الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4 - صفحه 26

513 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    رد پای روز 170

    روزشمار تحول زندگی من

    الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 4

    درود و سلام خدمت دو استادان بزرگوارم و سلام به همه ی دوستان همراه در این قسمت

    خدایا شکرت که منو بسمت نوشتن کامنتی در چنین فایلی ،پر محتوا هدایتم کردی

    و خدایاا شکرت که استاد ما را هم به آنچه که بهشون الهام شد هدایت کردی قرار بر این بود که کامنت های انتخابی توسط خانم شایسته ی عزیز رو بخوانند ولی انگار خداوند به قلب استاد عزیزمون نوری تاباند و بنوعی بسمت ضبط چنین فایلی تشخیص دادن نکات مثبت و توحیدی بودن افراد موفقی همانند آقای مسی عزیز هدایت شدن

    استاد جان خیلی ممنونم که توجه ما رو به زیبایی های محیط اطراف تون جلب کردید

    منم از شما یاد گرفتم منم مثل شما همیشه اول وقت همین که چشم هامو باز می کنم میام توی سایت و یک کامنت زیبا از دوستان عزیز رو می خونم

    منم مثل شما اول صبح فوری از خداوند شکرگذاری می کنم

    اول از همه بخاطر رختخواب گرم و نرممم بخاطر سقف وسیعی از امنیت کاملی که بالای سرم دارم شکرگذاری می کنم و . برای دیدن آن آسمان زیبای سپیده دم صبحگاهی و برای اینکه شب رو براحتی و آسانی خوابیدم و آساییدم و خداوند صبح زود قبل از سپیده دم بیدارم کرد شکرگذاری می کنم

    اینکه صدای آواز پرندگان صبحگاهی رو می شنوم و لذت می برم اینکه لحظه ی طلوع خورشید درخشان رو از پشت آن کوههای دور دست نگاه می کنم و مدیتیشن دو قلب را برای کره ی زمین انجام میدم سپاسگذاری می کنم. .. خدایااا ممنون و سپاسگذارم ..

    استاد عزیزم منم خیلی از افراد رو می شناسیم که ردپای قوانین رو در زندگی شون دیدم که حالا آگاهانه و یا ناآگاهانه دارند اجرا می کنند و موفق هستند ولی دلیل موفقیت شون رو هیچوقت نمی‌فهمیدم از کجا آب می خوره ولی از وقتی با شما استاد عزیزم آشنا شدم قوانین این جهان هستی رو شناختم و فهمیدم که با شکر گذار بودن از هر آنچه که دارم و قدر داشتنه هر هر آنچه که دارم و طبق قانون به هر آنچه که توجه کنم از اساس و ریشه ی همون کانون توجه بسمت من جذب میشه و با فایل های شما اصل رو از فرع یاد گرفتم و شما بهترین الگوی زندگی من شدید ..

    مثلا در همین فایلی که شما ضبط کردید اول از همه احساس خوب تون رو با ما به اشتراک گذاشتید و با توجه کردن به محیط دلچسب و دلپذیر آن درختان و چمن های سرسبز و بارانی که باریده بود و افتر رون. پس از باران روح نواز و صدای آبی که از یک رودخانه و چشمه ی رونده شنیده می شود و هزاران نکات زیبا و مثبت که همیشه بهمون یادآوری کردید و به ما هم یاد دادید که همیشه قبل از هر کاری اول احساس مون رو با دیدن زیبایی ها خوب نگه داریم و اول از همه به نکات مثبت اطراف خودمون توجه داشته باشیم و برای این نعمت ها شکر گذار خداوند باشیم و از خداوند هدایت بطلبیم و سر تایید و تحسین تکون بدهیم و چنین خصوصیات عالی رو تشویق و تحسین کنیم و این بهترین و والاترین عملی است که برای شروع هر حرکتی لازم هست و در واقع اصل مطلب هم همین است اینکه همش با تمرکز بدنبال زیبایی ها باشیم و به نکات مثبت پیرامون خود و دیگران و هر چیز دیگری باشیم و کانون توجه مون رو بسمت بهترین ها کنترل کنیم و لذت ببریم و به اوج احساس خوب برسیم و همچنان برای دیدن این نعمت ها سپاسگذار باشیم خدایا شکرت و شما بهترین الگوی و بهترین سرمشق زندگی من هستید

    ما باید تمرکز بر توانایی تشخیص اصل از فرع را داشته باشیم و خودمون رو از حاشیه ها دور کنیم و سرمون به کار و عملکرد خودمون باشیم و سکوت کنیم تا نعمت ها و موهبت ها ی خداوند رو ببینیم و بشنویم و درک کنیم و آگاه شویم تا الگوهایی رو برای بهتر شدن مسیر مون بیابیم

    الگوهایی مثل آقای مسی عزیز که گُلِ گُل موفقیت در تمام جنبه های زندگی هستند واقعا یک الگوی فوق العاده ای هستند که استاد بخاطر شخصیت خوبشون در این فایل در مورد یک مصاحبه شون صحبت کردند..

    استاد گفتند .. من وقتی به شخـــصی علاقمند میشم که بیشتر از لحاظ شخصیت درونی و اخلاقی و روحی عالی باشند و این نوع شخصیت و این نوع تفکر و باور قلبی به خداوند خیلی با ارزش و مهم تره تا از لحاظ شخصیت فنی و یا مدال و قهرمانی یا شغلی آن شخص اهمیت بیشتری داره .. اینکه گاهی شهرت و شوکت می تونن شخصیت آدم رو بشکل نامناسبی تغییر بده و حواشی هایی بدنبال داشته باشه

    اینکه آقای مسی یک شخصیت سرشناسی است که بهترینهع بهترین بازیکن فوتبال در جهانع که آنقدر متواضع ( humble )

    و فروتن و بی حاشیه است که دلیل اصلی شخصیت برترش بعنوان یک الگوی خوب و عالی شده همین متواضع بودنش هست بقول استاد گُلِ گل بودن هست ..

    یعنی خیلی از کسان موفقی که وقتی به شهرت و بلند آوازگی میرسند ممکنه حاشیه های زیادی مثل مواد مخدر و افسردگی و یا زندان و خیلی چیزهای دیگه ای داشته باشند که از مسیر اصلی شون دور میشن ولی در مورد آقای مسی کلا یک شخصیت متؤکل و متواضع و خودساخته و متفاوتی است..

    کلا افراد موفقی که بدون حاشیه هستند کمتر در شبکه های اجتماعی صحبت می کنند بیشتر حواسشون به خودشون هست بیشتر سرشون توی زندگی خودشون هست کلا توجه ای به مسایل حاشیه ای ندارند و نه صحبت آنچنانی می کنند

    بقول استاد عزیز که به یک نکته ی طلایی اشاره کردند و گفتند : اینکه میشود آنقدر موفق بود و می شود آنقدر مشهور بود و میشود آنقدر متواضع بود که می شود آنقدر هم بی حاشیه بود

    واقعا کاشکی ما هم بتوانیم وقتی پله های موفقیت شوکت و نعمت و برکت های الهی رو طی کردیم یادمون باشه که هر آنچه که بهش رسیدیم و داریم به اعتبار نیک و بلند آوازگی رسیدیم فقط و فقط به خداوند ربطش بدیم و هیچوقت فکر نکنیم خودمون به تنهایی تمام مسیر رو حرکت کردیم در واقع ما بدون خداوند قدم از قدم نمی توانیم برداریم .

    دقیقا این همون اصل هستش اینکه اگر از درون خودساخته باشیم و عادات خوبی رو در خودمون بصورت بنیادین ساخته باشیم صد در صد در تغییر شخصیت مون هم تاثیر گذار است و با تکرار و تکرار و تمرین مداوم ما رو به نتایج خوب پایدار هدایت می کند

    هر چند آدمهای موفق هم استرس و ترس و نگرانی های خاص خودشون رو هم داشتند .. آدمهای موفق هم زمانی خسته شدند و بریدن .. آدمهای موفق هم گاهی نامید شدند و فکر می کردند ممکنه تلاش هاشون نتیجه ای نده . . ولی میدونستند که همه ی اینها نجواهای ذهنه … فهمیدن که نباید کوتاه بیان . فهمیدند که باید ذهن شون رو کنترل کنند . فهمیدن که بجای اینکه به ناخواسته ها توجه کنند باید فقط به هدف شون تمرکز کنند و امید داشته باشند و امیدشون رو از دست ندن و ادامه بدن و انگار یک توکل ایمان درونی بهشون میگه تو موفقی و باید ادامه داد

    در بعضی مواقع هم اگر در زندگی مون به تضاد و یا به اصطلاح شکستی روبرو شدیم باز هم از زاویه و منزلت درس عبرت بهش نگاه کنیم و تا هوشیارتر شویم تا چشم و گوش مون بازتر شود و بیشتر تمرکز کنیم و بقول معروف دشمن رو دست کم نگیریم تا کمک کنه شخصیت مون قوی تر بشه وپیشرفت کنیم و انگیزه بگیریم و حرکت کنیم و از تمام آن مسایل عبور کنیم

    وقتی به زندگی افراد موفق دقت می‌کنم می‌بینم که حواسشون به خودشون هست .. دنبال حرف ها و حاشیه ها نیستند

    ردپای قوانین همیشه در شخصیت ها و الگوهای موفق بوضوح دیده میشه

    اکثریت مردم درگیر حاشیه هستند و از اصل دور هستند و آن قــــدرت بالای برتر رو تشخیص نمیدن و از قوانین اطلاعی ندارند … و در ادامه ی مصــاحبــه آقای مسی گفتند : آنها فکر میکنند که (چون برای موفقیتش سرشو بسمت بالای آسمان گرفته و داره از خداوند تشکر و قدردانی می کنه) افراد تصور می کردند. که ایشون با مادربزرگ مرحوم خودش یا با روح مارادونا صحبت میکنه غافل از اینکه ایشون گفتند که من اغلب با خدای خودم صحبت می کنم و تشکر می کنم از اینکه خداوند این قهرمانی رو در سرنوشتم قرار داد و بیشتر از این طولانی نکرد در واقع ایشون یک شخصیت متوکلی دارند که به اصل و به منبع هدایت الهی خداوند متصل هستند و شکرگزاری عمیق قلبی دارند و این سبک و شیوه ی زندگی آقای مسی نقطه ی عطف ایشون برای بالا رفتن از پله های موفقیت و در صدر قهرمانی جهانی است و به خودش غُره نمیشه

    واقعا چقدر تحسین آمیز و تاثیر گذاره … و باید این اعمال و رفتار اشخاص موفق رو الگو و سر لوحه ی زندگیش قرار داد که گریدیت کارت موفقیت هاشون رو از خداوند می دانند و بجای اینکه به نتایج فکر کنند به مسیر عملکرد درست شون فکر می کنند و در لحظه ی حال زندگی می کنند و بجای اینکه از شوق و ذوق کسب مدال قهرمانی از خود مچکر و غره شوند . متواضع تر و فروتن و سر بزیرتر و شکرگذارتر می شوند و آن قدرت برتر جهان رو ناظر بر زندگی شون میدونید واقعا جای تحسین و تمجید داره

    خدایاااا هر لحظه ما رو بسمت بهترین ها هدایت کن و از تو متواضعانه در خواست می کنم خودت هدایتمون رو بعهده بگیری و خودت زندگی مون رو پشتیبانی و محافظت کنی و خودت همه ی کارهامون رو برای موفقیت در تمام جنبه های زندگی مون هماهنگ و چیده مان و برنامه ریزی و هندلش کنی خدایااآ ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت

    استاد جان خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که در هر قسمت از فایل ها بهترین و مهمترین آموزش رو برامون تدریس کردید و از اینکه همیشه دارایی ها و پول و ثروت و نعمت ها و شهرت و شوکت و مقام و منزلت و داشته هاتون رو از خداوند میدونید و به داشته هاتون غزه نمی شوید و اینکه گفتید همیشه سعی می کنم از خداوندهدایت بطلبم که چه کاری بهتره که الان انجام بدم

    چه مسیری رو بهتره که برم

    خداوند که دوستان عزیزی رو آورده توی زندگیم

    خداوند که این توانایی رو در وجودم قرار داده . خداوند که مسیرها رو باز می کنه

    خداوند که ایده ها رو الهام می کنه

    خداوندی که سلامتی و تندرستی رو داده

    خداوندی که قلبمون رو میتپه

    خداوند که سرسبزی ها و باران و نعمت ها و زیبایی ها رو برامون میاره

    و این خداوندم که همه چی رو خلق کرده و آفریده

    و خداوند که این الهام رو در قلب شما گذاشت که این درس بزرگ رو بما هم یاد دادید ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت و از اینکه هم شما و هم خانم شایسته ی عزیز الگوهای بارز و مشخص من در تمام جنبه های زندگیم. هستید از خداوند تشکر و قدردانی می کنم

    من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به تو اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    روزشمار تحول زندگی من روز 170

    خیلی لذت بردم از این فایل و موضوع این فایل در مورد مصاحبه با مسی بازیگر فوتبال که استاد چند نکته مفید از این مصاحبه رو برامون توضیح دادن.

    نکته مهمی که هست اینکه تو لحظات سخت با توکل و ایمان ادامه بدیم و حتما روزنه ای پیدا خواهد شد و موفق میشیم مثل مسی که گفت ما در اون شرایط بازی مضطرب بودیم اما ادامه دادن و تونستن موفق بشن.

    نکنه مهم بعدی که به اون پی بردم اینکه در شرایط سخت که برام پیش میاد درس بگیرم و ایمان و توکلم رو حفظ کنم که حتی بظاهر این باشه که بگم خدایا چرا شرایط اینقدر برام سخت شد در حالیکه باید بدونم که این شرایط برای من درس داره و این تضادها اومدن که من خواسته هامون بشناسم. و برای خواسته ام اقدامی کنم و با تکامل و صبر و توکل پیش برم و بزارم خدا پلنشو به موقع اجرایی کنه بارها شده که از خدا خواستم اما نشده اما الان اینو می‌دونم که حتما موقع وقتش نبوده و من باید ظرفم بزرگتر میشد و خدا همیشه در لحظه مناسب و هماهنگ با ظرف وجودمون اون نعمت رو به ما میده و درسهای خوبی بود که از این فایل گرفتم .

    خدارو شکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم.

    خدایا شکرت..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار 170 فصل ششم

    و باز مرور قانون و اجرای ان توسط شخصی که نتایج زیادی گرفته و نتایجش گواه حرفهاش هست

    فرد موفق و محبوب و بی حاشیه دیگری

    نکات که یادداشت کردم و مینویسم :

    * حواشی رو اگه از زندگیمون حذف کنیم موفق میشیم

    * زندگی در حال ( به این فکر نکردم بعد قهرمان شدن یا خوشحالی بعدش و چیکار کنم یا حسم چجوریه)

    * همه درها برای تو باز میشه اگه نگاه توحیدی داشته باشی و در هر لحظه هدایت خدا رو گوش کنی و حتی ببینی و اجرا کنی

    * همه اعتبار نعمت ها و موفقیت ها و نتایجت و به خدا بده تا بیشتر و بیشتر بشه

    * اگه تو شرایط بحرانی بتونی ذهنت و کنترل کنی برد کردی و دقیقا همون نقطه قوت زندگی تو میشه

    و بالعکس اگه نتونی ذهنت و شرایط و کنترل کنی حتی عادی ترین و ساده ترین اتفاقات زندگی به ضرر تو میشه ( مثال بازی عربستان که برای همه باور نکردنی بود بردشون یا حتی تعداد حمله ها و رد کردن دفاعیه ارژانتین و…)

    *ترس و نجوا همیشه هست اما باید کنترلشون کنیم

    * 1بار شکست( یا همون تجربه) باعث میشه تو دید بزرگتری داشته باشی و ازون درس بگیری برای بعدی اگه به این شکل بهش نگاه کنی و اونو شکست ندونی و قوی تر عمل کنی

    * تضادها باعث میشه حرکت کنی و انگیزه بگیری

    * ایمان داشته باشی که خدا بهت میده در عمق وجودت حسش کنی و مطمین باشی حتی اگه دلایل منطقی وجود نداشته باشه و البته مهم هست که ناامید نشی و به خدا بسپاری

    خدایا شکرت بابت شنیدن دوباره این اگاهی ها و از استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 908 روز

    به نام خدای روزی دهنده و راهنما

    به نام خدای عالم و آگاه خدای دانا و توانا

    خدایا من در برابر علم و آگاهی و دانایی و توانایی تو تسلیمم

    سلام به استاد آگاه و فرهیخته ام

    سلام به مریم مهربونم

    استاد ممنونتم بابت این فایلهاتون

    استاد بابت این سایت الهی ممنونتم سپاسگزارتم

    خدایا شکرت برای این سایت عظیم که وقتی وارد میشی از همه لحاظ بهت کمک میشه همش رشد و پیشرفت و نعمت و ثروته

    خدایا شکرت برای آرامش امروزم

    خدایا شکرت برای سلامتی امروزم

    خدایا شکرت برای آگاهی امروزم

    خدایا شکرت برای هدایت هات

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    خدایا کمکم کن که از هر خیری از تو به من برسه من فقیرم من نیازمندم

    خدایا شکرت برای اینکه امروز میتونم ازت شکرگزاری کنم

    خدایا شکرت برای اینکه امروز به من فرصت زندگی کردن و شکرگزاری کردن و لذت بردن دادی

    خدایا شکرت امروز به من توانایی دادی

    خدایا همه کارهامو به تو می‌سپارم

    برایم آسان کن آسانیها رو

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    170 . چهارمین رد پای من برای این روز پر از عشق ،روز تحول و تولد زندگی من

    هر لحظه ای که نفس میکشم یه تولده پر از عشقه که از خدا هدیه گرفتمش

    رد پای روز 7 تیر ماه رو مینویسم

    از امروز تصمیم گرفتم پاروها رو هم بندازم تو دریای نور خدا

    از وقتی فایل تیکه ای از استاد رو که از اینستاگرام دیدم و تسلیم شدن رو به رود تشبیه کرده بودن که باید حتی پاروهارو هم از دستمون رها کنیم و بذاریم مسیر آب مارو باخودش ببره به دریا

    تصمیم گرفتم این کارو بکنم و پاروهارم بندازم به رود و رها تر باشم

    و وقتی که خدا برای بار دوم این موضوع رو به شکل دیگه تو کتاب عشق خدا که از آستان مقدس امام رضا بود و بهم هدیه دادنش تو نمایشگاه کتاب مصلی

    بهم تاکید کرد که طیبه پارو رو هم رها کن الان وقتشه

    الان باید مدارتو تغییر بدی و به من اعتماد کنی

    و من چشم گفتم و بعد از حرف زدن با خدا تصمیمم رو جدی کردم

    دیروز چند باری درمورد خواسته هام که یادم افتادن،ذهنم میخواست که نذاره کاری بکنم ولی زود خدا به یادم آورد و گفتم من دیگه پاروهارو انداختم تو آب

    پس ذهن من دیگه نخواه که نجوا کنی و بخوای که بترسونی دیگه از ترسوندنت گذشته و من دیگه سعیمو میکنم که بیشتر تسلیم تر باشم و میخوام از خدا یاد بگیرم

    و خوشحالم ار اینکه هر سوالی میپرسم نهایت اگر خودمم همکاری کنم و عمل بکنم سریعتر جوابمو میده و به یه روزم نمیکشه که جواب میده

    ولی وقتی همکاری نمیکنم و هی سوال میپرسم ولی درعمل کاری برای سوالم انجام نمیدم ،میبینم که یکی دوماه طول میکشه تا راهنمایی بشم و یا اینکه جواب بگیرم از خدا

    دیروز که نقاشی رنگ روغنم رو شروع کردم و ظهر تموم شد شروع کردم اتافمو مرتب کردم و گفتم خدایا هربار اتاقمو که پر از وسیله نقاشیه و رنگ و هرجا یه چیز رو زمینه و مرتب نمیکنم و یا اگر مرتب میکنم یه هفته بعدش ول میکنم

    کمکم کن نذارم اینجوری بشه

    و یاد حرف رونالدو بیفتم همون لحظه که باید انجامش بدم حتی اگر میل به اون کار نداشته باشم

    من رونالدو رو الگوی خیلی از چیزهایی برای خودم قرار دادم و تکرار میکنم وقتی تونسته کنترل کنه ذهنش رو مس منم میتونم

    و خیلی های دیگه رو هم الگو معرفی میکنم به خودم و ذهنم

    حتی استاد عباس منش رو که درمورد چشم بگو بودن به خدا و به اندازه ای که چشم گفته نتایجش پر بار تر شده پس منم میتونم با چشم گفتن و تسلیم تر بودن این کار رو انجام بدم و از مسیر لذت ببرم

    وقتی که تا شب اتاقمو تمیز کردم حتی روتختیمم تنهایی ،البته نه تنهایی نه خدا کمکم کرد

    وگرنه قبلا تنهایی من نمیتونستم تشک تختمو تکون بدم خیلی سنگینه ، و خدا کمکم کرد تا خیلی ساده و راحت حتی اصلا هیچ سنگینی حس نکردم خیلی سریع روتختیمو باز کردم و شستمش و یکی دیگه جاش پهن کردم

    حتی انقدر سنگین بلند کردم که شب کلی انرژی داشتم و خوشحالم از اینکه خدا با من هست و هر لحظه کمکم میکنه

    قبلنا مادرمو صدا میکردم با هم تشک رو برمیگردوندیم ولی الان دیگه با خدا کارامو انجام میدم

    شب که غذایی که زن عموم برای من و داداشم فرستاده بود و آبجیم آورده بود رو با داداشم خوردیم ، یه لحظه خواستم تنبلی کنم و نمیخواستم ظرفارو بشورم ،یه حسی بهم گفت

    باید انجامش بدی حتی اگه میلی به انجام دادنش نداشته باشی

    بعدشم تو خیلی سریع ظرفارو میشوری

    و من برگشتم و ظرفارو شستم و رفتم طراحیمو انجام دادم

    وقتی داشتیم شام میخوردیم گوجه شستم دلم میخواست با غذا بخورمش شنیدم که نه اجازه نداری بخوری

    هی گفتم خدا خواهش میکنم ،دلم میخواد گوجه بخورم با غذا

    حس کردم که نه اجازه نداری و به جاش پیاز بخور

    این روزا بدنت پیاز لازم داره و باید چند روری پیاز بخوری

    و بعد گفتم چشم و پیاز برداشتم و خوردم

    خیلی حس خوبی دارم و خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه داره هدایتم میکنه

    وقتی میخواستم بخوابم اجازه گرفتم گفتم خدا میشه بخوابم

    از امروز سعی میکنم هرچی تو بگی بگم چشم و میگفتم دائم چجوری باید از همه چیز بگذرم

    وقتی اذان مغرب بود من یهویی به سمت کتاب عشق خدا هدایت شدم و یه حسی درونم بود که منو کشوند سمت کتاب که 40 صفحه ازش خ نده بودم

    و شروع کردم از صفحه 20 خوندم تا برسم به صفحه 40 به بعد رو بخونم

    وقتی ادامه دادم و 40 رو شروع کردم و پیش رفتم دقیقا جواب سوالم رو خدا در متن کتاب داده بود

    در مورد گذشتن و جواب این سوالم که

    چجوری باید بگذرم از این جهان مادی؟

    و قشنگ توضیح داده بود بهم با خوندنشون میگفتم وای خدای من سری قبل که تا صفحه 40 خوندم یه حسی بهم گفت دیگه بسه نخونش برو سایت عباس منش و من چشم گفتم

    و الان فهمیدم که من حاضر نبودم درمورد گذشتن از این جهان مادی بشنونم و نامحرم بودم برای این آگاهی ها

    و الان وقت محرم شدن گوشم برای شنیدن این آگاهی ها بود

    وقتی استاد عباس منش میگن که تسلیم باش جوری که پارو هارو رها کنی و یاد حرفاشون میفتادم میگفتم خدایا کمکم کن و البته میدونم که من تکاملم رو باید طی بکنم حتی درمورد شناخت تو ایمان آوردن به قدرت تو و اعتماد کردنم به تو

    خیلی خیلی خداروسپاسگزارم که هر لحظه حمایتم میکنه

    بی نهایت از خدا برای شما سلامتی و عشق و شادی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    170 . سومین رد پای من برای روز شمار پر از عشق

    الگو برداری از افراد موفق

    رد پای روز 6 تیر من

    وقتی من این چند روزو دائم میپرسیدم خدایا چجوری امام علی شب و روز بیدار بود ؟؟؟

    چجوری افراد موفق، شب و روز بیدار موندن و تلاش کردن ؟؟؟

    من چجوری میتونم مثل اونا شروع کنم و عمل کنم ؟؟

    چجوری میتونم که هرچی گفتی بگم چشم ؟؟

    تو رد پای دومم یادم رفت اینو بنویسم وقتی دیشب از خونه عموم برمیگشتیم ،با زن عموم حرف میزدم و یه سری حرفا در مورد نقاشی و چیزای دیگه گفتیم و من حس میکردم که نقاشی رو نمیتونم ادامه بدم با شنیدن حرفای زن عموم ، که چون فروش نداشتم باید کلی قلمو و رنگ بگیرم و با حرفامیی که زد ذهنم شروع کرد به بمباران کردن من

    و ذهنم مدام بهم میگفت که تو که فروش نداری ماه بعد کلاس باید شهریه ماهتو 1500 به استادت بدی ،بعدشم دلت میخواد کلاس رنگ روغن طبیعت رو هم از مرداد ثبتنام کنی

    رو هم باید ماهیانه 3 میلیون پول شهریه کلتست بدی

    که بوم و قلمو و چیزای دیگه جداست

    و خیلی چیزای دیگه

    خب تو برو به استادت بگو که نمیتونی پول کلاسو جور کنی و نرو کلاس

    هی این افکار داشت تو سرم میچرخید و منم هی میگفتم برو نجوای ذهن خدا همون جوری که کمکم کرد بارها اینبارم کمکم میکنه من فقط تو عمل کردن متوقف شدم نباید فقط به پخش کردن تبلیغ نقاشیام متمرکز بشم باید شروع کنم حرکتای دیگه رو هم قدم بردارم

    و الان من در مدار پایین هستم ولی اگر عمل کنم به کارای دیگه انجام بدم صد در صد مدارم تغییر میکنه

    وقتی این حرفارو به ذهنم میگفتم و تو مسیر میرفتیم، همیشه مسیر برگشت از خونه عموم یه طاووس خوشگل که از چراغ ساختنش، رو میدیدیم و محو تماشاش میشدم

    اینبار یهویی سرمو برگردوندم و دیدم یه نوشته بزرگ تو خیابون سمت راست طاووسا زده بودن که

    هدفت رو به یاد بیار

    به خودم گفتم طیبه این یه نشونه هست

    که خدا میخواد بگه ادامه بده، حرف نجوای ذهنتو گوش نده ،تو میتونی پس یادت بیار که از خدا چی درخواست کردی

    گفتی که، خدا من میخوام نقاشیایی که بهم الهام میکنی رو بکشم

    نقاشی دیواری سفارش بگیرم

    چهره روی بوم سفارش بگیرم و کارای بوم بزرگ انجام بدم که بزرگترین درخواستت رفتن نقاشیات به موزه ها و فروششون به بهترین جاهایی که در مدار بالاتر هستن

    پس ادامه بده باید تلاش کنی تا بهت داده بشه

    امروز که تنها بودم تو خونه و انقدر مشغول نقاشی کشیدن شدم که حساب روزا از دستم در رفته و حتی اینکه مادرم رفته کربلا اصلا حس نکردم کسی خونه نیست

    اگر طیبه قبل بودم ،از بی قراری وقتی مادرم مسافرت میرفت به مادرم هی زنگ میزدم میگفتم کی میای ،یا انقدر وابسته مادرم بودم که اذیت میشدم

    خوشحالم ار اینکه تو این چند ماه نتیجه عمل کردنم به آگاهی هارو یکی یکی داره همه محدودیتامو خدا میگیره و کمکم میکنه تا بهش نزدیک تر و نزدیکتر بشم

    صبح که بیدار شدم شروع کردم تمرینم رو و قرار بود خاله ام بیاد

    جالب اینجاست تو این چند روز همه بهم زنگ میزدن میگفتن اگه دلت گرفت بیا خونه ما یا میگفتن بیا خونمون تنها نمون

    و تنها چیزی که منو میخندوند این بود که من تنها نیستم و اینکه نقاشی میکشم انقدر محو نقاشی و حرف زدن با خدا و گفتگوی بینمونم که اصلا حس نمیکنم تنهام

    در صورتی که اگر یک سال قبلم بود حس تنهایی میکردم

    ولی الان انقدر با خدا حرف میزنم و وقتاییم که حرف نمیزنم باهاش گفتم بهش که وقتی دیدی یادت نکردم یه کاری کن که زو به یادت بیفتم باهات حرف بزنم

    خودت بهتر میدونی چجوری یادتو تو دلم زنده کنی

    خیلی این حس رو دوست دارم ،تو کتاب عشق خدا، که از یه دختر هدیه گرفتم تو مصلی، روز آخر نمایشگاه کتاب، نوشته بود که وقتی تو آینه نگاه میکنید تصویر رو میبینید

    آیا خود تصویر رو نگاه میکنید یا صاحب تصویر رو

    و جواب صاحب تصویر بود

    و از وقتی من این متن رو خوندم تا میام به خودم تو آینه نگاه کنم یا حتی چیزای دیگه میگم صاحب تصویر خدا ،ربّ من ازت سپاسگزارم که انقدر ماهرانه نقاشیم کردی ،انقدر ماهرانه و مهندسی شده همه چیز رو طراحی کردی

    وقتی نقاشیم تموم شد بلند شدم تا یکم خونه رو مرتب کنم و ظرفارو بشورم ، هی میگفتم خدا صبر کن ظرفا تموم بشه بعد خاله بیاد ، همین که ظرفا تموم شد ،گفتم خب خدا الان میتونه بیاد خاله

    وای یعنی نذاشت جمله ام تموم بشه یهویی گوشیم زنگ خورد و خاله ام گفت طیبه دارم راه میفتم

    خیلی باحال بود

    چقدر من دوست دارم این گفتگوی بینمونو

    شاید اگه به کسی بگم بخنده و یا باور نکنه ولی تنها جایی که میام و مینویسمشون نگتا هر وقت دوباره خوندمش یادم بیارم که هر لحظه خدا همراهیم میکنه

    و اینجا مینویسم چون میدونم انقدر خانواده بزرگی دارم که همه خانواده ام تو این سایت پر از آگاهی مثل من میشنون و گفتگو دارن با خدا

    و حسش میکنن

    البته به قول استاد طبق مداری که درش هستم ممکنه من کمتر بشنوم یا کسی بیشتر بشنوه ولی بازم خوشحالم که دارم تکاملم رو طی میکنم

    خیلی سپاسگزارم از خدای خوبم

    وقتی خاله ام اومد کلی نعمت با خودش آورده بود

    وقتی با هم حرف میزدسم من فکر کردم که امروز پنج شنبه هست و هی تو دلم میگفتم وای فردا جمعه هست من باید نقاشیمو انجام بدم

    یهویی خاله ام گفت امروزم که چهارشنبه هست مادرت کی میاد

    یهویی با تعجب گفتم چند شنبه ؟؟؟

    گفت چهار شنبه

    انقدر ذوق زده شدم که یه روز نه دو روز زمان دارم برای کار کردن رنگ روغن

    خندیدم و گفتم وای چه خوب من فکر میکردم امروز پنجشنبه هست

    و خدارو شکر کردم و گفتم ببین انقدر من مشغول نقاشی و کارم که اصلا روزارو هم فراموش کردم

    یاد فایل 10 سخنی که استاد عباس منش از انیشتین میگفت افتادم

    که میگفت انقدر متمرکز کارش بوده که حتی یادش میرفته کجا میخواسته بره حتی بلیت قطارشم نمیدونسته کجا گذاشته و خیلی چیزای دیگه

    خوشحال شدم از این بابت که منم وقتی اینو فهمیدم گفتم پس تو هم متمرکز داری پیش میری

    همینجوری ادامه بده و مطمئن باش که میشه

    و به مسیرت ادامه بده و پاروهارو بنداز تو آب که خدا خودش میدونه چجوری تو رو برسونه به نور خودش

    وقتی خاله ام خواست بره نمیخواستم منم باهاش برم ،یهویی گفتم صبر کن منم بیام برسونمت تا ایستگاه اتوبوس ، وقتی رفتیم ، دیدم آسمون چقدر خوشرنگ و جذابه

    نزدیک غروب بود

    چندین رنگ داشت آسمون

    نارنجی ، زرد ،آبی ،بنفش، صورتی ،نیلی و همینجور رنگای دیگه که حتی انقدر قشنگ بودن نمیدونستم چه رنگی هستن

    خیلی لذت بخش بود وایسادم و تماشا کردم این همه زیبایی خدارو

    خیلی خیلی خوشحالم که منو هدایت کرد تا با خاله ام برم بیرون و اون همه عظمت و بزرگیشو ببینم

    داشتیم با خاله ام راه میرفتیم دیدم رو زمین با گچ بزرگ k نوشتن اصلا توجه نکردم چیه بعد دیدم o رو قبلش نوشتن

    اولش که دیدم گفتم نشونه هست درمورد خواسته ام ، متوجه نشدم و بعد که ok رو دیدم گفتم چه جالب ،خاله نوشته ok

    بعد رد شدیم و رفتیم

    بعد که خاله ام رفت ، یکم رفتم پیاده روی و با خدا حرف زدم

    وخواستم برگردم خونه خیلی حس فوق العاده ای داشتم ،خواستم از یه مسیر دیگه برم که مسیرمو خدا عوض کرد و از سمت همون نوشته ها رد شدم اینبار بلند گفتم ok

    دوباره ok به زبونم جاری شد اینبار سوالی بود

    Ok?

    و جواب دادم خودم به خودم ok بله بله بله

    و همون لحظه دقیقا همون خواسته ام جلوی چشمم اومد و حسش کردم که دارمش و خندیدم و شکر کردم و گفتم خدایا سپاسگزارم ازت بابت بله ای که دادی بهم

    به درختا نگاه میکردم و مدام حمد و ستایش رو تو دلم میگفتم

    وقتی رفتم خونه ، باز هدایتی رفتم تو اینستاگرام گفتم خدا چی برای من خوبه ؟؟؟

    دیدم یه توپ بسکتبال توجهمو جلب کرد تو اکسپلور ،همین که باز کردم دیدم انگلیسی داره حرف میزنه و مینویسه رو فیلم رفتم گوگل معنیشو ببینم

    نوشته بود که

    فقط من ،ورزش و خدا در این سال جدید

    گفتم خدا خوب میدونی چی بگی بهم

    و گفتم فقط من ،نقاشی و خدا

    که دقیقا همینجوریه این روزها و ماه های من از وقتی با این سایت پر از آگاهی که خدا هدایتم کرد دارم هر روز تمرین میکنم و خدا هر لحظه کمکم میکنه

    بعد میخواستم که دوباره سوالمو بمرسم که گفتم خدا چحوری آخه امام علی نمیخوابید و شبا میرفت در خونه نیازمندا کمک میکرد و روزا کار میکرد

    یا خیلی از افراد موفق دیگه و حتی خود استاد عباس منش هم شبانه روز تلاش میکرده تا الان به اینجایی که هست رسیده

    همینحوری داشتم فکر میکردم یهویی یه فیلمی از رونالدو دیدم که یاهاش مصاحبه میکردن

    ازش پرسیدن شده تا حالا بیدار بشی و بگی : امروز رو ولش کن ؟

    گفت آره چرا که نه ؟بعضی وقت ها باید با مغزم بجنگم

    همه ما انسانیم این کاملا عادیه

    که منظورش کنترل ذهن بود که باید انجام بده

    و بعد ادامه داد که

    این یه بخش از وجود ماست

    و بعد پرسید چجوری باهاش مقابله میکنی ؟؟

    گفت :

    چالش بزرگ زمانیه که

    میل نداری یه کاری رو انجام بدی

    ولی باید انجامش بدی

    این مهم ترین نکته هست

    برای همینه که من میگم

    استعداد بدون تلاش نتیجه ای نداره !

    باید با وسوسه درونت مبارزه کنی

    که پشتکار داشته باشی

    بازم میگم ، بعضی وقتا خیلی سخته

    خیلی از مردم ازم میپرسن

    دوست داری که هر روز بری باشگاه

    معلومه که نه

    واقعیت نداره

    ولی باید انجامش بدی

    و وقتی شنیدم گفتم دقیقا عین حرفای استاد عباس منش که میگفت از قرآن

    و تمامشون بهم یادآور شد

    دقیقا من این چند روز چالشم اینه که کاری که میل بهش ندارم رو انجامش بدم

    یکیش نخوابیدن و بیدار موندن و نقاشی کشیدنه

    و میدونم که خدا کمکم میکنه و رفته رفته تکاملم رو طی میکنم که منم خوابمو کم کنم و بیشتر لذت ببرم از نقاشی کشیدن و قدم برداشتن

    حتی دلم میخواد شبا بیدار بمونم و با خدا حرف بزنم

    هر روز از خدا میپرسیدم که خدایا من چیکار باید بکنم شبا دیر بخوابم و صبح وقت اذان بیدار بشم

    من ازت میخوام فقط دوساعت بخوابم و اصلا نخوابم

    وقتی اینارو پرسیدم یه فایل از الهی قمشه ای در مورد نماز دیدم

    وقتی گوش دادم فقط اشک ریختم یه مثالی زد

    گفت یه عاشقی بود میخواست معشوقش رو ببینه و گفته بیا ببینمت

    معشوقش گفته بود شب میام و پرسیده بود کی میای و گفته بود تو نخواب من شب میام ببینمت ، بیدار باش

    و کسی که عاشق بود منتظر مونده بود و معشوقه اش دیر اومده بود و خوابیده بود

    و وقتی معشوقه اش دیده بود که خوابه گردو گذاشته بود و گفته بود تو با گردو ها بازی کن ،به درد عاشقی نمیخوره

    و ماهیت عشق رو با این داستان گفت که

    وقتی میخوای و عاشق چیزی هسنی یا عاشق این هستی که با خدا حرف بزنی ،

    عشق بازی ،بازی نیست

    ای دل سر بباز

    از خوابت نمیتونی بگذری ؟؟؟؟؟؟

    از یک لذت بی هویت نمیتونی بگذری

    پس عاشق چی هستی ؟؟؟؟؟؟

    به خودم اومدم گفتم وای خدای من

    نه فقط تو نه فقط نقاشی و هرچیزی که عاشقشم و دلم میخواد انجامش بدم

    ولی اینجوری عاشق نیستم که بخوام شب و روز به خاطرش بیدار بمونم و از خوابم بگذرم

    عاشقم ولی از خوابم نمیگذرم تا به معشوق برسم

    به معشوق ربّ

    به معشوق نقاشی

    و ….

    از خودم پرسیدم گفتم طیبه چند باری خدا بارها بهت نشونه داد آیه هایی درمورد بیدار بودن و نخوابیدن و حرف زدن با خدا رو نشونت داد

    بارها بهت گفت به شیوه های مختلف که خوابتو کم کن ولی چند ماهه که تلاشی نمیکنی به این نشونه خدا

    و این روزا من خیلی دلم میخواد بیدار بمونم و خوابم کمتر بشه تا هم با خدا بیشتر حرف بزنم و هم مهارت نقاشیمو پیشرفت کنم با تمرین و تکرار

    دو روز پیش میخواستم بخوابم ،که تو روز شمار ها نوشتم که حس کردم باید با خدا حرف بزنم و هی بهم گفته میشد نخواب یا حرف بزنیم

    وقتی من خوابم میومد شروع کردم به حرف زدن با خدا ،که انقدر گریه کردم حتی نفهمیدم ساعت چجوری 3 نصف شب شد

    نقهمیدم چجوریم خوابم پرید

    همه اینا کار خداست که اگه من این قدم رو بردارم خودش خواب رو ازم میگیره

    نباید نگران این باشم که خوابم چجوری کم بشه

    الان که داشتم مینوشتم یهویی درک کردم که

    گفته شد تو کاری به کم شدن خوابت نداشته باش

    تو تلاش کن و شروع کن به حرف زدن مطمئن باش که خدا خودش باقی کارارو انجام میده

    تو خود پای در را نه و هیچ مپرس

    که خود راه بگویدت که چون باید کرد

    چقدر عشق خدا که هر لحظه جواب سوالامو به طریقای مختلف بهم میده

    بی نهایت ازش سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    170 . دومین رد پای من برای روز 170 ام روز شمار تحول زندگی پر از عشقم با خدا

    رد پای روز 5 تیر رو مینویسم

    سپاسگزارم از خدایی که 170 روز من رو هر لحظه کمک کرد تا سفر نامه ای که شروع کردم ،بهش پایبند باشم و متعهد بشم که سعی کنم عمل بکنم

    ارزشمندی

    من امروز وقتی بیدار شدم تمرین طراحی انجام دادم و کارای دیگه ام رو انجام دادم و قرار بود بعد از ظهر بریم با خواهرم مهمونی 10 کیلومتری برای عید غدیر

    وقتی رفتیم من تو اینترنت نگاه کردم که اگه مغازه ای که تو میدان انقلابه و قلمو میخواستم بگیرم باز باشه اول برم اونجا بعد برم میدان آزادی

    دیدم نوشته باز هست و من پیاده شدم و رفتم انقلاب وقتی از مترو بیرون اومدم دیدم همه جا بسته هست و ایستگاه صلواتی زدن و کلی آدم هست و همه جا ایستگاه صلواتی

    رفتم یکم جلو تر و گشتم و منتظر بودم خواهرم بیاد ،بهش آدرس دادم ولی نمیتونست پیدا کنه و هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد ولی وایساده بودم و دیگه داشتم عصبانی میشدم

    که چرا جوابمو نمیده و یک ساعته وایسادم و نیومده

    بعد همون لحظه میخواستم بنویسم که نمیای من برم

    ولی یه حسی میگفت ننویس لحنت خوب نیست

    وقتی هی زنگ میزدم و برنمیداشت یهویی متوجه یه جیزی شدم

    استاد عباس منش تو فایلای احساس لیاقت خیلی درمورد این چیزا میگفت و یهویی یادم اومد

    تو اون لحظه که کم کم داشتم عصبانی میشدم نمیدونم چرا یهویی اون اومد به فکرم و یه لحظه به خودم گفتم

    طیبه تو داری چیکار میکنی ؟؟؟؟

    با اینکه درسته باهم اومدین و منتظری بیاد ،ولی حتی جوابتو نمیده و چه دلیلی داره برای کسی که جواب نمیده وایسی و منتظرش باشی تا بیاد و این یعنی ارزشمندی تو میبری زیر سوال

    در صورتی که یک ساعت وایسادی و میتونستی بری از مراسم عید لذت ببری و بگردی

    اون لحظه بود که گوشیمو گرفتم دستم نوشتم من دیگه میرم خودتون بگردید بعد برید مهمونی

    که قرار بود شب مهمون بریم خونه عموم

    اون لحظه هیچ مانعی حس نکردم که بهم گفته بشه نه اینو ننویس

    حس کردم گفته شد دلیل ممانعت این بود که تو پی ببری به این عدم احساس لیاقتی که پنهانی بود و الان که پی بردی پس ادامه بده خودت ارزشمندی تنهایی برو و از مراسم لذت ببر

    حس خوبت رو به خاطربه انتظار موندن به کسی که حتی جوابت رو هم نداده تا زود بیاد پیدات کنه نباید از دست بدی

    و من رفتم و خواهرم زنگ زد گفت کجایی گفتم رفتم دیگه خودتون برید و خودم تا اذان رفتم از مراسم که کلی ایستگاه بود و بچه ها بازی میکردن نگاه کردم

    یهویی دیدم مردم دستاشون پر از دسته گل رز هست رفتم و منم از کامیونی که گل پخش میکردن گرفتم و رفتم از دانشگاه تهران غذای عید رو هم گرفتم و برگشتم خونه عموم

    یه چیزی خیلی عجیب بود برام

    و اون این بود که من بادکنک هم گرفته بودم و میخواستم ببرم به پسر عموم که 7 ماهشه بدم تو راه چندین بار رفت برگشتم گرفتمش ،چندین بار تو بین جمعیتی که تو صف غذا بودم کنده شد از نگهدارنده اش باز گرفتمش

    حتی وقتی برگشتم تا سوار مترو بشم هم بارون گرفت و شدید میبارید و وسیله هام و گلا دستم بود تو مترو رفتم و وقتی رسیدم سمت خونه عموم ، داداشم که اومد دنبالم ، باد شدید بود و بارون میبارید یهویی بادکنک رفت هوا و برگشتم بگیرمش گفتم الان دیگه رفت ولی گیر کرد به میله و پریدم گرفتمش و وقتی خواستم سوار ماشین بشم نشستم تو ماشین یهویی ترکید

    فکر کنم به تیغ گلا خورد و ترکید

    به ترکیدن و ماجرای بادکنک فکر کردم

    برام عجبیب بود

    دو تا نکته داشت برام

    یکی اینکه من بادکنک رو میخواستم بیارم برای پسر عموی کوچیکم ، بارها خواست بره به آسمون یا بین جمعیت بره ولی نرفت و گرفتمش

    و تو دلم میگفتم اگر خدا بخواد چیزی رو نگه داره نگه میداره حتی تو بدترین شرایط

    نکته دوم هم که توجهمو جلب کرد این بود

    که اگر حتی تو سخت ترین شرایط ،اگر خدا بخواد چیزی رو نگه داره ، اگر زمانش نرسه هیچی نمیشه

    ولی اگر زمانش برسه همه چی تموم میشه

    مثل مرگ

    که اگر زمان مرگ نرسیده باشه تو بدترین شرایط چیزیت نمیشه ولی اگر برسه با یه اتفاق ساده همه چی تموم میشه

    این موضوع بادکنک اول برای من این درس رو داشت که ببین طیبه نگران نباش خدا خوب کارشو بلده و میدونه چیکار داره میکنه تو خودتو سعی کن بسپری بهش

    یه لحظه موقع ترکیدن حس کردم تو ذهنم گفتم چرا آخه ترکید این همه راهو آوردم آخرش ترکید

    ولی زود به خودم اومدم گفتم طیبه یادت باشه صاحب اصلیش خداست ،دوست داشته بترکونه پس نیازی نیست ناراحت بشی و یا چراشو بدونی

    مهم اینه که تو تو راه کلی با بادکنک کیف کردی

    راستشو بخواین من بارها بادکنکو تو خیابون بغل کردم و میزدم به صورتم میگفتم ربّ من سپاسگزارم چه بادکنک قشنگی بهم دادی چقدر نرمه و زیباست و رنگشم آبی بود

    خلاصه تا بیام خونه عموم کلی هم با بادکنک و گلا عکش گرفتم و با خودمم عکس گرفتم

    قبلنا تو بیرون عکس نمیگرفتم که هیچ حتی انقدر راحت هم نبودم خوشحالم از اینکه وقتی بیرون راه میرم دارم از لحظه به لحظه زندگیم لذت میبرم و انقدر بیشتر وقتا مشغول حرف زدن با خدا هستم که متوجه اطرافم نیستم

    خیلی حس خوبیه

    وقتی رسیدیم زن عموم شیرینی آورد و من وقتی میخوردم گفتم یادش بخیر شهر خودمون بودیم از این شیرینیا میخوردیم ، یهویی گفتن که از شهر خودمون که برمیگشتن گرفتن

    برای ما آوردن

    خیلی لذت بخشه که خدا انسان هایی رو سر راهم قرار میده که انقدر با محبت هستن و مهربون و دوست داشتنی

    این روزا برای من یه چیزی تکرار میشه

    زیبایی

    زیبایی

    زیبایی

    تو فایلای مختلف که اطرافت رو زیبا کن

    هر لحظه به زیباییت توجه کن

    وقتی برگشتیم خونه میخواستم گلارو بذارم تو مزار شهدای گمنام شهرکمون ولی دراش بسته بود وقتی برگشتم خونه با داداشم

    دختر همسایه مون داشت میرفت به بچه اش گل دادم خیلی حس خوبی داشت

    وقتی خواستم دفتر طراحیامو بردارم نمیدونم چی شد یهویی نشستم و تو اینستاگرام فیلمای اکسپلور که از فایلای استاد عباس منش و استاد الهه قمشه ای هست رو نگاه میکردم که یهویی در مورد تفسیر نماز دیدم و باز کردم گوش دادم

    انقدر گریه کردم انقدر حس خوبی بهم داد

    میخواستم بخوابم ولی همون حس زیبا که آروم و ملایم از طرف خداست بهم گفته شد نخواب بیا باهم حرف بزنیم

    و من شروع کردم به حرف زدن با خدا

    یه وقتایی میگم خدا من نمیدونم چی بگم تو بگو از چی بگم و چجوری حرف بزنم

    ولی خودش خوب میدونه چجوری راهنماییم کنه

    همین فایل تفسیر نماز رو گوش دادم و یه فایل دیگه از الهی قمشه ای دیدم که درمورد نماز میگفت

    من فقط اشک ریختم و با خدا حرف زدم

    خیلی حس خوبی دارم وقتی حس میکنم بهم گفته میشه شروع کن منتظرم بیا باهام حرف بزن ،گوش میدم به حرفات دلم میخواد برام حرف بزنی بهم بگی

    و من اشک میریزم وقتی این حرفارو میشنوم حسشون میکنم

    چقدر حس خوبیه وقتی بارها و بارها که اینجوری میشنوم و به خودم میگم طیبه یادت باشه تو ارزشمندی ،ارزشمندی که خدا هر لحظه داره باهات حرف میزنه

    از وقتی این حس هارو تجربه کردم و هفته پیش بود فکر کنم هرکاری میکردم این صدا رو بشنوم ولی نمیشد یا به زور میخواستم بشنوم و نمیشد خیلی دلتنگ این صدای پر از آرامش بودم

    از خدا میخوام هر لحظه بیشتر و بیشتر بکنه که البته میدونم برای اینکه بیشتر بشه این صدا باید عمل کنم به هر آن چه که دارم هر روز یاد میگیرم و سعی کنم در عمل ایمانمو نشون بدم

    وگرنه نمیشنوم و یا کمتر میشنوم

    تا ساعت 3 با خدا حرف زدم و گریه کردم ،انقدر دلم میخواست فریاد بزنم همه اش جلو گریه ام رو سعی میکردم بگیرم که صدام بلند نشه تا داداشم بشنوه

    دلم میخواست یه جایی باشه و هیچکس نباشه من باشم و خدا که بلند باهاش حرف بزنم

    چقدر قشنگه این رفیق و عشق دل من

    من به خدا میگم ماچ ماچی من

    اوایل که ماچ ماچی میگفتم بهش ذهنم مانع میشد میگفت چرا خدارو اینجوری صدا میکنی ولی بعد ها انقدر راحت بودم که خیلی راحت بهش میگم ماچ ماچی من

    ماچ بهت ربّ من

    وقتی گریه میکردم و فقط میگفتم ربّ من ، یاد یه تیکه از فیلم الهه قمشه ای افتادم که میگفت وقتی شما ربّ رو الله رو صدا می کنید بدونید که خدا هم شما رو قبلش صدا کرده که میتونید صداش کنید

    یا وقتی استاد عباس منش میگفتن که وقتی شما اجازه میدین خدا هدایتتون کنه ،خدا وارد زندگیتون بشه جوری عاشقتون میکنه که فقط هر لحظه از شوق حرف زدن اشک بریزید

    این چند روزو سوالم این بود

    میگفتم خدا چجوریه که امام علی صبحا کار میکرده میرفته همه جا و شبا نمیخوابیده و میرفته در خونه نیازمندا غذا میبرده تا صبح

    برام‌سواله و میدونم که خواب یه نوع عادته که ما برحسب عادت هرچقدر بیشتر بخوابیم بیشتر میخوابیم

    میگفتم خدا چجوری آخه وقتی برای اونا شده یا هرکسی که خوابش کمه پس تو میتونی خواب منو کم کنی و من هم با تو بیشتر حرف بزنم شبا که گفتی تو قرآن ، بیاین با من حرف بزنید ،من دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی چحوری باید خوابم رو تغذیه ام رو اصلاح کنم تا انرژیم بیشتر بشه؟؟؟

    همینجور سوالامم میپرسیدم و چند روزیه برام سوال شده

    الان که مینویسم یاد چند ماه پیشم افتادم که تمام فکر و ذکرم این بود در مورد یه خواسته ام چجوری رها بشم و خدا تمام اونا رو به من جوری یاد داد که این روزا رو که میبینم سوالامم تغییر میکنه و هی سوال جدید میپرسم

    دیگه حتی در طول روز هم به خواسته هام فکر نمیکنم

    مشغول انجام کارایی هستم که بتید انجام بشه

    خیلی حس خوبی دترم که وقتی سوال میپرسم خدا قشنگ جوابمیده و میفهمونه که چیکار باید بکنم

    خیلی خیلی میخوامش خیلی خدای باحالیه

    بی نهایت دوستش دارم

    و درخواستم که این بود که خدا به منم کمک میکنی شبا نخوابم و باهات حرف بزنم و روزا هم نخوابم و برای پیشرفت در مهارت نقاشیم تلاش کنم؟؟؟

    میدونم که مثل همیشه کمکم میکنه

    خدایی که هر کاریو انجام میده پس میتونه ساعت خواب منو با بدنم و جسمم و همه چیز این جهان مادی تغییر بده و خودش فراهم کنه همه چیز رو چون صاحبش خودشه

    برای تک تک خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت برای همه مون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیز و نازنینم

    استاد چقدر شما قشنگ مسائل رو بررسی می‌کنیدو اون باورهای قشنگ رو از توش می‌کشید بیرون اینکه شما عاشق شخصیتی هستید که از لحاظ درونی روحی و اخلاقی بهش علاقمند شدید و دارید بررسی می‌کنید در عین اینکه در حرفه خودشون بهترین هستند متواضع و بی‌حاشیه‌ای هم هستند

    وقتی می‌گید اون گل کار اینه که بی‌حاشیه باشم و الگوی کارام اینه که شخصیتی رو انتخاب می‌کنم که از لحاظ اخلاقی عالی باشند انسان بسیار متواضع و متوکلی باشند بسیار نکته ارزشمندیه مسی ، زین الدین زیدان که بازیکنان حرفه ای ودر دنیا بهترین هستند در عین حال بسیار دوست داشتنی و بی‌حاشیه و متواضع هم هستند

    فکر میکنم خیلی ها دوست داشتند قهرمانی جام جهانی رو آرژانتین با مسی کسب کنه و چقدر هم لذت بخش بود

    این چیزها برای من خیلی تفکر برانگیزه خیلی دوست داشتنیه که من توی اصول خودم حرکت کنم این جهان هر طور که بچرخه و بگرده من اصول خودم رو داشته باشم و طبق اون عمل کنم زیدان اصلاً به حواشی توجه نمی‌کنه مسی هم خیلی بی حاشیه است سال‌های سال تو یک تیم بازی کرد حتی توی جام جهانی هم بی حاشیه بود این شخصیتی که دوست دارم در خودم هم به وجود بیارم برای همین صحبت می‌کنم ازش

    به نظر من این شخصیت در شما هست اینکه در مورد افرادی حرف میزنید که الگو هستند واون شخصیت متواضع بودن ،وبی حاشیه بودن رو دارندوبا صحبت کردن در موردشان این خصلت ها در ما بوجود میاد طبق قانون از هر چیزی صحبت کنیم همون تو زندگیمون بوجود میاد

    نکته دیگه صحبت های مسی شادی وزندگی در لحظه است یعنی به خوشحالی بعد گل فکر نکردن عکسی که مسی داره به آسمون نگاه می‌کنه و مردم اینجوری فکر می‌کنن داره با مارادونا حرف می‌زنه یا با مادربزرگ مرحومش واقعا خیلی حرف داره خداوند کمک کرد به مارتینز اون توپ رو بگیره و خداوند کمک کرد که آرژانتین قهرمان بشه این لطف رو از طرف خدا می‌دونم این اون چیزی که شما استاد همیشه تو فایلاتون گفتید هر آنچه دارم از آن خداست حتی در مورد این فایل هم از خداوند هدایت خواستید که این فایل رو ضبط کنید ازوقتی با شما آشنا شدم این حرف‌ها خیلی برام آشناست خیلی وقتا که می‌خوام کارهام رو انجام بدهم حتی کامنت بنویسم هم از خدا کمک می‌خوام همه کردیت کارها رو به خداوند میدم خدا کارها را انجام میده خداوندهست که دوستانم رو وارد زندگیم می‌کند خداونده که ایده‌ها رو میگه

    این اون تفاوتیه که باعث میشه مسی به این جایگاه برسه و میلیون‌ها نفر دیگه به جایی نرسند این اون تفاوت با این همه موفقیت همچنان متواضع باشه با این همه مدال زندگیش بی‌حاشیه باشه و مقام‌های مختلف این اون کلیدیه که اتفاقات رو رقم می‌زنه متواضع بودن در برابر پروردگار خشوع در مقابل خداوند که واقعاً بارها تو قرآن گفته شده کیه که هر لحظه ما رو داره هدایت می‌کنه تک تک سلول‌های بدن ما را داره هدایت می‌کنداینقدر راهش درست باشه انقدر متواضع باشه

    کلید اینه که در شرایط سخت می‌تونی ذهن خودت رو کنترل کنی به آموزش‌ها عمل کنی مرد عمل اینجا مشخص میشه من دوست دارم که اینگونه عمل کنم

    اتفاقات به نفعت میشه اگه بتونی ذهن خودت رو کنترل کنی اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم نقطه عطف ماونقطه قوتمون واقعاً همه ما تو زندگیمون از این اتفاقات داریم اینکه تو روزای سخت بتونیم ادامه بدیم توکل داشته باشیم

    اگر شما رو ترس می‌گیره به خاطر این نیست که شما ایراد دارید این احساسات وجود داره افراد موفق هم مثل مسی مضطرب میشن و ترس سراغشون میره و اونجاست که اون‌ها خودشونو کنترل می‌کنند می‌تونن در عین حال که می‌ترسند ادامه بدن می‌تونن در عین حال خودشونو کنترل کنند این اون تفاوت است

    پلان خداوند بهتر از ایده‌های منه یادمه یک زمانی خونه ای رو پدرم به من داده بود نصفش رو خریدم ونصفش رو هم سهم الارث بود اما تحت مالکیت پدرم بود که اون موقع من معترض بودم چرا پدرم مالکیتش رو به خودم نمیده و خیلی هم تلاش کردم واتفاقی رخ نمی‌داد البته بهتر شد من بعدها فهمیدم ظرفم آماده نبود خدایا شکرت اگر اون اون موقع این اتفاق می‌افتاد خیلی زود فروخته بودنش با طرز تفکر اون موقع ام خدایا شکرت که خداوند منو در زمان مناسب در مکان مناسب قرارم داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    امیرحسین م.ر گفته:
    مدت عضویت: 735 روز

    سلام به استاد عباسمنش و همه افرادی که خود رو رها کردند تا به روان ترین صورت هدایت بشن.

    من یک جوان هستیم که سال بعد کنکور تجربی دارم، مدتی بود که خودم رو بخاطر اینکه تابستان سال پیش هیچ مبحث درسی رو نخوندم ته دلم سرزنش میکردم.

    اما با هدایت شدن به این نشانه، متوجه شدم که مطالعه نکردن من تو اون زمان، باعث شده الان جدی تر و قدرتمند تر مطالعه بکنم و حتی نتیجه بهتری بگیرم اتفاقی که شاید اگر از سال پیش میخوندم الان دیگه خسته میشدم و کم نیاوردم و اون نتیجه مطلوب رو کسب نمی‌کردم.

    آموختم باید قبل از رسیدن به موفقیت ها، خشوع و خضوع رو تمرین کنیم. باید از الان خالی باشیم تا بتونیم اون نتایج رو در خودمون گنجایش بدیم. اگه الان لبریز باشیم، با کمترین افزوده ای سرریز میشیم، و خدا از این موضوع با خبره، برا همین اجازه نمیده تا قطره ای بر ما فرو بیاد تا مبادا که سرریز بشیم.

    خلاصه که ممنون از این سیستم که در ظاهر همه چیزش اتفاقیه، اما درواقع، تمام اتفاق هاش و حتی فکر اتفاق افتادن ها دقیق و محاسبه شدن.

    درپناه نور و فراوانی و از همه مهمتر، هدایت الهی باشید.

    برا منم دعا کنید که نتایجی که می‌خوام و نتایجی که او برام میخواد رقم بخوره، راحت تر و درخشان تر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    javad aghaahmadi گفته:
    مدت عضویت: 3499 روز

    به نام خداوند جان

    الهی به امید تو

    سلام میکنم به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیزم که واقعا دستان خداوند هستن در زندگی من

    سلام میکنم به همه دوستان خانواده عزیزم در این فضای توحیدی که هر روز دارم زمان بیشتری رو توش میگذرونم و با هر با کامنت خوندن و نوشتن حالم داره بهتر میشه

    خیلی جالبه از وقتی که حهاد اکبر رو راه انداختم برای کار کردن و تمرکز روی خودم و خواسته هام هر روز دارم عشق بیشتری رو جذب میکنم.

    دخترم بیشتر از همیشه عاشق منه و هر روز داره بیشتر از قبل عاشق این میشه که با من بیشتر وقت بگذرونه

    همه دنیا دارن برای من کار میکنن و دست خداوند شدن برای اینکه من بتونم به هدف هام برسم

    یه اتفاق خیلی جالب افتاد که میخوام همینجا بگم:

    چند وقتی بود که نگران بودم که برای تمدید خونه چیکار کنم و نگران اجاره بها بودم، اما تو این چند وقتی که جهاد اکبر رو برای کار کردن روی خودم و کار کردن روی باور فراوانی راه انداختم انگار از درو دیوار داره موقعیت های عالی برام فراهم میشه. دیشب صاحب خونه باهام تماس گرفت و گفت امسال هیچ تغییری تو اجاره خونه نمیدم و اصلا تو هر چقدر دوست داری به من پرداخت کن. اصلا باورم نمیشد. چطور ممکنه؟ خدایا شکرت. میدونم تویی که داری همه کارها رو برام درست میکنی و داری همه دست هات رو میفرستی تا کمکم کنن و همه رو داری عاشق من میکنی.

    خدایا هزاران بار شکرت.

    هر روز دارم روابط بی نظیر تری رو تجربه میکنم.

    هر روز دارم از تو هدایت میخوام و تو با سخاوت تمام داری من رو هدایت میکنی.

    خدایا ممنونم ازت که داری درب های رحمتت رو به روی من باز میکنی.

    چند وقتی بود که طلبی داشتم از یکی از دوستانم و هر بار که درخواست دریافت پولم رو میکردم میگفت ندارم صبر کن.

    جالب بود که اینبار فقط پیام دادم و گفتم فلانی پولم ر ولازم دارم خیلی راحت شماره کارت گرفت و برام مقداریش رو واریز کرد.

    خدایا من میدونم اینها همش به خاطر هدایت های تو هست

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: