دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…
خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…
فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان
کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…
اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …
این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..
ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم
همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمیداد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟
بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…
بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…
تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین میکند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز
بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه
بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…
از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….
لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر…
استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درسهای شما برای من بوده…
چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر
من اعتماد کنم
چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم
از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …
اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…
یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…
و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده
حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…
واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…
اینجا یاد حرفهای استاد میافتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …
نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون
شاید الان اگر میرفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ میدهد
به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …
خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود....
من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه
و تخم و مرغ با پیک نیک میبردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت میبردیم…سیب زمینی هم میانداختیم تو آتیش و سعی میکردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….
و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….
من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…
حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم
خودمون پایه خودمون بودیم…
و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…
خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…
که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….
و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که میگفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش
من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری میکنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم...من باید به رهایی برسم …
استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم
معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که میدهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبتها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….
و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمیدانیم..ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ میدهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…
این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست
زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…
و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …
و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسکها و….
دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1001MB67 دقیقه
- فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 358MB64 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه خانواده گروه تحقیقاتی عباسمنش😍
.
یعنی چی بگم ازین فایل ۲ ساعته الگو موفق۲ که
زندگی و موفقیت و طرز فکر آنتونی جاشوآ رو میشه درک کرد و مهم تر از اون دقیقا تموم قوانین جهان هستی رو
✓از فرکانس گرفته تا توجه به نکات مثبت
✓از احساس خوب گرفته تا اعتماد به نفس بالا
✓از تحسین موفقیت افراد گرفته تا تکامل
✓از نیروی الهامات گرفته تا تسلیم شدن به جریان زندگی
✓از کنترل ذهن گرفته تا احساس خوب داشتن
یعنی میشه یه الگوی کامل از ایشون ساخت، آفرین بهش 👌👌👌
.
ما باید از دیدن تک تک فایل های استاد به زندگی خودمون نگاه کنیم ببینیم چقد عمل کردیم و در زمان روبه رو شدن با تضاد ها چگونه عمل کردیم،
میخوام از یه تضادی که قبل از اومدن فایل قسمت اول مصاحبه آنتونی جاشوآ اتفاق افتاد بگم
هفته پیش ، صبح داشتم پدرم و خواهرم رو میبردم کارهای اداری داشتند انجام بدم بعد یهو وسط راه دیدم ماشینم آمپر آبش بالا اومد
بعد خلاصه زدیم کنار اتوبان و ماشین خراب شد و راه نمیرفت هر کاری کردیم و از خرابی ماشین رد میشیم تا توجه نره روش،چون میخوام چیز مهم تری رو بگم،
من در همون حین شاید فقط ۱٠ ثانیه به جرأت میتونم بگم ۱٠ ثانیه داشت حالم بدمیشد و نجواهای ذهن میومد چرت و پرت بگه که من فورا همون جا گفتم
خدایا شکرت 🙏
الخیر فی ما وقع 👌😍
مطمئنم که چیز بهتری برام در انتظاره و میخوام رشد کنم
و با این نگاه گفتم خدا دستانش رو میفرسته به کمک من
که یهو همونجا
(دیدم از بغل ماشینم یه BMW سری 7 سفید رنگ رد شد و با این رد شدن ماشین انگار یه لحظه زمان متوقف شد و من خودمو توی ماشین تجسم کردم و دیدم و گفتم مال منی و و لبخند رو لبام اومد 😍 و فرکانس داشتنش رو فرستادم به جهان)
و این اولین پاداش من بود👌
جا داره همینجا بگم که ولی پدرم شروع کرد که بدبخت شدیم وای خدای شانس نداریم و ازین حرفا گفتم پدرم آرام باش یه خیری در کاره ، نگاه کسی که از قانون و کنترل ذهن رو نمیدونه با کسی که میدونه و داره عمل میکنه👌
خلاصه،
من اومدم توی ماشینم زنگ زدم که جرثقیل بیاد ولی نیومد
بعد ، گفتم خدایاااا دستانتو برام بفرست،بعد این حرفم
۱ دقیقه نگذشته بود که دیدم یه ماشین بغلم ایستاد و اومد کمکم و من گفتم بابا دمت گرم خداااای مننن شکرتتتتتت چقد سریع😍🙏 و خلاصه با طناب ماشین رو بکسل کردیم،حالا جای خنده دارش این بود بود که طناب اونقدر پوسیده بود چند بار توی حرکت پاره میشد و ما میخندیدیم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣یعنی تا جلوی تعمیرگار ۵ بار طناب پاره شد و کلا فان و خنده بود و این دومین پاداش بود👌
و
ماشین رو بریدم تعمیرگاه و اومدیم خونه خلاصههه
ازون بر مادرم شروع کرد که اخی الهی،تو چرا شانس نداری پسرم و داشت دلسوزی میکرد که همونجا گفتم مادرم نیازی به دلسوزی نیس من خیلی هم خوش شانس هستم که این اتفاق افتاد همه چی درست میشه و خودمو کنترل کردم و نذاشتم ادامه بده که برم توی فرکانس قربانی شدن👌
و بعدش چند ساعت دامادمون اومد
با تیکه گفت چطوری آقای خوش شانس، و من هیچی نگفتم و فقط من توی ذهنم گفتم اره من خوش شانسم چون بعد این تضاد کلی درب های نعمت و ثروت برام باز میشه
بعدش
شبش رفتم توی سایت استاد دیدم که فایل الگوی موفق ۲ گذاشته و وقتی play کردم و رفت جلو اصلااا مننن همینطوری موندم که این اصلا برا منه و قشنگ خدا داره از زبان استاد عباس منش و آنتونی جاشوآ بامن حرف میزنه و این
سومین پاداش من بود👌😍
و
بعدش من همونجا گفتم باید اون تصمیمی که خیلی وقت به تعویق میندازمش رو بگیرم و اونم چیزی نیس جز فروش ماشین، حالا چرا فروش؟
به این دلیل که
من این ماشینمو دوست دارم ولی دلم ماشین مدل بالا تر و شاسی بلند و به روز میخواست
و
هی هزینه میذاشت رو دستم این ماشینم و هر بار یه جاش میلنگید و هی اذیت میکرد منو
و
قانون میگه وقتی داری روی ثروت و باور های عالی کار میکنی و میخوای وارد مدار ثروتمندی بشی و دربها برات باز بشه خودت ناآگاهانه کویر رو نگه میداری و میخوای توش برنج بکاری و هی خداوند و جهان میخوان تو رو ببره بالا ولی تو سفت چسبیدی به اون شرایط و رهاش نمیکنی و جهان هم مجبوره که با تضاد بهت بفهمونه که بابا بیخیالش بیا بالاتر چیزای بهتر برات داریم بیا بالاتر
و من به این اصلا دقت نمیکردم و هی میگفتم حالا بذار بعدا
ولی ناخودآگاه ذهنم فرکانس کمبود و عدم لیاقت و قربانی شدن میفرستاد و خودم نمیفهمیدم چجوری
این جوری که
تو لایق داشتن ماشین مدل جدید نیستی و نگا کن
تو خودت از پس هزینه های ماشین بر نمیای بعد میخوای ماشین بهتر داشته باشی، در صورتی که خواسته ماشین مدل جدید بود ولی باورها و فرکانسم یه چیز دیگه
و
بعد هر خراب شدنش با حرفای اطرافیان احساس قربانی شدن در من ایجاد میشد و ازون بر هم باور کمبود که چرا اینجوری میشه و من دارم کار میکنم ولی چرا برعکس نتیجه داد،
حالا میخوام توی پرانتز یه نکته بسیار مهم رو بگم که همه ما در دامش میفتیم اونم اینه که
( خیلی وقتا ما دوره های استاد رو داریم ولی فقط داریم❌
خیلی وقتا ما در سایت هستیم فقط هستیم❌
خیلی وقتا یه فایل رو میشنویم ولی فقط میشنویم❌
خیلی وقتا ما ها فقط هستیم و هستیم و هستیم😐😐
خیلی وقتا ما توی این مسیر هستیم که ادای آدم های عقل کل رو در بیاریم که بگیم آره بابا ماهم بلدیممم
قانون جذب؟؟
بیا برات بگم تو نمیدونی بیا من برات توضیح بدم من توی سایت عباس منشم و جالب هم هست خیلی هم عباس منش عباس منش میکنیم ولی اندازه سر سوزنی حرفای استاد عباس منش رو باور نداریم و قبول نمیکنیم و فقط میخواییم بگیم که ما میدونیمم همین
و حالا جالب تر از اون اینه که ما ها وقتی وارد سایت استاد عباس منش میشیم خیلی دوست داریم محصولات رو داشته باشیم و همه ما بعد چند مدتی به لطف خداوند و کمی کار کردن در مدار خرید محصولات قرار میگیریم و خداوند که بخیل نیس میده به ما ، ولی ولی ولی انتظار داره از ما که چگونه با اون محصول برخورد میکنیم و عمل میکنیم و خیلی وقتا ما ها همه محصولات استاد عباس منش رو داریم ولی کووو نتیجه؟؟؟
میدونی چرا داریم؟؟
فقط برای اینکه به بقیه نشون بدیم و فخر بفروشیم، به بقیه بگیم دیدی منم محصولات استاد رو داریم،
حالا بیا بقیه رو بذار کنار ، تو با یه نفر در جنگی و همش میخوای خودتو بهش ثابت کنی، میدونی کیه؟؟؟
منه قبلیت، ذهنیت فقیر قبلیت،
تو با اون در جنگی ✌
و همیشه هم بارها شده گفتیم دیدی دیدی دیدی بالاخره من خریدم و همش توی سرش زدیم و با خودمون در جنگ قرارر میگیریم و خیلی وقتا به ظاهر داریم کار میکنیم ولی کو نتیجه؟؟هوم؟؟🤔🤨😐😐
اینجا یه چیزی میلنگه، چی؟
ذهن قبلیت،من قبلیت،
چرا؟
چون باید ازش متشکر باشی که تا اینجای زندگی اون همیشه همراهت بوده نه کسی دیگه ای و تو بهش خط مشی میدادی نه کسی دیگه ای.
و اونجا حرف آنتونی جاشوآ خیلی خوب بود که گفت،
من نباختم من پیروزم من موفقم و از نظر مردم نفر اول بودن مهمه ولی از نظر من خودم و مسابقه و لذت از اون لحظه مهمه
حالا اون من کی بوده؟
همون منی که در وجودشه و اون ذهنش که باعث شکست شده ازش تشکر میکنه و میگه پیروزیمممم میگه موفقیممم و میگه من خودم دست خودم رو میگیرم بلند میشم و توی آینه به خودم میگم پر قدرت تر از قبل برمیگردم،
آیا دست خودشو میگیره نه بلکه دست ذهنش و منه درونش رو👌
ما ها خیلی ساده در دام می افتیم و با اینکه محصولات رو داریم نتیجه نداریممم!😐
✓ تا وقتی با خودت در جنگی، تو یه شکست خورده ای👌
✓تا وقتی داری ادای آدمای عقل کل رو در میاری، تو یه شکست خورده ای👌
✓تا وقتی عامل خوشی هاتو خودت میدونی و عامل بدبختی هاتو ذهن قبلیت، تو یه شکست خورده ای👌
✓تا وقتی برای پز دادن محصولات رو میخری که بگی من بلدم و من قانون جذب و فلان و بسار، تو یه شکست خورده ای👌
✓تا وقتی در درونت سفر نکنی و غرق خودت نشی و وقتی برای بیرون از خودت نداشته باشی، تو یه شکست خورده ای👌
.
.
.
اره شکست خورده ایم
تموم این حرفا مخاطبش منم منم من،
ولی همش از درون اومد بگم
ما واقعا کجا قرار داریم توی این مسیر، بابا یه خورده نگاه کنیم به خودمون و عادت هامون،
مگه فقط خرید و داشتن محصولات هستش
بخداوندی خدا، منی که الان نزدیک دو سال و نیم اینجا هستم و بیش از نیمی از محصولات استاد رو دارم میتونم بگم از قانون هیچی نمیدونم و در این دام افتادم و چقد خودمو کنکاش کردم تا این پاسخی رو دارم میدم رو پیدا کردم که اصلااا قصدت از داشتن و استفاده کردن از محصولات استاد چیه؟؟
و من کی اینو فهمیدم توی ثروت یک توی جلسه ۳۴ که در مورد دوستشون گفتن که فقط داشت و دوبار استفاده کرده و میگفت نمیدونم چرا نتیجه نمیاد و استاد میگفت فقط روی روانشناسی ثروت یک کار کن فقط……
،اونم بعد از چندین بار گوش دادم و دیدن که یهو توی ذهنم صدا داد،
بچه ها مهم داشتن تموم محصولات نیس،مهم دیدن تموم فایل ها نیس ، مهم فهمیدن یه فایل و عمل کردن به همون به فایله دقیقا مثل همین فایل، ما باید اول به صلح برسیم با خودمون و اون منه قبلی رو دوست داشته باشیم و بی نهایت از ذهن قبلیمون از منه قبلیمون از خدای غلط قبلیمون سپاسگزاری کنیمممم ❤
بیاییم جا پای استاد بذاریم
مثل استاد متعهد باشیم👌
مثل استاد عمل کنیم 👌
مثل استاد بشنویم👌
مثل استاد درک کنیم👌
مثل استاد همه کار کنیم👌
میدونی چرا اینارو گفتم، به این دلیل که من کلی از محصولات استاد رو پارسال خریدم ولی فقط خریدم همین فقط چند بار دیدم همین، با خرید کشف قوانین زندگی استاد گفت ترمز ها و کویر رو نگه ندارید ولی من نگه داشتم چی رو؟
ماشینمو
چی رو؟؟
ومهم تر از همه
ذهن قبلی و من قبلی رو،
چجوری با همین در صلح نبودن و جنگیدن باهاش ولی اگه یبار ازشون سپاسگزار میشدم و عاشقانه توی بغل میگرفتمشون و بلند میشدیم و میگفتم سپاسگزارتونم تا الان با من بودید و ادامه مسیر رو باید همه ما عوض بشیم و بیایید دست در دست هم تغییر بدیم همه چی رو،
تا االان به استقلال مالی رسیده بودم ولی نه اینکه فقط بگم نه من خودم میدونم شما ها نمیدونید، خب این بی احترامی هستش به من قبلیم
دقیقا مصداق این آیه خداوند که در قرآن میفرماید:
((وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ
و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید، و از بسیاری [از همان اعمال هم] درمی گذرد.))
ما خودمونیم که داریم این همه موارد رو با خودمون حمل میکنیم ولی نمیفهمیم که از کجا داریم میخوریمممم،
میدونید
یعنی الان میفهمم استاد چی میگفت که آقا وقتی بدهی دارید اول بدهی هاتون رو بدید و صفر بشید و بعدش ادامه مسیر رو برید و بذارید ذهنتون ازون رها بشه ولی من اگه پارسال پول هایی رو که در آوردم بدهی ها رو میدادم الان با ذهن باز و آرام و مهم تر از همه از ازون ذهن قبلیم رها شده بودم و نتایج عالی در زندگی رقم میخورد و قدرت فرکانس بالاتر بود و این همه تضاد ایجاد نمیشد،
ولی الان قشنگ درک میکنم که باید تموم اون اشتباهات گذشته رو جبران کنی و برسی به صفر و بعد از تکامل تصاعد میگیری و رشد میکنی و میری بااالاااااااا
ولی
ولی
ولی
در دام میفتیم خیلی وقتاااا،
این حرفا رو میگم برا خودم و اگه کسی در مدار شنیدن و درک کردنش باشه میفهمه،
و از زمانی که به خودم قول دادم که با خودم صادق باشم و متعهد شدم اول و قشنگ زمان بذارم روی خودم کار کنم،جهان میاد امتحانت میکنه ببینه واقعاا مرد عمل شدی یا
نه،
و الان خوشحالم که در این تضاد واقعاا خود واقعیم بودم و کلی رشد کردم و ذهنمو کنترل کردم
راستی پول هزینه های ماشین رو هم خدا دستش رو فرستاد و خواهرم داد و اینم پاداش چهارم👌😍
بچه ها ما باید واقعا کار کنیمم به معنای واقعی روی همه چیمون،
من واقعااا دوست دارم اونقدر خلوت خلوت بشم به دور از همه چیز و رها از هر چیزی و در اعماق درونم غرق بشم و بسازم خودمو،
دیگه این ماشینی که دارم مهم نیس و ازش گذشتم و پر شدم و میخوام بدم بره که ذهنم آزاد و رها بشه و به قول خداوند در قرآن در سوره لیل میگه:
الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى ﴿۱۸﴾
همان که مال خود را مى دهد [براى آنکه] پاک شود (۱۸)
وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزَى ﴿۱۹﴾
و هیچ کس را به قصد پاداشیافتن نعمت نمى بخشد (۱۹)
إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى ﴿۲۰﴾
جز خواستن رضاى پروردگارش که بسى برتر است [منظورى ندارد] (۲۰)
وَلَسَوْفَ یَرْضَى ﴿۲۱﴾
و قطعا بزودى خشنود خواهد شد (۲۱)
باید ذهن رو از تموم قید و بند ها رها کنی و خدا رو ببینی و اون وقت میتونی بیشتر بدست بیاری واقعا بین همه اینا مثل شرک و توحید یک مرز باریکی هستش
که
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
تا خودتو خالص نکنی و نخوای خود خود خودت بشی بهت اینا گفته نمیشه،
با ادا در آوردن نمیشه به جایی رسید و ثروت مند شد،
گفتم توی پرانتز توضیخ بدم خودش کلی شد😊
ولی همش اومد که بگممم
آره دوستان من الاان بهتر از میلاد پارسال دارم میفهمم تازه کمی بیشتر
اصل خودتی و خودتی وخودت
باید اینو باور کنیم که منو خدا یکی هستیم و من میتونم مثل خدا خالق باشم 👌
متاسفانه،
ما اینو باور نمیتونیم بکنیم،
دوست دارم ساعت ها بنویسم
ولی ادامه توضیحات برای فایل های دیگه گفته میشه از خودم و تجربیات زندگیم میگم.
خلاصه من تصمیم قطعیم بر این شد که آشغال ها رو در بیارم از زیر مبل و این ذهن رو خلوت کنم و بذارم رها باشه از هرچیزی،
واقعااا وقتی داری به فراوانی فکر میکنی و میخوای باورش کنی و منطق براش بیاری از فراوانی نمیپذیره،چرا؟
چون تا زمانی که ذهنت درگیر بدهی باشه براش سخته،باید پرونده خیلی چیزا رو درذهنت ببندی تا ذهن بگه آخیشششش ،کدوم ذهن؟ همون ذهن قبلیت
یه چیزی بگم این فقط در مورد پول نیستا بلکه در مورد همه چی هست
وقتی کینه، حسادت، انتقام، نفرت و… داری ذهن درگیر همه اینا میشه و با اینکه داری کار میکنی ولی نتیجه نمیاددددد، چرا نمیاد؟
فقط برای اینکه ذهن درگیر مسئله قبلیه و هنوز در ذهنش تموم نشده
و فرکانس هامون معجونههههههههههه از همه چی و این جواب نمیدههههههههههههه
بیاییم اول توی ذهنمون تموم پرونده های بازی که خیلی وقته میخواییم تموم کنیم و ببندیم رو با پایان برسونیم تا ذهن رها بشه از اون مسائل تا با
ذهن باز بریم سراغ چیزی که میخواییم،
در مورد ظرف ذهن یاد یه داستان افتادم بذار بگم با اینکه کامنت طولانی شد ولی بذار بگم چون خیلی کمک میکنه
((داستان خالی کردن فنجان
داستان خالی کردن فنجان این است که سالها پیش در ژاپن استاد سوزوکی استاد زِن از هر گوشه جهان شاگردانی در مدرسه خودش داشت. جوانانی که فقیر و بی سواد بودند در نزد ایشان تعلیم روش نوین زندگی کردن میدیدند . در یکی از سالها 23 نفر را برای تعلیم پذیرفته بود و معمولا 4 سال طول میکشید تا یک شاگرد استاد شود. تعداد 22 نفر از شاگردان از روستاهای دورافتاده ژاپن آمده بودند و 1 نفر نیز به اصرار پدرش وارد این مدرسه شده بود .
این شاگرد اهل توکیو بود و فقیر نیز نبود و صاحب مدارج بود . در این مدرسه اولین سال آموزش چیزی تعلیم داده نمیشد و شاگردان فقط در سال اول زمین را تمیز میکردند و توالت ها را می شستند و برای شاگردان ارشدتر غذا درست میکردند. ظرف ها را تمیز می کردند و …
در پایان سال اول استاد سوزوکی 23 شاگرد را در محوطه مدرسه دور هم جمع کرد و از بین آنها کسانی را که شایسته ارتقاء به سال دوم بودند را انتخاب کرد و تمامی 22 نفری که از روستاها آمده بودند ارتقاء یافتند . استاد به شاگردی که از توکیو آمده بود و در آمریکا تحصیل کرده بود گفت : تو هنوز آماده نیستی! باید یک سال دیگرنیز در این پایه بمانی !
آن شاگرد جا خورد و استدلالی که آن شاگرد از این حرکت استاد داشت این بود که حتما استاد خواسته تا او در همین پایه بماند و به شاگردان جدیدالورود کمک نماید ، آنها را راهنمایی کند و دو سال دیگر نیز در همان پایه ماند… در آخر سال دوباره استاد سوزوکی او را تجدید کرد!! به او گفت که هنوز آماده نیستی و یک سال دیگر نیز باید در پایه اول بمانی !
این بار شاگرد عصبانی شد . فریاد زد و سر استاد داد کشید .. . استاد در حال نوشیدن یک فنجان چایی بود. استاد گفت : آرام باش و بنشین . استاد از او خواست تا برایش یک فنجان چایی بریزد . شاگرد چایی را در فنجان ریخت و فنجان پر شد و استاد گفت چرا بیشتر نمیریزی؟ ادامه بده
شاگرد باز هم ریخت و چایی از فنجان سر رفت وروی میز ریخته شد . استاد گفت : دلیل اینکه هیچوقت ترفیع نگرفتی این بود که تو مثل این فنجان تو پُر هستی . هر مطلب و دانشی که میخواستم به تو یاد بدهم نمی توانست وارد ذهنت شود و سر می رفت .))
.
.
.
میدونید ما باید با فنجان خالی که همان نماد ذهن باز و رها هستش 👌سراغ حرفای استاد بخصوص محصولات برویم،
و تا زمانی که ذهنتو خالی نکنی از تموم گذشته هیچی نمیفهمی و رشدی نداری و جهان آنقدر تضاد به وجود میاره تا تو خالی بشی و دوباره برای وارد شدن به مداار جدید با ذهنی باز وارد بشی ولی ما خیلی وقتا همه چی رو با خودمون میبریم و فنجان ذهنمون پره پر 👌
الان میفهمم چرا استاد میگی تا زمانی پر نشی نیمتونی خالی بشی و میفهمم استادد زودتر از همیشه میخواد فنجانش رو خالی کنه و بهتر درک کنه و وارد مدار بالاتر برههه و این ته نداره
پس بیاییم فنجان های ذهنمون رو از خیلی چیزا خالی کنیم و رها بشیم ومن مطمئنم همه کسایی که نتیجه گرفتن با فنجان خالی و ذهن خالی آماده پذیرای حرفای استاد بودن و درک کردن و عمل کردن و نتیجه لاجرم وارد زندگیشون شد، ✌
بارالها، پروردگار ما رو کمک کن که فنجان های ذهنمان را خالی کنیم از هرچیزی و خالص به سوی بالا برویم بر ایمان و عمل ما بیافزا 🙏
.
💚إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
[پروردگارا!] تنها تو را می پرستیم وتنها از تو یاری میجوییم💚