الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-02-05 03:28:402023-03-26 07:57:26الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام
نشانه زیبایی بود
اول از همه فعال بودن استاد
علاقمند بودن به فوتبال
درک عمیق قانون
دقت کردن و الگو برداری از افراد موفق
صحبتهای زیبای مسی
من به چند نکته مسی علاقمندشدم
زیبا بازی کردنش
فعال بودنش
بی حاشیه بودنش
صبور بودنش
صحبت کردن با خالق
عالی بود
در صحبتهای استاد در مورد مسی
نکته ایی بود که ما به موقعش قهرمان میشیم
این یعنی ما کار کنیم و صبور باشیم
به موقع خدا برامون قرار می ده
درس گرفتن از شکستها
انسجام و اتحاد گروهی
چه فایل عالی و تحسین برانگیزی
تضاد مسئله مهمی در زندگی همه ما هست و درک انیمه تضاد باعث رشد می شود زمان بر است
من همیشه دوست دارم در کامنت افراد و حتی صحبت های استاد از تجربیات یا اتفاقاتی که در زندگی افراد رخ می دهد گفته بشه
وامروز میخوام از یکتضاد بگم
که اگر قبلاً در زندگی ام رخ می داد شاید یه هفته حالم بد می شد و ساعت ها گریه میکردم و لی امروز به آگاهی بزرگی رسیدم و مهم تر اینکه میتونم این آگاهی روعملی کنم
امروز بدون دلیل قانع کننده ای همسرم فرزندم روکتک زد( الان که دارم می نویسم یکم حسم یه جوری میشه نمی تونم بگم خوب یا بد ) ولی یه حسی میگه بنویسم
برای من که از صدای بلند فراری هستم و حتی شاید بهترین خیل این شرایط سخت بود که بتونم تحمل کنم و جالب اینکه با این من عاشق پسرم هستم ولی نتونستم هیچ واکنشی نشون بدم و فقط سکوت کردم
پدر همون موقع تمام تمرکزم این بود که دلیل این اتفاق چیه
قراه چه نکته ای بهم بگه.
قراره چی یاد بگیرم
و همش ذهنم اینا رو داشت می گفت پشت سر هم به صورت رگباری
و مطمئن بودم که دلیلی داره .و خیلی حالم بد نشد بهتره بگم اصلا بد نشد
و فقط به سوالهای تو ذهنم داشتم فک می کردم
و هر لحظه به جواب ها نزدیکتر می شدم
جواب ها اینا بود
که روشتربیت فرزندم رو باید تغییر بدم
باید فرزندم را اجتماعی تر تربیت کنم
باید یاد بدم که به پدرش احترام بذاره
باید بهش یاد بدم که به من وابسته نباشه
باید بهش یاد بدم که عزت نفس داشته باشه
باید بهش یاد بدم که اگر خطایی کنه ،نتیجهداش رو می بینه
باید خودم بتونم خشمم روکنترل کنم(چون گاهی در مقابل پسرم عصبی میشم و داد می زنم)
باید روی خودم کار کنم که آروم تر باشم
و چه درسهایی که این تضاد هنوز به من یاد خواهد داد
و خدا رو امروز بابت این اتفاق شکر کردم
در مسیر بودن برای درک آگاهی ها لذت بخش
امروز هر جایی بودم جملاتی گفته می شد توسط دیگران که باورهای درست در من ایجاد میکرد.
یه نفر گفت.
ترس به دلیل این هست که به خدا ایمان نداریم
چه جمله نابی بود که استاد هزاران بار این جمله رو گفته بودن
در مسیر درک آگاهی ها هستم و هر لحظه سعی میکنم در هر جایی دنبال نکات مثبت باشم
خدای من
سریع میرم سر اصل مطلب
یه آهنگ قشنگ تو گوشم هست
امروز فایل توحید عملی قسمت 7 رو گوش کردم
با عشق قلبییییی
از استاد خوشگلم
استاد خوش هیکلم
استاد فوق العاده امممممم
استاد بی نظیرم
سپاسگزارررمممم
برای این که زندگیم عالییییییی پیش میره در تمام جنبه ها
من تمام ارامش درونم و بدست آوردم، از خدایی که عاشق منه ، ممنونم، از دستی که به نشون داد ، ممنونم استاد و مریم جونم یعنی عشق، یعنی اگاهی، یعنی خوشبختی، من خیلی ادم خوش شانسی هستم، الهی سپاس، حتما می ببینمتون، این هدف من هست ، دیدگاه من کاملا تغییر کرده ، خدایی که من می شناختم، سلب ارامش من بود، خدایی که می شناسم ، خود آرامشه، از دین کاملا ناراضی بودم، الان به دینم افتخار می کنم، قرآن و نمی شناختم ولی الان بهترین کتاب زندگی من شده، تنها کتابی که به نظر من ، هم تاریخی هم رمان هم روانشناسی هم پزشکی، هست ، فقط قرآن است، من زندگی ام شبیه زندگی اوشین بود ، ولی الان زندگیم ، زندگی هست که عاشقشم، در لحظه زندگی می کنم، دارم جهان گردی می کنم، و سفر هایی که دارم ، من تعیین نمی کنم ، جهان هدایتم می کنه ، و من حرکت می کنم، همیشه استاد می گفت هدایت می شی ، نمی فهمیدم یعنی چی؟ ولی الان می دونم که زمانی هدایت می شیم که بخواهیم و بواقع بندگی کنیم و قوانینش و رعایت کنیم ، بعد به راحتی نشانه دریافت می کنم و هدایت می شم، همیشه نشانه ها بوده ، من لیاقت دیدنشو در درون خودم پیدا نکرده بودم، من هدایت می شدم الهامات می گرفتم ، ولی صدای بیخودی های ذهنم بلند تر بوده از صدای الهامات، الان که به ارامش رسیدم و یاد گرفتم در لحظه زندگی کنم و یاد گرفتم که شاد باشم و فقط اگاهی کسب کنم با چالشهایی که برای خودم ایجاد می کنم، بتونم از دل تجربه ها ، چیزهایی یاد بگیرم ، و لذت ببرم، من عاشق یادگیری هستم و عاشق تنوع ، راکد نبودم و نیستم ، عاشق چالشها هستم ، چون منو می سازه و بزرگترم می کنه ، آگاهترم می کنه، من خوشبختم چون خود واقعی ام را پذیرفتم، چون نقاب ندارم، چون به خدای درونم وصل شدم و با او آشتی کردم. من بهترین خودم هستم و خیلی چیزها هنوز باید یاد بگیرم، من تازه متولد شدم ، و این تولد را به خودم تبریک می گم، من ارامش رو در این 11 سال که روی خودم کار کردم بدست آوردم ولی از خدا خواستم که بتونم روزی مریم جان و ببینم و این آرامشی که در صورتش هست و از نزدیک ببینم و در موردش ساعتهای زیادی صحبت کنم، سوال کنم ، و یاد بگیرم از ایشون ، که چطور می تونم بیشتر و لیتر این ارامش و کسب کنم ، می دونم هر چی آگاهتر بشم ، آرامشم هم بیشتر میشه، دوست دارم استاد عزیزم دوست دارم مریم جونم، راستی اینو بگم که پنجمین استاد من در طول این سالها ، استاد عباس منش عزیز است، و من دوستت دارم استاد چون جواب همه سؤالهای منو فقط شما تو نیستید بدید، هیچ یک از استاد های من نتوانستند جواب بدن ، از فایلای شما جواب سؤالهامون گرفتم و بعد از این که با شما اشنا شدم ، دیگر هیچ و هیچ استادی نخواستم که داشته باشم ، چون باور دارم شما رو ، در مورد همه چیز، شما همه اون 4 موردی که همه دارن دنبالش می دون و دارین ، ارامش درون، سلامتی، رابطه عاشقانه، ثروت. البته پول جزیی از ثروت است ، ثروت یعنی داشتن اگاهی، با خود در صلح بودن، صبوری، احساس خوب دایمی، اینها یعنی ثروت، عاشقتم استاد یه عالمه حرف دارم با شما و عشقت، می دونم که حضوری با شما صحبت می کنم و مصاحبه می کنم، زمانش هم وقتی هست که به اون لیاقت برسم. می بوسمتون.من اولین باری هست که برای شما دیدگاهم را باز گو کردم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
170 . روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
رد پای روز 4 تیر رو مینویسم و خوشحالم از اینکه بعد از 6 ماه رسیدم به روز شمار تحول زندگی فصل 6 و روز شمار 170 که با دوستان همراه هر روزه بشم
و این 170 روز رو واقعا پیشرفت های بزرگی داشتم و مهم ترینش حرف زدن با خدا بود که قشنگ حسش میکنم ،البته در مداری که هستم و اگر مدارم بالاتر بره درمورد شناخت خودم و خدا مطمئنم که بیشتر و بیشتر میشه این درک و حس کردن درونیم که از خدا دارم و هر لحظه داره باهام حرف میزدنه و هدایتم میکنه
امروز یه پیشرفتی داشتم و اون این بود که
شب رفتیم خونه مادر بزرگم و به پسر عموم گفتم بیا چهره تو طراحی کنم میای مدل بشی و بشینی و تکون نخوری ؟
گفت باشه و خیلی هم استقبال کرد
چون بار اولم بود گفتم اگه خوب نشد و یا اصلا شبیهت نشد ناراحت نشیا !
چون استاد نقاشیم گفته بالاخره باید از یه جایی شروع کنید تا هر روز تمرین کنید و یک نفر رو طراحی بکشید تا پیشرفت کنید ، قبول کرد و من وقتی داشتم طراحی میکردم بار اول خندم میگرفت و میگفت چرا بهم میخندی
میگفتم برای تو نمیخندم خنده ام از اینه که بلد نیستم ولی ممنونم که مدل من شدی و اعتماد کردی حتی اگر خوب نشه نشستی تا طراحی کنم چهره ات رو
بعد شروع کردم وقتی تموم شد اصلا شبیه نشد که هیچ خیلی هم ناخوب شد ولی باز میخندیدم میگفتم آره من میتونم
جالب اینجاست و تعجب کردم که وقتی اینارو به خودم میگفتم و میخندیدم و میگفتم بالاخره باید از یه جایی شروع کنم
مادربزرگم و حتی پسر عمو و عموم میگفتن تو میتونی
مادر بزرگم میگفت هر چند روز یه بار بیا و عکس مارو بکش
هم ببینیمت هم تمرین کن
جالب بود قبلا فامیلامون زیاد به نقاشی اهمیت نمیدادن
ولی الان تحسین میکنن
به خودم گفتم چی عوض شده طیبه؟؟؟؟؟؟؟
و میدونستم که همه اینا تغییر باورهای من بوده که با تلاشم و اینکه خدا کمکم کرده تا بتونم تغییر کنم و جهان اطرافم بدون اینکه من کاری انجام بدم تغییر کرده
وقتی این چیزا رو میبینم، میگم طیبه ادامه بده بیشتر تلاش کنی برای کنترل ذهنت بیشتر دنیات تغییر میکنه، بیشتر شخصیتتو تغییر بدی و عمل کنی بیشتر همه چی تغییر میکنه
خیلی حس خوبی بهم میده
بعد عموم گفت طیبه عکس پسر عموتو بدم میکشی گفتم باشه بعد پسر عموم گفت طیبه بیا نشونت بدم چی دوست دارم بکشی
بعد که عکسشو گفت و قطعی شد گفتم میخوای سفارش بدی دیگه درسته ؟؟
گفت آره
گفتم پس پول بومشو بفرست تا من برم بومشو بخرم
خیلی حس خوبی داشتم
میدونم که همه اینا به باورای من مربوط میشه که قبلا هیچ کدوم از فامیلا ازم خرید نمیکردن ولی از وقتی امسال هدفم رو تغییر شخصیتم گذاشتم
از 4 فروردین تا الان 4 تیر کلی سفارش از فامیلامون گرفتم
و مشتاق تر شدن به نقاشی و کارای هنری
در صورتی که قبلا مشتاق نبودن هیچ ، بلکه حاضرنبودن که پولی بابت نقاشی پرداخت کنن
همه اینا یعنی من درست دارم میرم این مسیرو و خدا داره جواب تک تک قدم هامو بهم میده
خدارو بی نهایت سپاسگزارم
وقتی من نقاشیمو کشیدم، خواهر زاده ام گفت خاله میشه منم بکشم گفتم بیا و نشست عکس پسر عمومو کشید خیلی خوب کشید با اینکه بار اولش بود
خدا بهش هدیه و گیفتی که داده برای اونم نقاشی هدیه داده
و بعد پسر عموم گفت طیبه اینبار بیا دوباره چهره مو طراحی کن ،ولی فکرتو بده به کار جدی باش
دقتتو بیشتر کن
من میشینم تکون نمیخورم
و من شروع کردم و اینبار واقعا خیلی خیلی بهتر از اول شد و شبیه چهره اش شد
اون لحظه بود که انقدر خوشحال بودم که تونستم این ترسی که داشتم رو در عمل توحیدی کنم و خدا کمکم کرد صفر تا صدشو
این درسی بود و پیشرفتی بود که امروز داشتم و خدارو شکر میکنم بابتش
امروز که همه جا مراسم و جشن بود برای عید غدیر
همه اش به این فکر بودم که چجوری باید از امام علی یاد بگیرم ؟ چجوری باید عمل بکنم تا منم یاد بگیرم از کسی که خداگونه بود و همه دوستش دارن
بی نهایت از خدا سپاسگزارم بابت همه کمک هایی که بهم میکنه خدایا شکرت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
170 . دومین رد پای من برای روز 170 ام روز شمار تحول زندگی پر از عشقم با خدا
رد پای روز 5 تیر رو مینویسم
سپاسگزارم از خدایی که 170 روز من رو هر لحظه کمک کرد تا سفر نامه ای که شروع کردم ،بهش پایبند باشم و متعهد بشم که سعی کنم عمل بکنم
ارزشمندی
من امروز وقتی بیدار شدم تمرین طراحی انجام دادم و کارای دیگه ام رو انجام دادم و قرار بود بعد از ظهر بریم با خواهرم مهمونی 10 کیلومتری برای عید غدیر
وقتی رفتیم من تو اینترنت نگاه کردم که اگه مغازه ای که تو میدان انقلابه و قلمو میخواستم بگیرم باز باشه اول برم اونجا بعد برم میدان آزادی
دیدم نوشته باز هست و من پیاده شدم و رفتم انقلاب وقتی از مترو بیرون اومدم دیدم همه جا بسته هست و ایستگاه صلواتی زدن و کلی آدم هست و همه جا ایستگاه صلواتی
رفتم یکم جلو تر و گشتم و منتظر بودم خواهرم بیاد ،بهش آدرس دادم ولی نمیتونست پیدا کنه و هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد ولی وایساده بودم و دیگه داشتم عصبانی میشدم
که چرا جوابمو نمیده و یک ساعته وایسادم و نیومده
بعد همون لحظه میخواستم بنویسم که نمیای من برم
ولی یه حسی میگفت ننویس لحنت خوب نیست
وقتی هی زنگ میزدم و برنمیداشت یهویی متوجه یه جیزی شدم
استاد عباس منش تو فایلای احساس لیاقت خیلی درمورد این چیزا میگفت و یهویی یادم اومد
تو اون لحظه که کم کم داشتم عصبانی میشدم نمیدونم چرا یهویی اون اومد به فکرم و یه لحظه به خودم گفتم
طیبه تو داری چیکار میکنی ؟؟؟؟
با اینکه درسته باهم اومدین و منتظری بیاد ،ولی حتی جوابتو نمیده و چه دلیلی داره برای کسی که جواب نمیده وایسی و منتظرش باشی تا بیاد و این یعنی ارزشمندی تو میبری زیر سوال
در صورتی که یک ساعت وایسادی و میتونستی بری از مراسم عید لذت ببری و بگردی
اون لحظه بود که گوشیمو گرفتم دستم نوشتم من دیگه میرم خودتون بگردید بعد برید مهمونی
که قرار بود شب مهمون بریم خونه عموم
اون لحظه هیچ مانعی حس نکردم که بهم گفته بشه نه اینو ننویس
حس کردم گفته شد دلیل ممانعت این بود که تو پی ببری به این عدم احساس لیاقتی که پنهانی بود و الان که پی بردی پس ادامه بده خودت ارزشمندی تنهایی برو و از مراسم لذت ببر
حس خوبت رو به خاطربه انتظار موندن به کسی که حتی جوابت رو هم نداده تا زود بیاد پیدات کنه نباید از دست بدی
و من رفتم و خواهرم زنگ زد گفت کجایی گفتم رفتم دیگه خودتون برید و خودم تا اذان رفتم از مراسم که کلی ایستگاه بود و بچه ها بازی میکردن نگاه کردم
یهویی دیدم مردم دستاشون پر از دسته گل رز هست رفتم و منم از کامیونی که گل پخش میکردن گرفتم و رفتم از دانشگاه تهران غذای عید رو هم گرفتم و برگشتم خونه عموم
یه چیزی خیلی عجیب بود برام
و اون این بود که من بادکنک هم گرفته بودم و میخواستم ببرم به پسر عموم که 7 ماهشه بدم تو راه چندین بار رفت برگشتم گرفتمش ،چندین بار تو بین جمعیتی که تو صف غذا بودم کنده شد از نگهدارنده اش باز گرفتمش
حتی وقتی برگشتم تا سوار مترو بشم هم بارون گرفت و شدید میبارید و وسیله هام و گلا دستم بود تو مترو رفتم و وقتی رسیدم سمت خونه عموم ، داداشم که اومد دنبالم ، باد شدید بود و بارون میبارید یهویی بادکنک رفت هوا و برگشتم بگیرمش گفتم الان دیگه رفت ولی گیر کرد به میله و پریدم گرفتمش و وقتی خواستم سوار ماشین بشم نشستم تو ماشین یهویی ترکید
فکر کنم به تیغ گلا خورد و ترکید
به ترکیدن و ماجرای بادکنک فکر کردم
برام عجبیب بود
دو تا نکته داشت برام
یکی اینکه من بادکنک رو میخواستم بیارم برای پسر عموی کوچیکم ، بارها خواست بره به آسمون یا بین جمعیت بره ولی نرفت و گرفتمش
و تو دلم میگفتم اگر خدا بخواد چیزی رو نگه داره نگه میداره حتی تو بدترین شرایط
نکته دوم هم که توجهمو جلب کرد این بود
که اگر حتی تو سخت ترین شرایط ،اگر خدا بخواد چیزی رو نگه داره ، اگر زمانش نرسه هیچی نمیشه
ولی اگر زمانش برسه همه چی تموم میشه
مثل مرگ
که اگر زمان مرگ نرسیده باشه تو بدترین شرایط چیزیت نمیشه ولی اگر برسه با یه اتفاق ساده همه چی تموم میشه
این موضوع بادکنک اول برای من این درس رو داشت که ببین طیبه نگران نباش خدا خوب کارشو بلده و میدونه چیکار داره میکنه تو خودتو سعی کن بسپری بهش
یه لحظه موقع ترکیدن حس کردم تو ذهنم گفتم چرا آخه ترکید این همه راهو آوردم آخرش ترکید
ولی زود به خودم اومدم گفتم طیبه یادت باشه صاحب اصلیش خداست ،دوست داشته بترکونه پس نیازی نیست ناراحت بشی و یا چراشو بدونی
مهم اینه که تو تو راه کلی با بادکنک کیف کردی
راستشو بخواین من بارها بادکنکو تو خیابون بغل کردم و میزدم به صورتم میگفتم ربّ من سپاسگزارم چه بادکنک قشنگی بهم دادی چقدر نرمه و زیباست و رنگشم آبی بود
خلاصه تا بیام خونه عموم کلی هم با بادکنک و گلا عکش گرفتم و با خودمم عکس گرفتم
قبلنا تو بیرون عکس نمیگرفتم که هیچ حتی انقدر راحت هم نبودم خوشحالم از اینکه وقتی بیرون راه میرم دارم از لحظه به لحظه زندگیم لذت میبرم و انقدر بیشتر وقتا مشغول حرف زدن با خدا هستم که متوجه اطرافم نیستم
خیلی حس خوبیه
وقتی رسیدیم زن عموم شیرینی آورد و من وقتی میخوردم گفتم یادش بخیر شهر خودمون بودیم از این شیرینیا میخوردیم ، یهویی گفتن که از شهر خودمون که برمیگشتن گرفتن
برای ما آوردن
خیلی لذت بخشه که خدا انسان هایی رو سر راهم قرار میده که انقدر با محبت هستن و مهربون و دوست داشتنی
این روزا برای من یه چیزی تکرار میشه
زیبایی
زیبایی
زیبایی
تو فایلای مختلف که اطرافت رو زیبا کن
هر لحظه به زیباییت توجه کن
وقتی برگشتیم خونه میخواستم گلارو بذارم تو مزار شهدای گمنام شهرکمون ولی دراش بسته بود وقتی برگشتم خونه با داداشم
دختر همسایه مون داشت میرفت به بچه اش گل دادم خیلی حس خوبی داشت
وقتی خواستم دفتر طراحیامو بردارم نمیدونم چی شد یهویی نشستم و تو اینستاگرام فیلمای اکسپلور که از فایلای استاد عباس منش و استاد الهه قمشه ای هست رو نگاه میکردم که یهویی در مورد تفسیر نماز دیدم و باز کردم گوش دادم
انقدر گریه کردم انقدر حس خوبی بهم داد
میخواستم بخوابم ولی همون حس زیبا که آروم و ملایم از طرف خداست بهم گفته شد نخواب بیا باهم حرف بزنیم
و من شروع کردم به حرف زدن با خدا
یه وقتایی میگم خدا من نمیدونم چی بگم تو بگو از چی بگم و چجوری حرف بزنم
ولی خودش خوب میدونه چجوری راهنماییم کنه
همین فایل تفسیر نماز رو گوش دادم و یه فایل دیگه از الهی قمشه ای دیدم که درمورد نماز میگفت
من فقط اشک ریختم و با خدا حرف زدم
خیلی حس خوبی دارم وقتی حس میکنم بهم گفته میشه شروع کن منتظرم بیا باهام حرف بزن ،گوش میدم به حرفات دلم میخواد برام حرف بزنی بهم بگی
و من اشک میریزم وقتی این حرفارو میشنوم حسشون میکنم
چقدر حس خوبیه وقتی بارها و بارها که اینجوری میشنوم و به خودم میگم طیبه یادت باشه تو ارزشمندی ،ارزشمندی که خدا هر لحظه داره باهات حرف میزنه
از وقتی این حس هارو تجربه کردم و هفته پیش بود فکر کنم هرکاری میکردم این صدا رو بشنوم ولی نمیشد یا به زور میخواستم بشنوم و نمیشد خیلی دلتنگ این صدای پر از آرامش بودم
از خدا میخوام هر لحظه بیشتر و بیشتر بکنه که البته میدونم برای اینکه بیشتر بشه این صدا باید عمل کنم به هر آن چه که دارم هر روز یاد میگیرم و سعی کنم در عمل ایمانمو نشون بدم
وگرنه نمیشنوم و یا کمتر میشنوم
تا ساعت 3 با خدا حرف زدم و گریه کردم ،انقدر دلم میخواست فریاد بزنم همه اش جلو گریه ام رو سعی میکردم بگیرم که صدام بلند نشه تا داداشم بشنوه
دلم میخواست یه جایی باشه و هیچکس نباشه من باشم و خدا که بلند باهاش حرف بزنم
چقدر قشنگه این رفیق و عشق دل من
من به خدا میگم ماچ ماچی من
اوایل که ماچ ماچی میگفتم بهش ذهنم مانع میشد میگفت چرا خدارو اینجوری صدا میکنی ولی بعد ها انقدر راحت بودم که خیلی راحت بهش میگم ماچ ماچی من
ماچ بهت ربّ من
وقتی گریه میکردم و فقط میگفتم ربّ من ، یاد یه تیکه از فیلم الهه قمشه ای افتادم که میگفت وقتی شما ربّ رو الله رو صدا می کنید بدونید که خدا هم شما رو قبلش صدا کرده که میتونید صداش کنید
یا وقتی استاد عباس منش میگفتن که وقتی شما اجازه میدین خدا هدایتتون کنه ،خدا وارد زندگیتون بشه جوری عاشقتون میکنه که فقط هر لحظه از شوق حرف زدن اشک بریزید
این چند روزو سوالم این بود
میگفتم خدا چجوریه که امام علی صبحا کار میکرده میرفته همه جا و شبا نمیخوابیده و میرفته در خونه نیازمندا غذا میبرده تا صبح
برامسواله و میدونم که خواب یه نوع عادته که ما برحسب عادت هرچقدر بیشتر بخوابیم بیشتر میخوابیم
میگفتم خدا چجوری آخه وقتی برای اونا شده یا هرکسی که خوابش کمه پس تو میتونی خواب منو کم کنی و من هم با تو بیشتر حرف بزنم شبا که گفتی تو قرآن ، بیاین با من حرف بزنید ،من دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی چحوری باید خوابم رو تغذیه ام رو اصلاح کنم تا انرژیم بیشتر بشه؟؟؟
همینجور سوالامم میپرسیدم و چند روزیه برام سوال شده
الان که مینویسم یاد چند ماه پیشم افتادم که تمام فکر و ذکرم این بود در مورد یه خواسته ام چجوری رها بشم و خدا تمام اونا رو به من جوری یاد داد که این روزا رو که میبینم سوالامم تغییر میکنه و هی سوال جدید میپرسم
دیگه حتی در طول روز هم به خواسته هام فکر نمیکنم
مشغول انجام کارایی هستم که بتید انجام بشه
خیلی حس خوبی دترم که وقتی سوال میپرسم خدا قشنگ جوابمیده و میفهمونه که چیکار باید بکنم
خیلی خیلی میخوامش خیلی خدای باحالیه
بی نهایت دوستش دارم
و درخواستم که این بود که خدا به منم کمک میکنی شبا نخوابم و باهات حرف بزنم و روزا هم نخوابم و برای پیشرفت در مهارت نقاشیم تلاش کنم؟؟؟
میدونم که مثل همیشه کمکم میکنه
خدایی که هر کاریو انجام میده پس میتونه ساعت خواب منو با بدنم و جسمم و همه چیز این جهان مادی تغییر بده و خودش فراهم کنه همه چیز رو چون صاحبش خودشه
برای تک تک خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت برای همه مون باشه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
170 . سومین رد پای من برای روز شمار پر از عشق
الگو برداری از افراد موفق
رد پای روز 6 تیر من
وقتی من این چند روزو دائم میپرسیدم خدایا چجوری امام علی شب و روز بیدار بود ؟؟؟
چجوری افراد موفق، شب و روز بیدار موندن و تلاش کردن ؟؟؟
من چجوری میتونم مثل اونا شروع کنم و عمل کنم ؟؟
چجوری میتونم که هرچی گفتی بگم چشم ؟؟
تو رد پای دومم یادم رفت اینو بنویسم وقتی دیشب از خونه عموم برمیگشتیم ،با زن عموم حرف میزدم و یه سری حرفا در مورد نقاشی و چیزای دیگه گفتیم و من حس میکردم که نقاشی رو نمیتونم ادامه بدم با شنیدن حرفای زن عموم ، که چون فروش نداشتم باید کلی قلمو و رنگ بگیرم و با حرفامیی که زد ذهنم شروع کرد به بمباران کردن من
و ذهنم مدام بهم میگفت که تو که فروش نداری ماه بعد کلاس باید شهریه ماهتو 1500 به استادت بدی ،بعدشم دلت میخواد کلاس رنگ روغن طبیعت رو هم از مرداد ثبتنام کنی
رو هم باید ماهیانه 3 میلیون پول شهریه کلتست بدی
که بوم و قلمو و چیزای دیگه جداست
و خیلی چیزای دیگه
خب تو برو به استادت بگو که نمیتونی پول کلاسو جور کنی و نرو کلاس
هی این افکار داشت تو سرم میچرخید و منم هی میگفتم برو نجوای ذهن خدا همون جوری که کمکم کرد بارها اینبارم کمکم میکنه من فقط تو عمل کردن متوقف شدم نباید فقط به پخش کردن تبلیغ نقاشیام متمرکز بشم باید شروع کنم حرکتای دیگه رو هم قدم بردارم
و الان من در مدار پایین هستم ولی اگر عمل کنم به کارای دیگه انجام بدم صد در صد مدارم تغییر میکنه
وقتی این حرفارو به ذهنم میگفتم و تو مسیر میرفتیم، همیشه مسیر برگشت از خونه عموم یه طاووس خوشگل که از چراغ ساختنش، رو میدیدیم و محو تماشاش میشدم
اینبار یهویی سرمو برگردوندم و دیدم یه نوشته بزرگ تو خیابون سمت راست طاووسا زده بودن که
هدفت رو به یاد بیار
به خودم گفتم طیبه این یه نشونه هست
که خدا میخواد بگه ادامه بده، حرف نجوای ذهنتو گوش نده ،تو میتونی پس یادت بیار که از خدا چی درخواست کردی
گفتی که، خدا من میخوام نقاشیایی که بهم الهام میکنی رو بکشم
نقاشی دیواری سفارش بگیرم
چهره روی بوم سفارش بگیرم و کارای بوم بزرگ انجام بدم که بزرگترین درخواستت رفتن نقاشیات به موزه ها و فروششون به بهترین جاهایی که در مدار بالاتر هستن
پس ادامه بده باید تلاش کنی تا بهت داده بشه
امروز که تنها بودم تو خونه و انقدر مشغول نقاشی کشیدن شدم که حساب روزا از دستم در رفته و حتی اینکه مادرم رفته کربلا اصلا حس نکردم کسی خونه نیست
اگر طیبه قبل بودم ،از بی قراری وقتی مادرم مسافرت میرفت به مادرم هی زنگ میزدم میگفتم کی میای ،یا انقدر وابسته مادرم بودم که اذیت میشدم
خوشحالم ار اینکه تو این چند ماه نتیجه عمل کردنم به آگاهی هارو یکی یکی داره همه محدودیتامو خدا میگیره و کمکم میکنه تا بهش نزدیک تر و نزدیکتر بشم
صبح که بیدار شدم شروع کردم تمرینم رو و قرار بود خاله ام بیاد
جالب اینجاست تو این چند روز همه بهم زنگ میزدن میگفتن اگه دلت گرفت بیا خونه ما یا میگفتن بیا خونمون تنها نمون
و تنها چیزی که منو میخندوند این بود که من تنها نیستم و اینکه نقاشی میکشم انقدر محو نقاشی و حرف زدن با خدا و گفتگوی بینمونم که اصلا حس نمیکنم تنهام
در صورتی که اگر یک سال قبلم بود حس تنهایی میکردم
ولی الان انقدر با خدا حرف میزنم و وقتاییم که حرف نمیزنم باهاش گفتم بهش که وقتی دیدی یادت نکردم یه کاری کن که زو به یادت بیفتم باهات حرف بزنم
خودت بهتر میدونی چجوری یادتو تو دلم زنده کنی
خیلی این حس رو دوست دارم ،تو کتاب عشق خدا، که از یه دختر هدیه گرفتم تو مصلی، روز آخر نمایشگاه کتاب، نوشته بود که وقتی تو آینه نگاه میکنید تصویر رو میبینید
آیا خود تصویر رو نگاه میکنید یا صاحب تصویر رو
و جواب صاحب تصویر بود
و از وقتی من این متن رو خوندم تا میام به خودم تو آینه نگاه کنم یا حتی چیزای دیگه میگم صاحب تصویر خدا ،ربّ من ازت سپاسگزارم که انقدر ماهرانه نقاشیم کردی ،انقدر ماهرانه و مهندسی شده همه چیز رو طراحی کردی
وقتی نقاشیم تموم شد بلند شدم تا یکم خونه رو مرتب کنم و ظرفارو بشورم ، هی میگفتم خدا صبر کن ظرفا تموم بشه بعد خاله بیاد ، همین که ظرفا تموم شد ،گفتم خب خدا الان میتونه بیاد خاله
وای یعنی نذاشت جمله ام تموم بشه یهویی گوشیم زنگ خورد و خاله ام گفت طیبه دارم راه میفتم
خیلی باحال بود
چقدر من دوست دارم این گفتگوی بینمونو
شاید اگه به کسی بگم بخنده و یا باور نکنه ولی تنها جایی که میام و مینویسمشون نگتا هر وقت دوباره خوندمش یادم بیارم که هر لحظه خدا همراهیم میکنه
و اینجا مینویسم چون میدونم انقدر خانواده بزرگی دارم که همه خانواده ام تو این سایت پر از آگاهی مثل من میشنون و گفتگو دارن با خدا
و حسش میکنن
البته به قول استاد طبق مداری که درش هستم ممکنه من کمتر بشنوم یا کسی بیشتر بشنوه ولی بازم خوشحالم که دارم تکاملم رو طی میکنم
خیلی سپاسگزارم از خدای خوبم
وقتی خاله ام اومد کلی نعمت با خودش آورده بود
وقتی با هم حرف میزدسم من فکر کردم که امروز پنج شنبه هست و هی تو دلم میگفتم وای فردا جمعه هست من باید نقاشیمو انجام بدم
یهویی خاله ام گفت امروزم که چهارشنبه هست مادرت کی میاد
یهویی با تعجب گفتم چند شنبه ؟؟؟
گفت چهار شنبه
انقدر ذوق زده شدم که یه روز نه دو روز زمان دارم برای کار کردن رنگ روغن
خندیدم و گفتم وای چه خوب من فکر میکردم امروز پنجشنبه هست
و خدارو شکر کردم و گفتم ببین انقدر من مشغول نقاشی و کارم که اصلا روزارو هم فراموش کردم
یاد فایل 10 سخنی که استاد عباس منش از انیشتین میگفت افتادم
که میگفت انقدر متمرکز کارش بوده که حتی یادش میرفته کجا میخواسته بره حتی بلیت قطارشم نمیدونسته کجا گذاشته و خیلی چیزای دیگه
خوشحال شدم از این بابت که منم وقتی اینو فهمیدم گفتم پس تو هم متمرکز داری پیش میری
همینجوری ادامه بده و مطمئن باش که میشه
و به مسیرت ادامه بده و پاروهارو بنداز تو آب که خدا خودش میدونه چجوری تو رو برسونه به نور خودش
وقتی خاله ام خواست بره نمیخواستم منم باهاش برم ،یهویی گفتم صبر کن منم بیام برسونمت تا ایستگاه اتوبوس ، وقتی رفتیم ، دیدم آسمون چقدر خوشرنگ و جذابه
نزدیک غروب بود
چندین رنگ داشت آسمون
نارنجی ، زرد ،آبی ،بنفش، صورتی ،نیلی و همینجور رنگای دیگه که حتی انقدر قشنگ بودن نمیدونستم چه رنگی هستن
خیلی لذت بخش بود وایسادم و تماشا کردم این همه زیبایی خدارو
خیلی خیلی خوشحالم که منو هدایت کرد تا با خاله ام برم بیرون و اون همه عظمت و بزرگیشو ببینم
داشتیم با خاله ام راه میرفتیم دیدم رو زمین با گچ بزرگ k نوشتن اصلا توجه نکردم چیه بعد دیدم o رو قبلش نوشتن
اولش که دیدم گفتم نشونه هست درمورد خواسته ام ، متوجه نشدم و بعد که ok رو دیدم گفتم چه جالب ،خاله نوشته ok
بعد رد شدیم و رفتیم
بعد که خاله ام رفت ، یکم رفتم پیاده روی و با خدا حرف زدم
وخواستم برگردم خونه خیلی حس فوق العاده ای داشتم ،خواستم از یه مسیر دیگه برم که مسیرمو خدا عوض کرد و از سمت همون نوشته ها رد شدم اینبار بلند گفتم ok
دوباره ok به زبونم جاری شد اینبار سوالی بود
Ok?
و جواب دادم خودم به خودم ok بله بله بله
و همون لحظه دقیقا همون خواسته ام جلوی چشمم اومد و حسش کردم که دارمش و خندیدم و شکر کردم و گفتم خدایا سپاسگزارم ازت بابت بله ای که دادی بهم
به درختا نگاه میکردم و مدام حمد و ستایش رو تو دلم میگفتم
وقتی رفتم خونه ، باز هدایتی رفتم تو اینستاگرام گفتم خدا چی برای من خوبه ؟؟؟
دیدم یه توپ بسکتبال توجهمو جلب کرد تو اکسپلور ،همین که باز کردم دیدم انگلیسی داره حرف میزنه و مینویسه رو فیلم رفتم گوگل معنیشو ببینم
نوشته بود که
فقط من ،ورزش و خدا در این سال جدید
گفتم خدا خوب میدونی چی بگی بهم
و گفتم فقط من ،نقاشی و خدا
که دقیقا همینجوریه این روزها و ماه های من از وقتی با این سایت پر از آگاهی که خدا هدایتم کرد دارم هر روز تمرین میکنم و خدا هر لحظه کمکم میکنه
بعد میخواستم که دوباره سوالمو بمرسم که گفتم خدا چحوری آخه امام علی نمیخوابید و شبا میرفت در خونه نیازمندا کمک میکرد و روزا کار میکرد
یا خیلی از افراد موفق دیگه و حتی خود استاد عباس منش هم شبانه روز تلاش میکرده تا الان به اینجایی که هست رسیده
همینحوری داشتم فکر میکردم یهویی یه فیلمی از رونالدو دیدم که یاهاش مصاحبه میکردن
ازش پرسیدن شده تا حالا بیدار بشی و بگی : امروز رو ولش کن ؟
گفت آره چرا که نه ؟بعضی وقت ها باید با مغزم بجنگم
همه ما انسانیم این کاملا عادیه
که منظورش کنترل ذهن بود که باید انجام بده
و بعد ادامه داد که
این یه بخش از وجود ماست
و بعد پرسید چجوری باهاش مقابله میکنی ؟؟
گفت :
چالش بزرگ زمانیه که
میل نداری یه کاری رو انجام بدی
ولی باید انجامش بدی
این مهم ترین نکته هست
برای همینه که من میگم
استعداد بدون تلاش نتیجه ای نداره !
باید با وسوسه درونت مبارزه کنی
که پشتکار داشته باشی
بازم میگم ، بعضی وقتا خیلی سخته
خیلی از مردم ازم میپرسن
دوست داری که هر روز بری باشگاه
معلومه که نه
واقعیت نداره
ولی باید انجامش بدی
و وقتی شنیدم گفتم دقیقا عین حرفای استاد عباس منش که میگفت از قرآن
و تمامشون بهم یادآور شد
دقیقا من این چند روز چالشم اینه که کاری که میل بهش ندارم رو انجامش بدم
یکیش نخوابیدن و بیدار موندن و نقاشی کشیدنه
و میدونم که خدا کمکم میکنه و رفته رفته تکاملم رو طی میکنم که منم خوابمو کم کنم و بیشتر لذت ببرم از نقاشی کشیدن و قدم برداشتن
حتی دلم میخواد شبا بیدار بمونم و با خدا حرف بزنم
هر روز از خدا میپرسیدم که خدایا من چیکار باید بکنم شبا دیر بخوابم و صبح وقت اذان بیدار بشم
من ازت میخوام فقط دوساعت بخوابم و اصلا نخوابم
وقتی اینارو پرسیدم یه فایل از الهی قمشه ای در مورد نماز دیدم
وقتی گوش دادم فقط اشک ریختم یه مثالی زد
گفت یه عاشقی بود میخواست معشوقش رو ببینه و گفته بیا ببینمت
معشوقش گفته بود شب میام و پرسیده بود کی میای و گفته بود تو نخواب من شب میام ببینمت ، بیدار باش
و کسی که عاشق بود منتظر مونده بود و معشوقه اش دیر اومده بود و خوابیده بود
و وقتی معشوقه اش دیده بود که خوابه گردو گذاشته بود و گفته بود تو با گردو ها بازی کن ،به درد عاشقی نمیخوره
و ماهیت عشق رو با این داستان گفت که
وقتی میخوای و عاشق چیزی هسنی یا عاشق این هستی که با خدا حرف بزنی ،
عشق بازی ،بازی نیست
ای دل سر بباز
از خوابت نمیتونی بگذری ؟؟؟؟؟؟
از یک لذت بی هویت نمیتونی بگذری
پس عاشق چی هستی ؟؟؟؟؟؟
به خودم اومدم گفتم وای خدای من
نه فقط تو نه فقط نقاشی و هرچیزی که عاشقشم و دلم میخواد انجامش بدم
ولی اینجوری عاشق نیستم که بخوام شب و روز به خاطرش بیدار بمونم و از خوابم بگذرم
عاشقم ولی از خوابم نمیگذرم تا به معشوق برسم
به معشوق ربّ
به معشوق نقاشی
و ….
از خودم پرسیدم گفتم طیبه چند باری خدا بارها بهت نشونه داد آیه هایی درمورد بیدار بودن و نخوابیدن و حرف زدن با خدا رو نشونت داد
بارها بهت گفت به شیوه های مختلف که خوابتو کم کن ولی چند ماهه که تلاشی نمیکنی به این نشونه خدا
و این روزا من خیلی دلم میخواد بیدار بمونم و خوابم کمتر بشه تا هم با خدا بیشتر حرف بزنم و هم مهارت نقاشیمو پیشرفت کنم با تمرین و تکرار
دو روز پیش میخواستم بخوابم ،که تو روز شمار ها نوشتم که حس کردم باید با خدا حرف بزنم و هی بهم گفته میشد نخواب یا حرف بزنیم
وقتی من خوابم میومد شروع کردم به حرف زدن با خدا ،که انقدر گریه کردم حتی نفهمیدم ساعت چجوری 3 نصف شب شد
نقهمیدم چجوریم خوابم پرید
همه اینا کار خداست که اگه من این قدم رو بردارم خودش خواب رو ازم میگیره
نباید نگران این باشم که خوابم چجوری کم بشه
الان که داشتم مینوشتم یهویی درک کردم که
گفته شد تو کاری به کم شدن خوابت نداشته باش
تو تلاش کن و شروع کن به حرف زدن مطمئن باش که خدا خودش باقی کارارو انجام میده
تو خود پای در را نه و هیچ مپرس
که خود راه بگویدت که چون باید کرد
چقدر عشق خدا که هر لحظه جواب سوالامو به طریقای مختلف بهم میده
بی نهایت ازش سپاسگزارم
رد پای روز 170
روزشمار تحول زندگی من
الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4
درود و سلام خدمت دو استادان بزرگوارم و سلام به همه ی دوستان همراه در این قسمت
خدایا شکرت که منو بسمت نوشتن کامنتی در چنین فایلی ،پر محتوا هدایتم کردی
و خدایاا شکرت که استاد ما را هم به آنچه که بهشون الهام شد هدایت کردی قرار بر این بود که کامنت های انتخابی توسط خانم شایسته ی عزیز رو بخوانند ولی انگار خداوند به قلب استاد عزیزمون نوری تاباند و بنوعی بسمت ضبط چنین فایلی تشخیص دادن نکات مثبت و توحیدی بودن افراد موفقی همانند آقای مسی عزیز هدایت شدن
استاد جان خیلی ممنونم که توجه ما رو به زیبایی های محیط اطراف تون جلب کردید
منم از شما یاد گرفتم منم مثل شما همیشه اول وقت همین که چشم هامو باز می کنم میام توی سایت و یک کامنت زیبا از دوستان عزیز رو می خونم
منم مثل شما اول صبح فوری از خداوند شکرگذاری می کنم
اول از همه بخاطر رختخواب گرم و نرممم بخاطر سقف وسیعی از امنیت کاملی که بالای سرم دارم شکرگذاری می کنم و . برای دیدن آن آسمان زیبای سپیده دم صبحگاهی و برای اینکه شب رو براحتی و آسانی خوابیدم و آساییدم و خداوند صبح زود قبل از سپیده دم بیدارم کرد شکرگذاری می کنم
اینکه صدای آواز پرندگان صبحگاهی رو می شنوم و لذت می برم اینکه لحظه ی طلوع خورشید درخشان رو از پشت آن کوههای دور دست نگاه می کنم و مدیتیشن دو قلب را برای کره ی زمین انجام میدم سپاسگذاری می کنم. .. خدایااا ممنون و سپاسگذارم ..
استاد عزیزم منم خیلی از افراد رو می شناسیم که ردپای قوانین رو در زندگی شون دیدم که حالا آگاهانه و یا ناآگاهانه دارند اجرا می کنند و موفق هستند ولی دلیل موفقیت شون رو هیچوقت نمیفهمیدم از کجا آب می خوره ولی از وقتی با شما استاد عزیزم آشنا شدم قوانین این جهان هستی رو شناختم و فهمیدم که با شکر گذار بودن از هر آنچه که دارم و قدر داشتنه هر هر آنچه که دارم و طبق قانون به هر آنچه که توجه کنم از اساس و ریشه ی همون کانون توجه بسمت من جذب میشه و با فایل های شما اصل رو از فرع یاد گرفتم و شما بهترین الگوی زندگی من شدید ..
مثلا در همین فایلی که شما ضبط کردید اول از همه احساس خوب تون رو با ما به اشتراک گذاشتید و با توجه کردن به محیط دلچسب و دلپذیر آن درختان و چمن های سرسبز و بارانی که باریده بود و افتر رون. پس از باران روح نواز و صدای آبی که از یک رودخانه و چشمه ی رونده شنیده می شود و هزاران نکات زیبا و مثبت که همیشه بهمون یادآوری کردید و به ما هم یاد دادید که همیشه قبل از هر کاری اول احساس مون رو با دیدن زیبایی ها خوب نگه داریم و اول از همه به نکات مثبت اطراف خودمون توجه داشته باشیم و برای این نعمت ها شکر گذار خداوند باشیم و از خداوند هدایت بطلبیم و سر تایید و تحسین تکون بدهیم و چنین خصوصیات عالی رو تشویق و تحسین کنیم و این بهترین و والاترین عملی است که برای شروع هر حرکتی لازم هست و در واقع اصل مطلب هم همین است اینکه همش با تمرکز بدنبال زیبایی ها باشیم و به نکات مثبت پیرامون خود و دیگران و هر چیز دیگری باشیم و کانون توجه مون رو بسمت بهترین ها کنترل کنیم و لذت ببریم و به اوج احساس خوب برسیم و همچنان برای دیدن این نعمت ها سپاسگذار باشیم خدایا شکرت و شما بهترین الگوی و بهترین سرمشق زندگی من هستید
ما باید تمرکز بر توانایی تشخیص اصل از فرع را داشته باشیم و خودمون رو از حاشیه ها دور کنیم و سرمون به کار و عملکرد خودمون باشیم و سکوت کنیم تا نعمت ها و موهبت ها ی خداوند رو ببینیم و بشنویم و درک کنیم و آگاه شویم تا الگوهایی رو برای بهتر شدن مسیر مون بیابیم
الگوهایی مثل آقای مسی عزیز که گُلِ گُل موفقیت در تمام جنبه های زندگی هستند واقعا یک الگوی فوق العاده ای هستند که استاد بخاطر شخصیت خوبشون در این فایل در مورد یک مصاحبه شون صحبت کردند..
استاد گفتند .. من وقتی به شخـــصی علاقمند میشم که بیشتر از لحاظ شخصیت درونی و اخلاقی و روحی عالی باشند و این نوع شخصیت و این نوع تفکر و باور قلبی به خداوند خیلی با ارزش و مهم تره تا از لحاظ شخصیت فنی و یا مدال و قهرمانی یا شغلی آن شخص اهمیت بیشتری داره .. اینکه گاهی شهرت و شوکت می تونن شخصیت آدم رو بشکل نامناسبی تغییر بده و حواشی هایی بدنبال داشته باشه
اینکه آقای مسی یک شخصیت سرشناسی است که بهترینهع بهترین بازیکن فوتبال در جهانع که آنقدر متواضع ( humble )
و فروتن و بی حاشیه است که دلیل اصلی شخصیت برترش بعنوان یک الگوی خوب و عالی شده همین متواضع بودنش هست بقول استاد گُلِ گل بودن هست ..
یعنی خیلی از کسان موفقی که وقتی به شهرت و بلند آوازگی میرسند ممکنه حاشیه های زیادی مثل مواد مخدر و افسردگی و یا زندان و خیلی چیزهای دیگه ای داشته باشند که از مسیر اصلی شون دور میشن ولی در مورد آقای مسی کلا یک شخصیت متؤکل و متواضع و خودساخته و متفاوتی است..
کلا افراد موفقی که بدون حاشیه هستند کمتر در شبکه های اجتماعی صحبت می کنند بیشتر حواسشون به خودشون هست بیشتر سرشون توی زندگی خودشون هست کلا توجه ای به مسایل حاشیه ای ندارند و نه صحبت آنچنانی می کنند
بقول استاد عزیز که به یک نکته ی طلایی اشاره کردند و گفتند : اینکه میشود آنقدر موفق بود و می شود آنقدر مشهور بود و میشود آنقدر متواضع بود که می شود آنقدر هم بی حاشیه بود
واقعا کاشکی ما هم بتوانیم وقتی پله های موفقیت شوکت و نعمت و برکت های الهی رو طی کردیم یادمون باشه که هر آنچه که بهش رسیدیم و داریم به اعتبار نیک و بلند آوازگی رسیدیم فقط و فقط به خداوند ربطش بدیم و هیچوقت فکر نکنیم خودمون به تنهایی تمام مسیر رو حرکت کردیم در واقع ما بدون خداوند قدم از قدم نمی توانیم برداریم .
دقیقا این همون اصل هستش اینکه اگر از درون خودساخته باشیم و عادات خوبی رو در خودمون بصورت بنیادین ساخته باشیم صد در صد در تغییر شخصیت مون هم تاثیر گذار است و با تکرار و تکرار و تمرین مداوم ما رو به نتایج خوب پایدار هدایت می کند
هر چند آدمهای موفق هم استرس و ترس و نگرانی های خاص خودشون رو هم داشتند .. آدمهای موفق هم زمانی خسته شدند و بریدن .. آدمهای موفق هم گاهی نامید شدند و فکر می کردند ممکنه تلاش هاشون نتیجه ای نده . . ولی میدونستند که همه ی اینها نجواهای ذهنه … فهمیدن که نباید کوتاه بیان . فهمیدند که باید ذهن شون رو کنترل کنند . فهمیدن که بجای اینکه به ناخواسته ها توجه کنند باید فقط به هدف شون تمرکز کنند و امید داشته باشند و امیدشون رو از دست ندن و ادامه بدن و انگار یک توکل ایمان درونی بهشون میگه تو موفقی و باید ادامه داد
در بعضی مواقع هم اگر در زندگی مون به تضاد و یا به اصطلاح شکستی روبرو شدیم باز هم از زاویه و منزلت درس عبرت بهش نگاه کنیم و تا هوشیارتر شویم تا چشم و گوش مون بازتر شود و بیشتر تمرکز کنیم و بقول معروف دشمن رو دست کم نگیریم تا کمک کنه شخصیت مون قوی تر بشه وپیشرفت کنیم و انگیزه بگیریم و حرکت کنیم و از تمام آن مسایل عبور کنیم
وقتی به زندگی افراد موفق دقت میکنم میبینم که حواسشون به خودشون هست .. دنبال حرف ها و حاشیه ها نیستند
ردپای قوانین همیشه در شخصیت ها و الگوهای موفق بوضوح دیده میشه
اکثریت مردم درگیر حاشیه هستند و از اصل دور هستند و آن قــــدرت بالای برتر رو تشخیص نمیدن و از قوانین اطلاعی ندارند … و در ادامه ی مصــاحبــه آقای مسی گفتند : آنها فکر میکنند که (چون برای موفقیتش سرشو بسمت بالای آسمان گرفته و داره از خداوند تشکر و قدردانی می کنه) افراد تصور می کردند. که ایشون با مادربزرگ مرحوم خودش یا با روح مارادونا صحبت میکنه غافل از اینکه ایشون گفتند که من اغلب با خدای خودم صحبت می کنم و تشکر می کنم از اینکه خداوند این قهرمانی رو در سرنوشتم قرار داد و بیشتر از این طولانی نکرد در واقع ایشون یک شخصیت متوکلی دارند که به اصل و به منبع هدایت الهی خداوند متصل هستند و شکرگزاری عمیق قلبی دارند و این سبک و شیوه ی زندگی آقای مسی نقطه ی عطف ایشون برای بالا رفتن از پله های موفقیت و در صدر قهرمانی جهانی است و به خودش غُره نمیشه
واقعا چقدر تحسین آمیز و تاثیر گذاره … و باید این اعمال و رفتار اشخاص موفق رو الگو و سر لوحه ی زندگیش قرار داد که گریدیت کارت موفقیت هاشون رو از خداوند می دانند و بجای اینکه به نتایج فکر کنند به مسیر عملکرد درست شون فکر می کنند و در لحظه ی حال زندگی می کنند و بجای اینکه از شوق و ذوق کسب مدال قهرمانی از خود مچکر و غره شوند . متواضع تر و فروتن و سر بزیرتر و شکرگذارتر می شوند و آن قدرت برتر جهان رو ناظر بر زندگی شون میدونید واقعا جای تحسین و تمجید داره
خدایاااا هر لحظه ما رو بسمت بهترین ها هدایت کن و از تو متواضعانه در خواست می کنم خودت هدایتمون رو بعهده بگیری و خودت زندگی مون رو پشتیبانی و محافظت کنی و خودت همه ی کارهامون رو برای موفقیت در تمام جنبه های زندگی مون هماهنگ و چیده مان و برنامه ریزی و هندلش کنی خدایااآ ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت
استاد جان خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که در هر قسمت از فایل ها بهترین و مهمترین آموزش رو برامون تدریس کردید و از اینکه همیشه دارایی ها و پول و ثروت و نعمت ها و شهرت و شوکت و مقام و منزلت و داشته هاتون رو از خداوند میدونید و به داشته هاتون غزه نمی شوید و اینکه گفتید همیشه سعی می کنم از خداوندهدایت بطلبم که چه کاری بهتره که الان انجام بدم
چه مسیری رو بهتره که برم
خداوند که دوستان عزیزی رو آورده توی زندگیم
خداوند که این توانایی رو در وجودم قرار داده . خداوند که مسیرها رو باز می کنه
خداوند که ایده ها رو الهام می کنه
خداوندی که سلامتی و تندرستی رو داده
خداوندی که قلبمون رو میتپه
خداوند که سرسبزی ها و باران و نعمت ها و زیبایی ها رو برامون میاره
و این خداوندم که همه چی رو خلق کرده و آفریده
و خداوند که این الهام رو در قلب شما گذاشت که این درس بزرگ رو بما هم یاد دادید ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت و از اینکه هم شما و هم خانم شایسته ی عزیز الگوهای بارز و مشخص من در تمام جنبه های زندگیم. هستید از خداوند تشکر و قدردانی می کنم
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به تو اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
عرض ادب خدمت استاد عزیز و ھمکاران خوب،متواضع بودن در برابر خداوند برای انسان کافیست و خداوند خودش ھمہ کارھا رو انجام میدہ و نیاز نیست کہ ما کاری بکنیم.من الان خودم روی خودم آنقدر کار کردم که دیگه نه ناراحت میشم نه عصبانی نه نگران ،اگر ھم کمی بعضی موقعھا این صفات رو پیدا میکنم خیلی سریع برمیگردم بہ حالت آرامش و مئدونم کہ خداوند ھمہ چیز رو درست میکنہ.واقعا خداوند قدرت بزرگیه که نظیر توی دنیا نداره. با خداوند که هستم همیشه شاد و پرانرژی هستم و باید بگم خدایا شرکت به خاطر حضور و وجود خودت.خدایا همیشه شکرت
به نام خداوند روزی رسان
قدم 170
چند روزی هست که درگیر انجام کاری هستم که به شدت منو تو رنج و ناراحتی قرار داده و ناراحت بودم و قبل از این فایل هم به همین موضوع فکر میکردم و ناراحت بودم و ایده ای نداشتم .
از یه طرف این فشار داره پاشنه اشیل من بهم نشون میده که روی چه بعدی باید کار کنم و از طرفی هم پشت این به ظاهر دیوار برام , خدا میدونه چقدر برکت و ثروت و نعمت خوابیده .
الان که به گذشته فکر میکنم میبینم که تمام اتفاقات که در زندگیم رد کردم وقتی بهش نگاه کردم نقطه قوت بوده و منو بزرگتر کرده و قطعا همین مسئله هم برام همینطور خواهد به شرطی که کم نیارم و ادامه بدم .
چیزهای خداوند میدونه که الان از درکش عاجز هستم و چون من تمرکز کردم روی این مسئله فقط همین نقطه کوچک رو میبینم اما خداوند دید وسیع تری داره و میدونه که برای من چی بهتره پس بهتره اعتماد کنم واین بازی را مثل یه محک و امتحان ببینم.
شاید اون اتفاقات در بازی با عربستان خیلی افراد تیم مسی و خودش رو ناامید کرده اما براشون لازم بوده که قوی تر بشن و براشون رحمت و افتخار شد و قهرمان جام جهانی شدند