تاثیر رسانه ها در شکل گیری باورها - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/04/abasmanesh-4.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-04-15 20:36:402025-04-15 20:42:48تاثیر رسانه ها در شکل گیری باورهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب همگی عزیزانم استاد ودوستان عزیزم
درمورد سریال سفرب دور امریکا
یادمه اولین بار یک قسمت از سریال رو دیدم اینقد باورام مخرب بود ک درجا فیلمو قط کردم
کلی نجوا شروع شد ک تو نشستی ب یک مشت فرد فاسد نگاه میکنی
اون موقه ها من نماز میخوندم نماز دولا راست شدن بود و خب خیلی متعصب نااگاه بودم
و بشدت باورهای غلط مذهبی داشتم ک یک مسابقه کشتی ک مرد ها بالاتنه لخت باشن من نباید نگاه کنم
فکرشو کنید درچ حد داغون بودم
و خب برای همین باورهایی ک ب من داده بودن و حجاب اجباری هم ب من القا شده بود
چقد حصار دور خودم کشیده بودم
باهیچ فرد نااشنایی ارتباط نمیگرفتم اخلاق خشکی داشتم مگراینکه باهاش آشنا بشم تا بگم و بخندم
چقد خودمو محدود کرده بودم
دیشب دیدم همسرم داره با گوشی یا ترامپ رو چک میکنه یا جمهوری اسلامی ایران رو
همینجوری اشک هام میومد و میگفتم خدایا شکرت منو از خواب غفلت بیدار کردی و من رو جاهل از دنیا نبردی
گفتم آدما نمیدونن خودشون با توجهاتشون ب شرایط نامناسب دارن وضعیت روابط سلامتی ثروت خودشون رو رقم میزنن
ادمیکه همش داره قیمت دلار و اخبار رو چک میکنه ادمیکه حتی جرات نداره خودش کسب وکارشو راه بندازه همش دنبال شریک کاری ک مثلا بهش سرمایه یا جرات بده
ادمیکه همش میگه من باید ببینم رقیب چیکار میکنه ومنم تقلید کنم
نمیدونه خودش داره با باورهاش با فرکانسش با توجهش ب این موضوعات شرایط کسب وکار ومالیشو رقم میزنه بعد همش ناراحته چرا من بدبختم شانس ندارم بازار خرابه
ادمیکه همش چک میکنه کی مریضه گناه داره فلانی حال نداره و داعم درحال دلسوزی برای حال بد دیگران میکنه خودش از همه مریضتره همیشه حال نداره
ادمیکه همش چک میکنه شنیدی فلانی طلاق گرفت فلانی با همسرش قهره فلانی با مادرش با دوستش دعوا کرده همش دنبال ایناست
وخبر نداره ک داره ب جهان اعلام میکنه من دعوا وقهر وکینه میخام
ادمیکه داعم غیبت میکنه وافراد داغون رو جذب میکنه
واقعا آدما فکر میکنن هرچی زبون گفت یعنی همونه
اما خدا کار ب زبان من نداره کار ب احساس من داره
احساس خوب =اتفاقات خوب
از بس این روزها ورودیامو کنترل کردم حال خوبی دارم واشکم همش میات احساس میکنم روحم لطیف شده
ب همه محبت میکنم
دیروز با خانمی آشنا شدم لوازم آرایشی بهداشتی میفروشه و چقد این خانم ب من محبت کرد از من تعریف کرد بااینکه اولین باره منو میبینه
وقتی خاستم هزینه رو پرداخت کنم خودش حین کارت کشیدن ب من تخفیف داد و از من تشکر کرد و گفت چقد خوشحالم باهات آشنا شدم
چندشب هست سریالی بنام پایتخت میذارن دخترم دنبال میکنه و خب خیلی اصرار داشت منم بشینم نگاه کنم چون طنز هست و منم گفتم اوکی
قبلا قانون بلد نبودم با فیلم میخندیدم یا گریه میکردم وچقدر احساساتم بالا پایین میشد این فیلم هرسال میذاشتن
اما فهمیدم چقد نگاه من عوض شده
دوسه شب با دخترم دیدم
و پریشب گفتم دیگه اصلا نگاه نمیکنم رفتم نشستم دم در حال تو هوای خنک ودفترمو گذاشتم سپاسگذاری نوشتم
استاد تمام ایرانی ها میدونن فیلم پایتخت کدومه
مضمون این فیلم اینه که تو هربار خاستی خوش باشی شاد باشی بلایی سرت میات
و ب این راحتی نیست ک تو آروم و خوش،باشی
و اینا هربار خاستن شاد باشن یک گندی میزنن و خب ک مخاطب رو بخندونن اما خیلی مضخرفه بنظرمن ک همه بهم میگن واقعا فیلم طنز رو میگی مضخرف ؟؟؟؟،،!!!!
نیم ساعت فیلم میشینم همین نیم ساعت کامنت میخونم قبل خواب نیم ساعت کتاب چگونه فکر خدارو بخوانیم رو میخونم
و باحال خوب میخابم
درمورد سریال سفرب دورامریکا از اون داستان ک بار اول دیدم شاید یکسال گذشت تا من درمدارش قرار گرفتم و شروع کردم خیلی از قسمت هاشو دیدم
خدا شاهده هربار یک قسمت رودیدم دوسه روز نگذشت یا تفریح رفتم یا خرید رفتم
و ب چ جاهای لاکچری هدایت شدم
هربار آزادی رو میبینم آزادی پوشش آزادی توی عقاید ومذهب تحسین میکنم
قدرت تصمیم گیری من خیلی قوی شد خیلی نگران حرف مردم بودم و یاد گرفتم همه ما حق انتخاب داریم چی بپوشیم با کی رفتوآمد کنیم دنبال شادی ورقص یا عذاداری باشیم نماز بخونیم یا نخونیم
با قدرت خرید شما توی این سریال لباس هایی ک میخرید رستوران هایی ک رفتید
ذهن من بازشد منم میتونم اینقد بخرم بهترین رستوران هارو برم و خب این اتفاق افتاد بهترین رستوران هارو رفتم غذاهای خیلی متنوع وجدید خوردم
قبلا مقاومت داشتم
سرویس بهداشتی بیرون اصلا نمیرفتم یاد گرفتم برم وتحسین کنم
نظم رو یاد گرفتم چقد خونه ام یخچالم اشپزخونه وکمد لباسام مرتب شده خونه ام ساده شده همش از شما ومریم جان یاد گرفتم
این ارتباط،برقرار کردن شما با افراد غریبه وامریکایی ها ب من یاد داد میشود باادمی جدید رابطه بگیرم مهم نیست چ مذهبی داره مهم نیست چ پوششی داره مهم نیست چقد از من موفقتره خوشگلتره
وخب روی خوش ادمارو خیلی دیدم
فرکانس همدیگه رو دریافت کردیم
تو خیابون راه میرم هرکس رد میشه ب من لبخند میزنه
کلا از مراسم عذاداری جهان دورم کرد و چندساله من وارد مراسم عذاداری و محرم نشدم و برعکس محرم همش میریم جاهای دیدنی چون شوهرم میگه حوصلتون سرمیره
چقد جالبه شوهرم ک توی این فضا نیست بازهم تایید میکنه نگاهی ک من دارم و من ازادم توی این موضوع
قبلا فکر میکردم هرخانم بی حجابی خانم خوبی نیست و بدرد زندگی نمیخوره و حساسیت همسرم و پدرم رو برانگیخته میکردم بادیدن این سریال ها
و خب ایات حجاب رو خوندم متوجه شدم این یک باور القا شده است فقط وچیزی غیرازین نیست ک من اینو علکی پذیرفتم بی دلیل بی منطق
فقط بخاطر اینکه پدرمادرم گفتن
الان راحت با خانمهایی که پوششون از من ازادتره ارتباط میگیرم یا حتی خانمها میگن شوهرم دوست داره من پوشش آزاد داشته باشم با دیدن این ادمهاحتی توی این موضوع آزادی من بیشتر شده
خالم طلاق گرفت و پدر مادرم همش به چشم نفرت بهش نگاه میکردن انگار جرمی مرتکب شده
و چقد حرفها فامیل پشت سرش زدن فقط بخاطر اینکه حق انتخاب داشت و گفت چندسال پیش سن من کم بود بااین آقا ازدواج کردم الان نظرم عوض شده و همه مقاومت داشتن نه یعنی چه نباید نظرت عوض بشه مگه لباسه هرروز عوضش کنی
خب منم اول سعی میکردم درمورد خالم خوب فکر کنم یا حداقل حرف بدی نزنم چون تازه با شما آشنا شده بودم
اما حالا میگم بابا حق انتخاب دارن حتی خدا میگه من میتونستم همه رو باایمان کنم اما حق انتخاب دادم
بالا پایین چپو راست خوب وبد دادم خودت ببین چی دوست داری
من ترجیح دادم اطرافیانم بگن من آدم درستی نیستم تا اینکه منو عروسک خیمه شب بازی کنن
برعکس از وقتی اینجوری فکر کردم
بقیه ارزوشونه با من بشینن حرف بزنن وقت بگذرونن
همش میگن دلمون برات تنگ شده ندیدیمت یا صداتو نشنیدیم توروخدا بیا
چی بگم
فقط،میتونم بگم خیلی همه چیز تغییر کرده استاد جان
الان هم ک رو مبحث ثروت کار میکنم نشانه هاش میات باز انگیزه هام بیشتر شده
ازبس تحسین میکنم موفقیت افراد رو توی کار مورد علاقشون خودم جدیدا مورد تحسین قرار گرفتم و خیلی کارم تمیز شده ب لطف خدای مهربان
سپاسگذارم استاد جانم دوستتون دارم من هرروز توسایت هستم حتی اگه چیزی گوش ندم و کامنت نذارم کامنتها رو میخونم یا مقاله ی فایلهارو میخونم و روزم روز نمیشه اگه اینجا نباشم مهمترین موضوع زندگیم چرخیدن توی این مکان مقدس دربین دوستان باایمانم شده
منتظر خبرای خوب همگی تون هستم عزیزای دلم …
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان نازنین
استاد چند دقیقه اول فایل رو که گوش دادم دلم خواست بیام از تجربه خودم بنویسم
طبق صحبتی که شما کردید من به وضوح خاطرم هست در دوران مدرسه ما هر روز صبحگاهمون رو با مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل شروع میکردیم، خاطرم هست تو صف به ما میگفتند یجوری داد بزنید و بگید مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل که به گوششون برسه و من چه زودباور میکردم و از ته وجودم داد میزدم مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل، یجوری که واقعا گلوم میگرفت و از این کار هم احساس غرور میکردم، یعنی یجوری به ذهنمون رسوخ کرده بودند که انگار داشتم بهترین کار دنیارو میکردم و یک بچه ی دبستانی که لوح سفیده و داره تازه یاد میگیره با این شنیده ها و مرگ بر کسانی که اصلا نمیدونست کین داشت بزرگ میشد تا به یجایی رسید که وقتی رسیدم به دبیرستان و یکم بیشتر عقلم میرسید میگفتم هرچی بدبختی داریم ما تقصیر آمریکاست و یجورایی قشنگ متنفر بودم از این کشور بدون اینکه خودم دیده باشم یا حتی تو تلویزیونی غیر از خودمون چیزی دیده باشم و یا از کسی که اونجا زندگی کرده شنیده باشم، فقط با اون شنیده هایی که از دوران ابتدایی تا دبیرستان شنیده بودم این تخم نفرت و خشم تو دلم کاشته شده بود، تا اینکه یادمه من 18 سالم بود که پسرعموی من از یک دانشگاه در آمریکا پذیرش گرفت و قرار شد برای تحصیل و زندگی بره آمریکا و خیلییی هم خوشحال بود از این بابت، یادمه روزی که برای گودبای پارتی پسرعموم رفته بودم من همش با خودم میگفتم این چرا خوشحاله که داره میره آمریکا؟، آمریکا که دشمن ماست، میره اونجا بدبخت میشه و کلی تو ذهنم قضاوتش میکردم و اون موقع هم من خیلی مذهبی بودم و رفتار و شمایل مذهبی هم داشتم و به زعم خودم اون اصلا داشت گناه میکرد!!!!! (خدایا شکرت که اون تعصب بیجا و مذهب کورکورانه رو تونستم تا حد خوبی از بین ببرم و چقدر تغییر بزرگ و دوست داشتنی برام هست)
خلاصه یادمه که کلی تو دلم نگرانش بودم و میگفتم خدا بهش رحم کنه و این رفت اونجا و بی ایمان و کافر شد و این حرف ها، این تفکر تا سال های بعدش هم ادامه داشت اما به مرور که یکم خودم آگاه تر شدم و برام سوال ایجاد شد که اصلا این آمریکا چیکار کرده که فقط ما داریم بهش میگیم مرگ بر آمریکا در حالیکه که بقیه کشورها خیلی هم باهاش اوکین، چرا ما فقط سر جنگ باهاش داریم و دیگه از وقتی وارد دانشگاه شدم و طرز فکر آدم های دیگه رو میشنیدم و جهان ببینیم بیشتر شد دیگه دوست نداشتم بگم مرگ بر آمریکا و میگفتم یعنی چی خب اصلا شاید دولتشون خوب نباشه چه ربطی به مردمشون داره(البته یادمه که از دوران بچگیم میگفتم چرا باید بگیم مرگ بر یه کشور، یعنی مرگ بر مردم اون کشور؟چرا مگه چه گناهی کردن؟ بعد خودم با خودم جواب میدادم و توجیح میکردم که نه ما داریم بر دولت ستمگرشون مرگ میفرستیم!!!)
خلاصه دیگه یکم ذهنم بازتر شده بود اما همچنان رفتن به آمریکا در نظرم کار اشتباهی بود و میگفتم اونا با ما دشمنی دارن و اگر بریم اونجا با ما بد رفتاری میکنن، تا جایی که یبار که داشتیم به مهاجرت فکر میکردیم و میخواستیم کارامونو بکنیم میگفتم هرجایی میام غیر آمریکا ، یعنی آمریکا رو اصلا تو بلک لیستم گذاشته بودم، یجوری که وقتی میدیدم اطرافیانم برای لاتاری ثبتنام میکردن میگفتم من اگه خودشون هم درخواست کنم و بهم بگن بیا عمرا نمیرم اونوقت شما میرید لاتاری ثبتنام میکنید که برید اونجا ، تا گذشت و گذشت و آدم های بیشتری از دور و بریام مهاجرت کردن به آمریکا و من میدیدم خب اینا اگه بد بود آمریکا که اونجا نمیموندن، بعد دوباره به خودم گفتم نه اینا مجبورن دیگه، بیان اینجا دست از پا درازتر چی بگن، خجالت هم میکشن از حرف مردم پس به اجبار اونجا موندن!!! ، بعد گذشت یبار پسر عموم اومد ایران میگفت ببین اونجا کسی به کسی کاری نداره هرکسی سرش تو کار خودشه، تو دانشگاه یکی با تاپ شلوارک میاد یکی هم با پوشش کامل و سجاده ش رو پهن میکنه و نماز میخونه وسط چمن های دانشگاه و هیچکی حتی نگاهش هم نمیکنه چه برسه که بهش کار داشته باشن، ولی من باور نمیکردم میگفتم اینارو میگه که بگه اونجا خوبه و کلی بحث میکردم که نه اینطور نیست، حالا من که اصلا ندیده بودم اونجا رو ، اون بنده خدا سال ها اونجا زندگی کرده بود و داشت چیزی رو که دیده بود و تجربه کرده بود رو میگفت اما ذهن من بایاس شده بود رو اینکه اونا بهت کار دارن و حتی اگه روسری سرت باشه از سرت میکشن، بهت اجازه تحصیل و کار و اینا نمیدن و بد نگاهت میکنن،به زبون میگن آزادی ولی فقط به نفع خودشون آزادی میخوان اگه خلاف خودشون باشی اصلا هم آزادی ندارن، حالا یکی نبود بگه دختر خوب تو که اصلا یه ثانیه هم اونجا زندگی نکردی این اطلاعات رو از کجا داری؟ ولی من دیگه بر اساس اونهمه سال شنیده ها باور کرده بودم اینطوریه و حتی صبحت کسی که اونجا زندگی میکرد هم تو کتم نمیرفت
خلاصه من این طرز فکر رو داشتم تا اینکه با شما و مجموعه سریال های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت آشنا شدم، اینو قبلش بگم که حتی خاطرم هست اولین باری که یک فایلی از شما تو اینستاگرام دیدم و متوجه شدم آمریکا زندگی میکنید یه گاردی گرفته بودم نسبت بهتون که شما هم دین و ایمون ندارید رفتید آمریکا و قضاوتتون کردم(استاد واقعا منو ببخشید، چه کوته فکر بودم)
اما به مرور که به لطف خدا گاردهای ذهنی من و تعصباتم ریخت و وارد سایت شما شدم و بیشتر و بیشتر با مطالب شما مخصوصا مطالب توحیدیتون آشنا شدم دیدم اووووو من چه پرتم از مسیر و کم کم گاردهام ریخت و وقتی سریال سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت یا توجه به نکات مثبت رو میدیدم لذت میبرم (اولش اصلا لذت نمیبردم و دنبال یه چیزی توش میگشتم که بگه نه آمریکا خوب نیست یا اصلا باورم نمیشد، اما به مرور زمان دیگه با لذت و عشق نگاه میکردم و توجهم به نکات مثبتش که سراسر فایل به نظرم نکات مثبت بود جلب میشد)
خلاصه استاد من تازه یکم فهمیدم که آمریکا کجاست و چطوره، فهمیدم نه اونجا جنگه نه همه با اسلحه دارن تو خیابون راه میرن( این در حالیه که من تو دوران نوجوونیم فکر میکردم تو آمریکا مخصوصا تگزاس آدم ها با اسلحه راه میرن و هرکی میخواد میتونه به راحتی بزنه یکی رو بکشه حتی!!!!، که وقتی دخترعموم مهاجرت کرد به آمریکا و رفت شهر تگزاس یادمه گفتم وای خدای من چرا رفته تگزاس؟ اونجا آدم ها آزادن اسلحه حمل کنند و حتی آزادن شلیک کنن!!!!، حالا این اطلاعات رو از کجا آورده بودم خدا میدونه)
بعد تو فایل های شما دیدم نه بابا این کشور چقدرررررر زیباست، چقدر مردمش شادن، چقدر فراوانی و آزادی به انواع مختلف وجود داره، چقدر کسی به کسی کاری نداره و حتی به هم نگاه هم نمیکنن حتی اگه پوشش خاصی نداشته باشی کسی بهت نگاه هم نمیکنه چه برسه به تعرض، چقدر خانواده اونجا معنی درستی داره و همه اکثرا چندین و چند بچه دارن و کسی به کسی خیانت نمیکنه و اتفاقا روابط بر اساس احترام و اعتماد متقابله خیلی زیاده و چقدر روابطشون خوبه، اینو مثلا از اون قسمت هایی دیدم که شما مهمانی آمریکایی داشتید که چهار تا پسر داشتند و با پدرشون اومده بودن خونه شما و مادرشون بخاطر کارش نیومده بود و چند روز بعد ملحق شد، چقدرررررر روابط بین بچه ها باهم، روابط بچه ها با پدرشون، روابط بچه ها با مادرشون و روابط اون زن و شوهر باهم فوق العاده بود، یعنی واقعا برام باور نکردنی بود اون روابط زیبا و فارغ از وابستگی که هرکسی کار خودش رو میکرد و در نهایت احترام با هم تعامل داشتند و کسی اصلا به کار کسی کاری نداشت، پسرها چقدر باهم تعامل خوبی داشتند و با پدرشون مثل یه رفیق بودند و بازی میکردند و شادی میکردند و بکن نکنی این بین نبود، این در حالی بود که مادر خانواده بخاطر کارش نیومده بود و این کاملا اوکی بود، چیزی که من اینجا تو اطرافیانم حداقل ندیده بودم، رابطه مادر با بچه ها چقدر قشنگ بود و برای هر کدوم ویژه وقت میگذاشت در کمال صلح و آرامش و شادی و خوش میگذروندن باهم، هرکی سرش تو کار خودش بود
چقدر بی تعارف بودن و من چقدر لذت میبردم و همونجا به خودم میگفتم من دوست دارم همچین دوست هایی داشته باشم که نه تعارف داشته باشیم باهم نه کسی به کار کسی کار داشته باشه و رااااحت در کنار هم شادی کنیم و بازی کنیم و خوش بگذرونیم، چقدرررررر پوششون ساده بود، اصلا من باورم نمیشد، یادمه شما میگفتید اینجا اصلا چیزی به اسم لباس مهمونی معنی ندارد وقتی میخوایم بریم خونه همدیگه، با هرچی راحتیم میریم، مثلا یه تیشرت شلوارک میپوشیم و میریم مهمونی و اصلا کسی تو قید و بند لباس مهمونی نیست، وای اصلا باورم نمیشد که یجایی باشه که برای مهمونی رفتن کسی تو قید و بند لباس نباشه چیزی که تو ایران خیلی مرسومه و من خودم هم دچارش بودم و هستم، یا در مورد غذا درست کردن چقدر ساده بود همه چی، اصلا شما اون خونه رو در اختیارشون قرار داده بودید که راحت باشن و شما و مریم جان در قید و بند اینکه صبحونه چی بذارم ناهار چیکار کنم شام چی باشه نبودید، تو ذهن من اینا ندارد بود چون تو اینجا فقط این قید و بندها رو دیده بودم و دیدم بطوریکه وقتی مهمون داری از چند روز قبل تا چند روز بعد ذهن و جسمت درگیره مهمونی و حاشیه هاشه و تهش هم لذتی نمیبری و خستگی میمونه برای تو یا میزبان و در نهایت میگی ولش کن اصلا کمتر رفت و آمد کنیم بهتره، هی پذیرایی کنی هی تعارف کنی که زشت نباشه!
استاد من از شما و مریم جان یاد گرفتم درست مهمون داری کردن چطوریه و پا گذاشتم رو عادات اشتباه گذشتم و برخلاف تمام خانواده ام الان دارم تقریبا به سبک شما مهمون داری میکنم و چقدرررر کیف میکنم و بهم خوش میگذره و به بقیه هم خوش میگذره، گفتم وقتی یجای دنیا یجور دیگه دارن مهمون داری میکنن و فقط شادی و بازی میکنن باهم، چرا من باید خودمو اذیت کنم و همش تو آشپزخونه باشم و لذت هم نبرم و تهش بجای اینکه پر بشم از تعامل با اطرافیانم خستگی بمونه برام، استاد یجوری تغییر کردم که دیروز که خونه مامانم بودم مامانم گفت به مریم که نمیشه کار سپرد انقدر بیخیاله که میذاره مهمون بیاد بعد تازه میره میوه میشوره چایی میذاره، منم تو دلم گفتم خب چه اشکالی داره مگه و اتفاقا از حرف مامانم خوشحال شدم و گفتم چه خوب که انقدر تغییر کردم و بسیار بسیار بسیار راضیم از الان خودم و نحوه تعامل با دوستان و آشنایانم
این هارو من از فایل های زندگی در بهشت یاد گرفتم، از نحوه ی تعامل شما با مهمون هاتون
اینکه فقط از مهمونی شما خوش گذرانی و لذت رو میخواین و به هر نحوی کاری میکنید که بیشتر و بیشتر لذت ببرید، حتی من یه سری دوستان مهمونم بودن و میخواستم بخاطر خیلی مصرف نشدن ظروف یکبار مصرف لیوان یکبار مصرف نذارم، بجاش رفتم ماژیک و چسب کاغذی آوردم گفتم بچه ها لطفا رو لیوان هاتون اسم بنویسید که هرکس بدونه لیوان خودش کدومه که نخوایم هی بریم بشوریم و تو همون آب و چایی و اینا بخوریم، یکی از دوستام تعجب کرد بعد من گفتم آخه ببین اینطوری هی باید بریم لیوان بشوریم کمتر در کنار همیم اونم گفت اخه من خوشم نمیاد خودم لیوان خودم رو میشورم و بعد چیز دیگه ای توش میخورم منم با عشق گفتم باشه اگه خودت میشوری که اوکیه و اصلااااا خجالت نکشیدم، حتی به فامیلامون هم که تو قید و بند اینگونه رفتارها هستند از قبل گفتم آقا من جدیدا به شیوه راحتتری مهمون داری میکنم بذارید از الان بگم اومدید خونه ی ما اینطوریه اونطوریه که شکه نشید اونام کلی تعجب کردن و بعد همسرم به شوخی گفت خب میخوای بگی یعنی اینطوریه که اصلا نیان خونمون؟ منم گفتم نه اصلا، اتفاقا میخوام بگم این مدل منه که بدونن و ناراحت نشن و راحت باشیم در کنار هم و باهم لذت ببریم و همونجا زن داییم گفت مریم خیلی مدلش اروپایی شده دقیقا خارجی ها هم همینطورین و من کلی خوشحال شدم گفتم آره دیگه دیدم اونا کار درست رو میکنن گفتم چه خوب منم یاد گرفتم.
یه مورد دیگه استاد که خاطرم اومد اینه که شما یکبار تعریف میکردید که با پسرتون رفته بودید بانک و گویا رییس بانک اسراییلی بوده و شما نمیدونستید و ایشون با شما رفتار بسیار گرم و خوبی داشته در حالیکه که شما میگفتید اگه من میدونستم اسراییلیه ذهنم طبق شنیده های قبلیم یه گاردی میگرفت ولی وقتی نمیدونستم و اون رفتار بسیار گرم و مهربون و درست اون فرد رو دیدم چقدر بهتر بود و حتی وقتی اون فرد فهمید شما ایرانی هستید کلی از ایران و خوبی هاش گفت شما تعجب کردید و به خودتون گفتید چه چیزهای نادرستی ما از این مردم شریف شنیده بودیم، استاد من تا اونجا هم فکر میکردم اسراییلی ها غاصبن و دشمن ایرانی ها هستند اما همونجا این باور اشتباه در من ریخت و گفتم مریم ببین چقدر اشتباه فکر میکردی و این تاثیر شنیده هات بود و به این شنیده ها اعتماد نکن،باورشون نکن و بیا از این به بعد با ذهنی باز و فارغ از قضاوت و نگاه دینی، مذهبی، قومیتی نگاه کن، با نگاهی صاف و پاک به آدم ها و کشورها نگاه کن، با صلح، با عشق، نگاهی که خدا به بنده هاش و جهان داره فارغ از هر ملیت و قومیتی و هر قید و بندی
و الان بسیار بسیار بسیار با آدم های اطرافم ، با دوستانم، با کسایی که حتی با من تفاوت های فاحشی در مسایل مختلف دارن رفیق تز و در صلح ترم، با دنیا بیشتر در صلحم و روابطم بسیار بهتر و محترمانه تر و صمیمانه تر و از سر عشق بیشتری شده
این نگاهم حتی نسبت به تمام کشورهای دیگه هم تغییر کرده و الان انگار با همه جا و همه کس در صلحم تا جایی که استاد الان انتخاب اولم برای مهاجرت آمریکاست و عاشقانه دوست دارم به این کشور زیبا و پر از فراوانی و پر از آدم های خوب و درجه یک مهاجرت کنم و تمام این تجربیات رو خودم داشته باشم و مطمینم که این خواسته ی من در بهترین زمان و به بهترین شکلش رقم میخوره و من این تجربیات رو خواهم داشت و بیشتر و بیشتر این باور در من شکل میگیره که همه چی به نگاه من بستگی داره و هیچ خوب و بد و درست و غلطی وجود نداره
به امید دیدارتون در آمریکای زیبا استاد عزیزم
سلام و درود به استاد عزیزم
من این فایل رو سرِ کار گوش دادم و احساسم گفت بیام موقع استراحتم این مطالب رو بنویسم
.
خب من یه دهه شصتی هستم و البته مثل استاد تو خانواده مذهبی بزرگ شدم
و مطالبی که استاد گفتن که تو مدارس چطور بود تو مساجد شعار بعد نماز چی بود و البته هنوزم هست رو دیده بودم
چیزهایی که از صداوسیما دیده بودیم از صحبت های امام خمینی تا رهبر و اخبار و… همه اینها باعث شده بود این باور ایجاد بشه که آمریکا یه کشور ضد دین و بی خداست اونها در جنگ با خدا هستند و با کشورهای اسلامی مشکل دارند قرآن رو آتش میزنن و دائما در تدارک توطئه و دسیسه هستند تا ایجاد مشکل کنن برای ما
نتیجه این بود تا دوران دبیرستان هر سال در تظاهرات 22 بهمن شرکت میکردم و شعار مرگ بر آمریکا جزء باورهام شده بود
و کلی برنامه، سخنرانی و صحبت شنیده و دیده بودم که این باور رو عمیق تر کرده بودند
تا زمانی که من بخاطر کارم یه دستگاه اسپری رنگ آمریکایی خریدم اونم به قیمت خیلی بالا ولی همین دستگاه اولین جرقه رو تو ذهنم ایجاد کرد تا نگاهم نسبت به این کشور تغییر کنه
این دستگاه به شدت دقیق طراحی شده بود و راندمان کاری فوق العاده ای داشت، همه جاش فکر شده طراحی شده بود و من با خودم گفتم این دستگاه نمیتونه از کشوری باشه که مردم درستی نداره! این دستگاه نتیجه کارِ درسته و نتیجه یه سیستم درست
از اون به بعد من سعی کردم شعار مرگ بر آمریکا رو دیگه به زبان نیارم ولی خب باور ضد آمریکایی رفته بود تو ناخوداگاه من…
میخوام بگم تا جایی این باور عمیق شده بود که وقتی به سایت عباسمنش دات کام هدایت شدم جا خوردم از اینکه استاد رفتن آمریکا! و تا مدتها ذهنِ من این نجوا رو میداد که این آدم شاید از دولت امریکا حمایت میشه که انقدر امکانات داره، تا چهره امریکا رو برای ایرانی ها خوب جلوه بده و زندگی اونجا رو بهشتی نشون بده!
واقعا ورودی ها و رسانه ها و چیزهایی که شنیدیدم عینکی روی چشممون میذارن که دنیا رو اون رنگی میبینیم، خودمونم خبر نداریم!
.
ولی خب انصافا سریال های سفر به دورِ امریکا و مخصوصاً زندگی در بهشت کم کم نگاه منو اصلاح کرد مخصوصاً صداقت و سادگی که در فایلها بود و همزمان آگاهی های دوره ها و درک قوانین جهان و خدا، کمک کردن تا نگاهم درست بشه و با خودم و دیگران در صلح باشم و باورهام بسیار بسیار بهتر از قبل بشه و چقدر از استاد و خانم شایسته عزیز تشکر و قدردانی میکنم و سپاسگزار وجودشون هستم که این گنجینه رو ایجاد کردن و به اشتراک گذاشتن.
جدای از اینکه آرام آرام نگاه من نسبت به امریکا و مردمش اصلاح شد حتی نگاهِ من نسبت به سفر هم تغییر کرد و بهتر شد.
من به شخصه خیلی عاشق سفر و دیدن جهان خداوند هستم لی بخاطر باورهای محدود کننده و البته شِرک ترس های زیادی داشتم درباره شهرهایی که نمیشناختم درباره مردمی که اولین بار بود میدیدم و این ذهنیت بود که جای غریب ممکنه مزاحم بشن، ممکنه آدم ناجور به پُستت بخوره، ممکنه اتفاقای بد بیوفته اونوقت میخوای چیکار کنی!
ولی سریال سفر به دورِ امریکا و البته نگاه توحیدی استاد و آگاهی های سایت به من کمک کرد تا نگاهم بسیار بسیار بهتر بشه و راحت تر بتونم سفر برم
من و خانومم دوتایی بارها رو بارها سفر کردیم و انصافا هم اتفاقای خوب رو تجربه کردیم و لذت بردیم
همه چیز باور هست، و این سریالهای ارزشمند فایلهای باورساز، خداروشکر بابت این نعمت بزرگ
همین باورهای جدید باعث شد بتونیم در سالِ جدید یه سفرِ طولانی و هدایتی داشته باشیم به جنوب کشور
، بیش تر از 2300 کیلو متر رانندگی کنیم و شهرهای زیادی رو ببینیم و بدون هیچ مشکلی بریم و برگردیم و با مردم خوب برخورد کنیم و حمایت و هدایت خدارو ببینیم
ما با یه ماشین پراید و یه چادر مسافرتی 9 شب بیرون بودیم هر شب در یک شهرِ جدید، توی پارک ها چادر میزدیم و جوری هدایت میشدیم که همیشه سرویس بهداشتی نزدیکمون بود و جای ماشینمون خوب بود و همه چی ساده و روان پیش میرفت.
خداروشکر بابت این نعمت هایی که دریافت کردیم، اینم تا یادم نرفته بگم آگاهی های دوره روانشناسی ثروت هم کمک کرده بود حسابمون انقدر پول باشه که دغدغه مالی نداشته باشیم و باز از لحاظ زمانی تو استرس نباشیم و بتونیم تجربه جدیدی رو داشته باشیم…
خدارو صدهزار مرتبه شکر که سیستم جهان دقیق و درسته.
خدارو صدهزار مرتبه شکر که ما به این آگاهی ها دسترسی داریم.
خدارو صدهزار مرتبه شکر که زندگی میتونه زیبا باشه با باورهای زیبا.
خوش به سعادت استاد که با استمرار و تعهدشون تونستن هم خودشون زیبا زندگی کنن و هم کمک کنن جهان برای خیلی های دیگه هم زیبا بشه.
سلام خدمت استاد عزیزم و بچه های سایت
اقا من 19 سالمه و دانشجو ام همین الانم تو دانشگاهم که از اون فضای بچگی دراومدیم به ما دارن مرگ بر آمریکا تحمیل میکنن به هر نحو مختلف که الان بهتون میگم
بچه که بودم بابام تعریف کرد که کلاس اول و دوم بودم مدیر مدرسمون مارو صبح جای سرود ملی به میگفت مرگ بر آمریکا بلند بگید..منم اصلا فکر میکردم چیز خوبیه با غرور افتخار مرگ بر آمریکا اسرائیل و خیلی خودمو تحسین میکردم.
بعد مثلا یک عروسک پیرمرد آمریکا را بالا میبردن آتیش میزدن و فحشش میدادن.
..بعد موقعی که ترامپ رئیس جمهور شد حالا هی تو گوشمون میگفتن ترامپ جنگ جهانی راه میندازه. اون یک آدمکش با کلاس یعنی قشنگ میگفتند تازه اینارو من دارم زیادی از شدت خشونت تعریف هایی که از اونا گفتن کم میکنم
حالا کتاب های درسی ..درس هامون مثل فرهنگ و غیره عکس هایی میزاشتن از تبعیض نژادی ، اعتراض شهروندان به ورود افراد مسلمان و با حجاب و آمار کودکان بی سرپرست مثلا میگفت 7800تو هر شهر آمریکا کودک بی سرپرست وجود داره و آمار خیانت تو کشور بالاترین رتبه را داره
انصافا من اینارو میدیدم باور کرده بودم از هر طرف وارد میشد.. من فکر میکردم اونجا جهنم ماست همه خیانت و جهنمی های آخرت اونا ما بهشتی هستیم..حالا من اومدم زندکی در بهشت و سفر دور آمریکا را ببینم و دیدم
عه اینا چرا خانواده دارن؟اینا چرا اینقدر آدم حسابی و مهربونن؟اینا چرا اینقدر به خارجی ها احترام میزارن ؟اگر این درست اونا چیمیگن اگر اون درسته پس این فیلم ها چیه؟چرا حجاب داران اینقدر تو آرامشن؟
میدونی یعنی از اینکه این حجم خوبی صلح و صمیمیت را میدیدم تعجب کرده بودم بهت زده شده بودم ..بارها دیدم سفر درآمریکا حتی یک نکته منفی از آمریکا ندیدم به نظرم انگار آمریکا پس اینه نه اون ..حتی پدر مادر ماهم قربانی تصور اجدادشان هستند اوناهم ناخواسته باور کردند..من الان خیلی ذهنیتم عوض شده البته نمیشه گفت کامل چون ورودی منفی از آمریکا از در دیوار داره میاد ولی سعی میکنم به نکات مثبتش توجه کنم و اینکه کانون توجه من زندگی من را میسازد
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی در این سایت بهشتی
این ذهنیت منه 15 ساله نسبت به آمریکا بوده قبل این سریال
در آمریکا عدالتی وجود ندارد همه دنبال پارتی هستن همیشه حق خوری میشه ولی با این سریال به چشم دیدم که در اونجا همجیز بر پایه و قانون اساسی
یه مدتی بود یک پلیس رو یک گردن آقای سیاه پوست بود اون شخص فوت کرد در اون زمان اونقدر اون رو داخل ایران ویرال شده بود که میگفتن توی آمریکا نژادپرستی وجود داره
ولی یکی گفته بود نمیدونم شما بودی استاد عزیز یا کسی دیگه بود نمیدونم تعریف کرده بود من داخل جنگل رفته بوده سرویس و اینکه پلیس اومده دم ماشین وایستاده بود تا کار تموم بشه و بعدش بره
از اینجا بود ذهنیتم در مورد پلیس های آمریکا تغییر کرد
داخل فیلم سریع و خشن که نشون داده همش داخل کشور آمریکا درگیری و آدم کشی است و همه دنبال اینن پول بالا بکشن
اما در این سریال نشون دادین که نه داخل کشور آمریکا امنیت بالایی هست همینطور خودتون اشاره کردین خونه اکثرا بدون دیوار ساخته شده هستن
و آرامش زیادی وجود داره
و اینکه من همیشه فکر میکردم آمریکا مکان های دیدنی ندارد و همش ساختمان بیابون و اینجور چیزاست
اما در این سریال نشون دادین که چقدر سرسبزه وغنی است و من اصلا نمیدونستم داخل آمریکا دریا دریاچه این جور چیزا وجود داره اصن
یکی دیگر از باورهای این بود داخل آمریکا بچه خودشون ول میکنن و بچه های آمریکا همه دنبال پارتی و مشروب و خلاف این چیزاست اما شما نشون دادین نه اصلا این طور نیست مثلاً همون قسمتی که به خانواده آیی با بچه به پرادایس اومدن
و اینه که تو کتاب مطالعات اجتماعی نوشتن که داخل آمریکا حتی سرویس بهداشتی عمومی آمریکایی با دیگر اقوام فرق داره چه برسه که دیگه طرز برخورد و کار های دیگه
اما اصلااا این طور نیست
و اینه که همشون مهمون نوازن کسانی شمارو برای اولین بار دیدن طوری باهاتون برخورد میکردند که انگار شما رو 100 ساله میشناسم
حتی برخورد پرسنل و فروشنده هام هم به طوری است که آدم لذت میبرم
خدایا تا شکرت بابت این که فراوانی امنیت ثروت در همه جای جهان وجود داره
به نام الله
سلام به استادنازنینم
سلام به مریم بانوی مهربان
سلام به تمامی دوستانم دراین بهشت
استاد چقدر ازدیدن تصویر این فایل حال دلم عالی شد.یکی از رویاهای من صلح بین این دوکشوره.
قبل از اشنایی ام با شما و ورودم به این سایت امریکا را کشوری میدیدم که با دزدی از دیگر کشورها
به ثروت رسیده .ودارای مردمانی بی بند وبار.فاسدوپول پرست ونژاد پرست ودیگه هرچی صفت بد بود به انها نسبت میدادم.
کشوری جنگ طلب خونخار مظلوم کش وکثیف..وباورکرده بودم تمام انها جهنمی هستند.
چون شماروخیلی باور داشتم ودارم
ب محض دیدن چندین قسمت از سفرنامه تمام ان باورها فرو ریخت
ومن شدم ادمی که عاشق این کشور ومردمانشه
و به کسی تبدیل شدم که وابسته دیدن تک تک قسمت های سفرنامه است.
الهی شکر
بعد از دیدن سریال امریکا را سرزمینی پاک ومقدس وپر از نعمت وفراوانی میبینم
با مردمانی شاااااد.سرحال.باخدا.انسااان.محبوب خدا .مستقل.خدادوست.با فرهنگ.ارام
ودوستداشتنی.والبته با فرکانسهای عالی.
استاد من اکنون باور دارم که این کشور ومردمانش در مدار هایی خیلللللیییی خیییلیییی نزدیکتر به معبود سیر میکنند.دم همشون گرم.وبه قلبهای پاک همشون درود میفرستم.
واز خدایم میخواهم که به قلبهاشون امید بیشتروارامش بیشتر .به نگاهشون زیبایی بیشتر وبه کشورشون برکت وثروت وصلح
بیشتر عطا فرماید.الهی امین
ودر اخر استادد شمارو بینهایت تحسین میکنم
که سالهای ساله که با این فرشتگان زمینی هم فرکانس وهم مدارید.
پایدار باشید.
به نام الله یکتا
تمامی باورهایی که دوستان داشتن رو من هم داشتم و بعضی هارو هنوز هم دارم که باید روی خودم کار کنم و باورهای بهتری رو جایگزینشون کنم.
یک ذهنیت دیگهای که هست و از کودکی به من گفته میشد این بود که افغان ها آدم های نامناسبی هستن و موضوعاتی که بین مردم هنوز هم هست و چقدر تمرکز بوده روی این موضوع. اما هرچقدر بیشتر برخورد داشتم با این افراد دیدم که اصلا همچین چیزی نبوده و حداقل اون افرادی که من برخورد داشتم باهاشون عکس اون باوری بود که از کودکی توی ذهن من وجود داشت.
یک باور غلطی که بشدت من رو از خارجیها بخصوص آمریکایی ها میترسوند این بود که اونها منحرف هستند و اصلا نمیشه بینشون زندگی کرد. که فکر میکنم بخاطر تاثیر سریالهایی بود که من تماشا میکردم و بخصوص اون دوران نوجوانی که والدین خیلیی محدود میکردن ما رو از دیدن سریال و فیلمهای خارجی.
واقعیت اینه که تا قبل از تماشای سریال سفر به دور آمریکا این باور هنوز هم توی ذهن من بودش و فکر میکردم همینطوره و یجورایی تصمیم من برای مهاجرت رو عوض کرده بود اما حالا با فرهنگ و آدمایی من رو آشنا کرد که توی خیالاتم هم نمیتونستم تصورش کنم خدای من. اینکه اونها احترام میذارن به عقاید همدیگه و اصلا اختلافات و بحثهایی که ما در کشور خودمون برسر دین داریم رو ندارن و چقدر صلح بینشون هست.
خدایا شکرت که با تماشای این سریال و قطع کردن تماشای رسانهها، کلییی هدف و انگیزه در من بوجود آورد مثل فکر کردن دوباره و مصممتر درباره مهاجرت.
استادجان من هر روز این سریال زیبا رو تماشا میکنم و کلییی انگیزه میگیرم و اهدافم رو قویتر دنبال میکنم. از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم که تجربیات خودتون رو از این کشور باحال فیلمبرداری میکنید.
خدایا شکرت
وقتی تازه عضو سایت شدم، همزمان بود با پخش سریال «تمرکز بر نکات مثبت». همون زمان برای اولینبار فروشگاه بزرگ ایکیا رو با چشم خودم دیدم؛ فروشگاهی که تا قبل از اون هیچ اطلاعاتی در موردش نداشتم. جایی که در زمینه مبلمان و دکوراسیون داخلی خانه و آشپزخانه فعالیت میکنه، مسیری تکاملی رو طی کرده و حالا در سراسر دنیا نمایندگی داره و محصولات با کیفیت و طراحیهای مدرن ارائه میده.
ماشین برقی جدید شرکت تسلا هم یکی دیگه از شگفتیهایی بود که با اون سرعت بینظیر و قابلیت رانندگی بدون راننده، حسابی منو شگفتزده کرد. پسر جوانی با روی خوش، امکاناتش رو توضیح میداد و راهنمایی میکرد. فضای تفریحی مایفلای هم تجربهای تازه از پرواز رو برام رقم زد. اون قسمت از برنامه که بعد از طوفان، تصویربرداری هوایی از خانههای ویلایی بزرگ و زیبا داشتین و با مایک سوار بر موتور در اون فضا حرکت میکردین، واقعا تماشایی بود.
از دیدن اون همه زیبایی حیرتزده شده بودم. همه چیز برام تازه و جدید بود. یادمه با ذوق و شوق نگاه میکردم و با خودم فکر میکردم که انگار سالها توی غار زندگی کرده بودم! همه چیز برایم نو و باور نکردنی بود. واقعاً الان هر چقدر فکر میکنم که قبلاً چه ذهنیتی نسبت به آمریکا و مردمش داشتم، چیز خاص و مشخصی یادم نمیاد. چون شما و خانم شایستهی عزیز، اونقدر زیباییها و نعمتهای این کشور رو با ما به اشتراک گذاشتین که حس میکنم سالهاست اونجا زندگی میکنم. ذهنیت قبلیم اگر هم وجود داشته، دیگه برام اهمیتی نداره و کاملاً کمرنگ شده.
از صمیم قلب از شما استاد عزیزم و خانم شایستهی مهربانم سپاسگزارم که وقت گذاشتید، این لحظات زیبا رو ثبت کردید و با ما به اشتراک گذاشتید.
بنام خدای مهربان
استاد عزیزم درمورد پیشینه ذهنیم از امریکا بگم …
یادمه که همیشه شنیدن اسم امریکا ی حس انزجار رو درونم ایجاد میکرد
چراااا؟؟؟
چون از کلاس اول ابتدایی یادم
میشنیدم که امریکای خونخوار
امریکای جنایتکار
مرک بر امریکا
و با چ شوقی سرود های انقلابی رو در دهه فجر حفظ و اجرا میکردیم
و خب چ توجه و بازخوردهای خوبی هم میگرفتیم
اون زمان بچگیم ( دوستان دهه ۶٠ و اوایل ٧٠ احتمالا یادشونه)
برنامه های تلویزیون خیلییی محدود بود
و خوب همیشه اخبار بخش ثابت بود که باید بزرگترها تماشا میکردن
یادمه خبرهایی که از مدرسه های امریکا دیدم
که ی بچه ١٢ ساله فکر کنم با اسلحه همکلاسی هاش رو کشته
یا دخترهایی که تو ١۴ ١۵ سالگی باردار شده بودن و
خانوادشون رو ترک کرده بودن
بچه های نو جوانی که تو کلاب ها
مواد و مشروب میزدن ( فیلم های امریکای جنوبی)
مرد و زن های متاهلی که در محل کارشون رو هم میریختن و خیانت میکردن
و ….
خانواده معنایی در امریکا نداره
اینا بچه هاشون بزرگ میشه بعد اگه خواستن ازدواج میکنن
چ مسخره
وااای بچه هاشون ( ح ر ا م زاده ) هستند
و فکر کنین چقدر تو خورد ذهن ما دادن
از خانواده و مدرسه
اونم منی که تو مدرسه شاهد درس خوندم
دیگه ب توان برسون اون عقاید و افکار مزخرف
و اینا کافی برای داشتن احساس انزجار موقع شنیدن اسم امریکا
ولییی داستان از اون حایی که سریال سفر ب دور امریکا رو دیدم
تغییر کرد
من متعجب
عه امریکا اینقدررر سرسبز ؟؟؟؟
عه پوشش مردمش رو ببین لباسهای ساده
تیشرت و شلوارک
بعضا بدون ارایش
و ی قسمت ک استاد تو سفر رفته بودن چشمه های زیر زمینی ( غار زیر زمین بود)
دیدم که مردم دارن تو استخرلذت میبرن و کسی. ( برعکس ایران) موبایل ب دست نیست
که هی بخواد سلفی بگیره
از لحظه لذت میبرن
دیدم چقدر ادمهای اهل خانواده ای هستن
برای بجه هاشون وقت میدارن با حوصله
چقدر مردها ب زنهاشون احترام میذارن
ازدواج برای اونها واقعا ی چیز خاصه
برعکس ایران
که با برای فرار از خانواده و محدودیتهاس
با برای کور کردن چشم بقیه
یا حرف مردم که نگن ترشیده
خیلیها اینجا بدون شناخت تن ب ازدواج میدن
و اگر زن باشی حق اعتراض نداری ( مثلا اگر در رابطه زناشویی همسرت مشکل داره)
باید نجابت کنی
حرف نزنی
و اویزون خدابشی که اون دنیا بهت بهشت و عطا کنه بخاطر نجابتی که الان ب خرج دادی
درصورتیکه بنظرم توی کشوری مثل امریکا که مردم ازادی دارن درمورد زندگیشون تصمیم بگیرن
پدر و برادر و عمو و پسر عموی غیرتی ندارن
لنگ پول شوهر نیستن و …
راحت راهشون. رو انتخاب میکنن
تجربه میکنن
و وقتی تصمیم ب ازدواج میگیرن قلبا هم رو دوست دارن و از همه نظر با هم اوکی هستن
همدیگه رو اونطور که هستن پذیرفتن و سانسور ندارن
چ رابطه قشنگی دیدم
تو ی قسمت سریال زندگی در بهشت که
خانواده لیوای اومده بودن
و مادر خانواده
پسر بزرگش رو بغل کرد
یا ماگش کم شده بود
همه همکاری کردن پیدا کنن
یا تفریحات خانوادگی که با هم داشتن
راستش من الگوش رو اینجا ندیدم
نمیکم نیست
ممکنه باشه
من ندیدم
اونم تو کشوری که ادعای تشکیل خانواده و اصل و و تکامل دین رو ازدواج میدونه
ب فرزند اوری تشویق میکنه
ولی مردم اینقدر درگیر چیزای دیگن ( دراوردن خرج و مخارج، شواف های اینستاگرامی )
که خیلی فرصتی برای اینجور تفریحات
ندارن
یعنی ب ندرت میبینی کسی گوشی بدست نیس و اینستا نمیچرخه
بعد از دیدن امریکای واقعی
دلم میخواد ب اونجا سفر کنم
و دیدن و یاد گرفتن از اونها که چقدر قشنگ بچه هاشون رو مستقل بار میارن
خلاق
کار افرین
با اعتماد ب نفس
به نام خداوند هدایتگرم به سمت خوشبختی و سعادت
سلاااام به استادانم
سلااام به همه دوستانم
زندگی من از نظر مادربودن و خانم خونه بودن و همسر بودن و ذهنیت در مورد همه جوانب زندگی به دو قسمت قبل از سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا و بعدش تقسیم میشه
من با دیدن مستند روابط استاد و مریم جان توی سفر و پارادایس به این ذهنیت رسیدم که باید سمت خودم رو با عشق و بدون انتظار انجام بدم این در حالی بود که قبلا فکر میکردم وظیفمه و همش احساس کلفت بودن و …. میکردم
قبلا فکر میکردم باید کارگر بیاد به خونم برسه ولی با دیدن این سریال ها فهمیدم چالش و عشق و تجربه و اعتماد به نفس یعنی چی
حتی برای خودم چالش میزارم و کارهای مردونه انجام میدم مثل رنگ زدن مثل استفاده از ابزار برقی و پیچ گوشتی و ….
این در حالی بود که من اصلااااا دست به کارای مردونه نمیزدم و اینو وظیفه مرد خونه میدونستم
توی سریال زندگی در بهشت اونجایی که استاد تمپا بودن و مریم جان کل کارگاه و سوله رو ارگنایز کردن خیلیییی روم تاثیر گذاشت و این باور رو بهم داد که میشهیه خانم بود و هم آشپزی کرد هم کار مردونه کرد هم پول دراورد
خلاصه اینکه اصلاااااا به محدودیت تن نمیدم و تکاملی رشد میکنم
حتی رفتن به دل تنهایی زمانی که دیدم مریم جان به دل ترس از تنهایی و تاریکی رفت توی پرادایس
خلاصه اینکه کلی باورسازی شد برام با دیدن این سریال ها
و الان که دارم کامنت میزارم این ذهنیت ها اینقدر بهم کمک کرده که هیچ کاری رو سخت نمیگیرم و ساده و لذت بخش انجام میدم و خیلییییی برام همه چی ساده شده
و این سوال که چطور ساده تر و چطور لذت بخش تر منو هدایت میکنه به سمتش و همش لذت و لذت و لذت برخلاف خیلی از خانمها که انجام دادن وظایفشون رو زجر میبینن اینو هم از رفتار مریم جان و استادم یاد گرفتم
و این رفتار و عملکرد یعنی خدافظی با خسته شدن و سلااام کردن به لذت همیشگی
خداروشکررررر
سریال سفر به دورامریکا هم ذهنیت منو خیلی تغییر داد
به چند موردش اشاره میکنم :
من فکر میکردم فساد جنسی در کوچه و خیابان امریکا موج میزنه و همه بی بند و بار هستن و فقط مسلمانی و حجاب توی ایران هست وقتی سفر شما رو دیدم متوجه شدم چقدر فرهنگ اونجا غنی هست و افراد چقدر به نوع پوشش همدیگه احترام میزارن و لباس های مناسبی دارن و حتی در ساحل دریا هم به محض دورشدن از ساحل روپوش مناسبی میپوشن
من فکر میکردم اونجا توی کوچه و خیابون همدیگه رو میکشن و اصلا بویی از انسانیت نبردن و وقتی دیدم با جت اسکی زمانی که بنزین تموم کردین چطور ادمها بهتون کمک کردن و حتی اون ادم گفت من امریکایی هستم و شب خوابم نمیبره اگه به شما کمک نکنم و به خاطر شما از تفریح خودش زد
من فکر میکردم جنگ ها همه از امریکا شروع میشه ولی وقتی دیدم پرچم همه کشورها رو کنار هم گذاشتن و جشنی ترتیب دادن که نماینده هر کشور و پرچم بیاد خودش رو معرفی کنه و از فرهنگ خودش بگه و همه در کنار هم شاد و خوشحال بودن و شما هم با پرچم عربستان و امریکا کنار هم قرار گرفتین همونجا گفتم استادم نماینده صلح و دوستی بین همه کشورهاست و داره اینو با رفتارش به جهانیان فریاد میزنه من توی این قسمت از سریال اشک ریختم و پاشدم دست زدم برای استادم و ارزو کردم یه روز برای کشور ما هم این اتفاق بیفته
وقتی توی کشور ما هر زمان مراسمی میشه و پرچم امریکا رو آتیش میزنن باید اوضاعشون نامناسب هم باشه طبق قانون جهان
لیاقت کشور امریکا و رشد و پیشرفتش هم به خاطر اینه که با افتخار و احترام پرچم ایران رو کنار همه پرچم ها دور موزه میزارن و براش ارزش قائل هستن
به ما گفتن آمریکایی ها خدا رو نمیشناسن ولی دیدیم که شعار کشورشون in god we trust هست و روی دلارهاشون هم نوشته شده این نشون از باور توحیدی کشور آمریکاست
اگر اجازه بدیم رسانه ها ذهن ما رو تخریب کنن همونو تجربه میکنیم
یاد یه شعر معروف افتادم که باید حواسمون باشه اجازه ندیم ذهنیت شکل بگیره
آمریکا . امریکا .ننگ به نیرنگ تو . خون جوانان ما میچکد از چنگ تو
چقدر هم افتخار میکردیم میخوندیمش
ولی ما با این مستندات استاد هر چی دیدیم صلح و دوستی و احترامه و این باورهای بهتر خداروشکر در ما شخم خورد
واقعا اگر از خودمون بابت هر دیدگاه و ذهنیتی سوال بپرسیم دیگه اینقدر حزب باد نمیشیم و باورهای جامعه و گذشتگان رو به دوش نمیکشیم و جور دیگه ای زندگی میکنیم
اگر باورهای نادرست در ذهن ما شکل بگیره ما رو از مسیر سعادت و خوشبختی با سرعت بالا دور میکنه
الان جوری شده که دوست دارم من هم توی آمریکا زندگی کنم و تجربه کنم این در حالیه که قبلا افتخار میکردم که دارم علیه امریکا شعار میدم و خدا خیلی منو دوست داره و چه کار خیرخواهانه ای دارم انجام میدم
در صورتی که طبیعت و سرسبزی و نعمت و برکت و صلح و دوستی و ادمهای فوق العاده همه به خاطر اینه که خدا داره به ذهنیت و باور درست اون کشور پاسخ میده
افراد توی امریکا از هر فرصتی برای شادی استفاده میکنن و جشن میگیرن و این به من هم کمک کرد که بخوام این روند رو توی زندگیم داشته باشم و این خواسته در من شکل گرفت که اگاهانه بستر شادی و عشق و لذت رو فراهم کنم
اگاه باشیم که رسانه ها فقط تمرکزشون روی منفی هاو تکرار اونهاست این اگاهی باعث میشه که فاصله بگیریم از رسانه ها و با واقعیت روبرو بشیم
شاید یه تیراندازی بشه یا پلیسی بدرفتاری کنه ولی این دلیل نمیشه که تیراندازی های زیادی میشه یا رفتارهای بد زیادی از پلیس ها سر میزنه چون رسانه میاد همون یه اتفاق رو اینقدر تکرار میکنه و پر رنگ میکنه که ادمها باور میکنن که آمریکا بدترین کشوره اگر ما به رسانه توجه کنیم و این باور به ما داده بشه که یه کشور مثل امریکا ناامنه اگه اونجا هم بریم فقط ناامنی رو تجربه می کنیم چون ذهنیت ها ، تجربه هارو خلق میکنن
به هر چیزی توجه کنیم یعنی بارها و بارهاو بارها با خودمون تکرار کنیم همون رو توی زندگی مون توی همه موارد تجربه میکنیم
خداروشکرررر میکنم که من و همسرجانم هر روز آگاهانه کلی تمرکز میکنیم روی دیدن زیبایی ها و جنبه های مثبت و زیبایی ها ی بیشتر تجربه زندگی مون شده
مثلا توی مکانی که پیاده روی میکنیم اینقدر روی زیبایی هاش تمرکز کردیم و تحسین کردیم پرسنل شهرداری و اونایی که تمیز میکنن کلی اون منطقه از نظر زیبایی و تمیزی بهتر شده و توی مسیر هم کلی زیبایی و تمیزی رو تجربه میکنیم
خدایااااشکررررت بابت این آگاهی ها و قوانین قشنگت که بدون تغییره
استااااد سپاسگزارممم بابت این فایل بی نظیر