…
استاد من اومدم که صادقانه محکم تایید و تصدیق کنم تمام حرفاتونو که ذره ای درش شک نیست و جز حق و حقیقت چیزی ندیدم چون با گوشت و استخونم تجربه کردم…
خدای من … دیوانه کنندس…چه میکنه این کانون توجه… چه میکنه این فرکانس… چه میکنه این مکتوب کردن و قدرت کلام( کامنت نوشتن )… اون اواخر یه چیزایی رو توی کامنت های آخرم در سریال زندگی در بهشت ذکر کردم و بهش توجه کردم که خیلی هاش در فاصله زمانی کوتاه جذبم شد و برام اتفاق افتاد همشون هم کاملا غیر منتظره و هدایتی بود فقط چند موردش رو که یادم میاد اشاره میکنم:
👈 بعد چند سال با عمو و دایی هام چند روز جام pes بازی کردیم… خواب دسته جمعی با صفایی رو بعد چند سال تجربه کردیم
👈 هدایت شدم پیش مادربزرگم و از تجربیات کشاورزی و دامداریش یاد گرفتم ازش… درخت بید بزرگ و تنومندی رو هم که وسط حیاطشون بود رو چهار نفری با هزار مکافات و یک تبر قطع کردیم و اونجا بود که به طور تجربی و کاملا واضح متوجه ارزش ابزار شدم
👈مدتی رفتم مسافرت و تجربه های جدید و فوق العاده بدست آوردم که کلی هم خوش گذشت بهم… … چند بار به مکان های نابی هدایت شدم که عین پرادایس خودمون بهشت نعمت و زیبایی بود
👈قول داده بودم که تنهایی شب برم قبرستون برای تمرین غلبه بر ترس که به لطف خدا شبی ساعت ۱۲ شب بهم الهام شد و بدون تعلل بهش عمل کردم رفتم توی دل ترسم که در نهایت یکی از خاطره انگیز ترین تجربه هام شد ماجراش یکم طولانی و خنده داره…. بالاخره غلبه کردم به سه تا از مهمترین ترس های ریشه ایم؛ ارتفاع خیلی زیاد؛ که رفتم روی پرتگاه بلند ترین کوه منطقه… شنا در رودخونه؛ که یاد گرفتم تا حد زیادی… تنهایی به کوه و جنگل و قبرستون رفتن در نیمه های شب؛ که به لطف خدا اینم رو تمرین کردم… و خیلی از ترس های نهان مخفی دیگه…
👈 یه چیزای دیگه ای هم تجربه کردم که مشابه اتفاقات سریال زندگی در بهشت بود مثل چای و سیب زمینی روی آتیشی ، مرغ جوجه خروس و حیوونا، مهمونی رفتن و مهمون اومدن
این کامنت نوشتن اونقدر قدرتمند و تاثیر گذاره که به همه چی جهت داد میده، یادمه توی قسمت ۵۳ ، ۵۴ بود که یه نمه اشاره هایی راجع به برنامه ها و صمیم های احتمالیم کردم که همون اشاره کوچیک باعث شد کلی با انگیزه حرکت و عمل کنم؛
+++استاد من مهمترین و سرنوشت ساز ترین تصمیم زندگیم رو گرفتم؛ شاید باورتون نشه نمیخاستم فعلا بگم ولی میگم، من از دانشگاه انصراف دادم و برای همیشه ترک تحصیل کردم، قید طبابت و پزشکی رو زدم… و بالطبع، اون پروژه بزرگ و پول ساز رو که پارسال استارتشو زدم رو کلا کنسل کردم و بیخیالش شدم…. قید همه چی رو زدم و میخام برم سراغ شکوفایی نبوغ و استعداد هام… میخام برم سراغ رویاهام… بعد سال ها کشمکش و کلنجار رفتن دیگه اون تصمیم سرنوشت ساز رو گرفتم و میخام برم سراغ اون چیزی که سال هاست بهش عشق و علاقه سوزان دارم… شهود و الهام واضح خداوند منو هدایت… داستانش رو در قسمت های بعدی سریال زندگی در بهشت به طور مفصل خواهم گفت…
✓ پشت بندش همه چی رو خونه تکونی کردم… « حذف اضافات»… شروع کردم به آتیش سوزی هر چیز اضافی؛ کتاب ها و جزوه ها… برگه ها…دفتر ها…یادداشت ها…. پرونده های تحصیلی… لوح تقدیر ها… وسایل اضافی مثل سی دی ها… کفش و لباس های قدیمی و اضافی که استفاده نمیکردم… کلا یه دونه چیز اضافی نذاشتم و همه رو توی کیسه بزرگی گذاشتم و بردم بیرون شهر سوزوندم،ساعت ها سوختنشون رو نظاره میکردم و با نگاه کردن به آتیش هر چی درس گرفتم تا به الان برام تداعی میشد…اونقدر رها شده بودم که حتی چیزی نمونده بود که کارت ملی و کارت بانکی و شناسنامه و گواهیناممو هم بندازم تو آتیش… دفترچه بیمه درمانی هم اصلا ندارم، بعداً راجع به باورهای غول آسای سلامتیم میگم که شاید برای خودم عادی باشه ولی باورش برای بقیه سخت و عجیبه… در مورد یه سری چیزا آگاهانه حرفی نمیزنم فعلاً
سبک زندگی جدید خودمو رسماً جا انداختم، از پوشش و ظاهرم بگیر تا آزادی ام تا کلام و بیانم ، شیوه نگرش و تفکرم تا اخلاق و رفتارم… همه چی رو پیاده کردم، بزودی میگم که چه اتفاقاتی افتاد…
استاد باورت نمیشه که « کنترل ذهن » برای من چه هاااا کرده… باورت نمیشه گوش دادن به الهامات خداوند و عمل بهشون برای من چه معجزه هایی کرده در همین مدت دو ماهی که کامنت نذاشتم روی سایت…. باورت نمیشه که عزت نفس بالا چه قدرت و جسارتی به آدم میده که کلا در عرض مدت زمان کوتاهی کل زندگیش رو تغییر بده…
این دو ماه، ماه تضاد ها بود… ماه امتحان های الهی… عیار خودمو فهمیدم و با قدرت اومدم که درس های مهم مسیرم رو بنویسم… خدا رو شکر که در همین ابتدای مسیر خدا مهمترین درس ها رو بهم داد و بهم یاد داد حرکت صحیح در صراط مستقیم رو…و اینکه از ادامه مسیر منحرف نشم و به حاشیه نرم
سه تا چالش و تضاد عجیب و غریب برام بوجود اومده بود که همشون رو با سربلندی و عزت و افتخار گذروندم و به سمت همون چیزی که میخواستم هدایت شدم… خدا رو بی نهایت شاکرم که اونقدر روی خودم کار کرده بودم که سونامی تضاد ها برام اونقدر دلچسب بود که نه تنها غرق نشم بلکه با عشق روی این امواج اسکی برم و صفا کنم
دوستان به پیر به پیغمبر استاد عباس منش کاملاً کاملا راست میگه که با «کنترل ذهن» هر چیزی میشه خلق کرد و حتی از تضادهای به ظاهر سخت و کمرشکن هم به راحتی با نهایت لذت عبور کرد… ذره ای شک نکنید چون من با گوشت و پوست و استخونم همین مدت اخیر لمس کردم…. چون ماجراشون خیلی طولانیه در کامنت های بعدیم مینویسمشون… اونقدر هدایت و نشونه های خدا رو دیدم که به یقین هزار درصد رسیدم نسبت قانون و آموزه های اعجاب انگیز استاد… ایمان و عزت نفس و قدرت و انگیزه ام به طرز عجیبی چند برابر شده
کامنت به کامنت پیش خواهم رفت شکی ندارم که به دوستان عزیزم هم کمک میکنه و ایمان و باور شما هم تقویت میشه
+کسب و کار…. ترک تحصیل برای همیشه…. و هدایت من و دوستی به طرز غیر قابل باور و کاملا هدایتی …. این تضاد ها و اتفاقات منو خیلی بزرگتر و آگاه تر کرد…
استاد عزیز و دوست داشتنی ام بسیار بسیار ازت ممنونم که به درخواست من شاگردت جواب مثبت دادی و دیروز فایلی روی سایت نذاشتی، خیلی درس ها به من داد این کارتون بی نهایت سپاسگزارم و قدردانت هستم عزیز دلم… من شدیداً قفل زدم روی فایل مسیر موفقیت و اونقدر حرف داشتم که نمیتونستم دست به تایپ شم…
تک تک حرفات ، حرفای دل من هم بود و خیلی وقت بود که من هم میخاستم همینو بگم…
بخاطر طولانی شدن متن ادامه ش رو در کامنت دیگه ای مینویسم
عاشق و دوستدار شما «میلا»