الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…

خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…

فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان

کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…

اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …

این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..

ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم

همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمی‌داد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟

بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…

بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…

تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین می‌کند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز

بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه

بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…

از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….

لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر‌‌‌…

استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درس‌های شما برای من بوده…

چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر

من اعتماد کنم

چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم

از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …

اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…

یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…

و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده

حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…

واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…

اینجا یاد حرفهای استاد می‌افتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …

نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون

شاید الان اگر می‌رفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ می‌دهد

به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …

خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود.‌‌.‌..

من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه

و تخم و مرغ با پیک نیک می‌بردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت می‌بردیم…سیب زمینی هم می‌انداختیم تو آتیش و سعی می‌کردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….

و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….

من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…

حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم

خودمون پایه خودمون بودیم…

و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…

خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…

که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….

و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که می‌گفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش

من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری می‌کنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم.‌‌‌..من باید به رهایی برسم …

استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم

معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که می‌دهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبت‌ها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….

و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمی‌دانیم..‌ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ می‌دهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…

این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست

زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…

و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …

و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسک‌ها و….

دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1001MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3
    58MB
    64 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده خدری» در این صفحه: 3
  1. -
    آزاده خدری گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم

    از تجربه خودم در مورد این آگاهی ها و کنترل ذهنم در شرایطی که رابطه چندین ساله ام رو به پایان رسوندم، براتون میگم.

    اولین کامنت من در سایت مربوط به فایل توحید عملی بود که اون جا از وابستگی ها و میزان ترسی که در رابطه و زندگیم تجربه کرده بودم نوشتم و میزان تغییراتی که تونسته بودم در زندگیم اجرا کنم.

    سال های سال توحید بخش کم رنگ زندگی من و شرک و وابستگی به افراد از خانواده بگیر تا دوستان و تلاش برای تایید دیگران به هر قیمتی ،واقعا به هر قیمتی بخش پر رنگ و تقریبا همیشگی زندگی من بود.

    اونقدر که برای کوچک ترین کارهام به دنبال نظر دیگران بودم ،حتی پشت چراغ قرمز با استرس اینکه راننده ماشین کناری الان چه دیدگاهی نسبت به من یا ظاهر من یا رانندگی من داره ،ذهنم رو مشغول می کردم .

    روزهای من در غم از دست رفتن گذشته و فرصت هایی که به تصورم تمام شده بودند و ترس از رو برو شدن با آینده و آدم هایی که تصور می کردم در مواجه باهاشون قرار هست چه توضیحی بابت زندگیم ،رفتارم و گذشته ام بهشون بدم می گذشت

    از اینکه چرا این رشته تحصیلی رو خوندم تا وضعیت تاهلم تا خنده ای که کردم یا نظری که در مورد موضوعی دارم.

    حتی خریدن یه شاخه گل، که خودم رو آماده توضیحاتی می کردم که این شاخه گل به چه دلیلی خریده شده؟ چرا من باید گل بخرم برای خودم؟ یا کس دیگه ای این گل رو خریده و من حقیقت رو نمی گم ؟

    این در اندازه های به ظاهر کوچک این ویژگی در من بود و هر چه قدر تصمیم من برای انجام کاری بزرگ تر بود این سوال و جواب ها در درون خودم بیشتر میشد و آماده توضیح به دیگران

    دیگرانی که شاید کمتر از یک ماه با من آشنا شده بودند و انقدر این ویژگی در من نشتی ایجاد میکرد که سالها برای یک تصمیم من زمان می گذاشتم و آخر سر هم با شدت گرفتن تضادها، به نحوی آشغال ها رو زیر فرش قایم می کردم و با دروغ بخودم و دیگران از دیدن حقیقت اینکه من عملکرد خوبی نداشتم فرار می کردم.

    قصه رابطه چندین ساله من از یک نیت اشتباه و با تصور اینکه ایشون قرار هست من شکست خورده غمگین رو به درک جدید و شاد و موفقی از خودم برسونه شروع شد ،اما قصه تکراری جلب رضایت و وابستگی و گریه و نارضایتی شروع شد ،انقدر که ضربه ها به حدی سنگین شد که روز و شب من تبدیل به گریه و افسردگی شد و البته خدا رو شاکرم که این تضاد من رو به این مسیر هدایت کرد

    آرام آرام در همان رابطه ای که بطور واضح من ، لحظه به لحظه برای دوامش باج میدادم ،تلاش کردم به دیدن زیبایی ها و تحسین ایشون و اتفاقاتی که می افتاد.

    کار بسیار سختی بود در حالی که عزت نفس بسیار پایینی داشتم و از نظر مالی به ایشون وابسته بودم .

    از تغییرات بسیار کوچک در این رابطه  که در روابط دیگران کاملا بدیهی و معمولی اتفاق می افتاد ،شروع به تحسین کردم

    تا آرام آرام اندازه درون من و عزت نفس من بیشتر شد و تصمیمی که جهان بارها و بارها به من اعلام کرده بود برای خروج از این وضعیت، توانستم در عمل اجرا کنم

    در حالیکه خانواده ای برای حمایت از من نبود،در حالیکه شغلی و پولی برای بعد از خروج من از این وضعیت نبود،در حالیکه هیچ دورنمایی از اینکه چه اتفاقی قرار هست بعد از این ماجرا بیفتد نبود و اگر هم بود ترس از تهدیدها و بازی هایی بود که برای بودن من در رابطه ای که باج دادن بخش طبیعی آن بود، می تونست باشه

    یا ترس از قضاوت نگاه دیگران از تصمیماتی که گرفتم.

    اما در یک روز که من هدایت واضح از خداوند خواستم ،ایشون  کاملا واضح مسیری که در نظر داشتن و باجی که من باید میدادم که ترک نشوم رو اعلام کردند و عمل نکردن من به این پیشنهاد رو مساوی با تمام شدن رابطه و منابع مالی شون عنوان کردند ،من تصمیم گرفتم که هر دوی این مسیر هم رابطه و هم بحث مالی رو قطع کنم.

    واقعا در اون زمان من بودم و آینه اتاقم برای صحبت کردن.

    بسیار روزهای پرفشاری بود ،برای منی که کوچک ترین اعمالم این همه توضیح رو برای دیگران داشت ،حالا تنها شده بودم با یه عزت نفس تخریب شده و رابطه و بحث مالی که به پایان رسیده بود.

    اما اونقدر در اون روزها به قانون احساس خوب و اتفاقات خوب ایمان داشتم که اگر نیمه شب از اضطراب بیدار میشدم سریعا یکی از فایل های توحیدی رو پلی می کردم و اونقدر آرامش می گرفتم که در کمتر از نیم ساعت به خواب میرفتم.

    نمی دانم اگر تصور خدای گذشته در ذهنم بود خدای سرزنش گر عصبانی ،نه خدایی که من فقط بهش گفتم خدایا من برگشتم، اشتباه رفتم ،تو من رو هدایت کن به مسیر درست ،اون روزها و شبها چطور می گذشت و من چه بازیها و آسیب هایی می دیدم از آن وضعیت.

    در آن شرایط تلاش میکردم فقط به دنبال راهی برای بهبود عزت نفس و آرامشم باشم و از درد و دل کردن با دیگران، بدگویی کردن از آن گذشته یا پناه بردن به روش های آنی و زودگذری که حالم رو بهبود ببخشم پرهیز کنم و خدا رو شکر موفق بودم و زمان من به شنیدن فایل ها ،تحسین زیبایی های اطرافم از خانواده تا شهرم تا اتفاقات خوبی در زندگی ام افتاده، و مشاوره و مرور قانون با دوست عزیزی که بسیار نتایج خوبی گرفتن ،گذشت و تلاش من احاطه کردن خودم با این آگاهی ها بود و در عمل اجرا کردن.

    و آرام آرام زیبایی ها بیشتر شد ،من که شغل نداشتم به طریق مختلف پول و ثروت وارد زندگیم شد ،خانواده ای که معمولا کمتر از یک ساعت در روز می دیدمشان و صحبت هایمان کوتاه و پر از ناخواسته ها بود، حالا جایی برای آرامش و حمایت از من شده بودند و تحسین کردن که بخش غایب خانه ما بود حالا رنگ گرفته بود.

    من که همیشه سرگشته بودم و به بیرون رفتم برای پیدا کردن احساس خوب و باز آنجا دوباره ناامید از پیدا نکردن احساس خوب به خانه برمی گشتم، حالا در هر نقطه ای می توانستم آرام باشم و ساعت ها از تماشای غروب و طلوع و بازی بچه ها و شنیدن صدای دریا لذت ببرم و در خانه از غذا خوردن و خاطره تعریف کردن و گردش کردن با عزیزانم لذت ببرم.

    این معنای توحید و شرک رو هیچ گاه در زندگیم نشنیده بودم و به این وضوح تفاوت بودنشان رو درک نکرده بودم .

    و چقدر عجیب هست که وقتی به سمت نور حرکت میکنی لازم نیست از تاریکی بترسی

    بقول استاد، شما علاوه بر اینکه با عمل به این آگاهی ها نعمت وارد زندگی تون میشه،از آسیب ها و اتفاقات بد هم دور میشید،

    و من واقعا درکش کردم در این مورد،

    چون ترفندهایی برای بازگرداندن من به آن فضا زده شد اما آنقدر به این خدایی که هم رب العالمین هست هم خیر الماکرین هست مطمئن شده بودم ،که خود به خود رفتار درست که در راستای ساختن فرکانس جدیدم بود را انجام میدادم و با وجود آن گذشته و آن سطح از عزت نفس ،شجاعت و جسارتی پیدا کرده بودم که فقط روی بهبود اعمال خودم زمان می گذاشتم .

    نه احساس گناه و سرزنش

    نه لشکر کشی برای اثبات مظلومیت

    نه عصبانیت از خانواده ای که من رو  این طور تربیت کردند

    حالا تلاش هر روزه من صادق شدن ،با عزت زندگی کردن ،توحیدی شدن، تحسین کردن و شناخت قانون هست

    خوشحالم که مدت زمان کوتاهی در احساس بد بودم و تلاشم برای بودن در احساس خوب و درس گرفتن و بهبود اعمالم بود.

    واقعا سپاسگزار استادم برای این مسیری که زندگی کردند و به من آموزش دادند.

    توحید، تحسین کردن ،قانون و همه آن چه که در این سایت و دیدگاه هست جدای از احساس آرامشی که با دیدن و شنیدن می دهد واقعا بطور عملی در زندگی عالی جواب میدهد،

    آن هم در زمانی که کنترل ذهن کاری بسیار سخت میشود ،اما این امید به نتایج، این امید به روزهای بهتر که در زمان گرفتن آن تصمیم اصلا مشخص نبود، باعث شد من به ثابت نبودن جهان ایمان بیاورم و هر بار تلاشم در جهت ساختن احساسی بهتر و فرکانسی بهتر باشد.

    به طوری که وقتی به روند نتایج این چند مدت و اتفاقات پی در پی عالی نگاه میکنم،انگار یک مدیر و مغز متفکری پشت این تصمیم و حرکت من بوده و قدم به قدم برای من طراحی کرده و من پیش رفتم

    تصوری که دیگران دارند این هست که یک نفر این مسیر را برای من ترسیم کرده و به من اطمینان داده که حرکت کنم و به همین خاطر توانستم این نتایج و این تفاوت نسبت به گذشته را تجربه کنم و گرنه کسی نمی تواند به تنهایی نقشه بکشد و اتفاقات برایش خوب پیش برود،

    معمولا اطرافیانم به دنبال آن یک نفر میگردند که کیست که این طور من را خوب راهنمایی کرده و اتفاقات را پیش میبرد.

    در صورتیکه من فقط در لحظه بودم و تنها به احساس خوبم توجه می کردم

    هیچ نقشه و مسیری هم وجود نداشت و هیچ شخصی که مو به مو من را راهنمایی کند،

    من بودم و احساسم و دیدگاه جدیدم در مورد خداوند

    به طوریکه تصور دیگران بنا به گذشته ای که داشتم این هست که یک  فردی یک قدرتی یک پشتوانه مالی و عاطفی وجود دارد که من این مسیر را به این شکل پیموده ام .

    خداوند رو شاکرم برای لحظه به لحظه هدایت و آگاهی ها و دستانی که فرستاد ، مهربانی که به خانواده ام داد ،دوستی که وارد زندگی ام کرد ،افراد درست کاری که هر روز که از خانه خارج میشوم می بینمشان و قواننیش و هدایت من به این مسیر و شناخت این قوانین و استاد عباسمنش عزیز ،مریم شایسته عزیزم و دوستان و هم خانواده های فوق العاده ام.

    عاشقتونم

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  2. -
    آزاده خدری گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    سلام نفیسه عزیزم

    واقعا از شما سپاسگزارم برای این همه احساس خوبی که در کامنت شما بود و قلبم دریافتش کرد

    خدا رو شکر میکنم برای احساس خوبی که در شما ایجاد شده

    چقدر باورهای فوق العاده ای رو برای من نوشتید

    《بارها و بارها هدایت الهی به من گفته که خدای هاجر رها شده وسط بیابان خدای تو هم هست و من میخوام فقط سجده کنم این خدا رو که فرقی نمیکنه براش کی باشی و گذشته ات چی باشه فققققط اگر برگردی و از توابین باشی مشمول رحمت خاص الهی میشی》

    《فقط اگر یادمون باشه زمین خدا پهناور است فقققط بندگی خدا رو کنیم ما رو غنی میکنه》

    《فقققط اگر از اونا خشیت نداشته باشی و از خدا خشیت داشته باشی لااااااجرم رحمتش بر تو تمام میشود ایییین یک قانون است》

    بی نظیر بود نفیسه جان

    واقعا سپاسگزارم

    امیدوارم در پناه خداوند شاد و سربلند باشید نفیسه عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    آزاده خدری گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    سلام عارفه عزیزم

    بسیار سپاسگزار و قدردانم از مهر و لطف و سخاوتت

    ممنونم برای جزئیاتی که اشاره کردی و مسیر این روزهای من هم  هست توحید و رها شدن از وابستگی

    کامنت شما یادآوری بود از مسیری که رفتم و چقدر نتایجش دور از انتظار من بود و تصور نمیکردم خداوند اینقدر کافی باشه

    قدردانتم برای این یاد آوری

    در پناه خدا باشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: