دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بسیار شاکر خداوندم هستم که به قلب شما مثل همیشه گفت
و بسیار از شما ممنونم که به ندای قلبتون مثل همیشه توجه کردین و این آگاهی های ناب رو که هیچ کجای دنیا وجود ندارن رو به قلب و ذهن ما هدیه دادین
امیدوارم من خودم بتونم از این آگاهی ها در زندگیم استفاده کنم و نتایجش رو هم ببینم
چون خیلی وقت ها فقط فایل ها رو گوش میکنم ن اینکه عمل نکنم تا جایی که میتونم و بلدم انجامشون میدم .اما این عضله انجام دادن این آگاهی ها خیلی باید قوی تر بشه تا بهتر در زندگیم درک کنم و ببینم
استاد چقدر مسی توحیدی رفتار کرده و چقدر حرف هاش عالی و بی نظیر هستند و توی زندگی شخصی خودش هم این ها هستند و عمل کرده و شده این نتایج
استاد عزیزم
بخدا اگر خودم میخواستم این مصاحبه رو ببینم و بشنوم و نکات عالی شو در بیارم نمیتونستم و و قطعا نمیتونستم که اینقدر عالی حتی به خودم توضیح بدم رد مورد این موارد اما شما اینقدر ساده و راحت و شیوا توضیح میدید که برای من قابل درک باشه و راحتتر درک کنم موضوع رو
و حالا اینجا دیگ وظیفه من هست که این آگاهی ها رو توی زندگیم عملی کنم
در این فایل 30 دقیقه ای حرف های بسیار مهمی زده شد
من بعضی از این نکته ها رو یادداشت کردم که به خودم بگم که این ها اصل هستند و دنبال فرعیات نرم
اینکه
«من سعی میکنم هر روزم رو زندگی کنم و آینده رو بسپارم به خداوند»
برای من یعنی اینکه از همین جایی که هستی از همین چیزهایی که داری و از همین نعمت هابی که توی زندگیت هست تمام لذتش رو ببر تا لذت های بیشتر وارد زندگیت بشن
ن اینکه ناسپاس باشی و همین لذت ها ازت گرفته بشه
«تا زمانی که کاری رو که ازش لذت میبرید رو انجام میدی همه چیز رو داری »
واقعا انسان خیلی راحت میتونه درک کنه که وقتی کاری رو با انرژی و عشق و علاقه و لذت انجام میده خواب و خوراک و زمان براش مفهومی ندارن و من خودم درک کردم این موضوع رو
استاد بارها در فایل هاشو گفتند که آقا برید دنبال علاقتون و باورهاتون رو در مورد اون علاقه درست کنید خداوند همه چیز بهتون میده همه اون چیزهایی رو که دوست داری وارد زندگیتون میشه
«بهترین شکل زندگی کردن زندگی کردن در لحظه هست»
واااای خدای من این کلی حرف داره کلی صحبت پشت همین یک جمله به ظاهر ساده هست که اگر درکش کنیم سعادت دنیا و آخرت نسیب ما میشه
خیلی روز ها بوده که در لحظه حال زندگی کردم و نگران چیزی در گذشته و آینده نبودم و چقدر اون لحظه یا روز برام عالی گذشته و چقدر عشق بازی با خداوند داشتم و چقدر احساس نزدیکی به منبع هستی داشتم و اون لحظات شیرین ترین و ناب ترین لحظات عمرم بوده و هست ولی خیلی وقت ها فراموش میکنم و باید بیاد خودم بیارم که جواد فقط در لحظه زندگی کن البته که خدایی بهتر شدم به لطف خدا ولی تکامل باید طی بشه
«در هر لحظه بهترین خودت رو عرضه کنی و از زندگیت لذت ببری»
«من باید کار خودم رو امروز درست انجام بدم »
«من روی چیزی کار میکنم که تخت کنترل من هست و اون هم افکارم و باور های من هستند»
همین پریشب بعد از مدتها رفتم پیش استادم در نجاری که با هم نجاری رو شروع کردیم و اون بسیار رشد کرده به لطف خدا و انسان موفقی هست
اما صحبت کشید به اتفاقات اخیر ایران و من هم چون دوست نداشتم بشنوم و علاقه نداشتم زیاد توجه نمیکردم
من گفتم آقا رضا من خیلی از الان خودم رازی هستم و با خدای خودم لذت میبرم حالم خوبه در کل کاری هم به این جریانات ندارم
اومد گفت جواد ما باید همه به فکر هم باشیم و ما موحدان اجتماعی هستیم و کلا این جمله رو گفت که من اصلا به خدا اعتقاد ندارم و اصلا چنین چیزی وجود نداره جهان خودش رشد کرده و بزرگ شده و از این کتاب ها و چیزهای فلسفی داشت میگفت
و من گفتم آقا رضا شما نظرت برای خودت مهم هست و من به اعتقاد تو احترام میگذارم ولی من هم نظر خودم رو دارم و این احترام باید دو طرفه باشه
خیلی صحبت ها کرد و من اصلا برام هم نبود و به یک بهانه ای ازش خداحافظی کردم و اومدم و الان که دارم راجبش مینویسم چقدر به خودم افتخار کردم که باهاش وارد بحث نشدم و اصلا توجهی به حرف های نداشتم و توی ذهنم داشتم آهنگ میزدم برای خودم خخخخ
و همش یاد حرف های استاد نیفتادن که آقا بحث نکنید با کسی و نخواین کسی رو عوض کنید
و تمام تمرکز رو بذارید روی خودتون
«پیش بینی کردن اشتباه ترین کار هست پیش بینی در روابط پیش بینی در ثروت پبیش بینی در مورد خودت از آینده دور »
چند روزی بود که به اصطلاح خودم داشتم پیش بینی میکردم از زندگی دیگر افراد توی زندگیم و چقدر خداوند من رو دوست داره که از طریق استاد این هشدار رو بهم داد که حواسم رو جمع کنم و در مورد بقیه نخوام پیش بینی کنم و سرم تو کار خودم باشه ن عوامل بیرونی
«جلب توجه کردن برای دیگران سم هست جواد و این تورو به عقب میندازه»
این نکته کلیدی و مهم هست که استاد در دوره عزت نفس بارها در موردش صحبت کردند و این پاشنه آشیل من هست و الان البته خیلی بهتر شدم با این آگاهی های ناب اما به قول استاد وقتی که در مورد پاشنه های آشیل صحبت می کنیم این پاشنه های آشیل همیشه هستند و فقط ما میتونیم هی بهترشون کنیم و باید تا آخر عمر روی خودمون کار کنیم و من خودم چقدر این مورد رو دارم و این یک هست در هر زندگی ای
«مسی میگه که
من هیچوقت در مورد بقیه صحبت نمیکنم (غیبت،تهمت،قضاوت»
چه فاکتور مثبتی توی وجود مسی و استاد هستن که فقط تمرکزشون روی خودشون هست و این غیبت و قضاوت کردن چقدر از ما انرژی میگیره و چقدر باعث میشه که از خود اصلمون دور بشیم و ضربه بخوریم
خدایا شکرت که من در قضاوت کردن خیلی داغون بودم مثلا 100 الان رسیدم به 60 و این خیلی عالی هست برای من چقدر خوب شدم در این زمینه و جا داره که هی بهتر بشم
غیبت هم که دیگ اصلا خیلی حال آدم رو خراب میکنه و باید سعی کنم که همیشه کنترلش کنم
همه این ها بر میگرده به عزت نفس بالا
یک نکته عزت نفسی هم استاد درمورد مسی گفتند که خیلی برای من مهم هست
««منتظر تعریف و تمجید از دیگران نباش و خودت احساس خوب از خودت داشته باش و درونن از خودت لذت ببر»»
این خیلی نکنه کلیدی و مهم هست که باید همیشه از تنهایی خودم از بودن با خودم از توانایی هام و لذت ببرم و درونن شاد باشم و نخوام از بیرون و یا عامل بیرونی شاد باشم
و این نکته ها همش درس هستند
ممنونم استاد عزیزم که این آگهی های ناب رو میذارید
و چقدر تحسینتون میکنم بابت این درکی که به این آگاهی ها دارین
و باید منی که شاگرد چنین استادی هستم باید هم عملگرایی رو یاد بگیرم و دارم یاد میگیرم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD420MB32 دقیقه
- فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 531MB32 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام به قافله عشق و قافله سالارش
دیروز ظهر سر نهار بچهها صحبت از سیاست و بی کفایتی مسئولین کردند.
منم خواستم صحبت رو تمام کنند، یاد حرف استاد افتادم، گفتم اگه سعادت دنیا و عقبی را میخواهید،در سیاست دخالت نکنید.
آقا بچهها جبهه گرفتند و شروع به دلیل و منطق که ما باید کار داشته باشیم. و نمیشه ساکت نشست. خلاصه خواستم جو رو آرم کنم بدتر شد. بعد به بچهها گفتم، حرف زدن الان شما هیچ فایده ای نداره، باید حرف ات خریدار داشته باشه، یا حداقل خودت به جایی رسیده باشی که بتونی حرفی بزنی، خلاصه سرتون رو بدرد نیارم. پسرم گفت همه که نمیتونند مسئول باشند.
وقتی اینو گفت؛با خودم گفتم خوب اگه یه آدم درست و با خدایی بیاد سر کار، مثلا رئیس جمهور بشه و با توجه به قانون های الهی عمل کنه، چی؟
بعد خودم را جای رئیس جمهور فرض کردم، بعد سریع این به ذهنم خطور کرد، خب حالا اگر دشمنان بخواهند به کشورت ضربه بزنند و یا حمله چطوری میخوایی از کشورت دفاع کنی؟؟
من زود صورت مسئله رو پاک کردم و گفتم من که فعلا رئیس جمهور نیستم، ولی یه علامت سوال برام داشت، و اون این بود. که البته ناشی از ترس غیر خدا میشد، چطوری من باید مراقب حملات احتمالی باشم با توجه به قانون؟
که امروز صبح که خواستم قرآن بخونم سوره حشر اومد
سوره حشر
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش همیشگى
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ (١)
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، خدا را به پاک بودن از هر عیب و نقصى مى ستایند، و او تواناى شکست ناپذیر و حکیم است
هُوَ ٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن دِیَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن یَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَیۡثُ لَمۡ یَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ یُخۡرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیۡدِیهِمۡ وَأَیۡدِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فَٱعۡتَبِرُواْ یَـٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ (٢)
اوست که کافرانِ از اهل کتاب را در نخستین بیرون راندن دسته جمعى از خانه هایشان بیرون راند [شما اهل ایمان] رفتنشان را گمان نمى بردید، و خودشان پنداشتند که حصارها و دژهاى استوارشان در برابر خدا [از تبعید و در به درى آنان] جلوگیرى خواهد کرد ولى [ارادۀ کوبندۀ] خدا از آنجا که گمان نمى کردند به سراغشان آمد و در دل هایشان رعب و ترس افکند به گونه اى که خانه هایشان را به دست خود و به دست مؤمنان ویران کردند پس اى صاحبان بینش و بصیرت! عبرت گیرید
و خداوند قشنگ پاسخ داد، که آره من هستم که کافران را بیرون میرانم، و در جایی دیگه میگه من تیر انداختم پس
به مغز ناقص ات فشار نیار…..
در اینجا نه خبری از جنگ بود نه استراتژی، و فقط خداوند کافران را بیرون کرد.
وفتی به خدا توکل کنی، همه کار برات میکنه…
چقدر فهم این موضوع گسترده است…
به نام خدای مهربان
سلام آقا حمید،برادر عزیز و گرامی
الان که کامنت شما را میخوندم یادم به یکسال پیش خودم افتادم، که یکی دو ماه میشد بصورت جدی استاد رو دنبال میکردم، یه تضادی برام پیش اومد، که از شدت تنش درونی نزدیک به سکته رسیدیم خیلی حال بدی بود، و این رو اضافه کنم این حال به مدت یکماه طول کشید. یجای به بعد احساس کردم دیگه دارم از دست میریم، یه انگشتر داشتم اون رو فروختم و دوره عزت نفس و قدم اول دوازده قدم رو خریدم، و خودم رو بستم به این دو و فایل های رایگان. خلاصه خیلی برایم وحشتناک بود. و کم کم به لطف خدا و فایل های استاد از اون وحشت و اضطراب گذشتم. الان دیگه مثل سفالی شدم که از کوره در اومده، قوی و محکم. تضادها ما را قوی می کنند، مثل سنگ. فقط باید طاقت بیاریم. یا به قول استاد بدترین حس های بد هم با گذشت زمان درست میشه، فقط فرصت بدید.
چه خوب شد یاد اون تضاد و الان خودم افتادم، اوایل از یادآوریش هم حالم بد میشد، ولی الان به خودم میبالم که اینقدر قوی شدم و تغییر کردم، خدایا شکرت.
برادر جان مررررسی که وقتی حس و حالت خوبه مینویسی، واقعا حس و حال نویسنده رو میشه از نوشته اش فهمید.
ان شاءالله از این به بعد همیشه با حس خوب استوار و محکم گام در راه سعادت بذاری.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
به نام خدای مهربان
سلام نسرین جان دوست پر از آگاهی های ناب الهی ام
چقدر زیبا و دلنشین نوشته بودی، دوست نداشتم کامنتت تمام بشه.
من تازه پا رو فرا تر گذاشتم و در مراسم عروسی دختر خاله ام کلی رقصیدم. بعد تو جشن تولد پسر خواهرم جلوی خواهر شوهراش رقصیدم با اینکه اصلا بلد نیستم برقصم. احساس میکردم استخوان هایم درد میکنند.ولی گفتم باید انجامش بدم تا این تابوی رقص رو بشکونم، برای تولدم هم جلوی همسر و پسرام رقصیدم این در حالی بود که برای اولین بار بود، سخت بود ولی انجامش دادم. الان برام این مسئله حل شده، و راحت شدم. تمرین آگهی بازرگانی رو 4 بار انجام دادم ولی هنوز اوکی نشدم باید بیشتر انجام بدم، مخصوصا جلوی جمع آقایان.
مررررسی عزیزم خیلی دوست دارم مراقب حال دلت باش.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد بینظیر و مریم جان مهربان و دوستان توحیدی ام
سلام آقا حمید برادر عزیز و گرامی
دیشب یه تصمیمی گرفتم که این هفته فقط تمرکزی کار کنم روی دوره عزت نفس و تو این هفته وارد سایت نشوم تا این دوره رو اصولی کار نکرده ام، حق ورود ندارم. خلاصه صبح که بیدار شدم، و عهدی که با خودم بسته بودم یادم اومد، حالم بد شد، اصلا تصورش برام سخت شد، بعد گفتم حتما من به این سایت معتاد شدم، باید از علایق و دلبستگی ها دست کشید، خلاصه خیلی سخت بود که به سایت وارد نشدم، بعد یاد حرف آقا رضا افتادم که گفت، شده در روز چند بار به سایت سر بزنم، ولی اینکه نیام یادم نمیاد و اگر نیومدم اشتباه کردم، و این باعث شد که خودم رو آروم کنم که اگه نیایی تو سایت اشتباه کردی،نه اینکه بیایی تو سایت.
خلاصه ما سایت باز کردیم پیام شما اومده بود، کلی انرژی گرفتم و با یاد خدا بلند شدم و کارام رو کردم، بعد اومدم گفتم ببینم در مورد این تصمیم ام که میخوام تمرکزی روی دوره کار کنم چه نشانه ای میاد؟
این لینک نشانه
abasmanesh.com
و چیزی که من با قطعیت بیشتر دریافت کردم، این است که خدا داره تو این سایت با من صحبت می کنه، من کجا برم که صدای خدا را واضح تر از اینجا بشنوم و این اعتیادی است که اصلا دیگه به فکر ترکش نیستم،
متن نشانه رو هم میذارم.
سوال:
من در یک احساس بد سردرگم شدهام. مدام عذاب وجدان درباره موضوعات مختلفی در زندگی ام دارم.
اگر اطرافیانم مریض شوند یا دچار دردسری باشند، نمی توانم خوشحال باشم و از زندگی ام لذت ببرم. زیرا به محض اینکه می خواهم کمی از زندگی ام لذت ببرم، فوراَ این حس عذاب وجدان سراغم می آید که چرا اینقدر بی رحم هستم.
مدام در حال دلسوزی کردن به حال دیگران هستم با اینکه از این کار متنفرم. زیرا اگر انجامش ندهم، آنقدر عذاب وجدان و احساس گناه اش سنگین و غیر قابل تحمل میشود که مجبور به ادامه دادن به این دلسوزی ها میشوم..
احساس می کنم هیچ جایی برای شادی در زندگی ام نمانده. نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر دردسرهای بی شماری که اطرافیانم دچارش می شوند و من مجبور به حل و فصل آنها هستم.
دیگر به احساس ناتوانی رسیده ام. هیچ کنترلی بر زندگی ام ندارم. نه آرامشی برای تمرکز بر اهدافم دارم و نه می توانم از زندگی ام لذت ببرم. گاهی به خود می گویم من که خدا نیستم و سعی می کنم بر خوشی های زندگی ام متمرکز شوم، اما دوباره عذاب وجدان سراغم آمده و راحتم نمی گذارد.
چطور باید این مسئله را حل کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اگر مجبور بشوم اساس آموزش های استاد عباس منش را در یک جمله خلاصه کنم، آن جمله این است:
باید به هر روشی که می توانی، به مسائل زندگی ات به گونه ای نگاه کنی که به احساس خوب برسی
و مهمتر از همه، اگر با هر دلیل، منطق یا توجیهی ماندن در احساس بد را برای خودت غیر قابل اجتناب بدانی و خودت را مجبور به ماندن در این فضا بدانی، قطعاً اتفاقات بدِ بیشتر را به زندگیات جذب میکنی.
زیرا این عصارهی ساز و کار جهان است که:.
احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد.
وقتی به موضوع ناخواستهای در زندگیات نگاه میکنی و احساس بدی درباره آن داری؛
یا وقتی به موضوعات ناخواسته زندگی دیگران نگاه می کنی و دلت به حالشان می سوزد و به عبارت ملموستر، به احساس بد میرسی، خودت را وارد مدارِ ناخواستههای بیشتر میکنی و با ادامه دادن به این رفتار، خودت را بیشتر در آن مدار نگه میداری و با بیشتر ماندن در این مدار، به اتفاقات و ماجراهای ناخواستهی بیشتری برخورد میکنی.
احساس بدِ شما که راهنمای بلامنازع شما برای تشخیص اصل از فرع است، در همهی این حالتها، رفتارها و این نوع نگرشِ ناقص و ناهماهنگِ شما با ساز و کار جهان، خیلی واضح به شما می گوید که:
در حال حرکت در مسیر اتفاقات بدِ بیشتر هستی.
فارغ از اینکه آن موضوع برای تو چقدر مهم یا حیاتی باشد.
فارغ از اینکه حق داشته باشی یا نداشته باشی
فارغ از اینکه انسانیتِ تعریف شده برای تو، حکم میکند یا نمیکند
فارغ از اینکه وجدان، جامعه، مردم و … تو را قضاوت می کنند یا نه،
و فارغ از هر دلیل، برهان، منطق و استدلالی، توجه به موضوعی ناخواسته که تو را به احساس بد میرساند، یعنی ارسال فرکانس ناخواستههای بیشتر به جهان و جهان پاسخگو نیز به قول حافظ طبق طبع و ذاتش، بازتاب آن فرکانس ها را در قالب اتفاقات ناخواستنیی بیشتر، وارد زندگیات میکند..
وقتی به دردسری توجه می کنی که دوست صمیمیات در آن گرفتار شده و برایش دل میسوزانی و با او ابراز همدردی میکنی و نگرانش میشوی،
وقتی به بیماریای مادرت توجه نموده و به حالش دل میسوزانی یا با او ابراز همدردی میکنی،
وقتی به دردسری که فرزندت به هر شکلی در آن گرفتار است نگاه میکنی و به خاطر آن نگران هستی،
وقتی به مشکلات کاری و مالی همسرت توجه نموده و با او احساس همدردی می کنی،
و در یک کلام وقتی به هر دلیلی به مشکلات خودت و اطرافیانت یا حتی مردم جهان توجه نموده و دربارهاش احساس بدی پیدا میکنی، یعنی نه تنها به آنها هیچ کمکی نمی کنی، بلکه خودت را نیز به جمعِ آن زنجیرهی معیوب اضافه میکنی و تبدیل به کوری میشوی که نمیتواند عصا کشِ کوری دیگر باشد.
بنابراین:.
اول از همه باید از دو موضوع مهم دراین باره آگاه شوی:
1٫
اگر نحوه عملکرد جهان را بدانی و بپذیری هر فردی فقط اتفاقاتی را تجربه میکند که خودش با باورها و کانون توجه اش، فرکانس آن اتفاقات را ارسال نموده است، دیگر هیچ منطق و استدلالی حکم نمیکند تا در آن باره احساس گناه داشته باشی.
زیرا خداوند زندگی هر فرد را در دست باورها و فرکانس های خودش قرار داده. زیرا خداوند سیستم جهان را به گونه ای برنامه ریزی نموده که به فرکانس های ما واکنش نشان دهد، دیگر نمی خواهی دایه دلسوز تر از مادر باشی. زیرا می دانی که حتی خداوند هم مسئولیت فرکانس های دیگران را به عهده نگرفته.
همانگونه که در قرآن بارها آمده و بهترین اشاره در این باره، آیه
وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُواْ بهِا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهُ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ(36)
هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم به آن شاد مىشوند و اگر به خاطر آنچه از پیش فرستاده اید (فرکانس هایی که از قبل ارسال نموده اید) مصیبتى به آنها برسد ناگاه مأیوس مىشوند. (36)
یا آیه
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (51)
این نتیجه کردارى است که پیش از این فرستادهاید و خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمىدارد.» (51)
2٫
از طرف دیگر، اگر بدانی مواجه شدن با تضادها و ناخواسته ها، نه تنها اتفاق بدی نیست، بلکه حتی میتواند فرصت شگفت انگیزی باشد برای فردی باشد که هنوز نتوانسته خواستهی واقعیاش را بشناسد. آنوقت به خاطر برخورد یک نفر با ناخواسته ای که آمده تا او را درباره خواسته اش به وضوح برساند، احساس دلسوزی نخواهی داشت.
و مهم تر از همه، باید به این نگاه برسی که هر فردی در هر جایگاهی به سر میبرد، جای مناسبش است. حتی اگر به ظاهر در اوضاع نابه سامانی گیر افتاده، این تضاد به او کمک می کند تا توانایی هایش را برای پیشرفت بیدار کند.
بیشترین درخواست برای موفقیت مالی زمانی است که فرد درگیر مسئله ای مالی شده
بیشترین درخواست برای سلامتی، زمانی است که فرد دچار بیماری شده
بیشترین درخواست برای آرامش، زمانی است که در نگرانی گیر افتاده
و این تضادها به فرد کمک می کند تا راه خودش را از آن وضعیت به سمت خواسته اش پیدا کند.
همه پیشرفتهایی که در جامعه بشری می بینی، به خاطر برخورد با همین تضادها بوده.
از ماشینها، هواپیماها و حتی واکسنهایی که تولید شده و جان هزاران نفر را حفظ کرده است.
جهان با این تضادها در حال رشد است و فردی که همین حالا برایش نگرانی و دل میسوزانی نیز به محض اینکه آماده شود و خودش بخواهد، جهان او را از میان این تضادها به سمت رشد و پیشرفت هدایت میکند. زیرا کار جهان هدایت همه به سمت رشد و پیشرفت است. اما هر فرد زمانی با این هدایت همراه می شود که از نظر فرکانسی آماده باشد.
زندگی در جهانی با چنین نظم و قوانینی دقیق، گواهی بر این است که همه افراد به یک اندازه به منبع ثروت، نعمت، سلامتی، خوشبختی و همهی چیزهای خوب دسترسی دارند و به محض اینکه خودشان بخواهند به این منبع وصل و از آن برداشت نمایند.
جهان همانند سفره ای است مملو از انواع و اقسام غذاها که پیش روی ما پهن شده. هر کدام از ما به اندازه باورها و فرکانس های مان میتوانیم از این سفره انتخابهای متعدد و متفاوتی داشته باشیم
عده ای از این سفره ثروت، شغل پولساز، ایده پولساز، خانه ویلایی زیبا، مسافرت به زیباترین سواحل دنیا، کشتی تفریحی، ماشین آخرین مدل، سرمایه گذاری، سلامتی، روابط سالم و عاشقانه و … را انتخاب می کند.
عده ای هم درگیریهایی مثل: نگرانی برای موضوعاتی از قبیل اجاره خانه، قسط، وام گرفتن، جور کردن بدهی، هزینههای تمام نشدنی، نداشتن یک خودروی درست و حسابی، نداشتن یک رابطه زیبا و آرامش و … را بر می گزینند.
درهر صورت دست ما برای انتخاب از این سفره کاملاً باز است و تنها فردی که قدرت این انتخاب را برای ما دارد، خودمان و باورهایمان هستیم.
همانگونه که خداوند در قرآن درباره این موضوع به وضوح میگوید:
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً
و هر یک از این دو گروه را به عطاى پروردگارت کمک خواهیم داد و هرگز کسى از عطاى پروردگارت محروم نخواهد بود.
پس حالا که قوانین را متوجه شده ای، راحتتر می توانی نگاه جدیدی به این مسائل داشته باشی که به تو احساس بهتری بدهد.
مشکل اصلی افرادی مانند شما و نیز رفتارهایی مثل احساس گناه، عذاب وجدان، نیاز به تایید شدن از طرف دیگران و … از این باور “احساس عدم لیاقت” آب می خورد.
یعنی اولاً شما مسئولیت ایجاد احساس خوب برای اطرافیانت را پذیرفته ای. نه به خاطر آنها، نه به این دلیل که زندگی آن افراد برایت بسیار مهم است، بلکه دلیلش این است که بودن و موجودیت خودت را در انجام این کار می بینی، ضمن اینکه قضاوت دیگران درباره تو، برایت بسیار مهم است.
در یک کلام به خودی خود، احساس لیاقت درباره خودت نداری. دوست داری فرد مفیدی باشی و فکر می کنی حتما باید برای اطرافیانت کاری انجام دهی تا مفید واقع شوی. در نتیجه تصمیم گرفته ای مسئولیت شاد نمودن یا همدردی با آنها را بپذیری.
این تنها یک نمونه از موضوعات عذاب آوری است که ریشه اش در نداشتن احساس لیاقت و عزت نفس است.
بلکه بسیاری از رفتارهای ما که مانع پیشرفت مان شده و نیز دلیل بسیاری از ناکامی های ما از ناکامی های مالی گرفته تا ناکامی های که در روابط مان تجربه می کنیم و موجب شده طعم آرامش را در زندگی نچشیم، در عدم احساس لیاقت نهفته است
“باور احساس لیاقت”، منشا اصلی موفقیت های ماست و نیز نداشتن احساس لیاقت، ریشه اساسی ناکامی های ما در زندگی است.
می توانم بگویم، مهم ترین تمرکز استاد در دوره عزت نفس، ساختن این باور است. زیرا عزت نفس شما، کاملا به داشتن و ساختن این باور وابسته است.
به همین دلیل است که عزت نفس را عامل اساسی موفقیت افراد اسطوره در جهان دانسته اند.
به همین دلیل است که استاد عباس منش بر ساختن عزت نفس، اینقدر تاکید دارد.
و به همین دلیل، ایشان استفاده از دوره عزت نفس را در کنار هر دوره ی دیگری، توصیه می کنند.
خیلی مهم است که مسئلهای که در آن گرفتار شدهای را بصورت اساسی حل کنی. زیرا ممکن است با خواندن این نوشته و آگاهی از قوانین جهان، احساس ات در این باره بهتر شود. اما از آنجا که ریشه این مسئله هنوز در وجود شماست و در قالب باور محدود کننده ای به نام
عدم احساس لیاقت
نهفته شده، اگر به صورت ریشهای حل نشود، دوباره با گذشت چند روز در قالب دیگری خودش را نشان میدهد و نتیجهاش این است که دوباره آرامش و آسایش ات را سلب می کند و دوباره ناخواسته های بیشتری را وارد زندگی ات می کند به گونه ای که تو را به احساس ناتوانی در زندگی ات می رساند.
زیرا “عدم احساس لیاقت” نه تنها بزرگترین مانع برای ورود نعمت ها به زندگی است. بلکه دلیل ناماندگاری نعمت ها در زندگی نیز هست. یعنی اگر به واسطه یک باور قدرتمند کننده ی دیگرت، نعمتی وارد زندگی ات می شود، این باور کاری می کند که آن نعمت دوام چندانی نداشته باشد و اتفاقاتی دست به دست هم می دهد که آن نعمت را خیلی سریع از دست می دهی.
افراد زیادی خیلی سر سری از این مسئله گذشته و دلیل این مشکل را در جای دیگری جستجو نموده یا به دنبال راه کارهای دیگری برای حل مشکل شان می گردند.
اما اگر بدانند،بسیاری از اتفاقات ناخواستهای که وارد زندگیشان شده و نتوانسته اند هیچ دلیل واضحی برایش بیابند، از این باور محدود کننده آب می خورد، آن وقت حاضرند همه جوره بهای حل این مشکل را پرداخته و زمان، هزینه، انرژی و تمرکز صرف ساختن عزت نفس از دست رفتهشان نمایند.
زیرا می دانند که داشتن آن میزان آرامش، چه گنجی در زندگی شان است و آن ذهن آرام چه فضایی را برای ورود ایده های جدید و دیدن فرصت های جدید به زندگی شان باز می کند.
عزت نفس مثل یک فونداسیون است که تمام موفقیتهای زندگی ما روی آن چیده میشود.
همانگونه که پی یک ساختمان، مهمترین عاملی است که تعیین میکند ساختمان شما چند طبقه باشد و تا کجا بتواند بالا رود، میزان عزت نفس شما هم تعیین کننده این است که تا چه از حد موفقیت را میتوانی کسب نمایی.
زیرا وقتی عزت نفس نداشته باشی، وقتی احساس لیاقت نداشته باشی، آن وقت مجبور می شود به جای ایده پردازی یا یافتن اهدافت، انرژی و توانایی ات را صرف کارهایی بیهوده ای نمایی تا بتوانی رضایت دیگران را جلب نمایی یا احساس مفید بودن داشته باشی.
یعنی به جای پرداختن به هدفت، تمرکز خود را بر صرف کارهای بیهودهای می نمایی که نه تنها سودی برای خودت و جهان ندارد، بلکه کلاً شما را از مسیر منحرف و وارد سیکل معیوبی از اتفاقات نادلخواهی می نماید که تمامی ندارد و در نهایت شما را به احساس ناتوانی می رساند.
اینها موضوعات بسیار ریز و مخفی است که استاد عباس منش در دوره عزت نفس مفصلا به آنها پرداخته است. به گونه ای که وقتی در دوره عزت نفس با این موارد مواجه میشوی، متعجب میشوی از اینکه چقدر این باورهای محدود کننده، مخفی بوده اند و چه تاثیرات منفی وسیعی بر زندگیات گذاشته بودند و چقدر وقت شما را صرف مسائل بیهوده ای نموده بودند و مهمتر از همه، چقدر از این موضوع بی خبر بوده ای. به گونه ای که این مسئله را می توانستی به همه چیز ربط دهی الّا عزت نفس!
استاد عباس منش نقطه عطف زندگیاش را زمانی میداند که تصمیم گرفت پایههای عزت نفس اش را بسازد و پس از آن به سمت موفقیتهای بزرگ هدایت شد.
ساختن عزت نفس یک پروسه است. دوره عزت نفس راهنمای خوبی است تا قدم به قدم شما را در مسیر ساختن عزت نفس ات یاری نماید.
مأموریت دوره عزت نفس، ساختن باورهایی است که عزت نفس شما را می سازد. زیرا وقتی آن عزت نفس ساخته می شود، توانمندی هایت را بیدار می سازد. به یادت می آورد که قادری چه نتایجی در زندگی ات بیافرینی. به شما کمک می کند اولین قدم را برای هدفت برداری. عزت نفس به شما جسارت غلبه بر ترس هایی را می دهد که موجب شده بود اهداف بزرگی نداشته باشی. زیرا فکر می کردی به اندازه کافی توانا و لایق نیستی که آن خواسته ها را داشته باشی.
وقتی عزت نفس ات را می سازی، گویه ای نسخه ای جدید از خود می سازی. نسخه ای که خودش و خداوند را باور می کند.
ارزشمندی و لایق بودنش را برای داشتن بهترین ها باور می کند. دیگر نمی تواند به کمتر از بهترین قانع شود. تمرکزش را از هر موضوعی که او را از هدفش دور می سازد، بر می دارد و مهم تر از همه از آنجا که دیگر در پی جلب رضایت دیگران یا تایید شدن توسط دیگران نیست، زمانی آزاد بسیار زیاد و آرامش بسیار زیاد برای پرداختن به اهدافش دارد.
به نام خدای مهربان
سلام فهیمه جان، بانوی پژوهنده
دختر خدا بکُشِت.
آره خدا بکُشِت، چیه تعجب کردی؟!!!
دارم برات بهترین دعا را میکنم، باور نداری؟ پس این حدیث قدسی رو بخوان
“من طلبنی وجدنی، و من وجدنی عرفنی، و من عرفنی أحبّنی، و من أحبّنی عشقنی، و من عشقنی عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعلیّ دیته، و من علیّ دیته فأنا دیته.”
هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را می کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم.
امروز بعد از خواندن کامنتت تو فکر فرو رفتم، که واقعا چیز بی نهایت وجود داره یا برای ما بینهایت است.وقتی خوب فکر کردم دیدیم همین اتم های سلول های بدن ما یک نوع بینهایت هستند، واقعا شمردن اتم های فقط بدن ما امکان پذیر نیست چه برسه به همه جهان. و ما مثل یه ماهی بیاح (جنوبی ها میدونن چه ماهی است) در اقیانوس آرام می مونیم، آیا یه ماهی میتونه وسعت اقیانوس رو درک کنه، خلاصه گذشت تا این حدیث قدسی از ذهنم گذشت و اون رو با بچههای سایت مقایسه کردم، دیدیم شامل همه بچههای سایت میشه، همه اونها رو خدا کشته، حال چطور؟ آدم مرده، غیبت نمی کنه، حرص نمیزنه، حسادت نمی کنه،دروغ نمی گه ،چاپلوسی نمی کنه،جلوی کسی سر تعظیم فرو نمیاره، کاری به کارای بقیه نداره،حال بد نداره،و همیشه در حضور است.
واین نهایت عشق است.
اینجا محفل عشق و شور و طرب است و شادی.
مررررسی فهیمه جان دوست دارم مهربونم.
مراقب حال دلت باشه، که خانه خداست.
حدیث زیبای امام صادق(ع) است که فرمود:
” الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّهِ”(1) دل حرم خدا است در حرم خدا، غیر خدا ساکن نکن!
در پناه حق
به نام خدای مهربان
سلام آقا سجاد
مررررسی از کامنت زیبایتان.
در مورد قسمت آخر که گفتید تقصیر من است نه اونها، درک همین موضوع چقدر میونه ما رو رشد بده و از خیلی اتفاقات ناگوار جلوگیری کنه. همین مسئله رو اگه در روابط زناشویی ببریم، مثلا اگه همسرم یه رفتاری داشت که جالب نبود، من به جایی که بگم چه آدمی است چرا مثلا احترام نگذاشت، چرا اینو گفت. به خودم میگم کجای باورهای من اشتباه بوده، که باعث این رفتار شده. در واقع باورهای ما به صورت بازخوردی به سمت ما می آیند. و همین طرز فکر، مانع بسیاری از اختلاف زناشویی می شود.
شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره…️
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی