سریال زندگی در بهشت | قسمت 95

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار امین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد عزیزم این قسمت از “زندگی در بهشت”، از یک روز آرام شروع شد، کلی زیبایی در مسیر داشت و تا یک طوفان و باران شدید ادامه داشت و همه چیز به ناگهان تغییر کرد. تنها چیزی که ثابت مونده بود در طول این قسمت، اون احساس قشنگ و حال خوب شما بود، اون ایمان، آرامش و خنده های زیبای شما و مریم بود و خوشبینی شما. چقدر این قسمت برای من آموزنده بود و چقدر درس گرفتم که چند تا از مهم ترین هاش رو می نویسم:

درس اول: به هیچ چیز جز خداوند تکیه نکن: من این قسمت رو با همسر عزیزم  میدیدم. در طول فیلم، چند بار به همسرم گفتم: ببین این جت اسکی چقدر خوبه و میتونه تا حدود یک روز هم با یک باک بنزین توی آب حرکت کنه. وقتی تو ادامه فیلم دیدم بنزین تمام شد با خودم گفتم امین، حتی اگر سوار بهترین ماشین دنیا هم هستی، روی اون وسیله حساب نکن و فقط روی خدای یکتا حساب کن.

درس بعدی اینه که: انسان های نیک همه جا هستند، اگر درونمون رو نیک و پاک کرده باشیم: من قبل از آشنایی با استاد عباس منش، آمریکا رو کشور بی امنی می دونستم. فکر می کردم آمریکایی جایی هست که حتی وقتی به خرید میری، اینقدر ناامنه که جرات نمی کنی فرزندت رو چند متر از خودت دور کنی. فکر میکردم آمریکا مردم بدی داره که به بقیه اهمیت نمی دن. اما با دیدن سریال های مستند “زندگی در بهشت” و “سفر به دور آمریکا”، از این قضاوت بدون آگاهی ام شرمنده شدم و بارها رفتارهای این انسان های نیک آمریکایی رو تحسین کردم. چقدر لذت بردم از اینکه وقتی اون رهگذر آمریکایی فهمید که بنزین جت اسکی شما تموم شده، به شما گفته بودک: “من آمریکایی هستم و اگر امروز به شما کمک نکنم و بنزین نرسونم، شب خوابم نمیبره”. چقدر لذت بردم از مهربانی انسانی که یک روز تعطیلش رو فدای دو انسان در راه مانده میکنه که حتی نمی شناسمشون و حتی هم وطن خودش هم نیستند. با اینکه می تونست مثلاً با پلیس تماس بگیره و از اونا بخواد که به کمک استاد برن، اما از تفریحش زد و هر کاری از دستش برمی آمد انجام داد.  این رفتار انسان دوستانه این فرد آمریکای باعث شد که اشک در چشمانم جاری بشه و یاد این آیه از قرآن افتادم که خداوند به مومنان می فرماید: “به در راه ماندگان و یتیمان و اسیران و … کمک کنید”. و حالا فکرش رو بکنید، یک فرد آمریکایی که مسلمان هم نیست، داره به این کلام خداوند عمل می کنه. تمام زیبایی های این قسمت از سریال یک طرف، رفتار این رهگذر آمریکایی و عملکردش در مقابل دو غریبه هم یک طرف. واقعا خدا رو شکر که حتی در دل اون کانال و رودخانه وحشی  هم انسان های نیک سیرت رو میشه جذب کرد. اگر اینها معجزه نیست، پس چیو باید معجزه بدونیم. خدایا شکرت که بندگان صالح تو به هر رنگ و نژاد و آیینی در این کره خاکی فراوان هستند.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    428MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

243 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد حامد همایی» در این صفحه: 2
  1. -
    محمد حامد همایی گفته:
    مدت عضویت: 2258 روز

    سلام به همه عزیزان و تشکر از استاد عباسمنش و خانم شایسته.

    این سریال، سریالی هست که اگر تا آخر عمرم هم ادامه داشته باشه میبینم و نه تنها اتلاف وقت نیست بلکه تماماً امید و خیر و برکت هست.

    یکی از نکاتی که خیلی استاد عباسمنش بهش اشاره میکنن این هست که مهم نیست که ما کجا باشیم، زمانی که در مدار درست باشیم، اتفاقات، انسان‌ها، شرایط و هرچیزی که مربوط به اون مدار هست رو جذب خواهیم کرد.

    قسمتی که دوستان امریکایی برای کمک به استاد آمده بودن من رو یاد خاطره‌ای انداخت، زمانی که من در ایران بودم، و شاید این خاطره رو خیلی‌ها باور نکنند.

    با نامزدم خیلی وقت بود که روزی رو برای گردش در تهران قرار گذاشته بودیم و بالاخره اون روز رسید و بسیار ذوق داشتیم. صبح سمت داراباد رفتیم و بعد از مدتی گردش سوار ماشین شدیم که بریم جای دیگه‌ای. از اونجایی که خیابانی که ماشین در آن پارک بود خیابان عریضی بود، من خواستم که با دور یک فرمان دور بزنم که ماشین خیلی خیلی کم به یک پیکان سفید که پارک بود کشیده شد. با ترس و ناراحتی پیاده شدم و ماشین رو نگاه کردم. خط سیاه باریکی روش افتاده بود و من حس کردم که تورفتگی ایجاد شده. نامزدم دستی به خراش ماشین کشید و گفت نه این چیزی نیست و پاک میشه. و من که راستش ترسیده بودم گفتم باشه پس بریم.

    در راه حالم اصلا خوب نبود که بدون شماره گذاشتن و خبر دادن گذاشتم و رفتم. جایی ماشین رو پارک کردم و بسیار توی این افکار بودم:

    ۱. خیلی این کار کار زشتی هست که بی خبر رفتم.

    ۲. این یه پیکان هست و راننده‌ش حتما یه آدم قدیمی و عصبانی هست که حتما خسارتش رو میخواد.

    ۳. من خیلی پول ندارم (در اون زمان ۲۴ سالم بود) و اصن دوست ندارم پدرم متوجه بشه.

    بسیار درگیر این افکار بودم ولی آخر راضی نشدم و به نامزدم گفتم لطفا برگه‌ای رو بنویس تا روی ماشینشون بذارم.

    با هر ترسی بود رفتم و برگه رو روی ماشین گذاشتم و داشتم بازم خراش رو نگاه میکردم.

    دو پسر جوان که داشتن از کوه پایین میومدن و به ما نزدیک میشدن به نیشخندی گفتن: به به خوب زدی‌ها!!!

    من هم خنده‌ای کردم و گفتم آره دیگه.

    من فکر کردم که نیش و کنایه‌ای دارن میزنن و میرن، ولی موندن و گفتن اشکالی نداره‌ حالا.

    یهو گفتم صاحب ماشین شما هستین؟‌

    گفتن بله.

    خیلی خیلی تعجب کرده بودم. بهشون گفتم آقا معذرت میخوام من داشتم دور میزدم که کمی به ماشین شما کشیده شد. شماره‌ هم گذاشتم خسارتی چیزی بود پرداخت کنم.

    خنده کنان گفتن ببینیم شماره رو.

    از زیر برف پاک کنشون برگه رو کشیدم و نشونشون دادم.

    نزدیک‌های عید بود و بهم گفتن باشه حتما زنگ میزنیمت. ولی زنگ میزنیم که بهت عید رو تبریک بگیم.

    خلاصه کمی تعارفات شد و تشکرات من ازشون و بعد هم رفتیم.

    واقعا باورم نمیشد. خیلی خیلی خیلی در شوک بودم.

    به نامزدم گفتم به خدا امتحان الهی بود و این دوتا فرشته‌‌هایی به شکل آدم بودن.

    نمیدونید چقدر آرامش و شادی در وجودم آمده بود. که حتی این انرژی، نامزدم رو هم تحت تاثیر قرار داد و اون روز کلی خوش گذروندیم.

    بد نیست اشاره کنم که با پیگیری کردن برنامه‌های استاد این رابطه از قبل هم بهتر و زیباتر شده. پر از آرامشی که وقتمون رو صرف پیشرفت و لذت و درآمد بیشتر میکنیم.

    من الان آلمان هستم و نامزدم ایران. تا چندوقت دیگه انشالله عقد میکنیم و ایشون رو هم همراه خودم میارم به یاری الله.

    برای همتون آرزوی سلامتی و شادی و ثروت و مهم‌تر از همه حضور دستان خداوند در لحظه لحظه زندگیتون رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: