الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4 - صفحه 2

بنام تـــنــها فرمانروای آسمان ها و زمیــن

چقدر مردم حواس شون به اصل نیست.

چقدر منه آدم حواسم رو جمع میکنم تا حواشی تمرکزم رو نریزه بهم، چقدر میتونم وقتی از مسیر خارج میشم، سریع برگردم توی مسیر اصلی و تو جاده خاکــی و فرعیات تقلای الکی نکنم چــــقـــدر…

الان دارم ذهنم رو کنترل میکنم (غم از دست دادن، شوک شدن برای آسمانی شدن یک عزیز دوست داشتنی)

توجه به این اصل ها تفاوتی هست که یکی بشه مسی

اینا اون تفاوتی هست که یکنفر با این همه قهرمانی متواضع باشه.

متواضع بودن در برابر پروردگار

خضوع و خشوع در برابر پروردگار

کی بوده که این زندگی منو برام فراهم کرده؟!

وقتی خاشعانه اعتبار هر چیزی رو به خدا میدی اونه که همه چی رو برات رقم میزنه.

چقدر میتونیم در شرایط کلیدی ایمان مون رو حفظ کنیم؟

چقدر میتونیم خودمون رو کنترل کنیم؟

همچنان ادامه دادن و ناامید نشدن

احساسات منفی وجود داره، ترس و استرس وجود داره مهم اینه نزارم این احساسات منو متوقف کنه. نزارم جلوی ادامه دادن و پیشرفت منو بگیره این تفاوت آدم های قوی و موفق هست که میتونن در شرایط سخت احساس شون رو، ذهن شون رو کنترل کنن.

سلام سعیده قشنگم

سلام دوست ارزشمند و خوش قلبم

چقدر دلم برات تنگ شده بود دختر، چقدر خدا قشنگ منو هدایت کرد البته که خدا همیشه قشنگ هدایت میکنه. باید اعتراف کنم من قشنگ سعی کردم نشانه ها رو دنبال کنم.

میخوام با جزییات برات بگم.

ببین من امروز بصورت عجیبی نمیدونم چرا یکهو ساعت 6 و خورده ایی بیدار شدم.(عجیب چرا چون مدتی هست 8 صبح به بعد بیدار میشم و اون کپسول های چرک خشک کن که برای دندانم دارم میخورم رو بخورم و کلا این درد و داروها منو بیحال کرده و البته یکسری تضادهای دیگه. تضادهایی که میدونم اومدن تا من خواسته هام برام واضح تر بشن و قدر قانون سلامتی و سلامتی جسم و جانم رو بدونم. منی که بیشتر از هفت هشت سال نه قرصی نه دردی، نه بیماری…تجربه نکردم. میدونم این تضادها داره برام وضوح بیشتر خواسته هام رو ایجاد میکنه و سعی کردم سپاسگزار باشم سعی کردم.)

خلاصه که صبح که اینجور عجیب بیدار شدم دیدم نقطه آبی رنگ قشنگ از طرف رضوان یوسفی دارم.

abasmanesh.com

الله اکبر

الله اکبر

الله اکبر

ببین کامنتم داره با صدای اذانی که تو اتاقم میاد پخش میشه و قلبم داره به لرزش در میاد از همهی این همزمانی ها و مدیریت بی نقص خدا. واقعا خدا برایم کافی است.

خدا کمکم کن تا بتونم بنویسم آنچه که باید در این صفحه که امروز “نشانه ی من” شده بنویسم.

خب تو کامنت رضوان جان اسم و یاد شما بود.

من از اونجایی که سر یک نشانه و هدایتی کلا بخش “دیگر در زمانی که فلانی… در سایت پیامی قرار می‌دهد‌، به من ایمیلی بفرست. ” رو کلا در پروفایلم غیرفعال کردم و شما دوستان رو از لیست خودم حذف کردم(علی رغم میل باطنی ام) و به خداجون گفتم این دوستان قشنگم رو هم که خیلی هم کامنت هاشون رو دوست دارم رو هر زمان که لازمه خودت بهم نشون بده به راحتی و منو ازشون خبردار کن…

بعد گذشت تا وقتی همسرم صبح گفت قسمت جدید سفر به دور آمریکا_قسمت 242 روی سایت اومده و بعد نوش جان کردن قهوه صبحگاهی مون. اون فایل زیبا رو دیدیم و اصلا اومدم کامنت بنویسم و توجه کنم به نکات مثبت و زیبایی ها، یک کامنت بی ربطی نوشتم که نگم برات و …

abasmanesh.com

خلاصه که از هنگی زیاد و دیوانگی فراوان گفتم پاشم امروز دستی به سر و روی خونه بکشم. که یک حسی گفت بیا بزن روی دکمه ی “نشانه ی من” بعد زدم و به همین فایل هدایت شدم که از قضا مریم جان در “روزشمار تحول زندگی منروز 170″ که همین فایل ارزشمند “الگوبردای از افراد موفققسمت 4″ هست و روزهای قبل،چندین بار گوش دادمش.خلاصه اومدم که مثلا یک فایل هدایتی بزارم تا پخش بشه و برم به کارهام برسم. همچنان پای لپ تاپ مات و مبهوت نشستم و هیچ فایلی رو که گوش ندادم و دارم هی از این کامنت های خودم به ردپاهای مختلف شما دوستان وصل میشم و الانم به آخرین کامنت شما وصل شدم.

میدونی کجاش جالب تره اینکه من صبح دوست داشتم با یادآوری که رضوان کرد به کامنت های تو هدایت بشم اما نمیدونستم چطوری. آخه گفتم که قبلا شما رو به دلایلی از علاقمندی ها و اعلان ایمیل هام برداشتم و نیمخواستم از راه سرچ و تقلاهای اضافی که همیشه بلد بودم برم جلو. و به خودم با اینکه خیلی دوست داشتم ردپاهای شما عزیزان رو ببینم اما قول دادم اگر وقتش باشه هدایت میشم و خبردار…سرت به کار خودت باشه فقط. و ببین چطور همین امروز هدایت شدم و چقدر سرپرایز در سورپرایز…

چقدر خوشحال شدم که الان کیش هستی.چقدر خوشحال شدم چهره ماهت رو دیدم. چقدر خوشحال شدم که دیگه خبری از پرستاری و شیفت شب نیستو چقدر خوشحال شدم اینقدر قشنگ فقط داری روی خودت کار میکنی عزیزم. “”چقدر چقدر خوشحالم که تو سمت خودت رو اینقدر خوب انجام میدی و خدا هم چقدر چقدر قشنگ برات سمت خودش رو انجام داده و جاهای خالی رو با چه انسان ها و مدیرعامل ها و رابطه هایی پر کرده.” سعیده نمیدونی چقدر خوشحالم و چقدر ذوق زده شدم. اصلا معرکه در معرکه است.دختر بهت خیلی خدا قوت جانانه میگم.

به افتخارت وایمیستم و ته کلاس دوشادوشت برات دست و جیغ و هورا میکشم…خلاصه جوری کلاس رو شلوغ میکنم که ته و سرش معلوم نباشه. به من میگن فهیمه پژوهنده و گاهی اگر شیطون بشم حسابی پایه دیوونه بازی ام و فقط دوست دارم فوران کنم. فوران عشق و دوستی…دختر ماشالله بهت. دختر دست مریزاد. دختر ایول داری…خودتو چندبار از طرف من بوس و بغل کن که لایق بهترین هایی و لیاقتت رو چنان به جهان داری نشان میدی که جهان و کائنات از کمر جلوت خم شده و تعظیم میکنه و بهت میگه: “فرمانبردارم سرورم”

جهان از آنِ شجاعان ست.

جهان به لیاقت تو جواب میده.

جهان مو لا درز حساب و کتاب دقیقش نمیره.

جهان عشقه و این جوهره هوشمند خداست و خدا بهت احسنت میـــگه…

سعیده جانم، دوست قشنگم سکوت میکنم و برای این همه ات دیــوانــه وار دســـت میزنم.

چقدر قشنگ گفتی:

“این خاصیت توحیده،این خاصیت خداونده،وقتی به خدا وصل میشی خدا بهترین هارو برات میفرسته.”

“هرجای هستم،جای درستشم.”

اگر راضی ام مسیر رو ادامه بدم ،اگر راضی نیستم بگردم ببینم عیب و ایراد فرکانس هام کجاست.

فقط برات با عشق دســت میزنــم.

آفرین سعیده جان آفرین

ارادتمندت فهیمه پژوهنده