توانایی کنترل ذهن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

ردپای کنترل ذهن که خداوند با مفاهیمی چون تقوا‌، توکل و ایمان به غیب به آن اشاره کرده‌ است‌- در تمام موفقیت های بشری به وضوح پیداست.

این فایل راهکارهایی اساسی برای کنترل ذهن دارد که فقط چند نکته کوچک آن در این نوشته آمده است.بنابراین پیشهاد می‌کنم حتما با دقت فایل را چندین بار گوش دهی.

مهارتی که برای ساختن سرنوشت‌ات دنبالش هستی‌، توانایی کنترل ذهن نام دارد.

رمز موفقیت خواننده‌ها‌، فوتبالیست‌ها‌، نوازنده‌ها‌، پزشکان‌‌، نقاشان‌، طراحان و همه افراد موفقی که آثارشان را تحسین می‌کنی‌، توانایی کنترل ذهن در لحظات سختی بوده که آدمهای معمولی نتوانسته‌اند از عهده‌اش برآیند. وگرنه آدمهای زیادی دوست دارند پیانیست موفقی شوند یا آهنگ تأثیرگزاری بخوانند یا پزشک حاذق و به نوعی تأثیری بر محیط اطرافشان بگذارند.

اما مسئله این است که کنترل ذهن‌، تقوا‌، توکل و ایمان به غیب می‌خواهد تا بتوانی در زمانی که اوضاع مورد دلخواه نیست‌، زمانی که مورد تمسخر واقع می‌شوی‌، زمانی که حساب کتابهایت درست از کار در نمی‌آید و محصولی که تولید کرده‌ای یا تلاشی که انجام دادی‌، جواب مورد انتظارت را نداده است‌‌، ایمانت را حفظ و ایرادهایت را پیدا و ادامه دهی.

زیرا قانون این است که:

مهم نیست چه می‌خواهی‌‌، مهم این است که چه فرکانس‌هایی ارسال می‌کنی.

مهم نیست چقدر زور بازو و تلاش جسمی به خرج می‌دهی‌، مهم این است که چقدر تلاش ذهنی برای کنترل ذهنت به خرج می‌دهی.

جهان به فرکانس شما پاداش می‌دهد و نه به زور فیزیکی شما.

اما اکثر آدمها یادشان رفته که ما برخلاف سایر موجودات این سیاره‌، خالق اتفاقات هستیم و نه موجودی واکنش گرا که با یک اتفاق خوب شاد شود و با یک اتفاق ناخواسته‌، از هم بپاشد.

دلار بالا برود‌، نگران شود و دلار پایین بیاید‌، خوشحال شود.

ترفیع شغلی بگیرد خوشحال شود و با اخراج از کار‌، ناامید و مستأصل شود.

عشقش به او توجه کند‌، خوشحال شود و به هم خوردن رابطه‌اش‌، او را به افسردگی برساند!

تفاوت نتایج افراد‌، تفاوت میان انتخاب «خالق شرایط بودن» با «واکنش نشان دادن به اتفاقات» است. اگر می‌خواهی شرایط دلخواهت را داشته باشی‌، باید به جای ذهن واکنش گرا یک ذهن خلاق بسازی که خودش شرایط را خلق می‌کند. حتی از دل ناخواسته‌ها.

یعنی فردی که محیط اطرافش را توسط کنترل ذهنش خلق می‌کند. فردیکه افسار ذهنش را به گونه‌ای به دست می‌گیرد که قادر است از دل هر ماجرایی یک نکته مثبت را بیرون بکشد و از دل هر مسئله‌ای یک راهکار را ببیند و به این شکل خودش را رشد دهد.

قانون خلق خواسته‌ها این است:

احساس خوب= اتفاقات خوب و بر اساس این قانون‌، کلید کنترل ذهن این است که بتوانی در هر لحظه به گونه‌ای به اتفاقات پیرامون خود نگاه کنی که به احساس بهتری برسی.

رمز کار برای خلق شرایط دلخواهت این است که کنترل ذهن را از همین نقطه و لحظه‌ای که در آن هستی‌، آغاز کنی.

لذت بردن از زندگی را‌، از تلاش برای یافتن نکات مثبت خانه‌ای که همین حالا در آن هستی‌، شغلی که همین حالا داری‌، رابطه‌ای که الان در آن هستی‌‌، شهر و کشوری که در آن هستی‌، شروع کن.

من احساس خوشبختی‌ و لیاقت داشتن یک زندگی عالی را از زمانی شروع کردم که یک کارگر و راننده تاکسی در بندرعباس بودم.

نتایج من به خاطر کنترل ذهنم در زمان بدهکاری بود. زمانی که به افکار منفی‌، ترس‌ها و نگرانی‌ها اجازه ندادم افسار زندگی‌ام را در دست بگیرد و آرام آرام نتایج من شروع شد و به اندازه توانایی‌ام در کنترل ذهن‌، ادامه یافته‌است.

زیرا مهمترین رمز کار در ادامه دادن روند کنترل ذهن است. اینکه بتوانی سپاسگزار بودن‌،امیدوار بودن و انگیزه داشتن را همچنان ادامه دهی و به جای واکنش به شرایط بیرونی‌، در درون خودت به دنبال ایرادها بگردی‌، ترمزها را پیدا کنی و این روند را ادامه دهی. آنوقت جهان راهی به جز ورود نعمت و برکت‌های بیشتر به زندگی‌ات نخواهد داشت.

اگر به دنبال راهنمایی دانا برای کسب مهارت کنترل ذهن و توانایی حل مسائل می‌گردی‌، دوره شیوه حل مسائل زندگی،  استاد ایجاد این توانایی است.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    304MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی توانایی کنترل ذهن
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1087 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 3
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است…

    به نام اویی که نامش شاه کلید است ، به تعبیر شاعر عزیز حضرتِ نظامی…

    بسم‌ الله الرّحمنِ  الرّحیم

    هست کلیدِ در گنجِ حکیم

    سلام و صد سلام بر استاد عباس منش نازنین و بانو شایسته گرامی و همه دوستانِ عزیزم در این مجمع زیبا که مصداقی از “دَارُ ٱلسَّلَام” است…

    شایسته است که در ابتدای این نوشته حمد و سپاس خدایی را  بگویم که قلم را آفرید و از طریق آن “عَلَّمَ بِٱلۡقَلَم” کرد و این توانایی را به ما عطا کرد تا از طریق نوشتن ، آگاهی هایی را که می آموزیم ؛ به زنجیر بکشیم  تا بارها و بارها آنها را مرور کنیم تا از بیماری فراموشی درامان باشیم ؛ بیماری ای که بسی خطرناک است و عواقب خوبی برای کسی که به آن مبتلا شده ، ندارد  ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    وَلَا تَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱللَّهَ فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُو۟لَائکَ هُمُ ٱلۡفَـٰسِقُونَ

    و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند که این فراموشی منجر به فراموشیِ عظمتِ درونِ خودشان شد ، براستی که آنان از حریم و حدود الله بیرون رفته اند.

    [سوره حشر ، آیه 19]

    آری ، بیماری ای در جهان وجود دارد که سخت ترین بیماری ها باید جلوی آن تعظیم کنند و آن همان بیماریِ فراموشی است ، بیماری ای که انسان را بدنبال نخود سیاه و گشت و گذار جهت پیداکردن زیر بغل مار میفرستد و… ؛ به تعبیر حضرت مولانا….

    زِ کجا آمده‌ای می‌دانی

    زِ میانِ  حرمِ سبحانی

    یاد کن  هیچ  به یادت آید

    آن مقاماتِ خوشِ روحانی

    پس فراموش شُدَسْتَت آنها

    لاجَرَم  خیره  و سرگردانی

    پس مینویسیم و تمرین میکنیم تا یادآوری کنیم آن آموزه هایِ فراموش شدهِ خویش را به شوق رسیدن به مدار کسانی که در کتابِ مقدس از آنان به عنوان “مُخۡلَصِین” یاد میشود…

    إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

    مگر بندگانِ خدا که به درجه اخلاص رسیده اند

    [سوره الصافات 40]

    “مُخۡلَصِین” ؛ کسانی هستند که خالصِ خالصِ خالص هستند و خلاص شده اند از هر نوع وابستگی به جز الله یکتا

    “مُخۡلَصِین” ؛ همان کسانی هستند که طعمِ ثروتِ که  مقدس ترین و معنوی ترین مقوله یِ جهان هستی است  را چشیده اند و به برکتِ وجودِ چنین ثروتی از لذت های دنیوی ای که خدا برای بندگانش آفریده است ، استفاده کرده اند و سیر شده اند و بجای اینکه اسیر دنیا شوند ؛ امیر بر آن شده اند….

    “مُخۡلَصِین” ؛ همان کسانی هستند که  رهایِ رهایِ رها هستند به گونه ای که در لحظه ملاقات با فرشته مرگ ؛ درخواستِ مهلتی مجدد نمیکنند و با شوقی وصف ناشدنی آمادگی خود را جهت انتقال به عالمِ بالاتر اعلام میکنند ، به تعبیر حضرت مولانا…

    خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم

    دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم

    این بود گوشه ای از  وصف مخلصین ولی یک نکته مهم دیگر وجود دارد و آن این است که شیطانی که قسم یاد کرده که از هر طرف به بندگانِ خدا حمله ور شود تا زهرِ خود را بروی آنان بریزد ، در مقابل مخلصین دستان خود را بالا آورده و اظهار ناتوانی کرده که توانایی نفوذ و ایجاد نجوا و وسوسه در آنان را ندارم که ندارم…

    قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

    و شیطان به خدا گفت که به عزتت سوگند  که همه آنها را به تباهی میکشانم بجز خالص شدگانِ از میانِ بندگانت را

    [سوره ص 82 – 83]

    پس به تأسی از یکی بندگان صالح خدا ، ما هم این دعا را به درگاه خدا عرضه میکنیم به امید اینکه اثربخش واقع شود و…

    فَاَخْلِصْنى‏ بِخالِصَهِ تَوْحیدِکَ…

    پس مرا به وسیله یگانگیِ خالصِ خودتِ ، خالص کن

    《مناجات راجین ، حضرت سجاد علیه السلام》

    و اما حکایت انسان های ناخالص…

    همانهایی که ادعای ایمان میکنند ولی ایمانشان خالصانه نیست و دارای ناخالصی است…

    پناه بر خدا از اینکه اهل ادّعا باشیم که در بارگاه الهی برای اهل ادعا جایگاهی نیست‌ که نیست ؛ به قول حافظ…

    با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا  بی‌خبر  بمیرد  در  درد  خودپرستی

    باشد که توفیقی از جانب فرمانروای عالم روزی ما شود تا در بارگاه الهی ، خاکی و فروتن و خاشع باشیم و “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم به شوق ورود به “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” ؛ به تعبیر مولانا…

    هم خویش را بیگانه کن ، هم خانه را ویرانه کن

    و آنگه بیا  با عاشقان هم‌خانه شو ؛ هم‌خانه شو

    و اما ایمانی که ناخالصی داشته باشد در معرض زلزله قرار میگیرد‌‌‌‌ تا این زلزله به آن شخص بفهماند که باید بُتُن بیشتری در پایه های ایمان خود بریزی….

    مسلما همه ما میدانیم که خاصیت زلزله این است که زمین را زیر و رو میکند و هر چه که درونش باشد را بیرون میریزد ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا

    آنگاه که زمین به لرزشِ خود ، به لرزه درآید و بارهایِ گران را خارج سازد

    [سوره الزلزله 1 – 2]

    اکنون زمانی است که درک خود را از معنایِ زلزله فراتر ببریم و آنرا محدود به زمین لرزه هایی که در خبرها خوانده ایم و دیده ایم ، نکنیم و اینگونه بیندیشیم که…

    گاهی اوقات در زمینِ وجودِ ما زلزله ای بپا میشود و در معرض اتفاقاتی قرار میگیریم که ترس و اضطراب و غم را در  وجود ما جاری میسازد و در آن لحظه است که عیار راستین ما مشخص میشود‌‌‌ و عصاره یِ پنهانِ درونیِ ما خودش را در بیرون اظهار میکند..‌.

    شاید در آن لحظات ، ترمز تقوا که همان کنترل ذهن است عمل نکند و زبان شکر به زبان‌ِ شکایت تبدیل شود…

    شاید در آن لحظات ، محاسبات ما از اینکه به فراوانی خدا ایمان داریم ، اشتباه در بیاید و وجود ما غرق در وحشت از کمبود شود و بفهمیم که ای بابا ، ما چی‌فکر میکردیم و چی شد؟؟!!

    شاید در آن لحظات ، ایمانِ ما به کافی بودنِ خدا پوشالی از آب دربیاید و او را فراموش کنیم و دست به دامن مخلوقات او شویم برای حل آن اتفاقی که زلزله ای در وجودِ من بپا کرده است و…

    شاید…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    حال بعد از اینکه آن زلزله تمام شد و رفت ، خلوتی را برای خود برمیگزینیم و به بررسی میزان خسارت آن زلزله میپردازیم و…

    چنانچه اساسِ بنیانِ وجودی من بر پایه تقوا بنا شده باشد ، قطع به یقین در آن زلزله سربلند بیرون می آیم  و در آن لحظه سر به سجده در آستان خدا میگذارم و از او تشکر میکنم که یار و یاور من بود تا در این زلزله در‌ امان باشم و در‌مسیر تکاملی خود ؛ یک قدم به جایگاه مخلصین نزدیک و نزدیک تر شوم…

    و چنانچه که در عرصه تقوا ، به اندازه کافی توشه بر نداشته بوده باشم و خود را مجهز به آن نکرده باشم ؛ مسلما خود را شکست خورده و خسارت دیده خواهم یافت…

    حال در اینجا باید بسیار مراقب باشم که امید خود را از دست ندهم و و خود را اسیر احساس مخربی بنام “احساس گناه” نکنم و از این شکست سکویِ پرتابی بسازم برای قوی تر شدن تا بتوانم در مسیر صعود به سمتِ جایگاهِ مخلصین قدم بردارم و ایمان خود را خالصِ خالصِ خالص کنم… ، به تعبیر حضرت مولانا…

    سیئاتم چون وَسیلت شد به حق

    پس  مَزَن  بر  سیئاتم  هیچ  دَق‏

    حال خوش بحال کسانی که به درجه اخلاص رسیده اند و به برکت چنین اخلاصی از گزند هر زلزله و آتشی در امان هستند ، زیرا که طلای خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد ، مجددا تاکید میکنم که طلای خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد

    خب شاید الان کمی بهتر متوجه اعتراف شیطان به ناتوانی اش در برابر مخلصین شویم که در ابتدای این مقاله بدان اشاره شد…

    آری ؛ شیطانی که با ندای “خَلَقۡتَنِی مِن نَّار” ، بنیان و شاکله وجودی اش را آتش معرفی نیکند ؛ توانایی نفوذ به جایگاه مخلصین را ندارد زیرا که طلایِ خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد

    باشد که با عنایت پادشاه عالم ، خالصِ خالصِ خالص شویم….

    آنچه که ذکر شد ؛ مساله ای بود که در زندگیِ فردی هر شخصی بوجود می آید و خودِ همان فرد با محاسبه خویشتن ، میتواند بفهمد که در چه جایگاه و درجه ای قرار دارد اما مساله ای دیگر مطرح است که زلزله ای فراتر از زندگیِ شخصی هر فرد رخ میدهد تحت عنوان زلزله ای در زندگی اجتماعی افراد…

    آری ، زلزله ای در زندگی اجتماعی افراد با هدف غربالگری و به تعبیر قرآن…

    (وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ وَیَمۡحَقَ ٱلۡکَـٰفِرِینَ)

    تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند ، پاک و خالص گرداند و کافران را به نقصان برد

    [سوره آل عمران 141]

    مسلما همه ما با واژه غربالگری آشنا هستیم و هدف آن را هم میدانیم ، حال برای فهم بهتر این آیه کافیست در یک نشانه ی زیبا توجه کنیم تا کمی زیباتر مفاهیم این آیه را درک کنیم و آن نشانه چیزی نیست جز شیوه جداسازی پسته های مرغوب و نامرغوب…

    اگر به کارخانه بسته بندی پسته برویم متوجه یک نوارِ نقاله مانند میشویم که حاوی سوراخ هایِ متعدد با قطر یکسان هستند…

    حال تمام پسته ها را بروی این نوار میریزند و آن نوار نقاله شروع به لرزش(زلزله) میکند و تمامی پسته های را به حرکت در می آورد و زیر و رو میکند…

    و نکته اصلی در اینجاست که پسته هایی که اندازه آن ها کوچکتر از آن سوراخ های موجود بروی نوار نقاله است به سبدی در پایین منتقل میشوند و از آنها به عنوان پسته درجه دو یاد میشود و پسته هایی که اندازه آنها بزرگتر از سوراخ های موجود بروی نوار نقاله است بروی همان نوار نقاله میمانند و از آنها به عنوان پسته ی مرغوب و درجه یک یاد میشود…

    تامل در همین مثال خیلی چراغ ها را در ذهن ما روشن میکند و…

    حال این یک سنت و قانون الهی است که به جهت غربالگری مردم ، اتفاقی را طراحی میکند که حکم همان زلزله را دارد تا ساکنین سیاره زمین را غربالگری کند و کبوتر را با کبوتر و باز را با باز همنشین کند…

    شاید بهتر باشد که از این زاویه نگاه کنیم که سیاره زمینی که ما بروی آن زندگی میکنیم ، روز بروز در‌حال‌گسترش است و به سمتِ ارتعاشات متعالی ترِ خود حرکت میکند…

    حال آنکس که با این ارتعاشات جدید همسو شود و خود را آبدیت کند ، در یک‌ زندگی‌ بهشتی به مسیر خود ادامه میدهد و آنکس که ارتعاش خود را با این ارتعاشات جدید کوک نکند ، توسط همین سیاره زمین که به حکم “وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِ” ؛ یک موجود فوقِ هوشمند است ؛ حذف میشود…

    در اینکه  زمین به چه صورت انسان هایِ فرکانس پایینیِ که نشانه های الله را دیدند ولی بخود نیامدند و همان راه و رسم گذشته و پیشینیان خود را در پیش گرفتند ؛ حذف میکند ، کافی است سیر و سفری داشته باشیم و عبرت بگیریم از زندگی گذشتگان مثل داستان حضرت نوح و قوم غرق شده ایشان یا داستان حضرت لوط و قوم عذاب شده ایشان که در قرآن از آن اینگونه یاد شده است…

    (وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَاۤ ءَایَهَۢ بَیِّنَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَعۡقِلُونَ)

    و ما از آن رویدادِ تاریخی ، نشانه ای روشن برای مردی که اهل اندیشه و تعقل هستند ، باقی گذاشتیم…

    [سوره عنکبوت ، آیه 35]

    خب اگر کمی در این آیه بیندیشیم‌ ، متوجه میشویم که از نشانه ای برای ما سخن میگوید ، حال سوال این است که این نشانه کجاست؟؟؟!!! خب ،‌ باید به سفر برویم که الحمدلله به برکت عصر تکنولوژی اینترنت ، میتوانیم با سرچ کردن واژه “شهرِ سَدوم” ؛ یک سفرِ مجازی از این‌ نشانه داشته باشیم تا عبرتِ بیشتری بگیریم که زمانی پیامبری بنام حضرت لوط در این شهر زندگی میکرده و مردم را نصیحت میکرد که…

    یا میتوانیم کمی جلوتر بیاییم و با سرچ کردن واژه “شهر پمپئی” داستان مردمانی را ببینیم و بخوانیم که از داستان مردمان شهر سدوم عبرت نگرفتند و به الگوی تکرار شونده ای مشابه آنان ، گرفتار شدند…

    حال که متوجه جریان غربالگری ای که در سیاره زمین اتفاق می افتد ؛ شدیم ، باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که در بستر این غربالگری انسان های ضعیف به درجات پایین تر سقوط میکنند و انسان های قوی سربلند بیرون می آیند و وارد مدارهای بالاتر میشوند…

    حال این انسان هایِ قوی چه کسانی هستند؟!

    همان ها که همت به خرج دادند و ساختمان های مستحکم در برابر زلزله ساختند و به تعبیر قرآن بنیان خود را براساس تقوا و کنترل خویشتن بنا کردند…

    أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡیَـٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَ ٰ⁠نٍ خَیۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡیَـٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارࣲ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِی نَارِ جَهَنَّمَ

    آیا کسى که شالوده‌ اش را بر تقواى الهى و خشنودى خدا بناکرده بهتر است  یا کسى‌ که شالوده اش را در کنار پرتگاهِ سستى بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو مى‌ریزد؟!

    [سوره توبه ، آیه 109]

    همان ها که کار کردند و مهارتِ خود را در عرصه کنترل ذهن ارتقا دادند و به اصطلاح ماشین بازان به چنان مهارتی در رانندگی و کنترل و هدایتِ افکار رسیدند که دیگران بروی دست فرمانِ آنان قسم میخورند و بروی آن قمار میکنند…

    همان ها که لینکِ خبرِ مربوط به افزایش قیمت دلار و خیارسبز و بسته ماکارونی را باز نکردند و به تحلیل آن نپرداختند و بجای آن قرآن را باز کردند و بروی این‌ پیغام الله تمرکز کرند که “أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَه؟؟؟”

    همان ها که بجای دیدن عددِ قیمتِ دلار و کیسه برنج و گوشت و… ، به تعداد 37 تریلیون سلول فوق هوشمندی که پادشاه عالم به آنها روزی کرده ؛ نگاه میکنند و خود را متوجه این چنین سوالاتی میکنند و در آن تفکر میکنند که

    آیا آن خدایی که به سادگی و زیبایی و عزتمندانه چنین بانکِ عظیمی از سلول هایِ حیاتی را به من داده است ؛ قادر نیست که یک کیسه برنج و.. به من بدهد؟؟!!

    آیا سیستم روزی رسانی خدا براساسِ نرخِ دلارِ آمریکا و پوند انگلیس و یورو اتحادیه اروپا است؟؟!!

    آیا…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    همان ها که حاضر نیستد در جلساتی که در آن سخن لغو و بیهوده است ، شرکت کنند و مشتاق شرکت در جلساتی هستند که در آن جلسات ، سخنان ارتقا بخش زده میشود و شور و نشاطی را در وجود آنان به راه میندازد….، به تعبیر حضرت حافظ

    غلامِ آن کلماتم که آتش انگیزد

    همان ها که تمام همت خود را به کار بستند و زاد و توشه یِ فراوان در عرصه تقوا برداشتند و خود را قویِ قویِ قوی کردند و و با اشتیاقِ هر چه تمامتر آماده یِ ارتقاء و ورود به کلاس های بالاتر شدند…

    وَتَزَوَّدُوا۟ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ

    و زاد و توشه برگیرید ،‌ پس همانا بهترین توشه تقوا است

    [سوره بقره ، آیه 197]

    همان ها که در برابر شرایطی که ظاهرش نامطلوب ولی باطنش رحمت است ، کنترل ذهن میکنند و با آرامشی که از خود بروز میدهند ؛ این پیام را به خداوند اعلام میکنند که من به چیدمان تو ایمانِ صادقانه دارم و با وعده “بَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِین” ، خودشان را به سلاحِ صبر مجهز میکنند و آینده ای زیبا را برای خود تجسم و ترسیم میکنند…

    وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءࣲ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصࣲ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَ ٰ⁠لِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَ ٰ⁠تِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ

    به یقین همه‌ی شما را با امورى همچون ترس ، گرسنگى و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها‌ آزمایش مى‌کنیم ؛ ‌ و بشارت ده به صابران

    [سوره بقره ، آیه 155]

    همین دیگه

    به حکایتِ صبر ختم شد…

    صبر کیمیایی است که مثل و مانند ندارد… ، به تعبیر حضرتِ مولانا…

    صد  هزاران کیمیا حق  آفرید

    کیمیایی همچو صبر آدم ندید

    علم کیمیا در مجوعه ی علوم و قوانین الهی ، یک علمی است که منجر به تبدیل یک ماده به ماده ای دیگر میشود ، همان چیزی که شاه نعمت الله ولی از آن اینگونه یاد میکند که…

    ما   خاک  راه  را  به نظر  کیمیا  کنیم

    صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم

    و مولانا صبر را به کیمیایی تشبیه میکند که دومی ندارد… ، حکایت همان ضرب المثل فارسی خودمان که میگوید…

    گر صبر کنی زِ غوره حلوا سازی…

    آخه غوره کجا و حلوا کجا؟؟؟!!! ولی خب با چاشنی صبر این کیمیا اتفاق میفتد…

    آری ، صبر همچون سکویِ پرتابی است که انسان را به صدر میرساند…، به تعبیر مولانا…

    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا

    زِ پس صبر تو را او به سر صدر نشاند

    و در قرآن در یک مورد پاداش به غیر حساب وجود دارد که در مورد صابران است ، همانهایی که با احساسی زیبا دانه یِ هلو را نگاه میکنند و یک باغ هلویِ سرسبز را تجسم و تصویر سازی میکنند و پیشاپیش بابت چنین باغی ، از پروردگار خود تشکر میکنند و در برابر طعنه انسان های مریض و کور دل که برچسب توهم به او میزنند راه و رسم صبر و سکوت را در پیش میگیرند…

    إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّـٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابࣲ

    فقط صبر پیشه کنندگان ، پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.

    [سوره زمر ، آیه 10]

    حال که چنین است از خداوند طلب صبر میکنیم مثل حضرت مولانا…

    ربنا    افرغ    علینا    صبرنا

    لا تزل اقدامنا فی ذاالوحول

    …رَبَّنَاۤ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرࣰا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَـٰفِرِینَ

    …پروردگارا ! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز  و گام هایمان را استوار ساز و ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

    [سوره بقره ، آیه 250]

    باشد که خدا ما را توفیق دهد که راه و رسم تقوا و صبر را سرلوحه کار خود قرار دهیم تا جزو سوارشدگان بر کشتی نوح شویم و جز غرق شدگان نباشیم…

    باشد که خدا ما را توفیق دهد که جزو انسان های فرکانس بالایی باشیم که سلیمان نبی هم چنین درخواستی را از خدا داشت…

    و أَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّـٰلِحِینَ

    و مرا در مدار بندگان صالح خودت داخل کن

    [سوره نمل ، آیه 19]

    و پناه بر خدا از اینکه درگیر حواشی ای شوم که روز بروز مرا در مسیرِ نُخالگی قرار دهد و مرا به یک انسانِ نُخاله تبدیل کند که هزاران نشانه خدا را که او را به مسیرِ خوشبختی فرا خواند ؛ دید و اینقدر  امروز و فردا کرد که مهلتش به سر رسید و “حَتَّىٰۤ إِذَا جَاۤءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ”

    قطع به یقین اوست خدایی رئوف و رحیم که مرا دوست دارد و مرا به حال خویش رها نمیکند و تنها دلخوشی من همین است و لاغیر…

    و حسن ختام این کامنت ، این عاشقانه حضرت علی علیه السلام باشد که در مناجات خودش با خدا چنین میفرماید…

    اِلهی لَوْ اَرَدتَ هُوانّی لَمْ تَهْدِنی

    معبود من ؛ اگر ذلت و خواریم را می خواستی هدایتم نمی فرمودی

    اینکه خدایا چرا من اینجا هستم؟!

    اینکه چرا مرا به مسیر آگاهی از مجموعه قوانینت که به خوشبختی فرا بخواند ، دعوت کردی؟؟!!

    مسلما همه‌ ی اینها هدایت تو است و من این هدایت را نشانه ای زیبا میبینم از اینکه تو عاشقانه مرا دوست داری و خوشبختی مرا بیشتر از من میخواهی

    حال که چنین است من هم میگویم….

    ای  که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده

    در شـب ظلـمانی ام ، مـاه نشـانم بده

    وَ ءَاخِرُ دَعۡوَاهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ [سوره یونس ، آیه 10]

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
  2. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بنام الله یکتا که بخشاینده و با رحمت است

    قبل از وارد شدن به متن این آگاهی دوست داشتم بگویم که چه اتفاقی در‌ مسیرِ نگارشِ این آگاهی افتاد

    نگارشِ متنِ این آگاهی برای من بسیار لذت بخش بود و خیلی از من زمان گرفت و قسمت بیشتر آگاهی های این کامنت در لحظاتِ زیبایِ سحر نگاشته شد و دوست داشتم که آن را منتشر کنم ولی قبل از انتشار آن ، یک اتفاقی عجیب افتاد…

    آن اتفاق عجیب آن بود که به صورت ناگهانی گوشی من خاموش شد و دیگر روشن نشد و وقتی که نزد تعمیرکار بردم جوابی که به من داد این بود که بُردِ گوشی شما خراب شده و باید به طور کلی تعویض شود و طبیعتا تمام اطلاعات گوشی شما پاک میشود…

    حال از آنجایی که متن این آگاهی را در قسمت نُتِ گوشی ام نوشته بودم و نسخه ای از آن را درجایی دیگر کپی بردای نکرده بودم ، این متن هم طبیعتا پاک میشد و…

    خب من با جمله “هر چه پیش بیاد خوش بیاد” ، خود را آرام کردم و کنترل ذهن کردم و تسلیم جریان هدایت شدم…

    حال اتفاقی که افتاد این بود که در روزی که رفتم گوشی ام را تحویل بگیرم ، وقتی که گوشی ام را در دستانم گرفتم و روشن کردم ، تعجب کردم که چرا اطلاعاتِ گوشی ام پاک نشده و همه آنها موجود است…

    از تعمیرکار توضیح خواستم و ایشان جواب داد که بُردِ مناسبی برای گوشی شما پیدا نکردم و همین بُردِ گوشی شما را با یک سری تعمیرات کردم و الحمدلله خوبِ خوب شد…

    خواستم بگویم که جریان هدایت مرا به این نقطه رساند تا بار دیگر این آگاهیِ قرآنیِ زیبا را بخوانم و برای دوستانی که در مدار خواندنش هستند ، منتشر کنم…

    باشد که خداوند قلبِ ما را با آیات ملکوتی قرآن جلا ببخشد…

    سلام و صد سلام بر استاد عباس منش دوست داشتنی و بانو شایسته و همه رفیقانِ من در این مجمعِ زیبا ، مجمعی که بر علم و معرفتِ ما در راستای رسیدن به “فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَهࣰ”میفزاید

    حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که هدایت را بر خود واجب نمود برای هر کس که او را باور کند و خودش را لایق هم صحبتیِ با او بداند ، همان خدایی که هدایتگرِ خون در رگ هایِ بدنِ همه موجودات است ، خدایی که هدایتگر خورشید و زمین و… در این منظومه شمسی است و هدایت او چنان منظم است که به برکت این نظم ، دانشمدانِ نجوم میتوانند لحظه سال تحویل را به ثانیه حساب کنند…

    وَٱللَّهُ یَدۡعُوۤا۟ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَـٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَاۤءُ إِلَىٰ صِرَ ٰ⁠طࣲ مُّسۡتَقِیمࣲ

    و این خداست که ما را به سرای سلامتی و امنیت دعوت میکند و هر کس را که بر طبقِ مشیت و قوانین او رفتار کند و خود را شایسته یِ هدایتِ او بداند ؛ به راه راست هدایت میکند

    [سوره یونس 25]

    حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که از طریق حضرت محمد ، یک کتاب آگاهی بخش بنام قرآن را برای ما فرستاد ، کتابی که روز بروز و با پیشرفت علم شکوفاتر میشود ، کتابی که اگر آن را درک کنیم ؛ در برابر هر آیه اش مکث میکنیم و وجودمان را غرق نور و معرفتِ الهی میکنیم

    قبل از ورود به نوشته و به برکت نام زیبایِ حضرت محمد ، لازم میدانم که از نکته ای که چند روز پیش در معرض چشمانم قرار گرفت ، ساده نگذرم و آن را بگویم…

    حقیقتِ امر این است که چند روز پیش در باغِ گل محمدیِ پدرخانمم ، مشغول چیدن گل محمدی بودم که احساسی در درونم ، مرا به سمتِ این آیه قرآن برد که…

    وَرَفَعۡنَا لَکَ ذِکۡرَکَ

    و ای محمد ، آیا نام و آوازه تو را در همه جا بالا نبردیم؟

    [سوره الشرح 4]

    با خود گفتم که خداوند متعال ، چه زیبا و باظرافتِ تمام ؛ گوشه ای از این وعده ی خودش را از طریقِ این گلِ زیبا برای حضرت محمد محقق کرده است…

    معمولا وقتی شخصیتِ مهمی از دنیا میرود ، شهرداری های مناطق مختلف می آیند و نام آن فرد را بروی بزرگراهی یا میدانی از شهر میگذارند تا نام او بر سر زبان ها باشد ، حال خدا را ببین که کاری کرد که یک گل خوشبو و خوش رنگ تغییر نام دهد بنام گلِ محمدی ، گلی که هر موقع نامِ آن را ذکر میکنیم ، نام حضرت محمد را هم به همراه آن ذکر میکنیم…

    چقدر من شخصیت حضرت محمد را دوست دارم و ایشان را تحسین میکنم که در جستجوی حقیقت بود و به صورت سالیانه ، چهل شبانه روز از عمر خویش را در غار حرا به سر می برد به شوق یافتن جواب این سوالات که من کیستم؟از کجا آمده ام و اینجا چکار میکنم و به کجا میروم؟!

    و وقتی که خداوند حقیقت طلبی و شوق او را دید ، او را به تمام جواب های سوالاتش رساند و به او گفت که برو و به مردم بگو که من بشری از جنس شما هستم و اینگونه رفتار کردم و به اینجا رسیدم ، پس شما هم مثل من رفتار کنید تا….

    قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُمۡ…

    و ای محمد ، برو به آنان بگو که من آدم فرازمینی و فضایی نیستم ، بلکه بشری از جنس شما هستم و….

    [سوره الکهف ١١٠] و [سوره فصلت 6]

    خدا میداند که چه معارفی در همین پنج کلمه قرآن نهفته است ، معارفی که بسیار واضح است و در حال چشمک زدن به ماست ولی متاسفانه…

    نکته مهمی که در این پنج کلمه نهفته است ، این است که هر کسی که حقایق این پنج کلمه را درک کند و خود را مثل حضرت محمد که بشری بود از جنس همه ما ؛ لایق هم صحبتی با خدا بداند ، جا در پای حضرت محمد میگذارد و به حقایق عالم دسترسی پیدا میکند ولی آنان که بویی از این حقیقت نبرند ، ارزشمندی خود را با عباراتی مثل 《من کجا و فلانی کجا؟!》 ، 《من سگِ کوی فلانی هستم》 ، 《من دلم میخواد کبوتر بارگاه فلانی باشم》و امثال اینها ، نادیده میگیرند و متوسل به واسطه هایی میشوند برای اینکه صدایشان را به گوش خدا برسانند و …(بماند بقیه اش)

    خب دوست عزیز من ، وقتی که خودِ خودِ خودت میتوانی به صورت مستقیم و 24 ساعته با رئیس در ارتباط باشی ، چرا بدنبال منشی میگردی تا…؟؟؟!!!

    متاسفانه سیره و راه و روش پیامبر و نسلِ ایشان که همگی مبتنی بر قرآن کریم است به حاشیه رفته و هر کس به هر گونه که بخواهد آن را در قالبِ “مذهب” و به نفعِ خویش تفسیر میکند و عده ای را دنباله رو خویش میکند و تاریکی پشت تاریکی…

    و روزی فرا میرسد که همین پیامبر ، شکایتی را به خدایی که قاضی و دانای کل است عرضه میکند که…

    وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَـٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُوا۟ هَـٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورࣰا

    و رسول  به شِکوه گوید که پروردگارا ، قومِ من این قرآن را از متن زندگی خود به حاشیه راندند و آن را کنار زدند

    [سوره الفرقان 30]

    قرآن که کتابِ سعادت دنیا و آخرت است ، پس چرا این همه نسخه چاپ شده از این کتاب در کشور ما وجود دارد و هر ساله چندین مرتبه ختمِ قرآن در ماه رمضان ثبت میشود ولی اثری از یک زندگی خوب و عالی در بین اکثریت ما نیست؟

    قرآن که کتاب سعادت دنیا و آخرت است ، پس چرا ما این قرآن را در طاقچه خانه مان میگذاریم و در زیر همان طاقچه مینشینیم و رزاقیت خدا را که در قرآن با وعده “وَمَا مِن دَاۤبَّهࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا” ؛ آمده است را زیر سوال میبریم و افزایش قیمت خیار سبز از کیلویی 10 هزار تومان به 11 هزارتومان را تحلیل میکنیم که “ای بابا ، خیار سبز هم گران شد و رفت ، دیگه این دنیا بدرد زندگی کردن نمیخوره”

    قرآن که کتابی است که حاوی پیام هایی برای ما است در جهتِ رسیدن به یک زندگی خوش و خرّم در دنیا و آخرت ، پس چرا ما….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    حال که چنین است ، در این آشفته بازار آگاهی های مخربی که در قالب دین و مذهب و احکام و… به خوردِ ملت ها داده میشود ، من در برابر خدا سر تسلیم را فرود می آورم که من هیچ نمیدانم و تو همه چی را میدانی و من فقط یک چیز را میدانم و آن هم این است که…

    اگر مرا هدایت نکنی به معارف اصیل قرآن  ، از گمراهان خواهم بود و نابودِ نابودِ نابود میشوم…

    مگر نه این است که ملاصدرا گفته است که خدا همه چیز میشود همه کس را ، پس با این اوصاف خدا معلم قرآنِ ما هم میشود…

    وای نه ، اصلا خودش گفته که منم منم منم معلم قرآن شما…

    عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ

    و اوست که قرآن را تعلیم داد

    [سوره الرحمن ٢]

    خب با این حساب ، مشکل از جایی شروع شد که ما وجود خدا را به عنوان معلم اصلی قرآن فراموش کردیم و وابسته این و آن شدیم برای درکِ معارف قرآن و فراموش کردیم که این خداست که از طریق او در حال اموزش به من است و اگر این نباشد ، دستانِ خدا برایِ تعلیمِ قرآنِ اصیل به من زیادند…

    و وقتی که چنین شد ، خدا هم گفت که “ای ناقلا ؛ مرا فراموش میکنی؟!” ، حالا که اینجوریاس و مرا فراموش میکنی و برای من شریک قائل میشوی ، گذرِ تو را به کسانی میاندازم که اندیشه های گمراه کننده ای را با استناد به همین قرآن به تو بیاموزند که رنگ خوشبختی را نبینی و عرصه زندگی بر تو تنگ شود تا دوباره برگردی پیش خودم و بگویی که خدایا غلط کردم ، من دیگر تو را فراموش نمیکنم…

    و اینگونه شد که بخاطر شرکِ ما عده ای آمدند و با استناد به یک سری از آیات قرآن مثل “کَلَّاۤ إِنَّ ٱلۡإِنسَـٰنَ لَیَطۡغَىٰۤ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰۤ” ، این اندیشه مخرب را در ذهن ما کدگذاری کردند که “ثروت ما را از خدا دور میکند” و به واسطه چنین باوری غرق در سختی و فقر شدیم…

    و اینگونه شد که عده ای از سمتِ خدای یگانه ای که شریک قرار دادن برای او ؛ خط قرمز اوست ، مامور شدن تا بیایند و با استناد به آیه ای “وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَ…” ، مفهوم زیبای انفاق را با دلسوزی کردن برای خلقِ خدا ، برای ما بد جا بیاندازند و آن را در اندیشه ما کج و معوج جلوه دهند و این ترمز مخرب دلسوزی کردن را در کامپیوتر ذهن ما نصب کنند تا مانعِ جاری شدنِ برکات به زندگی ما شود…

    و اینگونه شد که….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    آری ، وقتی که خدا را فراموش کنیم و بدنبال الهه های دیگر باشیم ، نتیجه اش میشود تاریکی بروی تاریکی و سختی پشت سختی و همه آنها می آیند و ما را تحت فشار میگذارند به این نیت که بفهمیم که باید به خود آییم و خالصِ خالصِ خالص و با ندای “إِنَّا لِله وَإِنَّا إِلَیهِ رَ ٰ⁠جِعُونَ” ، خودِ خودِ خودش را بخوانیم و به سمتش برگردیم و وارد وادی سلامتی و بهشت شویم…

    عهه ، این وسط عبارت “إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّاۤ إِلَیۡهِ رَ ٰ⁠جِعُونَ” خودش را نشان داد و جا دارد که بگویم وقتی که خدا را به عنوان معلم قرآن فراموش کنیم ، خدا کاری میکند که از معجزه این ذکر شریف غافل شویم و آن را فقط در زمانی که شخصی بمیرد و آسمانی شود به کار ببریم  در حالیکه در این عبارت قرآنی اسرار فراوانی نهفته است و مختص اطلاعیه های ترحیم و مراسمات ختم نیست که نیست….

    حال که چنین است ، میگوییم که خدایا ما اشتباه کردیم و و به خود ظلم کردیم و اعتراف میکنیم که مشکل از ما بود و الان سخت پشیمانیم و به مانند حضرت آدم میگوییم که…

    رَبَّنَا ظَلَمۡنَاۤ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَـٰسِرِینَ

    پروردگارا ، ما به خویشتن ستم کردیم و چنانچه ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی ، به یقین از زیانکاران خواهیم بود

    [سوره اﻷعراف ٢٣]

    خدایا ، تو عالی ترین ها را برای ما میخواستی و میخواهی و خواهی خواست ولی این ما بودیم که تو را فراموش کردیم و خود را در شکمِ نهنگ زندانی کردیم و الان به مانند حضرت یونس چنین ذکر مقدسی را زیر لب زمزمه میکنیم به شوق “فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَـٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّ” شدن…

    لَّاۤ إِلَـٰهَ إِلَّاۤ أَنتَ سُبۡحَـٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ [سوره اﻷنبیاء 87]

    همه اینها مقدمه ای بود تا بگویم که این کتاب بسیار زیباست و هر چه علم پیشرفته تر شود ؛ شکوفاتر میشود ، پس من مشتاق یادگیری علوم قرآن هستم و سر کلاسِ درس خدا مینشینیم و به آنچه که از قرآن میدانم عمل میکنم تا به پایه های بالاتر کلاس قرآن بروم تا از جانبِ خدای متعال و از طریق نشانه هایش ، بیاموزم آنچه را که از قرآن نمیفهمم ، این شیوه یِ کلاسِ قرآنِ خداوندی است که معلم قرآن هست که در تعبیری از حضرت باقر علیه السلام آمده است که…

    مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ عَلَّمَهُ اللّه ُ ما لا یَعلَمُ

    هر که به آنچه مى داند عمل کند، خداوند به او آن بیاموزد که نمى داند

    آری ، همین است و لا غیر ؛ تا درس های قبلی خود را نیاموزیم و عمل نکنیم ، خبری از درس های جدید نیست همانگونه که تا ضرب و تقسیم را یاد نگیریم ، در مدار دریافت معادلات پیچیده تر ریاضی قرار نمیگیریم و چنانچه بدون یادگیری ضرب و تقسیم ، قصد یادگیری معادلات پیچیده ریاضی داشته باشیم ، جز سر درد و گمراهی چیزی برای خود به ارمغان نمی آوریم ، پس برای یادگیری قرآن من چنین کاری را میکنم که…

    به آنچه که از قرآن میفهمم عمل میکنم و در یک فرآیند تکاملی خودِ خودِ خود خدا از طریق روش هایی که خودش می داند ، به من می آموزد آن بخش هایی از قرآن را که نمیفهیدم. نقطه سر خط

    حال دوست داشتم با کمک گرفتن از یک نشانه علمی زیبا در عصر امروزی خودمان ، یک آگاهیِ زیبا از یک آیه قرآن را در اینجا بنویسم تا هم خودم از آن بهره مند باشم و هم دوستانی که در مدارِ خواندن آن هستند…

    کل این آگاهی به برکت یک اتفاقی بود که در باشگاهِ بدنسازی ای که میروم ، اتفاق افتاد که در انتهای متن به آن اشاره میکنم که چه بود…

    آیه ای که مربوط به این آگاهی است که مربوط به تقوا یا همان کنترل ذهن است ، این آیه است که…

    وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰۤ ءَامَنُوا۟ وَٱتَّقَوۡا۟ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَـٰتࣲ مِّنَ ٱلسَّمَاۤءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَـٰکِن کَذَّبُوا۟ فَأَخَذۡنَـٰهُم بِمَا کَانُوا۟ یَکۡسِبُونَ

    و اگر مردم آن شهرها ایمان می آوردند و راهِ تقوا《کنترل ذهن》را در پیش میگرفتند ، حتما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر آنها می گُشودیم ولی آنان پیام های هدایتی ما دروغ دانستند و به واسطه چنین عملی آنان را گرفتار کردیم

    [سوره اﻷعراف 96]

    خب آیه را خواندیم و الحمدلله معنایش هم واضح است و سریع برویم آیه بعدی را بخوانیم تا ثواب بیشتری را جمع کنیم؟؟؟

    کجا با این عجله؟؟؟!!! یکم بنشینیم و یک چایی با عطرِ گل محمدی بنوشیم و فکر کنیم تا قلبمان نورانی شود…

    در این آیه خداوند نسخه ای را میدهد تحت عنوان…

    ایمان+تقوا《کنترل ذهن》= بازشدن درهای آسمان و زمین

    آخه یعنی چی؟؟؟!!!

    اولین سوالی که ممکن است به ذهن اکثریت ما خطور کند اینه که آخه چجوررری و از کجااا؟؟!! خدایا قربونت برم من ، قیمت خیارسبز از 10 هزارتومان به 11 هزار تومان افزایش پیدا کرده و زندگی ها سخت شده و همه در فشار و تنگنا هستند ، آخه چجوررری و از کجااا میخوای این اوضاع نابسامان را سامان دهی؟؟!! اصلا این درهای آسمان و زمینی که میگی کجاااست؟؟!!

    و در اینجا خداوند محترمانه جواب میدهد که…

    جووووووجه ی عزیزم ، چجوری اش به تو نیامده و به من مربوط است ولی اگر خیلی درگیر این سوال هستی برو در این منطق فکر کن که…

    آخه چجوررری یک عدد اسپرمِ ریزه میزه تبدیل میشود به یک انسانی با 80 کیلوگرم پوست و گوشت و استخوان و….؟؟!!

    آخه چجوررری ، سالاد شیرازی ای که مامانت در دورانی که تو را باردار بود و نوش جان میکرد ، تبدیل به دست و پا و… برای تو میشد؟؟!!

    و بعد از تفکر در این سوال ها باید به این درجه برسیم و برویم و به مانند نوح نبی به خدا بگوییم که…

    قَالَ رَبِّ إِنِّیۤ أَعُوذُ بِکَ أَنۡ أَسۡـَٔلَکَ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمࣱ

    و نوح چنین گفت که پروردگارا من به تو پناه می آورم از اینکه از تو سوالی را بپرسم که نسبت بدان علم ندارم

    [سوره هود 47]

    قبل از ورود جدی تر به بحث ؛ جهت دستگرمی و به عنوان یک پیش غذا ، بهتر است در پدیده ای که در یکی از کشورهای جهان اتفاق میفتد تامل کنیم

    این قسمت از بحث باید زحمت بکشید و بروید عبارت “پدیده بارش ماهی در هندوراس” را در اینترنت جستجو کنید و ببینید…(خدا خودش میداند که افرادی را به این آگاهی هدایت کند که تشنه حقیقت هستند پس اگر…)

    خب این پدیده ای را که خدا جلوی چشمانمان قرار داد را دیدم و الحمدلله آگاه شدیم و برویم به ادامه کارهای روزانه مان ، آخه الان قراره که یک ارز دیجیتالِ  گردن کلفت عرضه بشه ، میترسم عقب بمونم و نتونم بخرم و و بدبخت بشم

    یعنی همییین؟؟!!

    وَکَأَیِّن مِّنۡ ءَایَهࣲ فِی ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَٱلۡأَرۡضِ یَمُرُّونَ عَلَیۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ

    و چه بسیار نشانه هایی که در آسمان ها و زمین است و آنان از کنار آنان میگذرند ولی نسبت بدان غافلند

    [سوره یوسف 105]پ

    این ها نشانه های خداست که بنشینیم و تفکر کنیم و بیشتر باور کنیم که خدای ما خدای غیرممکن ها است و قدرت این را دارد که کارهایی را انجام دهد فراتر از تصوراتِ ذهنیِ ما تا مرزهای باورهای الهی ما را گسترش دهد ولی اکثریت ما خیلی ساده رد میشویم و…

    واقعا مرا چه شده است که در برابر این نشانه ی خدا اهمیتی نمیدهم و خیلی ساده رد میشوم بدونِ…

    إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَـٰتُ ٱلرَّحۡمَـٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدࣰا وَبُکِیࣰّا

    و هنگامی که نشانه های خدای رحمن بر آنان خوانده شود ، با چشمانی اشکبار در برابر خدا به سجده می افتند

    [سوره مریم 58]

    خب الحمد لله کمی بهتر با مفهوم آیه آشنا شدیم که میخواهد بگوید که…

    اگر شما تحتِ هر شرایطی و فارغ از اینکه بیرون چه خبر است به این قانون خداوند ایمان داشته باشید که چنانچه من بتوانم که راهِ تقوا یا همان کنترل ذهن را در پیش بگیرم و از درون به احساسِ خوب برسم ، میتوانم اتفاقات خوبی را تجربه کنم…

    مثلا تصور کنیم که قیمت خیار سبز برای هر کیلویی پنج میلیون تومان شود و در چنین شرایطی صدای اکثریت جامعه در میاد که این چه وضعشه و فلان و…

    حال اگر من بتوانم در آن شرایط ، کنترل ذهن کنم به گونه ای که به احساس خوب برسم ، من برنده ام و درهای آسمان و زمین برای من باز میشود و میتوانم شاهد برکاتی از خدا باشم که مختص من است و دیگران از آن محروم هستند ، این وعده ای است از سمت الله یکتا و…

    أَلَاۤ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقࣱّ وَلَـٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ

    آگاه باشید که وعده خدا حق است ولی اکثر مردم این حقیقت را نمیدانند

    [سوره یونس 55]

    باشد که خدا به ما تو فیق دهد که جزو این اکثریتی که این آیه قرآن میگوید ، نباشیم و جزو آن گروه اندکی باشیم که به تعبیر قرآن در مدار “قَلِیلࣰا مَّا تُؤۡمِنُونَ” باشیم و ایمان بیاوریم به این وعده خدا و مجوز ورود به این بهشت زیبای خدا در این دنیا را درک کنیم که هر چه را که اراده کنیم بتوانیم تهیه کنیم و در آن بهشت غرق در احساس خوب و عالی باشیم و زیر لب خود این عبارت زیبای قرآن را زمزمه کنیم و…

    وَقَالُوا۟ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّهِ حَیۡثُ نَشَاۤءُ…

    و بهشتیان میگویند که حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که وعده صادق به ما داد و زمینِ بهشت را به میراث ما درآورد و هر کجای آن که بخواهیم ، منزل اختیار کنیم…

    [سوره الزمر 74]

    به به ، چقدر تجسم این امر زیباست که بدون نگاه کردن به قیمت خیار سبز ، به هر میزان که اراده کنی پلاستیک خود را از این میوه بهشتی ، پر میکنی و کارت بانکی خود را تقدیم فروشنده میکنی بدون اینکه از او درخواست تخفیف بکنی و او کارت را میکشد و رسید را تقدیم تو میکند و تو در آن لحظه این ذکر مقدس را زیر لب میگویی که “ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ…

    به به ، چقدر تجسم این امر زیباست که خداوند ثروتی سلیمانی به تو عطا میکند و به مانند سکانس ورود حضرت یوسف نبی به مجلس زنان مصر ، تو هم وارد مجلس تحلیلگران افزایش قیمت خیار سبز میشوی و در آن لحظه میبینی که همه به احترام شان و منزلت تو لال میشوند و به خود اجازه این امر را نمیدهند که در برابر تو ، حرف از گرانی و بدبختی بزنند و تو این صحنه را میبینی و این ذکر مقدس سلیمان نبی را زیر لب زمزمه میکنی که “هَـٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی”

    و لازم به ذکر است که این نکته را هم بگویم که مرتبط با قسمت آغازین این نوشته است که “در اثر فراموش کردن خدا به عاقبتی دچار شدیم” که عده ای از جانب خدا مامور شدند و آمدند و از طریق همین قرآن ما را گمراه کردند که…

    ببین ، بهشت مالِ دنیای بعد از مرگ هست ، این دنیا فقط سختی و رنج و در دنیای بعد بهشت جاویدان

    و همه اینها را شنیدیم و باور کردیم و خود را غرق در رنج کردیم و…

    ولی خدا را شاکرم که به برکتِ استاد عباس منش ، این اندیشه در ذهنمان ایجاد شد که میشود در این دنیا هم بهشت را تجربه کرد

    بگذریم‌…

    اما این حکایت باز شدن قفلِ آسمان و زمین و گشوده شدن درب های آن ها چیست؟

    قبل از جواب این سوال ، بر خود لازم میدانم که خاطره ای از خودم نقل کنم

    در دوران دانشجویی بودم که دوستی داشتم که به شدت هر چه تمامتر مذهبی بود و آشنایی زیادی با سخنان امامان و پیامبران داشت…

    همان روزها بود که قیمت دلار اوج گرفته بود و این اندیشه در ذهن او ایجاد شد که آره بدبخت شدیم و رفت ولی منی که آن روزها با قانون و مباحث موفقیت آشنائیت چندانی نداشتم ، نمیفهیدم که چرا این عبارت وِردِ زبانم شده بود که…

    همان خدایی که در دلار 3،000 تومانی خدایی میکند ، در دلار 30،000 تومانی هم خدایی میکند

    خلاصه او این جمله  را از من میشنید و مقاومت میکرد و با طعنه به من میگفت که آره تو راست میگی ، من سال گذشته فلان چیز را خریدم اینقدر و الان شده اینقدر ، حالا تو میای به من میگی که “همان خدایی که در دلارِ….”

    این سخن او برای من جای تعجب داشت که آخه تو که دنبال کننده آموزهای امامان و پیامبران هستی  ، پس شایسته نیست که در برابر حرف من مقاومت کنی…

    خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه من به یک داستان و سخن زیبا که مربوط به زندگی حضرت سجاد علیه السلام است برخوردم  و برای او ارسال کردم و از آنجا که او خیلی شخصیتِ مذهبی داشت ، در برابر این سخن حضرت سجاد علیه السلام مات و مبهوت مانده بود و هیچ حرفی برای عرضه به من نداشت ، حال آن داستان و سخن این بود که…

    ذکر عند علی بن الحسین علیهما السلام غلاء السعر فقال: وما علی من غلائه ان غلا فهو علیه ، وان رخص فهو علیه

    ترجمه این عبارت به زبان خودمان اینگونه است که…

    در زمان حضرت سجاد عده ای نزد ایشان آمدند و از گرانیِ قیمت ها شکایت کردند و ایشان در جوابشان میفرماید که ، “اصلا این مساله به من چه ربطی دارد؟ اگر گران باشد ، روزی با اوست و اگر ارزان هم باشد ، روزی با اوست…”

    به به ، چه باور زیبایی…

    اگر گران باشد روزی با اوست و اگر ارزان باشد روزی با اوست

    برای او که “إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّهِ ٱلۡمَتِینُ” است که فرقی ندارد گران باشد یا ارزان ، اوست خدایی که به نرخِ دلار روزی نمیدهد…

    متاسفانه اکثریت ما انسان ها ، تصور اشتباهی از خدا داریم که فکر میکنیم وقتی بخواهد رزقی به ما بدهد ، اول نگاه میکنه به نرخ دلار بعدش میشینه یه دل سیر گریه میکنه و با خودش میگه “ای بابا ، این مسوولین نمیگذارند که من به فلان خانم یا آقا روزی دهم و…”

    حال که چنین است ، من هم مثل حضرت ابراهیم که ندای “لَاۤ أُحِبُّ ٱلۡـَٔافِلِینَ” سر داد ، از این خدای ضعیفی که توانایی روزی دادن را ندارد  ، بیزاری میجویم و به سوی خدای قدرتمندی روی می آورم که روزی دادن به این همه مخلوقاتش ، او را به سُتوه و عجز در نیاورده و نمی آورد و نخواهد آورد…

    إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی…

    همانا من به سوی خدایی روی می آورم که…

    [سوره اﻷنعام 79]

    خلاصه راه من از دوستم جدا شد و من شاهد برکات فراوانی در زندگی ام بودم ولی از او خبری ندارم که ندارم…

    بگذریم

    و اما ادامه همان سوال که این حکایتِ باز شدن قفلِ آسمان و زمین و گشوده شدن درب های آن برای گروهی که ایمان دارند که با کنترل ذهن خود به سمت زیبایی ها به گونه ای که احساسات آنان را درگیر کند ؛ میتوانند دریافت کننده یِ زیبایی ها باشند ، چیست؟

    کافیست در یک نشانه ساده ای که هر روز جلوی چشمانمان است تامل کنیم تا بهتر بفهمیم و آن نشانه همین قفلِ صفحهِ تلفن همراهِ هوشمند ما است…

    در اکثر گوشی های هوشمندی که ما داریم یک حالت قفل صفحه داریم بنام حالت چهره و میتوانیم از آن استفاده کنیم و گوشی همراه خود را قفل کنیم و برای باز شدن آن کافیست که آن را در برابر چهره خود قرار دهیم تا قفلِ آن باز شود…

    حکایت قفل آسمان و زمین ، دقیقا مثل همین حالت قفلی است که در گوشی های هوشمند ما وجود دارد و با حالتِ چهره باز میشود و همانگونه که آن گوشی هوشمند تشخیص میدهد که این چهره متعلق به کسی نیست که صاحب گوشی است و آن قفل را باز نمیکند ، سیستم کائنات هوشمند خدا هم به صورت خیلی دقیق تشخیص میدهد که این قفل آسمان و زمین ، برای چه کسانی باید باز شود و برای چه کسانی بسته بماند…

    تامل کنیم در این دو عبارت زیر و بروی واژه هوشمندی که در هر دوی آنها مشترک است و خیلی آگاهی ها به ما هدیه میدهد…

    تلفن همراه هوشمند و سیستم کائنات هوشمند خداوند

    حال رمزِ باز شدن این قفلِ آسمان و زمین چیست؟؟؟!!!

    رمز بسیار ساده است و همان چیزی بود که در آن آیه قرآن خواندیم…

    ایمان+تقوا=بازشدن قفل آسمان و زمین و جاری شدن برکااات به زندگی…

    رمز این است که ایمان بیاوریم به این امر که اگر من اهل تقوا باشم و ذهنم را به سمت زیبایی ها و خوبی ها هدایت کنم به گونه ای که احساساتِ زیبایی در درون من شکل بگیرد و حالِ دلم خوب شود ، باید شاهدِ ورود برکات به زندگی ام باشم ؛ تمااام

    این وعده خداست و وعده خدا حق است ، پس من باید خودم را در عرصه تقوا و ایمان به این امر که تقوا همه چیز است ، تقویت کنم و به تعبیر قرآن ؛ توشه ای از تقوا برای خودم جمع کنم تا همواره در معرض برکات باشم…

    وَتَزَوَّدُوا۟ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ

    و ای گروه مومنان ، توشه ای برای مسیر خود برگیرید و بهترین توشه همان تقوا است

    [سوره البقره197]

    پس من باید در هر لحظه و هر ساعت ، باید مراقب کانون توجهم باشم که به سمت زیبایی ها است یا نازیبایی ها و قطب نمای من در این مسیر احساساتم می باشد بدین صورت که اگر احساساتم زیباست یعنی در حال توجه به زیبایی ها هستم و باید در آینده ای نزدیک شاهد اتفاقات زیبا باشم و اگر احساساتم نازیباست یعنی که کانون توجه من به سمت نازیبایی هاست و باید خود را آماده کنم تا در آینده ای نزدیک شاهد اتفاقات نازیبا باشم ، به تعبیر قرآن…

    یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسࣱ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدࣲۖ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ

    ای کسانی که ایمان آورده اید ، ذهن خود را در حریمِ جادهِ دستوراتِ الله کنترل کنید تا از مسیر الله خارج نشود و هر لحظه ناظر خود باشید که در حال ارسال چه چیزهایی برای لحظاتِ آینده یِ خود هستید و مجددا تقوای الهی را نصب العین خود قرار دهید ؛ همانا خداوند به آنچه که انجام میدهید آگاه است

    [سوره الحشر ١8]

    اگر در آیه بالا نگاه کنیم متوجه میشویم که دو باره واژه تقوای الهی آمده و در بین این دو واژه ، نکته ای زندگی ساز آورده است و از همه مهمتر و قبل از هر چیز از ایمان سخن به میان آورده است…

    یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ “ءَامَنُوا۟” ؛ 《ٱتَّقُوا۟ ٱلله》 وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسࣱ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدࣲ 《وَٱتَّقُوا۟ ٱلله》

    و باز هم ایمان و تقوا…

    حال وظیفه من این است و شب و روز این وعده خدا را به خود مرور کنم که اگر اهل ایمان و تقوا باشم ، درب های آسمان و زمین بروی من باز میشود حتی در زمانیکه همه در اوج ناامیدی هستند و هیچ منطق و روزنه ای برای باز شدن نیست ، خداوند یکتا به گونه ای برای من راهگشایی میکند که به ذهن هیچ کس خطور نمیکند ، به تعبیر قرآن…

    وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ

    و از جایی که گمان نمیکند به او روزی میرسانیم

    [سوره الطلاق ٣]

    و به تعبیر حضرت علی علیه السلام…

    لَوْ اَنَّ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ کانَتا عَلى عَبْدٍ رَتْقا ثُمَّ اتَّقَى الله لَجَعَلَ الله لَهُ مِنْها مَخْرَجا وَرَزَقَهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب

    اگر آسمان ها و زمین، راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پیشه کند، خداوند حتماراه گشایشى براى او فراهم خواهد کرد و از جایى که گمان ندارد روزى اش خواهد داد.

    و به تعبیر مولانا

    و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها

    رَهِ پنهان بنماید که  کَس آن راه نداند

    وظیفه من تقوا و آرام بودن با یادِ خودِ خودِ خودش است و وظیفه او راه گشایی ، این یک معامله دو طرفه است و قرارداد آن در کتاب مقدس ثبت است که…

    وَأَوۡفُوا۟ بِعَهۡدِیۤ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ

    و به عهدی که با من بستید پایبند باشید تا به عهدی که من با شما بستم ، وفا کنیم

    [سوره البقره 40]

    حال این منم که تعیین میکنم که پای این معامله بمانم و یا رو به فراموشی بیاورم و معامله را فسخ کنم و چنانچه معامله را فسخ کنم و در این امر پافشاری کنم ، طرف مقابل هم فسخ میکند و… ، به تعبیر قرآن

    نَسُوا۟ ٱلله فَنَسِیَهُمۡ

    و خدا را فراموش کردند ، پس ما هم آنان را فراموش کردیم

    [سوره التوبه 67]

    و چه خسارت سنگینی باید بابت این فسخ معامله بدهم ، خسارتی از جنس…

    ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُوا۟ دِینَهُمۡ لَهۡوࣰا وَلَعِبࣰا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰهُ ٱلدُّنۡیَاۚ فَٱلۡیَوۡمَ نَنسَاهُمۡ کَمَا نَسُوا۟ لِقَاۤءَ یَوۡمِهِمۡ هَـٰذَا وَمَا کَانُوا۟ بِـَٔایَـٰتِنَا یَجۡحَدُونَ

    همان کسانی که دین خود را به سرگرمی و بازیچه گرفتند و برچسب های دنیای آنها را فریب داد ، پس بخاطر چنین امری که دیدار امروزشان را به فراموشی سپردند و نشانه های ما را مورد انکار قرار میدادند ، ما نیز در چنین روزی آنان را به فراموشی می سپاریم و اعتنایی به آنان نمیکنیم

    [سوره اﻷعراف 51]

    چه خسارتی سنگین تر از اینکه پادشاه جهانیان من را فراموش کند و هیچ احترام و منزلتی برای من قائل نباشد همانگونه که من برای او احترام و منزلتی قائل نبودم؟؟

    و در صورت پایبندی به این معامله ،  بهشتی رو تجربه خواهم کرد که دیگران در خواب هم نمیبینند ، بهشتی از جنس…

    لَـٰکِنِ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡا۟ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفࣱ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفࣱ مَّبۡنِیَّهࣱ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَـٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِیعَادَ

    ولی برای کسانی که تقوای الهی را در دستور کار خود قرار داده اند ، دستاوردهایی از جنس سعادت بهشتی وجود دارد که بر فراز هر دستاورد ، دستاوردهای عالی تری بنا شده است که از زیر آن نهرهایی از آب و… روان است . این وعده خداست و هرگز خداوند خلف وعده نمیکند

    [سوره الزمر ٢٠]

    البته این ترجمه ای که برای این آیه نوشتم بیان کننده حق مطلب و آن احساس خوبی که در این آیه نهفته بود نیست که نیست ولی باید از خداوند درخواست کنیم تا طعم واقعی آگاهی های نهفته در این آیه را به ما بچشاند…

    حال که چنین است ؛ من باید خیلی خیلی خیلی در حاشیه باشم که پایبند به چنین معامله ای نباشم ، معامله ای که میگوید اگر یک خوبی بیاوری ده برابر آن را به تو برمیگردانم و چنانچه یک بدی بیاوری به همان اندازه به تو برمیگردانم

    مَن جَاۤءَ بِٱلۡحَسَنَهِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا وَمَن جَاۤءَ بِٱلسَّیِّئَهِ فَلَا یُجۡزَىٰۤ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ

    هر کس کار نیکی بیاورد خداوند ده برابرش را به او برمیگرداند و هر کس که کار بدی را بیاورد ، به همان اندازه با او برگشت داده میشود و آنها از سمت خداوند مورد ظلم واقع نمیشوند.

    [سوره اﻷنعام ١60]*

    حال با وجود چنین آگاه شدنی ،  باید بنشینم و فکر کنم که به چه بهایی میخواهم این معامله را فسخ کنم؟! آیا جایی را پیدا کرده ام که قراردادهای با ارزش تر منعقد میکنند؟! آیا…؟!

    و پناه بر خودِ خودِ خودش که به اندازه یک پلک بر هم زدن از او غافل شوم و معامله را در ازای یک قیمت ناچیز و بی ارزش فسخ کنم و عهدی را که با او بستم ، زیر پا بگذارم و به غیر خودش روی آورم که…

    إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَـٰنِهِمۡ ثَمَنࣰا قَلِیلًا أُو۟لَـٰۤائکَ لَا خَلَـٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَـٰمَهِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمࣱ

    آنان که عهد خدا و سوگند خدا را به بهایی اندک بفروشند اینان را در آخرت بهره‌ای نیست و خدا با آنها سخن نگوید و در قیامت به نظر رحمت بدانها ننگرد و (از پلیدی گناه) پاکیزه‌شان نگرداند، و آنان را عذابی دردناک خواهد بود.

    [سوره آل عمران 77]

    خلاصه اگر من اهل ایمان و تقوا باشم ، راه برایم باز میشود و برکات جاری میشود و این که چگونه و از کجا و از چه طریقی این مسیر برای من باز میشود ، به من مربوط نیست که نیست…

    آری باز میشود ، همانگونه که برای یوسف نبی ای باز شد که در مواجهه با زلیخایی قرار گرفت که او را در یک‌ فضای امنیتی شدید و در اتاقی قرار داد که خودش بود و او و با ندای “هَیۡتَ لَکَ”  او را به امری دعوت میکرد که خدا چنین امری را ناپسند میدانست…

    وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَ ٰ⁠بَ وَقَالَتۡ هَیۡتَ لَکَ…

    و همسر عزیز مصر درب ها را با شدت هر چه تمامتر بروی او بست و به یوسف نبی گفت که من آماده ام و بسوی من بشتاب…

    [سوره یوسف ٢٣]

    تصورش را بکنیم که زلیخای زیبا رو ، یوسف نبی را به اتاقی هدایت کرد و چندین درب را بروی او بست تا فضا بسیار امنیتی باشد و راه فراری برای او نباشد ، حال در آن فضا کدام منطقی قبول میکند که راه فراری برای یوسف باز شود ولی یوسف نبی تقوای الهی پیشه کرد و خویشتن داری کرد و خدا برای او راهگشایی کرد و او را از آن اتفاق نازیبایی که زلیخا برایش در نظر گرفته بود ، نجات داد…

    آری ، اگر من تقوا میشه کنم راه باز میشود ، همانگونه که برای مادر موسی باز شد…

    تصورش را بکنیم که یک مادری که نوزادی در بغل دارد و از هر طرف که فرار میکند تا بتواند جان نوزداش را نجات دهد ولی در هر طرف لشکریانِ فرعونی را میبیند که دنبال نوزدانی میگردند تا آنها را بکشند ولی در همان شرایط ، خدا برای آن مادرِ نگران راهگشایی میکند و یک راهی را به او پیشنهاد میدهد که به عقلِ هیچ کس هم نمیرسد…

    وَأَوۡحَیۡنَاۤ إِلَىٰۤ أُمِّ مُوسَىٰۤ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیۤۖ إِنَّا رَاۤدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ

    و ما به مادر موسی وحی کردیم که نوزدات را شیر بده و هر گاه بخاطر او ترسیدی ، او را به دریا بینداز و و در برابر چنین کاری ترس و غم به خود راه مده که ما او را به تو برمیگردانیم و از رسولان قرارش میدهیم

    [سوره القصص ٧]

    خب راه پیشنهادی خدا این بود که بچه را به دریا بسپارد و در اینجا باید تفکر کنیم که آخه به عقل چه کسی خطور میکند که خداوند اینگونه برایش راه گشایی میکند؟؟؟!!!

    آری ، خداوند به شرط تقوا برای من راهگشایی میکند و یک راهی را برای من باز میکند که به عقل هیچ کس هم نمیرسید ، دقیقا مثل همان راهی که برای حضرت مریم باز کرد در آن لحظاتی که این بانو که ازدواج نکرده بود و با یک نوزاد در بغل به نزد قوم خود برمیگردد…

    خب در چنین لحظاتی ، او می بایست تمامیِ زخم زبان هایِ افرادِ قوم و قبیله اش را به جان بخرد و هیچ دفاعی در برابر آنها نداشته باشد ولی خدا در آن لحظات برای او راهگشایی میکند و چنان راهی برای او باز میکند که به عقل هیچ کس هم نمیرسید ، زیرا که به عقل هیچ کس نمیرسد که یک نوزاد تازه متولد شده شروع به سخن گفتن بکند…

    قَالَ إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَانِیَ ٱلۡکِتَـٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیࣰّا…

    و آن نوزاد در گهواره به سخن در آمد و گفت که من عبدِ خدا هستم و خداوند به من کتاب داده و مرا نبی و پیامبر قرار داده…

    [سوره مریم ٣٠]

    و وقتی که قومِ حضرت مریم چنین امری را دیدند ، همگی تعجب کردند و به پاکدامنی حضرت مریم اقرار کردند…

    آری ، به شرط تقوا خدا برای من راهگشا میشود ، همانگونه که برای مادرِ اسماعیل این اتفاق افتاد و در دل یک بیابان بی آب و علف ، چشمه ای جوشان را از زیر پای فرزندش ؛ برای آنان جاری ساخت ، چشمه ای که از آن زمان در حال جوشیدن است و تا به اکنون نیز در حال جوشیدن است و نام آن چاه زمزم است که در چند قدمی خانه کعبه واقع شده است….

    آری ، به شرط تقوا خداوند برای من راهگشایی میکند همانگونه که برای اصحاب کهف راهگشایی کرد…

    اصحاب کهف گروهی از جوانان بودند که در روزگاری زندگی میکردند که فضای جامعه شرک آلود بود و آنان در چنین فضای شرک آلودی ، ایمان و پاکی خود را حفظ میکنند و…

    نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَهٌ ءَامَنُوا۟ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَـٰهُمۡ هُدࣰى

    و ای محمد ، ما داستان آنان را به حق برای تو بیان میکنیم ؛ آنان گروهی بودند که به پروردگار خویش ایمان آوردند و ما بر هدایت آنان افزودیم…

    [سوره الکهف ١٣]

    در چنان شرایطی ، کسی که بتواند همرنگ جماعت نباشد و ایمان خود را به خدا نشان دهد ؛ واقعا جای تحسین دارد و این گروه که به اصحاب کهف مشهور شدند ، به لطف الله توانستند چنین کاری بکنند…

    حال آنان به جهت دوری از آن جامعه غفلت زده ، به یک غار که فضای سربسته دارد پناه میبرند و یک اتفاقی میفتد که از دید ما عجیب است و آن اتفاق این است که خداوند در جواب تقوا و کنترل ذهن آنان ، برای آنها راهگشایی میکند و آن ها را به سیصد و نه سال بعد منتقل میکند و از مدار چنین جامعه غفلت زده ای خارج میکند..

    وَلَبِثُوا۟ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَـٰثَ مِا۟ئَهࣲ سِنِینَ وَٱزۡدَادُوا۟ تِسۡعࣰا

    و آن گروه به مدت سیصد و نه سال در غار خود ماندند

    [سوره الکهف 25]

    عهه ، چی شد این وسط؟! آنها که داخل غار بودند و فضا هم سربسته بود ، پس این راهی که برای آنان باز شد چی بود و از کجا باز شد؟!

    آها ، یعنی آنها در زمان سفر کردند؟؟!!

    بابا این حرفا چیه دیگه؟!خدایا یجور حرف بزن ما هم بفهمیم دیگه ، این سفر در زمان و اینا چیه؟!

    خدا هم میگوید من ساده حرف زدم و چیزِ پیچیده ای نگفتم  ، فقط کافیست در نشانه های اطرافت که من آنها را برای تو گذاشتم تا بتوانی بهتر قرآن را درک کنی ، تامل کنی…

    خدا هم میگوید که اگر یه کوچولو دقت کنی ، میبینی که خودت هم در زمان سفر میکنی…

    عهه ، منم در زمان سفر میکنم ، پس چجورری؟!

    خدا هم میگوید که ببین که در زمان گذشته برای پرداخت قبض آب و برق و… می بایست بلند شوی و لباس بپوشی و سوار وسایل نقلیه شوی و به بانک بروی و آنها را بپردازی و این فرآیند برای تو حداقل یک ساعت زمان میبرد ولی الان به برکت درگاه و پورتالِ بانکی ، به صورت اینترنتی در عرض 1 دقیقه پرداخت میکنی و این یعنی که تو در زمان سفر کردی و 59 دقیقه زودتر از قبل ، توانستی آن را بپردازی…

    حال نکته در اینجاست که…

    به برکتِ علم ، پورتال هایی ساخته شده مثل همین پورتال های بانکی که میشود در زمان سفر کرد و خیلی سریع امور خود را انجام دهیم ، اموری که در زمان گذشته و قبل از پیشرفت علم ؛ می بایست با صرف زمان زیادی انجام داد…

    حال برای اصحاب کهف هم پورتال هایی پیشرفته تر باز شد که توانستد خودشان را وارد آنها کنند و در زمان سفر کنند…

    پورتال هایی که وجودِ آنان در عرصه علم از جنبه تئوری اثبات شده و نام آنها کرمچاله است و چه بسا که در آینده ای نزدیک  بتوانند در عرصه عمل هم آنان را بسازند تا انسان ها بتوانند از طریق آنها سفر کنند ، پس همانگونه که در زمان کنونی ، توانسته اند به برکت علم ؛ چنین پورتال های برای کارهایی بانکی و… بسازند ؛ شاید بتوانند در آینده ای نزدیک…

    و به همان منطقی که اگر 200 سال پیش به یک شخصی میگفتند که قرار است در آینده ای نزدیک وسیله ای ساخته شود بنام هواپیما که فاصله رفت و آمد بین شهرها را کوتاه میکند و او مسخره میکرد ، ما نباید چنین اموری را به سخره بگیریم و ساده از کنار آنان رد شویم زیرا که…

    او مسخره میکرد ولی هواپیما ساخته شد و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَـٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ

    و ما اینگونه آن مثال ها را برای مردم می آوریم تا شاید تفکر کنند…

    [سوره الحشر ٢١]

    همین دیگه ، بُرد با کسانی است که تفکر میکنند در نشانه های خدا و از کنارِ نشانه های الله به سادگی عبور نمیکنند و آنها را شوخی نمیپندارند…

    جهت کسب اطلاعات بیشتر در عرصه سفر در زمان ، مقاله زیر را بخوانید که در مورد داستان معراج و سفر در زمان پیامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی است

    abasmanesh.com

    خدایا شکرت…

    و این آگاهی ها به برکت اتفاقی بود که در باشگاه بدنسازی ام اتفاق افتاد…

    حقیقت این است که در باشگاهی که می میروم جهت بازشدن قفل کمدهایمان باید از دو طریق اقدام کنیم که یکی از آنان اثر انگشت است و دیگری حالت چهره و آن حالت چهره و ارتباط آن با بازشدن قفل کمد ، چنین اندیشه ای را در ذهن من جرقه زد و وجود مرا به آن آیه قرآن که ذکر شد هدایت کرد و احساسی مرا به این سو کشاند که بنویسم…

    و خدا رو شکر میکنم برای چنین آگاه شدنی که اگر بخواهم آن را در یک جمله خلاصه کنم میشود این چهار کلمه از قرآن…

    ٱصۡبِرۡ إِنَّ ٱلۡعَـٰقِبَهَ لِلۡمُتَّقِینَ

    و ای محمد ، صبر پیشه کن ، همانا پایان کار به نفع افراد با تقوا است

    [سوره هود 49]

    آری ، اگر من در لحظاتی که زندگی برایم سخت میشود ، صبر پیشه کنم و ذهنم را کنترل کنم به سمت زیبایی ها ، پایان کاری زیبا با امضای خدا روزی ام میشود ، این وعده خداست . تماااام

    آری ، اگر من همرنگ جماعت نشوم و در کمپین 《نه به گرانی خیارسبز》 شرکت نکنم و ذهنم را کنترل کنم و وجودِ خویش را به رزاقیت خدا ، آرام کنم ؛ من برنده میشوم و عاقبتی زیبا در انتظار من قرار میگیرد ، عاقبتی از جنس ورود به مدار اولیاءالله و شرکت در مجلس مهمانانِ وی آی پی خدا…

    این داستان ورود به مدار اولیاء الله هم وعده خداست که چنانچه من اهل ایمان و تقوا باشم ، جزو اولیاءالله خواهم بود و برای اولیاءالله نه ترسی وجود دارد و نه غمی…

    أَلَاۤ إِنَّ أَوۡلِیَاۤءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ۝  ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ وَکَانُوا۟ یَتَّقُونَ

    آگاه باشید که برای دوستان خدا ، نه ترسی است و نه غمی ، همانها که ایمان آورده اند و تقوا را سرلوحه کار خود قرار داده اند.

    [سوره یونس 62 – 63]

    عهه ، چه فرمول زیبایی شد…

    ایمان+تقوا=ورود به مدار اولیاءالله که نه ترسی بر آنان است و نه غمی

    و داستان شرکت در مجلس مهمانان وی آی پی خدا هم وعده ای دیگر از خداست برای گروهی که اهل تقوا و کنترل ذهن به سمت زیبایی ها هستند ، وعده ای که در کتاب مقدس ثبت شده است…

    إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَتکُمۡ

    همانا گرامی ترین شما نزد خدا ، کسانی هستند که در مهارت کنترل ذهن ؛ از توانایی بالاتری برخوردار هستند

    [سوره الحجرات ١٣]

    هر چه با تقوا تر شوم ، در ملکوت خدا گرامی تر خوانده میشوم و مجوز ورود به مجلس مهمانی بندگان وی آی پی خدا را دریافت میکنم ، مجلسی بهشتی که در آنجا سخن از سلامتی و زیبایی است ، آن هم در یک جایگاهِ زیبا ، جایگاهی از جنس…

    إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَهَرࣲ ۝  فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکࣲ مُّقۡتَدِرِۭ

    بدون شک ، کسانی که اهل تقوا هستند در بهشت های با چاشنی باغ و نهر قرار دارند و در جایگاهی راستین نزد پادشاهی مقتدر به سر می برند

    [سوره القمر 54 – 55]

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
  3. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود بر عادله خانم محمدی بزرگوار و نازنین…

    من از شما تشکر میکنم بابتِ نظرِ زیبایِ شما نسبت به کامنت هایِ من و سپاسگزارِ خدایی هستم که این توانایی را به من داده که بتوانم مطالبی را بنویسم که برای شما اثربخش باشد…

    قبل از هر چیز ، با مطالعه گذشته ای که از خود برای من نوشتین ؛ این سوال در ذهن من نقش بست که چی شد که عادله خانم به این مسیر هدایت شد همانگونه که این سوال در ذهنِ خود من هم نقش بست که چی شد من به این مسیر هدایت شدم؟؟

    این سوال ، سوالی است که هر کسی که این متن را میخواند ؛ میتواند از خود بپرسد و در آن تفکر کند و جواب هایی که به ذهنش میرسد را یادداشت کند…

    مسلما اگر‌ نگاهی گذرا به جامعه بیاندازیم ، متوجه میشویم که خیییلی هااا درگیر حواشیِ گمراه کننده ای شده اند که روز بروز بر ناامیدی آنان میفزاید و به اصلاح معروف توی باغ نیستند… ، به تعبیر قرآن کریم که در آیاتی بسیار این عبارت را بکار برده است…

    أَکۡثَرُهُم لَا یَعلَمُونَ

    بیشتر آنان نمیدانند

    حال بعد از این نگاه گذرا ، کافیست در همین سوال تفکر کنیم که چرا من به مسیری دعوت شده ام که روز بروز بر امیدِ من نسبت به آینده میفزاید؟

    قطعِ به یقین ؛ تفکر در همین سوال ، دروازه های از نور و علم و حکمت و معرفت را بروی ما میگشاید زیرا که یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است

    بعد از تفکری کوتاه ، متوجه میشویم که یک کارت دعوت برای ما فرستاده اند جهت شرکت در یک مهمانیِ باشکوه که شرط ورود به آن یک چیز است و آن ، قبولِ این کارتِ دعوت توسطِ ما است…

    آری ، ما هدایت شدیم برای مهمانیِ در باغی از جنس جَنَّاتُ عَدْنࣲ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ ٱلْأنْهارُ و شایسته است که خدایی را حمد بگویم که اگر هدایت او نبود ، ما الان اینجا نبودیم….

    ٱلۡحَمۡدُ لله ٱلَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَاۤ أَنۡ هَدَانَا ٱلله

    ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این 《بهشت》 هدایت کرد و اگر خداوند ما را هدایت نمى‌کرد هرگز نمى‌توانستیم 《به آن》راه یابیم.

    [سوره اعراف ،‌ آیه 43]

    آری ، کافیست کمی تامل کنیم در این سوال که چرا در دوره زمانه ای که سقف رویاهایِ اکثرِ مردم کوتاه شده است ، من رؤیاهایى متعالی دارم که خواب را از چشمانم ربوده است؟؟؟!!! چرا این رؤیاها دربِ خانه ی وجودِ مرا میزنند؟؟؟!!! شاید که میخواهند از طریقِ کالبدِ وجودیِ من خودشان را در این سیاره زمین بروز دهند ، پس برای همین من را انتخاب کرده اند و در وجود من نفوذ کرده اند و حامل این پیام برای من هستند که تو میتوانی ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    لَا یُکَلِّفُ اللهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسعَهَا

    خداوند هیچ کس را جز به اندازه وسعش تکلیف نمیکند

    [سوره بقره ، آیه 286]

    و به تعبیر حضرت مولانا در باب اینکه اگر آرزویی در دل من زنده شود نشان از این دارد که میتوانم به آن برسم…

    کین  طلب  در تو   گروگانِ خداست

    زانکه هر طالب به مطلوبی سزاست

    برایِ جواب به این سوالات لازم است کهبه گذشته خودمان سفر کنیم…

    شاید دلیلِ هدایت شدن من به این مسیر ، وجودِ آن چند دانه ی برنجی بوده که بی منت و خالصانه بروی بالکن خانه ریختم تا روزیِ پرندگانی شود که در جستجوی غذا هستند…

    و یا شاید دلیل هدایت شدن من به این مسیر ، آن دعایِ خالصانه مادرم باشد که بعد از اینکه لیوان آبی را از دستم گرفت ، فرمود که “الهی که عاقبت به خیر شوی”…

    و یا شاید دلیلِ هدایت شدنِ من به این مسیر ، یک یاالله گفتن ساده و خالصانه من در یک شب تابستانی باشد…

    و یا شاید…(هر کسی خودش میداند…)

    مسلما جواب در یکی از همین شاید هایِ ما نهفته است ، شایدهایی که در نگاه ما ساده اند ولی در سیستمِ کائناتِ خدا بسیار بسیار بسیار با ارزش هستند به گونه ای که…

    مَن جَاۤءَ بِٱلۡحَسَنَهِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا

    هر کس کار خوبی بیاورد ، پس برای او ده برابر خواهد بود

    [سوره انعام ، آیه 160]

    هر چه هست و بود و شد ، بالاخره ما اینجا هستم و الان باید از خدایی که همه ی دار و ندارمان به دست اوست ، ثبات قدم در این مسیرِ زیبایِ بهشتی را بخواهیم…

    وَثَبِّت أَقدَامَنَا

    و قدم های ما را 《در این مسیر》ثابت قدم بدار

    [سوره بقره ، آیه 250]

    آری ، باید هر لحظه و هر ساعت چنین درخواستی را از خدا داشته باشیم که اگر این ثبات قدم نباشد ، داغونِ داغونِ داغون میشویم… ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    وَلَولَا أَن ثَبَّتناکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ إِلَیهِم شَیـࣰٔا قَلِیلًا

    و 《ای محمد》اگر 《در مسیر توحید》استوارت نکرده بودیم ، نزدیک بود که اندکی به آنان متمایل شوی

    [سوره اسرا ، آیه 74]

    باشد که به این حقیقت برسیم که ما در هر لحظه ؛ محتاج و فقیر و نیازمندِ به خدا هستیم تا این اندیشه در ذهن ما نفوذ نکند که فکر کنیم بی نیاز از خدا شده ایم و سراغی از او نگیریم و لفظِ بَلَدم بَلَدم بَلَدم و مَنَم مَنَم مَنَم را ذِکر روزانه خود کنیم… به تعبیر فیض کاشانی…

    دمی کان بگذرد بی یادِ رویش

    از آن دَم بی شمار أستغفر الله

    پس شایسته است که به پیروی از آن قافله سالاری که قرآن را برای ما به ارمغان آورد ، چنین دعایی را همانند او زیر لب زمزمه کنیم که…

    اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَهَ عَینٍ أبَداً

    پروردگارا به اندازه یک چشم بر هم زدن مرا به حال خودم واگذار نکن

    بگذریم….

    شما در قسمتی از کامنت خود به مساله سواد خودتان اشاره کردین که در حد کلاس سوم ابتدایی سواد دارین و درکِ چندانی از قوانین ندارین…

    همین واژه “سواد” مرا به تفکری عمیق و زیبا فرو برد…

    خواستم به شما بگویم که در کلاسِ درسِ خدا ؛ مساله سواد مطرح نیست و هیچ گاه اجازه ورودِ این اندیشه را به صفحه ذهنِ خود ندهید که حالا من دانشگاه و مدرسهِ درستُ و حسابی نرفتم و نسبت به بقیه عقب هستم…

    نه نه نه ، اصلا در کلاسِ درسِ خدا ؛ مساله سواد مطرح نیست که نیست…

    سواد و دانشُ حضرت مولانا که در زمان خودش استادی بود و هزاران شاگرد داشت ، توسط شخصی بنام شمس تبریزی به چالش کشیده میشود و از آن لحظه به بعد ، همه چیز را رها میکند و ذکرِ مقدسِ “من نمیدانم و خدا میداند” را وِردِ زبانش میکند و به برکتِ همین تواضع و فروتنی ؛ وارد کلاسِ درس خدا میشود و با اشعاری که در قالب دیوان شمس و مثنوی بجای میگذارد ؛ چراغ راه دیگران میشود ، مثل همین بیت زیبای ایشان که  الهام‌ گرفته شده از این آیه قرآن است….

    قَالُوا۟ سُبۡحَانَکَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَاۤ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ

    فرشتگان گفتند که خدایا تو پاک و منزهی و جز آنچه‌ که تو به ما آموخته ای ؛ علمی دیگر نداریم ، همانا تو دانای حکیم هستی

    [سوره بقره ، آیه 32]

    حال آن بیت حضرت مولانا اینگونه است که…

    چون ملائک گوی لَا عِلمَ لَنَا

    تا  بگیرد  دستِ  تو  عَلَّمتَنَا

    یا در وجود حضرت محمدی تامل کنید که حضرت مولانا از او به عنوان قافله سالار یاد میکند….

    بختِ  جوان یارِ ما ، دادنِ جان  کارِ ما

    قافله سالارِ ما فخرِ جهان مصطفاست

    حضرت محمد که اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشتند ولی ببینید که چه سوغاتی نابی را در قالب قرآن کریم از عالم پاکِ “فِی کِتَابࣲ مَّکۡنُون” ، برای بشریت آوردند که حضرت حافظ در وصف ایشان میفرمایند…

    نگارِ  من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    به  غمزه  مسئله  آموزِ   صد   مدرس   شد

    خب رازِ حضرت محمد که بشری از جنس همه‌ ما بودند چه بود؟؟!!

    قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُم…

    ای محمد به آنان بگو که من بشری مثل شما هستم….

    [سوره فصلت ، آیه 6 و سوره کهف ، آیه 110]

    خیلی عجیب است که شخصی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد ولی کتابی بنام قرآن کریم را از خود به یادگار بگذارد که هزاران معلم و مدرّس و استاد ، باید راز و رمزینه هایِ نهفته در این کتاب را تدریس کنند…

    …ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ…

    …ای محمد ، تو نه کتاب را مى‌دانستى که چیست و نه ایمان را…

    [سوره شوری ، آیه 52]

    خب شاید بتوان با کمی تفکر‌ در زندگی ایشان که به تعبیر قرآن ، بشری بودند‌ همانند همه‌ ما ، به این راز پی برد‌ که چگونه ایشان بدونِ داشتن‌ِ سوادِ خواندن و نوشتن ؛ به چنین جایگاهی در نظامِ هستیِ خداوند رسیدند؟؟؟!!!

    شاید یکی از راز و رمزهایِ ایشان د‌ر همین یک کلمه باشد و آن کلمه سکوت است…

    مگر‌ اینگونه نبود که ایشان به غار حرا میرفتند و خود را غرقِ در سکوت میکردند تا به جوابِ سوالاتی از این قبیل برسند که من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ اینجا چه کار میکنم؟ و به کجا میروم؟

    عهه ، یعنی با سکوت من میتوانم به کلاسِ درسِ خدا وارد شوم؟؟؟

    خب امتحانش‌ مجانی است ؛ میتوانیم سکوت کردن‌ را تمرین کنیم و… (واضحه دیگه؟)

    مسلما این تمرینِ سکوتِ من  کولاااک بپا میکند ، حال اگر‌ که با چاشنی تفکر در قدرتِ خدا و توجه به زیبایی هایِ خدا باشد ، کولااااااااااااااااااک بپا میکند و چنانچه چاشنیِ فرکانسِ طبیعت که همان صدایِ آب و پرندگان و… است ، به آن اضافه شود ؛ دیگر‌ کولاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک بپا میکند…(به لطف و یاری الله ، یک مطلب علمی و قرآنی در مورد این فرکانس طبیعت مینویسم تا زیباتر متوجه این حقیقت شوید)

    همین دیگر ، امتحان کردنش مجانی است… ، مسلما ضرری در‌ اینکار‌ نیست زیرا که در زیاد حرف زدن هم هیچ سودی نیست که نیست….

    اصلا کمی تفکر کنیم در سبک زندگی استاد عباس منش که معمولا وقتی که میخواهند دوره ای آماده کنند یا کتابی را بنویسند به طبیعت میروند و خلوتی برای خود بر میگزینند و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    میتوانیم به مدت 180 روز تمرینِ روزه سکوت کردن را سرلوحه کار خود قرار دهیم تا متوجه برکاتش باشیم ، به این معنا که سخن نگوییم جز در مواردِ ضرورت و در‌مواردی که میخواهیم ذِکر‌ خدا و عبارت هایِ تاکیدیِ الهی را زیر لب زمزمه کنیم عبارتهایی از این قبیل که هر چه پولدارتر شوم به خدا نزدیکتر شوم ، من بیمه محبت الله هستم ، من ارزشمندم و خدا خریدار من است و….

    مسلما بعد از گذشت چند روز از شروع این تمرین ، متوجهِ حقیقت هایی زیبا میشویم ، حقیقت هایی از جنسِ این بیت حضرت مولانا که خودشان این راه را رفتند و….

    از درونِ خویش  این آوازها

    منع کن تا کشف گردد رازها

    مسلما بعد از گذشت چند روز از این‌ تمرینِ ساده ، طعم شیرین معجزاتی مشابه آنچه را که حضرت مریم چشید را خواهیم چشید…

    خب حضرت مریم چه کردند؟؟؟

    حضرت مریم در دل یک چالشی عجیب بودند که آبرو و سابقه پاک ایشان را هدف گرفته بود ولی به فرمان الهی اعتماد کردند و روزه سکوت گرفتند و سخن گفتن را تعطیل کردند…

    فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا

    پس ای مریم (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عیسى) روشن‌دار، پس اگر کسى از آدمیان را دیدى (که درباره نوزاد مى‌پرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان، روزه‌ى سکوت نذر کرده‌ام ، بنابراین امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت.

    [سوره مریم ،‌ آیه 26]

    خب نتیجه ی این روزهِ سکوتِ حضرت مریم چه شد؟؟؟

    همین دیگر ، حضرت مریم سکوت کرد و سخن نگفت و خدا به پاسِ این سکوت ایشان ، سخنران او شد و از دل زبان نوزاد در آغوش گرفته او متجلی شد و مهر تاییدی بر پاکی ایشان زد…

    قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا

    (عیسى به سخن آمد و) گفت: منم بنده‌ى خدا، او به من کتابِ (آسمانى) داده و مرا پیامبر قرار داده است.

    [سوره مریم ، آیه 30]

    همین دیگر‌ ، امتحانش مجانی است زیرا که خود حضرت محمدی که این راه را رفته اند ، چنین نقشه ی گنجی را برای کسانی که میخواهند جا در‌ پای ایشان بگذارند ، بیان میکنند و آن این است که….

    لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ

    ترجمه این عبارت به زبان ساده خودمان اینگونه است که…

    اگر  زیادیِ کلام در گفتار شما نبود  و اگر مراقب قلب هایتان بودید تا هر گردشگری وارد آن نشود ، قطعِ به یقین می دیدید هر آنچه را که من می بینم و می شنیدید هر آنچه را که من می شنوم.

    خب حضرت محمد چه دیدند و چه چیزی را شنیدند؟؟!!

    درودِ فراوانِ خدا بر ایشان باد که سخاوتمندانه نسخه ای را گفتند که خودشان عامل به آن بودند و عمل کردند و… ؛ یک نسخه بسیار بسیار بسیار ساده که خلاصه اش این است…

    سکوت(کمتر سخن گفتن) + مراقبت از قلب = ورود به کلاس درسِ خدا و سلام بر حقایق عالم

    امیدوارم‌ با ذکر این الگوها از پیامبر اکرم و حضرت مولانا ، متوجه این امر شده باشید که در‌ کلاسِ درسِ خدا مساله سواد مطرح نیست که نیست بلکه حقیقت چیز دیگری است…

    شاید بهتر باشد کمی در یک داستانِ قرآنی دیگر تفکر کنیم

    داستانی که راز دیگری را از شرایطِ ورودِ به کلاسِ درسِ خدا درکنار آن رازی که درمورد سکوت گفته شد ، بیان میکند…

    داستانی که همچون معجونی مقوی ؛ هم رمز و رازِ ورود به کلاسِ درسِ خدا را می آموزد و هم شیوه کنترل ذهن را…

    داستانی‌ آشنا که مسلما سریال آن را هم دیده اید…

    داستانِ حضرتِ یوسفِ پیامبر….

    حضرت یوسف به دانش و سواد و علمی دست یافتند که میتوانستند باطن سخن ها و خواب ها را ببینند و به اصلاحِ ما آنها را تعبیر کنند…(مسلما در سریالِ یوسف پیامبر ، متوجه این امر شدین که ایشان برای دو یار زندانی خود و برای پادشاهِ مصر تعبیر خواب کردند و…)

    حال سوال این است که حضرت یوسف در کدام مدرسه و دانشگاه به چنین سطح سواد و علمی دست یافتند؟؟؟!!!

    اگر شما چنین مدرسه و دانشگاهی بروی این کره خاکی سراغ دارید ، آن را معرفی کنید که برویم ثبت نام کنیم و یاد بگیریم…

    مسلما هر چه بگردیم چنین دانشگاهی را نمیتوانیم پیدا کنیم…

    پس باید بررسی کنیم که چه شد که حضرت یوسف به چنین جایگاهی رسیدند…

    شاید تفکر در این چند کلمه ای که از زبانِ حضرتِ یوسف که در برابر خداوند زده شد ؛ حل کننده ی معمای با باشد…

    …وَ عَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ…

    …پروردگارا ، تو به من علمِ تأویل سخن ها را آموختی…

    [سوره یوسف ، آیه 101]

    مقصود از علمِ تأویل سخن ها در این آیه ، همان پی بردن به راز و رمزهای نهفته در‌ پشت پرده سخن ها هست که یکی از شاخه هایِ آن تفسیر و تعبیر خواب است…

    خب ، کافیست کمی بیشتر در‌ معنای آیه تامل کنیم آنجا که حضرت یوسف نبی به خدا میگوید که تو به من آموختی…

    همین تفکر ساده باید این‌ سوال را در ذهن ما ایجاد کند که…

    چگونه واردِ کلاسِ درس خدا شویم تا ما هم همچون حضرت یوسف نبی ، علومی را از خودِ خودِ خودِ سرچشمه بیاموزیم تا به برکت آنها از موهبت های بیشتری برخوردار شویم؟؟؟!!!

    مسلما در‌ کلاسِ درسِ خدا ، علومی یاد داده میشود که آنرا در هیچ کلاس و درس و دانشگاهی نمیتوان یافت… ، علومی که در قاموس قرآن از آن به عنوان علم لَدُنی یاد میشود ،‌ یعنی همان علومی که تو از نزدِ خودِ خودِ خودِ استادِ اصلی یاد میگیری و به اصطلاحی دیگر آب را از خودِ خودِ خودِ سرچشمه مینوشی ؛ همان چیزی که قرآن از آن اینگونه تعبیر میکند…

    …وَعَلَّمۡنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمࣰا

    …و او را از نزد خود علمی آموختیم

    [ سوره کهف ، آیه 65]

    همان علومی که خدا به عنوان یک لقمه آماده در دهان حضرت محمد میگذارد و از او میخواهد که او را اینگونه صدا بزند تا حقایقی ناب و ملکوتی را بر او ببارد که آیندگان از آن استفاده کنند…

    …وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا

    و ای محمد اینگونه بگو که پروردگارا بر علمِ من بیفزا

    [سوره طه ، آیه 114]

    همان علومی که فقط گووووشه ای از آن را مامور دربار سلیمان دارا بود و به برکت همان میزان علمی‌ که داشت ، توانست تخت پادشاهی ملکه سبا را در کمتر از چشم‌ بر هم‌زدنی ، در برابر حضرت سلیمان حاضر کند….

    قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ

    کسى که به بخشى از کتاب علم و آگاهى داشت (به سلیمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد ، نزد تو مى‌آورم.

    [سوره نمل ،‌آیه 40]

    خب کمی تفکر کنیم در‌ همین آیاتِ قرآن و از کنار آنها ساده نگذریم و آنها را همچون قصه هایِ تخیلیِ سرگرم‌کننده ندانیم زیرا که مسلما خداوند متعال هدفی متعالی را از نقل این داستان ها برای خوانندگان و تفکر کنندگان در این کتاب آسمانی د‌ر نظر‌گرفته است….

    مثلا تفکر در‌همین داستان مامور دربار سلیمان ، شاید ما‌ را به این اندیشه سوق دهد که…

    آیا میشود که پولی را که پدرِ من در عرضِ سی سال دروانِ کارمندیِ خود ساخته ؛ بتوانم در عرض سه ثانیه بسازم؟؟؟!!!

    و یا شاید….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    بگذریم…

    خب اینها نمونه هایی از علومی است که در قرآن آمده که در‌ کمتر مدرسه و دانشگاهی تدریس‌ میشود و کسی که جویای آن باشد باید واردِ کلاسِ درسِ خدا شود ؛ همان کلاسِ درسی که در ابتدای سوره الرحمن آمده است…

    ٱلرَّحمَانُ   عَلَّمَ ٱلۡقُرءَانَ   خَلَقَ ٱلۡإِنسَانَ عَلَّمَهُ ٱلبَیَانَ

    خدای رحمن◇که قرآن را تعلیم داد◇ و انسان را خلق کرد◇و بیان و سخنوری را به او آموخت

    [سوره الرحمن ، آیه 4_1]

    آری ، خداوند آموزگار ما است…

    مگر کودکِ تازه متولد شده ، در کلاسِ درسِ چگونگیِ استخراجِ شیرِ مادر شرکت کرد تا بتواند شیر بخورد؟؟؟

    آری ، ما ذره ذره پاکی دوران کودکی خود را فراموش کردیم که این خداوند است که به ما می آموزد و وابسته معلمین و اساتیدی شدیم که مامورانی بودند از جانب خدا تا آگاهی مرا ارتقا دهند و بواسطه این وابستگی و فراموشی الله ، درگیر علومی شدیم که روز بروز ما را در‌ مسیر تاریکی برد و….

    حال که آگاه شدیم باید متوجه باشیم که از اساتید و معلمین خود تشکر کنیم و رسم احترام‌ را در برابر آنان بجای آوریم ولی وابسته آنان نشویم…

    حال که آگاه شدیم‌‌ باید ذره ذره به همان اصلِ خود برگردیم و سرِ کلاسِ درسی حاضر شویم تا علومی را بیاموزیم که‌ ما را به مسیر نور‌ هدایت کند ،‌ همان مسیرِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‌

    آری ، باید برگردیم به همان کلاس درسی که خودِ خودِ خودِ خدا آموزگارِ آن است و شاگردانش انسان های بزرگواری چون حضرت محمدی که سوادِ خواندن و نوشتن نداشتند و….

    خب کیست که نخواهد طعمِ چنین کلاسی را نچشد؟؟کلاسی که معلم آن خداست…

    وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌ [سوره بقره ، آیه 282]

    و الان مساله این است که شرطِ ورود به کلاسِ درسِ خدا چیست؟؟؟!!! شاید جواب این‌ سوال در انتهای بزرگترین آیه قرآن‌ نهفته باشد که فرازی از آن در‌ چند خط بالاتر ذکر شد….

    وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌

    و تقوای الهی داشته باشید و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعلیم مى‌دهد و خداوند به هر چیزى داناست.

    [سوره بقره ، آیه 282]

    گویا که مساله خیلی واضحتر شد و شرطِ ورود همان تقوای الهی است و تقوا یعنی مدیریتِ خویشتن و به تعبیری دیگر ، یعنی نگه داشتن خود در مسیری که حریم و حدودش را خدا تعیین کرده است و ما‌ هم به خوبی میدانیم که این حد و حدود الهی چیست؟؟؟!!!

    آری ، حفاظت و نگهداری خود در مسیر حد و حدود الهی یعنی تقوای الهی و خداوند هم به پاس این احترام‌ ما به حد و حدودش ، درهای علم را بروی ما باز میکند..

    حال هر چه باتقواتر باشیم مدارهای بالاتری از علم بروی ما باز میشود همانند کارمندی که رتبه بالاتری دارد و میزان حقوق بیشتری دریافت میکند ، زیرا که تقوای بیشتر ما را خاصِ خاصِ خاصِ بارگاه الهی میکند… ، به تعبیر قرآن کریم…

    …إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

    …همانا گرامى‌ترین شما نزد خدا ، با تقواترین شماست ؛ همانا خدا داناىِ آگاه است

    [سوره حجرات ، آیه 13]

    شاید بهتر باشد که اکنون ، این سخنِ سرشار از نور و حکمتِ این انسان الهی بیان شود تا کمی بهتر‌ به عمقِ مطلب پی ببریم…

    مَن عَمِلَ بما یَعلَم عَلَّمَهُ الله ما لَم یَعلَم

    هر کس به آنچه که می داند ، عمل کند ؛ خداوند آنچه را که نمی داند ، به او خواهد آموخت

    [حضرت باقر عیه السلام]

    مطلب بسیار واضح است ، یک معلم وقتی که‌ ببیند شاگردش به آموزه هایش عمل میکند ، انگیزه ای دوچندان پیدا میکند تا درس جدید را به او بدهد و بالعکس…

    مثلا ما میدانیم که در قاموس دستورات خداوند ؛ غیبت کردن امری ناپسند است ، پس تلاش میکنیم که راه و رسم‌ سکوت را سرلوحه خود قرار دهیم و دیگران را جز به خوبی یاد نکنیم تا در‌مسیر تقوا باشیم و مجوز ورود به کلاسِ الله را کسب کنیم…

    …وَلَا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضًا…

    …و نباید برخی از شما برخی دیگر را غیبت کند…

    [سوره حجرات ،‌ آیه 12]

    مثلا‌ ما میدانیم که مسخره کردن دیگران ، خط قرمز خداست ؛ پس تلاش میکنیم تا با استعانت از خدا زبان خود را کنترل کنیم و فقط زیبایی دیگران را ببینیم و بگوییم تا….

    یَا أیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ لَا یَسخَرۡ قَومࣱ مِّن قَومٍ…

    ای کسانی که ایمان آوردید ،‌ نباید قومی از‌ شما قومی دیگر‌ را مسخره کند…

    [سوره حجرات ، آیه 11]

    همین دیگر

    خوش بحال آنان که تقوای خود را با یک تِق ، وااااا نمیدهند و رسم احترام‌ به دستورات الله را بجای می آورند…

    باشد که خدا توفیق عطا کند که عمل کنیم به آنچه که میدانیم تا خدا معلم ما شود و بیاموزد به ما آن چیزهایی را که نمیدانیم ؛ چیزهایی که در کمتر کلاس درس و مدرسه و دانشگاهی یافت میشود…

    شاید الان متوجه راز علمِ حضرت یوسفِ نبی که در‌ چند خط قبل ذکر شد ، بِشویم…

    خب بسیار واضح است ، حضرت یوسف میدانست که آنچه که همسر عزیز مصر از او طلب کرده بود ، یک خط قرمز خداست ، خط قرمزی که حتی خدا گفته است که نزدیک آن هم نشوید ، چه برسد به انجام دادنش….

    وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‌ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلًا

    به زنا نزدیک نشوید، که کار زشت و راه بدى است

    [سوره اسرا ، آیه 32]

    و با استعانت از الله توانست نفسِ خویش را کنترل کند و خداوند هم به پاسِ قدردانی از تقوایِ او ، علمی به او عطا کرد که آن علم مایه نجاتش از زندان و رسیدن به پادشاهی مصر شد….

    امتحانش رایگان است و مسلما همه چیز در آن سود سود سود است….

    اینکه عمل کنیم به آن چیزهایی که میدانیم تا بیاموزیم آن چیزهایی را که نمیدانیم…

    و مسلما همه ما یکسری چیزهای زیبا میدانیم که باید به آنها عمل کنیم ولی مساله این است که آیا عمل‌میکنیم یا اینکه بدنبال جمع آوری اطلاعاتی هستیم که ما را به مانند الاغی میکند که حمل کننده یک سری اطلاعات است ، به تعبیر قرآن…

    مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً…

    کسانى‌که مکلّف به تورات شدند ، ولى حق آن را ادا نکردند ، مانند الاغى هستند که کتاب‌هایى حمل مى‌کند (ولى چیزى از آن نمى‌فهمد)…

    [سوره جمعه ، آیه 5]

    خب پس بسم الله…

    ما میدانیم که باید غر زدن و نق زدن را تعطیل کنیم و زیبایی ها را ببینم با چاشنیِ ذکرِ خدایا شکرت

    اگر چه ما خیلی نکات و آگاهی ها را میدانیم ولی بر فرض اینکه آنها را فاکتور بگیریم و از همین آگاهی شروع‌ کنیم ، همین یک خط آگاهیمیتواند نقطه شروع ما باشد برای قرار‌گرفتن در مسیر صعود و ارتقاء و درک اسرارِ بیشتری از جهان هستی…، البته به شرطِ عمل…

    همین یک خط آگاهی میتواند ما را به نقطه ای برساند که خدا از طریق یک دانه برنج باقی مانده در ته قابلمه ، کلاسِ درسی را برای ما برگزار کند که محتوای آن در هیچ سمیناری مطرح نشده است مثل داستانِ حکایت نخود و سرآشپز در مثنوی حضرتِ مولانا… ، البته به شرط عمل…

    پس باید از طریق همین یک خط آگاهی وارد میدان عمل شویم و همچون  ورزشکاری که روز بروز به باشگاه میرود تا عضلات خودش را تقویت کند ، ما هم روز بروز زیبابینی را با چاشنیِ ذکر مقدسِ خدایا شکرت ، تمرین کنیم تا به جاهایی والا برسیم که حضرت سعدی از آن اینگونه تعبیر میکند…

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

    بنگر  که  تا  چه  حد  است مکانِ آدمیت

    باشد که بتوانیم تقوای الهی را بجای آوریم همچون حضرتِ یوسف نبی که کنترل ذهنِ او جزو بالاترین نمونه های کنترلِ ذهنی است که در قرآن آمده است ، زیرا که کنترل ذهنِ ایشان در مساله ای بود که انسان در آن ضعف بیشتری دارد و و احتمال وسوسه شدن و کشیده شدنش به سمت آن بیشتر است و این نکته ، نکته ای است که خود خدا که خالق انسان ها هست و از صفر تا صد تا صد آنها خبر دارد ، آنرا گوشزد کرده است…

    وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً

    و انسان ضعیف آفریده شده است

    [سوره نساء ، آیه 28]

    اینکه چرا خداوند مساله ضعفِ انسان را مطرح کرده است ، جای تفکر‌ است؟؟!!

    شاید حکمتش در این است که آنکس که به ضعف خود پی میبرد به فکر درمان و راه و چاره ای برای برطرف کردن آن‌ می اُفتد همچون گرسنه ای که برای گرسنگی خود به فکر غذایی می افتد…

    حال بهترین راه و چارهِ درمان ضعفِ انسان و تبدیل آن به نقطه قوت ؛ چیست؟؟؟!!!

    در اینکه ما انسان ها ضعیف هستیم هیچ شکی نیست….

    کافیست در یک لقمه غذایی کوچک فکر کنیم که مسیر ورودِ هوا به ریه ما را مسدود میکند و ما را از پای د‌ر می آورد ؛ فکر‌کنیم تا بفهمیم که واقعا ما چقدر ضعیف هستیم…

    کافیست در وجودِ آن پشه ای فکر کنیم که نمرود را با آن همه شوکت و قدرت و عزت ، از پای در می آورد تا بفهمیم که واقعا ما ضعیف هستیم…

    خب حالا فهمیدیم که ما ضعف داریم و یکی از ضعف های ما در عرصه کنترل ذهن است ، آنهم در‌ مواقعی که کمی شرایط بهم میریزد و ما خودمان را میبازیم و زبان شکر به زبان شکایت باز میکنیم که خدایا بسه دیگه ، خدیا چرا من؟! و….

    خب حالا فهمیدیم که ما ضعف داریم ، مساله این است که راه و چاره برای درمان این ضعف و تبدیل آن‌ به قوت چیست؟؟!!

    شاید همین کلید واژه “چاره” و این مصراع از حضرت مولانا بهترین نسخه برای درمان ضعف های ما و تبدیل به نقاط قوتِ ما باشد…

    آنرا که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد

    مگر خودِ خودِ خودِ خدا نفرمود که “أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ”؟؟؟!!!

    کمی تفکر کنیم که خدا میگوید من برای بنده ام کافی هستم و برای کافی بودن خودش قید و شرط نمیگذارد که مثلا من در عرصه رزق و روزی بنده خودم کافی هستم ولی دیگه در عرصه حفاظت از بنده خودم دیگر‌ توانایی ندارم…

    آری‌ ، کافی بودن خدا بدون قید و شرط است و مربوط به همه عرصه ها است…

    پس باید پناه برد به همان خدایی که دو ابرو به ما داد و از طریق آنها حامل این پیام برای ما بود که ای بنده ی عزیزم ، دو ابرو به تو دادم تا محافظ چشمانت باشم تا عرق بروی پیشانی ات را به راست و چپ هدایت کنند تا وارد چشمانت نشود ؛ آیا افتخار میدهی که همانگونه که از طریق این دو ابرو محافظ چشمانت هستم ، محافظ افکارت هم‌ شوم؟؟!!

    آری ، کافیست کمی در دو کلیه ای که خدا به ما عطا کرد تفکر کنیم که روزانه حدود 200 لیتر خون را تصفیه میکند و بعد از تفکر در این موهبت خدادادی این سوال را از خود بپرسیم که…

    آیا وقت آن نرسیده است که سیستم افکارم را به خدایی بسپارم که با اعطای دو کلیه ارزشمند به من ، حسن نیت خودش را به من نشان داد که اگر اجازه بدهم و از سر راه او کنار روم ، میتواند سیستم افکارم را به دست بگیرد و آنها را تصفیه کند تا پاک ترین افکار وارد صفحه ذهن من شود همانگونه که از طریق کلیه هایم ، خون سالم و تصفیه شده را وارد بدنم میکند؟؟؟!!!

    کافیست کمی در طحالِ خویش که یک عضو کوچک و  گمنامی است که سالیان سال در حال خدمت رسانی به من است ، تفکر‌ کنم و بفهمم که خدا از طریق این عضو ، سیستم ایمنی بدنِ مرا تقویت کرده است و بعد از چنین تفکری ؛ از خود اینگونه بپرسم که…

    آیا این خدایی که از طریق این طحال سیستم ایمنی بدن مرا بهبود بخشیده است ، قادر نیست که یک سیستم ایمنی برای ورودی هایِ ذهن من قرار دهد تا به برکت آن بتوانم تفکراتی ایمن و کنترل ذهن زیباتری داشته باشم؟؟؟!!!

    کافیست کمی در…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    آری ، وقتی که در تک تک این نظام مهندسی خدا در بدن خویش فکر میکنیم ، به این نتیجه میرسیم که ما توهم زده بودیم که قرار است ما کنترل ذهن بکنیم و بخاطر همین توهم بوده است که نتوانستیم کنترل ذهن زیبایی داشته باشیم….

    حال بهتر است که با تفکر در سوالاتی اینگونه ، این توهم‌ را از خود دور کنیم که…

    مگر من سیستم تنفسی خودم را مدیریت میکنم؟؟

    مدیریت سیستم گردش خون در رگ هایم بدست کیست؟؟!!

    آیا میتوانم ادعا کنم که میتوانم به مدت سه دقیقه سیستم ضربان قلبم را بدست بگیرم؟؟؟!!!

    آیا کمی خنده دار‌نیست که اگر ادعا‌ کنم که سیستم شنوایی ام به دستانِ من است؟؟!!

    آیا کمی مسخره نیست که فکر کنم که این من هستم‌ که در حال مدیریتِ سیستمِ بیناییِ خودم هستم؟؟؟!!!

    آیا….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    خب چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است…

    همانگونه که در سیستم مدیریت قلبم ادعایی ندارم و با ذکر “من نمیتوانم و خدا میتواند و من نمیدانم و خدا میداند” ، آن را به خدا سپرده ام ؛ سیستم افکارم را هم به خدا می سپارم…

    پس بهتر است که به برکت تفکر در این سوالات ، از این خواب توهمی بیدار شوم که این من بودم که فلان کار‌ را کردم و این من هستم که باید کنترل ذهن کنم…. ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَأَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ

    آیا آنچه را کشت مى‌کنید ؛ دیده‌اید؟◇آیا شما آن را مى‌رویانید یا ما میرویانیم

    [سوره واقعه ، آیه 64_63]

    پس شایسته است که تلاش کنیم تا ما نباشم و خدا باشد تا از سر راه او کنار رویم و اجازه دهیم که او دست بکار شود ، به تعبیر عطار نیشابوری…

    تو مباش اصلا ، کمال این است و بس

    تو زِ تو لا شو ، وصال این است و بس

    پس شایسته است که از طریق همان‌ تارهای صوتی ای که خدا روزی مان کرده ، چنین ارتعاش مقدسی را به ملکوت خدا ارسال کنیم تا از سر راه خدا کنار رویم و شاهد معجزاتِ او باشیم که…

    أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى الله إِنَّ الله بَصِیرٌ بِالْعِبادِ

    من کارم را به خدا واگذار مى‌کنم زیرا که او به (احوال) بندگان بینا است.

    [سوره غافر ، آیه 44]

    کافیست در ضعف خود تفکر کنیم و با نیتی خالص به درگاه خدا اعتراف کنیم که من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی تا شاهدِ ظهور دستانِ آشکار و غیبیِ خدا در زندگی مان باشیم…

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ

    (به یاد آورید) زمانى که از پروردگارتان فریادرسى مى‌طلبیدید ، پس او دعا و خواسته‌ى شما را اجابت کرد (و فرمود:) من یارى‌دهنده شما با فرستادن هزارفرشته‌ى پیاپى هستم

    [سوره انفال ، آیه 9]

    کافیست همچون حضرت یوسف نبی به درگاه خدا اعتراف کنیم که من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی تا شاهد نجات خویش از افکار مزاحم باشیم ، همانگونه که حضرت یوسف نبی به برکت جادوی این‌ دو ذکر مقدس و اظهار عجزی که در برابر خدا عرضه داشت ، از مزاحمتِ زنانِ مصر فارغ شد… ، به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت یوسف نقل میکند…

    وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ [سوره یوسف ، آیه 33]

    ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که یوسف به خدا عرضه داشت که خدایا دیگر‌ نمیتوانم و تو میتوانی و نمیدانم و تو میدانی ، فقط این را میدانم که اگر مرا از شر زنان مصر نجات ندهی ؛ به سمت آنان کشیده میشوم و دیگر‌ یوسف تباه و نابود میشود… ، لطفا نجاتم بده…

    کافیست همچون حضرت ابراهیم نبی ، با این دو ذکر مقدس من نمیدانم و تو میدانی و من نمیتوانم و تو میتوانی ؛ به درگاه خدا روی آوریم و ضعف و عجز خود را به درگاه‌ او ابراز کنیم‌ تا همانند حضرت ابراهیم‌ ؛ شاهدِ ظهورِ یک خدای قدرتمند در زندگی خویش باشیم ، خدای قدرتمندی که توانایی این را دارد که یک بیابان را برای همسر و فرزندِ حضرت ابراهیم ، به شهری پربرکت تبدیل کند و آتش را برای خود ایشان به یک گلستان…. ؛ به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت ابراهیم‌ نقل میکند…

    قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ [سوره انعام ، آیه 77]

    ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که حضرت ابراهیم به خدا عرضه داشت که‌ خدایا من نمیدونم کجایی تا تو را بپرستم و این خورشید و ماه و ستاره هم برای من خدا نشدند زیرا که غروب میکنند و همیشگی نیستند ، لطفا هدایتم‌ کن که اگر هدایتم نکنی گمراه میشوم…

    کافیست همچون حضرت موسی ، با حالتی خسته و درمانده به زیر سایه درختی برویم و در پیشگاه مقدس خدا اقرار کنیم که دیگر‌ نمیتوانم و تو میتوانی و دیگر نمیدانم و تو میدانی ، تا همچون حضرت موسی شاهد معجزه خدا در زندگیمان باشیم که در‌ عرض یک نصفه روز ، به گونه ای ورقِ زندگی‌ حضرت موسی  برگردانده شد که مساله امنیت و سرپناه و کار و ازدواج ایشان‌ را به صورت یکجا برای ایشان حل و فصل شد… ، به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت موسی نقل میکند که…

    رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ [سوره قصص ، آیه 24]

    ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که حضرت موسی به خدا عرضه داشت که…

    خدایا ؛ خسته شدم و دیگه نمیتونم ، لطفا خودت درستش کن که من نیازمندِ تو هستم

    کافیست به این نصیحتِ درگوشیِ خدا که برای حضرت نوح ارسال کرد ، عمل کنیم تا معجزه آن را در زندگی خویش ببینیم و آن نصیحتِ درگوشی خدا در حق حضرت نوح اینگونه بود….

    إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ [سوره هود ، آیه 46]

    ترجمه این فراز از آیه قرآن به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که خدا یواشکی در گوشِ حضرت نوح زمزمه‌میکند و او را اینگونه خطاب و نصیحت میکند که…

    ای نوح ، از من به تو نصیحت که جزو کسانی باش که در‌ پیشگاه خدا اقرار میکنند به اینکه من نمیدانم و خدا میداند

    آری ، کافیست تا مثل حضرت نوح به این ذکر مقدس من نمیدانم و تو میدانی روی آوریم تا شاهد لقمه گرفتن خدا برای خودمان باشیم همانگونه که خدا با ندای “قُل” ، لقمه‌ آماده را در دهان حضرت نوح گذاشت و یواشکی به او تقلب رساند که اینجوری‌ بگو ، دقیقا همانند معلمی که یواشکی به شاگرد مودب خودش کمک میکند و به او میگوید اینجوری بنویس….

    وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ

    و (ای نوح) اینگونه بگو : پروردگارا ؛ مرا به منزلی  پر برکت فرودآور که تو بهترین فرود آورندگانى.

    [سوره مومنون ، آیه 29]

    همین دیگر ، مطلب بسیار بسیار بسیار واضح است…

    کافیست با نیتی خالص و با زمزمه این دو ذکر مقدس من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی ، اضطرار و درماندگی خود را در بارگاه الهی ثبت کنیم تا شاهد ظهور خدایی قدرتمند در زندگی خویش باشیم که…

    …یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ…

    …هرگاه درمانده‌اى او را بخواند، اجابت نماید و بدى و ناخوشىِ او را برطرف کند…

    [سوره مومنون ، آیه 29]

    کافیست یکبار امتحان کنیم….

    کافیست امتحان کنیم و از سر راه خدا کنار رویم تا همانند ندایی که حضرت محمد با عنوان “وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‌” را شنید  ، بشنویم که خدا یواشکی در‌گوش ما زمزمه میکند که…

    عزیزم ، این تو نبوی که در فلان موقعیت کنترل ذهن کردی بلکه این من بودم کنترل ذهن کردم

    کافیست در یکی از نشانه هایِ زیبایِ حالِ حاضرِ خداوند در عصر‌ کوانتومی و طلایی سیاره زمین تفکر کنیم و با سوالاتی زیبا این‌ آگاهی هایی را که ذکر شد برای خود منطقی کنیم…

    حال آن نشانه چیست؟؟؟

    آن نشانه همین ماشین های مدرنی هست که سیستم رانندگی خودکار دارد به این صورت که راننده سیستم رانندگی خودکار را فعال میکند و کنترل ماشین را به دست این‌ سیستم می سپارد…

    خب مطلب واضح است ، کافیست که پاراگراف با چاشنی سوالات زیر بخوانیم که…

    آیا زمان‌ آن نرسیده است که همانند راننده ای که به سیستم رانندگی خودکار یک ماشین اعتماد میکند و خودش را به آن می سپارد ، من هم اعتماد کنم به خدایی که با هزاران روش قدرت و حسن نیت خودش را به رُخِ من کشیده و کنترل ذهن و زندگی ام را به او بسپارم؟؟؟!!!

    آیا خوشم می آید که خودم رانندگی کنم و کنترل ماشین را به دست بگیرم و خستگی آن را به جان بخرم یا اینکه آن را به سیستم رانندگی خودکار بسپارم و مشغول نوشیدن چای با چاشنی گشت و گذار در فضای مجازی شوم تا با انرژی مضاعف به مقصد برسم؟؟؟!!! (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    همین دیگر…

    بهتر است شیوه کنترل ذهن خود را تغییر دهیم…

    بهتر است تقلا‌ نکنیم و پارو نزنیم و اجازه دهیم که خودش ما را ببرد که هر جا که ما رو بُرد ، بدانیم که ساحل همانجاست…

    بهتر است کمی به گذشته برویم و زمانی را تصور کنیم که در تاریکی های سه گانه شکم مادر بودیم و در برابر خدا بَلَدَم بَلَدَم بَلَدَم نمیکردیم و به برکت چنین تواضعی ، خدا به ما چشمانی داد به ارزش صدها هزار تریلیارد تومان که دانشمندان عالم نمیتوانند یک سلول از آن را خلق کنند چه برسد به کل وجودش را…

    بهتر است کمی سبک خود را در عرصه کنترل ذهن تغییر دهیم و در لحظات مقدس سحر بیدار شویم و روزمان را با این دعایِ مقدس آغاز کنیم که…

    ای پادشاه عالم ، من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی ؛ تمام بودُ و نبودم را به تو می سپارم که تو آن را بسازی ، زیرا که اصلا من بَلَد نیستم که بسازم…

    قطع به یقین چنین روزی بسیار بسیار بسیار پربرکت خواهد بود …

    در پناه خدا باشید عادله خانم بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای: