الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 2

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

سلام به استاد عزیزم

الگو برداری از افراد موفق: آنتونی جاشوا برنده سه دوره قهرمانی بوکس در جهان قهرمانی موفق با دیدگاه های فوق‌العاده منطبق با قوانین ثابت الهی

مصاحبه بعد از شکستش مقابل حریفی که از جاشوا کم وزنتر و سبکتر و قهرمانی کمتری داشته بازی که قاعدتا باید جاشوا میبرد

کنترل ذهن و داشتن آرامش و پاسخگویی درست و صادقانه جاشوا به مصاحبه گرانی که حتی گاها سوالات نیش داری هم پرسیدند

تو لحظات سخت هست که خداوند داره غربال میکنه کسانی که میتونند تو اون لحظات ذهنشون رو کنترل کنند پاداش میگیرند افراد بسیار زیادی تو شرایط خوب از لحاظ خانوادگی ،مالی ،سلامتی حالشون خوب نیست بسیار ناسپاس هستند بسیار غر میزنند اما افرادی هستند که تو مسایل و مشکلات خانوادگی تو شکست مالی تو شکست ورزشی تو دوران بیماری ذهنشون رو کنترل میکنند کار خیلی سختی هست اما اگر باور قلبی داشته باشیم که کنترل ذهن کنترل زندگی هست میتونیم با کنترل ذهن خلق کنی اونوقت هست که نتایج متفاوتی میگیری «افراد بسیارموفق افرادی هستند که میتونند تو شرایط سخت ذهنشون رو کنترل کنند »

نکته مهم :وقتی داری رو خودت کار میکنی اوضاع از هر لحاظ بهتر میشه اما ممکنه تو مسیر تو با شرایط ناجالبی برخورد کنی به میزانی که میتونی ذهنتو کنترل کنی و به مسائل از زاویه ای نگاه کنی که به احساس خوب برسیم تو میری به سمت بالا رشد میکنی باز اونجا هم ممکنه با یه شرایط نادلخواه مواجه بشی اگر ذهنت رو کنترل کنی می ری به مدارهای بالاتر رشد میکنی و اگر نتونی ذهنت رو کنترل کنی تو سقوط میکنی

جاشوا از حریفش که کم وزنتر و سبکتر هست شکست خورده تو مصاحبه نظرش رو راجع به مسابقه میپرسند جواب جاشوا در همون ابتدا تبریک میگه به حریفش «انسانهای موفق میتونند تجربه ناگوار رو بپذیرند و فرافکنی نمیکنند انسانی میتونه موفق بشه که تجربه ها رو بپذیره و پله کنه برای پیروزی » و جاشوا یه روح بزرگی داره که میگه من تو این رقابت شکست خوردم فرافکنی نمیکنه تقصیر رو گردن عوامل بیرونی نمیندازه نمیگه دستکش ،داور ،مربی، ایراد داشت میگه من تجربه به دست آوردم تمرین میکنم رو خودم کار میکنم مسابقه بعدی جبران میکنم

کاری که اکثریت افراد تو مواقع شکست که البته بهتره اسمش رو بزاریم تجربه چون هیچ شکستی در کار نیست تجربه هست که میتونه تو مراحل بعدی کمک کنه ایرادت رو برطرف کنی و کلی درس یاد بگیری کاملا برعکس هست «ما تو زندگی مون باید شهامت داشته باشیم اگر ایده هامون جواب نداد قبول کنیم که من اشتباه کردم درسش رو بگیری تو مراحل بعدی استفاده کنی نه اینکه عامل بیرونی رو مقصر قلمداد کنی اگر بپذیری که اشتباه از خودت میتونی تغییرش بدی واگر نپذیری تغییری در درون خودت ایجاد نکنی رشد و پیشرفتی هم نداری چون عوامل بیرونی رو که نمیتونی تغییر بدی پس رشد هم نمیکنی»

تو بازی فوتبال رم و یوونتوس تیم یوونتوس برنده بازی شد و سرمربی رم خوزه مورینیو باخت رو پذیرفت و از داوری هیچ ایرادی نگرفت و گفت تیم من خیلی خوب کار کرد از بچه ها سپاسگزارم ما تجربه به بدست آوردیم این نگاه نگاه درستی هست «ما باید در مواقعی که نتیجه ناجالب میگیریم باید برگردیم به خودمون و ببینیم چی رو باید درست کنیم و از تجربه مون استفاده کنیم و ادامه بدیم »

روزهایی که اوضاع خوب پیش نمی ره کسی که باور داره که خودش میتونه زندگیش رو خلق کنه امید و انگیزه داره برای حرکت کسی که باور داره بما قدمت ایدیهم ، بما کانو یعلمون، دیگه دنبال عوامل بیرونی نمی گرده اصلا کاری به هیچ چیز بیرون از خودش نداره میاد رو خودش کار میکنه کسی مثل جاشوا مثال استاد عباس منش هست که میدونه که میتونه شرایط دلخواهش رو خلق کنه میتونه شرایط بد رو به خوب تغییر بده «چون میدونه که میتونه »

سوال بعدی که از جاشوا پرسیده شد این بود که چی تو این مسابقه اشتباه پیش رفت ؟ هیچی اشتباه پیش نرفت من راند نهم چشمام هیچی رو ندید و اولین بار بود که این مسئله برام پیش اومد و این کلی برای من درس و تجربه فوق‌العاده داشت اینکه چجوری تو اینجور مواقع باید ذهنم رو کنترل کنم و ادامه بدم این نگاه متفاوت کسیه که تو دوران ورزشی خودش بهترین نتایج رو گرفته کمربند سه دوره قهرمانی جهان رو گرفته چون این نگاه رو داشته توانسته به این قهرمانی ها برسه

اون فوتبالیستهایی که در سطح فوتبال جهانی بازی میکنند از نظر فیزیکی و جسمی با دیگر فوتبالیستها فرقی ندارند اونهایی که تو فوتبال نخبه می شند مثل رونالدو مسی زیدان بنزما اینها از نظر جسمی با دیگر فوتبالیستها فرقی ندارند اینها از نظر ذهنی تفاوت دارند که تو اون سطح انقدر عالی عمل میکنند تو بوکس همه خوب تمرین میکنند چون نیاره که از نظر جسمی قوی باشی و تمرینات عالی انجام بدی اما نتیجه عالی تو تفاوت در ذهن هست تو کنترل ذهن که میتونه استرس و نگرانی رو کم کنه تو بازی نهایی تو پنالتی زدن دقیقه اخر بهترین بازیکنان که تمرین عالی دارند تو تمرین بارها پنالتی رو گل کردند اما تو بازی نهایی تو دقیقه اخر هست که به خاطر نداشتن کنترل ذهن توپ رو به اوت میزنند نه اینکه زورشون نمیرسه نتونستند ذهنشون رو کنترل کنند

سوال بعدی از جاشوا اینه که اگر چشمت تو راند نهم به مشکل نمیخورد برای ادامه راند چه پلنی داشتی میخواستی چیکار کنی ؟ جواب صادقانه جاشوا من به این روند ادامه میدادم اگر کس دیگه ای بود میگفت من اگر به مشکل نمیخوردم فلان برنامه رو داشتم فلان تکنیک رو داشتم چیزی که خیلی از افراد تو اینجور مواقع میکند مثلا مربی میگه اون بازیکن که اخراج شد همه برنامه ریزی ها رو اون کرده بودم

«صداقت چیزی که تو دنیای امروز خیلی کمرنگ شده تو فضای مجازی از عکس و اسم فیک استفاده میشه از بهترین عکسش که با کلی فتو شاپ و زاویه خاص دوربین گرفته شده استفاده میکنند چون نظر دیگران براشون مهمه آدمها خیلی فیلم بازی میکنند ادا در میارن خودشون نیستند موضوعی که استاد براشون خیلی الویت داره و تو تمام مستندها دیدیم چقدر خودشون هستندو چقدر بی ریا و واقعی هستند و نظر دیگران پشیزی براشون اهمیت نداره و خود واقعیشون هستندو گفتند که چقدر الویت هست این موضوع و اگر فردی دروغگو باشه یک ثانیه هم اون فرد رو تحمل نمیکنند و چون خودشون صادق هستند با افرادی صادق هم روبرو میشند

«اگر من متعهد بشم که صداقت داشته باشم اونوقت اگر تو محل کار از ساعت کاری من بپرسند صادقانه میگم که از هشت ساعت کار چقدر من کار مفید داشتم چقدر استراحت کردم چقدر بازی با گوشی و سرگرم گوشی شدم این تعهد به من کمک میکنه که درستکار باشم تو هر شرایطی و میزان خطا و اشتباه من کمتر میشه تو رانندگی من اگر پلیس به خاطر سرعت غیر مجاز جلوم رو بگیره صادقانه میگم صدای موزاییک بالا بود من هیجان زده شدم و سرعتم رفت بالا من درستکارتر میشم چون نمیخوام دروغ بگم چون میخوام کار درست رو انجام بدم این تعهد کمک میکنه خود به خود من کارنادرست رو انجام ندم این نگاه متفاوت کمک میکنه ما نتایج متفاوتی بگیریم یه اصولی رو ما باید تو زندگی مون بزاریم و بهش پایبند باشیم اونوقت کم کم بیایم دروغ گفتن رو حذف کنیم اگر قبلا ده تا دروغ می‌گفتیم بکنیم پنج تا بعد دو تا بعد کمتر و کمتر آنوقت اگر ما متعهد باشیم حتی اگر اون صداقت به ضررمون باشه باز هم صادقانه میگیم این تعهد کمک میکنه ما ناآگاهانه کار درست رو انجام بدیم تا. شرمنده خودمون نشیم ما باید صداقت رو تو خودمون و دیگران تحسین کنیم این خیلی ارزشمند هست

جاشوا صادقانه در پاسخ اون مصاحبه گر که پرسید.شما اگر خلاقتر بودید الان غافلگیر نمیشدید میگه من ضربات زیادی بهش زدم ولی اون سبکتر بود و سرعت بالایی داشت من تجربه به دست آوردم رو خودم کار میکنم من اشتباهاتی داشتم ولی توانایش رو داشتم من فقط اشتباه کردم

خبرنگار پرسید شما نباید وزنتر رو کمتر میکردی برای مبارزه با این حریف جواب جاشوا اینه من می رم تمرین میکنم به الهاماتم عمل میکنم بهم الهام میشه که چجوری باید پیش بروم اگر نیازداشت وزنم رو بیشتر یا کمتر کنم بهم گفته میشه اینها چیزی هست که تو تمرین و باشگاه بهش میرسم اون وزن مناسب برای بالاتر بردن مهارت خودش در میاد

تشخیص اصل و درگیر جزییات نشدن اگر من تو مسیر درست رو خودم کار کنم رو اصل کار.کنم من درگیر جزییات نشم این چیز هایی هست که من هدایت میشم بهش اگر قانون اصلی و اساسی مثل کنترل ذهن ،سپاسگزاری ،تغییر زاویه نگاه در مسائل ناجالب به شیوه ای که من بتونم به احساس خوب برسوم،افزایش مهارتهام، بالا بردن استانداردهام کار کنم این جزییات خودش حل میشه من تو مسیر درست باشم جزییات خودش پیش میاد اتفاق نیافته « انیشتن میگه من میخوام فکر خدا رو بخونم مابقی جزییاته» نود ونه درصد از مردم درگیر جزییات هستند و از اصل دور می شند مثلا میخوای یه فایل ضبط کنی به این فکر میکنی چه لباسی جه دوربینی چه پشت صحنه ای درست کنیم اینها جزییات هست و به اصل که مهم هست توجه نمیکنند «وقتی تو به اصل توجه میکنی چنان جزییات خودش درست از آب درمیاد که دیگران فکر میکنند تو به جزییات هم فکر کردی جزئیات وقتی تو مسیر درست هستی خودش پیش میاد هدایت میشی اصل توجه به نگاه توحیدی به بالا بردن استاندارها و مهارتها هست کنترل ذهن احساس خوب هست اونوقت تو هدایت میشی به زمان و مکان مناسب به آدمهای مناسب

 

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    766MB
    47 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 2
    43MB
    47 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

188 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آمنه داودآبادی» در این صفحه: 1
  1. -
    آمنه داودآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    سلام من به خدایی که هیچ کس توانایی وصف بزرگی وقدرتش رونداره خدایاشکرت 🙏🌹

    سلام به استادخوبی ها ومریم خانوم عزیزکه اینقدرعالی خوب بودنو یادگرفتن وعمل میکنن وتبریک میگم اینهمه خوشبختی وآرامشی که دارین که بهترازایناهم لایقش هستیدچراکه میدونم توحیدی عمل کردن وکنترل ذهن وتداوم داشتن کارخیلی سختیه هرچندکه برای شمابه نسبت ماخیلی آسونترشده🌹🌹🌹

    وسلام به همه دوستان عزیزی که خداوندلایق بهترین زندگی دونسته وهدایتشون میکنه وان شاءالله هممون بتونیم تواین مسیرادامه بدیم وبه هرچیزی که میخواییم برسیم🙏🙏🌹🌹🌹

    نمیدونم ازکجاشروع کنم این اولین کامنتی هست که دارم درموردخودم مینویسم بعدازگوش دادن به این فایل عالی یه جرقه روشن شدکه وقتشه میتونم الان بیام وبنویسم استادگفتن هرکسی توشرایط سخت تونسته کنترل ذهن داشته باشه بگه.

    من کسی بودم که زندگی خیلی سختی داشتم فرزندطلاق بودم وپدرم ازیه استان دیگه که فقط توبچگیم یکی دوباردیدمشون وتصویرواضحی ازشون ندارم که الان هم چندسالی هست که به رحمت خدارفتن ومادرم که تودوسه سالگی من مجددازدواج کردن ومن پیش پدرومادربزرگ مادریم بزرگ شدم وخونه ای که خونواده ای نسبتاپرجمعیت.

    سال اول دبیرستان بودم روزاول سرصف بودیم که خانوم مدیرازدانش آموزی گفتن که ازهمون مدرسه تونسته بودرتبه سوم کشوری دررشته فرش روکسب کنه ومن اونجابودکه خواستم گفتم چه خوب میشه من بتونم رتبه اول کشوروکسب کنم واینم بگم من همیشه شاگرداول کلاس بودم سال دوم دبیرستان بودبااینکه به ریاضی وزبان علاقه داشتم اماخدامنوهدایت کردبه رشته فرش.،،،،

    سال سوم که قراربودیک نفربرای المپیادفرش کشوری انتخاب بشه توی کلاس من انتخاب شدم وتلاشهای شبانه روزی من شروع شدطوری که شب تاصبح تمرین میکردم وصبح آماده میشدم میرفتم مدرسه وتوخوابگاه مدرسه بودم وتئوری خوب پیش میرفت کیفیت هم همین طور اماسرعت عمل هم خیلی مهم بودکه من سرعتم نصف بچه‌ها یی که قرارنبودبرن مسابقه هم نمیشدحتی باتلاشهای زیاد…معلمم بهم میگفتن چطوره انصراف بدی کسی دیگه به جای شمابرن مسابقه.؟!!

    امامن ناامیدنمیشدم تااینکه مسابقه استانی شروع شددرحین امتحان عملی به تضادی برخوردم اماهمچنان ادامه دادم روزاختتامیه رتبه هاروازسوم به اول اعلام میکردن معلمم کنارم نشسته بودن همه رشته هارواعلام کرده بودن فقط مونده بود رتبه اول رشته من که گفتن عیب نداره ناراحت نباش حالاکه رتبه ای نیاوردی غصه نخور وازین حرفاومن گفتم هنوزکه نفراول مونده بعدگفتن یعنی فکرمیکنی اول شدی؟!!😃😃

    بله من اول شدم وبایدآماده میشدم برای کشوری وبازمرحله کشوری درتهران شروع شدوبازدوباره درحین مسابقه عملی به تضادی برخوردم که عقلانیتربودترک کردنم چون دیگرامکانات برای ازنوشروع کردن نداشتم وازهشت ساعت زمان پنج ساعت روازدست داده بودم وتنهاسه ساعت زمان داشتم که بخوام دوباره شروع کنم وحداقل به بقیه برسم وبودندکسانی که وسط امتحان انصراف میدادندامامن تسلیم نمیشدم وزمانی برای صرف ناهارداده شدرقیبایی که ازیک استان باهم رفته بودیم وقتی پرسیدندچیکارکردی گفتم به فلان مشکل برخوردم که بهم میگفتن اوه پس خراب کردی دیگه نمیشه کاری کرد و ازین حرفاامامن میدونستم میتونم ادامه بدم وخداکمکم کردووسیله ای که برای شروع احتیاج داشتم دوباره دراختیارم قرارگرفت ومن تونستم دوباره ازصفرشروع کنم اماتنهاباسه ساعت این بودکه به بقیه خودمورسونده بودم طوری که داورهاازمن صحبت می کردن تونستم رتبه دوم کشوری روبدست بیارم من تنهاپانزده سال داشتم وتنهاهدفم کسب رتبه دررشته موردعلاقه ام بودمن هیچی ازتوحیدنمیدونستم به آگاهی نرسیده بودم ازمشرک بودن اطلاعی نداشتم وناآگاهانه داشتم مسیررودرست میرفتم!!!

    ودوباره برای مسابقه علمی کاربردی انتخاب شدم مرحله استانی بازهم تضاددرحین امتحان عملی من نمیدونستم چرادرتمام امتحانات حتمابایدبه تضادبرخوردمیکردم من که خوب کارکرده بودم آمادگی کامل داشتم اماتضادهامیومدن به مشکل میخوردم اماجسورترمیشدم برای ادامه دادن وپاپس نمیکشیدم عصبانی میشدم امامیدونستم که بایدبتونم درستش کنم ورتبه دوم استانی شدم،،،،،امابرای شرکت درمرحله کشوری باید تئوری رومقام میاوردی که بتونی عملی شرکت کنی وفرصت خوندنم برخوردکردبه تعطیلات عیدومن که خونه پدربزرگم بودم ومهمانورفت وآمدزیادبودنمیتونستم راحت بخونم وتمرکزداشته باشم وکسی هم امتحان منوجدی نمیگرفت اصلاشایدنمیدونستندوگفتم عیب نداره وقتی رفتم خوابگاه اونجافضای درس خوندن بیشتره تمرکزی میخونم تاروزامتحان….

    امابعدتعطیلات مدرسه رفتن هماناآبله مرغون هم همانا….😃مجبورشدم برگردم خونه برای یه هفته

    دیگه فرصت زیادی نمونده بود،رفتم امتحان دادم وشدم نفراول کشور

    بعدحدوداسه ماه رفتیم قزوین برای مسابقه عملی کشوری.وبعدمشکل وتضادازبین همه شرکت کننده هاتنهاوسایل من خراب ازکاردراومدومن تایک ساعتی وسیله ای نداشتم که شروع به کارکنم ومن اصلاناراحت نبودم عصبانی نشدم خیلی خوشحال بودم چون دیگه میدونستم که حتما موفق میشم وتوی این یه ساعت من بااجازه داورهامیرفتم وبه بچه هایی که احتیاج به کمک داشتن کمک میکردم واینبارهم شدم مقام اول کشور.خدایاشکرت هزاران بارشکرت🙏🙏🙏الان میفهمم که خدابوده که کمکم میکرده ومن تمام مقامایی که بدست میاوردموفکرمیکردم شانسی بوده افسوس که ناآگاه بودم.وامتیازی که این رتبه برای من داشت این بودکه میتونستم بدون کنکورهردانشگاهی که میخواستم برم وادامه بدم که به هردانشگاهی که زنگ میزدم کلی استقبال میکردن امامن برای تجربه کنکور رفتم شرکت کردم و تونستم رتبه ۴۴روبدست بیارم وبه دانشگاه رفتم.دوسالی گذشت وازبین دانشجوهامن انتخاب شدم برای شرکت درمسابقات کشوری اینبارخیلی مسیربرایم آسون شده بودکه نیازی به اون همه تلاش نبودمیدونستم که حتمامیتونم مقام بیارم وامیدواربودم.،،،،،

    روزی که رفته بودم کرمان برای مسابقات دوسالی بودکه معلمم روندیده بودم وخبری ازایشون نداشتم ،،،،توی راهروی هتل بودیم که دیدم کسی ازپشت سرباصدای بلندمیگه خانوم داودآبادی اومدی اینجاروهم قروق کنی ببری ومن چقدرازدیدنشون خوشحال شدم چون باسخت گیریهایی که داشتن به من کمک کردن که موفق بشم ازخدامیخوام هرجاکه هستن سالم وشادزندگی کنن.🙏🙏🙏

    امتحان بین کاردانی وکارشناسی بودومن تونستم دوباره رتبه اول کشوری روکسب کنم شایداین حرفابرای بعضیها جالب نباشه وامابرای من که توی یه روستاباشرایط سخت زندگی میکردم کلی افتخاروموفقت بودومن تونسته بودم خودم بدون نیازبه کسی سفرکردن به چنداستان باقطاروهواپیماروتجربه کنم وهرسفرتجربه ای بسیارزیباوآموزنده وخاطره انگیزبودوسه چهارروزی طول میکشیدوجوایزی که دریافت میکردم نیازموبه بقیه کم کرده بودومعلمم تافرصتی پیش میومدبهم یادآورمیشدکه مباداغروربگیرت که ازبالابه پایین میکشدت ومن خیلی سعی میکردم که غرورنداشته باشم ومصاحبه داشتم باتلوزیون وروزنامه ها خبرموفقیتم روثبت میکردن آیندموروشن میدیدم تااینکه دانشگاه تمام شدومن به خاطرشرایط بدخونوادگی بهترین کارازدواج بودکه بعدازدواجم ناامیدی ترس مشرک شدن وابستگی ونیازبه تاییددیگران اومدسراغم.حال روحیم هرروزبدتروبدترمیشدهرجورسعی میکردم که اوضاع زندگیموبهترکنم ازهرراهی که پیش میرفتم بدترمیشد کارهروزم شده بودگریه وحالایه پسر۴ساله داشتم هیچ چیزی آرومم نمیکردوچیزهایی بودتوی زندگیم که میتونستم سپاسگزارباشم اماهیچ وقت نمیدیدم تمام تمرکزم رفته بودروی روزهای تلخ بچگیم وتک تک خونوادمومقصردونستن که شماهاباعث بدبختی من هستید روی نداشته هام تااینکه سختیهای زندگیم باعث شدازطریق یکی ازدوستانم بااستادعباس منش آشنابشم وچندکتابی خوندم وفایلای رایگان استادوگوش دادم حالم خیلی بهتر شده بود ومعجزه هایی هروز پیش میومدکه میدونستم به خاطراین نوع نگاه به زندگیست چندماهی گذشت همه چی بهترشده بودامابازبرگشتم به همون روزای بدچون کمترکارمیکردم روی خودم وجایی رسید که کلا یادم رفت وپسردومم که به دنیااومدبازهم شرایط بدترشد بااینکه قصددرست کردن اوضاع روداشتم اماخرابترمیکردم چون همش مشکل روبیرون ازخودم میدیدم ومسیررواشتباه میرفتم تااینکه زندگیم داشت به نابودی کشیده میشداونجاست که انگارکسی باپتکی محکم کوبیدتوی سرم که مشکل خودتی وافکاربیماریزایی که داری پس برگشتم دوباره به سراغ فایلای استادوخداروهزاران بارشاکرم به خاطراین زندگی که تاالان داشتمواین شخصیتم چون همه اینهاباعث شدن بشم آدمی که راهشوپیداکرده خدای واقعی که بایدپرستش بشه روپیداکرده همیشه توی ذهنم پرازسوال بودکه چرامن اینقدربدبختم چراپدرم نیومدچرا بعضی ها اینقدرخوشبختن شانس دارن ومن به جواب همه سوالاتم رسیدم ازخدامیخوام که همیشه کمکم کنه که دیگه یادم نره این مسیری که درپیش دارم الان به چنان آرامشی رسیدم که دیگه نگران آینده نیستم و افسوس گذشته هم نمیخورم وپرم ازآرزوهایی که خیلی وقت بودفکرمیکردم نمیتونم بهش برسم والان دارم براش برنامه ریزی میکنم خداروشکر که هدایتم کردوالان میفهمم که میگن خدابزرگه یعنی چی عادل ومهربون وبه کسی ظلم نمیکنه یعنی چی من هروقت غصه داشتم ازخدادلگیرمیشدم واگه اون ایمان واعتمادبه نفسی که زمان مسابقات داشتم ومیدونستم وآگاه بودم که به خاطرتوحیدی عمل کردن بوده وکنترل ذهن ومشرک نبودن بوده وهمون موقع مسیرموادامه میدادم خدامیدونست الان به همه آرزوهام رسیده بودم چون همون موقع پیشنهادهای کاری زیادی بودکه باازدواجم ازدست دادم ومیتونستم خیلی موفق باشم.وبازهم خداروهزاران مرتبه شکرکه مسیردرست زندگی کردنو به من یادداد🙏🙏🙏🙏واینم بایدبگم که من بهترازقبل شدم اماخیلی بیشتربایدروخودم کارکنم باورهای قبلیموکناربذارم چون هروز که بیشترارتباطم بامنبع برقراره روزهای بهتری پیش روم هست امابه محضی که دوروزروی خودم کارنمیکنم بازتضادهای بیشتری توزندگیم سرک میکشن وروحموآزارمیدن که بایدبایدکنترل ذهن وتوحیدی عمل کردن تداوم داشته باشه ومن به تک تک شماعزیزان افتخارمیکنم که دارین تواین مسیرزیباقدم برمیدارین وسعی میکنین تداوم داشته باشین انشاءالله خدابه ههمون کمک کنه که منحرف نشیم🙏🙏🙏🙏

    الان سه ساعتی هست که دارم تایپ میکنم امیدوارم که برای دوستان عزیز ی که وقت گذاشتن وخوندن خسته کننده نبوده باشه ومفیدواقع بشه.خیلی دوستون دارم وازخدانهایت آرامش وخوشبختی روبرای تک تکتون طلب میکنم.🙏🙏🙏

    وازاستادعزیزوخانوم شایسته عزیزم سپاسگزارم که برای ماوقت میذارن وبه ماکمک میکنن که راه نزدیک تر وآسونترروبه خوشبختی ورویاهامون درپیش بگیریم ازخدابرای شماعمری طولانی وباعزت آرزومندم🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: