الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…

خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…

فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان

کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…

اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …

این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..

ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم

همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمی‌داد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟

بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…

بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…

تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین می‌کند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز

بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه

بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…

از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….

لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر‌‌‌…

استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درس‌های شما برای من بوده…

چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر

من اعتماد کنم

چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم

از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …

اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…

یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…

و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده

حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…

واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…

اینجا یاد حرفهای استاد می‌افتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …

نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون

شاید الان اگر می‌رفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ می‌دهد

به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …

خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود.‌‌.‌..

من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه

و تخم و مرغ با پیک نیک می‌بردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت می‌بردیم…سیب زمینی هم می‌انداختیم تو آتیش و سعی می‌کردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….

و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….

من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…

حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم

خودمون پایه خودمون بودیم…

و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…

خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…

که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….

و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که می‌گفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش

من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری می‌کنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم.‌‌‌..من باید به رهایی برسم …

استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم

معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که می‌دهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبت‌ها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….

و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمی‌دانیم..‌ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ می‌دهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…

این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست

زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…

و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …

و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسک‌ها و….

دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1001MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3
    58MB
    64 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیدعلی خوشدل» در این صفحه: 2
  1. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2641 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    چه قدر این دو فایل بی نظیر بود

    گاهی اوقات ما وقتی به سرگذشت خودمون نگاه می کنیم و شرایطی که تو زندگیمون رو تجربه کردیم رو یه بررسی می کنیم هر نتیجه ای رو که گرفتیم در گرو شجاعت و حرکت هامون میبینیم

    این باورهای صحیح هست تنها محرکه و استارتر این شجاعت هاست.

    هیچ وقت فراموش نمی کنم اردیبهشت ماه همین سال بود که سیستم درآمدزایی که طراحی کرده بودم بر اثر یک شرایط خیلی عجیب غریب کلا قطع شده و از سمت سرویس دهنده های بانکی بدون هیچ اطلاعاتی مسدود شد.

    خیلی خیلی زیاد شرایط برام سخت بود چرا که من برای تمرکز تمام کارهای حاشیه ای رو کنار گذاشته بودم و عملا منبع درآمدم قطع شد.

    خیلی برای همه سخت بود که باور کنن این شرایط پیش اومده و از همه سخت تر برای من بود.

    منبع این اتفاق هم کاملا نامشخص بود و هیچکس نمیدونست چه کسی دستور این کار رو داده.

    یه هفته بر خلاف آموزه هایی که آموخته بودم شروع کردم به حرف زدن از شرایط ناراضی شدن و اینکه هیچ چیز حساب کتاب نداره و شرایطم بدتر و بدتر میشد.

    تا اینک بعد از دقیقا ۸ روز گفتم ولش کن بچسب به یه چیز جدید تا اینجا خدا ساخته بقیش هم میسازه و گفتم میرم عصر یه دست بولینگ بازی میکنم و فراموش می کنم که چنین اتفاقی افتاده و یک سیستم جدید میسازم و وقتی شب برگشتم از فرط خوشحالی و لذت خوابم برد و ناباورانه صبح که بیدار شدم تماسی دریافت گردم که آقا سیستم متصل شد و هنوز بعد از این ماه ها هیچکس نفهمید که چرا اون سیستم قطع شد و کی سیستم رو قطع کرد!!!

    فقط وقتی نتیجه گرفتن رو رها کردم و مجدد تصمیم گرفتم سمت عشقم (کدنویسی) برم دوباره همه چیز برگشت و جالب بود سعی کردم روی نکات مثبت این اتفاق تمرکز کنم.

    متوجه شدم که سیستم ما بعد از این تضاد شکل قانونی تری به شکل خوش گرفت و یک چارچوب‌ ویژه به دست آورد!

    من خیلی تو زندگیم مسخره شدم و خیلی وقت ها افراد زیادی بهم فشار آوردن چرا که فکر می کردن کار با کامپیوتر یک چیز عبس و بیهودست و بی نهایت مثال ناموفق اطراف من وجود داشت که هر روز با اون ها مقایسه میشدم و تمام آدم های اطرافم در تلاش بودن که منو از عشق به کدنویسی منع کنن.

    اینکه تو ۵ سال کار کردی یک قرون پول در اوردی؟

    اگر این کامپیوتر رو بزاری تو کوچه بهت هزار تومن میدن؟

    حالا تو اینو یاد داشته باش ولی کنارش درسم بخون بری یه جایی تدریس کنی و ….

    و یه عالم جمله ای که منو وادار می کرد مثل بقیه فکر کنم!

    مثل بقیه اجازه بدم ترس هام بر من غلبه کنن!

    اینکه تو برکه مسخره پیش روم بمونم و هیچ حرکتی نکنم!

    واقعا خوشحالم که به عشقم احترام گذاشتم و آزادانه ترین زندگی که در اطرافم به چشم دیدم رو دارم تجربه میکنم.

    بارها و بارها به این رسیدم که اگر تضادی تو زندگی داریم و یا شرایطی برای ما پیش میاد هدفش اینه که دید مارو به زاویه پنهانی از زندگیمون باز کنه!!

    واقعا اگر چیزی رو تو زندگیمون حل نکنیم این همه آموزه ای که شب تا صبح داریم برای خودمون تکرار می کنیم به چه دردی می خوره؟!!

    واقعا اگر نتونیم در برابر تضاد ها ایمانمون رو نشون بدیم پس چرا داریم تو این سایت می چرخیم؟؟؟

    واقعا تاحالا شده فکر بکنیم که هدف ما از پول درآوردن چیه؟؟؟

    اینکه فقط چارتا نیاز اساسی مثل پوشاک و مسکن و خورد وخوراکمون رو رفع کنیم؟؟؟

    یا اینکه پول در بیاریم خدارو بیشتر بشناسیم و ابزاری به دست بیاریم که خدارو بیشتر پیدا کنیم !!!

    واقعا تا چوب رو خراطی نکنی تا دل چوب رو نشکافی زیبایی خدارو نمیتونی حس کنی!!

    تا وقتی بوی چوب به مشامت نخوره تا اون نرمی و سختی چوب رو لمس نکنی نمی فهمی خدا چی خلق کرده!!!

    تا وقتی نبخشی اون چیزی رو که دوست داری نمی تونی بفهمی خدا چه جوری اون چیزی رو که دوست داره می بخشه!!

    وقتی تو زندگیمون افرادی که به جایگاه ویژه ای رسیدن با ذهن مریضمون تمسخر می کنیم واقعا این انتظار رو داریم رشد بکنیم؟؟؟

    قطعا این رفتار ما این باور رو برای ما ایجاد میکنه اگر زشد بکنی تو رو هم مسخره می کنن پس اجازه حرکت به خودمون نمیدیم!!!

    وای که چه قدر تو قرآن میگه همانا شما در زیانکاری آشکار هستین!!!!

    دیگه از این بدترکه به جای فکر کردن به حقیقت وجودمون سر خودمون رو گرم کردیم با یک سری رفتار روزمره

    واقعا نامردیه اگر انقدر ناسپاس باشیم و انتظار موفقیت رو داشته باشیم

    خیلی زیاد فهمیدم که هرچه قدر تو عمل کردن نسبت بخودم سختیر باشم احساس بهتری دارم

    اصلا چرا گناه کنم که بخوام احساس گناه داشته باشم؟؟؟؟

    روز ها و روزها برای ما می گذره و ما هنوز از خودمون غافلیم.

    علی اینکه داری میبینی استادت با توحید نتیجه گرفته چرا از خودت غافل میشی؟؟؟

    دل بده به مسیر هر روز سعی کن ورژن بهتری از خودت برای خودت رو کنی

    به اون روزی فکر کن که نه مالی برات هست و نه فرزندی و تو هستی تمام احساس هایی که برای خودت ساختی

    بعد از چندین ماه بررسی کردن فهمیدم که اگر قرار باشه تو بهشت برای خودمون چیزی بگیریم و یا چیزی ایجاد کنیم، تنها منبعی که می تونیم ازش به عنوان یک دارایی استفاده کنیم چیزی نیست جز :

    “حس فوق العاده و شور انگیزی که بعد از حل کردن تضاد ها با لمس کردن و فهمیدن حضور خدا در زند‌گیمون به دست میاریم”

    و این تنها چیزی هستش که باید هر روز با خودمون تکرار کنیم که چه قدر معنای توحید رو درک کردم و جه قدر خدارو در تک تک لحظات زندگیم درک کردم و این همون ایمانه که بی شک یه تصمیم و اراده انتخابیه

    و طبق آیه قرآن باید یاد بگیریم که صدق بل الحسنی کنیم و از کذب و تولی دوری کنیم

    و اگر در ناراحتی پایدار باشیم هر ثانیه داریم به خدا پشت می کنیم و فریاد میزنیم که وجود نداری!!!!

    براتون یک زندگی سرشار از توحید و عمل و دور از شرک و بدبینی آرزومندم.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 343 رای:
  2. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2641 روز

    سلام دوست عزیز و مهربانم

    خیلی خیلی بابت دیدگاه زیبا و پر از احساستون سپاس گزارم

    شاید من اونقدری که تو کامنتام قوی نشون میدم قوی نباشم و ذات انسان همیشه همینه که هیچ وقت نمیتونه کامل باشه ولی می خوام بگم که میدونم شاید شرایط گاهی برای خیلی پیچیده و غیرقابل درک باشه ولی برنامه خدا مو لای درزش نمیره

    فقط مسئله مهم اینه که شجاعت واقعا معنای بزرگی داره و فقط رها کردن نیست شجاعت ترکیبی از رها کردن و عمل کردنه

    اینکه جرئت داشته باشین و بگین حقوق بیشتر می خوام اینجا مسئله گفتنه!

    اینکه جرئت داشته باشین و بگین چه توانایی هایی دارین و باز هم اینجا مسئله گفتنه!!

    فرق آدم ها تو همین نقطست که خیلی ها تو توهم زندگی خوب دارن زندگی می کنن خیلی ها واقعا تو زندگی خوب هستن و تجربش میکنن

    می خوام بگم شما که تو این نقطه هستین خیلی سعی کنین فارق از چاچوب ها و بندها فکر کنین و الکلی دلتون رو به یه سری موارد ظاهری خوش نکنین و از خدا بیشتر بخواین که به شما بده

    گاهی اوقات ما واقعا نمیدونیم که اصلا قانون رو درست اجرا نمی کنیم و وقتی که حتی رو خودمون کار میکنیم بیشتر گمراه میشیم چون مسئله مهم فکر کردن و بررسی کردن رو فراموش می کنیم

    من هیچکدوممم به جرئت میگم هیچکدوم از حرف های استاد رو حتی با نتایج بسیار بسیار بزرگشون سریع باور نکردم و سریع عمل نکردم بعد از تحقیق و بررسی و تست روی چیز های کوچیک انجامش دادم تا بتونم باور نسبی پیدا کنم و ذره ذره برم جلو

    واقعا مهمه که یادمون نره همه چیز قانون و چارچوب داره و نمیشه تکامل و چارچوب هارو دور زد

    من هم خسته میشم

    من هم دلم می خواد یه وقتایی بزنم جاده خاکی

    راستش رو بخواین یاد گرفتم خیلی خیلی سفت نباشم و یه وقتایی کوتاه بیام و برای اینکه خسته نشم کل مسیر رو ول کنم استراحت به خودم بدم و واقعا یه تایمی اصلا فایل گوش ندم و خودم یاد بگیرم ذهنم رو کنترل کنم

    خیلی از هم دوره هایی که من با هم تو سایت استاد بودیم واقعا الان دیگه تو سایت نیستن و حتی من خبری ازشون ندارم چه نتایجی گرفتن ولی یکی از دلیل هایی که من واقعا تونستم این مسیر رو ادامه بدم اینه که اصلا تو توهم انرژی مثبت و دنیای خوب بودن وارد نشدم

    چون این توهم تاثیرش از دست دادن کل مسیری بود که با تلاش به دست آورده بودم

    واقعا دیدگاهتون رو وقتی دیدم سختم بود نظرم رو نگم ولی میخوام اینو بگم که فقط بدو بدو همه چیز نیست حتی در رسیدن به خدا

    شما باید احساس کنید که با تلاش کافی دارین نتیجه کافی میگیرین این خیلی به نظرم قشنگ تر از اینه که همیشه در تلاش باشین و آخر از اینکه کوچیک ترین خواسته های بچگیتون رو تجربه نکردین چشم از دنیا ببنیدن

    همین الان که شاید خیلی ها به فکر خرید اقلام ضروری زندگیشون هستن یا تلاش می کنن سریع تر مهاجرت کنن من با آرامش دارم بخشی از درآمدم رو صرف خرید خواسته های کودکانه دلم می کنم که در هر مقطعی از سنم هستم شاد و سرخوش باشم

    فکر می کنم این اخلاق باعث شده هر روز میل بیشتری به بیشتر پول درآوردن عاشقانه داشته باشم و این یک راز قلبی منه که هر چه قدر برم جلو تر فقط باید خواسته های من برآورده بشه

    حالا اگر پول لازمه با پول اگر لازم هم نیست نیست!!

    مهم اینه که من خواسته هام رو مزه کنم همیننن!

    براتون آرزوی موفقیت دارم و هر نتیجه ای که از آزمون بیاد بیرون قطعا درست و خیره.

    و جایگاه شما قطعا در بهترین نقطه ای هست که باید باشه چرا که ما آفریده شدیم که تجربه کنیم تا ابتدا روحمون بزرگ بشه نه اینکه فقط جسممون سیر بشه ولی بی شک روحی که جسمش سیر نباشه هیج وقت بزرگ نمیشه پس مهم شناخت مرز این دوتاست

    موفق و تندرست باشید دوست من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای: