https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/11/abasmanesh-17.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-11-17 08:19:382020-11-19 08:10:59سریال زندگی در بهشت | قسمت 97
221نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول که کامنت رضا عطاران روشن عزیز که قبل از دیدن فایل خوندم عالی بود عالی، جا داره دهها بار آدم بخوندش تا جمله به جملش رو درک کنه
و بعد دیدن فایل، دیدن پرادایس زیبا ، من با دیدن سریال زندگی در بهشت و کیفیت تصویر برداری فایلا یه خواسته درونمو شکل گرفت و اونم داشتن گوشی آیفون چون واقعا کیفیت تصاویرتون منو به وجد میاره
بعد هم دیدن اون آب زیبا که از اون لوله به سمت رودخونه سرازیر میشد چقدر صدای آب قشنگه دیروز به یه قناتی رفته بودیم که آب زلالی داره و بچه هام سریع مشغول آب بازی شدن اولش با خودم گفتم نه من پامو تو آب نمیزنم شلوارم خیس میشه کتونی و جوراب و در بیارم و دوباره بپوشم سخته و پام خاکی میشه آبش خیلی سرد خیس میشم همشون تو یه ثانیه اومد تو ذهنم ولی یه فکر دیگه هم اومد که خیلی قوی تر بود اونم اینکه با خودم گفتم نسرین تو تا اینجا اومدی داری این آب قشنگ و میبینی بعد به خاطر بهونههای الکی نمیخوای ازش لذت ببری و خیلی سریع پامو گذاشتم تو آب عجب حس خوبی بود و سردی آب جوری بود که اگه یه دیقه پاتو نگه میداشتی احساس درد میکردی یاد یه قسمت از سفر به دور آمریکا افتادم که استاد رفت تو آب سرد و خودشو شست و گفت احساس فوقالعاده خوبی داشته و با خودم گفتم دمش گرم چقدر تحول تو خودش ایجاد کرده این آدم توحیدی که رفت تو اون آب به شدت سرد در حالی که خود استاد میگفت که قبلا آدم به شدت سرمایی بوده
استاد راجع به خوردن لوبیا صحبت کردین من هم یه مثال خوب دارم مربوط به این مبحث
من تو دوران مجردیم به شدت محدود بودم و اصلا اجازه بیرون رفتن از خونه نداشتم و شرایطمو اصلا دوست نداشتم و حس زندانی بودن دلشتم و با خودم میگفتم اگه اجازه داشتم هر روز میرفتم بیرون و مرکز شهر، بعد از ازدواجم همسرم اخلاقش 360 درجه با خانوادم تفاوت داشت و بهم آزادی عمل داده که هر وقت دلم خواست برم بیرون حتی بیشتر از خانومای دیگه بهم آزادی داده ولی الان اصلا اونطوری نیستم که مدام بیرون برم بعضی روزا که اصلا از خونه بیرون نمیرم و حس بدی هم ندارم اون موقع احساس زندانی بودن داشتم اما الان خودم دوست ندارنم زیاد بیرون برم
من تو دوران مجردی خیلی دوست داشتم با دوستام و فامیلا رفت و آمد کنم بیرون برم اونا بیان خونمون یا حتی تلفنی راحت باهاشون صحبت کنم ولی خوب خانوادم نمیزاشتن اما الان خیلی خوشحالم،
رفتو آمدم با فامیلا که خیلی خیلی کمه چون هیچ جوره فرکانسم باهاشون یکی نیست با دوستام که اصلا ارتباطی ندارم به اون صورت و حتی اینستامم حذف کردم و اصلا احساس تنهایی نمیکنم و حالم خوبه خداروشکر واقعا تفاوت تو دیدگاهه
مثل همیشه این فایل هم عالی بود
سپاسگذارم از بودنتون
قطعا خدا منو خیلی دوست داره که هدایتم کرده به این سایت و دیدن فایلا و خوندن کامنتا
واااای خدایا شکرت سلام میگم به استادم و مریم جان عزیز و همه ی هم فرکانسی های عزیزم
چقدر قابل تحسینه که نکته ی جالب اول این قسمت به اتفاق های مثبت بهتر بگم بامزگی های مثبت طبیعت تمرکز شده و تین درس رو میده که ماهم توی هرکجا هستیم تمرکز کنیم روی زیبایی ها الهی صدها هزار مرتبه شکر
دوم اون داک مهاجر یه درسی رو به من داد که چقدر جالبه که وقتی بشی نترس یا به ترس هات غلبه کنی و وارد رود خونه بشی و دو تا داک دیگه بهت نگاه کنن و طمتیع بشن به قول استاد میشی استاد و صاحب خونشون و دوست دارن ازت چیز ی تا د بگیرن کاری که ما با ذهنمون و ضمیر نا خود آگاهمون میکنیم الهی هزار مرتبه شکر
وااای تحسین میکنم استاد رو که چقدر زیبا هوارو توصیف میکنه و از این بهتر که کار های بد یه داک رو دیونه بازی و کرمریزی میدونی چه زیباست از اینکه طوری به این کاراشون نگاه میکنه که احساس خچب باشه براشون خدایا الهی هزار مرتبه شکر بابت این دیدگاه تحسین میکنم
تحسین میکنم مریم جان رو که همیشه و در هر لحظه چه با دوربین چه بی دوربین حس قشنگ زیبایی هارو میبینه و الهی شکرت میگه ، و همچنین استاد
چقدر زیبا چقدر قشنگ این طبیعت که هوا چیلی شده و استاد و مریم جان با جوجه ها اونس گرفتن الهی شکرت خدایا صد هزار مرتبه شکرت
خدایا هزار مرتبه شکرت که پیاده روی رو بهترین کار میدونن برای تقویت باور و ذهن و باور سازی خدایا صد هزار مرتبه شکرت
عاشقتم خدا
من تحسین میکنم که به تک به تک قسمت طبیعت ، سطح آب هوا توجه میکنند و هر روز رو اولین روز حضورشون توی اون لحظه میدونن واااای باور دارم که این یه قانون و تمرین و عادت مثبته العی صد هزار مرتبه شکرت
و چقدر قشنگ به رودخانه و نکته های جالبش رو میگن و تحسین میکنن واقعا چقدر جالبه که به طبیعت دستی نمیزنند و مسیر رود خونه رو میسپارند دست خود خدا و من مریم جان رو تحسین میکنم بابت این حس قشنگ توحیدیش که هر موهبت طبیعت و کار خودشون رو از کار خدا میدونند واقعا سپاسگزارم از خدا و تحسین میکنم الهی صد هزار مرتبه شکر
واااااااای که دیوانه شدم از عنکبوت های قشنگ و زیبا که چقدر ناز و دقیق و معمار گونه و با چه عظمتی و قدرتی طولانی ترین تار رو بسته بودند و به خودشون این رو راه ندادند که نه نمیشه تار زد دوره یا هرچی خدایا عاشقتم که با طبیعت باهام حرف میزنی واقعا لین اسپایدرها چقدر ریز و قشنگ تار دوختند و با آرامش و حس خوبشون لذت میبردند در این بارون ، وااای حتی بارون هم اومده بود ولی به خودشون نه نگفته بودند چقدر قشنگ
و اون عنکبوت زیبا و قشنگ و حیرت انگیزی که هیولایی بود و تارش زرد بود ای جان دل چقدر طولانی تار بسته بود الهی هزار مرتبه شکرت خدا الهی هزار مرتبه شکرت دارم بغض میکنم
و چه قشنگ و زیبا گفتند از کار جرثقیلیه که گفتند خیلی دوست دارم بدونم چیکار میکنند (حس کنجکاو بودن در لحظه) که بی شک میریم سراغ الگوی استاد که آلبرت انیشتن هستش که گفتند همیشه کنجکاو باقی بمانید الهی هزار مرتبه شکرت الهی هزاران مرتبه شکرت تحسین میکنم استاد رو و چقدر جالبه که هیولاهای بزرگی برای کار برج آوردند و چقدر زیبا و فراوانی در عظمت یک کار میدونستند و شکر دست خدا میکردند که چه ها که نساخته ای جان دل الهی صد هزار مرتبه شکر
تحسین میکنم تک به تک لحظات قشنگ پرادایس رو و یک موضوع قشنگ که چقدر زیبا غذای جوجه هایی که پسندشون نشده هدایت شدند از اینکه تقدیم کنند به پرندگان پرادایس، خدای من چقدر شما خدا صفتانه و بخشنده و مهربان هستید الهی صد هزار مرتبه شکرت خدا خدایا شکرت
و چه زیبا استاد حتی با صدای جوجه ها و نشستن در کنار جیک جیکاشون مدیتیشن و پاکسازی میکنه و سطح ارتعاشش رو بالا میبره الهی هزار مرتبه شکر خدای من خدای من
و دیگه نگم از هیولای آخر که مریم جان رو تحسینش میکنم از سوال خوبی که پرسیدند و چه پاسخ زیبایی استاد دادند و چه قشنگ گفتند الهی هزار مرتبه شکرت خدا خدایا دیگه زبانم قصار هستش و تشکر میکنم از خدای یگانه که چه الگویی زیبایی رو مانند استادمون و مریم جان توی زندگیمون درخشاندند و مارو هدایت کردند الهی صد هزار مرتبه شکرت
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!
بسیار قسمت جالب و مهیجی بود!
در ابتدای داستان، ۳ اردکِ شناخته شده را مشاهده می کنیم که دارن با هم معاشرت می کنن!
با اینکه ما تقسیم اراضی کرده بودیم ولی با این حال، اردک ها زیاد با این محدودیت، حال نمی کردن!
داستان از این قرارِ که:
اردکِ مهمانِ قصه ی ما (که دیگه الان صاحب خونه شده)، به اون سمتِ دریاچه رفته و با دو تا اردکِ خودمون، صحبت کرده و تشویق شون کرده که روی دریاچه شنا کرده و به سمتِ مخالف بیان!
تا هم بیشتر حال کنن!
و هم از اون شاهینِ پرنده دور بشن!
آقا اون پوستِ هندوانهِ، مثل توپِ یه لایه ی پلاستیکی شده بود!
امروز هوا یکم سرد بود و تو یک روز و شب، ۱۸۰ درجه دما، متفاوت شد!
از نظرِ استاد عزیز هم که امروز، روزِ عجیبی بود و …!
این داستانِ اردک ها، از زبان استاد، خیلی جالب بود!
دمِ این اردک جدیدِ گرم، که اینقدر خوب دستگاهِ گوارشش کار می کنه!
خب برنامه اینِ که می خواهیم چند روزی به تمپا رفته و برای مرغ و خروس های اینجا، آب و دون گذاشته و به دست خدا بسپاریمِ شان!
خب خدا رو شُکر، ارتفاعِ آب دریاچه مناسب است!
در آینده پروژه ای به نام (رودخانه) رو می خواهیم که استارت بزنیم!
با اینکه هوا سرد است، اما آبی که از لوله به بیرون می ریخت، گرم بود!
این رودخونهِ رو فکر کنم تا الان ندیده بودیم!
مگر اینکه، اون موقع با ریک رفته باشیم اونجا!
استاد هم که یک دستی بر سر و صورتش کشید و امیدواریم که سَرِ حال اومده باشه!
در آینده اینجا بر لب رود می نشینیم و گذر عمر را تماشا می کنیم!
اون تیکه ای که تپه بود و ازش اومدیم بالا، خیلی حال داد!
حالا بریم سرِ لوله ی دوم که قطرش هم زیاد بنظر می آید!
وقتی که طوفان شده، کلا آب رفته بالایِ بالا و اصلا لوله اینا، حالیش نبوده!
آقا این عنکبوت اولیِ، چقدر زیباااااا بود!
خدای من؛ نگاه کن، انگار نقاشیش کرده بودن!
با چه دقت، ظرافت و اصولی هم تارِ خودش رو در هم تنیده بود!
دمش گرم؛ خدایا شُکرت با این جهانِ زیبایت!
این آخرش هم خواستیم یکم، انگولَکش کنیم که یه تحرکی هم داشته باشه!
😂😂😂😂😂😂😂
واقعا از خداوند بخاطرِ این طبیعتِ زیبا متشکّریم!
حالا بریم سرِ عنکبوتِ دومی که اصلا حرفی برای گفتن نگذاشت و تارش هم زرد بود!
اندازه یک موبایل بود!
یعنی عملا من فقط نگاه…!
خب بریم سر موضوع بعدی:
چه جرثقیلی بودددد، مثل این نقاشی هاست، که یه نرده بان وصل کردن به ماه!
تو این انیمیشن ها زیاد هست!
ولی کلا بگیم که خیلی خیلی خفن بود!
و واقعا خداوند رو بخاطر این مغز و ارداه ای که به ما داده ممنونیم!
کلی هم ماشین و دَم و دستگاه اومده بود؛ ماموریت شون هم این بود که سطح پوشش دهی دکل و اینترنت رو تقویت کنن!
حتی شب ها هم کار می کردند!
احسنت واقعا!
خب الان اوایل پاییز است و همه چی در عالی ترین حالت قرار دارد!
یک سری غذا برای جوجه ها گرفتیم که زیاد باب میل شون نبود!
در اصل هم این غذا، برای پرندگانِ جنگلی است!
اشکالی نداره چون عوضش، میبخشیم به پرندگانِ پرادایس، که همیشه بدونِ منت برامون آواز خونده و زیبایی پرادایس رو دو چندان می کنند!
خدایا شُکرت!
اینا همش لطفِ خداوند است!
خب بریم پیشِ استاد که دارند پیشِ جوجه بوقلمون ها، مراقبه می کنند!
و رویِ صندلی خانم شایسته هم نشستند!😂😂😂😂😂😜
خب پیش به سویِ تمپا، اونم با کوروِت!
توی کوروِت هم مثلِ بیرونش، خیلی خوشگل بود!
حالا بپردازیم به سوالِ خانم شایسته و داستان غذاهای آب پَز!
بحث، بحثِ نوع شرایط نیست!
بحثِ، قدرت انتخاب، اشباع شدن و نوعِ دیدگاه است!
فضا یکسان است، اما احساس فرق می کند، چون قدرتِ انتخاب وجود دارد!
باید آگاهانه و آزادانه زندگی کنیم، چون این حق طبیعی همه ی ماست!
مثل ثروت، که هممون لایقش هستیم!
و در آخر این رو هم بدونیم که خوشبختی یعنی: انتخابِ چیزی که آن را دوست داریم و تجربه کردنش!
بسیار قسمت زیبایی بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!
سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر ثروت، پاکی، ثبات، یکتاپرستی و صبوری هدایت می کند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!
در پناه خدا؛ شوخ طبع، آسان گیر، ماجراجو، تحسین کننده، سپاسگزار و آگاه باشیم همگی در دنیا و آخرت!
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!
خدای من بهترین است؛ چون قدرت خلق زندگیم را به خودم داده؛ پس من بهترینم؛ چون به نحو احسنت از این نعمت، استفاده می کنم!
سلام استاد امیدوارم همیشه کنارم حستون کنم شما مثل پیامبر زمانه من هستید من و عزیزدلم چندتا دوره شمارو گرفتیم و خداروشکر روزبروز داریم پیشرفت میکنیم. من جوشکار و اهنگرم بعداز یه ورشکستگی کلا ناامید شدم و شروع به التماس کردن اطرافیانم کردم چهارسال گذشت ولی باحس وحال بدم هیچیزی عوض نشد و هروز بدتر شد تا اینکه دورهای شما رسید و معجزه شروع شد هموناییکه هیچکاری برام نکردن به محض اینکه خدارو همه کاره دونستم شروع کردن برام همه کاری بکنن اصلا باورم نمیشه چجوری ازکجا همه دارن کمکم میکنن استاد الان دارم گریه میکنم از خوشحالی که من چند ماهه خدارو شاهد گرفتم و ازش کمک خواستم و اون هروز بیشتر کمکم میکنه واقعا ازتون یاد گرفتم هرکی به جایی رسیده نه دزده نه کلاه بردار فقط قانون رو رعایت کرده استاد دوستدارم یروزی از نزدیک ببینمت و ازت تشکر کنم ممنونم که مارو بخدا نزدیک میکنی.
مریم سلام میکنه از توی اتاقش روی تختش با لحاف آبی رئالیش، روی بالشت روی شکم خوابیده و از یه جای این کره زمین داره براتون مینویسه
به نام حق حق حق حق
استاد من نرم دارم میفهمم شما توی این مدت چی میگفتین
راستش اگر بگم فهمیدم دروغ گفتم
حس میکنم هرچقدر از این مسیر بردارم باز راه دارم
و حالا من بعد روزهاا و بعد شنیدن حرفها در مورد زندگی در بهشت امروز هدایت شدم به این جلسه و احساس میکنم خود خدا من اورد این انرژی این نیرویی که الان داره به من پاسخ میده
خیلی وقتی بود که چهرتون ندیده بودم فرکانستون توی تصویر لمس نکرده بودم
یه لحظه توی فیلم حس کردم دلم تنگ شده براتون
امروز روزی بود که من بیاد اوردم دوبازه اصلم رو
همون اصلی که با برخورد طوفان سالی به زندگیم خودش توی زندگیم نشون داد و جریان رودخانه ای از نعمت و اگاهیی در زندگیم ایجاد کرد
هرچقدر که از این قانون برمیدارم این تضاد رنگ خوش تری به زندگیم میده
داشتم با خودم امروز فکر میکردم من بارها اومدم کامنت نوشتم و خیلی دوست داشتم که کامنتم لایک بخوره البتع با حس توحید این درخواست میدادم و خدایی این خواسته من به راحتی اتفاق میوفتاد و هر روزم بیشتر
با جسارت توی کامنتام قدرت توی ذهنم از شما میگرفتم
امروز با خودم گفتم مریم اگر عباسمنش بمیره چی میشه؟!
عباسمنش فردا از دنیا رفت
میخوای بگی دین و ایمان و نگاه من به اون وابسته ست
امروز تجدید پیمان دوباره من با این اصل بود امروز به خودم یاد اوری کردم که اگر تمام ادمها برن من باید خودم باشم
من از همون ادمایی ام که با قلبی زخم خوزده و دست و پایی شکسته وارد سایت شدم
من اینجا دارم جون میگیرم و این جون گرفتن برکت عزت نفسه
ارههههه من توی فرکانس این فایل بودم وگرنههه مثل بقیه جلسات دیگه زندگی در بهشت که اعراض میکردم اینو رو هم اعراض میکردم
امروز این ۴ دقیقه اخر فایل چقدر با حرفهام و نشونهام یکی بود
امروز من به پشتوانه عزت نفس از خداوند خواسته جدیدم دادم
خواسته جدید من قلبی مستحکم
به خودم یه نگاه انداختم گفتم مریم، خانم شایسته توی مقاله هاش میگفت وقتی روی عزت نفستون کار میکنید خواسته های شما هم دست خوش تغییر میشه
چه جالب!!
و قابل تامل
توی این مدت به خیلی چیزا رسیدم
اما من دلم لعلکم ترضی میخواست
شاید راضی شوید
استاد میدونی خواسته جدید من شده احساس ارزشمندی
میدونی خواسته جدید من شده جهاد اکبر بر علیه نجواهاییی که میگن تو کمتر بقیه هستی خودت میدونی این از کجا میاد
یه ادماهایی هستن که میفهمن و ما که معمولی هستیم اونا پاکن
توی یه شبکه تلویزیونی یه استاد که کلی کتاب علم و حکمت قورت داده بود و طرفدار ها داره
دراورد گفت امام ها که پاکن اونا خدا گناه ازشون دور میکنه ولی ما ادمهای معمولی…
من دارم از این متنفر میشم از اینکه فکر نکنم و بخوام
از این که درخواست آگاهانه نداده باشم و قبول کنم
حتی اگر اون خوب باشه عشق باشه لذت بخش باشه برام
چه ارام خواسته های ما داره تغییر میکنه و خودمون از تغیییرمون تا مدت ها متوجه نمیشیممممم
این اولین کامنت من بعد از چند هفته درگیر بود با نجوهایی ذهنم هست
اولین گام
الان که دارم نگاه میکنم میبینم جهان چه قشنگ منو هدایت کرد به این فایل
پیغام کامنت گذاشتن یکی از اعضا برام ایمیل شد وارد این فایل شدم
با خوندن کامنت دوست خوبم بهم گفت بیا بنویس
بیا هدایت شو و دست هدایت باش
قبل از اینکه بیام این فایل ببینم داشتم فیلم تولد یه خانم ماشین باز خارجی میدیدم که وقتی نگاهش میکنم احساس لیاقت و ثروت از روش میباره
اصلا یه حس خوبی بهم میده چون استایل و سبک ظاهریشم شبیه به اون چیزی هست که من دوست دارم در آینده داشته باشم خیلی ارتباط میگیرم
تول همسرش بود
توی جاییی که یه ساعت فروشی لوکس بود و کلی داخل اونجا تزیین شده بود و بادکنک
و کل ماجرا این بود که سوپرایز شدن و رفتن تو و کادو باز کرد و…
اما کل ماجرا این بود که من تمام لحظات این احساس داشتم که چرا اینا نمیپرن هوا کلی هیجان و ذوق داشته باشن
حتی وقتی کنار هم نشسته بودن من هنوز توی تعجب بودم اینا زن و شوهرن یا دوست یا فرند هستن
اووه مای گاد
This a crazy
….
از این جور کلمات اخرشم همو بغل کردن گفتن
I love u
و
I love u too
و
تمام.
اونجا بود که متوجه شدم من نگاهم چقدر با اینا فرق داره
من تصورم این بود که بپرن توی هوا و کلییی ذوق و…..
ولی اینا اصلا اینطوری نبودن انگار براشون خیلی طبیعی و اوکی بود
منو به فکر فرو برد که چقدر درگیر مقصد شدی در صورتی که گنج توی دل مسیره
و حالا چرا خیلیا به گنج نمیرسن چون گنج رو مقصد میدونن
اگر مسیر بدونن همون لحظه اول بهش رسیدن
احساس خوب
به یه بازنگری اساسی نیاز دارم
من از خدا قلبی مستحکم میخواهم
استاد شما توی جلسه ۷ راهنمای عملی گفتین حتی حرفهای منم به راحتی قبول نکنین
توی این حرفتون خیلی چیزا هست
امروز بهش گفتم من توی این مسیر قدم برمیدارم تو بهم میدی تو رابطه خوب و ثروت و سلامتی میدی
تو میدی
😪😪
من مریم به خودم به خدای درونم که هر لحظه همراهم شده تعهد میدم که به کشف بیشتر حقیقت ادامه بدم
هرچقدر که میگذره بیشتر حس میکنم که اگر احساس ارزشمندی نداشتی اون خواستع عین لحظه ی کوتاه رد شدن از یه ماشینه
نه توجهی نه لذتی نه فهمی نه درکی
فقط بخوریم هی بخوریمم
فقط بپوشیم هی بپوشیم
فقط هی بخریمم هی بخریم
با فلانی باشیم فلان پول داشته باشم فلان جا برم
فلان غذاا بخورم….
همون مریمی که از رفتن یه ادم داشت تصور میکرد تنهاترینه
الان داره هویتش بیاد میاره
وایی هویت
من عاشق کامنت هام توی فایل های هدایت الهیی هستم که استاد توی ماشین گرفت
من دیروز دوباره درخواست چنین اگاهی ها و ایمانی رو دادم.
که بشمم نفرررر اولین زندگیم
که کشور مورد علاقم بشه بهترین کشور از نظر خودم نه بقیه
که سبک شخصیم بشه بهترین سبک شخصی از نظر خودم نه بقیه
من عاشق این بازنگریم
چقدر من کار دارم چقدر کارا باید انجام بدم
چقدر من دوست دارم شک کنم و به یقین برسممم
و این سد ذهنیم به کل شکسته بشه
چقدر خدا برام پلن داره از الان که نمیدونم چی هستن و چطوری!!؟
این خدا داره بهم میگه مریم من همه چی میشم همه چی
پس عجله نکن!!!
هرچقدر که از این گنج ها بیستر برمیداری بیشتر میفهمی که قضیه متافیزیکی چقدر مهمممم تر از قضیه فیزیکیه
اخه احساس هویت ازادی و ارزشمندی و انتخاب و ایمان ایمان ایمان نمیشه با بودن توی رابطه و پول و… توصیف کرد
استاد عزیزم من کل قسمتهای سفربه دور امریکا و زندگی در بهشت رو نکته نویسی کردم و کامنت گذاشتم و امروز دیدم فایل زندگی در بهشت توی هاردم خیلی شلوغ شده نشستم دسته بندی کردم به پوشه های صد قسمتی و دیدم ای من اصلا قسمت 97 ندارم گفتم شاید حذف شده برم دوباره دانلود کنم دیدم نه بابا من اصلا این قسمت دانلود نکردم و واقعا تعجب کردم حتی برگشتم به کامنت هام دیدم نه اصلا کامنتم براش نذاشتم و جریان چطوری بوده که من این قسمت رو اصلا ندیدم نمیدونم واسه همین الان نکات مثبتشو می نویسم توکل به الله
اردکهای زیبامون، داگ مهاجر چقد زیباست، تبادل نظر اردکها از زبان مریم جان😁، جوجه های تپل مپل عجب هندونه ای خوردن، شبنم نازی میباره، ای خدا اولین خونه های مرغها، ای جانم اخر همه ی توصیفات اردکها چشم دکمه ای بودنشون همه چیو شست برد انقد روی یه خوبیشون تمرکز دارید که نکات منفی هاشو نمیبیند عاشقتونم خدایاشکرت
حس خوب پیاده روی توی هوای نم نم بارون، چقد این اسکله هم باحاله، این لوله چقد خوبه که نمیذاره دریاچه خیلی سرریز بشه، رودخانه ی زیبای پشت چه حس خوبی داره اینجا، اره واقعا بالارفتن از این تپه و دیدن این بهشت رویاییه خدایاشکرت
ای جان چه پلی من نمیدونستم پردایس یه پل مخفی کوچولو داره، کاش میدونستم این رودخانه به کجا ختم میشه، چه تارعنکبوت زیبایی زیر این نم نم بارون هم عین رشته های مروارید شده، عنکبوته خودش چقد زیباست، واقعا نظم و ترتیب خونه ی عنکبوت زیباست و در نهایت ظرافت بسیار محکمه خدایاشکرت
چه تاری چقد محکم و طولانی، یه عنکبوت مدل دیگه چقد تنوع عنکبوت زیاده، دوربین گذاشتید این طرف کلبه استاد پس چرا من هیچوقت ندیدم ، عجب چرثقیلی چقد بلنده، حس خوب بالارفتن توی اون کابیت توی این هوای عالی اسمون زیبا و سرسبزی، انعکاس درختان توی دریاچه چقد زیباست، چه غذاخوری زیبایی که ایستگاه صلواتی برای پرنده های دیگه ست خدایاشکرت
اسمان چه بی انتها زیباست، چقد خوبه که نت توی پردایس قویتر شده، حس خوب مراقبه توی ارامش و سکوت، واقعا عجب سوال خوبی انصافا جای تحسین داره، واقعا بحث فقط انتخابه و منم اوایل وقتی به مرغداری و جوجه داری شما نگاه میکردم که چقد لذت میبرید و باکسایی که تو روستا مرغ و حیوانات دارن و چقد خسته ن مقایسه میکردم همین حس رو داشتم که مریم مجبور نیست از جوجه ها مراقبت کنه هر لحظه ای که اراده کنه همه میرن و تموم میشه و الان فقط برای کسب تجربه ی بیشتر و بزرگتر روح خودش داره این کارو میکنه ولی در نهایت اینه که بتونی اون چیزی که داری رو دوست داشته باشی و به این چشم بهش نگاه نکنی که این ابدیه من مجبورم تاابد تو این خونه بااین وسایل باشم یا توی این موقعیت زندگی کنم بلکه همیشه جا برای بهبود هست فقط باید ایمان اورد این مقطع گذراست و در نهایت فقط زیبابینیه که ادم رو به جاهای زیباتر هدایت میکنه و من یبار پیج همسر قبلیتونو دیدم که ایشون چقد بد راجب اون دوران حرف زده که چقد سختی کشیده چقد بدبخت بوده شب و روز گریه کرده و هنگ کردم اولش یعنی چی استاد که میگه خیلی خوشبخت بوده خیلی حالش خوب بوده عاشق همسرش بوده و بعد ایشون اینجوری بد گفته و وقتی با نگاه قوانین بهش نگاه کردم گفتم این نشون میده کسی که به قانون عمل میکنه باکسی که عمل نمیکنه چقد فرق دارن و چقد کسی که به خوبیها توجه میکنه میتونه توی اون شرایط سختم شاد باشه خوشحال باشه و در نهایت میشه دید نتایج شما در چه حدی هست و نتایج ایشون در چه حدی من قصد بی احترامی به ایشون رو ندارم ولی واقعا تعجب کردم یه استاد موفقیت همچین مطالبی در پیج انستگرامش بذاره و انقد مظلوم نمایی کنه و احساس قربانی بودن بکنه که چقدسختی کشیده وچیزهایی که اصلا نمیخوام بنویسمش ولی شمایی که نتایجتون قابل مقایسه با هیچ استادی نیست الان کجاهستید و توی سایتی که صدها فایل رایگان هست یک فایلم نکته ی منفی نداره و هنوزم با نهایت عشق و احترام از اون دوران و از همسر قبلیتون یاد میکنید واقعا عاشقتونم خدایاشکرت
باسلام و آرزوی بهترینها برای دوستان هم فرکانسی و استاد عزیز
وقتی صحبتهای شما رو راجع به نحوه نگرش و انتخاب شنیدم ، دقیقا به یاد تجربه سفر خودم افتادم . دقیقا در دوسال ( پارسال و امسال ) متوالی برای انجام کاری ، به استانبول سفرکردم . پارسال هنوز باقوانین جهان هستی آشنا نبودم و اهمیت داشتن احساس خوب رو درک نکرده بودم . درسفر پارسال خیلی هراس داشتم از اینکه شنیده بودم که استانبول دزد زیاد هست و باید خیلی مراقب باشید . پارسال خییلیی نگران نتیجه کارم بودم و میخواستم حتما کاری رو درحال انجامش بودم به نتیجه مثبت برسونم . با اینکه در بهترین نقطه شهر بهترین هتل رو رزرو کرده بودم . بچه هام و همسرم همراهم بودند و دوتا اتاق مجزا برای خودمون و بچه ها گرفته بودیم ، دربهترین رستورانها غذا میخوردیم ، گرونترین خوراکیها و شیرینیهای استانبول رو تجربه میکردیم ، بازهم من خوشحال نبودم و دائما درحال نگرانی برای چیزهایی که واقعا وجود خارجی نداشتند بودم . من همراه خودم دوربین بسیار گرانقیمتی برده بودم که از نقاط دیدنی و شهری استانبول عکس بگیرم اما به دلیل وحشت از دزدی احتمالی و خیالی حتی یکبارهم از کیفم درنیاوردم که عکاسی کنم !!!!!😔حتی حاضرنشدم دوربینو توی گاوصندوق هتل بذارم که لااقل کوله و تجهیزات سنگینشو با خودم حمل نکنم !! چون تصور میکردم پرسنل هتل دوربینمو بدزدند !!!!. در همین سفر مقدارخیلی زیادی پول توسط یه راننده تاکسی ازمون دزدیده شد !! مقدارزیادی پول برای انجام چند خرید ساده ، ازدست دادیم . ( حدود دوبرابر ارزش اصلی کالا ) . نتیجه کارم که بخاطرش سفرکردیم ، به طرز عجیبی ( حالا میفهمم که عجیب نبوده ) منفی شد . و این اتفاقات باعث شد بیشتر و بیشتر به بدی شهر استانبول و دزد بودن آدمهاش ایمان بیاریم ! بااینکه همسرم سعی میکرد هرچه بخواهیم بخرد و بسیار دست و دلبازانه مثل همیشه آرام باشد ، اما متاسفانه نگرانی من باعث جذب اتفاقهای نامناسب و داواپسی همسر و دختر و پسرم هم شده بود . ما از آن سفر باهزاران اتفاق منفی و بد برگشتیم و حدود چندماه بعد ازان من باگروه تحقیقاتی عباسمنش آشنا شدم .
جالب اینکه امسال من برای انجام سفر کاری مجددا به استانبول دعوت شدم اما اینبار باهمسرم تصمیم گرفتیم بخاطر شرایط موجود کرونا ،من به تنهایی سفرکنم . دوباره به استانبول ، شهری که هزاران خاطره بد ازش داشتم ، اما اینبار من آلما ، قانون مهم جهان هستی رو یاد گرفته بودم . فرکانسهای ما اتفاقهای پیرامون مارو شکل میدهند. و احساس خوب = اتفاقهای خوب .
و چون در ماههای قبل بسیار تمرین کردم ، فایلهای سایت و سخنرانیهای استاد رو پیگیری میکردم و به اندازه حال خوبم نتایج متناسب گرفته بودم مطمئن بودم که قانون همواره درست عمل میکنه .
دوستان باورتون نمیشه که چقدررر حاال عاللی و اتفاقهای فوق العاده رو تجربه کردم .
هتلم نسبت به دفعه قبل معمولی تر بود چراکه درنزدیکی محلی که کارداشتم، همین هتل بهترین بود .
پرسنل هتل بینهاایت ارام و مهمان نواز و دست و دلباز و اتاقم بینهایت تمیز و گرم و عاالی بود .
ازهرکسی کمک یاراهنمایی میخواستم به بهتریین وجه ممکن کمکم میکردندو منو تارسیدن به ادرسم حمایت میکردند.
کارم به شایسته ترین وجه ممکن با نهایت احترام برای رسیدن به نتیجه دلخواهم انجام شد.
چندین مسیر رفت و آمدی من بامترو ، بدون کوچکترین هزینه انجام شد چون به مامور دم در ورودی سلام دادم خداقوت گفتم و انها هم به من گفتند تو امروز مهمان ماهستی ولازم نیست کارت ورود به مترو رو بزنی . (مسیرهای مختلف و مامورهای مختلف در روزهای متفاوت )
مسیرهای رفت و امدی به مکانهای جدید رو بدون اینکه کوچکترین نگرانی و استرسی داشته باشم ، در خیابان کشف میکردم و واقعا هدایت شدن رو با تک تک ذرات وجودم چشیدم دقیقا بهم گفته میشد سمت چپو نگاه کن و سوار اتوبوس شو به جایی که میخواهی میرسی 🥰
دوستان ، به لطف خدای مهربون در بهترین رستورانهای محلی غذاخوردم بابهترین هزینه ها.
و جالبتر اینکه اینبار تنها و باهمان دوربین گرانقیمتم که دفعه قبل حتی یک شات هم نزدم ، در مکانهای بسییاااار خلوت و تاریخی استانبول عکاسی کردم 😇🥰
یک اتفاق به ظاهر ناخوشایند هم در ابتدای سفربرام افتاد که فقط به خدای خودم گفتم من تمام پنج ماه قبل و احساس خوبی داشتم و نمیشه طبق قانون تجربه بدی رو تجربه کنم پس حالا این اتفاق فقط ظاهرش ممکنه ناخوشایند باشه ومیدونم منو به هدفم میرسونه وتو برام حلش میکنی و به لطف خدا ، برام به راحتترین وجه ممکن حل شد . ( وقتی پای کانتر برای گرفتن کارت پروازی که ازقبل صندلیمو رزرو کرده بودم رفتم ، پرسنل گفتند متاسفانه اسم شما درلیست مسافرین مانیست و شما اصلا بلیطی نخریدید درحالیکه من کل پول بلیط رفت و برگشتو داده بودم و صندلی های رفت و برگشتمم در سایت ترکیش ایرلاین انتخاب کرده بودم 😊)
بچه ها و استاد جان هرچی از اتفاقهای عاالی و خاطرات خوش این سفرکاری یکنفره بگم ، کم گفتم 😇
و حالا میخوام باصدای بلند بگم بخددااا هیچ چیز مثل بودن و ماندن در احساس خوب و سپاسگزاری بخاطر هررلحظه و هررچیززز که در زندگی تجربه میکنیم و داشتن باورهای قدرتمند ، کارساز نیست . دوستان بخدددا همه جهان درک همین قانونه . ممنونم که خدای مهربون هدایتم کرده تا این لحظه ها و بودن و یادگرفتن رو تجربه کنم و آویزه گوشم کنم که خدااز قدرت بینهایتش به من داده تا جهانمو اونجوری که میخوام خلق کنم و من فقطط و فقطط تجربه شادی و سلامتی و ثروت و سعادتو میخوام با تمااام وجووودمممم
همگی شمارو که تکه هایی از وجود منید دوست دارم .🥰😍😘❤️
و وااااااقعا تحسینت میکنم با این همه احساس خوب در وجودت ، چه زیبا به تضاد هات نگاه کردی وهدایت شدی به گروه و خانواده ی بزرگ عباس منش و باز هدایت شدی که خودت رو تغییر بدی و مسئولیت اتفاق های پیرامونت رو قبول کردی و بر دل ترس هات رفتی و اینبار با چه شجاعتی تنها به سفر رفتی و بیشتر بگم خودت رو سلول به سلول و وجب به وجب روحت رو در این سفر دوم تست کردی و خدا رو احساس کردی و باور کردی که همچی قانون هستش و همچی ، ( تمام اتفاقات) به باور ها و فرمانس هات بستگی داره ، ثروت و شادی و آرامش برازنده ی وجودته کیمیا جون و بی شک تو و همسرت و فرزندان عزیزت شایسته این هستید که باز با هم سفر کنید و لذت ببرید وبا هم لحظات دلخواهتون رو خلق کنید الهی شکرت خدا
خدارو هزار م تبه شکر میگم که رشد کردی و تغییر کردی و به ثروت و سعادت و خواسته هات رسیدی الهی هزار مرتبه شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
خدایا شکرت برای بهشت زیبا
خدایا شکرت برای این دریاچه واین کلبه و درختان هیولا ،،خدایا شکرت
ببین چه شکاری کرده بانو
ببین چه ترجمه زیبایی از اردک ها داشت
واقعا لذت بردم از این همه آرامش درونی
جوجه ها رو ببین چه کردن با هندوانه خدای من
ببین چه هوای خفنی خداااااایا شکرت
چقدر استاد جان زیبا حرف میزنه لذت میبرم
چقدر طرح خوبی اجرا کردن اون زمان
واقعا تحسین برانگیز است
چقدر تجهیزات و امکانات فراوان است در این جهان
خدایا سپاسگزارم ازت
چقدر زیبا و چقدر کامل در مورد لوبیا موضوع رو شرح دادین ،،خدایا شکرت
چه صفایی داره داخل کوروت با عشق
موفق و پیروز و سربلند باشید
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم جون
بازم یه فایل دیگه و یه قشنگی و درک دیگه
اول که کامنت رضا عطاران روشن عزیز که قبل از دیدن فایل خوندم عالی بود عالی، جا داره دهها بار آدم بخوندش تا جمله به جملش رو درک کنه
و بعد دیدن فایل، دیدن پرادایس زیبا ، من با دیدن سریال زندگی در بهشت و کیفیت تصویر برداری فایلا یه خواسته درونمو شکل گرفت و اونم داشتن گوشی آیفون چون واقعا کیفیت تصاویرتون منو به وجد میاره
بعد هم دیدن اون آب زیبا که از اون لوله به سمت رودخونه سرازیر میشد چقدر صدای آب قشنگه دیروز به یه قناتی رفته بودیم که آب زلالی داره و بچه هام سریع مشغول آب بازی شدن اولش با خودم گفتم نه من پامو تو آب نمیزنم شلوارم خیس میشه کتونی و جوراب و در بیارم و دوباره بپوشم سخته و پام خاکی میشه آبش خیلی سرد خیس میشم همشون تو یه ثانیه اومد تو ذهنم ولی یه فکر دیگه هم اومد که خیلی قوی تر بود اونم اینکه با خودم گفتم نسرین تو تا اینجا اومدی داری این آب قشنگ و میبینی بعد به خاطر بهونههای الکی نمیخوای ازش لذت ببری و خیلی سریع پامو گذاشتم تو آب عجب حس خوبی بود و سردی آب جوری بود که اگه یه دیقه پاتو نگه میداشتی احساس درد میکردی یاد یه قسمت از سفر به دور آمریکا افتادم که استاد رفت تو آب سرد و خودشو شست و گفت احساس فوقالعاده خوبی داشته و با خودم گفتم دمش گرم چقدر تحول تو خودش ایجاد کرده این آدم توحیدی که رفت تو اون آب به شدت سرد در حالی که خود استاد میگفت که قبلا آدم به شدت سرمایی بوده
استاد راجع به خوردن لوبیا صحبت کردین من هم یه مثال خوب دارم مربوط به این مبحث
من تو دوران مجردیم به شدت محدود بودم و اصلا اجازه بیرون رفتن از خونه نداشتم و شرایطمو اصلا دوست نداشتم و حس زندانی بودن دلشتم و با خودم میگفتم اگه اجازه داشتم هر روز میرفتم بیرون و مرکز شهر، بعد از ازدواجم همسرم اخلاقش 360 درجه با خانوادم تفاوت داشت و بهم آزادی عمل داده که هر وقت دلم خواست برم بیرون حتی بیشتر از خانومای دیگه بهم آزادی داده ولی الان اصلا اونطوری نیستم که مدام بیرون برم بعضی روزا که اصلا از خونه بیرون نمیرم و حس بدی هم ندارم اون موقع احساس زندانی بودن داشتم اما الان خودم دوست ندارنم زیاد بیرون برم
من تو دوران مجردی خیلی دوست داشتم با دوستام و فامیلا رفت و آمد کنم بیرون برم اونا بیان خونمون یا حتی تلفنی راحت باهاشون صحبت کنم ولی خوب خانوادم نمیزاشتن اما الان خیلی خوشحالم،
رفتو آمدم با فامیلا که خیلی خیلی کمه چون هیچ جوره فرکانسم باهاشون یکی نیست با دوستام که اصلا ارتباطی ندارم به اون صورت و حتی اینستامم حذف کردم و اصلا احساس تنهایی نمیکنم و حالم خوبه خداروشکر واقعا تفاوت تو دیدگاهه
مثل همیشه این فایل هم عالی بود
سپاسگذارم از بودنتون
قطعا خدا منو خیلی دوست داره که هدایتم کرده به این سایت و دیدن فایلا و خوندن کامنتا
خداروشکر
خدایا هرانچه که در زندگیم دارم از آن توست.
سلام به استااااد عزیزم ومریم جااااان
خدایا شکررررررت
هرچقدر این سریال رو نگاه میکنم به این باور قدرتمند میرسیم که ثروت مقدسه
ثروتمند شدن باشکوه
ثروت شخصیت انسان رو بزرگ میکنه
پول مقدسه
با پول انسان به خدا نزدیک تره
با پول به راحتی هر چیزی میخری وازش رد میشی.
چقدر به باور سازی ثروت من کمک داره میکنه
خدایاشکررررررت
چقدر ثروت به انسان آزادی وحق انتخاب میده
خدایا شکرت برای فراوانی نعمتت در جهانت..
خدایا ممنونم ازت برای تک تک اتفاقات خوب زندگیم
خدایا ممنونم برای هدایتت به این مسیر پراز آگاهی و شناخت واقعی خودم وخودت
به نام هدای هدایتگرم
واااای خدایا شکرت سلام میگم به استادم و مریم جان عزیز و همه ی هم فرکانسی های عزیزم
چقدر قابل تحسینه که نکته ی جالب اول این قسمت به اتفاق های مثبت بهتر بگم بامزگی های مثبت طبیعت تمرکز شده و تین درس رو میده که ماهم توی هرکجا هستیم تمرکز کنیم روی زیبایی ها الهی صدها هزار مرتبه شکر
دوم اون داک مهاجر یه درسی رو به من داد که چقدر جالبه که وقتی بشی نترس یا به ترس هات غلبه کنی و وارد رود خونه بشی و دو تا داک دیگه بهت نگاه کنن و طمتیع بشن به قول استاد میشی استاد و صاحب خونشون و دوست دارن ازت چیز ی تا د بگیرن کاری که ما با ذهنمون و ضمیر نا خود آگاهمون میکنیم الهی هزار مرتبه شکر
وااای تحسین میکنم استاد رو که چقدر زیبا هوارو توصیف میکنه و از این بهتر که کار های بد یه داک رو دیونه بازی و کرمریزی میدونی چه زیباست از اینکه طوری به این کاراشون نگاه میکنه که احساس خچب باشه براشون خدایا الهی هزار مرتبه شکر بابت این دیدگاه تحسین میکنم
تحسین میکنم مریم جان رو که همیشه و در هر لحظه چه با دوربین چه بی دوربین حس قشنگ زیبایی هارو میبینه و الهی شکرت میگه ، و همچنین استاد
چقدر زیبا چقدر قشنگ این طبیعت که هوا چیلی شده و استاد و مریم جان با جوجه ها اونس گرفتن الهی شکرت خدایا صد هزار مرتبه شکرت
خدایا هزار مرتبه شکرت که پیاده روی رو بهترین کار میدونن برای تقویت باور و ذهن و باور سازی خدایا صد هزار مرتبه شکرت
عاشقتم خدا
من تحسین میکنم که به تک به تک قسمت طبیعت ، سطح آب هوا توجه میکنند و هر روز رو اولین روز حضورشون توی اون لحظه میدونن واااای باور دارم که این یه قانون و تمرین و عادت مثبته العی صد هزار مرتبه شکرت
و چقدر قشنگ به رودخانه و نکته های جالبش رو میگن و تحسین میکنن واقعا چقدر جالبه که به طبیعت دستی نمیزنند و مسیر رود خونه رو میسپارند دست خود خدا و من مریم جان رو تحسین میکنم بابت این حس قشنگ توحیدیش که هر موهبت طبیعت و کار خودشون رو از کار خدا میدونند واقعا سپاسگزارم از خدا و تحسین میکنم الهی صد هزار مرتبه شکر
واااااااای که دیوانه شدم از عنکبوت های قشنگ و زیبا که چقدر ناز و دقیق و معمار گونه و با چه عظمتی و قدرتی طولانی ترین تار رو بسته بودند و به خودشون این رو راه ندادند که نه نمیشه تار زد دوره یا هرچی خدایا عاشقتم که با طبیعت باهام حرف میزنی واقعا لین اسپایدرها چقدر ریز و قشنگ تار دوختند و با آرامش و حس خوبشون لذت میبردند در این بارون ، وااای حتی بارون هم اومده بود ولی به خودشون نه نگفته بودند چقدر قشنگ
و اون عنکبوت زیبا و قشنگ و حیرت انگیزی که هیولایی بود و تارش زرد بود ای جان دل چقدر طولانی تار بسته بود الهی هزار مرتبه شکرت خدا الهی هزار مرتبه شکرت دارم بغض میکنم
و چه قشنگ و زیبا گفتند از کار جرثقیلیه که گفتند خیلی دوست دارم بدونم چیکار میکنند (حس کنجکاو بودن در لحظه) که بی شک میریم سراغ الگوی استاد که آلبرت انیشتن هستش که گفتند همیشه کنجکاو باقی بمانید الهی هزار مرتبه شکرت الهی هزاران مرتبه شکرت تحسین میکنم استاد رو و چقدر جالبه که هیولاهای بزرگی برای کار برج آوردند و چقدر زیبا و فراوانی در عظمت یک کار میدونستند و شکر دست خدا میکردند که چه ها که نساخته ای جان دل الهی صد هزار مرتبه شکر
تحسین میکنم تک به تک لحظات قشنگ پرادایس رو و یک موضوع قشنگ که چقدر زیبا غذای جوجه هایی که پسندشون نشده هدایت شدند از اینکه تقدیم کنند به پرندگان پرادایس، خدای من چقدر شما خدا صفتانه و بخشنده و مهربان هستید الهی صد هزار مرتبه شکرت خدا خدایا شکرت
و چه زیبا استاد حتی با صدای جوجه ها و نشستن در کنار جیک جیکاشون مدیتیشن و پاکسازی میکنه و سطح ارتعاشش رو بالا میبره الهی هزار مرتبه شکر خدای من خدای من
و دیگه نگم از هیولای آخر که مریم جان رو تحسینش میکنم از سوال خوبی که پرسیدند و چه پاسخ زیبایی استاد دادند و چه قشنگ گفتند الهی هزار مرتبه شکرت خدا خدایا دیگه زبانم قصار هستش و تشکر میکنم از خدای یگانه که چه الگویی زیبایی رو مانند استادمون و مریم جان توی زندگیمون درخشاندند و مارو هدایت کردند الهی صد هزار مرتبه شکرت
الهی صدهزار مرتبه شکرت ❤️😍🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عاشقتونم ❤️
سلام بر خداوند رزاق و وهاب!
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!
بسیار قسمت جالب و مهیجی بود!
در ابتدای داستان، ۳ اردکِ شناخته شده را مشاهده می کنیم که دارن با هم معاشرت می کنن!
با اینکه ما تقسیم اراضی کرده بودیم ولی با این حال، اردک ها زیاد با این محدودیت، حال نمی کردن!
داستان از این قرارِ که:
اردکِ مهمانِ قصه ی ما (که دیگه الان صاحب خونه شده)، به اون سمتِ دریاچه رفته و با دو تا اردکِ خودمون، صحبت کرده و تشویق شون کرده که روی دریاچه شنا کرده و به سمتِ مخالف بیان!
تا هم بیشتر حال کنن!
و هم از اون شاهینِ پرنده دور بشن!
آقا اون پوستِ هندوانهِ، مثل توپِ یه لایه ی پلاستیکی شده بود!
امروز هوا یکم سرد بود و تو یک روز و شب، ۱۸۰ درجه دما، متفاوت شد!
از نظرِ استاد عزیز هم که امروز، روزِ عجیبی بود و …!
این داستانِ اردک ها، از زبان استاد، خیلی جالب بود!
دمِ این اردک جدیدِ گرم، که اینقدر خوب دستگاهِ گوارشش کار می کنه!
خب برنامه اینِ که می خواهیم چند روزی به تمپا رفته و برای مرغ و خروس های اینجا، آب و دون گذاشته و به دست خدا بسپاریمِ شان!
خب خدا رو شُکر، ارتفاعِ آب دریاچه مناسب است!
در آینده پروژه ای به نام (رودخانه) رو می خواهیم که استارت بزنیم!
با اینکه هوا سرد است، اما آبی که از لوله به بیرون می ریخت، گرم بود!
این رودخونهِ رو فکر کنم تا الان ندیده بودیم!
مگر اینکه، اون موقع با ریک رفته باشیم اونجا!
استاد هم که یک دستی بر سر و صورتش کشید و امیدواریم که سَرِ حال اومده باشه!
در آینده اینجا بر لب رود می نشینیم و گذر عمر را تماشا می کنیم!
اون تیکه ای که تپه بود و ازش اومدیم بالا، خیلی حال داد!
حالا بریم سرِ لوله ی دوم که قطرش هم زیاد بنظر می آید!
وقتی که طوفان شده، کلا آب رفته بالایِ بالا و اصلا لوله اینا، حالیش نبوده!
آقا این عنکبوت اولیِ، چقدر زیباااااا بود!
خدای من؛ نگاه کن، انگار نقاشیش کرده بودن!
با چه دقت، ظرافت و اصولی هم تارِ خودش رو در هم تنیده بود!
دمش گرم؛ خدایا شُکرت با این جهانِ زیبایت!
این آخرش هم خواستیم یکم، انگولَکش کنیم که یه تحرکی هم داشته باشه!
😂😂😂😂😂😂😂
واقعا از خداوند بخاطرِ این طبیعتِ زیبا متشکّریم!
حالا بریم سرِ عنکبوتِ دومی که اصلا حرفی برای گفتن نگذاشت و تارش هم زرد بود!
اندازه یک موبایل بود!
یعنی عملا من فقط نگاه…!
خب بریم سر موضوع بعدی:
چه جرثقیلی بودددد، مثل این نقاشی هاست، که یه نرده بان وصل کردن به ماه!
تو این انیمیشن ها زیاد هست!
ولی کلا بگیم که خیلی خیلی خفن بود!
و واقعا خداوند رو بخاطر این مغز و ارداه ای که به ما داده ممنونیم!
کلی هم ماشین و دَم و دستگاه اومده بود؛ ماموریت شون هم این بود که سطح پوشش دهی دکل و اینترنت رو تقویت کنن!
حتی شب ها هم کار می کردند!
احسنت واقعا!
خب الان اوایل پاییز است و همه چی در عالی ترین حالت قرار دارد!
یک سری غذا برای جوجه ها گرفتیم که زیاد باب میل شون نبود!
در اصل هم این غذا، برای پرندگانِ جنگلی است!
اشکالی نداره چون عوضش، میبخشیم به پرندگانِ پرادایس، که همیشه بدونِ منت برامون آواز خونده و زیبایی پرادایس رو دو چندان می کنند!
خدایا شُکرت!
اینا همش لطفِ خداوند است!
خب بریم پیشِ استاد که دارند پیشِ جوجه بوقلمون ها، مراقبه می کنند!
و رویِ صندلی خانم شایسته هم نشستند!😂😂😂😂😂😜
خب پیش به سویِ تمپا، اونم با کوروِت!
توی کوروِت هم مثلِ بیرونش، خیلی خوشگل بود!
حالا بپردازیم به سوالِ خانم شایسته و داستان غذاهای آب پَز!
بحث، بحثِ نوع شرایط نیست!
بحثِ، قدرت انتخاب، اشباع شدن و نوعِ دیدگاه است!
فضا یکسان است، اما احساس فرق می کند، چون قدرتِ انتخاب وجود دارد!
باید آگاهانه و آزادانه زندگی کنیم، چون این حق طبیعی همه ی ماست!
مثل ثروت، که هممون لایقش هستیم!
و در آخر این رو هم بدونیم که خوشبختی یعنی: انتخابِ چیزی که آن را دوست داریم و تجربه کردنش!
بسیار قسمت زیبایی بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!
سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر ثروت، پاکی، ثبات، یکتاپرستی و صبوری هدایت می کند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!
در پناه خدا؛ شوخ طبع، آسان گیر، ماجراجو، تحسین کننده، سپاسگزار و آگاه باشیم همگی در دنیا و آخرت!
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!
خدای من بهترین است؛ چون قدرت خلق زندگیم را به خودم داده؛ پس من بهترینم؛ چون به نحو احسنت از این نعمت، استفاده می کنم!
بدرود!
سلام استاد امیدوارم همیشه کنارم حستون کنم شما مثل پیامبر زمانه من هستید من و عزیزدلم چندتا دوره شمارو گرفتیم و خداروشکر روزبروز داریم پیشرفت میکنیم. من جوشکار و اهنگرم بعداز یه ورشکستگی کلا ناامید شدم و شروع به التماس کردن اطرافیانم کردم چهارسال گذشت ولی باحس وحال بدم هیچیزی عوض نشد و هروز بدتر شد تا اینکه دورهای شما رسید و معجزه شروع شد هموناییکه هیچکاری برام نکردن به محض اینکه خدارو همه کاره دونستم شروع کردن برام همه کاری بکنن اصلا باورم نمیشه چجوری ازکجا همه دارن کمکم میکنن استاد الان دارم گریه میکنم از خوشحالی که من چند ماهه خدارو شاهد گرفتم و ازش کمک خواستم و اون هروز بیشتر کمکم میکنه واقعا ازتون یاد گرفتم هرکی به جایی رسیده نه دزده نه کلاه بردار فقط قانون رو رعایت کرده استاد دوستدارم یروزی از نزدیک ببینمت و ازت تشکر کنم ممنونم که مارو بخدا نزدیک میکنی.
به نام حق
سلام
مریم سلام میکنه از توی اتاقش روی تختش با لحاف آبی رئالیش، روی بالشت روی شکم خوابیده و از یه جای این کره زمین داره براتون مینویسه
به نام حق حق حق حق
استاد من نرم دارم میفهمم شما توی این مدت چی میگفتین
راستش اگر بگم فهمیدم دروغ گفتم
حس میکنم هرچقدر از این مسیر بردارم باز راه دارم
و حالا من بعد روزهاا و بعد شنیدن حرفها در مورد زندگی در بهشت امروز هدایت شدم به این جلسه و احساس میکنم خود خدا من اورد این انرژی این نیرویی که الان داره به من پاسخ میده
خیلی وقتی بود که چهرتون ندیده بودم فرکانستون توی تصویر لمس نکرده بودم
یه لحظه توی فیلم حس کردم دلم تنگ شده براتون
امروز روزی بود که من بیاد اوردم دوبازه اصلم رو
همون اصلی که با برخورد طوفان سالی به زندگیم خودش توی زندگیم نشون داد و جریان رودخانه ای از نعمت و اگاهیی در زندگیم ایجاد کرد
هرچقدر که از این قانون برمیدارم این تضاد رنگ خوش تری به زندگیم میده
داشتم با خودم امروز فکر میکردم من بارها اومدم کامنت نوشتم و خیلی دوست داشتم که کامنتم لایک بخوره البتع با حس توحید این درخواست میدادم و خدایی این خواسته من به راحتی اتفاق میوفتاد و هر روزم بیشتر
با جسارت توی کامنتام قدرت توی ذهنم از شما میگرفتم
امروز با خودم گفتم مریم اگر عباسمنش بمیره چی میشه؟!
عباسمنش فردا از دنیا رفت
میخوای بگی دین و ایمان و نگاه من به اون وابسته ست
امروز تجدید پیمان دوباره من با این اصل بود امروز به خودم یاد اوری کردم که اگر تمام ادمها برن من باید خودم باشم
من از همون ادمایی ام که با قلبی زخم خوزده و دست و پایی شکسته وارد سایت شدم
من اینجا دارم جون میگیرم و این جون گرفتن برکت عزت نفسه
ارههههه من توی فرکانس این فایل بودم وگرنههه مثل بقیه جلسات دیگه زندگی در بهشت که اعراض میکردم اینو رو هم اعراض میکردم
امروز این ۴ دقیقه اخر فایل چقدر با حرفهام و نشونهام یکی بود
امروز من به پشتوانه عزت نفس از خداوند خواسته جدیدم دادم
خواسته جدید من قلبی مستحکم
به خودم یه نگاه انداختم گفتم مریم، خانم شایسته توی مقاله هاش میگفت وقتی روی عزت نفستون کار میکنید خواسته های شما هم دست خوش تغییر میشه
چه جالب!!
و قابل تامل
توی این مدت به خیلی چیزا رسیدم
اما من دلم لعلکم ترضی میخواست
شاید راضی شوید
استاد میدونی خواسته جدید من شده احساس ارزشمندی
میدونی خواسته جدید من شده جهاد اکبر بر علیه نجواهاییی که میگن تو کمتر بقیه هستی خودت میدونی این از کجا میاد
یه ادماهایی هستن که میفهمن و ما که معمولی هستیم اونا پاکن
توی یه شبکه تلویزیونی یه استاد که کلی کتاب علم و حکمت قورت داده بود و طرفدار ها داره
دراورد گفت امام ها که پاکن اونا خدا گناه ازشون دور میکنه ولی ما ادمهای معمولی…
من دارم از این متنفر میشم از اینکه فکر نکنم و بخوام
از این که درخواست آگاهانه نداده باشم و قبول کنم
حتی اگر اون خوب باشه عشق باشه لذت بخش باشه برام
چه ارام خواسته های ما داره تغییر میکنه و خودمون از تغیییرمون تا مدت ها متوجه نمیشیممممم
این اولین کامنت من بعد از چند هفته درگیر بود با نجوهایی ذهنم هست
اولین گام
الان که دارم نگاه میکنم میبینم جهان چه قشنگ منو هدایت کرد به این فایل
پیغام کامنت گذاشتن یکی از اعضا برام ایمیل شد وارد این فایل شدم
با خوندن کامنت دوست خوبم بهم گفت بیا بنویس
بیا هدایت شو و دست هدایت باش
قبل از اینکه بیام این فایل ببینم داشتم فیلم تولد یه خانم ماشین باز خارجی میدیدم که وقتی نگاهش میکنم احساس لیاقت و ثروت از روش میباره
اصلا یه حس خوبی بهم میده چون استایل و سبک ظاهریشم شبیه به اون چیزی هست که من دوست دارم در آینده داشته باشم خیلی ارتباط میگیرم
تول همسرش بود
توی جاییی که یه ساعت فروشی لوکس بود و کلی داخل اونجا تزیین شده بود و بادکنک
و کل ماجرا این بود که سوپرایز شدن و رفتن تو و کادو باز کرد و…
اما کل ماجرا این بود که من تمام لحظات این احساس داشتم که چرا اینا نمیپرن هوا کلی هیجان و ذوق داشته باشن
حتی وقتی کنار هم نشسته بودن من هنوز توی تعجب بودم اینا زن و شوهرن یا دوست یا فرند هستن
اووه مای گاد
This a crazy
….
از این جور کلمات اخرشم همو بغل کردن گفتن
I love u
و
I love u too
و
تمام.
اونجا بود که متوجه شدم من نگاهم چقدر با اینا فرق داره
من تصورم این بود که بپرن توی هوا و کلییی ذوق و…..
ولی اینا اصلا اینطوری نبودن انگار براشون خیلی طبیعی و اوکی بود
منو به فکر فرو برد که چقدر درگیر مقصد شدی در صورتی که گنج توی دل مسیره
و حالا چرا خیلیا به گنج نمیرسن چون گنج رو مقصد میدونن
اگر مسیر بدونن همون لحظه اول بهش رسیدن
احساس خوب
به یه بازنگری اساسی نیاز دارم
من از خدا قلبی مستحکم میخواهم
استاد شما توی جلسه ۷ راهنمای عملی گفتین حتی حرفهای منم به راحتی قبول نکنین
توی این حرفتون خیلی چیزا هست
امروز بهش گفتم من توی این مسیر قدم برمیدارم تو بهم میدی تو رابطه خوب و ثروت و سلامتی میدی
تو میدی
😪😪
من مریم به خودم به خدای درونم که هر لحظه همراهم شده تعهد میدم که به کشف بیشتر حقیقت ادامه بدم
هرچقدر که میگذره بیشتر حس میکنم که اگر احساس ارزشمندی نداشتی اون خواستع عین لحظه ی کوتاه رد شدن از یه ماشینه
نه توجهی نه لذتی نه فهمی نه درکی
فقط بخوریم هی بخوریمم
فقط بپوشیم هی بپوشیم
فقط هی بخریمم هی بخریم
با فلانی باشیم فلان پول داشته باشم فلان جا برم
فلان غذاا بخورم….
همون مریمی که از رفتن یه ادم داشت تصور میکرد تنهاترینه
الان داره هویتش بیاد میاره
وایی هویت
من عاشق کامنت هام توی فایل های هدایت الهیی هستم که استاد توی ماشین گرفت
من دیروز دوباره درخواست چنین اگاهی ها و ایمانی رو دادم.
که بشمم نفرررر اولین زندگیم
که کشور مورد علاقم بشه بهترین کشور از نظر خودم نه بقیه
که سبک شخصیم بشه بهترین سبک شخصی از نظر خودم نه بقیه
من عاشق این بازنگریم
چقدر من کار دارم چقدر کارا باید انجام بدم
چقدر من دوست دارم شک کنم و به یقین برسممم
و این سد ذهنیم به کل شکسته بشه
چقدر خدا برام پلن داره از الان که نمیدونم چی هستن و چطوری!!؟
این خدا داره بهم میگه مریم من همه چی میشم همه چی
پس عجله نکن!!!
هرچقدر که از این گنج ها بیستر برمیداری بیشتر میفهمی که قضیه متافیزیکی چقدر مهمممم تر از قضیه فیزیکیه
اخه احساس هویت ازادی و ارزشمندی و انتخاب و ایمان ایمان ایمان نمیشه با بودن توی رابطه و پول و… توصیف کرد
نمیشه
فقط کسی که از درون حالش خوبه این حرف میفهمهه!!!
عاشقتونمممم
در پناه خدا
با ایمان
مریم درویشی
۱۷ نوامبر ۲۰۲۰
۱۰:۵۱
من عاشق اینم که بیام براتون از ایمان بنویسم
ایمانی که هیچ برچسبی روش نیست
ایمانی که توی قلبم پیدا کردم
ایمانی که به انتخاب خودم بوده.
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
استاد عزیزم من کل قسمتهای سفربه دور امریکا و زندگی در بهشت رو نکته نویسی کردم و کامنت گذاشتم و امروز دیدم فایل زندگی در بهشت توی هاردم خیلی شلوغ شده نشستم دسته بندی کردم به پوشه های صد قسمتی و دیدم ای من اصلا قسمت 97 ندارم گفتم شاید حذف شده برم دوباره دانلود کنم دیدم نه بابا من اصلا این قسمت دانلود نکردم و واقعا تعجب کردم حتی برگشتم به کامنت هام دیدم نه اصلا کامنتم براش نذاشتم و جریان چطوری بوده که من این قسمت رو اصلا ندیدم نمیدونم واسه همین الان نکات مثبتشو می نویسم توکل به الله
اردکهای زیبامون، داگ مهاجر چقد زیباست، تبادل نظر اردکها از زبان مریم جان😁، جوجه های تپل مپل عجب هندونه ای خوردن، شبنم نازی میباره، ای خدا اولین خونه های مرغها، ای جانم اخر همه ی توصیفات اردکها چشم دکمه ای بودنشون همه چیو شست برد انقد روی یه خوبیشون تمرکز دارید که نکات منفی هاشو نمیبیند عاشقتونم خدایاشکرت
حس خوب پیاده روی توی هوای نم نم بارون، چقد این اسکله هم باحاله، این لوله چقد خوبه که نمیذاره دریاچه خیلی سرریز بشه، رودخانه ی زیبای پشت چه حس خوبی داره اینجا، اره واقعا بالارفتن از این تپه و دیدن این بهشت رویاییه خدایاشکرت
ای جان چه پلی من نمیدونستم پردایس یه پل مخفی کوچولو داره، کاش میدونستم این رودخانه به کجا ختم میشه، چه تارعنکبوت زیبایی زیر این نم نم بارون هم عین رشته های مروارید شده، عنکبوته خودش چقد زیباست، واقعا نظم و ترتیب خونه ی عنکبوت زیباست و در نهایت ظرافت بسیار محکمه خدایاشکرت
چه تاری چقد محکم و طولانی، یه عنکبوت مدل دیگه چقد تنوع عنکبوت زیاده، دوربین گذاشتید این طرف کلبه استاد پس چرا من هیچوقت ندیدم ، عجب چرثقیلی چقد بلنده، حس خوب بالارفتن توی اون کابیت توی این هوای عالی اسمون زیبا و سرسبزی، انعکاس درختان توی دریاچه چقد زیباست، چه غذاخوری زیبایی که ایستگاه صلواتی برای پرنده های دیگه ست خدایاشکرت
اسمان چه بی انتها زیباست، چقد خوبه که نت توی پردایس قویتر شده، حس خوب مراقبه توی ارامش و سکوت، واقعا عجب سوال خوبی انصافا جای تحسین داره، واقعا بحث فقط انتخابه و منم اوایل وقتی به مرغداری و جوجه داری شما نگاه میکردم که چقد لذت میبرید و باکسایی که تو روستا مرغ و حیوانات دارن و چقد خسته ن مقایسه میکردم همین حس رو داشتم که مریم مجبور نیست از جوجه ها مراقبت کنه هر لحظه ای که اراده کنه همه میرن و تموم میشه و الان فقط برای کسب تجربه ی بیشتر و بزرگتر روح خودش داره این کارو میکنه ولی در نهایت اینه که بتونی اون چیزی که داری رو دوست داشته باشی و به این چشم بهش نگاه نکنی که این ابدیه من مجبورم تاابد تو این خونه بااین وسایل باشم یا توی این موقعیت زندگی کنم بلکه همیشه جا برای بهبود هست فقط باید ایمان اورد این مقطع گذراست و در نهایت فقط زیبابینیه که ادم رو به جاهای زیباتر هدایت میکنه و من یبار پیج همسر قبلیتونو دیدم که ایشون چقد بد راجب اون دوران حرف زده که چقد سختی کشیده چقد بدبخت بوده شب و روز گریه کرده و هنگ کردم اولش یعنی چی استاد که میگه خیلی خوشبخت بوده خیلی حالش خوب بوده عاشق همسرش بوده و بعد ایشون اینجوری بد گفته و وقتی با نگاه قوانین بهش نگاه کردم گفتم این نشون میده کسی که به قانون عمل میکنه باکسی که عمل نمیکنه چقد فرق دارن و چقد کسی که به خوبیها توجه میکنه میتونه توی اون شرایط سختم شاد باشه خوشحال باشه و در نهایت میشه دید نتایج شما در چه حدی هست و نتایج ایشون در چه حدی من قصد بی احترامی به ایشون رو ندارم ولی واقعا تعجب کردم یه استاد موفقیت همچین مطالبی در پیج انستگرامش بذاره و انقد مظلوم نمایی کنه و احساس قربانی بودن بکنه که چقدسختی کشیده وچیزهایی که اصلا نمیخوام بنویسمش ولی شمایی که نتایجتون قابل مقایسه با هیچ استادی نیست الان کجاهستید و توی سایتی که صدها فایل رایگان هست یک فایلم نکته ی منفی نداره و هنوزم با نهایت عشق و احترام از اون دوران و از همسر قبلیتون یاد میکنید واقعا عاشقتونم خدایاشکرت
سپاسگزارم برای این فایل زیبا
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام سلام
امیدوارم حالتون خوب خوب باشه
بچه ها ی چیزی ک من را به فکر فرو برد
سکانس اول سریال بود
ک اردک هایی ک از شناکردن در دریاچه میترسیدن و انجام نمیدادن
وقتی شاهین میاد ک شکارشون کنه
میرند تو دریاچه شنا میکنند اونم زیر ابی
دمشون گرم
اولین چیزی ک یادم اومد
جلسه هفتم قدم اول بود
که وقتی پل های پشت سرت خراب میشه
وقتی مثل ناپلئون میری جنگ کشتی ها را اتیش میزنی
ک یا ببری یا شکست بخوری
و هیچ راه برگشتی برای خودت نمیزاری
جنگ را میبری
و چقدر من تحسین میکنم این مرغابی ها را
استاد من همیشه میگم
سریال زندگی در بهشت و سفرنامه
یک دوره عملی است
واقعا هیچ قیمتی نمیشه روی ان ها گذاشت
چون من اگاهی ها را میشنوم و درک میکنم
تو این دوتا سریال عمل کردنش را هم میبینم
بچه ها بیاید پل های پشت سرتون را خراب کنید
کشتی هایتون را اتیش بزنید
و وقتی این کار را میکنید
و هیچ راهی جز جلو رفتن ندارید
کاری را میکنید مثل مرغابی ها
مرغابی ها هم هیچ راهی نداشتن
یا باید شکار میشدن
یا باید حمله میکردن به ترس هاشون
و میرفتن جلو تا پیروز شوند
حالا بریم برای عمل کردنش
بچه ها ببینید الان چ کاریی را باید انجام بدین و چ کاری را انجام ندین
ما همون قدم اول را میدونیم ولی قدم دوم را ن
وتا قدم را طی نکنی قدم دوم بهت گفته نمیشه
برو بشین بببین اولین کاری ک باید انجام بدی یا ندی چیه
اگر در رابطه ات به این نتیجه رسیدی که باید تموم بشه
تمومش کن
منتظر چی
منتظری یکی بیاد بعد قطع رابطه کنی
تا قطع رابطه نکنی
نفر بعدی نمیاد
نمیدونم
اگر به نتیجه رسیدی ک شاگردت را اخراجش کنی
خب اخراجش کن
وقتی اخراجش کردی
پل پشت سرت را خراب کردی
اونوقت راهی جز پیدا کردن شاگرد نداری
و پیداش میکنی
اگر میدونی دیگ نباید سیگار بکشی نکش
اگر میدونی نباید به یک مکان خاصی بری خب نرو
اگر پل پشت سرت را خراب کنی
راهی جز جلو رفتن نداری
و نتیحه کارت میشه
مثل مرغابی هایی ک دیدیم
در پناه الله یکتا💛✋
باسلام و آرزوی بهترینها برای دوستان هم فرکانسی و استاد عزیز
وقتی صحبتهای شما رو راجع به نحوه نگرش و انتخاب شنیدم ، دقیقا به یاد تجربه سفر خودم افتادم . دقیقا در دوسال ( پارسال و امسال ) متوالی برای انجام کاری ، به استانبول سفرکردم . پارسال هنوز باقوانین جهان هستی آشنا نبودم و اهمیت داشتن احساس خوب رو درک نکرده بودم . درسفر پارسال خیلی هراس داشتم از اینکه شنیده بودم که استانبول دزد زیاد هست و باید خیلی مراقب باشید . پارسال خییلیی نگران نتیجه کارم بودم و میخواستم حتما کاری رو درحال انجامش بودم به نتیجه مثبت برسونم . با اینکه در بهترین نقطه شهر بهترین هتل رو رزرو کرده بودم . بچه هام و همسرم همراهم بودند و دوتا اتاق مجزا برای خودمون و بچه ها گرفته بودیم ، دربهترین رستورانها غذا میخوردیم ، گرونترین خوراکیها و شیرینیهای استانبول رو تجربه میکردیم ، بازهم من خوشحال نبودم و دائما درحال نگرانی برای چیزهایی که واقعا وجود خارجی نداشتند بودم . من همراه خودم دوربین بسیار گرانقیمتی برده بودم که از نقاط دیدنی و شهری استانبول عکس بگیرم اما به دلیل وحشت از دزدی احتمالی و خیالی حتی یکبارهم از کیفم درنیاوردم که عکاسی کنم !!!!!😔حتی حاضرنشدم دوربینو توی گاوصندوق هتل بذارم که لااقل کوله و تجهیزات سنگینشو با خودم حمل نکنم !! چون تصور میکردم پرسنل هتل دوربینمو بدزدند !!!!. در همین سفر مقدارخیلی زیادی پول توسط یه راننده تاکسی ازمون دزدیده شد !! مقدارزیادی پول برای انجام چند خرید ساده ، ازدست دادیم . ( حدود دوبرابر ارزش اصلی کالا ) . نتیجه کارم که بخاطرش سفرکردیم ، به طرز عجیبی ( حالا میفهمم که عجیب نبوده ) منفی شد . و این اتفاقات باعث شد بیشتر و بیشتر به بدی شهر استانبول و دزد بودن آدمهاش ایمان بیاریم ! بااینکه همسرم سعی میکرد هرچه بخواهیم بخرد و بسیار دست و دلبازانه مثل همیشه آرام باشد ، اما متاسفانه نگرانی من باعث جذب اتفاقهای نامناسب و داواپسی همسر و دختر و پسرم هم شده بود . ما از آن سفر باهزاران اتفاق منفی و بد برگشتیم و حدود چندماه بعد ازان من باگروه تحقیقاتی عباسمنش آشنا شدم .
جالب اینکه امسال من برای انجام سفر کاری مجددا به استانبول دعوت شدم اما اینبار باهمسرم تصمیم گرفتیم بخاطر شرایط موجود کرونا ،من به تنهایی سفرکنم . دوباره به استانبول ، شهری که هزاران خاطره بد ازش داشتم ، اما اینبار من آلما ، قانون مهم جهان هستی رو یاد گرفته بودم . فرکانسهای ما اتفاقهای پیرامون مارو شکل میدهند. و احساس خوب = اتفاقهای خوب .
و چون در ماههای قبل بسیار تمرین کردم ، فایلهای سایت و سخنرانیهای استاد رو پیگیری میکردم و به اندازه حال خوبم نتایج متناسب گرفته بودم مطمئن بودم که قانون همواره درست عمل میکنه .
دوستان باورتون نمیشه که چقدررر حاال عاللی و اتفاقهای فوق العاده رو تجربه کردم .
هتلم نسبت به دفعه قبل معمولی تر بود چراکه درنزدیکی محلی که کارداشتم، همین هتل بهترین بود .
پرسنل هتل بینهاایت ارام و مهمان نواز و دست و دلباز و اتاقم بینهایت تمیز و گرم و عاالی بود .
ازهرکسی کمک یاراهنمایی میخواستم به بهتریین وجه ممکن کمکم میکردندو منو تارسیدن به ادرسم حمایت میکردند.
کارم به شایسته ترین وجه ممکن با نهایت احترام برای رسیدن به نتیجه دلخواهم انجام شد.
چندین مسیر رفت و آمدی من بامترو ، بدون کوچکترین هزینه انجام شد چون به مامور دم در ورودی سلام دادم خداقوت گفتم و انها هم به من گفتند تو امروز مهمان ماهستی ولازم نیست کارت ورود به مترو رو بزنی . (مسیرهای مختلف و مامورهای مختلف در روزهای متفاوت )
مسیرهای رفت و امدی به مکانهای جدید رو بدون اینکه کوچکترین نگرانی و استرسی داشته باشم ، در خیابان کشف میکردم و واقعا هدایت شدن رو با تک تک ذرات وجودم چشیدم دقیقا بهم گفته میشد سمت چپو نگاه کن و سوار اتوبوس شو به جایی که میخواهی میرسی 🥰
دوستان ، به لطف خدای مهربون در بهترین رستورانهای محلی غذاخوردم بابهترین هزینه ها.
و جالبتر اینکه اینبار تنها و باهمان دوربین گرانقیمتم که دفعه قبل حتی یک شات هم نزدم ، در مکانهای بسییاااار خلوت و تاریخی استانبول عکاسی کردم 😇🥰
یک اتفاق به ظاهر ناخوشایند هم در ابتدای سفربرام افتاد که فقط به خدای خودم گفتم من تمام پنج ماه قبل و احساس خوبی داشتم و نمیشه طبق قانون تجربه بدی رو تجربه کنم پس حالا این اتفاق فقط ظاهرش ممکنه ناخوشایند باشه ومیدونم منو به هدفم میرسونه وتو برام حلش میکنی و به لطف خدا ، برام به راحتترین وجه ممکن حل شد . ( وقتی پای کانتر برای گرفتن کارت پروازی که ازقبل صندلیمو رزرو کرده بودم رفتم ، پرسنل گفتند متاسفانه اسم شما درلیست مسافرین مانیست و شما اصلا بلیطی نخریدید درحالیکه من کل پول بلیط رفت و برگشتو داده بودم و صندلی های رفت و برگشتمم در سایت ترکیش ایرلاین انتخاب کرده بودم 😊)
بچه ها و استاد جان هرچی از اتفاقهای عاالی و خاطرات خوش این سفرکاری یکنفره بگم ، کم گفتم 😇
و حالا میخوام باصدای بلند بگم بخددااا هیچ چیز مثل بودن و ماندن در احساس خوب و سپاسگزاری بخاطر هررلحظه و هررچیززز که در زندگی تجربه میکنیم و داشتن باورهای قدرتمند ، کارساز نیست . دوستان بخدددا همه جهان درک همین قانونه . ممنونم که خدای مهربون هدایتم کرده تا این لحظه ها و بودن و یادگرفتن رو تجربه کنم و آویزه گوشم کنم که خدااز قدرت بینهایتش به من داده تا جهانمو اونجوری که میخوام خلق کنم و من فقطط و فقطط تجربه شادی و سلامتی و ثروت و سعادتو میخوام با تمااام وجووودمممم
همگی شمارو که تکه هایی از وجود منید دوست دارم .🥰😍😘❤️
به نام خدای عاشق و هدایتگرمون
کیمیا جان هم فرکانسیه عزیزم سلام و درود میفرستم
و وااااااقعا تحسینت میکنم با این همه احساس خوب در وجودت ، چه زیبا به تضاد هات نگاه کردی وهدایت شدی به گروه و خانواده ی بزرگ عباس منش و باز هدایت شدی که خودت رو تغییر بدی و مسئولیت اتفاق های پیرامونت رو قبول کردی و بر دل ترس هات رفتی و اینبار با چه شجاعتی تنها به سفر رفتی و بیشتر بگم خودت رو سلول به سلول و وجب به وجب روحت رو در این سفر دوم تست کردی و خدا رو احساس کردی و باور کردی که همچی قانون هستش و همچی ، ( تمام اتفاقات) به باور ها و فرمانس هات بستگی داره ، ثروت و شادی و آرامش برازنده ی وجودته کیمیا جون و بی شک تو و همسرت و فرزندان عزیزت شایسته این هستید که باز با هم سفر کنید و لذت ببرید وبا هم لحظات دلخواهتون رو خلق کنید الهی شکرت خدا
خدارو هزار م تبه شکر میگم که رشد کردی و تغییر کردی و به ثروت و سعادت و خواسته هات رسیدی الهی هزار مرتبه شکرت