تاثیر رسانه ها در شکل گیری باورها - صفحه 11

386 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مینو گفته:
    مدت عضویت: 1512 روز

    به نام پروردگار رب العالمینم

    سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام

    استاد جان اول بگم که من خیلی از بنر سایت خوشم اومد و ذوق کردم و نوید برقراری ارتباط بین دو کشور رو بهم داد چون شما هیچ کاری رو بی دلیل انجام نمیدید

    دوم اینکه چند روز قبل که مذاکرات بین دو کشور انجام شد و شایعه برقراری ارتباطات قوی شد من به همسرم گفتم استاد عباسمنش خیلی خیلی در تغییر دیدگاههای مردم ایران نقش داشتند و حالا که مردم تغییر کردند خداوند داره دولت و مسئولین رو هم تغییر میده

    و واقعا مردم خیلی تغییر کردند خیلی به فکر لذت بردن از زندگی هستن و دیگه مثل سابق به فکر کارهای دولتی نیستند و نسل جدید بیشتر دنبال کسب و کار شخصی خودشون هستن

    استاد جان من برای شما و سایت ارزشمندتون بهترین ها رو از خداوند بزرگ طلب می کنم

    من هم مثل همه در دوران نوجوانی و اوایل جوانی ذهنیت منفی در مورد آمریکا داشتم ولی از زمانی که آقای خاتمی رئیس جمهور شد و با دیدگاههای ایشان آشنا شدم و بهشون رأی دادم ذهنیتم مثبت شد طوری که بعدها هم به کسانی در انتخابات رأی میدادم که طرفدار برقراری رابطه با آمریکا بودن و تجربه ای که از مردم آمریکا دارم بر میگرده به سال 90 تا 92 که در سئول بودم به همراه خانواده و از طرف آموزش و پرورش برای تدریس به بچه های ایرانی مقیم اونجا رفته بودم

    استاد جان به خدا این کشور پر بود از ملیتهای مختلف و همه شون عالی بودن من حتی یه بار یه خانم اسرائیلی رو تو پارک دیدم که بچه اش رو آورده بود برا بازی اینقدر خوشم ازش اومد همون موقع با خودم گفتم چقدر از اسراییل بد میگن الان این خانم خوشگل و نازنین اسراییلیه مگه چشه ؟ خخخخ

    استاد جان من خیلی زود از دیگران خوشم میاد و خواهرام سرزنشم میکنن ولی فکر میکنم کار من درسته خخخ

    یه بار همسرم و پسرم رفته بودن پیاده روی ولی بین راه هوس خرید کرده بودن و پر دستشون بار بود یه آمریکایی کیسه های دست پسرم رو گرفته بود و تا نزدیکی خونمون آورده بود همسرم هنوز هنوزه تعریفش میکنه و خوبی شون رو پیش همه میگه

    و اونجا یه همسایه داشتیم که انگلیسی بود و یه بار با همسرم تو کوچه سلام و احوال پرسی کرده بود و گفته بود دوست دارم بیام خونتون و دو بار با بچه هاش اومد خونمون و کلی برامون کادو آورد هم خوراکی هم اسباب بازی های ارزشمندی رو به بچه هام داد

    یه بار دیگه فستیوال بین المللی بود و در یک میدان بزرگ غرفه هایی بود که نماینده ی هر کشوری محصولاتی از کشورش رو به

    نمایش میذاشتن و غرفه ی ایران پسته و عسل و صنایع دستی اصفهان آورده بودن و آمریکاییها خیلی استقبال کردن و با شور و شوق با ما عکس گرفتن و تحسین هنر ایرانی ها می کردن و یکی شون اومده بود ایران و کلی تعریف میکرد از ایران

    خدا رو شکر که نتیجه تغییر در افکار مردم ایران داره خودش رو نشون میده و سپاسگزار خداوند هستم و امیدوارم ما هم مثل همه ی کشورهای دنیا آزاد باشیم

    استاد عزیزم سپاسگزار تون هستم و سپاسگزارم از خانم شایسته نازنین برای فایل های زیبای زندگی در بهشت و سریال سفر به دور آمریکا

    خدا نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    محمد علی غیاثی گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    سلام سلام

    چقدر این فایلی که گذاشتید مناسب و خاص بود استاد

    خدارو سپاسگزارم که جزئی از خانواده عباسمنش هستم و در این مسیر یه عالمه دوستان و همراهان قدرتمند و ثروتمند دارم خدارو شکر‌که شما استاد با باورهای ما کاری‌کردید که بتونیم بفهمیم که توی دنیا یه عالمه زیبایی هست اگر میخوای این زیبایی ها وارد زندگیت بشه یالا دست خودته شروع کن و تغییرشون بده تا برات پیش بیاد شما خالصانه برای ما کار انجام میدید و مارو توی این مسیر بدون این که گفته بشه دارید هدایت میکنید از خدای مهربونم با تمام سلول های بدنم سپاسگزارم برای وجود شما که دستی از دستان خداوند هستید ٫اتفاقاً داشتم یه قسمت رو میدیدم دیشب که پله آروی خراب شده بود و شما خریده بودید و نصبش کردید در باز میشد اون بسته میشد در بسته میشد اون باز میشد(استیکر خنده) دیدم چطور به صورت جادوویی شخصی که اصلاً مکانیک بود خودش اومد همه کارارو انجام داد و رفت و کلی کیف کردم از این کار اون شخص یا دیدم اونجایی که بدون بنزین گیر کرده بودید‌و اومدن کمکتون کردن و تازه تا دم ماشینم بردن رسوندنتون و کلی هم پتو اینا دادن بهتون اون قسمتم دیدم و این ها به صورت ناخودآگاه به من و باورهای من این رو ثابت میکنه که اصلاً علی هر چی باور داری از بچگی بریز دور و درستشون کن عزیزم چون این همه راجب امریکا داره گفته میشه چیزای مختلف وبه هر حال امریکا یکی از کشورهای درست و حسابی و خداگونه است و همین شعاری که دارند پشت اسکناسشون کل موضوع رو حل میکنه البته برای اشخاصی که دلشون میخواد خودشون رو گول نزنن و به طور کامل باور کنن که آقا این نوع نگاه ما برامون از همون نوع توی زندگیمون وارد میکنه خدایی الان که فکر میکنم از بچگی دوست داشتم مهاجرت کردن رو و الانم که از شهر خودم مهاجرت کردم به شهر دیگه اینجا هم که اومدم سعی کردم خیلی درست به همه چیز نگاه کنم البته اون موقع آشنایی با این قوانین نداشتم خلاصه دلم میخواد به یه کشور خاص و جذاب مهاجرت کنم که مردمش خون گرم ٫هوای همو دارن٫به هم احترام میزارن٫طبیعت بکر و خوبی داره٫گلی جذابیت هست برای دیدن مانند همین جایی که هستم و هر روز خدا کلی جذابیت رو نشون چشمان من میده خدارو سپاسگزارم برای این همه جذابیت و زیبایی

    عاشقتونم در پناه خدا باشید

    به امید دیدار شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    مریم drg گفته:
    مدت عضویت: 289 روز

    سلام و درود به همه عزیزان

    چند تا باور قشنگ که از استاد طی نگاه کردن به فیلم ها گرفتم اینکه آمریکا ثروتمندترین کشور دنیاست بخاطر این سطح از پذیرش مهاجر و قبول تنوع نژادی و پذیرش این همه عقاید مختلف باعث پیشرفت روز به روز این کشور شده و یکی از قدر ترین ملت هاست بخاطر اینکه بیشتر از ما داره قوانین خداوند رو اجرا میکنه

    این سطح از سپاسگزاری که وجود داره ،مردم سپاسگزاری های هفتگی و ماهانه دارن واقعا بینظیره

    اینکه من ندیدم و نشنیدم تا بحال اون ها بخوان پرچم ملت مارو روی زمین بکشن تا لگد بشه و یا بسوزوننش،ولی از بچگی توی ذهنیت ما گذاشتن که آمریکا یک کشور خونخواره ،شیطان پرست و پر از هرج و مرج که مردم جرئت خرید از بازار رو با امنیت جانی ندارن!!!!چقدر شنیدیم که تو مدارسشون که مختلطه با دانشگاه ها بحث تعارض جنسی مطرحه!!!با اینکه من از خود شما شنیدم که حتی در مدارس سطح پایین تر هیچ فردی حق لمس فرزند شما رو نداره و میتونید شاکی بشید و این یک قانون اجرایی در مدارس هست….

    واقعا آزادی کامل و این سطح از آزادی در بیان عقیده و نوع زندگی رو لااقل تا این لحظه از زندگیم نشنیده بودم

    چقدر امید به زندگییی تو سالمندان بالاست ،واقعا طی فیلم سفر به دور امریکا دیدم حتی خانم های سالمند 80 به بالا لاک میزنن با مو های شونه شده لایف استایل دارن… واقعا این سطح از امید و شادی و این حجم طبیعت ستونی بدون شک اگر با شما و این مسیر و این فیلم ها آشنا نمیشدم ذهنیتم تغییر نمیکرد

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    به نام خداوند بخشنده ی عزت دهنده

    سلامودرود خدا به استاد عزیز و تمومی دوستان ارزشمندم

    سپاسگزارم از لطف شما استادگرانقدر که انقدر هربار نکات عالی و پندآموز چه در دوره ها و چه در فایلهای هدیه برای ما به اشتراک می ذارید

    این فایل پراز درسوآگاهی فراوانی بود که من فعلا تونستم تا دقیقه ی بیستم از اون رو گوش کنم

    وازونجایی که تمام گوشوجان رو به دوره ها سپردم،عملا دیگه برای فایلهای دانلودی وقت کمتری دارم..

    اما چیزی که میخواستم راجب این سریال ها بگم اینه که وقتی در دوران راهنمایی و دبیرستان بودم،اونقدر دیدگاهم به امریکا بد بود که همیشه سعی می کردم به مناسبتهای بیست ودوم بهمن ماه و روز دانش آموز،صف اول راهپیمایی باشم و تا میتونم شعار مرگ بر امریکا بگم‌ وبایک احساس افتخار به اینکه دارم ادای دین میکنم در حق کشورم ایران،تا میتونستم مشت خشم رو پر میکردم و با مرگ برامریکا تو دهن امریکا می زدم!!

    تااینکه خدا بهم لطف کرد و خیلی زود بیدارم کرد و کشوندم به مسیری که داشت بهم می گفت اینقد زیاده روی نکن تو شعارهات،بیا ببین این مردم امریکا چقدر توحیدی عمل می کنن،بعد بگو امریکا عامل بدبختی تموم ما ایرانیا شده…

    اون اوایل که‌هنوز مدارم پایین بود،وقتی سریالهارو شروع کردم به دیدن حتی با رکابی پوشیدن استاد هم مقاومت داشتم و بااینکه کلی منظره های زیبا رو تو سریالها بهمون نشون می داد،و کلی آدمای دوست داشتنی و شادوسلامتو ثروتمند می دیدم،اما وقتی استاد رو می دیدم نمیتونستم با صحبتاشون ارتباط بگیرم،مخصوصا وقتی حرف از خدا می زد،ذهنم مقاومت داشت و انگار که حرفای استاد با تیپی که تو سریالها می زد برام یجورایی همخوانی نداشت…!!

    چون مدتها بود بااین دیدگاه بزرگ شده بودم که هرکس حرف ازخدا میزنه حتما باید تیپش مثل علامه ها،عبا روی شونه ها داشته باشه و رو سرش هم یک عمامه ی بزرگ….!!

    دیگه فاجعه ی ذهنم رو ببینید تا چه حد بود،که نمیتونست بپذیره یک انسان باهر تیپی می تونه چنان حرف از توحیدوعمل بزنه که میتونه باتأثیرگذاری حرفاش زندگی هرفرد رو به درجه ی اعلای کن فیکون برسونه..

    خلاصه باهمین مقاومت ذهن ادامه دادم تااینکه کم کم باصحبتهای استاد انس و الفت خاصی می گرفتم،اونقدر ارامش روحم زیاد می شد،و اونقدر تشنه ی دیدن این سریال شدم که اگه یروز یه قسمت جدید از سریال ها نمی دیدم انگار که مورفین خونم پایین میومد و یه چیزی از روحم انگار کم می شد..‌

    وتونستم بلاخره دیدگاهم رو کامل نسبت به این کشور امریکا عوض کنم،درحدی که اگه همین الان کسی جلوی من از امریکا بد بگه انگار داره از میهن واقعی من بد میگه!انقدر که بهم برمیخوره..

    اونقدر جاهای دیدنی امریکا رو فول شدم که هنوز دقیق جاهای دیدنی ایران رو بلد نیستم..‌.

    دخترم رو هم که هشت سال سن داره دارم با دیدگاه اینکه امریکا بهترین کشور دنیاست آشنا می کنم،درحدی دخترم بااین کشور توسریال ها عشقوحال می‌کنه که توی همین سن میگه من ایران نمی مونم و حتما به امریکا میرم و همونجا زندگی می کنم…

    وقتی هم که تومدرسه تو صف صبحگاهی مدیر مدرسه مجبورشون میکنن که قبل ازرفتن به کلاس شعار مرگ براسرائیل ومرگ برامریکا بگن،دخترم تعریف میکنه و میگه و من اونقدر از دست مدیرمون عصبانی میشم که فقط دستهامو توی جیبم میکنم و باخشم به مدیرمون نگاه میکنم و دوست دارم برم بهش بگم چه بدیی از امریکا دیدید که مارو مجبور به این شعار می کنید…؟!!

    بعد که ازمدرسه میاد فقط میگه امریکای عزیزم عاشقتم که انقدر منظره های زیبا داری!!

    واقعا از رفتار دخترم شگفت زده میشم و خیلی خوشحالم ازینکه تواین سن تونسته دیدگاه خوبی نسبت به این کشور پیدا کنه..

    اونقدر عاشق این سریالها شده که شب ها بلا استثنا باید حتما یک قسمت رو باعشق ببینه و حتما هم آخر هر سریال میگه به زودیه زود میاییم و همه ی منظره هات رو از نزدیک می بینیم

    واقعا این ذهنیت دخترم رو که میبینم ازش کلی درس میگیرم،بااینکه من دارم کلی فایل گوش می کنم ولی میفهمم که گاهی وقتا ذهنم چقدر هنوز خیلی جاها مقاومت میکنه

    اما دخترم فقط بادیدن این سریالها چقدر هرشب برای خودش رویا پردازی می کنه و بایک حسوحال خوب میخوابه،گاهی شب ها فقط می خواد تا نصف شب براش سریال بذارم و ببینه،و من دیگه مقاومت می کنم،ولی دخترم میگه نمی دونی چقدر آرامش می گیرم وقتی این سریالها رو می بینم…

    من‌خودم هنوز گاهی وقتا ذهنم به دیدن سریالها مقاومت داره و باخودم میگم خوب که چی بیام اینهمه سریال ببینم،من که هنوز نمیتونم حتی تو کشور خودمون سفر کنم…

    اما میفهمم وقتی باوجود داشتن مقاومت خودم رو مجبور میکنم بازهم سریالهارو ببینم کاملا شرایط زندگیم متفاوت می شه و انگار که کلی از مقاومتهای ذهنیم خودبخود ازبین میره،مثلا یکی ازمثالهای ساده ای که از سریال زندگی دربهشت درس گرفتم اینه که دیگه هیچ مقاومتی ندارم که حتما باهمسرم همزمان غذابخوریم،یااینکه هرکدوممون هرغذایی که دوست داریم می خوریم و این طور نیست که بالاجبار هممون یک مدل غذا بخوریم..

    دخترم رو که میبینم انقدر عالی بادیدن این سریالها رویا پردازی می کنه،در حدی که میگه مامان اون یکی خونه که کنار استادعباسمنش هست مالِ ما هست،و به زودیه زود میریم تواین خونه ی بزرگمون زندگی می کنیم،واقعا خیلی درس میگیرم از یک بچه ای که انقدر بدون مقاومت حرف می زنه و ایمان داره که حتما تو اون خونه زندگی خواهد کرد…

    شاید اگه من تو این سن جلوی مادرم این حرفو می زدم چار تا کتک هم نوشجان می کردم،ولی حداقل خودم که فهمیدم همه چیز با باور و تجسم به دست میاد،دارم به دخترم کمک میکنم که رویاهاش رو حفظ کنه و به حرفی که میزنه ایمان داشته باشه که حتما حرفش درعمل اجرا خواهد شد…

    میخوام بگم سریالهای زندگی دربهشت و سفر به دورامریکا یک دیدگاه عمیق و زیبایی رو در ذهن من ودخترم ایجادکرده…

    ولی این روزها میبینم که چقدر مردم ایران منتظر مذاکره ی مثبت بین ایران وامریکا هستند و فکر می کنند که سرنوشتنشون به دست این دوتا رئیس جمهور گره خورده و فکر میکنن بایک امضا زندگیشون یا خوب میشه یا ازین بدتر میشه…

    این روزها یک تلاطمی بین ایرانیها ایجادشده که طلا بخرند یانقره،ملک بخرند یا دلار…ومنتظرند ببینن سرانجام این دوتا کشور باهم چی میشه و بعد یه تصمیمی بگیرند…

    چقدر دارم ازرفتارهای آدمای این کشور درس اخلاق و صمیمیت و صداقت می گیرم،چقدر واقعا بدون هیچ مقاومتی نسبت به یک نژاد،انقدر عالی ارتباط برقرار می کنن،و همیشه منتظر یک مناسبت جشنو شادی هستند تا خوشحالیشون رو با همدیگه به اشتراک بذارن

    اون وقت تو ایران یه جشن چهارشنبه سوری هست که اون جشن رو کاملا ایرانیا به کام خودشون تلخ می کنن و اونقدر جوانها با درست کردن ترقه های عجیب غریب جون خودشون رو به خطر میندازن که هرخانواده ای بلا استثنا تو این روز دل نگران اینن که نکنه فرزندشون جونش رو از دست بده….

    یا توی مناسبتهای عروسی ها اونقدر مشروب می خورند که همه نگرانن که نکنه بحثو جنگو دعوایی رخ بده

    اما وقتی این سریال ها رو میبینم به طرز عجیبی اونها مشروب بسیار بسیار کم میخورن،بااینکه استاد یه قسمتی از سفربه دور امریکارو نشون داد که چندین تن شراب خالص و فوق العاده ای درست می کنند اما هرچی که من تواین سریالها دیدم کسی رو ندیدم که با زیاده روی کردن تو خوردن مشروبات حال خودشون رو نفهمن..

    یااینکه آدمای زیر هجده سال نمیتونن بدون داشتن کارت شناسایی تو بازار سیگار فروشی،سیگار بگیرند

    ولی ایران رو که میبینم کلی پسرای ده دوازده ساله زباله گرد شدن و با کلی مصرف موادهای عجیب غریب امیدشون رو از آینده ازدست دادن که واقعا آدم ازتعجب نمیدونه چی بگه!!

    خلاصه هرچی که تو ذهن ماایرانیا بیچاره کردن کاملا برعکس بود و دقیقا صفت هایی که باعث می شد ماکلی ازونها درس توحیدوعمل رو یاد بگیریم،صدوهشتاد درجه برعکس به ذهن ما خوروندن و باعث شد که ما چشم وگوش بسته چیزایی رو قبول کنیم که نه تنها روحو ذهن مارو نسبت به همه چیز ناهماهنگ کردند،بلکه هربار میخوایم به بهونه ی یک عامل بیرونی دلیل پیشرفت نکردنمون رو تقصیر یک آدم یا یک کشور بندازیم و باهمین بهونه ها چه عمرهایی رو ازدست ندادیم و چه احساس های ناخوشایندی رو تجربه کردیم و انتظار داشتیم با ظهور منجی و جنگیدن باامریکا یک انتقامی تواین دنیا از زورگویان و قدرتمندان دولت گرفته بشه…

    چه جمعه هایی در نمازهای جمعه دست به دعای ظهور منجی و نابودی امریکا شدیم،و هربار روحوقلبمون دلگیرتر و حال بدی بیشتری رو تجربه می کردیم…

    حالا می فهمم که دلیل بدخواستن و بد قضاوت کردن اون روزهام بود که همیشه دلگیر بودم از زمینوزمان،و همیشه باحالت پریشانی برای ظهور منجی دعا می کردم که هرچه زودتر بیاد و عدالت رو برقرار کنه و انتقام همه ی ماایرانیا رو از امریکای ستمگر بگیره!!

    ای وای برمن که چقدر به خودم ظلم میکردم و انتظار داشتم یک نفردیگه انتقام این ظلم رو بگیره

    خدایا منو ببخش و به درگاهت طلب مغفرت می کنم

    مارو ببخش و از زمره ی گمراهان نجاتمون بده

    خداوندا تنهاتورا می پرستم وتنها وتنها از خودت یاری می طلبم که تویی یاری دهنده ی بی منت..‌.

    استادجان سپاسگزارم بابت این دوره ی بی نظیر و اینهمه فایلهای دانلودی ارزشمند و براتون آرزوی خیروسلامتی می کنم

    بی صبرانه منتظر مراقبه ی جلسه ی نهم از دوره ی بی نظیر هستیم…

    خداوند یاروهدایتگر تمومی شماعزیزان باشه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    محمد امین ایلونی کشکولی گفته:
    مدت عضویت: 134 روز

    به نام خدا

    شکر الله بابت ی فایل جدید و فرصتی برای یادگیری

    شکر الله من با استفاده از سفر به دور آمریکا و بخصوص زندگی در بهشت هدایت شدم به ی مسافرت همه چیز رایگان به کیش و اونجا هم شکر الله مهربان همه چیز حالت آزاد بود و ی حس بی نظیر مثل آمریکا به من دست داد!

    اون وقت ها تازه فایل های زندگی در بهشت آپلود می شد و من یادمه حتی نت هم نداشتم که بخوام فایل ها رو ببینم

    من نت شبانه و صبحانت همراه اول رو میگرفتم و فایل ها رو دانلود میکردم با نت نامحدود شبانه یا صبحانت!

    اون وقت من پول نداشتم که نت تمام وقت بگیرم – ترجیح میدادم تا نت صبحانه بگیرم چون قیمتش اون موقع 10 هزار تومن بود ولی بتونم هر سری فایل جدید رو دانلود کنم! هر چند که عصر ها نت نداشته باشم – یا نت ساعتی میگرفتم تا بتونم ی جلسه رو دانلود کنم – حتی بعضی مواقع اون اوایل با کیفیت پایین دانلود میکردم!

    شکر الله استاد از ی جا به بعد با کیفیت بالا گذاشتن و من هم تونستم نت نامحدود شبانه 1 شب تا 11 صبح تهیه کنم تا فایل ها رو دانلود کنم

    من رایگان هدایت شدم به کیش – ی مدت اونجا بودم با اقوام مون و کلی لذت بردم کلی با روند آزادی عشق و حال کردم

    من اونجا ی دوست پیدا کردم و با ماشین زانتیاش میرفتم دور دور و اینکه ی جاهایی داشت که میشد با سرعت بالا رانندگی کرد و من با اون زانیتاخه صدو سی – چهل تا میگازوندم!

    شکر الله اون وقت ی تجربه ی بی نظیری بود و حالت پارتی شبانه داشتن تا دیر موقع که کلی ازش لذت بردم و پیش رفتم

    در هر صورت خیلی عالی بود و شکر الله بابت اون هدایته

    یادمه اون وقت ها با دیدن این سریال خیلی استاد رو تحسین میکردم که ازتدی مالی – زمانی و مکانی دارن – و من به خودم تعهد دادم که قطعا من این روند رو باید تجربه کنند!

    الان شکر خدا روندی که دارم از باورهای اون موقع از الگوی بی نظیری از استاد بود که بهم این باور رو میداد که می شود!

    شکر الله بابت این قسمت ها و الگویی مثل استاد که باعث شدن که من در روندی قرار بگیرم که از زندگیم لذت ببرم و پیش برم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1251 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    از شما دعوت می‌کنم بعد از شنیدن توضیحات و مثال‌هایم در این فایل، چند دقیقه‌ای برای خودتان وقت بگذارید و تجربه‌ی شخصی‌تان را در بخش نظرات این قسمت در این باره بنویسید که:

    قبل از دیدن سریال‌های «زندگی در بهشت» و «سفر به دور آمریکا»، چه ذهنیتی درباره مردم و کشور آمریکا داشتید؟

    (از کجا این باورها شکل گرفته بود؟ چه چیزهایی درباره آمریکا شنیده بودید؟)

    -مردم آمریکا را طبق شنیده هایی که از دیگران دریافت کرده بودیم افرادی نژاد پرست که هدفشان نابود کردن بنیان خانواده کار کشیدن سخت و زجر آور از مهاجران دریافت مالیات سنگین از آنها به فکر منافع خود بودن در اختیار قرار دادن امکانات تنها به افراد ثروتمند محیط نامناسب و بی بند و بار پر از خشونت و دعوا و محیط نامناسبی برای تربیت کردن بچه ها می دانستیم بیشتر اطلاعات ما از افرادی بود که برنده ی لاتاری شده مدتی در آمریکا به شیوه ی بسیار نامناسب زندگی کرده و دوباره به ایران باز گشته افرادی که علی رغم تلاش برای مهاجرت به آمریکا و رفتن به آن نتوانسته بودند در آن جا به دلایل مختلف مانند نداشتن پول و یا بلد نبودن زبان اقامت داشته باشند

    بعد از دیدن این سریال‌ها، دیدگاه منفی شما درباره کشور و مردم آمریکا به چه شکل تغییر کرد و این سریال ها چه تاثیری در تغییر ذهنیت شما از منفی به مثبت، در جنبه های مختلف داشته است مثل: بنیان خانواده، امنیت، نوع دوستی، احترام به اعتقادات و …

    (کدام بخش‌ها یا صحنه‌ها بیشترین تاثیر را روی شما گذاشت؟ چه تصویری از مردم آمریکا در ذهن‌تان ساخته شد؟)

    -بعد از دیدن این سریال متوجه شدیم آنها نه تنها مردم بی بند و بار ضد اجتماع و نژاد پرست نبودند بلکه بسیار به فکر رفاه و آسایش مردم و دقیقا مطابق با قرآن رفتار و عمل می کنند

    تمام قسمت های سریال برای ما تاثیر گزار و کاملا متضاد با شنیده هایمان از دیگران بود ما تصویر یا مستندی از آمریکا که به شکلی صحیح اطلاع رسانی کند را ندیده و پیش فرض های منفی زیادی درباره ی این کشور نداشته و ان را کشوری سخت تصور می کردیم و

    به همین دلیل از دیدن این سریال تنها خواسته ی ما برای اقامت در این مکان زیبا بیشتر شد

    • این تغییر ذهنیت، چه تاثیراتی در زندگی واقعی شما داشته است؟

    (در نگرش، امید، انتخاب‌ها، هدف‌ها یا حتی مهاجرت شما به مکان های بهتر یا مسافرت و دیدن زیباییهای بیشتر و…)

    -با دیدن این سریال های زیبا خواسته های زیادی در درون ما شکل گرفت از داشتن آر وی تا جت اسکی اقامت در مکان رویایی مانند پرادایس داشتن مرغ و خروس کلبه ی چوبی شناخت ادیان و اعتقادات افراد..

    لطفاً با جزئیات و مثال بنویسید. صحنه‌هایی را به خاطر بیاورید که هنگام دیدن آن‌ها، در دل‌تان گفته‌اید: «چقدر این مستندها با آنچه تا امروز درباره آمریکا شنیده بودم، فرق دارد!»

    -ما پیش از این شنیده بودیم در آمریکا خانواده ای وجود ندارد و افراد علاقمند به داشتن فرزند و ازدواج نیستند اما با دیدن خانواده هایی مانند رایان و.. که به پارادیس به عنوان مهمان آمدند متوجه شدیم بنیان خانواده بسیار مستحکم تر و صمیمی تر از ایران است

    پیش از این شنیده بودیم افراد با حجاب در آمریکا مورد آزار و اذیت قرار می گیرند اما با دیدن افراد با حجاب و آمیش ها متوجه شدیم آمریکا به تمام تفکرات و عقیده ها احترام گذاشته و امکانات لازم برای زندگی به سبک شخصی هر گروه یا فردی را مهیا می کند که دلیل بر بودن ازادی درست و طبق ضوابط ان کشور است

    – تصاویری که از رقص پسران جوان در پارک دیدیم نشان دهنده تفریحی سالم نسبت به بعضی از تفریحات جوانان ایران است که در گوشه و کنار پارک ها به کشیدن قلیان و سیگار مشغول هستند و بوی موادی که استعمال می کنند گاهی غیر قابل تحمل است حتی در ورزش هایی مانند پارکور هم که برای انها می تواند جذاب باشد رغبت چندانی به انجام ان نداشته و کلا در زمینه ورزشی فعالیتی با میل و اشتیاق ندارند و تفریحاتی با کمترین صرف انرژی را ترجیح می دهند

    -آزادی کودکان در ایران توسط والدین گرفته شده به محض اینکه آنها بخواهند بدوند یا بالا رفتن از درخت سرازیری یا سراشیبی را…. امتحان کنند والدین آنها مانع شده و اجازه ی حتی دویدن ساده را به آنها نمی دهند اما در آمریکا والدین به کودکان آزادی و حق انتخاب می دهند و آنها بسیار بهتر می توانند از توانمندی های خود استفاده کرده و رشد و پیشرفت بیشتری داشته باشند

    -وجود خیابان جاده و مکانهای تفریحی و سر سبز مراکز خرید بسیار تمییز و مکان هایی مانند استیت پارک ها باعث می شود راحت تر با اشتیاق تر و با هزینه ی کمتر مردم به مسافرت رفته و لذت بیشتری را تجربه کنند مکانهایی که امکانات زیادی در اختیار کسانی که بخواهند از ان استفاده کنند قرار می دهد که این خود یکی از دلایل استقبال مردم از ان است

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    شادمهر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1501 روز

    به نام خداوند خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیز و دوستان توحیدی این سایت

    به خدا قسم همین فایلهای رایگان زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا میلیونها تومان ارزش دارن واقعا حیف نیست بجای تماشای فضای مجازی به این فایلهای ارزشمند و زیبا نگاه نکنیم

    امریکا IN GOD WE TRUST

    براستی چرا امریکا تبدیل به چنین بهشتی شده و برخی کشورها و مردمانش غرق در ناخواسته ها و فقر و جنگ افروزی

    هستن به نظرم فقط و فقط به خاطر باورها و رفتار ها و منش مردم این کشور هست

    اکنون امریکا زیباترین و بزرگترین اقتصاد جهان هست و همینطور قدرتمند ترین

    امریکا کشور کارافرینان است

    کشور ایلان ماسک

    کشور بویینگ

    کشور شورلت و جی ام سی

    کشور اینتل و گوگل و مایکروسافت ، امازون ،

    کشور …….تا حالا به این فکر کرده اید که چقدر این کشور از لحاظ تکنولوژی به بشر خدمت کرده است ، واقعا بینظیر است

    از کودکی در میان هجمه مرگ بر امریکا و … بزرگ شدم ولی از همان اوایل میدانستم این درست نیست ولی دقیقا نمیدونستم اصل ماجرا چیه تا با مرور زمان و اشنایی بیشتر با ستاد و و مطالعه فهمیدم هر کسی و هر کشوری نتیجه باورها و افکار و کردار و خودشو میگیره به همین دلیله که امریکا امریکا شده و ما اینجاییم

    موفق و شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    بسم رب نور

    کامنت دوم روی این فایل

    استاد تو کامنت قبلیم از تغییر دیدگاهم و مسیری که طی شد نوشتم تو این کامنت می‌خوام بنویسم که این تغییر دیدگاه چه اتفاقات فوق العاده ای رو تا به اینجا برای من رقم زد

    با دیدن سریال سفر به دور آمریکا خواسته ی سفر کردن در من ایجاد شد و من خیلی سفر زمینی و گشتن با ماشین رو به سفر با هواپیما ترجیح میدم، وقتی سریال هارو می‌دیدم بسیار لذت می‌بردم و در دلم میگفتم من هم از همین تجربه ها می‌خوام داشته باشم، چیزی که اتفاق افتاد این بود که سال گذشته ما هدایت شدیم به یک سفر زمینی به ترکیه و با ماشین خودمون که 206 بود از ایران حرکت کردیم و از جنوب ترکیه سفر کردیم و دور ترکیه رو زدیم، حتی یادمه شما از شهرای ترکیه که می‌گفتید و می‌گفتید فلان شهر خیلی سرسبز و زیباست ما به اون شهرها هم رفتیم و استاد بسیار بسیار بسیار تجربه ی خوبی برای ما بود، تو حین سفر مردم ترکیه بسیار بسیار بسیار با ما مهربون بودند، یه جایی ما رفته بودیم بنزین بزنیم و یک رستورانی اونجا بود وقتی مسئول رستوران مارو تو پمپ بنزین دید دعوتمون کرد به چایی و باقلوا و جالبه استاد ما اصلا زبان ترکی بلد نبودیم و ایشون هم انگلیسی بلد نبودن اما با گوگل ترنسلیت باهم حرف می‌زدیم و ایشون بدون اینکه مارو بشناسند به ما گفتند شب پیش من بمونید من اینجا جا دارم خوشحال میشم که میزبان شما باشم(که راستش رو بخواین استاد بر اساس ترس های مختلفی که سال ها تو دل ما بخاطر شنیده ها ایجاد شده بود ما ترسیدیم اونجا پیششون بمونیم و قبول نکردیم، گرچه که می‌دونم این ترس ها طبیعیه و این مسیر اعتماد کردن تکاملیه و من تو مسیر این تکامل هستم و می‌دونم اگه همین مسیر رو ادامه بدم کم کم اعتمادم به دنیا و آدم هاش بیشتر و بیشتر میشه) و ایشون اونجا از ما پذیرایی کردن و گفتند من ایران رو خیلی دوست دارم، برام نوشتند که کار هنری با پشم و این ها انجام میدن و یک سری تابلوهایی مثل تابلو فرش درست میکنن و گفتند این شماره ی منه برام یه عکس بفرستید از خودتون که براتون یک تابلو از عکستون درست کنم و بفرستم براتون ایران که منم بهشون گفتم منم هنرمند هستم و تابلوهای نقاشیخط میکشم و ایشون گفت خیلی خوشحال میشم که از تابلوهات داشته باشم و حتی بهمون آدرس و شماره تلفنش رو داد ما هم بهشون شمارمون رو دادیم و گفتیم اومدین ایران خوشحال میشیم ببینیمتون و چقدرررررر لذت بردیم از اون مهمان نوازی و چای و باقلوایی که واقعا مزه ی عشق میدادن، ما تو سفرمون زمانی هایی که تو جاده ها بودیم و شب میشد و خسته میشدیم تو ماشین می‌خوابیدم و چقدر این کشور امنیت داشت ، ما صندلی ماشین رو میخوابوندیم و تو پارکینگ های ماشین های سنگینشون میموندیم، راننده های اونجا هم وقتی مارو میدیدن با روی خوش با ما برخورد میکردن و حتی وقتی صبح می‌رفتیم از فروشگاه اونجا آب جوش بگیریم بارها ازمون هیچ پولی نمی‌گرفتند و با روی خوش استقبال میکردن، آدم هایی که حتی کلمه ای از زبانشون بلد نبودیم، خاطرم هست دو شب ما تو ماشین تو یک پارکی خوابیده بودیم و اون کنار یک کافه ای بود که صاحبش مارو میدید شب تو ماشین هستیم و صبح اولین روز که ما رفتیم ازشون آب جوش بگیریم گفت هنوز آب جوش نیومده یه ربع دیگه بیا و وقتی من رفتم و بهشون پول دادم ازم قبول نکرد و گفت شما مهمان من هستید و بیاید کافه من صبحانه مهمان من باشید، استاد اصلا الان که دارم این هارو می‌نویسم قلبم باز شد از این عشقی که دریافت میکردیم، یادمه یه صبح من رفتم پیاده روی توی پارک و دیدم دو نفر دارن ماهی گیری میکنن ،رفتم پیششون و داشتم نگاهشون میکردم که یکیشون بهم پیشنهاد داد بیا قلاب ماهیگیری رو بگیر منم براش نوشتم بلد نیستم گفت اشکال نداره تجربه کن و تنها ماهی که بنده خدا تو اون مدت گرفت رو من نتونستم بگیرم و نجات پیدا کرد :)) و در نهایت هم کلی اون فرد خوش رو و مهربان بود و گفت اشکالی نداره من این تفریح رو دوست دارم و استاد شاهد بودم ساعت ها داشتند ماهیگیری میکردن شاید بدون اینکه ماهی ای هم بگیرند برمیگشتن اما کلی خوش بودن و فقط داشتن لذت میبردن، زن و مردهای مسنی رو می‌دیدم که دست تو دست هم پیاده روی میکردن، بهمون لبخند میزدن و چه حس فوق العاده ای داشت، روز دومی که تو پارک موندیم و میخواستیم دیگه بعدش بریم هتل جا بگیریم دیگه آب جوش نمی‌خواستیم اما اون صاحب کافه مارو صدا زد و گفت آب جوش اومده فلاسکتون رو بیارید براتون بریزم، قشنگ حواسش بهمون بود

    تو یه شهری رفتیم ماشین رو پارک کنیم و بریم بگردیم شهر رو که رسیدیم به یه پارکینگی که مسئولش یه خانم اروپایی بود و ایشون به زبان انگلیسی مسلط بود وقتی دید ما مسافریم کلی راهنماییتون کرد که کجا بریم و کلی احساس خوب بهمون داد و باهامون هم صحبت شد و از زیبایی های اون شهر و مهاجرت خودش برامون گفت

    یه روز دیگه که رفته بودیم شهر فوق العاده زیبا و رویایی چشمه که جا بگیریم مسئول هتل با یه قیمت خیلی خوب بهمون یه اتاق عالی داد و تو اون چند روزی که اونجا بودیم هربار با روی خوش باهامون سلام میکرد جوری که استاد من اصلااااا احساس غربت نمی‌کردم، بعد ما هر روز می‌رفتیم یه کافه ای اونجا و چندتا شیرینی مختلف می‌گرفتیم که امتحان کنیم و فروشنده اونجا روز آخر که رفتیم ازشون شیرینی بخریم بهمون چندتا شیرینی هدیه داد و گفت خیلی خوشحالم که به اینجا اومدید، استاد نوشته هایی که تو گوگل ترنسلیت گوشیم می‌نوشتند تا من متوجه صحبتشون بشم رو دارم و هربار که دیدمشون از یادآوری اون روزها قلبم باز شده

    کسایی که نه مارو می‌شناختند نه هم زبونشون بودیم، به بهترین شکل با ما رفتار میکردند، این در حالی بود که قبلا خیلی شنیده بودم که ترک ها نژاد پرستن و چیزهای ناجالب نادرستی ازشون می‌گفتند اما من آگاهانه به خودم میگفتم نه این درست نیست و این تجربه ی اون آدمه چون اونطور فکر میکرده در نتیجه اونطور هم نتیجه می‌گرفته و دقیقا برای من برعکس صحبت های اون افراد اتفاق افتاد و میتونم بگم تمام آدم هایی که ما در مدت یک ماه سفرمون باهاشون برخورد کردیم آدم های فوق العاده و بی نظیری بودند

    یادمه موقع برگشت ساعت 3 صبح بود که ما به مرز ایران رسیدیم و مسیول اونجا گفت که فقط راننده باید تو ماشین باشه و من باید پیاده بشم، اونجا من سیم کارت نداشتم که با همسرم در ارتباط باشم و وقتی از گیت رد شدم دیگه ایشون رو نمی‌دیدم و هوا هم خیلی سرد بود نمی‌دونستم کارشون چقدر طول می‌کشه ،مسئول اونجا که دید من سردم شده بهم گفت اجازه ندارم که بهت بگم برو تو سالن چون تو از گیت خروجی رد شدی اما بیا اینجا وایستا هوا سرده، منم براش نوشتم ممنونم من می‌خوام بدونم کار همسرم کی تموم میشه چون خیلی طول کشید و گفتم یکم نگران شدم گفت نگران نباش من الان میپرسم ببینم کجاست و برای من یه چایی آورد بخورم که گرم بشم و برام نوشت الان کارشون تموم میشه و همسرم که اومد گفت ما یکی دو جا عوارضی رد شده بودیم و نفهمیده بودیم و پرداخت نکردیم داشتم اونارو پرداخت میکردم و چون دیگه لیر زیادی نداشتم اون خانومی که اونجا بود گفت ما فقط لیر یا دلار میتونیم بگیریم و منم گفتم من لیر زیادی ندارم یورو دارم گفت باشه بده من خودم میرم برات چنج میکنم و خودش رفت با پول های خودش چنج کرد، کاری که مسئولیتش نبود رو با خوش رویی اون ساعت شب انجام داد که کار ما زودتر راه بیوفته و نخوایم منتظر بشیم تا صبح بشه و اونجا صرافیشون باز بشه و خودمون بریم انجام بدیم، استاد بخوام فکر کنم و از تک تک اتفاقات فوق العاده ای که برامون افتاد بنویسم باید ساعت ها صفحه ها بنویسم

    در نهایت این تجربه ی فوق العاده با ماشین 206 خودمون، امسال ما هدایت شدیم به خریدن یک ماشینی که کمپرش کنیم و به سادگی، به سادگی، در بهترین زمان از بهترین نمایندگی خودرو با بهترین قیمت یه ون کوچولو گرفتیم و خودمون با عشق مجهزش کردیم و عید امسال از تهران رفتیم به سمت جنوب زیبا و ده روز تو کمپرمون بودیم و کیف کردیم، سفرمون با امکاناتی که داشتیم رو شروع کردیم و تو 206 رو صندلی ماشین خوابیدیم و خدا هدایتمون کرد به خرید ماشینی که توش تخت خواب درست کردیم و شب رو به راحتی روی تخت بزرگ و راحت ماشین خوابیدیم و تو سفر عیدمون چقدر با آدم های فوق العاده ای آشنا شدیم که کلی بهمون محبت داشتند و ازمون سوال میپرسیدن در خصوص کمپرمون، دعوتمون میکردن به خونشون و کلی تحسینمون میکردم و برامون کلی سفرهای خوب و خوش آرزو میکردن، حتی روزی که می‌خواستیم شروع به سفر کنیم و رفتیم وسایل رو از خونه گذاشتیم تو کمپر یه خانومی از دو تا ساختمون اونور تر از پنجره صدا زد اگه آبی چیزی احتیاج دارید بگید براتون بیارم یا در پارکینگ رو بزنم بردارید، ما تو کوچه خونه خودمون بودیم اما ایشون فکر کرد ما مسافریم و من همونجا به خودم گفتم مریم بیا شروع سفر یه نشونه به این زیبایی دیدی که از پنجره یکی شمارو ببینه و فکر کنه مسافرید و بهتون بگه هرچی نیاز داشتید بگید، استاد من فقط یکم فقط یکم تلاش کردم که توجه کنم به نکات مثبت تو زندگیم و معجزه های خدا یکی پس از دیگری برام اتفاق افتاد و میوفته و من واقعا شکرگزار این خدای رحمان رحیم هستم، برای تمام نعمت هایی که دارم و برای آشنایی با شما که به زیبایی باهاتون آشنا شدم و پس از آشنایی من با شما و گوش دادن و عمل به آموزه هاتون زندگی من از این رو به اون رو شد

    استاد ممنونتونم و براتون بهترین های خدارو آرزو میکنم

    خدایا شکرت، منو به درگاهت شکرگزارتر کن و اجازه بده که بیشتر و بیشتر همه جوره شکرگزار تو و نعمت هات باشم

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مصطفی افشار گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام مریم خانم عزیز

      نوش جونتون این همه تجربه های زیبایی که تجربه کردین

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنتتون و سفر هایی که رفتین و با زیبایی ها و اسانی ها همدار شدین ماشلاه بهتون

      شما با ماشین تون رفتین ب سفر و خداوند تجربه با ماشین ون رو براتون محیا کرده اینجاست که استاد میگن از همون جایی که هستیم با همون امکانات از زیبایی ها لذت ببریم تا هدایت بشیم ب زیبایی ها بیشتر چون هر جایی از جهان باشیم زیبایی های خودش رو داره

      یک قدم ما برمیداریم هزار قدم خداوند برمیداره برای ما فقط باید اون یک قدم رو برداریم خدایا اسانم کن برای خوب زیستن‌.

      موفق و سربلند باشین و همدار با اسانی های خداوند…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم

    استاد واقعیتش رو بخواین با دیدن فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت جوری نگاهم به مردم آمریکا تغییر کرده که آمریکا رو بهترین کشور از لحاظ قانون مداری، آزادی اندیشه و … میدونم..

    اما استاد چیزی که نمیتونم حضمش کنم و ذهنم رو نمیتونم قانع کنم درباره مردم آمریکا نیست.. من مردم آمریکا رو با همون نگاهی میبینم که مردم ایران رو میبینم…سعی میکنم طبق قانون به نکات مثبتشون توجه کنم و مثلا قانونمداری، پاکیزگی و … شون رو خیلی بهش توجه میکنم و هر جا رفتم و صحبت از آمریکا شده دربارش صحبت کردم.. اینکه این مردم چقدر متوکل هستن و بخاطر مهاجرت، خصوصی بودن مشاغل و … مردم خیلی متکی به خود و خدای خودشون هستن و چشم انتظار کمک از سوی هیچ ارگانی نیستن و خودشون برای حل مسائلشون اقدام میکنن..

    اما استاد اون بخشی که نمیتونم ذهنم رو در موردش قانع کنم خود دولتها هستن.. اینکه دولت آمریکا چه ها کرده و چه جنایاتی در حق مردم غزه و .. انجام داده و انقلاب های مخملی و … بر هیچ کس پوشیده نیست و در نهایت کاری که من میتونم انجام بدم اعراض از این مباحثه و نخوندن اخبار و اعراض از هر چیزیه که من نمیتونم تغییرش بدم و انصافا نمیتونم ذهنم رو در این مورد مجاب کنم..

    پدر خودم کسیه که تو جنگ عراق با یه خمپاره آمریکایی زماندار مجروح شد.. پدری که رفته بود از آب و خاک دفاع کنه… بنظرم با توجه به آموخته هام در این سایت ارزشمند، تنها کار اعراض از دولت آمریکاست اما انصافا نمیشه با هیچ توجیه و تفسیری دستهای آلوده دولت آمریکا رو شست.. فقط میشه ازش اعراض کرد و بهش قدرت نداد…نه تو بحث تحریم ها که در واقع ما داریم خود تحریمی میکنیم.. نه تو بحث های دیگه و ما با توکل بر خدا بدونیم که تنها فرد تعیین کننده در زندگی خودمون هستیم. ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مسعود گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد بهترینهارو براتون آرزو دارم

    از همون اول روح من این حرفهارو نمیپذیرفت صادقانه و همیشه آمریکا در نظر می کشور خیلی خوبی بود

    اما با سریال سفر به دور امریکا من متوجه ی مسائلی شدم که واقعا برام خیلی جالب بود

    تو یکی از قسمتهای سفر به دور امریکا شما با مریم عزیز رفتیت ی رستوران که واقعا الان نمیدونم قسمت چندم بود فقط میدونم اوایل سفر به دور امریکا بود

    داشتین غدا میخوردین دوتا خانم جوان با چه حجابی که شاید خانمهای ایرانی هم ی همچین حجابی کم دارن

    اومدن پشت سرتون نشستن و چه احترامی بهشون گذاشتن اون کار کنان رستواران

    و این شیزین ترین چیزی بود که اون موقع من دیدم و چقدر نصبت به امریکا نظرم خوب بود خوبتر شد

    و من دیگه متوجه شدم که چقدر آزادی تو ی کشور هست

    و بعد دیگه تو قسمتهای بعدی خیلی چیزها دیدم که مردم در کنار هم در صلح هستن

    چقدر بهم احترام میزارن

    باور کنیت تو ایران خارجیها نمیتونن بدون روسری بگردن تو فرودگاه ی حجاب اجباری باید داشته باشی

    خیلی خوشهالم که جز اون دسته از ادمها نیستم که مرگ و نفرین بفرستم برای کشور امریکا

    و برعکس دوس دارم پیام صلح و دوستی بفرستم برای مردم خوب امریکا و همه مردم جهان

    همه ما انسانیم و به قول شما نزد خدای مهربان همه یکسان هستیم

    برای همتون ارزوی سلامتی ثروت سعادت و خوشبختی دارم

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: