الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4

به نام خدای وهاب

سلام به استاد عباس‌منش عزیزم و مریم جانم و دوستان خوبم در این سایت توحیدی.

استاد عزیزم امشب ایده مشخصی برای نوشتن کامنت نداشتم. برای همین قبل از اینکه بیام کامنت بنویسم، قران رو باز کردم و از خداوند هدایت خواستم. همون اولین باری که قران رو باز کردم، ابتدای سوره مؤمنون اومد:

قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ.‌ الَّذینَ هُم فِی صَلَاتِهِم خَاشِعُون. وَالَّذینَ هُم عَنِ اللَّغْوِ مُعرِضُون.

به تحقیق، مؤمنان رستگار شدند. آنان که در نمازشان خشوع مى‌ورزند، و آنان که از لغو و بیهوده اعراض مى‌کنند.

استاد… طبق معمولِ بارها و بارها که این اتفاق افتاده و من به طرز زیبا و حیرت‌آوری شاهد هدایت الله و پدیده همزمانی بودم، این بار هم با اومدن این آیات اشک در چشمام حلقه زد و خداوند بی‌همتا رو شکر کردم. شکر برای این همزمانی‌ها، برای این هدایت‌های آشکار.

استاد دقیقاً وقتی این آیات رو در قران خودم خوندم و اومدم اونها رو در اینترنت پیدا کنم و در کامنتم بیارم، همزمان این فایل داشت از هندزفری برام پخش می‌شد و خدا خودش شاهده که در همون لحظه رسید به اینجا که شما گفتید «خشوع در برابر پروردگار. بارها و بارها خداوند توی قران در موردش صحبت کرده.»

استاد می‌بینید؟! شما از «خشوع» حرف می‌زدید و درباره «بی‌حاشیه بودن» و «اعراض از نجواها» می‌گفتید و همون موقع من قران رو باز می‌کنم و در همون ثانیه‌ای که صفحه این آیات باز می‌شه، در همون ثانیه شما این کلام به زبانتون جاری می‌شه‌. این معجزه نیست استاد؟! به الله قسم که اگه من با قصد و نیت و سرچ کردن می‌رفتم دنبال آیاتی با موضوعات «خشوع» و «نجواهای شیطانی» و «اعراض از لغو» می‌گشتم، موفق نمی‌شدم این قدر دقیق آیه پیدا کنم، اونم در همون دقیقه و ثانیه‌ای که شما داشتید درباره این موضوع حرف می‌زدید… خدا جونم صد هزار بار شکرت.

استاد نگاه کردم… دقیقه 15:39 بود. چند بار فایل رو عقب زدم که از دقایق قبل پخش بشه و بتونم حرفاتون رو بنویسم:

«این تفاوت باعث می‌شه یه نفر مثل مسی با این همه موفقیت همچنان این‌قدر متواضع باشه، با این همه پیشرفت، با این همه مدال، با این همه جوایز تیمی و فردی، که بیشترین تعداد توپ طلا رو دارد، این‌قدر زندگیش بی‌حاشیه باشه، این‌قدر مسیرش درست باشه، این‌قدر اتفاقات خوب براش رقم بخوره.

این اون کلیدیه که داره اتفاقات رو رقم می‌زنه: متواضع بودن در برابر پروردگار، خشوع در برابر‌ پروردگار. بارها و بارها خداوند توی قران در موردش صحبت کرده‌. دادن اعتبار موفقیت‌ها و پیشرفت‌ها و ایده‌ها و کارهایی که خودمون انجام می‌دیم به خداوند. این اون چیزیه که دوست دارم همیشه در موردش صحبت کنم…»

استاد آخه کی می‌تونه یه مصاحبه فوتبالی رو اینطور تفسیر و تحلیل کنه؟ واقعاً بی‌نظیر بود این فایل. خدا برای ما حفظتون کنه استاد. هزاران هزار بار ازتون سپاسگزارم استاد نازنینم. خدا رو شکر می‌کنم برای وجود ارزشمندتون.

شما از خشوع و تواضع مسی در برابر خداوند گفتید و همزمان در آیات به این مورد اشاره شد.

شما از بی‌حاشیه بودن مسی و یا اعراض اون از نجواها گفتید و در آیه بعد اومد که: «از لغو و بیهوده اعراض می‌کنند».

استاد واقعاً هر جا که کسی به جایی رسیده و نزد مردم عزیز شده، مثل خود شما، اگه نگاه بکنیم، ردپای توحیدی بودن اون فرد رو می‌بینیم.

وَ تُعِزُّ مَن تَشَاء وَ تُذِلُّ مَن تَشَاء.

خدایا، هر کس را که بخواهى عزت مى‌دهى و هر کس را که بخواهى ذلت مى‌دهى.

مسی اعتبار موفقیتش رو به خداوند می‌ده و خداوند هم اینطور اون رو، هم از نظر حرفه‌ای و هم از نظر اخلاقی برجسته و موفق می‌کنه. همون‌طور که خداوند خطاب به پیامبر صلی الله فرموده:

فَبِمَا رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم ۖ وَلَو کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلبِ لَانْفَضُّوا مِن حَولِکَ.

به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوش‌خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‌دل مى‌بودى از اطراف تو پراکنده مى‌شدند.

استاد نکته‌ مهمی که درباره کنترل ذهن با وجود استرس داشتن گفتید واقعاً عالی بود:

کنترل ذهن و ادامه دادن مسیر مهمه. همه ما روزهای سخت در زندگی‌مون داریم. ولی این مهارت که بتونیم در این روزها امید و حال خوب رو حفظ کنیم و همچنان توکل داشته باشیم و ادامه بدیم و کم نیاریم، خیلی مهمه.

ترس وجود داره. ولی نباید بذاریم ما رو متوقف کنه و جلوی پیشرفتمون رو بگیره.

کسی موفق می‌شه که در عین حال که استرس داره ادامه بده و به نجواها بی‌اعتنا باشه.

استاد عزیزم هزاران بار ازتون سپاسگزارم. با این حرف‌های نغز و طلایی‌تون یادم افتاد که من هر بار که نتیجه‌ای کسب کردم و هر بار که یه پله بالاتر اومدم دقیقاً وقتی بوده که در روزهای بسیار سخت بودم ولی به هر ترتیبی ذهنم رو کنترل کردم و خودم رو در احساس خوب نگه داشتم و مسیر رو ادامه دادم.

– می‌تونم کلی مثال بزنم از همون دوره نوجوانی و جوانی خودم که شرایط جالبی نبود… و در گذر از اون دوران، من با کنترل ذهنم و خوب نگه داشتن احساسم و توکل به خدا، خودم رو از نظر احساس امنیت، آرامش، روابط عاطفی، ثروت و سلامتی به لطف و هدایت خدا، بدون هیچ اغراقی، هزاران پله ارتقا دادم و الان هیچ ربطی، هیچ ربطی به خانواده و فامیل خودم ندارم.

– می‌تونم مثال بزنم از زمانی که همسرم در دوره پندمیک به گفته پزشکان به نوع سخت بیماری مبتلا شد و من با احساس خوب و با ایمان و امیدواری و کنترل ذهن، در خونه ازش پرستاری کردم و به لطف خداوند خوب شد و خودم و فرزندم هم الهی شکر در سلامتی بودیم. و در همون دوران، با وجود زیاد شدن هزینه‌ها و با اینکه همسرم یه ماه و نیم سر کار نرفت، ولی معجزه رخ داد و خدا بهم پول رسوند و من تونستم در همون شرایط دوره عزت نفس رو بخرم.

هیچ وقت شادی اون لحظه‌ای که عزت نفس در پروفایلم قرار گرفت رو فراموش نمی‌کنم. اولین محصولم بعد از کتاب‌ها بود. همسرم حالش بد بود و در رختخواب استراحت می‌کرد و من برای مراقبت از اون و انجام کارها فقط سه ساعت در شبانه‌روز می‌خوابیدم. یک ماه تموم همین وضع بود.

ولی من حالم خوب بود. عزت نفس رو خریده بودم و شب‌ها بعد از انجام کارها و پرستاری تازه می‌نشستم به تمرین و نوشتن و گوش کردن.‌ اون روزهای پر از ترس و استرس رو با کنترل ذهن و با حس خوب و لذتِ گوش کردن به شما ادامه می‌دادم و به خودم می‌گفتم خدا هست.

– می‌تونم مثال بزنم از زمانی که صاحبخونه گفت خونه رو می‌خوام. اون موقع اجاره خونه‌ها چند برابر شده بود و من هیچ جایی رو متصور نبودم. واقعیت این بود که ما با اون پول نمی‌تونستیم در اون منطقه که دوستش داشتیم، خونه بگیریم. و من هرگز نمی‌خواستم به منطقه پایبن‌تر بریم. هیچ ایده‌ای نداشتم. فقط به گذشته نگاه کردم و دیدم خدا همیشه حواسش به من بوده. و بعد احساسم رو خوب نگه داشتم و گفتم خدا هست.

وقتی همسرم کنترلش رو از دست داده بود و نزدیک بود بغضش بترکه، گفتم ناشکری نکن. خدا هست. تا حالا خونه‌ بدی داشتیم؟ این خونه رو هم خدا داده بود. صبر کن.

آره، خدا هست‌. گفتم خدا جونم خودت بهم خونه عالی بده. و به وهابیت خودش قسم که ما یک بار بنگاه نرفتیم و خونه‌ای رو ندیدیم و قیمت نکردیم. ولی خدا خودش در بهترین زمان کلید یه خونه آماده و عالی رو در یکی از بهترین خیابون‌های شمال شهر تهران بهمون داد، با قیمت عالی. و ما اومدیم اینجا و من باز گفتم خدا هست.

و خدا هست… هر لحظه کنارم است. همواره یک قدم جلوتر از من رفته، مسیر را برایم آماده کرده و من، چشم‌ها نگران به او، در پی‌اش روان شده‌ام. اوست هدایتگر من. کسی که در این مسیر پر از آرامش و لذت همراهی‌ام می‌کند و با عزت کنار خود می‌نشاندم.

* استاد اولش ایده‌ای نداشتم ولی خدا خودش هدایت کرد و بعد سه ساعت طول کشید تا کامنتم رو نوشتم. خدایا شکرت.

سلام به شما دوست خوبم، اصغر آقای کاظمی عزیز

خیلی سپاسگزارم که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی و با مهربانی برام نظر نوشتی و تشویقم کردی.

من سعی کردم تا حد توانم به آموزه‌های استاد عمل کنم. بقیه‌ش همه لطف و وهابیت خداوند بوده‌ که ازش سپاسگزارم.

دقیقاً همینطوره که می‌گید. به قول استاد، «ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است». نتایج وقتی برامون رقم می‌خوره که بتونیم به دانسته‌هامون عمل کنیم. استاد می‌گن «اگه یه ذره عمل کنی یه ذره نتیجه می‌بینی. اگه مثل من [یعنی مثل خود استاد] خیلی کنترل ذهن داشته باشی و عمل کنی، خیلی نتیجه می‌گیری.»

امیدوارم که همه ما بتونیم در این مسیر الهی پیوسته قدم برداریم و مدام در حال رشد باشیم.

در پناه خداوند سلامت و شاد و ثروتمند باشی دوست خوبم.